شب یازدهم -شام غریبان -انگیزه امامحسین(ع) از قیام
نویسنده:
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
امام حسین علیه السلام
انگیزههای امامحسین(ع) از قیام
اعوذُ بالله مِن الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. لا حول و لا قوّه الّا بالله العلی العظیم اَلْحَمدُ لِلّهِ الّذی جَعَلَ الحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِکْرِه و سَبباً مِنْ مَزید مِنْ فَضْلِه و دلیلاً عَلی آلائِه و عَظَمَتِه ثُمَّ الصَّلوه و السَّلام علی حَبیبه و خِیَرتهِ حافِظِ سرِه و مُبَلغِ رسالاتِه سَیِّدِنا و نَبیَّنا اباالقاسم محمد علی آلِهِ الطّیبین الطّاهرین المُنْتَجَبین سیَّما بقیه الله فِی الْاَرَضین.
قال الله تبارک و تعالی: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ(توبه/۱۱۹)
شام غریبان حضرت اباعبدالله الحسین و اصحاب و فرزندان و یاران باوفای اوست. خدا را شاکریم در این شب عزا و حزن و اندوه به ما توفیق داد در کنار حرم آن بانوی بزرگ حضرت فاطمهی معصومه(س) عرض ارادت و تسلیتی خدمت آن بانوی بزرگوار داشته باشیم و از خدا میخواهیم در چنین ایامی زیارت قبر اباعبدالله(ع) و مضجع شریف حسینی را نصیب همهی این جمع و علاقهمندان به آن حضرت بگرداند. حادثهی عاشورا در ساعاتی محدود، در سرزمین تفتیده عراق و در آوردگاه و نبردی نابرابر بین دو جبههی عزت و ذلّت، دو جبههی ارزش و ضد ارزش به وقوع پیوست. از آن حادثه، روزگاران زیادی سپری شده است. هر کسی این حادثه را که از نظر زمان کوتاه، اما از نظر پیام بلند و نامحدود است، حادثهای که در سرزمینی کوچک، اما گسترده در همهی عالم رخ داد را براساس دیدگاه خود تحلیل کرده و به نقد و بررسی آن پرداخته است.
بهترین راه برای شناخت اهداف امامحسین(ع)، انگیزه اباعبدالله و جریاناتی که منجر به این حادثه خونین و ماندگار شد، کلمات سالار شهیدان، امامحسین(ع) است. قبل از شنیدن نظرات و تحلیلهای دیگران میتوانیم با مراجعه به سخنان اباعبدالله(ع)، تحلیل قیام و تحلیل این حادثه را از امام(ع) دریافت کنیم. در اینجا، به پنج انگیزهی مهم اباعبدالله، با ذکر پنج شاهد مثال از کلمات امامحسین یا کلمات ائمه معصومین پرداخته خواهد شد.
چرا اباعبدالله قیام نمود؟
۱-انگیزهی دینی:
انگیزهی دینی یعنی اقامه دین؛ حفظ دین که حفظ دین در رأس همه امور است. امیرالمؤمنین میفرمود: ای مردم مواظب باشید دین و آئینتان را حفظ کنید. اگر هر کس متدین باشد، جامعه دیندار میشود و اگر خطایی هم در آن جامعه صورت بگیرد، بهتر از آن جامعهای است که بیدین باشند، اما به ظاهر کارهای خوب انجام دهند، زیرا که دین و آئین و اعتقادات باید در همهی جامعه و در همهی ابعاد، جریان داشته باشد. نخستین انگیزهی اباعبدالله، انگیزه دینی بود. شاهد آن، همان جملهای است که امامحسین(ع) در نامهای به مردم بصره، به پنج تن از سران آنجا نوشته بود. من کاری به عکسالعمل رؤسای قبائل بصره ندارم زیرا که عکسالعمل خوبی نشان ندادند و آنگونه که باید پاسخ مثبتی ندادند. کار اصلی من با پیام این نامه است. نخستین انگیزه امام، انگیزه دینی است و نشانه آن همین نامه است.« فإنَّ السُنَّه قَدْ اُمیتَتْ و اِنَّالبِدْعِهَ قَدْ اُحْیَیت» » نامه دو سطر بیشتر نبود.
مردم بصره، مردم دنیا، دو اتفاق در عالم افتاده:
۱-سنت پیامبر(ص) زیرپا گذاشته شده
۲-در دین بدعت گذاشته شده است و خطری از این بالاتر نیست. پیامبری که خودش فرمود: مردم سنت مرا حفظ کنید. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرماید: ای مردم! ستون و استوانهی سنت و کتاب خدا را حفظ کنید. سنتی که بیست و سه سال بعد از بعثت، پیامبر(ص) برایش زحمت کشید و این همه روایات، احادیث، کلمات و … امام(ع) می فرماید: سنت پیامبر(ص) زیر پا گذاشته شده است. مگر سنت پیامبر(ص) چه بود؟ یکی از سنتهای پیامبر(ص) این است، که حاکم باید عادل باشد حاکمی که حکومت میکند، یزید است که بسیار ظالم است. یکی دیگر از سنتهای پیامبر(ص)، محبت اهلبیت است؛ که فرمود: مزد رسالت من مودّت فامیل و قربی و بستگان و اهل بیت من است. این چه محبتی است که اباعبدالله را در بیابانهای حجاز و کوفه اینگونه با خانواده میچرخانند و به خاندان اباعبدالله جسارت میکنند؟ آیا بهتر از این هم میشود سنت را زیر پا گذاشت؟ بعد از جریان شهادت اباعبدالله از انس بن مالک پرسیدند: چهقدر از سنت پیامبر(ص) مانده است؟ گفت: من با پیامبر(ص) سالها محشور بودم فقط همین نمازی که مردم میخوانند و شهادت ان لا اله الّا الله دیگر هر چه نگاه میکنم، سنت پیامبر(ص) را نمیبینم. سنت پیامبر(ص) محبت اهلبیت بود. حکومت عدالت بود. سنت پیامبر(ص) چیزی نیست که اکنون در جامعه وجود دارد که هنوز نیم قرن از رحلت آن حضرت گذشته این همه ظلم و تعدی و شرابخواری و جنایت باشد.
امام فرمود: ای مردم بصره، دواتفاق افتاده است:
۱-سنت پیامبر(ص) از بین رفته
۲-بدعت در دین بهوجود آمده.
ای برادران عزیز و خواهران گرامی بدعت چیست؟ هر چیزی که خداوند نفرموده و پیامبر(ص) به آن اشاره نکرده، در دین نیست و اگر کسی چنین چیزی را به اسم دین به مردم بدهد این بدعت است. گاهی کسی به طور ذوقی مطلبی را بیان می کند. و می گوید این ذوق خود من است و ممکن است در قالب یک شعر، یک نکته، یک مطلب، یا یک برداشت باشد اما اگر کسی چیزی را که جزو دین نیست وارد دین کند و به آن بیفزاید به آن بدعت میگویند. ما در طول تاریخ با بدعتهای زیادی مواجه بودهایم در زمان رحلت پیامبراکرم حتی پیش از آن، پیامبر(ص) گاهی دستهایشان را بالا میبردند، آنقدر بالا می بردند که نوشتهاند زیر بغلهای مبارکش پیدا میشد میفرمود: ای مردم، عدهای در مورد من سخنان باطل میگویند و هر کس در مورد من سخنان باطل و دروغ بگوید جایگاهش در آتش است. پیامبر اکرم مرتب این خطر را متذکر میشدند. چهقدر روایت بهنام پیامبر(ص) جعل کردند. چهقدر تفسیر آیات قرآن را جا بهجا کردند. روزی شخصی نزد معاویه آمد و از او پولی گرفت، آیهای را که در شأن علیبن ابیطالب است میگوید این آیه در شأن ابن ملجم نازل شده است. چهقدر فضائل امیرالمومنین را پنهان کردند و برای دیگران فضائل و منقبتهای فراوان درست کردند. همین چیزها بدعت است. امروز هم فرقی با گذشته ندارد. اگر کسی سنت پیامبر(ص) را زیر پا گذاشت، در دین بدعت ایجاد کرده است. خرافه در دین به وجود آورد و از خودش چیزی اختراع کرد و به اسم دین به خورد جامعه داد همین پیام امامحسین(ع) شامل حالش میشود. ما در دین، تابع قرآن و سنت هستیم. عالم دینی، مرجع تقلید، مفسر کتاب و قرآن هم اگر چیزی بر ما ابلاغ میکنند؛ مستندش این آیه، یا این حدیث است.
مردم دنیا، دو اتفاق افتاده است:
۱-سنت پیامبر(ص) زیر پا گذاشته شده
۲-بدعت در دین به وجود آمده است.
راه حل این مشکل چیست؟ ای مردم، یک راه چاره بیشتر وجود ندارد.« و إن تسمعوا قَولی و تطیعوا أمری اَهدِکُم سبیلالرَّشاد » اگر دنبال من بیایید و حرف نوهی پیامبر(ص) را گوش کنید؛ من شما را به سمت رشد و راه صحیح هدایت میکنم. شبیه همین جمله را اباعبدالله در خطبهای که در منی خوانده بود هم فرمودند: انگیزه امامحسین از آمدن به کربلا چه بود؟ نخستین انگیزه، انگیزهی دینی است، یعنی سنت احیا شود و بدعت کنار رود. البته شما میدانید ما یک عمل به وظیفه داریم و دیگری دریافت نتیجه است. مؤمن وظیفهاش را انجام میدهد. نتیجه دست ما نیست. باید به خدا توکل کرد. اباعبدالله، تکلیف را انجام داد و نتیجه این بود که در جامعه بیداریهایی به وجود بیاورد. قیامهایی رخ داد. حکومت بنیامیه، که معاویه چهل سال برای استقرارش تلاش کرده بود، بعد از شهادت امامحسین(ع) از هم پاشید. مدتی از این حادثه نگذشته بود که قیام حرّه، در مدینه و قیام توابین و قیام مختار شروع شد. من در مقام تأیید کردن یا تحلیل یا نفی این قیامها نیستم اما سخن من این است؛ حتی بعضی از صاحبنظران گفتهاند که در عصر عاشورا افرادی در کربلا فریاد زدند و گفتند: خون حسین، خون مظلوم بود. باید برای اعاده و انتقام از خون مظلوم قیام کرد. مردم کوفه به دور سلیمانبن صُردخُزاعی گرد آمدند. این آیه را، وقتی بنیاسرائیل موسی را تنها گذاشتند و رفتند، به دنبال گوساله سامری برای آنها خواند. قرآن میفرماید: موسیبنعمران به آنها گفت:«ظَلَمْتُم اُنْفُسَکُم بِاتِّخاذِکُم العِجْل » شما به خودتان ظلم کردید چون خدا را رها کردید و بتپرست شدید. سلیمانبن صُرَد خُزاعی این آیه را در جمع مردم توّابین کوفه خواند و گفت ما بد اشتباه کردیم که امامحسین(ع) را تنها گذاشتیم. و به عدهای اجازه ندادیم که با او همراه شوند و عدهای دیگر هم کوتاهی کردند. گفت:« ظَلَمْتُم اُنْفُسَکُم فَتوبوا إلی بارِئکُم » ای مردم! توبه کنید. شاید علت اینکه به آنها توابین میگویند این باشد که:« تُوبْوا إلی بارِئکُم»، لذا نوشتهاند: آنها آمدند و کنار قبر اباعبدالله، گریه کردند و اشک ریختند و عزاداری کردند و از همین جا بود که قیام توابین شکل گرفت. البته بیشتر این نهضتها به نتیجه مطلوب نرسیده است؛ اما انگیزه، انگیزهای دینی بود.
دومین انگیزهی امام، انگیزهی اجتماعی بود.
اگر جامعه دچار انحراف شد، امام باید در جامعه این انحراف را ریشهکن کند و جامعه را به سمت راه راست هدایت کند. دومین انگیزه اباعبدالله از قیام طبق نقل مشهوری که در نامه ایشان به محمد حنیفه آمده: اصلاح جامعه است. امام به محمد حنیفه نوشتهاند:« إنَّما اخرجْتُ لِطَلَبِ الْاصلاح » من قیام کردم تا اصلاحات را ایجاد کنم. برادرن عزیز و خواهران گرامی انسان اصلاح را کجا به کار می برد؟ جایی که چیزی خراب باشد میگویند اصلاح… ! آیا اگر ساختمانی خراب بود، آن را از ریشه در آورند و دوباره بسازند به آن اصلاح میگویند؟ همانا اگر جایی اصلاح شده بود آن را خراب کردیم دیگر به آن اصلاح نمیگویند. اصلاح هر چیزی بر حسب ویژگیهای همان چیز است. اصلاح یک ساختمان به این است که پایههایی و سقفی محکم داشته باشد. دیوارهای آن استوار باشند. معنای اصلاح این است. به مطلبی که عرض می کنم خوب به آن دقت فرمایید. گاهی رابطه ما با خدا هم در هم می پیچد. ما باید این رابطه را اصلاح کنیم. روایاتی در این زمینه وجود دارد، از جمله:« مَنْ اَصْلَحَ ما بَیْنَه و بین الله اَصْلَحَ اللهُ ما بَیْنَه و بَیْنَ النّاس» هر کس رابطه خودش را با خدا اصلاح کند خدا رابطهاش را با مردم اصلاح میکند، یعنی چه؟ یعنی کاری میکند که نزد مردم، محبوب شود. خداوند متعال میفرماید: رابطهتان را با من اصلاح کنید. اگر این رابطه اصلاح شد« إنَّ الّذین آمنوا و عَمِلوا الصّالحات سَیَجْعَلْ لَهُمُ الرَّحمنَ وُدّا » من (خدا) شما را محبوب جامعه قرار میدهم. در حادثه عاشورا این همه تلاش شد، زینب کبری-سلام الله علیها- رو به دشمن کرد و فرمود: « کِد کیْدَک» هر کاری بکنید، نمیتوانید محبت ما را از دل مردم بیرون بکنید و همینطور هم شد.
امام سجاد(ع) بر منبر شام فرمودند: ما چندین خصوصیت داریم.
یکی از آن خصوصیتها این است که« اَلْمحَبَّهُ فی قُلوب المؤمنین» محبت ما در دلهای مردم است. یکی از خلفای بنیعباس به کنار قبر امامهادی(ع) رفته بود، وزیرش گفت: قربان قبر پدرش اینجاست و همانا تخریب شده است، از شنیدن این سخن به هم ریخت، اما قبر امام شیعیان و مسلمانان با اینکه بودجهی خاصی برای آن در نظر گرفته نشده بود چقدر زیبا و شکیل است به چه علت اینگونه است؟ گفت: برای اینکه اینها در دل مردم جا دارند. مردم از زندگی خود برای ضریح امامحسین(ع) هزینه میکنند. برای اصلاح رابطهشان با خدا، هزینه میکنند. وقتی امام کاظم(ع) با هارونالرشید در مکه ملاقات کرد به هارون گفتند: این آقا کیست؟ گفت:« هُوَ إمامُ القُلوب» این آقا جایش در دل مردم است. محبت را که نمیشود از دل بیرون راند. شما ببینید امروز در دنیا با این تهدهایی که وجود دارد و در مورد عزاداری و سوگواری اباعبدالله به هر حال صحبتهایی وجود دارد. ولی با همه، در پاکستان، هندوستان، انگلستان، عراق و در همه دنیا عزاداری اباعبدالله برپاست! کدام جریان سیاسی مردم را به این عزاداریها میکشاند؟ کدام جریان منسجم مردم را به کوچه و خیابان می کشاند؟ واقعاً مردم از جان خود مایه گذاشتند. این همان است که زینب کبری(س) فرمود: «کِدْ کَیْدَک» هر کاری می خواهید بکنید. امامسجاد(ع) فرمود: این محبت در دلهاست، نمیتوانید آن را أخذ کنید. عزیزان! دومین انگیزه، انگیزه اجتماعی است. یعنی اصلاح. گاهی رابطه آدم با خدا دچار خرابی و نقص میگردد، این رابطه را باید اصلاح کرد.
این شبها، شب توبه است. شب محبت است. شب انابه است. شب خواندن نماز با حضور قلب است. از خدا توفیق حضور قلب در نماز خواستن است. این پدیده یک نوع اصلاح است. گاهی رابطه انسان با مردم به هم میریزد. به این میگویند: اِصلاحُ ذَاتِ البَینْ. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: اگر رابطهتان را با مردم، آشنا، فامیل، دوست و همسایه که به هم ریخته را اصلاح کنید و برقرار کنید از یک عمر عبادت و بعضی گفتهاند از یک سال عبادت بهتر است.«اِصلاحُ ذَاتِ البَینْ اَفْضَلَ مِنْ عامَهِ صلاهِ و صیام.» یعنی اگر بتوانید رابطه دو نفر را بهبود بخشید و اصلاح کنید بهتر از یک سال یا یک عمر عبادت، نماز و روزه است. برادران عزیز و خواهران گرامی! این پیام عاشورا است. بیایید رابطهها را با هم اصلاح کنیم. اگر کینهای، کدورتی، اختلافی هست. کنار بگذاریم! این یک نوع اصلاح است. اصلاح رابطه با مردم. نظام حاکم بر جامعه باید نظام اصلاح شده باشد! نظام حاکم باید نظام دینی باشد. اباعبدالله(ع)فرمود: من خارج شدم «لِطَلَبِ إصْلاح فی اُمَّهِ جَدّی محمد(ص)». چرا ما از خود امامحسین(ع) دلیل قیام را نخواهیم؟ خیلی از افراد تحلیل کردهاند آقا برای حکومت آمد! باید به این افراد بگوییم: خیر! امامحسین(ع) برای تکلیف آمد! برای عدم بیعت یزید آمد. خیلیها در این زمینه کتاب نوشتهاند از مسلمانها، از غیر مسلمانها، شیعیان، غیرشیعیان ولی بهترین منبع و مأخذ برای پی بردن به انگیزه امام، کلام خود ایشان و خطبههای اباعبدالله است.
سوم انگیزه فرهنگی؛ گاهی جامعه دچار جهل می شود.
دچار نادانی می شود و قدرت تشخیص آن را هم ندارد! بنابراین باید جامعه را بیدار کرد. شما زیارت اربعین را بخوانید. امامصادق(ع) میفرماید: حسین جان تو جان دادی« لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الْجَهالَه و حَیْرهِ الضَلالَه.» دیدهاید وقتی کسی در دریا در حال غرق شدن است و نجات غریقها میآیند او را نجات می دهند و از گرداب بیرون میآورند چهقدر خوشحال میشود؟! امامصادق(ع) جامعه را به گرداب جهل تعبیر کرده و کسانی را که در این گرداب هستند به آن کسی که دارد غرق میشود تشبیه میکند و امامحسین(ع) را به فرد امدادرسان و نجات غریق! فرمود: جد ما قیام کرد تا مثل کسی که غریق را از آب نجات میدهد جامعه را از گرداب جهل نجات دهد! وقتی ابوالعباس سفاح به قدرت رسید بعضیها نزد او آمده گفتند: ما فامیلی برای پیامبر(ص) غیر از بنیامیه نمیشناختیم! ببینید تا چه حد تبلیغات کرده بودند! امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین دید جوانی در حال کارزار و جنگیدن قرآن میخواند. جلو آمد فرمود چه میخوانی؟ جوان گفت: یا ابَاالْحسن دارم سوره نَبَأ می خوانم. بسم الله الرحمن الرحیم عمَّ یَتَسائَلونَ عَنِ النَّبَاء العظیم. مردم از نباء عظیم مورد سوال واقع میشوند! معنایش این است باید در مورد نباء عظیم پاسخ دهید. نباء عظیم یعنی خبر بزرگ. خبرهای بزرگ زیاد است. یکی از آنها خبر قیامت و معاد است، یک مصداق نباء عظیم که در زیارت نامهی حضرت امیرالمؤمنین و حتی در مفاتیح هم آمده، حضرت امیرالمؤمنین است. امام علی(ع) فرمود: أنا نَبَاءالعظیم؛ من خبر عظیم هستم! تو داری با مصداق این آیه میجنگی و قرآن هم میخوانی؟ این جهل و دروغ است. این امر را باید از جامعه زدود و پاک کرد. جهلزدایی یک وظیفه است. آگاهی دادن به جامعه و مردم یک وظیفه است! مردم باید بدانند اثرات دینداری، تقوا،حجاب و روابط صحیح چیست. مشکلی که ما اکنون در جامعه داریم علیرغم همه پیشرفتها، مطالعات و تحصیلات عالی گاهی جوانها و نوجوانهای ما نسبت به برخی از ارزشهای دینی بیتوجهاند. من آماری از یکی از استانهای کشور را در قالب یک پایاننامه دیدم که چرا جامعه آماری جوان و نوجوان در آن استان نسبت به برخی از مسائل دینی سست و بیتفاوتاند؟ بسیاری از علتهایی که بیان شده بود به جهل جوانان و نوجوانان در مورد دین برمیگشت.
خیلیها گفته بودند مگر خدا به عبادت ما نیاز دارد. ما نماز بخوانیم یا نخوانیم او خداست نیازی به نماز ما ندارد. اگر تمامی کائنات کافر و بیدین باشند مگر بر عظمت و کبریای او گردی مینشیند؟ برای چه بخوانیم چه نیازی به این سجده و رکوع ماست؟ این ندانستن و جهل است! ارتباط و وصل رودخانه به دریا دلیل نیاز دریا نیست! بلکه نیاز رودخانه است! اگر وصل شد ماندگار میشود. عبد اگر به خالق وصل شد«وَ مَا خَلَقْتُ الجِنَّ والْاِنس إلّا لِیَعبُدون» خودش را بالا برده. وصلِ باقی، فانی را ماندگار میکند. وصل به خدای غفور، رفیق، شفیق و مهربان به انسان رفق و مهربانی و شفقت میدهد. درست است خدا اصلاً نیازی به عبادات بندگانش ندارد اما تو باید از این زاویه وارد شوی که من نیاز دارم! رودخانه یا جوی باید به دریا وصل شود! غالباً گفته بودند ما به این دلیل توجه نمیکنیم. متأسفانه یکی از مشکلات حاد در جامعه ما معضل بدحجابی است. خیلی از همین دوستان عزیز، دانشجویان، جوانها و نوجوانهایی که حجاب را رعایت نمیکنند، گاهی که با آنها صحبت و گفتگو میشود و سؤال میشود.،میبینید اعتقادات خوبی دارند! الزاماً هر بدحجابی در مسیر فساد نیست. اتفاقاً غیورن! خانوادههایی دارند که مقیدند. اما این مسئله به صورت یک فرهنگ و یک ساختار شده. میگوید خانواده ما این گونه است یا در فامیل ما رسم اینطور است یا اینکه در زندگی و ساختار خانوادهی ما، رابطه دخترخاله و پسرخاله مثل رابطه خواهر و برادر است و یکدیگر را نامحرم نمیدانیم. مگر دختر خاله هم مثل خواهر است؟ درست است از نظر ارزش و احترام مثل خواهر است ولی اسلام در این بین حریم گذاشته و همه ملزم به رعایت آن حریم هستیم! مرز شکنی ممنوع است! بسیاری اوقات این امر ناشی از عدم داشتن اطلاع کافی است. من گاهی با پدران و همسران این افراد صحبت کردهام از آنها سوال کردهام: آیا راضی هستید دختر و یا همسر شما با این وضع در کوچه و خیابان توجههای زیادی را به خودش جلب کند؟ میگویند: خیر! خیلی وقتها هم میبینید حساس است، غیرت دارد. میگویم: شما بخواهید یا نخواهید بخشی از این بهرهمندی را در اختیار مردم و جوان مجرد قرار دادهاید. بالاخره این پوشش محرک است. این لباس تحریککننده است. اگر در عطر باز شد نمیشود به بوی عطر بگویی بیرون نیا و یا بگویی بمان، پس باید در عطر را مسدود نمایی! تو اگر درّ و صدف را از محل حفاظت، در محل رو باز گذاشتی جلوی هزار دزد را که نمیتوانی بگیری! اما خودت میتوانی حفاظ برای دُرّت ایجاد کنی! تو نمیتوانی در خیابان به همه بگویی نگاه نکن ولی میتوانی خانوادهات را با حجاب بیرون بیاوری پس این یک ارزش است.
امشب طبق نقل، وقتی زینب کبری(س) آمد کنار آن دختر بچهای که داغ دیده و پدرش را از دست داده، گرسنه و تشنه است، در بیابان مسیر را گم کرده تا عمه بالای سرش میآید، میگوید: عمه جان یک قطعه پارچه بده من سرم را بپوشانم! با اینکه شاید این بچه تکلیفی هم ندارد. آنطور که مشهور است کنار بدن اباعبدالله گر چه اعتقاد خود من این است که حجاب زینب کبری(س) و اهلبیت، روز عاشورا و حتی بعد از آن کنار نرفته و کسی نتوانسته است چهره و موی آنها را ببیند. اما با این فرض ببینید دختر اباعبدالله گله و شکوه و درد و دلش با پدر این است که بعضیها متعرّض حجاب آنها شدهاند! برادران عزیز خواهران گرامی و بینندگانی که امشب برنامه را از کنار حرم کریمهی اهلبیت فاطمهی معصومه مشاهده میکنید سفرهی دههی محرم تمام شد! خوشا به حال آن کسانی که حُرّ وار فرصتیاب بودند و نه مانند عبیدالله حر جعفیفرصتسوز و نه مثل عمرسعدها فرصتطلب. تاریخ میگذرد. امروز نه عمرسعد در جامعه است نه عبیدالله حر جعفی و نه حرّ بن یزید ریاحی. چرا ما اینها را به سه شاخه تقسیم میکنیم؟ چرا میگوییم حرّ فرصتیاب بود. عبیدالله حر جعفی فرصتسوز بود و عمرسعد فرصتطلب بود؟ چون حرّ از مرکب عاشورا برای هدایت خود استفاده کرد. عبیدالله حر جعفی مرکب عاشورا را سوار نشد و آنگونه از کاروان عقب ماند. عمرسعد خواست از این مرکب به ری برسد و نرسید! مولای ما و شما اباعبدالله فرمود: هرکس بخواهد از گناه به هدف و خواستهی خود برسد بداند که کوچهی گناه بنبست است! عمرسعد از کوچهی گناه به ری نرسید. خولی از کوچهی گناه به ثروت نرسید! شبث بن ربعی از کوچهی گناه به قدرت نرسید. تاریخ را ببینید. صدام چهقدر خیانت کرد؟ چقدر عالم و مسلمان و متدین و بیگناه را به قتل و شهادت رساند؟ عاقبتش چه شد؟ درست است که صبر خدا زیاد است و گاهی طول میکشد. اما عاقبت این کوچه بنبست است. سومین انگیزهی اباعبدالله، انگیزهی فرهنگی به معنای جهلزدایی است. جوان ما اگر بداند اثر گناه و بدحجابی چیست؟ اثر عبادت چیست؟ بدان مسائل علاقهمند میشود. ما باید این آثار را برای جوان تبیین کنیم. قرآن هم هرچه توصیه میکند بلافاصله اثرش را هم بیان میکند. مثلاً«أقِمِالصّلوه لِذِکْری» نماز را بخوانیدتا یادِ من بیفتید. روزه بگیرید تقوایتان زیاد میشود. زکات و خمس بدهید مالتان پاکیزه میشود. همدیگر را مسخره نکنید، غیبت نکنید، تهمت نزنید، جامعهتان سالم میماند! خود قرآن آثار را شمرده است:«اللّهمّ اغْفِرلیالذّنوبالّتیتُحبسُ الدُّعا». بسیار دقت کنید که گناهانی هستند که باعث میشود دعایتان مستجاب نشود و یا نعمت بر شما فرود نیاید. این جهلها باید زدوده شود. جامعهی زمان امام حسین(ع) گرفتار ترس و دنیازدگی است. جامعهی زمان امام حسین(ع) گرفتار جهل است. خیلی از آنهایی که به سرزمین کربلا آمده بودند واقعاً قضایا را نمیدانستند، قدرت تحلیل هم نداشتند. مردم شام واقعاً تصورشان این بود که باید ورود اهلبیت را جشن بگیرند. چون افرادی که علیه حکومت برحق (به زعم آنها) قیام کردهاند، کشته شدهاند. اما خطبهی امام سجاد(ع) و سخنان زینب کبری(س) جهلزدایی کرد.
انگیزهی چهارم اباعبدالله، انگیزهی سیاسی است.
یعنی جامعه باید امام را بشناسند و بداند که هر کسی نمیتواند جامعه را اداره کند. امام فرمود: ثمرهی عملی تمام فقه، حکومت اسلامی است. فرمود حکومت اسلامی و ولایت فقیه تصورش، تصدیق میآورد. روشن است جامعهی اسلامی چگونه باید اداره شود. با قوانین اسلامی. قوانین اسلام را چه کسی میداند؟ پیامبر خدا، ائمه بعد از ائمه و کارشناسان دینی. اگر خواستند یک بیمارستان را با قوانین پزشکی اداره کنند یک مهندس مثلاً مهندس نفت را بهعنوان رئیس بیمارستان به کار نمیگمارند. اگر خواستند یک بیمارستان را از نظر مهندسی پیریزی کنند که یک جامعهشناس و تاریخدان را مهندس ناظر ساختمان قرار نمیدهند! باید کسی باشد که در رشتهی عمران تحصیل کرده و کارشناس باشد! این امری بدیهی و مشخص است. عجیب است همهجا دنبال متخصصاند؛ اما در دین همه متخصص میشوند. در مسائل شرعی همه متخصّص میشوند. در مسائل شرعی همه صاحبنظر میشوند. چهطور شما برای ساختمان رشتهی عمران را دنبال میکنید. برای برق دنبال مهندس الکترونیک میروید برای پزشکی دنبال متخصص میروید ولی دین آنقدر مظلوم است که باید یزید متخصص دین شود؟! معاویه متخصص دین شود؟! کعبالاحبار مفسر قرآن شود؟! نه، جایی که امام صادق(ع) هست چرا دیگران باید اظهار نظر کنند؟ جایی که اباعبدالله هست چرا آنها به خود اجازهی اینگونه گستاخیها را میدهند؟ انگیزهی چهارم، انگیزهی سیاسی است. نامهای که امام(ع) به مردم کوفه نوشت مردم کوفه،« فَلَعَمْری! لیس الامام العامل بالکتاب» قسم به جان منِ حسین، امام کسی است که قرآنشناس باشد و قرآنشناس اهلبیت هستند. برای تفسیر قرآن باید به درِ خانهی ما بیایید! این انگیزهی چهارم امام بود.
انگیزهی پنجم، انگیزهی شخصی است.
گفتند امام خروج کرده! به تعبیر آنها از مسیر خارج شده است. اباعبدالله باید به دنیا بگوید من کیستم؟ میدانید چرا روز عاشورا اینقدر خطبه خوانده؟ چرا محاجّه کرده؟ گاهی میفرمود: بروید از اصحاب بپرسید. از اباسعید، از جابر بپرسید. من کیستم، چرا خون مرا میریزید؟ گاهی میفرمود: در تمام دنیا اکنون پسر پیامبری غیر از حسین وجود دارد؟ آیا پسر پیامبری غیر از امام حسین(ع) در حادثهی ۶۱ کربلا و واقعهی طف که از فاطمهی زهرا باشد آن زمان بود؟ امام حسن(ع) که به شهادت رسیده بود. بقیه هم از حضرت زهرا(س) به پیامبر(ص) نمیرسیدند. میفرمود: آیا روی این کرهی خاکی پسر پیامبری غیر از من هست؟ چرا اباعبدالله اینقدر تأکید و اصرار میکند؟ این انگیزهی شخصی است که خود او را بشناسند. کسی نباشد که یک برداشت و تحلیل از حادثهی کربلا و از حضور امام حسین(ع) داشته باشد که کاملاً شبیه به برداشتهای نادرست بنیامیه شود! این پنج محوری بود که خیلی خلاصه عرض کردم. و تبعاً هر کدام از این محورها یک سخنرانی جداگانه میطلبد که من در اینجا فقط رئوس را گفتم.
سؤال: انگیزهی اباعبدالله از آمدن به کربلا چه بود؟ قبل از هر مکاشفه و تحلیلی سراغ کلام خود ایشان بیایید: انگیزهی دینی! نامه به مردم بصره، میخواهم سنت احیا شود. وبدعت زدوده شود.
دوم انگیزهی اجتماعی خَرَجْتِ لِطَلَبِ الأصلاح میخواهم خرابیها را اصلاح کنم.
سوم انگیزهی فرهنگی لِیَسْتَنْقِذَ عِبادکَ مِنَ الْجهالَه میخواهم جهل از جامعه زدوده شود.
چهارم انگیزهی سیاسی میخواهم مردم بدانند چه کسی باید حاکم شود. حاکم باید قرآنشناس باشد. حاکم باید آشنای دین باشد. و پنجم انگیزهی شخصی. در اینباره حداقل دیدگاهِ خودم را بیان کردم.
البته اینها خیلی دوست داشتند قضیه کربلا همانجا بسته شود و دیگر چیزی از آنجا بیرون نرود. اما برادران، خواهران و عزیزانی که کنار حرم حضرت معصومه(س) هستید. همان سوگواریها و عزاداریها عاشورا را ترویج کرد. وقتی زینب کبری(س) در گودال قتلگاه روضه خواند دوست و دشمن گریه کردند! وقتی امالسلمه در مدینه واحسیناه گفت تمام افراد مدینه با واقعهی کربلا آشنا شدند. وقتی کوفیان در دروازهی کوفه اشک ریختند. وقتی سیدالساجدین بالای منبر شام فرمود:«أنا ابْنُ العَطشان بِکَربلا» پدر مرا با لب تشنه در کربلا کشتند! فرمود من پسر آن کسی هستم که بدنش را عریان کردند. منطقهی شام غرق در عزا شد. نزدیک به سی و چهار یا سی و پنج سال امام سجاد هر افطار و غیر افطار اگر آب آوردند، غذا آوردند صدا زد« قُتِلَ ابْنُ رسول الله عَطْشانا». میفرمود: مردم دنیا، من با نگاه به آب به یاد لبهای تشنهی پدرم میافتم! با نگاه به غذا به یاد گرسنگی پدرم میافتم! با نگاه به اطفال صغیر، یاد غربت علیاصغر میافتم. اینها باعث شد فرهنگ کربلا ترویج و همهگیر شود. هدف امام حسین(ع)جای خود؛ اما خود عزاداری جزو اهداف است. خود گریه هدفمند است. چون نتیجهی گریه بر اباعبدالله آشنایی با مکتب او است. چرا مردم گریه میکنند؟ یکی از دوستان اهل منبر ما گفت من در ایتالیا منبر بودم. جمعیت زیادی هم از عربهای لبنان و عراق پای منبر میآمدند. میگفت آن کسی که ما باشگاه را از او اجاره کردیم یک مسیحی بود. وی تمام ده شب مراسم میآمد و ما را تماشا میکرد. شب دهم بعد از سخنرانی و مداحی و وعظ و عزاداری مرا صدا زد و گفت: در این باشگاه چه خبر است؟ من اینجا را برای جشنها اجاره میدهم. برای برنامههایی از این قبیل: میتینگها و ملاقاتها. چرا ده شب است مینشینند و گریه میکنند؟ تو به آنها چه میگویی که اینقدر گریه میکنند؟ چرا اینقدر اشک میریزند؟ بر سر و صورت خودشان میزنند؟ ایشان گفت با اینکه خسته بودم شروع کردم برای او از پیامبر اکرم گفتم. نبی ما رسول الله است. پیامبر ما دختری داشت به نام فاطمه که تنها یادگارش بود. این دختر دو تا پسر داشت به نام حسن(ع) و حسین(ع). پیامبر(ص) آنها را روی شانه مینشاند. روی زانو مینشاند. صورتشان را میبوسید. لبهایشان را میبوسید. و به یاران خود سفارش آنها را میکرد. نسبت به آنها احترام و اهتمام و محبت داشت. پیامبر(ص) از دنیا رفت. حرمت دخترش را نگه نداشتند و او را مورد بیمهری واقع کردند. دختر پیامبر(ص) به شهادت رسید. حرمت امام حسن(ع) را نگه نداشتند. امام حسن(ع) شهید شد. فرزند دومش حسین(ع) را در کربلا محاصره کردند. میگفت: یک دوره مقتل را برای او گفتم، گفتم: آب را به رویش بستند. طفل شش ماههاش را جلوی چشمش کشتند. جوانش را جلوی چشمش«إرباً اربا» نمودند. سم اسب بر بدنش دوانیدند. زن و فرزندش را چهل منزل در شهرها گرداندند. میگفت: نزدیک دو ساعت یک مقتل را برایش گفتم. آنقدر این آقای مسیحی گریه کرد که همسرش هم که آنجا حاضر بود گفت: من سیسال است با او زندگی میکنم تا به حال گریه کردن او را ندیده بودم. با او چه کردی؟ گفتم: از حسین برایش تعریف کردم. حسین قتیل العَبَرات است. فرمود من کشتهی اشکها هستم«أنَا قَتیلْ العَبَرات». از اباعبدالله برایش گفتم. حسینی که گاهی پیامبر(ص) او را روی سینه میگذاشت. لبهای خود را به گلویش میگذاشت و میگفت: یزید با حسین من چه کار داری؟ حسین که امیرالمؤمنین هر وقت نگاه به چهرهاش میکرد اشک میریخت. یا اباعبدالله شام غریبان شماست. دلها را روانهی کربلا کنید. کنار مضجع شریف اباعبدالله. خدا، امشب در کربلا چه خبر بود؟ امشب باید قاعدتاً روضه را از زینب کبری(س) خواند. چون بیش از همه امشب زینب سختی کشید. کشتهها روی زمین، بچههای شهدا گرسنه و تشنه، خیمههایی نیمسوخته، سیدالساجدین با حال نامساعد… امشب گاهی عقیلهی بنیهاشم میآمد بچهها را از روی کشتهها برمیداشت. در گوشهای میآورد باز میرفتند. گاهی در بیابانها میگشت بچههایی که از ترس آتش به بیابان پناه آورده بودند پیدا میکرد. گاهی میآمد و سیدالساجدین را آرام میکرد. اما زینب خودش هم داغدیده بود. داغ جوان دیده، داغ برادر دیده، داغ پسر برادر دیده. امشب بسیار بر زینب سخت گذشت. جوانها، برادران، خواهران با همهی سختی، امشب نماز شبش را خواند. در دل شب بلند شد.
شکسته دلی نشسته میخواند نماز!
نماز شبش را خواند. خدایا ای کاش فردا طلوع نکند. ای خدا چگونه فردا بچهها را از کنار این بدنها جدا کنیم؟ بالاخره فردا رسید. امام سجاد(ع) فرمودند: عمهجان، بچهها را آمادهی حرکت کنید. بچهها را بر مرکبها سوار کردند. نانجیبها سفارش هم کرده بوند اینها را از کنار قتلگاه و از کنار کشتهها عبور دهید! امام سجاد(ع) میفرماید: عمهام زینب(س) کمک کرد یکییکی بچهها و زنها و حتی خود سیدالساجدین سوار شوند. سادات! عمهتان زینب میخواست سوار شود ولی نتوانست. ناچاراً آمد به قتلگاه و گفت حسین! بلند شو ببین کسی نیست خواهرت را سوار کند. برادر، بلندشو ببین زینب روی زمین مانده! برادر، من در بقیع و کنار قبر پیامبر(ص) میخواستم سوار شوم، محرمها دورم را گرفتند. برادر، روزی که در این سرزمین پیاده شدم، تو آمدی. عباس آمد. قاسم آمد. اکبر آمد. یکبار دیگر به قتلگاه آمد. نشست میان قتلگاه. نمیدانم قتلگاه رفتهاید یا نه؟ من خودم کمتر طاقت رفتن به قتلگاه را دارم! اگر به کربلا رفتید و حال مساعد نداشتید به قتلگاه نروید. اگر حالتان مساعد بود بروید! اینجا جای چندمعصوم بوده. اینجا پیامبر(ص) گریه کرده. فاطمه اشک ریخته. اینجا بدن پسر رسولالله روی زمین افتاده بود. زینب(س) آمد به قتلگاه و گفت: برادر، قربان لبهای تشنهات. قربان حلقوم بریدهات. نمیدانم چگونه روضه خواند. اما نوشتهاند فَوَ الله بَکَتْ کُلِّ عَدُوٍّ و صِدیق یعنی به خدا تمام دوست و دشمن گریه کردند! صدا زد برادر نمیخواهم بروم ولی دارند با تازیانه مرا از کنار تو میبرند.
نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند!
سَیَعْلَموا الّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبون.
خدا امشب به حال زینب(س)، به آن جنازههای مطهری که امشب روی زمین کربلا افتاده. امام سجاد(ع) فرمود: عمه جان اینها ما را مسلمان نمیدانند! مگر بدن مسلمانان را دفن نمیکنند؟ خدایا به آن جنازههای مطهّر و بدن شهدایی که امشب روی زمین افتادهاند قسمت میدهم در ظهور حجهبن الحسن(عج) تعجیل بفرما! خدایا، منتقم خون حسین را به فریاد تمامی مسلمانان جهان برسان! خدایا این کشور و این نظام و تمامیت ارضی ما، رهبر عظیمالشأن و محبوب ما را در پناه ولیالله الأعظم محفوظ بدار! خدایا ریشههای فقر و فساد و تبعیض، ریشههای طلاق و گرانی و بدحجابی را از جامعهی ما ریشهکن بگردان! خدایا! بیماران، بیماران افراد حاضر در این جمع، جوانها و اطفال مریض همه را شفای عاجل عنایت بفرما! خدایا حشر و نشر و حیات و ممات ما و اولاد ما را با اهلبیت و قرآن قرار بده! خدایا جوانهای ما را از خطرات محفوظ بدار! هر قلم و دست و کتابت و برنامهریزی که برای انحراف جوانها توسط هر گروه و شخصی صورت میگیرد شرشان را به خودشان برگردان! خدا به مقربان درگاهت فیض و بشارت، به روح شهدا، اموات، اموات این جمع، روح ملکوتی امام عائذ و واصل بفرما. بِالنّبیِ و آله…