توانمندی گویا و گنگی ناتوان
خداوند متعال در آیه 76 سوره مبارکه نحل، گمراهى و انحطاط شرک گرایان و ظالمان را در قالب یک تمثیل به گونه ای ترسیم نموده است که شنونده مطلب مورد نظر را به آسانى دریافت نماید. در این تمثیل، خداوند مشرکان را به گنگ مادرزادی که در عین حال برده و ناتوان است تشبیه نموده و مؤمنان راستین را به انسان آزاده گویا که دائما به عدل و داد دعوت می کند و بر صراط مستقیم است.
قرآن کریم می فرماید: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ، هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ[1] «و خداوند مثالی زده است: دو نفر را که یکی از آن دو گنگ مادر زاد است و قادر بر هیچ کاری نیست و سربار صاحبش می باشد، او را به سراغ هر کاری بفرستد عمل خوبی انجام نمی دهد، آیا چنین انسانی با کسی که امر به عدل و داد می کند و بر راه راست قرار دارد مساوی است؟» در این مثال، خداوند مشرکان و بندگان بت را به گنگ مادرزادی که در عین حال برده و ناتوان است تشبیه نموده و مؤمنان راستین را به انسان آزاده گویا که دائما به عدل و داد دعوت می کند و بر صراط مستقیم است.
قرآن وقتی از فرد اوّل یاد می کند او را دارای چهار صفت کاملا منفی می خواند: گنگ مادر زاد بودن، ناتوانی مطلق، سربار صاحبش بودن و هنگامی که به دنبال کاری فرستاده شود هیچ گام مثبتی بر نخواهد داشت.
این صفات چهارگانه که در عین حال علّت و معلول یکدیگرند، ترسیمی از یک انسان صد درصد منفی است که وجودش منشأ هیچ خیر و برکتی نمی باشد و سربار جامعه و یا خانواده خویش است.
آری مشرک نیز گنگ است، گنگ مادرزاد، چرا که عملش از ضعف فکر و نداشتن منطق عقلی حکایت می کند. همچنین به خاطر اسارت در چنگال شرک توانائی هیچ کار مثبت را ندارد. از جهت دیگر او یک انسان آزاده نیست، بلکه اسیر چنگال خرافات و موهومات است و به خاطر همین صفات سربار جامعه محسوب می شود چرا که مقدارت خود را به دست بت ها و یا انسان های استعمارگر داده است.
او همیشه وابسته است و تا طعم توحید که آیین آزادگی و استقلال است نچشد، از این وابستگی بیرون نمی آید.
او با این طرز تفکر در هر مسیری گام بگذارد ناکام خواهد بود و به هر سو روی آورد خیری نصیبش نخواهد شد.
آیا چنین کسی با آن کس که زبان گویا و فصیح دارد و مرتبا به عدل و داد دعوت می کند و بر جاده صاف و راه راست قرار دارد مساوی است؟
گرچه در اینجا بیش از دو صفت بیان نشده: 1- دعوت مستمر به عدل و داد 2- داشتن روش مستقیم و برنامه صحیح و خالی از هر گونه انحراف، ولی این دو صفت خود بیانگر صفات دیگری است.
آیا کسی که دائما دعوت به عدل و داد می کند ممکن است شخص گنگ یا ترسو و بی شخصیت بوده باشد، نه هرگز، چنین کسی زبانی گویا و منطقی محکم و اراده ای نیرومند و شجاعت و شهامت کافی دارد.
آیا کسی که همواره بر صراط مستقیم گام می زند انسان بی دست و پا و ناتوان و بی هوش و کم عقل است؟ هرگز، مسلما شخصی است کنجکاو، باهوش، پر تدبیر و با استقامت.
آری، چقدر میان یک انسان کوته فکر و خرافی و اسیر و ناتوان و فاقد برنامه، با انسان آزاده شجاعی که نه تنها خود اصول دادگری را بکار می بندد، بلکه دائما در جامعه خود منادی عدل و داد است، فاصله وجود دارد؟! مقایسه این دو فرد با هم، بیانگر فاصله زیادی است که در میان طرز فکر بت پرستی و خداپرستی وجود دارد، و روشن کننده تفاوت این دو برنامه و پرورش یافتگان این دو مکتب است. کوتاه سخن اینکه، «توحید» و «شرک» تنها یک عقیده نیست، یک الگوی کامل برای تمام زندگی است، یک برنامه وسیع و گسترده است که فکر و اخلاق و عواطف و زندگی فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را دربر می گیرد، و مقایسه عرب های مشرک عصر جاهلیّت با مسلمانان موحّد آغاز اسلام می تواند ترسیم روشنی از این دو برنامه و مسیر باشد.[2]
پی نوشت ها:
[1] نحل، 76.
[2] تفسیر نمونه، ج 11، ص 331- 327. با تلخیص و تصرف.