پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

چرا اهل کوفه این حجم شدید از نامه نگاری به ابا عبدالله را داشتند؟ (پیام حجاب و غیرت )
خداوند را شاکریم که در شب پنجم محرم توفیق حضور در مجلس و بین شما را پیدا کردیم .رفقا فردای قیامت یقین داشته باشید ثانیه به ثانیه این مجلس برای عاقبت به خیری مان به کارمان خواهد آمد . از امشب به بعد قرار است ویژگی های مردم کوفه بررسی شود که واقعا باید روی آن خوب فکر کنیم تا انشاالله با عبرت گرفتن از مردم کوفه که جلو امام زمانشان ایستادند ما اینگونه نباشیم که بعد از عمری "عجل لولیک الفرج گفتن" در مقابل امام زماننمان بایستیم و ایشان را به شهادت برسانیم . لذا شما عزاداران ابی عبدالله باید این بحث را خوب مورد کنکاش قرار دهید . در شبهای قبل ما دیدیم که مردم کوفه با شوق زیادی به حضرت اباعبدالله الحسین نامه نوشتند ، طوری که می توان از این حرکت نامه به امام می رسید خب حالا 066اینها به نهضت نامه نویسی یاد کرد ،این حرکت به مرحله ای رسید که در روز به طور متوسط این سوال مطرح می شود که چرا کوفیانی که با این همه شور و شوق از امام دعوت کرده بودند بیشترشان یا امام و نایبش مسلم را یاری نکردند یا اینکه بر ضد امام جنگیدند؟
انگیزه سازی
در پاسخ به این سوال باید چند مسئله را به نحو مو شکافانه تری بررسی کنیم مسئله اول این است که چرا اهل کوفه این حجم شدید از نامه نگاری به ابا عبدالله را داشتند؟ برای اینکه بتوانیم پاسخ مناسبی به این مسئله بدهیم باید مقدمتا یک بررسی نسبت به جو سیاسی و اعتقادی کوفه انجام بدهیم هجری06جو سیاسی کوفه در سال .قبول نداشتن یزید به عنوتن خلیقه: از نظر مردم کوفه او جوانی تازه کار بود و ضعف مدیریتی 6 ،سیاسی و اجتماعی داشت . - ضعف شخصیت نعمان بن بشیر (والی وقت کوفه 2 ): نعمان در این زمان که مسلم در کوفه و امام در راه آن بود، سنین پیری را می گذراند و قدرت جمع آوری سپاه و مقابله با مسلم را نداشت . - اهل کوفه بشدت از ظلم وستمی که در دوران حکومت دست نشاندگان بنی امیه بر آنان رفته بود ناراضی بودند و این 3 نارضایتی بجز آن قسمت از مردم کوفه که با بنی امیه بودند دربین عموم مردم کوفه شایع بود
ـ در اثر گذشت زمان نسلی به وجود آمده بود که دوران ظلم معاویه را تجربه کرده و افرادی مانند سلیمان بن صرد، رفاعة بن 4 شداد و مسیب بن نجبه در میان آنها حکومت عدل علی (ع) را دیده بودند. آنها می خواستند از خلاء قدرت سیاسی استفاده کرده و قبل از تثبیت قدرت یزید حکومتی نظیر حکومت امام علی (ع) به رهبری فرزندش ـ که او هم امام بود ـ تشکیل دهند. ـ رقابت شام و عراق5 : کوفه در زمان حضرت علی (ع) پایتخت رسمی و مهم ترین شهر مملکت اسلامی بود.برخی فتوحات لشکر اسلام پیش از زمان حضرت ، از کوفه هدایت می گردید و کوفه مظهر قدرت و عزت اسلام بود. در حالی که در همین زمان ها، مرکز حکومت معاویه در شام به شمار »طلقا« ، غیر رسمی و او و اطرافیانش از نظر کوفیان مشتی می رفتند که در فتح مکه تسلیم پیامبر شده بودند. از طرف دیگر پایتختی کوفه علاوه بر اهمیت سیاسی ، فواید اجتماعی و اقتصادیی نیز برای اهالی آن در برداشت . پس از تسلط معاویه بر مقدرات مملکت اسلامی و صلح امام حسن (ع)، معاویه به سبب خشم و نفرت از کوفه ، پایتخت را به شام منتقل کرد و مدت بیست سال مردم کوفه از آن فواید محروم و شهر نیز به صورت عادی درآمد از
اقناع اندیشه(تو ضیح به قراین و شواهد)
این رو با مرگ معاویه ، مردم کوفه به یاد دوران خوش پایتختی انگیزه فراوانی داشتند تا مجد و عظمت از دست رفته را که در آن زمان قدر ندانسته بودند، بازگردانند. ترکیب عقیدتی مردم کوفه .گرایش6 مسلمانان کوفه شامل های بی طرف .هواداران بنی امیه 2 ، . خوارج 3، . . شیعیان علی (ع )بودند 5 .پیروان قراء و صحابه و 4، . اکثر مردم کوفه از گروه بی 6 طرف بودند که زیر بنای فکری ـ عقیدتی محکمی نداشتند .تعداد زیادی از قراء و صد و هفتاد و هشت تن از صحابی پیامبر اکرم (ص )درمیان آنها بود که هریک خود را مجتهد و صاحب رأی می دیدند و در مقابل حکومت ها می ایستادند .اینان در بی طرفی مردم نقش عمده داشتند. : . طرفداران بنی امیه : در چنین اوضاعی که کنترل از دست نعمان بن بشیر خارج شده بود، تعدادی از اشراف کوفه مانند 2 عمربن سعدبن ابی وقاص (پسر بنیانگذار کوفه عبدالله بن مسلم و عماره بن ولید بن عقبه به یزید نامه نوشتند تا اگر ،) کوفه را می خواهد، فرد قدرت مندی برآن گمارد .در ضمن خبر آمدن مسلم به کوفه را نیز دادند .یزید به پیشنهاد سرجون« ،عبیدالله بن زیاد را با حفظ سمت ولایت بصره « به ولایت کوفه برگزید.شما عزیزانی که اهل تأمل بیشتر نسبت ، به مسائل تاریخی هستید حتما زندگی و اقدامات این "سرجون " را مورد مطالعه قرار دهید تا بصیرتتان نسبت به حضور غربیان در جریان کربلا بیشتر هویدا شود . . از گروه 3 های دیگر اعتقادی در کوفه خوارج بودند .آنان در عمل خشن و دارای انگیزه ، های قوی دینی بودند .فهم عمیقی ّ نداشتند، مکتب عمر را پذیرفته و خشونت می ورزیدند .نقل روایات عمر دلیل این مدعاست .پایگاه مردمی هم نداشتند و مخالف حکومت بودند .با شیعه هم دشمنی سرسختانه نشان دادند .در بصره و کوفه طی چند مرحله قیام تا واقعه کربلا در سال شصت و یک هجری قمری سرکوب شده بودند و دراین واقعه نقش چندانی نداشتند. . پیروان قراء و صحابه پیامبر اکرم (ص )نیز گروه دیگری در کوفه بودند .آنان امام علی 4 امام حسن و امام حسین (ع )را به ، عنوان مجتهد و راوی قبول داشتند؛ . جمعیتی از شیعیان هم در کوفه بودند که عمیقاً به خاندان اهل بیت عشق می 5 ورزیدند.شیعیان هم به دو گروه تقسیم می شدند {برخی خود را تابع محض امام می دانستند وعده ای از میان آنان رؤسای شیعه به حساب می آمدند .از دهم رمضان سال شصت هجری قمری نامه پس از وقفه ،) های دعوت همین رؤسای شیعه به امام حسین (ع ای ده ساله آغاز شد .نامه برخی از آنان چون سلیمان بن صرد خزاعی مسیب بن نجبه فزاری ، ،مسلم بن عوسجه حبیب بن مظاهر اسدی ، ابوثمامه، صائدی و ...در مکه به دست امام حسین (ع )رسید .اینان در زمان حضرت علی (ع )در جنگ ها همراه او بودند و پس ازمرگ معاویه با آگاهی کامل از اوضاع کوفه امام را دعوت کردند.} {دیگر شیعیان نیز با وجود علاقه وافر به اهل بیت با توجه به سیاست ، های شیعه زدایی معاویه و کشتارهای شیعیان توسط زیاد ابن ابیه در جریان قیام حجر به سال پنجاه و یک هجری قمری تا احتمال پیروزی قطعی نمی دادند، در قیام ها همراهی نمی کردند .به همین علت به محض احتمال شکست مسلم در کوفه از اطراف او پراکنده شدند .در حالی که بعدها به علت تسلط مختار بر خزانه کوفه به قیام او پیوستند.} . یکطرف عالم مستکبرین و 6رفقا اگه دقت بکنید می بینید که وضعیت امروز جهان ما هم دست کمی از این وضعیت نداره ها!!! . یک گروه هم دشمن اهلبیت و ناصبی هستند مث خوارجند ، 2 طرفدارانشون هستند مث طرفدارای بنی امیه (آمریکا و اسراییل) .عمده ی مردم هم که در 3 ) (مث دشمنان اهلبیت که در سوریه درگیری ایجاد کرده اند از قبیل داعش و دار و دسته های دیگه
عالم رها هستند و خیلی اینطرف و آنوریطرفی بودن برایشان مهم نیست مث بیطرف هایی که باد به هر سمتی بخواهد میبرد آنها . یکسری هم عامه متدین از اهلسنت که مقید به امور عبادی هستند و دشمنی با اهلبیت ندارند و حتی محبت به اهلبیت دارد . 4را اجازه بفرمایید در اینجا دو خاطره از رفقایم عرض کنم که شاید مفید واقع شود و واقعا مطلب جالبی است . یکی از دوستان طلبه ما میفرمود در دوران دانشجویی هم خوابگاهی ای داشتیم اصالتا اهل سیستان و بلوچ بود و ساکن آزادشهر اما حب جالبی به اهلبیت داشت اسم خودش علی بود اسم خانمش که او هم سنی بود فاطمه و رفقا بنظرتون اسم پسری رو که خدا بهش داده بود چی گذاشته بود ؟ که داشت رو گذاشته بود مرتضی. رفقا بنظر شما زشت نیست اسم من وشمای بچه شیعه که میگیم ما پیرو اهلبیتیم اسم های غیر اهلبیتی باشه اونوقت یه سنی بخاطر حب به اهلبیت اسم علی و فاطمه و مرتضی رو بچه اش بذاره ؟ جا دارد ما هم به عنوان شیعه امیرالمومنین در اسم گذاری بچه هایمان دقت کنیم چرا که روایت داریم از پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) که می فرمایند: اَنَّ اَوَّلَ ما یَنحَلُ أحَدُکُم وَلَدَهُ الإسمَ الحَسَن، فَلیُحسِّن أحَدَکُم اِسمَ وَلَدِهِ اولین هدیه ای که هر یک از شما به فرزندش می بخشد نام خوب است. پس بهترین نام را برای فرزند خود انتخاب کنید(وسائل . )65 الشیع- جلد : یکی از دوستان که در گرگان تبلیغ درون شهری داشتند تعریف می کرد روزی یک خانمی پیش من آمد و گفت من سنی 2خاطره رکعت نماز به نیابت از حضرت زهرا می خونم و به ایشان هدیه می کنم 2هستم اما آنقدر علاقه به حضرت زهرا دارم که روزی بعلاوه هر روز به نیابت از حضرت زهرا غسل می کنم و به حضرت هدیه می کنم ،رفقا ما به خاطر حب حضرت زهرا چکار کرده ایم شده بخاطر محبت حضرت زهرا گناه رو ترک کنیم؟شده بخاطر محبت اباعبدالله هر وقت چشممون به نامحرمی خورد ، سرمون رو پایین بندازیم و از ته قلب بگیم امیری حسین و نعم الامیر؟بگیم فدات بشم آقا جون این نگاه که چیزی نیس من همه هستی ام رو فدات میکنم تو بهترین اقای عالمی، شده بخاطر حضرت زهرا حجابم اون طوری باشه که حضرت زهرا می خاد؟خواهرای من واقعا ما چقدر قدر این یادر حضرت زهرا رو می دونیم؟ای کاش خانم های ما کمی بیشتر با جامعه غربی آشنا بودند اونوقت ارزش ساله ای توی ویترین مغازه 61 حجاب بیشتر براشون مشخص میشد.من عکسی رو از بازار یکی از کشورهای اروپایی دیدم که دختر شون گذاشته بودند و مثل یک کالا روی ائن برچست زده بودند که با این مشخصات وبا فلان قیمت به فروش می رسد.واقعا این درد بزرگیه که بعضی از دختران شیعه آرزوی غربی شدن و غربی زیستن رو دارند . یه خانمی هست به نام ( دیامز ) این خانم ستاره سر شناس و خواننده رپ در فرانسه بود که با نام (پرنسس رپ) در فرانسه شناخته میشد ، مدتی پیش به دین مبین اسلام گروید و پس از مدت کوتاهی محجبه شد . این خانم میگه : برای حل مشکلات روحی و عاطفی خود چیزی را در دین اسلام یافته ام که در هیچ یک از ادیان نیافته ام . و آن هم حجاب است .چون با حجاب دیده چقدر ارزش پیدا میکنه و به عنوان کالا دیده نمیشه.آدم اینجا میفهمه حضرت زهرا سلام الله علیها سیده ی نساء العالمینه یعنی چی!!! یعنی سیده این خانم هم هست الگوی و مقتدای این خانم هم هست که از این نمونه ها کم نداریم. بگذارید مثالی براتون بزنم.: غنچه تا غنچه است در حجاب است ، کمتر دیگران هوس چیدن آن را مى کنند. اما همینکه حجاب را کنار نهاد و باز شد، آنرا خواهند چید. وقتى که چیدند چند روزى هم ممکن است در جاى مناسب قرارش دهند. اما دیرى نمى پاید که پژمرده و پرپر مى شود و آن را در سطل زباله مى ریزند.خواهران باحجاب هم همچون غنچه اند، هیچ کس دست طمع و تصرف ، به سمت آنها دراز نمى کند.
اماّ همینکه این حجاب را کنار گذارند مورد طمع دیگران واقع خواهند شد. خواهران و برادران عزیر !! نمی دونم دقت کردید یا نه اما حجاب ، مهربانی زن به دو گروه است که زن با حفظ حجابش به اینها مهربانی می کند : یکی به مردان که یک خانم با حفظ حجاب خودش یک آقا را از افتادن به گناه و بدبختی نجات میدهد و او راحت به دینداری خودش ادامه میدهد . و محبت دیگر خانم محجبه به خانواده این مردان است که مانع از هم پاشیده شدن خانواده میشود و از بی پدر و یا بی مادر شدن فرزندان این خانواده جلوگیری میشود و اجازه میدهد به یک مرد که با خوبی و خوشی کنار زن و بچه خودش زندگی کند . خواهران عزیز منِ روحانی به شما غبطه میخورم . شمایی که با حجابتون هر لحظه دارید دل زهرای مرضیه رو شاد میکنید . قدر خودتان را بدانید . خواهرا از زینب کبری بخواهید که این چادر از شما گرفته نشه . به خدا عرض کنید : خدایا من توی دنیا علی رغم تمسخر و طعنه عده ای چادر رو از سرم برنداشتم نکنه من توی قیامت مورد شفاعت رقیه قرار نگیرم . خدایا کمکم کن بتونم دل امام زمانم را بدست بیاورم.خدایا من نمیخام جلوی فاطمه صغری شرمنده بشم
خواهران ما الگویشان در مسئله حجاب کیه ؟ مگه ما نیستیم که میگیم فاطمی هستسیم ؟ مگه ما نیستیم که میگیم محب زینب کبری هستیم؟ نمی دونم تا حالا داستان فاطمه صغری را شنیدی یا نه ؟ اما من خودم با شنیدن این داستان خیلی با خودم فکر کردم که خدایا واقعا با این روایت حجت بر زنان تمام است .روایت اینگونه است که: " فاطمه صغری" دختر امام حسین (علیه السلام) است، وی می گوید: کنار خیمه ایستاده بودم و نظاره گر بدنهای پاره پاره پدرم و یارانش بودم، و در این فکر بودم که آیا بعد از شهادت پدرم ما را می کشند یا به اسارت می برند، در همین فکرها بود که ناگهان مردی اسب سوار با نیزه اش زنان را دنبال کرد و آنان به یکدیگر پناه بردند او چادرها و مقنعه هایشان را می کشید و آنان فریاد وا محمّدا، وا علیا، وا جدّا، سر می دادند دلم لرزید و پا به فرار گذاشتیم و آن سوار مرا دنبال کرد و ناگهان با نیزه اش به کتفم زد و با صورت به زمین افتادم و مقنعه و گوشواره ام را کشید من بیهوش شدم، ناگهان عمه ام زینب (س) را دیدم کنار من قرار دارد. و به شدّت می گرید، چشمان خود را بازکردم و گفتم: عمّه جان! آیا پارچه ای هست تا سرم را از نامحرمان بپوشانم؟ عمه ام فرمود: یا بنتـاه عـمـتـک مـثـلک دخترم! عمّه تو نیز مانند توست. .)06 ص45 ) و (بحار الانوار ج 366 (مقتل الحسین مقرم ص آری، فاطمه صغری دختر امام حسین (علیه السلام) از گرسنگی و تشنگی و تازیانه خوردن شکوه نکرد بلکه اولین لحظه ای که به هوش آمد از عمّه اش درخواست پوششی کرد تا خود را از دید نامحرمان بپوشاند و این بزرگترین درسی است که دختران و زنان جامعة اسلامی باید از آن بگیرند. اما یک چیز کلیدی دیگه هم میخوام بگم:اگه وضعیت حجاب تو جامعه ما نسبت به قبل ضعیف شده یک بخشش تقصیر رنان و دختران جامعه هست اما بخشی مهمی هم بر میگرده به کم شدن روحیه غیرت در بین مردامون
پرورش احساس( حجاب)
ابالفضلیای مجلس کجا نشستن ؟ هرکی عاشق عباس بن علیه ، هر کی عاشق مرام ومسلک عباسه ، هرکسی که حیدریه بلند بلند بگه یا ابالفضل. خب داداشای من الگوشون کیه ؟ الگوی ما بچه شیعه ها تو غیرت کیه ؟ همین قدر بهت بگم وقتی کاروان سیدالشهدا خواست سمت کوفه حرکت کنه این زن و بچه ها خواستند سوار محمل ها بشوند جوانان بنی هاشم اطراف اینها رو گرفتند یک وقت کسی قد و بالای اینها رو نبینیه . لذا با ادب و احترام زانو میزدند و دختر بچه ها تک تک سوار محملا میشدند . خیلی حواسشون به ناموسشون بود . اگه دیدی یکی بی غیرتی میکنه ابالفضلی جلوش وایسا بهش تذکر بده
برگردیم به ادامه بحثمون: باتوجه به ترسیمی که از وضعیت اعتقادی و سیاسی شهر کوفه صورت گرفت می توان انگیزه های کو فیان را در این موارد خلاصه کرد . گروهی از نامه نگاران مانند سلیمان بن صرد، رفاعة بن شداد و مسیب بن نجبه از شیعیان خاص علی (ع) و اقلیتی پای6 بند به دین و اجرای احکام اسلامی بودند و می دیدند که حدود شریعت معطل مانده و فقه و سنت رسول الله (ص) بازیچه حکومت ها شده است. اینان حکومت عدل علوی و شاید حاکمیت نبوی را درک کرده و انحراف حاکمان اموی از سیره نبوی، آنها را به ستوه آورده بود و خودداری امام حسین (ع) از بیعت با یزید، فرصت مغتنمی برای قیامشان علیه بنی امیه بود. . اختلاف و جنگ بین شامیان و کوفیان در عصرمعاویه و بی2 توجّهی عمدی معاویه به کوفه و تنزل آن به یک شهر عادی، گروهی را بر آن داشت تا عظمت کوفه در زمان علی (ع) و مرکزیت خلافت اسلامی را احیا کنند. روشن است که بازگشت عظمت از دست رفته به کوفه، پیامدهای اقتصادی و مالی فراوانی برای ساکنان شهر در پی داشت. . گروهی که سالها پیش برای شرکت در فتوحات اسلامی و برخورداری از غنایم جنگی به این آمادگاه نظامی - کوفه - آمده بودند 3 و شاهد بودند که آسیب های ناشی از جنگ برای اینان و بهره گیری ظالمانه از بیت المال نصیب دیگران شده، پیوسته مترصد فرصتی بودند تا اگر بتوانند حق خود را بستانند. . گروه زیادی که در نتیجه شور و هیجان زایدالوصف نامه نگاری4 ها، جوّ غالب آنها را گرفته وبرای رهایی از ستمهای بنی امیه اقدام به نامه نگاری کردند. بنابراین وقتی معاویه هلاک شد و آنان جوانی و بی تجربگی یزید را دیدند، به صف یاران مسلم پیوستند. شاید همین افراد بودند که فرزدق در وصفشان به امام حسین (ع) گفت دل« : هایشان با تو و شمشیرهایشان علیه توست . . گروهی از سران و متنفذان قبایل مانند شبث بن ربعی، حجاربن ابجر، عزرة بن قیس، و... که چندان دل خوشی از اهل5 بیت (س) نداشتند ولی برای آنکه از قافله عقب نمانند و در حکومت آینده امام، نفوذ و ریاست خود را حفظ کنند، احساساتی ترین نامه ها را به حضرت نوشتند منافقینی که وقتی می بینند باد به هر طرف می وزد آنها هم به همان طرف میل میکنند : با آمدن ابن زیاد به کوفه ، افراد بی طرف جذب و عده و وعیدهای او شدند و مسلم را تنها گذاشتند. اشراف کوفه که در طول بیست سال حکومت امویان دارای نفوذ بسیاری در میان گروه بی طرف ها بودند، از وابستگان حزب اموی به شمار می رفتند. آنان ابن زیاد را
ادامه اقناع اندیشه
یاری می دادند. از طرفی عده ای از آنان در جریان نامه نگاری به امام حسین (ع) برای حفظ ریاست خود ـ در صورت برقراری حکومتی از جانب امام ـ عاطفی ترین نامه ها را نوشته بودند. اما همین که عبیدالله بن زیاد کنترل کوفه را به دست گرفت ، آنها هم در موقعیت های حساس سپاه اعزامی او به فرماندهی عمر سعد به کربلا قرار گرفتند. ای شیث بن ربیع و ای حجار بن ابجر و ای قیس « امام حسین (ع) در روز عاشورا در مقابل لشکر کوفه خطاب به همین عده فرمود: بن اشعث و ای یزید بن حارث !! آیا شماها نبودید که به من نامه نوشتید: میوه ها رسیده و وقت چیدن فرا رسیده و خرماها سرسبز گشته و زمین از گیاه پر است و سپاهی آماده در انتظار توست ! پس بشتاب ؟!» نامه نگاری این عده از اشراف به امام حسین (ع) نشان می دهد که در سطح آنان ،احتمال موفقیت قیام امام برای تشکیل حکومت می رفته است . هم چنان که مردم عادی نیز در هنگام ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه ، او را نشناخته به گمان امام بر او سلام می کردند و خیر مقدم می گفتند. نفره از عبیدالله هنگام ورود به کوفه و با در نظر گرفتن جمعیت شهرکوفه که چیزی حدود 46666با توجه به حجم نامه ها و استقبال نفر بوده است می توانیم بگوییم بیشتراز نیمی از شهر کوفه به طرفداری از اباعبدالله به میدان آمده بودند منتهی چون این 06666 انگیزه ها انگیزه های صحیحی نبود ، آنجاییکه بحث خون دادن برای اباعبدالله پیش آمد اینها پا پس کشیدند البته بیشتر شیعیان کوفه هم به دلایلی که بعدا بیان می شود به یاری مسلم و اباعبدالله نرفتند، رفقا بیاییم بررسی کنیم خودمان را که نکنه ما هم انگیزه مان برای ظهور آقا مث اهل کوفه باشه. وقتی از بیشتر ما شیعیان سوال می شود چرا منتظر آقا هستیم چی جواب می دهیم؟وقتی پرسیده بشود آقا که می اید چکار می کند چی میگیم؟( مکث؟) بیشتر جوابها این است : آقا می آید تا عدالت را در جامعه برقرار کند می آید تا ظلم وستم را ریشه کن کند ، روایت هم براش داریم "یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا " اما آیا این انگیزه شبیه انگیزه های کوفیان نیست ؟ آیا کوفیان هم بدنبال اجرای عدالت نبودند ؟ آیا نمی خواستند از بند ظلم و ستم بنی امیه رها شوند ؟ پس چرا حضرت رو یاری نکردند و کار به این فاجعه ختم شد؟ معلوم است که اگر امامی بخواهد با این انگیزه ها بیاید قطعا نخواهد آمد چون به همان شکلی که اباعبدالله به مسلخ رفت آخرین ذخیره الهی هم سلاخی می شود . از امام صادق (ع) سوال شد که چرا آخرین امام دارای غیبت خواهد بود ؟"فاوما بیده الی بطنه " یعنی اگر بیاید کشته می شود چون انگیزه ها از آوردن و دعوت امام درست نیست امام به مسلخ می رود . پس به چه انگیزه ای باید امام را بخواهیم؟ما باید چطور اماممان را صدا بزنیم که وقتی صدای ما را شنید به ما جواب بدهد؟ بگه لبیک لبیک؟ خواستن انسان کاملی چون امام زمان (علیه السلام) ریشه در فطرت دارد. جوهره اصلی روح و فطرت انسان، با "کمال طلبی و نیکی گرایی" آمیخته و سرشته شده است. تمامی هدف دین برای بشر این است که او را به سر منزل مقصود که اوج کمال و زیبایی است برساند الهی شدن جلوه ی حق تعالی شدن وبرچیده شدن تمامی موانع زیبایی باطنی انسان ، رفع کدورتها ی باطنی و تجلی اسماء الهی شدن در یک کلمه خوب شدن و از جنس خود امام شدن {نزدیک شدن به این مقامات را خیلی دور ندانیم ، کسانیکه به امامشان وصل می شوند دوری از امام برایشان مرگ است}
می گوید: در سال قحطی که مردم در فشار بودند، بنا شد که همگی مردم برای نماز و دعا به جهت باران به خارج »سعید بن مسیب از شهر بروند. مردم مستمر دعا می کردند اما بارانی نمی آمد. یک مرتبه دیدم غلامی از شهر بیرون آمد که بر لب زمزمه ای دارد. آمد و در گوشه ای بدون اعتنا به خلق صورت بر زمین گذاشت و شروع به دعا و التماس کرد. در همین لحظه دیدم ابر سیاهی آسمان را فرا گرفت و شروع به باریدن کرد. مردم خوشحال شده و به این سو و آن سو می رفتند. غلام سیاه سر از سجده برداشت و اشک چشمانش را پاک نموده و خدا را شکر کرده و به طرف شهر بازگشت. آن روز به قدری باران بارید که همه چاهها و قناتها لبریز گشت و خشکسالی از بین رفت. دریافتم که باران به دعای او باریده است. دنبال غلام را گرفتم تا بدانم کیست. دیدم که رفت و داخل در خانه امام سجاد علیه السلامشد درب خانه را زدم و از امام اذن دخول خواستم. من هر یک از آنها را که بخواهی به : « خدمت حضرت نشستم و عرض کردم که آن غلام را حاضرم خریداری کنم. حضرت فرمود آیا غیر از اینها غلام دیگری هم «سپس امر فرمود تا غلامان حاضر شوند اما آن غلام در بین آنها نبود. پرسیدم: »تو خواهم بخشید چرا یک غلام دیگر نیز هست که مسئول نگهداری حیوانات می باشد که به دلیل بوی بدی که از طویله به او «گفتند: »دارید؟ حضرت به آنها امر نمود که بگویند بیاید. آنها هم رفتند و همان غلام را آوردند و به »رسیده معمولا در جمع حاضر نمی شود حضرت عرض کردم که همان غلام مورد نظر من است. حضرت به او رو کرد و فرمود: »چه چیز تو را به این وا داشت که مرا از مولایم جدا کنی؟«غلام به من رو کرد و گفت: » ای غلام! سعید مالک تو شد. با او برو! « به خاطر اینکه امروز تو را بالای تپه دیدم که دعا می کردی و باران برکت بر ما نازل شد و من می دانم که باران به «جواب دادم: آیا ممکن است که یک امشب را به من مهلت « غلام با شنیدن این سخن غمگین شد و به من گفت: »برکت دعای تو بوده است فردا به خانه امام رفتم اما وقتی به آنجا رسیدم دیدم که همه مشغول گریه .»اشکالی ندارد فردا سراغ تو خواهم آمد«گفتم: » بدهی؟ امروز آن غلام از دنیا رفت او لحظه آخر گفت خدایا رازی بود بین من و تو و ولی ات «پاسخ دادند: »چه شده؟«هستند. پرسیدم: و من نیز به گریه »(حضرت سجاد علیه السلام) حالا که این راز فاش شده و دیگران نیز فهمیده اند مرا به سوی خود بطلب! افتادم!!! (اگر وقت نبود از همین جا وارد روضه شوید.گریز روضه با این داستان هم سنخیت دارد) بعضی هاهم جلوه و آیینه امامشان می شوند خوشا بحالشان مثل شهدا که آیینه امامشان بودند ، مثل بعضی از شهدا که طوری با امامشان عسق بازی می کنند که امام آنها را فقط برای خودش جدا کرد،مثل اون شهدایی که هر کاری می کردند که به امامشون برسند و نه تنها در دنیا بلکه حتی بعضی هاشون بعد مرگ هم دوست نداشتن از امامشون جدا بشن .بزارید خاطره عجیب و شنیدنی یکی از سرداران سپاه رو از سفری که چند سال پیش به عراق داشت رو براتون تعریف کنم:
(خاطره به صورت خلاصه گفته شود(
{از روزی که شنیده بود یکی از فرماندهان عالی سپاه اسلام برای زیارت به کربلای معلا آمده، در پوست خود نمی گنجید. می خواست خاطره ای که سال ها بر دل و روح او نقش بسته بود، به صاحبانش بسپارد. با این فکر خود را به کربلا رسانده و درخواست ملاقات با آن فرمانده را کرد.
لحظات در انتظار اجازه ملاقات به سختی می گذشت. او که یکی از نیروهای نظامی ارتش عراق در سال های جنگ بوده، ابتدا نتوانست اجازه ملاقات بیابد. سرانجام وقتی به حضور فرمانده رسید؛
مرا می « : از او پرسید » شناسی؟
بله شما ابوریاض از نظامیان سابق رژیم عراق و اکنون نیز جزء مردان سیاسی این کشور هستید. به همین خاطر ملاقات با شما برای «فرمانده پاسخ داد:
پرورش احساس
»من سخت بود.
اما من حرف سیاسی با شما ندارم. سال«ابوریاض گفت: هاست که خاطره ای را در سینه دارم و انتظار چنین روزی را می کشیدم تا با گفتن آن دین خویش »را ادا نمایم.
و او این گونه خاطره اش را آغاز كرد:
در جبهه « های جنگ جنوب دقیقا در مقابل شما در حال جنگ بودم که با خبری از پشت جبهه مرا به دژبانی جبهه فراخواندند .وقتی با نگرانی در جلو فرمانده خود حاضر شدم؛ او خبر کشته شدن پسرم را در جنگ به من داد.
بسیار ناراحت شدم. من امید داشتم که پسرم را در لباس دامادی ببینم، اما در نبردی بی فایده و اجباری جگرگوشه ام را از دست داده بودم. وقتی در سردخانه حاضر شدم، کارت و پلاک فرزندم را به دستم دادند. آنها دقیقا مربوط به پسرم بود. اما وقتی کفن را کنار زدم با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده این فرزند من نیست.
افسر ارشدی که مامور تحویل جسد فرزندم بود، به جای تعجب یا خوشحالی، با عصبانیت گفت: این چه حرفی است که می زنی، کارت و پلاک قبلا چک شده و صحت آنها بررسی شده است. وقتی بیشتر مقاومت کردم برخورد آنها نگران کننده تر شد. آنها مرا مجبور کردند تا جسد را به بغداد انتقال داده و او را دفن نمایم. رسم ما شیعیان عراق این بود که جسد را بر بالای ماشین گذاشته و آن را تا قبرستان محل زندگی مان حمل می کردیم.
من نیز چنین کردم. اما وقتی به کربلا رسیدم، تصمیم گرفتم زحمت ادامة راه را به خود ندهم و او را در کربلا دفن نمایم. هم اینکه کار را تمام شده فرض می کردم و هم اینکه ضرورتی نمی دیدم که او را تا بغداد ببرم. چهرة آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشد، دلم را آتش زده بود. او اگر چه خونین و پرزخم بود، ولی چه باشکوه آرمیده بود.
فاتحه ای خواندم و در حالی که به صدام لعنت می فرستادم، بر آن پیکر مظلوم خاک ریختم و او را تنها رها کردم.
اگرچه سال ها از آن قضیه گذشت، اما هرگز چیزی از فرزندم نیز نیافتم .
دوستانش جسته و گریخته می گفتند او را دیده اند که اسیر ایرانی ها شده است. با پایان جنگ، خبر زنده بودن فرزندم به من رسید. وقتی او در میان اسیران آزاد شده به وطن بازگشت، خیلی خوشحال شدم در آن روز شاید اولین سؤالم از فرزندم این بود که چرا کارت و پلاکت را به دیگری سپرده بودی؟ وقتی فرزندم، خاطره اش را برایم می گفت، مو بر بدنم سیخ شد.
پسرم گفت: من را یک جوان بسیجی و خوش سیما به اسارت گرفت و او با اصرار از من خواست که کارت و پلاکم را به او بدهم. حتی حاضر شد پول آنها را بدهد. وقتی آنها را به او سپردم اصرار می کرد که حتما باید راضی باشم.
من به او گفتم در صورتی راضی هستم که علتش را به من بگویی و او با کمال تعجب به من چیزهایی را گفت که در ذهنم اصلا جایی برایش نمی یافتم.
آن بسیجی به من گفت: من دو یا سه ساعت دیگر به شهادت می رسم و قرار است مرا در کربلا در جوار مولایم حضرت امام حسین(علیه السلام) دفن کنند. می خواهم با این کار مطمئن شوم که تا روز قیامت در حریم بزرگ ترین عشقم خواهم آرمید...
با گریه »ابوریاض« وقتی صدای هایش همراه شد. این فقط او نبود که می گریست بلکه فرمانده ایرانی نیز او را همراهی می کرد.-مجله امتداد}
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ حالا که دلت با یاد و خاطره شهدا کربلایی شد بیایید همراه شهدا امشب بریم در خونه اون پسر کوچولویی که اون هم با وجود سن کمش اونقدر معرفت نسبت به امامش پیدا کرده بود که نتونست حتی چند دقیقه دوری از امامش رو تاب بیاره.بین شهدای کربلا هیچ شهیدی نیست که خونش با خون امامش ممزوج شده باشه اما عبدالله بن حسن اونقدر به معرفت بالایی رسید که نه تنها در
روضه

آغوش مولاش شهید شد حتی خونش هم با خون بدن حسین یکی شد. رفقا روضه امشب همون روضه قتلگاهه .نمیشه روضه عبدالله خوند و حرفی از قتلگاه نزد. َ .… ِ ال َتِقْ ال ِنَ ع َفُعَ ض ْدَ ق َو ...... و ِ اء َ ى السهم َلِ إ ُهَسْأَ ر َعَفَ مه ر ُ ث ِ اللَّه ِ ول ُسَ ر ِ لهة ِ ى م َلَ ع َ و ِ اللَّه ِم ْسِ ع ب َ ال َقَ .ف
سرشو به سمت آسمان بلند کرد شروع کرد با خدا ..… امام حسین دیگر توان ایستادن نداشت که از جنگ باز ایستاد مناجات کردن: خدایا خودت مى دانى که اینها فرزند دختر پیامبرشان را مى کوفیا نامرد آروم آروم به سمت آقا هجوم .… کشند آوردند خوب تصورکن این از اوضاع ابی عبدالله تو گودال اما اونور تو خیمه چه خبره ،تعابیری که در مقتل اومده نشون میده همه دارن صحنه گودال رو نگاه مبکنند ِ ُنْ ب ِ اللَّه ُدْبَ ع ِهْیَلِ إ َجَرَخَف ن..... همین زمان بود که عبدالله از خیمه خارج شد تا این صحنه رو دید که همه به طرف عمو َسَحْ ال هجوم آوردند به سرعت دوید سمت عمو ً یدا..... بی بی زینب تا دید بچه داره میدوه سمت قتلگاه ِدَ ش ً اعا َنِتْ ام َعَنَتْ ام َ ف ُهَسِبْحَتِ ع ل ٍّیِلَ ع ُتْنِ ب ُبَنْیَ ز ُهْتَقِحَلَف یِ خودشو رسوند به عبدالله ،هر کاری میکنه که مانع رفتن عبدالله بشه ،اما این بچه بی تاب عموشه صدا زد. والله مَ ع ُقِ ار َفُ أ َلَ یک نامردی با شمشیر به امام حسین نزدید شد تا خواست س آقا رو از بدن جدا کنه ،همین لحظه بچه خودشو رسوند به عمو ،صدا ً زد نامرد تو میخوای عمومو بکشی،. ة دستشو آورد سپر کرد.یک وقت دیدن دست به َ لهق َعُ م ِدْلِجْ ى ال َلَ ع ْتَیِقَبَ ف ِهِدَیِ ا ب َ اه َ اتهق َف پوست آویزان شد. فریادش بلند شد: عمو جان مرا دریاب! حسین علیه السّلام او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! کمی صبر کن وچیزی نمیگزره به اجدادت ملحق میشه عبدالله تو بغل عمو.عمو داره با برادر زاده حرف میزه.بازم حرمله نامرد دست به کارشد.از همون تیر هایی که برای زدن علی اصغر به ُ کار برد اینجا به طرف گلوی عبدالله فرستاد ُ اه َمَرَف ه ...بچه رو تو بغل عمو ذبح کرد....... َحَبَذَ ف ُةَلَمْرَح منبع روضه:لهوف سید بن طاوس

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group