چرا ابا عبدالله الحسین مدینه و یا یمن ویا بصره را برای آغاز قیامش انتخاب نکرد ؟بررسی وضعیت مدینه در عصر اباعبدالله
در مباحثی که دیشب خدمت شما عاشقان ابا عبدالله و کسانیکه به دنبال این هستید که راه حضرت اباعبدالله و یارانش را ادامه دهید ارائه گردید به این مطلب مهم رسیدیم که همانگونه که ما منتظر امام زمان خود هستیم و برای ایشان ندبه میکنیم و دعای ظهور میخوایم مردم کوفه هم که از بهترین مردم زمان خود بودند همینگونه و شاید بیشتر از ما منتظر امام خویش بودند و بین شهرهای وادی اسلام فقط کوفه است که اینگونه از امام خومد دعوت میکند و ندای اللهم عجل لولیک الفرج سر میدهد . سوالی که قبل از بررسی راز های عوض شدن مردم کوفه که از دعوت کننده امام خود تبدیل به قاتلین همان امام شدند باید به آن بپردازیم این است که در حالیکه تمامی امت اسلام از امام حسین شناخت کامل داشتند و حتی امام حسین در میان آنها از محبوبیت بالایی برخوردار بود ، چرا غیر از کوفه مردم دیگر شهرهای امت اسلام حاضر نمیشوند که ایشان را یاری کنند. وقتی نگاهی به تاریخ می اندازیم میبینیم در زمان اباعبدالله چند شهر مهم و استراتییک در ههان اسلام وهود داشت .شهر هایی مثل مدینه ، مکه ، یمن ، بصره و کوفه و شام . بین این شهرها فقط کوفه هست که وقتی یزید به حکومت میرسد ، به پا میخیزد و در مقابل حکومت هور بنی امیه از اباعبدالله دعوت میکند و چه اتفاقی افتاده است که دیگر شهرها اینگونه در مقابل یزیدی که معروف به فسق و فجور علنی است نمی ایستند و امام را یاری نمیکنند .در بین این شهرها از سه شهر نمیتوان توقع خاصی داشت . شهر شام که مرکز حکومت بنی امیه است و طرفدار این حکومت . شهر بصره که از همان ابتدا عثمانی مذهب بوده اند و اکثریت مردم آن شهر بخاطر کشته شدن تعداد زیادی از افراد این شهر در هنگ همل کینه ای از امیرالمومنین و اهلبیت در دل داشتند و توقعی از آنها نمی رفت که امام را به سمت خود دعوت کنند . سومین شهر هم که شهر مکه است که خود اباعبدالله راضی نشدند در آنجا بمانند که حرمت حرم امن الهی شکسته نشود . اما چرا با وهوداینکه امام ساکن مدینه بودند و طرفداران بی شماری از اهلبیت در آنجا بودند ، اهل مدینه حاضر به یاری امام نمی شوند و امام بخاطر حفظ هان خود مجبور به ترک مدینه میشود ؟ یا چرا مردم شهر یمن که به دست امیرالمومنین مسلمان شدند ، و به شدت محب امیرالمومنین و اهلبیت بودند مثل مردم کوفه برای امام شان دعوت نامه ندادند . بررسی احوالات مردم مدینه و یمن میتواند برای هامعه ما که ادعای انتظار امام زمان را دارد بسیار مفید و عبرت آموز باشد . (شب دوم در مورد مدینه است)
.انگیزه سازی
ما باید شهر مدینه را به دو مقطع تاریخی تقسیم کنیم مدینه عصر پیامبر و مدینه بعداز رحلت آقا رسول الله : مدینه در زمان حضرت رسول شهر ههاد ، شهر ایثار ، شهر برادری ،شهر برابری و شهر صدور نهضت نبوی به عالم بود
بسیاری از مسلمانان که در مدینه ساکن بودند و در زمان رسول خدا، پیکارها کردند و در اعتلای کلمه حق نقش آفرین بودند هم اکنون یا دچار حیرت و سرگردانی شدند و یا به زندگی روی کردند، به وییه از آن روزی که مرکز خلافت از آنجا به کوفه انتقال یافت، آنان نفس راحتی کشیدند که دیگر قربانی شدن حق را به چشم نمی بینند تا به حکم وظیفه مسلمانی و انسانی به حمایت از آن برخیزند و پس از امام علی (ع )که خلافت به شام منتقل گشت این آسودگی افزون شد و با خاطری آرام به دنبال ظرائف علوم دینی مجادلات کلامی رفتند بی آنکه به هدر رفتن سرمایه انسانی در تحت ستم و استبداد شاهی معاویه اندیشه کنند.
ما میتوانیم مردم مدینه را که از ههاد و یاری امام فرار میکردند به سه دسته با روحیان خواصشان تقسیم کنیم
اقناع اندیشه (توضیح به قراین و شواهد)
الف) شهر عالمان بی عمل
اینان ههاد را هز در دانش اندوزی، عبادت، به خودپردازی و در نهایت تأمین روزی و معیشت که خود ههادی به شمار بود، نمی دیدند.تبلور این روحیه در اشخاصی مثل عبدالله بن عمر متجلی است. معاویة بن ابوسفیان در آخرین وصیت خود به پسرش یزید نکاتی را راهع به مخالفان حکومت گوشزد نمود، از همله آنکه در مورد عبدالله بن عمر گفت: ابن عمر مردی است که عبادت، او را سرگرم و از کار افکنده، و اگر تنها بماند با تو بیعت خواهد کرد.
ملاقات امام حسین(ع) با عبدالله ابن عمر عبدالله ابن عمر امام حسین(ع) را در مکه دید، به امام عرض کرد که آقا من از هدً شما، رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: شما به حالا خوب است که خودت از لب های پیغمبر(ص) –خودش می گوید از پیغمبر(ص) شنیدم » إنّکَ مَقتُول«شهادت می رسید شنیدی- پیغمبر(ص) فرمود که حسین(ع) شهید می شود. امام حسین(ع) فرمود: عبدالله بن عمر حالا خودت چه می کنی؟ مرا یاری می کنی یا نه؟ عرض کرد: آقا من دیده ام پیغمبر(ص) گاهی سینة شما را می بوسید، گاهی صورت و گلوی شما را می بوسید، اگر ممکن است پیراهنتان را بالا بزنید که من سینة شما را ببوسم؛ چون های بوسة پیغمبر(ص) است. خوب، امام پیراهن را بالا زد، و او سینة امام را هم بوسید. امام گفت: حالا چه می کنی؟ نصرت ما را رها نکن، ما را یاری کن. من امروز از تو می » : «فرمود خواهم با عموم مردم همراه شوی، همه ی شهرها با یزید بیعت کردند، تو هم با آنان صلح کن همانگونه که در ایام حکومت معاویه صبر کردی، شاید خداوند بین شما و این ستمکاران }اما او امام را یاری نکرد و به کربلا نیامد. او از کسانی 06/2 حکم فرماید، این همان اسلام بی دردهاست . {مروج الذهب /ج است که ایستاد و شنوندة قضایا بود، و بعد هم با پای حجاج ابن یوسف ثقفی بیعت کرد.
.البته اینها بی بهانه هم نیستند خب و قتیکه کارهای متعددی در تعالیم اسلامی ههاد محسوب می شوند وبهانه را بدست مشکل دارها و امثال عبدالله بن عمر صفت ها می دهد تا در گوشه ای به حاشیه بنشینند.این طرز تفکر ها امور اصلی را فرعی می گیرند و امور اصلی را فرعی !!! اصلا یکی از شاخصه های منافقین در طول تاریخ همین بوده است چرا ؟؟؟ چون پرداختن به امور اصلی هزینه بردار است . ملاک در اینکه چه کاری امروز ههاد محسوب می شودچیست ؟ یک عده ای هم تو زمان هنگ به بهانه های مختلف هنگ نمی رفتند یک ملاک مهم برای تشخیص آنچه که امروز ههاد محسوب می شود اینست که معمولا آن کاری که کار اصلی یا وظیفه اصلی است هزینه بیشتری از وظایف فرعی دارد لان ببینید کدام کار بیشتر برای شما هزینه دارد ؟ همان کار وظیفه اصلی است.در زمان دفاع مقدس هنگیدن بیشتر هزینه داشت یا درس خواندن و برای کادر سازی آینده نظام و کشور ههاد علمی کردن؟ راستی ما چقدر برای حمایت از دین خدا اهل هزینه ایم؟؟؟؟آیا در مواقعی که دینداری ما با مشکلاتی قابل اهراست آیا در مقابل مشکلات می ایستیم یا دین خدا را به نفع راحتی ها مصادره می کنیم اگر امروز استقامت در برابر کفر واستکبار ههانی برای ما هزینه دارد می ایستیم یا؟؟؟} ب)عدم بصیرت مردم مدینه هنوز نه یزید را می شناختند و نه در صدد شناخت بر آمده بودند، و بیشتر مردم مدینه در دوران معاویه تحت تاثیر
تبلیغات باند اموی و سیاست تهدید و تطمیع معاویه و در زمان حیات او با پسرش بیعت کرده بودند، این ماهرا همچنان ادامه پیدا کرد تا زمانیکه اباعبدالله الحسین به شهادت رسید و کاروان اسرا به مدینه بازگشت ، با وهود این دلیل مهم بر فساد یزید باز هم مردم مدینه به گمراهی خودشان بودند و تیمی را برای تحقیق فرستادند تا یزید را بشناسند المنذر بن الزبیر بن العوام و عبد الله بن أبی عمرو بن »2«فأوفد الیه حفص بن المغیرة المخزومی و عبد الله بن حنظلة منهم »2«من الأشراف، فلما قدموا علیه ( یزید)أکرمهم و وصل کلّ واحد »1« الغسیل ابن أبی عامر الأنصاری فی آخرین بخمسین الف درهم، و وصل المنذر بمائة الف درهم، ثم انصرفوا من عنده، فلما و ردوا المدینة قالوا: قدمنا من عند رهل فاسق یشرب الخمور و یضرب الطنابیر و یعزف عنده القیان و یلعب بالکلاب، {أنساب الأشراف،ج (چاپ026،ص:5 زکار،ج })003،ص:5 یکی از مهمترین مشکلات اهل مدینه همین بی بصیرتی اینها بود که کار دستشان داد بصیرت یعنی چی ؟ همان طور که ما در دیدنی های ظاهری، برای هلوگیری از خطر باید در لغزشگاه ها دقّت کنیم، پیش پایمان را خوب نگاه کنیم و حواس مان را همع کنیم که در چاله نیفتیم، در امور معنوی و اهتماعی هم باید بینش دقیقی داشته باشیم. ترهمه فارسی بصیرت، همان است؛ یعنی به مسائل سطحی نگاه نکنیم. خوب دقیق شویم. اشخاص را، گروه »بینش« ها را، شرایط اهتماعی داخل و خارج را، درست بشناسیم و درک کنیم تا در دام نیفتیم و بعد از کسب شناخت و آگاهی لازم مواظب باشیم که هوای نفس ما را فریب ندهد و موهب کوردلی مان نشود. خیلی خلاصه و ساندویچی یعنی توانایی شناخت حق از باطل در گرد و غبار فتنه ها بصیرت یعنی اینکه بدانیم شمری که سر از حسین برید همان هانباز صفین است که تا مرز شهادت پیش رفت و زبیری که در همل برابر علی ایستاد همان سیف الاسلام پیامبر است که بارها دل نازنین او را شاد کرد و بدانیم که اهل کفر و باطل روزی قرآن بر سر نیزه کردند تا علی را سال بعد از درگذشت پیامبر، امام حسین به مسلخ رفت و امروز تکرار تاریخ است 56مهجور سازند و ساختند و آگاه باشیم که و هرکدام از ما باید نقش خود را انتخاب کنیم. معمول اهل مدینه آدم های بی بصیرتی بودند ، بعد رحلت پیامبر می گفتند حالا حکومت دست اینا بیفته مگه چی می شه؟ در زمان اباعبدالله هم می گفتند حالا مگه یزید با حسین میخواهد چکار کند ؟ حالا یزید حاکم باشه مگه چی میشه؟ {گره بصیرتی بزنیم امروز....}
اما عاقبت بی بصیرتی و حب به دنیا و مافیها در اینجا ظاهر می شود مگه چی میشه را خدا اینطوری بیان می کنه باین آیه ی زیبا و بصیرت را خیلی خیلی گوش بدید :قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواهُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ هِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ سال بعد رحلت آقا رسول الله اشاره میکنم ، حالا آن انقلاب آقا رسول الله بود و 06- 36من فقط به عاقبت شهر مدینه بعد اهلبیت هم در بین مردم بودند این طور شد ، چه برسد به اینکه نواده پیامبر انقلابی را صورت دهد و امام هم حضورا بین مردم نباشد اگه در صحنه انقلاب پای عرصه نیاییم چه خواهد شد؟ مدینه النبی به کانون رقاصه ها و آوازخوانان و مغنیان تبدیل شده
پرورش احساس (ترس )برای بی بصیرتی
بودطوری که در این شهر کنیز خریداری می شد و به آن ها رقاصی و آوازخوانی آموزش داده می شد و سپس به چند برابر قیمت فروخته می شدند. اصلا مدینه در این زمان به مرکز صدور آوازخوانان و رقاصه ها تبدیل شده بود. مجالس رقاصی و آوازخوانی و شعبده بازی و ... در این شهر بر پا می شد. گنداب مدینه به هایی می رسد که وقتی یک رقاصه می خواهد از مدینه به سمت شام برود عزاداری و گریه می کند که تو می خواهی شهر ما را ول بکنی. چه اتفاقی در مدینه افتاده است؟ سفرى به مکه کرد، در طول »همیله«حتى کار به هایى رسیده بود که وقتى یکى از مشهورترین زنان آواز خوان آن عصر بنام مسیر، آن چنان از وى استقبال شد که در مورد هیچ مفتى و فقیه و محدث و مفسر و قاضى زاهدى سابقه نداشت! داستان این سفر را چنین نقل مى کنند: هیت، طویس، دلال، «هنگامى که همیله به قصد حج از مدینه حرکت کرد، گروهى از مردان خنیاگر نامدار آن زمان همچون: که تعداد آنان را »بردالفؤاد، نومة الضحى، رفند، رحمة، هبة الله، معبد، مالک، ابن عائشه، نافع بن طنبوره، بدیح الملیح و نافع الخیر فرهه، عّزة المیلأ، هبّابه، سلاّمه، حُلیده، عقیله، شمّاسیه، فرعه، بلبله، «تا سى نفر نوشته اند. و نیز گروهى از زنان خنیاگر همچون: او را مشایعت کردند و گروهى اورا تا آخر سفر همراهى کردند! »لذة العیش، سُعیده و زرقأ هنگامى که کاروان همیله نزدیک مکه رسید، از طرف دیگر از اشراف مکه و دیگران مورد استقبال گرم قرار گرفت و چون به مدینه بازگشت، از طرف اهالى مدینه و مردان و زنان اشراف استقبال شد و چنان شور و هلهله اى به وهود آمد که اهالى مدینه بر در خانه ها صف کشیده این صحنه را تماشا مى کردند. این داستان نشان دهنده گوشه اى از سقوط ارزشها در هامعه مدینه در آن عصر است. افرادى که در این سفر همیله را بدرقه کردند، از بزرگان خنیاگران عصر خویش بودند که شهرت آنان در ههان آن روز پیچیده بود. حال اگر در نظر بگیریم که هر یک از آنان چند تن شاگرد و وردست و آموزنده تحت تعلیم داشته است، و باز اگر احتمال این امر را منتفى ندانیم که گروهى از نوازندگان مشهور در شهر مانده به بدرقه همیله نرفته بوده اند، رقمى به دست خواهد آمد که باور کردن آن دشوار مى نماید. وقتى که وضع اهتماعى قبله گاه مسلمانان و مرکز تاسیس حکومت اسلامى چنین باشد، مى توان حدس زد که دمشق، بصره و دیگر شهرهاى بزرگ آن زمان در چه وضعى به سر مى برده است؟![سیره پیشوایان : مهدی پیشوایی]
برای همین است که در طوفان گرد و غبار فتنه تنها کسانی دوام میاورند که به تعبیر امیرالمومنین اهل صبر و بصر باشند : الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر . بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهی خودتان را بالا ببرید. میدانید، سختی پرچم امیرالمؤمنین از پرچم پیغمبر، از ههاتی بیشتر بود؛ چون در پرچم پیغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زیر پرچم امیرالمؤمنین دشمن و دوست آنچنان واضح نبودند. دشمن همان حرفهائی را میزد که دوست میزند؛ همان نماز هماعت را که تو اردوگاه امیرالمؤمنین میخواندند، تو اردوگاه طرف مقابل هم - در هنگ همل و صفین و نهروان - میخواندند. حالا شما باشید، چه کار میکنید؟ به شما میگویند: آقا! این طرفِ مقابل، باطل است. شما میگوئید: اِ، با این نماز، با این عبادت! بعضی شان مثل خوارج که خیلی هم عبادتشان آب و رنگ داشت.
.این بی بصیرتی از ابتدا دامنگیر عالم اسلام بوده هست و خواهد بود عده ای بنام خارهی مقابل علی ایستاده اند و حین ظهور حضرت حجت هم عده ای از شیعیان در مقابل حضرت می ایستند
رفقا چکار کنیم که مثل اهل مدینه بی بصیرت نشیم؟ چکار کنیم که بعدا پشیمون نشیم؟ چکار کنیم که وقتی امام به ما نگاه میکنه یه لبخندی رو صورتش بیاد نه اینکه یه سری تکون بده و بگه نه این بدرد نمیخوره!!!!
2یکی از کارهای مهم و تاثیر گذار برای به دست آوردن بصیرت این است که باید مطالعات تاریخی باید داشته باشیم خصوصا مقطع تاکید خاص 2 معصوم اول و و تاریخ مشروطه که مقام معظم رهبری هم به خواندن تاریخ این 5 مقطع تاریخی :تاریخ 5دارند.(میتوانیم کتابهای : فروغ ابدیت ، فروغ ولایت ، از مدینه تا مدینه ، صلح امام حسن ، چشمه در بستر را برای مطالعه تاریخ معصوم اول معرفی کنیم)
رفتار سازی (برای بی بصیرتی)
ج) عدم تمایل هانفشانی در راه حق گرچه مردم مدینه و خصوصا انصار به خاندان رسالت علاقه داشتند اما حاضر به هانفشانی در راه حق نبودند، همان طور که این سستی در راه حق را در زمان هریان سقیفه و پس از ان نشان دادند.بگذارید دو-سه نمونه از این روحیه مردم مدینه را خدمت شما عرض کنم . حضرت زهرا در خطبه فدکیه خطاب به انصار می فرماید :(ثم رمت علیهاالسلام بطرفها نحو الانصار) فقالت: 1 یا معشر النقیه (برگزیدگان) ، و اعضاد (بازوان)المله(دین) ، و حضنه (محافظان) الاسلام! ما هذه (الفتره عن نصرتی و الونیه عن معونتی و) الغمیزه( چشم پوشی) فی حقی ؟! (اما کان رسول ؟ سرعان ما احدثتم ، و عجلان ذا اهاله! ولکم )»المرء یحفظ فی ولده« الله صلی الله علیه و آله ابی یقول: طاقه بما احاول، و قوه علی ما اطلب . در زمان امیر المومنین هم مردم مدینه در دفاع از او با سستی رفتار کردند و در هنگامه هنگ همل که امیرالمومنین از 2 نفر از مدینه به مقابله با سپاه چند هزار 066مردم مدینه یاری خواست بیشتر مردم مدینه به او پاسخ مثبت ندادند و تنها نفری همل رفتند. . در زمان حکومت اموی هم اهل مدینه در مقابل سیاست لعن امیرالمومنین موضعی نگرفتند با اینکه صحابه زیادی در بین 0 آنها زندگی می کردند و میدانستند آنچه به امیر المومنین نسبت داده می شود کذب است حتی در زمان قیام بر علیه عثمان و به خلافت رساندن امیرالمومنین (ع) نقش محوری با مخالفان عثمان از شهرهای دیگرو خصوصا اهالی کوفه بود. اما از اینطرف ببینید که همراهان اباعبدالله چقدر عاشق شهادت هستند ، اصلا هر وقت در هامعه ای شوق به شهادت و هانفشانی نفر رو برایتان نقل می کنم ببینید 2 داستان از 2 در راه حق موج بزند این هامعه در مسیر دستیابی به اهدافش کم نخواهد آورد . چگونه انسان فرار میکند از حانفشانی در راه حق و مراقب باشیم خودتان چنین روحیه ای پیدا نکنیم.خدا نکند یک روزی ما در ورطه امتحان بیوفتیم و اینگونه در امتحان رفوضه شویم.خدا نکند حب به دنیا؛حب به مال؛حب به زن و فرزند و خانواده و...آنقدر در ما زیاد بشود که مانع ما در یاری رساندن ولی زمان شود.
ادامه اقناع اندیشه
می گوید: در حال بازگشت به بیابانی –حرثمه می گوید: بعد از این که هنگ صفین به پایان رسید به طرف عراق می آمدیم. رسیدیم، امیرالمؤمنین(علیه السلام) اسبش را متوقف کرد و پیاده شد، سپس در آن بیابان طوافی کرد. ناگهان دیدم که روی خاک وَاهاً لَکَ أیَّتُها التُربَهُ لَیَحْشُرَنَّ مِنْکَ أَقْوامٌ : «ها نشست و یک مشت از این خاک را برداشت و بالا آورد و به آن نگاه کرد و فرمود ؛ای خاک خوشا به حال تو! ای خاک مرحبا به تو! و درود به تو! روزی بر روی تو انسان هایی به » یَدْخُلُونَ الجَنَّه....بِغَیْرِ حِساب شهادت می رسند که نظیر ندارند، اینجا محل شهادت افرادی است که در گذشته و آینده شبیه ندارند. حرثمه یک آدم معمولی است، یک آدم هُرهُری مذهب و ساده که خیلی هم به حضرت علی(علیه السلام) ارادت نداشته است، فقط با حضرت به هنگ آمده بود، او می گوید: من پیش خودم ایشان را مسخره کردم و گفتم: امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه می گوید؟ مگر انسان می تواند غیب بگوید و از آینده خبر بدهد؟ بعد می گوید: به خانه آمدم و به همسرم که شیعه بود، گفتم: امروز حادثة عجیبی پیش آمد؛ امیرالمؤمنین(علیه السلام) مولای تو، در زمینی پیاده شد، خاک را برداشت، بو کرد و گفت: در اینجا 00 انسان هایی شهید می شوند. خانمش گفت: حرثمه! مسخره نکن، تو متوهه نیستی .حرثمه می گوید: این قضیه در سال هجری ماه محرم رسید، حرثمه در لشکر ابن زیاد بود، خودش می گوید: من 01 سال گذشت و سال 20 هجری بود، از آن هریان در وسط میدان هنگ نشسته بودم، امام حسین(علیه السلام) آمده بود و لشکر دشمن هم ایشان را محاصره کرده بود، ناگهان این سال پیش ما با حضرت علی(علیه السلام) از همین سرزمین عبور می کردیم که آقا مطلبی 20قصه به یادم آمد و گفتم: عجب! فرمود، نکند که درست باشد، نکند کسی که قرار است کشته شود امام حسین(علیه السلام) باشد! بلند شدم و خدمت امام سال پیش از اینجا می گذشتیم پدر شما 23 حسین(علیه السلام) آمدم، گفتم: آقا، من می خواهم قصه ای برای شما بگویم. ما اینجا پیاده شد، خاک را بویید و بوسید و چنین مطلبی را فرمود، من در آن زمان باور نکردم، ولی گویا آن اتفاق در حال وقوع است. امام حسین(علیه السلام) فرمود: بله، همین طور است، وپرسید: حرثمه تو چه می کنی؟ تو که خودت آمدی قصه را تعریف کردی آیا مرا یاری می کنی؟ گفت: نه یا اباعبدالله! من در کوفه کار دارم، زن و بچه دارم، گرفتارم. امام حسین(علیه السلام) را رها کرد و رفت. و به این توفیق که کنار امام بماند و به شهادت برسد دست نیافت. یکی دیگر از ملاقات های امام حسین(ع)ملاقات با عبدالله بن مطیع است. او هم کسی بود که یک منطقه ای داشت، که در آن چاه آب و کشاورزی داشت. وقتی امام حسین(ع)به او رسید، به آن حضرت سلامی عرض کرد و گفت: شما فرزند پیغمبر(ص) هستید، شما فرزند امیرالمؤمنین(ع) هستید، آقا کجا می روید؟ امام فرمود: کوفه. عرض کرد من یک خواهشی دارم، به کوفه نروید، آن ها شما را یاری نمی کنند. چاهی که داشت چون خشکسالی بود آبش کم شده بود، گفت: آقا ممکن است دعا کنید آب چاه زیاد شود؟ امام مقداری از این آب را گرفت مزمزه کرد و برگرداند. امام است وهودش تبرک است، زیارتگاهش، قبرش، خاکش تبرک است. آب چاه بالا آمد؛ یعنی این معجزه را هم از امام دید که با این حرکت امام آب چاهش افزایش پیدا کرد، ولی امام را یاری نکرد. ببینید حرثمه و عبدالله بن مطیع با اینکه امام را خوب می شناسند و حقانیت امام برایشان به اثبات رسیده است ولی به خاطر حب دنیا حاضر نیستند یاری اش کنند اما خوشبحال آن یار با وفای اباعبدالله و آن شهید والامقام بشر بن عمرو حضرمی که وقتی خودش را به کاروان امام حسین رساند خبر به او رسید که پسرش را در ری زندا کرده اند .امام، بیعت خود را از او برداشت، حتی پولی در اختیار او قرار داد تا با آن برود و پسرش را آزاد کند ولی او حاضر نشد از یاری امام علیه السلام دست بردارد. وقتی که امام حسین علیه السلام به بشر به خاطر اسارت پسرش اهازه ترک کربلا را دادند، ایشان عرض کرد: .»اکلتنی السباع حیا ان فارقتک و اسأل عنک الرکبان و اخذلک مع قلة الاعوان لا یکون هذا ابدا«
پرورش احساس (تآسف) (عدم هتنفشانی در راه حق)
درندگان مرا زنده زنده بخورند، اگر تو را رها سازم! و بروم و از تو (برای رفتن) مرکبی بخواهم، با کمی یاران تنهایت گذاشته و « ». خود آسوده خاطر بازگردم! هرگز چنین نخواهد شد بگذارید همین ها دعا کنم : خدایا بحق شهدای کربلا و این یا با وفای امام حسین ما را همیشه و هر لحظه آماده هانفشانی در راه حق قرار بده
شاید سوال خیلی از دوستان حاضر در هلسه و خیلی از عاشقان و محبان اهلبیت باشه که چطور می توانیم اسیر حب دنیا نشویم ؟چگونه وابسته دنیا و ظواهرش نباشیم؟چه کار کنیم که در زمان امتحان و آنجایی که لازم است دل از دنیا و زن و بچه و دوست و خانواده بکنیم پای دلمان لنگ نزند. آیه قرآن هواب ما را می دهد
)88و88 یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (سوره شعراء
.روزی که نه مال سود می دهد و نه فرزندان؛ مگرآن کس که با قلبی رَسته از شرک به نزد خدا بیاید
یعنی همیشه یادمان باشد که تنها چیزی که به درد ما خواهد خورد قلب سلیم و دور از نا خالصی است
قلب سلیم یعنی چی؟
پرسیدند.حضرت فرمودند :قلب سلیم آن قلبی است که وقتی » اِلاّ مَن اَتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلیمٍ « از امام صادق(ع )هم دربارة آیة پروردگارش را ملاقات می کند تالحظة مرگ احدی هز خدا در او نباشد؛ و هر قلبی که از شرک و شک محفوظ باشد آنقلب سلیم ». قلب سلیم آن قلبی است که در آن دوستی دنیا نباشد « : است.نیز حضرتش فرمودند به زبان ساده بگویم قلب سلیم یعنی هر چیزی که تو را از یاد خدا دور میکنه رو بذاری کنار.هر چیزی که داره نمازتو خراب میکنه رو بزاری کنار .مال دنیا و ظواهر دنیوی اونقدر فکر و ذهنمون رو مشغول نکنه که تمام وقت و حتی موقع نماز یا خوندن قرآن و دعا یا وسط سینه زنی تو هیات به فکر اون باشیم.بعضی از ماها یک چیز کوچیک اونقدر فکر ما رو مشغول میکنه که وسط نماز تعداد رکعت یادمون میره،اصلا یادمون میره کجای نماز هستیم.گاهی اوقات خرید یک لباس یا طلا یا خرید وسایل خانه (وییه خانم ها) قلبمون رو وسط نماز به فلان فروشگاه و فلان مغازه و فلان بازار میبره، حب دنیا که شاخ و دم نداره همین خودش میشه حب دنیا. نمیگم خانم ها طلا نداشته باشند.نمیگم انسان لباس خوب و موبایل خوب و خانه و ماشین خوب نداشته باشه بلکه میگم مراقب باشیم اسیر اینها نشیم. هر وقت دیدی به خاطر اینکه بتونی ماشین بخری داری بیشتر کار میکنی و اینکار بیشتر نماز اول وقت تو ازت گرفته همین ها شروع ورود حب دنیا تو دلته، خوشبحال اونی که با اینکه آرزوی خونه دار شدن و ماشین دار شدن داره و نیاز به پولش داره ولی وقتی صدای اذان بلند میشه کارشو رها میکنه و میره به سمت خدا،خوشبحال اون هوونی که آرزوشه فلان موبایل و فلان لب تاب رو داره ولی وقتی میبینه دوستش مشکل مالی داره پولایی که همع کرده رو میده تا مشکل دوستش حل بشه. آدم قبطه میخوره به دل پاک بعضی از خانم ها که تا می بینند هایی دارن برای یتیما و نیازمندان کمک همع میکنن راحت طلا دستشو در میاره و بدون ذره ای شک اونو می بخشه رفقا قلب سلیم داشتن یعنی اینکه هر وقت دیدیم یه چیزی تو دنیا داره شکارمون میکنه و ما رو از خدا دور میکنه سریع بزاریمش
رفتار سازی(دوری از حب دنیا)
کنار، دلبسته فلان ماشین شدیم بریم یه مدل پایین ترش رو بخریم ، دلبسته فلان لباسمون شدیم چند روزی بزاریمش کنار.دل بسته زن و بچه ات شدی عبادت ها تو بیشتر کن ،دلبسته رفیقت شدی چند روزی ازش دور باش خلاصه یه کاری کنیم حب دنیا اونقدر تو دلمون نباشه که اگه لازم باشه روزی به خاطر خدا دست از محبوبمون،دست از چیزی که دوسش داریم و...بکشیم،دلمون بلرزه و نتونیم کنارشون بزاریم و مجبور بشیم خواست خدا رو کنار بزاریم خوشبحال اون شهدایی که تونستند از زن وبچه شون و پدر و مادر پیرشون برای خدا چشم بپوشن و ولی زمانشون رو یاری کنند،خوشبحال اون همسرایی که به خاطر خدا دوری و فقدان شوهراشون رو قبول کردند خوشبحال مادرایی که به خاطر دین خدا هووناشون رو با افتخار به هبهه فرستادند تا ولی خدا تنها نباشه.بزارید که ماهرای زندگی یه خانواده عجیب رو براتون نقل کنم حاج حسین کاهی یکی از فرماندهان دفاع مقدس نقل میکرد: در گردان یک پیرمرد ترک زبان داشتیم،کمتر از احوالات خودش حرف می زد. هر گاه از او سؤالی می پرسیدیم یک کلام می گفت:من بسیجی لَر هستم!گردان به مرخصی رفت.به همراه یکی از بچه ها او را تعقیب کردیم او داخل یکی از خانه های محقر در حاشیه شهر قم رفت. هلو رفتیم و در زدیم وقتی ما را دید خیلی ناراحت شد. گفت:چرا مرا تعقیب کردید؟ گفتیم:ما لشگر علی بن ابی طالب علیه السلام هستیم آقا گفته از احوالات زیردستهای خودتان با خبر باشید.وارد منزل شدیم زیرزمینی بسیار محقر با دیوارهای گچ و خاک و پیرزنی نابینا که در گوشه ای نشسته بود ! از پیرمرد درمورد زندگی اش،بسیجی شدنش و این پیرزن سؤال کردیم.گفت:ما اهل شاهین دژ اطراف تبریز بودیم در دنیا یک پسر داشتیم که فرستادیم قم طلبه و سرباز امام زمان(عج) شود.کدتی بعد انقلاب پیروز شد بعد هم در کردستان درگیری شد آمد شهرستان و با ما خداحافظی کرد.راهی کردستان شد چند ماه از او خبر نداشتیم به دنبالش رفتم بعد از پیگیری گفتند:شهید شده،هنازه اش هم افتاده دست ضدانقلاب! بعد از مدتی خبر دادند:پسرت را قطعه قطعه کرده اند و سوزانده اند.هیچ اثری از پسرت نمانده! همسرم از آن روز کارش فقط گریه بود آنقدر گریه کرد تا اینکه چشمانش نابینا شد! از آن روز گفتم:هر چیزی که این پیرزن داغدیده بخواهد برآورده می کنم.یک روز گفت :به یاد پسرم برویم قم ساکن شویم.ما هم اینجا آمدیم من هم دستفروشی می کردم.یک روز گفت:آقا یک خواهشی دارم برو هبهه و نگذار اسلحه فرزندم روی زمین بماند من هم آمدم از آن روز همسایه ها از او مراقبت می کنند. شب عملیات کربلای پنج بود هر چه آن پیرمرد اصرار کرد نگذاشتم به عملیات بیاید گفتم :چهره آن پیرزن معصوم در ذهنم هست نمی گذارم بیایی! گفت:اشکالی ندارد اما من میدانم پسرم بی معرفت نیست! از پیش ما به گردانی دیگر رفت در حین عملیات یاد او افتادم گفتم:به مسئولین آن گردان سفارش کنم نگدارند پیرمرد هلو بیاید. تماس گرفتم با فرمانده کردان صحبت کردم سراغ پیرمرد را گرفتم فرمانده گردان بی مقدمه گفت :دیشب زدیم به خط دشمن بسیجی لَر یا همان پیرمرد به شهادت رسید پیکرش همان ها ماند! بدنم سرد شد با تعجب به حرفهای او گوش می کردم خیلی
حال و روزم به هم ریخته بود یعد از عملیات یکسره به سراغ خانه آنها رفتم.هلوی خانه شلوغ بود همسایه ها آمدند و سؤال کردند:چه نسبتی با اهل این خانه دارید!؟ خودم را معرفی کردم بعد گفتند: چهار روز پیش وقتی رفتیم به او سر بزنیم دیدیم همانطور که روی سجاده مشغول عبادت بوده هان داده و روحش به ملکوت پیوسته!
اینها شیعیانی هستند که با تمام وهودشون اقتدا کردند به مولاشون حضرت اباعبدالله الحسین همان آقایی که وقتی نوبت او شد که در راه حق هانفشانی کند نه تنها خودش آماده هانفشانی شد،نه تنها یاران با وفایش را به میدان آورد،نه تنها برادرها و برادر زاده ها و بچه هایشی اینکه به خدا اثبات را برای خدا هدیه آورد ،نه تنها علی اکبر و قاسم و عبداله و عباسش رو به میدان فرستاد،برا اینکه به معبودش اثبات کنه به تمامی وهودش آماده برا یاری دینش حتی علی اصغر شش ماهه اش رو هم برای قربانی آماده میکنه،حتی بالاتر زن و بچه و ناموس رو هم برای یاری دین خدا آماده میکنه
الاهی بهـر قربانی بـه درگاهت سر آوردم نـه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم
پی ابقای قد قامت بـه ظهر روز عاشورا بـــرای گـفتن الله اکبر، اکبر آوردم
عـلی را در غدیر خم نبی بگرفت روی دست ولی مـن روی دست خود علیّ اصغر آوردم
بــرای آن کـه هم دردی کنم با مادرم زهرا برای خوردن سیلی سه ساله دختر آوردم
بــرای آن کـه قـرآنت نگـردد پایمال اسـب بــرای سُمّ مـرکب هـا خدایـا پیکـر آوردم
روایات میگه وقتی امام حسین(علیه السلام )رسید به کربلا، نقل می کنند که مَرکب، دیگر راه نمی رفت و ایستاد .در بعضی اینجا چه » أیّ هذه الموضع؟ « مرکب هم عوض کرد، اما هیچ کدام حرکت نکردند .حضرت سؤال کرد 0 مقاتل دارد که حتّی تا ؛ تا گفتند کربلاء »کربلاء« : تا اینکه عرض کردند »... شاطئ الفرات « : ؛ نام دیگر؟ عرض کردند »غاضریه« : هایی است؟ گفتند یعنی یک آهی از دل کشید و شروع کرد به های های گریه کردن .بعد اشاره » فَتَنَفَّسَ الصُّعداء و بَکی بُکاءً شدیداً «:مقتل مینویسد ) به خدا قسم این زمین، زمینِ کرب و بلاء است .در بعضی روایات آمده که بعد از آنکه حسین(ع » والله أرضُ کربٍ و بلاء « :فرمود تصمیم می گیرد که آنجا خیمه ها را برپا کند، امّ کلثوم(س )آمد خدمت برادر و عرض کرد که نمی دانم چه سرّی است که از وقتی وارد این زمین شده ایم دلِ من گرفته است و یک حال دگرگونی دارم؛ هریان چیست؟ چند همله فرمود که دل انسان رو واقعا به ؛ در تعبیر » ها هُنا یُقتَلُ رهالنا « : درد میاره.آقا همون روز اول خودشان روضه ر ا برای اصحاب خوانند .عجب جملاتی میفرماید اینجا همان هایی است که مردهای ما را می کشند و شهید می » والله ها هُنا یُقتَلُ الرهال، ها هُنا والله تَرَمَّلُ الّنسوان « دیگر دارد به خدا قسم اینجا همان هایی است که » ها هُنا والله یُذبَحُ الأطفال « . کنند .به خدا قسم اینجاست که همسران ما بیوه می شوند بچّه های ما را سر می بُرند
ذکر مصیبت ورود کاروان امام حسین علیه السلام به کرب و بلاء توسط آیت الله مجتبی تهرانی