سمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین. بارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ وَ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأَنبیاء وَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ حَبیبِنَا وَ حَبِیبِ إِلَهِ الْعَالَمِینَ أَبِی القَاسمِ المُصطَفی مُحَمَّدٍصَلَّی اللهُ عَلَیه وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. اللَّعْنَه الدَّائِمَه الأبدیه عَلِیِّ أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِین
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ «اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
شب عاشورای سیدالشهداعلیه السلام است. شب شهادت وجود مقدس ابا عبداللهعلیه السلام را به مولایمان امام زمان(عج)، رهبر بزرگوارمان و همه شما عزیزانی که در این مجلس حضور دارید تسلیت عرض میکنم. انشاءالله عزاداریهایمان تا کنون قبول شده باشد و بعد از این هم در ایام محرم و صفر توفیق عزاداری و اظهار ارادت به ساحت مقدس ابا عبداللهعلیه السلام را داشته باشیم.
وجود خداوند متعال هم ناموس دارد/ اولین غیور در عالم خداوند متعال است
یکی از بهترین و ارزشمندترین صفات انسانی و الهی غیرت است. صفتی که اولین وجودی که در عالم این صفت را دارد، وجود مقدس خود خداوند است. امام صادقعلیه السلام در روایتی فرمودند: «اِنَّ اللّه َغَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیور»، خداوند متعال غیور است و هر غیرتمندی را دوست دارد. غیرت یعنی انسان نسبت به محترمات و حریمها و چیزهایی که مورد علاقهاش هست حساس باشد؛ نسبت به ناموسش بیتفاوت نباشد و اگر غیر خواست به حریم او تعرض کند، احساس مسئولیت کند و واکنش نشان بدهد. وجود مقدس خداوند متعال هم ناموس دارد. چیزهای محبوب و مورد علاقه خداوند متعال ناموس الهی هستند که از آنها دفاع میکند. آنها محترمات الهی هستند، از جمله دین خدا، احکام الهی، قرآن، اولیا و انبیای الهی، حقوق مؤمنین و… همه اینها محترمات الهی هستند که پروردگار عالم از آنها دفاع میکند. از این نظر اولین غیور در عالم خود خداوند متعال است و این صفت را در هر کسی ولو مشرک و غیرمسلمان دوست دارد. این صفت، ارزشمند و کمال است. در روایتی از امام باقرعلیه السلام آمده است که دستور اعدام تعدادی از مشرکین که با مسلمانان جنگیده و مستحق اعدام بودند، صادر شد. پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند یکی از آنها را نکشید. او را جدا و بقیه را اعدام کردند. او خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و پرسید: «چرا مرا نکشتید؟» پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الان جبرئیل از طرف خداوند متعال نازل شد و فرمود در تو پنج صفت هست که خداوند آنها را دوست دارد: اول صداقت، دوم شجاعت، سوم سخاوت، چهارم اخلاق خوشی که با خانواده و اطرافیانت داری و پنجم «الْغَیْرَهَ الشَّدِیدَهَ عَلَى حَرَمِک»، نسبت به حَرَمت غیرت داری. خداوند این پنج صفت تو را دوست دارد. نه اینکه شرک تو را دوست داشته باشد که ندارد، ولی این صفات هر جا که باشند ارزشمندند.» طرف که خودش را میشناخت، گفت: «عجب خدا و عجب پیامبری که اینگونه از اوصافم خبر میدهد» و همان جا خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمان شد و بعد هم در یکی از غزوات به شهادت رسید.
عذاب الهی برای عابدی که غیرت دینی نداشته است
این صفت در هر کسی که باشد خداوند دوست دارد، کما اینکه آدم بیغیرت را ولو عابد باشد مبغوض میدارد و بدش میآید. در جلد ۹۷ بحارالانوار، از امام صادقعلیه السلام نقل شده است که قومی مشمول عذاب بود و دو ملک برای عذاب آن قوم فرستاده شدند. اینها وقتی نازل شدند، دیدند در آن قوم، مرد زاهد و عابدی است که دارد تضرع و مناجات میکند. از خداوند متعال پرسیدند: «آیا این هم جزو کسانی است که باید عذاب شود؟» پروردگار عالم فرمود: «کار خودتان را بکنید. وَ اِن ذلِکَ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهَهُ قَطُّ غَضَباً لِی: این آدمی است که به خاطر من اخم نکرده، هیچ جا خشم نداشته و به خاطر من هیچ جا غضب نکرده است. این را هم عذابش کنید. غیرت دینی نداشته است.»
اقسام مختلف غیرت و تفاوت غیرت ملی با ملیگرایی
ما معمولاً وقتی کلمه غیرت را میشنویم، بیشتر غیرت ناموسی به ذهنمان میآید، ولی غیرت اقسامی دارد. حداقل سه قسم مهم غیرت داریم. اولین قسم آن غیرت ملی است که انسان نسبت به ملت، آب و خاک خود احساس مسئولیت کند و تعهد داشته باشد. غیرت ملی غیر از ملیگرایی است. غیرت ملی این است که انسان نسبت به ارزشها، افتخارات، پشتوانههای فرهنگی و تمدنی ملت خود که هویت او را تشکیل میدهند، بیتفاوت نباشد و نسبت به آنها احساس مسئولیت و از آنها دفاع کند. این چیز بدی نیست. البته این حدیث خیلی محکم نیست، ولی نقل شده است که: «حُبُّ الوَطَن مِنَ الایمان» که میتواند ناظر به همین معنا باشد. وطن را دوست داشتن و پاسداری از ارزشها و افتخارات ملت خود و دفاع از آنها ویژگی ارزشمندی است.
اما ملیگرایی بیشتر ناظر به نفی ارزشهای ملل دیگر و تقابل با آنهاست. ملیگرایی تعصب افراطی روی ملت خود و نفی ارزشهای ملل دیگر و حق را پوشاندن است، چون ملتهای دیگر هم ممکن است ارزشهایی داشته باشند. انسان نباید آن ارزشها را بپوشاند و انکار کند. امروز ما از سردار ملی و سالار ملی ـ ستارخان و باقرخان ـ میشنویم که برای استقلال و عزت وطن و آب و خاکشان مبارزه کردند. اینها مشروطهخواه بودند و با استبداد داخلی میجنگیدند. همان موقع وقتی دیدند انگلیسها در مشروطه نفوذ کردهاند و آنها هم دارند دم از مشروطه میزنند، در عین مبارزه با استبداد، با انگلیسها هم مقابله میکردند، چون عزّت ایران را میخواستند. در آن گیر و دار که این خطر وجود داشت که از طرف انگلیسها حذف شوند، از طرف کنسولگری روسیه برای ستارخان پیغام آمد که اگر به کنسولگری روسیه پناه بیاوری، ما از تو دفاع میکنیم و او آن جمله معروف را گفت که من زیر بیرق اباالفضلعلیه السلام هستم، بیرق روسیه را نمیخواهم. ما امروز او را به عنوان یک مرد غیرتمند تحسین میکنیم.
مصادیق غیرت ملی و بی غیرتی ملی در تاریخ
ما امروز رئیسعلی دلواری بزرگوار را تحسین میکنیم که با همراهی تنگستانیها و دشتستانیهای بوشهر در مقابل انگلیسیها ایستاد و مردانه جنگید و به شهادت رسید و آنها را با غیرت میدانیم. ما کسی مثل شاه سلطان حسین صفوی را بیغیرت میدانیم که در فتنهای که در ایران رخ داد و تجاوزاتی که به ایران صورت گرفت، دست روی دست گذاشت تا وقتی که محمود افغان و سربازانش به دروازههای اصفهان که در آن زمان شهر بزرگ صفویه بود، رسیدند و او به جای اینکه بایستد و دفاع کند، خودش جلو رفت و تاجش را برداشت و روی سر محمود افغان گذاشت و دخترش را پیشکش کرد. او اگر میایستاد و مقاومت میکرد و تعدادی هم کشته میداد، کشتهها بسیار کمتر از وقتی میشد که آنها وارد اصفهان شدند و کشتار زیادی کردند و اسم بیغیرتی هم روی او ماند.
البته غیرت ملی فقط در بحث نظامیگری نیست. آن جوان نخبهای هم که میرود و در خارج از کشور ادامه تحصیل میدهد و در آنجا میتواند بار خود را ببندد، ولی برمیگردد و به این کشور خدمت میکند، او هم غیرت ملی دارد. آن سرمایهداری که میتواند پولش را ببرد و در جای دیگری سرمایهگذاری کند و امکانات بهتر و رفاه بیشتری هم داشته باشد، ولی در کشور خودش میماند و با مشکلات و موانع میسازد و خدمت میکند، او هم غیرت دارد. این هم یکی از اقسام غیرت است که بسیار ارزشمند است.
آدمی که غیرت ناموسی دارد ناموس مسلمان و هر مظلوم دیگری برایش محترم است
قسم دوم غیرت، غیرت ناموسی است که انسان نسبت به ناموس و حریم خود غیرت داشته باشد و به هیچوجه به غیر اجازه ندهد که وارد حریمش شود. نه فقط نسبت به ناموس خود که چون مسلمان است، اگر به ناموس دیگری هم تعرض شود، نباید ساکت بنشیند، اگرچه غیرمسلمان، اما مظلوم باشد.
حتماً در نهجالبلاغه خواندهاید که زمانی لشکریان معاویه به یکی از شهرهای مرزی حکومت حضرت تجاوز کردند. حضرت وقتی شنید که از پای یک زن یهودی خلخالش را ربودهاند، فرمود اگر مسلمانی از شنیدن چنین ظلمی که بر یک زن یهودی که شهروند حکومت اسلامی است روا داشته شده است، دق کند، او را ملامت نمیکنم: «مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً».
وقتی میشنویم که داعشیهای خبیث یکی از منابع درآمدشان فروش زنهای مسیحی و ایزدی به عنوان برده جنسی است و هر زن مظلوم مسیحی یا ایزدی هفت تا هشت هزار دلار به اسرائیل میفروشند، از این همه نامردی تنفر پیدا میکنیم. آدمی که غیرت ناموسی دارد، صرفاً نسبت به ناموس خودش باغیرت نیست، بلکه ناموس مسلمان یا مظلوم دیگر هم برایش محترم است و باید نسبت به او هم غیرت داشته باشد.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله مرعشی نجفی را. در زمان جوانی و هنگامی که رضاخان قانون کشف حجاب را اجرا میکرد، نقل میکنند که رئیس شهربانی قم که آدم هیکلمند، لات و قلدری بود، وارد حرم حضرت معصومهسلام الله علیه شد و به قسمت خانمها رفت و چادرهایشان را کشید. هیچ کس جرئت نداشت کاری بکند و فقط صدای فریاد یا اباالفضلعلیه السلام یا صاحبالزمان(عج) به گوش میرسید. میگویند ایشان که وارد حرم حضرت معصومهسلام الله علیه شد و صدای جیغ و فریاد شنید، پرسید: «چه خبر است؟» جواب دادند فلانی دارد چادر زنها را میکشد. ایشان شتابان رفت و سیلی محکمی به گوش رئیس شهربانی قم زد که برق از چشمش پرید، چون باور نمیکرد که کسی بیاید و او را این طور بزند. چند لحظهای بهتش زد و بعد آقای مرعشی نجفی را تهدید کرد که حسابت را میرسم که البته خدا به او امان نداد. آدم غیرتمند نسبت به ناموس دیگران هم بیتفاوت نیست.
دشمن قبل از اینکه حجاب زن را نشان کرده باشد، غیرت مرد را نشانه رفته است
درست است که امروز در دنیایی زندگی میکنیم که بیحیایی، بیعفتی و بیغیرتی ترویج میشود، ولی در کشور امام زمان(عج)، گاهی اوقات انسان صحنههایی را میبیند که حاکی از کم شدن غیرت در بعضی از مردهاست. مردی که همسر، دختر و خواهرش با موی افشان و لباس تنگ و رنگارنگ خودش را تابلو میکند و به دیگران ارائه میدهد و دستش هم در دست یک مرد نامحرم هست، غیرت ندارد. در قضیه بیحجابی ـ حالا در کشور ما که بیحجابی به آن معنا وجود ندارد ـ یا بدحجابی باید اول یقه مرد را گرفت. در روایتی از امیرالمؤمنینعلیه السلام آمده است که فرمود: «ای مردان کوفه! به من خبر رسیده است که در بعضی از کوچههای بازار که ازدحام جمعیت زیاد است، زنان شما تنه به تنه مردان میزنند و راه میروند. شما خجالت نمیکشید؟ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَا یَغَار. خدا لعنت کند کسی را که غیرت ندارد.» امیرالمؤمنینعلیه السلام یقه مردان کوفه را چسبید.
اشتباهی که ما الان داریم مرتکب میشویم این است که بلندگو به دست گرفتهایم و میگوییم خانم! حجاب! خانم! حجاب! باید بلندگو به دست بگیریم و بگوییم آقا! غیرت! آقا! غیرت! اول باید غیرت مرد را به رخاش بکشیم. امیرالمؤمنینعلیه السلام یقه مردان را میگیرد و میفرماید خجالت نمیکشید که زنهایتان در کوچهها تنه به تنه مردان میزنند؟ پشت هر زن بیحجاب یا بدحجاب یک مرد بیغیرت یا کمغیرت قرار دارد و دشمن قبل از اینکه حجاب زن را نشانه رفته باشد، غیرت مرد را نشانه رفته است. نمیخواهم بگویم دلیل بدحجابی فقط این است. بحثم هم این نیست. بدحجابی دلایل مختلفی دارد. گاهی اوقات جهالت است. گاهی اوقات عقدههای روانی زن است که با پوشش نامناسب بیرون میآید. گاهی اوقات تربیت غلط خانوادگی است. گاهی اوقات ممکن است مسئله سیاسی و دهان کجی به دین و نظام دینی باشد، اما یکی از مهمترین دلایل بیحجابی، بیغیرتی و کمغیرتی مرد است. در خانه هر زنی برادر، پدر یا شوهری هست. اگر او غیرت به خرج بدهد و جلوی او بایستد، جلوی بسیاری از این وضعیتها را میتواند بگیرد.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله آسید مصطفی بهشتینژاد را. از خوبان و صلحای اصفهان و داماد و شوهر خواهر شهید دکتر بهشتی و پدر دو شهید بود. ایشان حدود ۴۰، ۵۰ سال پیش با جمعی از مردم اصفهان از مرز قصر شیرین راهی عتبات شدند. در مرز، ایشان حس کرد مأموری که پاسپورتها را چک میکند، به بهانه اینکه میخواهد عکس خانمها را با خودشان تطبیق بدهد، چشمچرانی میکند. کمی که دقت کرد و مطمئن شد که این مأمور چشم پاک نیست، وقتی نوبت به ایشان رسید و قرار شد آن مأمور پاسپورت خانم ایشان را ببیند، گفت: «این همه زن میآیند که عبور کنند. یک مأمور زن بگذارید که خانمها را ببیند.» مأمور جواب داد: «نخیر، خودم باید ببینم.» ایشان گفت: «من نمیگذارم.» مأمور گفت: «من هم نمیگذارم عبور کنی.» بقیه گفتند: «حاجآقا! یک نگاه میکند و رد میشویم.» ایشان گفت: «خیر، زیارت سیدالشهداعلیه السلام مستحب است، ولی حفظ غیرت و ناموس واجب است. ما غیرت را از خود ایشان یاد گرفتهایم.» ایشان یکی دو روز در قصر شیرین میماند، بلکه این مأمور عوض شود یا از خر شیطان پایین بیاید، ولی او همان جا سفت و محکم ایستاده بود و میگفت نمیگذارم بروی. ایشان هم میگفت ما هم نمیرویم. از دور سلامی به ابا عبداللهعلیه السلام کرد و با خانم برگشتند و به مشهد رفتند و زیارت کردند و به اصفهان رفتند. کاروانیها رفتند و برگشتند و بعضی از آنها پیش ایشان آمدند و گفتند: «حاجآقا! ما حاضریم ثواب این زیارتِ رفتهمان را با زیارتِ نرفته شما عوض کنیم.»
آقازاده ایشان میگفت مدتی گذشت و ایشان بیماری سختی گرفت و در یک سحر دوشنبه ساعت دو و نیم نیمه شب از دنیا رفت. ما مراسم را گرفتیم و دو سه روز گذشت و یک جوانی آمد و در زد و پرسید: «منزل آسید مصطفی بهشتینژاد همین جاست؟» گفتیم: «بله.» گفت: «پدر شما دوشنبه شب از دنیا رفت؟» گفتیم: «بله.» گفت: «ساعت دو و بیست دقیقه یا دو و نیم نیمه شب؟» گفتیم: «بله، همین طور است.» دیدم همه جزئیات را دارد میگوید. پرسیدم: «چطور مگر؟» گفت: «من نه اصلاً شما را میشناسم و نه پدرتان را میشناختم، نه میدانستم خانهتان کجاست. دوشنبه سحر خواب دیدم دارم به حرم امام رضاعلیه السلام مشرف میشوم و آقا دارند از حرم بیرون میآیند. خدمت آقا سلام عرض کردم و پرسیدم کجا تشریف میبرید؟ حضرت فرمودند یکی از شیعیان ما در اصفهان، آقای سید مصطفی بهشتینژاد موقع مرگش هست. به بالینش میروم. از خواب بلند شدم و به ساعت نگاه کردم و دیدم دو و بیست دقیقه است. به اصفهان آمدم و پرسان پرسان پرسیدم سید مصطفی بهشتینژاد کیست. آدرس دادند و به خانه شما آمدم تا ببینم خوابی که دیدهام صادق هست یا نه، دیدم درست است. امام رضاعلیه السلام فرمودند یکی از شیعیان ما سید مصطفی بهشتینژاد است و موقع مرگش رسیده و ما باید بر بالینش باشیم.»
درود خدا بر انسانهای با غیرت. از غیرت ناموسی مهمتر غیرت دینی است. به این دلیل که اگر باید ناموسم برایم مهم باشد که هست، ناموس خدا باید برایم مهمتر باشد. ناموس خدا همان محترمات الهی و حریمهایی است که خداوند متعال دوستشان دارد و از آنها دفاع میکند و نمیگذارد کسی به آنها تعرض کند. احکام الهی، حدود الهی، قرآن، انبیا و اولیای الهی، حقوق مؤمنین و… حقوق مؤمنین جزو نوامیس الهی است. حقوق مؤمنین و مسلمین جزو حقوق الله است.
غیرت دینی یعنی اینکه در جایی که لازم است انسان برای خدا خشم بگیرد
از امیرالمؤمنینعلیه السلام در کتاب غررالحکم نقل شده است: «جَعلَ اللَّهُ سبحانَهُ حُقوقَ عِبادِهِ مُقَدِّمَهً لحُقوقِه» خداوند حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده است و اگر کسی حقوق بندگان خدا را رعایت کند، حقالله را هم رعایت کرده است. اگر کسی بتواند حقوق مردم را رعایت کند و زیر پا نگذارد «کانَ ذلِکَ مُؤَدِّیاً إِلَى حَقَوقِ الله» او میتواند حق خدا را هم رعایت کند. غیرت دینی یعنی اینکه در جایی که لازم است انسان برای خدا خشم بگیرد و اخم کند این کار را بلد باشد. فقط و فقط لبخند نزند.
در روایت هم هست که حضرت موسیعلیه السلام غیور بود. آن بزرگوار وقتی ۴۰ روز در کوه طور بود و الواح مقدسه تورات بر ایشان نازل شد، وقتی به سمت قومش برگشت، دید گوسالهپرست و مشرک شدهاند، تعبیر قرآن این است: «أَلْقَى الْأَلْوَاح» تورات را آن طرف انداخت «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْه» بر سر برادرش هارون فریاد زد. هارون جزو انبیا ـ انبیای تبلیغی، نه تشریعی ـ بود. حضرت موسیعلیه السلام موهای برادرش را گرفت و کشید و گفت چرا اجازه دادی این کار را بکنند؟ یعنی واکنش تندی نشان داد که معلوم شود یک فاجعه و یک شرک رخ داده است. این غیرت دینی است.
خشم مقدس یکی از خصوصیات مؤمن است
مؤمن باید خشم مقدس داشته باشد. خود خدایی که اَرحَمُ الرّاحِمین است، وقتی در موضع غضب قرار میگیرد، دیگر هیچ رحمی در کار نیست.در اول سوره نور، وقتی خداوند حد کسی را که مرتکب فحشا شده است بیان میکند، میفرماید: «الزَّانِیَهُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَهَ جَلْدَهٍ» کسی را که مرتکب فحشا شده است، صد تازیانه بزنید. دنباله آن میفرماید: «وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّه» دلتان نسوزد. اگر کسی در اینجا دلش بسوزد که ۱۰۰ تازیانه به او میزنند، این دلسوزی شیطانی است. هر دلسوزیای که رحمانی نیست. منِ خدای اَرحَمُ الرّاحِمین میگویم بزن. اگر قرار است دلت بسوزد، برای کل جامعه بسوزد که این آسیب رشد نکند. اینجا این ۱۰۰ تازیانه را بزن و دلت برای جمع بسوزد. گاهی اوقات دل سوختنها شیطانی هستند. در سوره هود نکته قابل توجهی هست. خداوند متعال وقتی به هودعلیه السلام دستور میدهد مؤمنین را بردار و از شهر بیرون برو، چون قرار است بر دیگران عذاب نازل شود. تعبیر قرآن این است: «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْل» نیمه شب مؤمنین را بردار و بیرون برو. «وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ» هیچکدام به پشت سرتان نگاه نکنید. برنگردید. چرا؟ بعضی از مفسرین گفتهاند چون بعضی از قوم و خویشهایشان در آنجا بودند و شاید اگر برمیگشتند در دلشان دلسوزی پدید میآمد و نگاه دلسوزانهای میکردند. خدا میفرماید این کار را نکنید، چون تاریکی اهل عذاب شما را هم میگیرد. میل به کافر، میل پیدا کردن به ستمگری که اهل عذاب است باعث میشود تاریکی شما را هم بگیرد و لذا در قرآن فرموده است: «وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّار» مبادا در جایی میل به کفار و ستمگران پیدا کنید که دامن شما را هم میگیرد.
در هر حال خشم مقدس یکی از خصوصیات یک مؤمن است. اگر در مسائل شخصی کسی به اهل بیتعلیه السلام ظلم میکرد، در نهایت مدارا و عفو برخورد میکردند. طرف میآمد با کمال پررویی چشم در چشم امام حسن مجتبیعلیه السلام، امام محمدباقرعلیه السلام میایستاد و دشنام میداد. نعوذ بالله! انسان واقعاً تعجب میکند. طرف میآمد و به امام محمدباقرعلیه السلام میگفت اَنتَ بَقَر. اهل بیتعلیه السلام وقتی با چنین صحنهای روبرو میشدند، میپرسیدند: «آیا در این شهر غریبی؟ جا نداری؟ ما در خانهمان جا داریم. اگر بخواهی امشب میتوانی مهمان ما باشی» و از او پذیرایی میکردند.
امیرالمؤمنینعلیه السلام در جایی که پای دین در میان بود قاطعانه عمل می کرد و گذشت نداشت
امیرالمؤمنینعلیه السلام در خطبه ۷۳ نهجالبلاغه در قضایای غصب خلافت بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّه» تا وقتی که ظلم فقط به من است و امور مسلمین دارد میگذرد، با استخوانی در گلو و خاری در چشم صبر میکنم.» در معاشرتها با افراد نهایت مدارا را میکرد. در خانواده نهایت عفو، مسامحه و گذشت و مدارا را داشت. پیغمبر اکرم بسیار نرم بودند و هنگامی که بعضی از همسران ایشان تندی و جسارت میکردند، به آنان لبخند میزدند، اما در جایی که پای دین خدا و احکام الهی و حقوق مؤمنین درمیان بود، قاطع و با صلابت بودند و ذرهای نرمی نشان نمیدادند. حضرت زهراسلام الله علیه در خطبهای که در جمع زنان مهاجر و انصار خواندند، فرمودند یکی از دلایلی که ابوالحسن علیعلیه السلام را کنار زدند، این بود که او «تَنَمُّرِهُ فی ذاتِ الله» چون در راه خدا مثل شیر بود. در جایی که پای دین و احکام خدا در میان بود قاطعانه عمل میکرد و ذرهای گذشت نداشت و کوتاه نمیآمد.
شاید شنیده باشید؛ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنینعلیه السلام را با جمعی به یمن فرستادند که اموالی را از آنجا جمعآوری کنند. ظاهراً سال آخر عمر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم بوده است. وقتی امیرالمؤمنینعلیه السلام با آن جمع از مسلمانان به یمن میرود و اموال را جمع میکنند، سریع برمیگردند که به حج پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برسند. نزدیکیهای مکه که رسیدند، امیرالمؤمنینعلیه السلام جلوتر آمد که بتواند خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برسد. وقتی حضرت رسید، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «علی جان! خوب است برگردی و با بقیه بیایی.» حضرت برگشت و دید کسانی که با ایشان به یمن رفته بودند، لباسهایی را که از مردم یمن گرفته بودند و متعلق به بیتالمال بود و باید به دست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میرساندند تا ایشان تقسیم کنند، پوشیدهاند. امیرالمؤمنینعلیه السلام تند شد و فرمود: «چرا این کار را کردید؟» جواب دادند: «میخواستیم تر و تمیز و نو بر عهد و عیال و خانوادههایمان وارد شویم.» حضرت فرمود: «تا وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تقسیم نکرده و سهم شما را نداده است، حق ندارید دست به بیتالمال بزنید. آنها را برگردانید» و لباسها را از تنشان در آورد. این کار حضرت خیلی به آنها برخورد و دلخور شدند و موقعی که بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدند گله کردند و گفتند: «یا رسولالله! علی خیلی خشن است. حالا ما لباسی را به تن کردیم. چیزی نشده است.» پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اِرفَع أَلْسِنَتِکُمْ عَن شِکایَه علی» زبانتان را از شکایت از علی به کام بگیرید. «وَ اِنَّه خَشِنٌ فی ذاتِ الله» اگر علی خشن و قاطع است، در راه خداست. علی همان علی است که اشک یتیم او را به زانو در میآورد. این علی خشن است؟ این علی همان علی است که وقتی یتیم میبیند زانوهایش میلرزد. امیرالمؤمنینعلیه السلام در دو جا نقطه ضعف داشت و زانوهایش میلرزید. یکی در محضر خدا و به هنگام نماز و مناجات و یک وقت هم موقعی که اشک یتیم، مظلوم یا محرومی را میدید، طاقت نمیآورد.
انسانی که در محضر خداوند زانویش بلرزد در مقابل دشمن خدا محکم میایستد
خوشا به سعادت کسی که این دو نقطه ضعف را دارد. این انسان کامل است. انسانی که در اینجاها ضعیف باشد در مقابل دشمن خدا محکم میایستد. کسی که پیش خدا ضعیف باشد و گریه کند، بر دشمن خدا خشم میگیرد و در برابر او محکم است. وجود امیرالمؤمنینعلیه السلام در این زمینه ممتاز بود. البته همه ائمهعلیه السلام این طور بودند.
آبروی نظام از آبروی اشخاص مهمتر است
در زمان امیرالمؤمنینعلیه السلام ابن حَرَمِه مسئول مالی بازار اهواز بود. ایشان شنید که او خیانت کرده و رشوه گرفته است. به محض اینکه این خبر به امیرالمؤمنینعلیه السلامرسید، نامهای به فرماندار اهواز نوشت: «اِخبَرَنی عُیُونی» بازرسهای مخفی به من خبر دادهاند ناظر مالی بازار اهواز، ابن حَرَمِه خیانت کرده است. به محض اینکه این حکم به دستت رسید، او را عزل و زندانی کن و بعد هم در نماز جمعه، یعنی جایی که همه مردم او را ببینند ۳۵ ضربه تازیانه به او بزن و آبرویش را ببر، چون او آبروی نظام دینی را برده است. ممکن است بعضیها در نظام دینی گاهی از روی دلسوزی بگویند اگر کسی خیانت و خطایی کرده است لاپوشانی کنیم. اسمش را نبریم و چیزی نگوییم. امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرماید ابن حَرَمِه را جلوی چشم مردم ۳۵ ضربه شلاق بزن و او را در بازاری که خیانت کرده است بگردان، چون درست است که او یک شخص است و آبرویش میرود، ولی آبروی نظام محفوظ میماند. حضرت سریع اقدام میکرد.
مسئولین قضایی و دولتی ما وقتی آسیبی در بدنه دولت یا بعضی از افراد پیش میآید، آن قدر طول میدهند که حیثیت نظام ضربه میخورد و استخوان لای زخم میماند. احیاناً رشوهای، اختلاسی، حقوق آن چنانی در جایی بوده است. چرا استخوان لای زخم نگه میدارید؟ اگر بیگناه است از او رفع اتهام کنید. اگر گنهکار است، چرا حکم خدا را اجرا نمیکنید؟ رهبر بزرگوارمان در قضیه حقوقهای نجومی چندین بار فرمودند مشمول مرور زمان نشود. ممکن است قوه قضاییه اقدام هم کرده باشد، اما متأسفانه زمانی که نوبت به هتک حیثیت میرسد، همه در بوق میکنند، ولی زمانی که باید معلوم شود محاکمهاش چطور شد، خبری نیست و درست به گوش مردم نمیرسد. امیرالمؤمنینعلیه السلام سریع عمل کرد، چون این سرعت عمل خودش موضوعیت دارد.
سوده حمدانیه یک زن محبّ امیرالمؤمنینعلیه السلام است که یک وقت معاویه را به گریه در آورد و فضایل حضرت را پیش او گفت. سوده حمدانیه یک موقع بعد از نماز جمعه خدمت امیرالمؤمنینعلیه السلام رسید، حضرت داشت ذکر میگفت و سریع تمام و توجه کرد که این زن چه میگوید. سوده حمدانیه گفت: «آقا! در فلان منطقهای که دارم زندگی میکنم، یکی از کارگزاران شما خیانت کرده، رشوه گرفته و بالا کشیده است. مردم هم پچپچ میکنند که این چه جور حکومتی است که این طور عمل میکند؟» امیرالمؤمنینعلیه السلام بررسی کردند و این گزارش سوده حمدانیه تأیید شد. حضرت بلند بلند گریه کرد و فرمود: «خدایا! شاهد هستی که بیخبر بودم.» همان جا فوراً حکمی نوشت و معطل نکرد و آن را به سوده داد و گفت میبری و در همان منطقه این را به مسئول مافوقش میدهی که این از کار برکنار است و دیگر از طرف ما نیست و باید محاکمه شود.سرعت عمل موضوعیت دارد.
ارتجاع به ارزشها و سنتهای جاهلی یکی از خطراتی است که انقلاب را تهدید میکند
خشم مقدس و غیرت دینی یعنی اینکه در آنجا که نسبت به حقوق مؤمنین و حدود الهی و نسبت به انبیا و اولیای الهی تعرضی میشود، انسان محکم بایستد. در زمان وجود مقدس سیدالشهداعلیه السلام، مظهر غیرت خدا، ابا عبدالله الحسینعلیه السلام در جایی که انحطاط در جامعه مسلمین داشت کاری میکرد که از اسلام فقط اسمی باقی بماند، غیرت دینی حضرت ایشان را به چنین قیام باعظمتی کشانید.
یکی از خطراتی که هر انقلابی را تهدید میکند، ارتجاع به ارزشها و سنتهای جاهلی و قبل از انقلاب است خداوند متعال در قرآن در موارد متعددی به مؤمنین هشدار داده است. امروز این برای ما درس است. پروردگار عالم در سوره آلعمران میفرماید اگر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به شهادت رسید یا از دنیا رفت: «…یَرُدُّوکُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ» آیا شما به گذشته برمیگردید؟ مبادا به همان سنتهای قبل برگردید. در سوره مائده فرمود اگر شما از اصول و ارزشهای دین خودتان دست بردارید و به عقب برگردید: « مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللَّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَه» خدا با کسی قوم و خویشی ندارد و پرچم دفاع از دین را از شما میگیرد و به قوم دیگری میدهد. پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هم این را پیشبینی میکردند. ایشان در رؤیای صادقه دیدند پس از رحلتشان بعضی از بنی تمیم، بنی عدی و بنی امیه از منبر ایشان بالا میروند و مردم را به قهقرا سوق میدهند. خیلی نگران شدند، طوری که جبرئیل آیاتی را برای تسلی ایشان آورد. این احتمال میرفت که بعد از نهضت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت به خصلتهای جاهلی زنده شود که متأسفانه همینطور هم شد و با انحراف از غدیر و کوتاه شدن دست امت از دامان ولی خدا و رهبر الهی، بهتدریج زاویه انحراف باز شد و معیارهای طاغوتی و جاهلی برگشتند. تبعیض در عرب و عجم، تبعیض در بیتالمال و فرق گذاشتن و دست بردن در بیتالمال، بهخصوص در دوران خلیفه سوم که شیعه و سنی نقل کردهاند که ریخت و پاشهای فراوانی صورت گرفت و او کسانی را سر کار آورد که از حزب خودش بودند. قوم و خویشبازی رایج گردید و اگر بعضی از اقربا خیانت هم میکردند، خلیفه را کنار نمیگذاشت. فوقش میگفتند: اینطور تشخیص داد و خطایی کرد. عیب ندارد، یعنی تبعیض در برخورد با خطاکار.
زاویه انحراف بهقدری باز شد ـ بهخصوص از طرف کسانی که حاکمیت داشتند ـ که بهتدریج خلافت رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) به ملوکیت و سلطنت تبدیل و اشرافیگری دو باره زنده شد و کثافت طبقه حاکم و ظالم به طرف مردم سرازیر گردید و مردم هم به معیارهای دنیوی و مادیگری حریص شدند و حرامخوری زیاد شد.
امام حسینعلیه السلام در روز عاشورا که اشقیا هلهله میکردند تا صدای موعظه حضرت به کسی نرسد در پاسخ به حضرت زینبسلام الله علیه که سئوال فرمود: «برادر! چرا اینها این طورند؟» فرمود: «مُلِئَتْ بُطُونُهُمْ مِنَ الْحَرَام» شکمهایشان از مال حرام پر شده است و دیگر گوششان کلام حق را نمیشنود. آلودگی رهبران فاسق، جامعه را به این شکل آلوده کرده بود. امام حسینعلیه السلام با چنین وضعیتی مواجه بود. اوج انحراف از غدیر و برگشت به خصلتهای جاهلی در زمان یزید نمود پیداکرد و او علناً کفر میگفت. امام حسینعلیه السلام میفرمود: «مُعْلِنٌ بِالْفِسْق». معاویه لاپوشانی میکرد، ولی یزید علنی کفر میگفت و فسق مرتکب میشد. وجود مقدس سیدالشهداعلیه السلام فرمود در چنین وضعیتی فقط نامی از اسلام میماند. نماز، روزه و حج هست، قرآن هم میخوانند، اما هیچ خاصیتی ندارد، چون جهتگیری به سمت خدا نیست. مگر الان در عربستان قرآن نمیخوانند؟ مگر حج نیست؟ مگر نماز نیست؟ اما دینی است که با شرک هم میسازد. نه فقط با شرک میسازد، بلکه به نیابت از او با مسلمین برخورد هم میکند. وهابیت و از آن طرف هم شیعه انگلیسی. او هم روضه میخواند و سینه میزند، اما وهن شیعه و خدمت به شرک است.
دین و جامعهای که رهبر الهی بالای سرش نباشد دچار چنین انحرافاتی میشود. اینکه امام رضاعلیه السلام در سفر به نیشابور فرمود: «لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ دَخَلَ فِی حِصْنِی وَمَنْ دَخَلَ فِی حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذَابِی» شرط توحید من هستم: «بِشَرْطِهَا وَشُروُطِهَا وَاَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» چون توحید بدون ولایت به همین توحید وهابی کشیده میشود که با شرک سازگار است و جاده صافکن شرک میشود. جامعه دینی در جایی از انحرافات مصون میماند که:
۱ـ پیوندش با غدیر قطع نشود و رهبر الهی بالای سرش باشد، چه در زمان حضور معصومعلیه السلام و چه در زمان غیبت.
۲ـ متدینینی که در آن جامعه هستند غیرت و حساسیت دینیشان را از دست ندهند.
به نظرم میرسد تعبیر انقلابیگری که مقام معظم رهبری در این دو سه سال اخیر خیلی روی آن تأکید دارند شاید عبارت الاخرای همین تعبیر غیرت دینی است که در معارف دینی ما هست. یعنی همان شاخصههایی که ایشان برای انقلابیگری فرمودند، مخصوص فردی است که غیرت دینی دارد، یعنی باید تقوا داشته و دشمنشناس باشد. وجود مقدس سیدالشهداعلیه السلام در چنین موقعیتی که خودش فرمود: «کِتابِ اللّه ِ وَ سُنَّهِ نَبِیهِ، فَاِنَّ السُنَهَ قَد اُمِیتَت وَ البِدعَهَ قَد اُحیَیت» سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مرده است. خصلتهایی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با خون دل جا انداخت، از بین رفته و بدعت و معیارهای جاهلیت و چیزهایی که در دین نبودند، زنده شدهاند. سیدالشهداعلیه السلام پس از نماز در خطبهای که در جمع یاران خودش و لشکریان حرّ فرمود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ بِقَوْلٍ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ» اگر کسی ببیند یک جائر و ستمگر دارد حلال خدا را حرام میکند، قوانین و حدود الهی را زیر پا میگذارد، با سنت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت میکند، دارد بدعتها را زنده میکند، به مردم ظلم میکند و در مقابل او غیرت نداشته باشد و با گفتار و عمل جلوی او نایستد و او را عوض نکند، او را با همان ظالم محشور میکنند.
و بعد امام حسینعلیه السلام در خطبه آخرشان فرمودند: «وإِنّیأَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْر» من از همه به این امر سزاوارترم.
درس عاشورای سیدالشهداعلیه السلام برای همه ما این است که مبادا پیوندمان با غدیر ذرهای سست شود. پیوند با غدیر چه در زمان غیبت و چه امام زمان(عج) و نایب ایشان و چه در زمان ظهور وجود مقدس ایشان یعنی رهبری الهی بالای سر جامعه بودن و حساسیت دینی مردم که انشاءالله همه ما اینچنین باشیم. اجازه میخواهم امشب روضه را از زبان امام زمان(عج) بگویم.
ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است / عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
من در درس یکی از مراجع بزرگوار تقلید ریاضتی را شنیدم که کاملاً با معارف اهل بیتعلیه السلام سازگار است. جوکی بازی و این حرفها نیست. ریاضت صحیحی است. اگر کسی این ریاضت را تحمل کند، تمام روز عاشورا جز سه ساعتش را که احدی طاقت دیدن آن را ندارد، به او نشان میدهند. آن سه ساعت از زمانی است که ابا عبداللهعلیه السلام از اسب افتادند تا وقتی که شمر روی سینه مبارک ایشان نشست. احدی طاقت دیدن این سه ساعت را ندارد. بعد ایشان میگفت، اما این سه ساعت جلوی چشم امام زمان(عج) است و ایشان همه را میبینند. آن وقت ببینید در زیارت ناحیه میگوید: «صَباحاً وَمَساءً وَلَأَبْکِیَنَّ لَکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً». یعنی چه؟
اجازه میخواهم چند جمله زیارت ناحیه را بخوانم و ترجمه کنم. جدّ غریبم «یا اَبا عَبدالله! قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِکَ مَلائِکَهُ السَّماوات»، از صبر تو ملائکه آسمان شگفتزده شدند. میدانید بلای ابا عبداللهعلیه السلام علاوه بر سنگینی و سختیهایی که بر وجود نازنین خودش وارد آمد، بلای تمام اصحاب، یاران، فرزندان، اهل و عیال، همه بلای خود امام حسینعلیه السلام است. یعنی ابا عبداللهعلیه السلام این گلها را تربیت کرده است و حالا در روز عاشورا باید پرپر شوند. امام حسینعلیه السلام علیاکبر را علیاکبرعلیه السلام کرد، اباالفضل را اباالفضلعلیه السلام کرد. حضرت زینب را حضرت زینبسلام الله علیه کرد. حبیب را حبیب کرد. اهل معرفت میگویند وقتی استادی میخواهد شاگردی را بپروراند، اگر شاگرد یک قدم میرود، استاد باید ده قدم برود. سنگینی بار روی دوش استاد است. این استاد همه این شاگردانش را آورده است و حالا باید پرپر شوند. اینها همه قبل از هر چیزی بلای خود سیدالشهداعلیه السلام است. سنگینی بلا علاوه بر بلای شخص خودش بر دوش اوست. از این جهت امام زمان(عج) میفرماید ملائکه آسمان از صبر تو تعجب کردند. «فَأَحْدَقُوا بِکَ مِنْ کُلِّ الْجَهات» از هر طرف آمدند و محاصرهات کردند. آن موقعی بود که آقا تنهای تنها شده بود «وَأَثْخَنُوک» آنقدر به تو جراحت زدند که ناتوان شدی و از پا در آمدی. مرحوم محدث قمی در نفسالمهموم مینویسد ۳۳ ضربه نیزه و بیشماری ضربات شمشیر بر حضرت وارد شده بود. امام سجادعلیه السلام یا برخی از بنی اسد نقل کردهاند وقتی میخواستند بدن مطهر ایشان را دفن کنند، این بدن اینچنین بود. «وَحالُوا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الرَّواح» بین تو و رهایی و خلاصی فاصله انداختند. یعنی محاصرهات کردند و نگذاشتند جایی بروی. « وَلَمْ یَبْقَ لَکَ ناصِر» دیگر یاوری نداشتی و تنها بودی. « وَأَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِر» به حساب خدا میگذاشتی و صبر میکردی. «تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِکَ وَأَوْلادِک» از زن و بچهات دفاع میکردی. «حَتَّى نَکَسُوکَ عَنْ جَوادِک» تا تو را از اسب سرنگون کردند. «فَهَوَیْتَ إِلَى الْأَرْضِ جَریحا» این جمله فقط در زیارت ناحیه مقدسه هست. در هیچ مقتلی نیست. فقط اینجاست. «تَطَؤُکَ الْخُیُولُ بِحَوافِرِها» مجروح بر زمین افتادی که اسبها بر تو تاختند. ما آن چیزی که شنیده بودیم، بعد از شهادت تاختند، ولی دو پیکر بودند که اسبها در زمان حیات بر آنها تاختند. یکی قاسم ابن الحسنعلیه السلام بود که اسبها زمانی که او هنوز مجروح و زنده بود بر او تاختند و زیر دست و پا قرار گرفت و یکی طبق زیارت ناحیه مقدسه، خود وجود مقدس ابا عبداللهعلیه السلام، «وَتَعْلُوکَ الطُّغاهُ بِبَواتِرِها» با شمشیر آخته بر بالین تو آمدند «قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبینُک» عرق مرگ بر پیشانیت نشست «وَاخْتَلَفَتْ بِالْإِنْقِباضِ وَالْإِنْبِساطِ شِمالُکَ وَیَمینُک» به چپ و راست میپیچیدی و از این پهلو به آن پهلو میشدی و در خون خودت میغلتیدی. «تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِکَ وَبَیْتِک» با گوشه چشمت به خیمهها نگاه میکردی. «وَقَدْ شَغَلْتَ بِنَفْسِکَ عَنْ وُلْدِکَ وَأَهالیک» و دیگر از اهل و فرزندانت چشم بستی و در لحظات آخر مشغول خودت شدی. ناگهان «وَأَسْرَعَ فَرَسُکَ شارِداً، إِلى خِیامِکَ قاصِداً» اسب بیصاحب به سمت خیمهها برگشت. « مُحَمْحِما» در حالی که شیهه میکشید و گریه میکرد. این اسب باوفا گریه میکرد. فَلَمَّا رَأَیْنَ النِّساءُ جَوادَکَ مَخْزِیّا» وقتی زنها دیدند این اسب شرمنده از اینکه صاحبش را گذاشته و آمده است «وَنَظَرْنَ سَرْجَکَ عَلَیْهِ مَلْوِیّا» زین واژگون را بر او دیدند «بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُود» از خیمهها بیرون دویدند، موهای آشفته و بر صورتهایشان «لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات» میکوبیدند «وَبِالْعَویلِ داعِیات» شیون و ناله میکردند «وَبَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلات» از اوج عزت فرو افتاده بودند «وَ إِلى مَصْرَعِکَ مُبادِرات» به سوی مقتل میدویدند. چه کسی از همه جلوتر میدوید؟ نمیدانم. شاید خواهرش بود بیتاب برادر. شاید هم آخر از همه میآمد و بچههایی را که میافتادند بغل میکرد، چون از این به بعد مسئولیت به دوش خواهر افتاده بود.
«والشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، وَمُولِغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک» شمشیر را بر گلوی تو گذاشت. اینها خیلی سنگین است. یا صاحب الزمان! روضه خودتان است. اگر شب عاشورا نبود، خواندنی نبود. «قابِضٌ عَلى شَیْبَتِکَ بِیَدِه» با یک دست محاسن اباعبداللهعلیه السلام را گرفته بود «ذابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِه» با دست دیگری ذبح میکرد.
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم