سخنرانی مکتوب ماه محرم ((۱
محمد حیدری:
سلامی دوباره به مبلغان دین مبین اسلام؛باردیگر در راستای کمک رسانی،سعی کردم برای شما عزیزان سخنرانی های ماه محرم تهیه کنم،این سخنرانی برای عموم مخاطبین بالاخص جوانان می باشد،در ضمن قابل توجه مبلغان عزیزی که قصد استفاده ی از این سخنرانی مکتوب را دارند،این سخنرانی مکتوب طبق فنون تخصصی خطابه آماده شده است.
باشد که بنده ی حقیر هم در ایام تبلیغی ماه محرم کاری کرده باشم.
روز اول ـ عقلانيت در حركت اباعبد الله الحسين علیه السلام
فیش سخنرانی کوتاه – شبهات پيرامون قیام سیدالشهداء علیه السلام
يكي از سوالات اساسي درباره قيام ابا عبد الله الحسين اينه كه چرا امام حسين عليه السلام براي ادامه قيام شون كوفه رو انتخاب كردند با اينكه كوفي ها سابقه ي درخشاني در ياري كردن اهل بيت عليهم السلام نداشتند.
اين قدري اين رفتن يا نرفتن مهمه تا اون جايي كه برخي شكست ظاهري اباعبد الله رو به خاطر انتخاب كوفه به عنوان نقطه نهايي قيامشون مي دونند يعني اگه امام به كوفه نمي رفت اتفاقات كربلا رخ نمي داد.
حتي شخصيت هاي نام داري مثل ابن عباس ها امام رو از رفتن به عراق منع مي كردند مي گفتند حسين مگه كوفيان رو نمي شناسي؟اينها با پدرت و برادرت چه كردند ؟
حتي گزينه هاي ديگري هم به امام پيشنهاد مي دادند مثل رفتن به يمن ، ابن عباس عليه السلام برگشت گفت : اگه اصرار داري از مكه بيرون بري ، برو سمت يمن ، كه از نظر نظامي ، موقعيت جغرافيايي خوبي داره .
چه سري در نرفتن به يمن و رفتن به سمت كوفه نهفته بود ؟
منطق سياسي مي گه حسين عليه السلام كوفه نرو ،اينها به داداشت و پدرت وفا نكردند ؟
1. نظريه شهادت
هر امامي هنگام به امامت مي رسيدند نامه اي رو داشتند كه در اون رسالت امام تا آخر عمرشون نوشته شده و مامورند طبق اون عمل كنند
امام حسين هم وقتي نامه سر به مهرشون رو گشود ديد نوشته شده
قاتل فقتل و تقتل
بنابراين مشيت الهي بر اين رقم زده شده بود براي همين وقتي محمد حنفيه برادر امام حسين عليه السلام از آقا سوال مي كنه چرا كوفه مي ري ؟ حضرت فرموده باشند رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم رو خواب ديدم كه فرمود : يا حسين اخرج فان الله قد شاء ان يراك قتيلا
اين رفتن اوج بندگي اباعبد الله رو مي رسونه در امر خدا چون و چرا نمي كنه چشم مي گه مي ره به سمت كوفه
يعني امام بهتر از هر كس ديگه ايي كوفي شناس و زمان شناسه و مي دونه اگه بره كوفه شهيد مي شه ولي وقتي امر خدا بر اين قرار گرفته ، حسين تسليم خداست
اما اشكالاتي به اين نظريه هست :
1) اگه امام دستور ويژه داشتند ، تاسي به سيره ايشون و ديگر امامان رو زير سوال مي بره
ديگه نمي شه حركت امام رو به عنوان الگو قرار داد و از اون پيروي كرد
تو يه زمان خاصي دستوري اومد امام حركت كرد و شهيد شد و السلام
شما حق نداري طبق حركت امام در شرايطي كه شبيه شرايط امام بود اقدامي كني
و حال اون كه اسوه بودن ائمه عليهم السلام نزد شيعه امري حتمي هست
(مگر اينكه گفته بشه اسوه بودن عموميت نداره مثل اينكه نماز شب بر پيامبر واجب است ولي درباره ما واجب نيست و نمي توان به معناي وجوب تاسي كرد
صدقه گرفتن بر اهل بيت عليهم السلام حرامه در حالي فقراي شيعه مي توانند از صدقه بهره ببرند بنابراين چه اشكالي داره در موارد خاص تاسي نكرد و حال آنكه اصل اسوه بودن سر جاش باشه )
2)اگر چه پيشگويي هاي پيامبران پيشين ( وقتي آدم قرار شده توبه كنه و خدا رو به 5 تن آل عبا قسم بده به اسم حسين كه رسيد دلش گرفت و ناخودآگاه گريه كرد از جبرئيل سوال كرد چرا اين حال براي من پيش اومد جبرئيل شروع كرد روضه خواني كردند گفت و گفت تا رسيد به اون جا كه فرمود و لو ترئه يا آدم اذ يقول الحسين و اعطشاه .... )و پيش بيني هاي كه رسول مكرم اسلام داشتند درباره شهادت اباعبد الله الحسين از قبل خلقتش وقتي حسينش رو مي ديد او رو به بغل مي كشيد مي بويد مي بوسيد مي فرمود دارم جاي شمشيرها و نيزه ها رو مي بوسم ،اصلا خود اباعبد الله خبر داشتند قبل از اينكه به اين دنيا بيان براي مادرشون روضه مي خودند حضرت زهرا سلام الله عليها اومد پيش پيغمبر عرضه داشت بابا گاهي اين طفل در جنين با من حرف هاي مي زنه حضرت فرمود زهرا جان چي مي گه انا الغريب انا العطشان همه اين حرفها درست ولي خبر دادن از شهادت با اينكه هدف از قيام شهادت بوده اين هدف در رفتن به سمت كوفه اتفاق مي افتاده فرق داره
هدف قيام رو اما در جاهاي ديگه فرمودند ، الاترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لايتنهي عنه ليرغب المومن في لقا الله محقا و يا فرمودند انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي ...
از اين عبارت ها بر مي آد هدف شهادت نبوده تا اينكه كوفه رفتن مقصد باشه براي رسيدن به اين هدف بلكه به روشني هدف قيام در اين عبارت ها بيان شده
2. نظريه تشكيل حكومت اسلامي
اين تحليل توسط سيد مرتضي معروف به علم الهدي تو قرن چهارم پنج مطرح شد ولي به خاطر جو علمي حاكم بر زمانه چندان مورد استقبال علما قرار نگرفت تا اينكه امام خميني رضوان خدا بر او باد در سال پنجاه اين نظريه رو دوباره زنده كرد
فرمود سيد الشهدا براي حكومت كردو اون هايي كه خيال مي كنند حضرت اهل حكومت نبوده اين طور نيست اصلا حكومت بايد در دست مثل سيد الشهدايي باشه
شواهد و قرائني كه حكايت از حركت اباعبدالله براي تشكيل حكومت بوده
1) مهم ترين دليل ، سخنان امام حسين هنگام خروج از مدينه است كه فرمود مي رم تا امت را اصلاح كنم امر به معروف و نهي از منكر كنم و عمل به سيره نبوي و علوي كنم
و معلوم اين سطح وسيعي كه امام براي اصلاح انتخاب كردند يعني اصلاح امت جز در سايه حكومت داري اتفاق نمي افته و كدام منكري بالاتر از حكومت يزيد كه شراب مي خورد كه امام فرمود اگه مملكت و امور امت به دست يزيدها بيفته بايد با اسلام خداحافظي كرد يعني چيزي از اسلام باقي نمي مونه و امر به معروف و نهي از منكر جز براي حاكم اسلامي امكان نداره
و تاسي به سيره حكومتي نبي مكر م اسلام ص و اميرالمومنين ع هدفي بود كه امام اون رو تبيين كردند
2) نوع نامه نگاري هاي كوفيان به گونه ايي بود كه مي شد فهميد اينها حكومت يزيد رو مشروع نمي دونستند
نمايندگانشون رو فرستادند سمت يزيد ديدند موجودي پست بر كرسي حكومت نشسته او رو نپذيرفتند
اينها از نداشتن امام گلايه داشتند
سليمان صرد و حبيب بن مظاهر جمعي از بزرگان كوفه اين طوري نامه نوشتند
( انه ليس لنا الامام فاقبل لعل الله ان يجمعنا بك علي الحق ....)
گفتند ما امام نداريم بيا به سوي ما شايد خدا به واسطه شما ما رو دور حق جمع كنه
3) پاسخي كه امام داد مساله حكومتي رو مهر تاييد زد
فرمود من همه اي حرفتون رو فهميدم گفته عمده شما نداشتن امام بود
4)بيان شرايطي كه امام براي آمدن به كوفه مي ذاشتن هم حكايت از اين مي كرد كه امام براي تشكيل حكومت اسلامي داره مي ره كوفه
مي فرمود فلعمري ما الامام الا العامل بكتاب
5)نوع فعاليت ها ي حضرت مسلم در كوفه هم شاهدي ديگه اي هست بر اين معنا
ايشون از مردم بيعت گرفت و بيعت يعني تشكيل حكومت و اسامي بيعت كنند گان رو هم در ديواني نوشت كه بين دوازده هزار تا هجده هزار نفر نوشتند
6) تو نامه نگاري ها ي طرفداران بني اميه كه از كوفه به شام مي رفت نگراني اون ها اين بود كه كوفه از دست داره مي ره
تو يكي از نامه هاشون نوشتند فان كان لك بالكوفه ...
7)در نهايت گزارشي كه مسلم مبني بر تاييد انگيزه كوفيان در ياري امام داشت بهترين شاهد هست كه اما خطاب به كوفيان نوشتند من از مكه بيرون اومد شما در تلاش خودتون جديت داشته باشيد تا من خودم رو به شما برسونم
همه اين ها دست به دست هم دادن تا امام براي تشكيل حكومت به سمت كوفه حركت كنه
اشكال
شايد بي مهري عده ايي به اين تحليل به خاطر اين كه ممكنه اين نظريه با علم غيب و عصمت امام نسازه
پاسخ
امام خميني رحمه الله عليه در اين جا پاسخ خوبي مي دن و او ن اينه كه
اقدام براي تشكيل حكومت وظيفه است و اين بايد همراه با تدبير و درايت و همراه سازي ديگران باشه
ولي نتيجه دست خداست و بايد به اون رضايت داد و حتي اگه علم به نتيجه داشته باشيم
امام حسين مي دونست نتيجه حركت شهادت هست و به اين رضايت داده بود ولي وظيفه چيز ديگه اي بو د كه بايد طبق اون عمل مي كرد نه اينكه عدم موفقيت امام حسين ع در تشكيل حكومت به عنوان يك هدف به خاطر برآورد نادرست امام ع از كوفيان بود 1
ولي جداي از اين حرف ها اين جاست كه فرق ابن عباس ها با حضرت عباس پيدا مي شه
عباس با امامش چون چرا نمي كنه ، مصلحت انديشي نمي كنه در مقابل امامش منم نمي زنه
من فكر مي كنم كه ...
آزمون هاي الهي از اين تيپ امتحانات كه گاه ي امام افق هايي رو كه مي بينه پنهان مي كنه و بيان نمي كنه
و در يك ابهام بايد شيعه پيروي كنه ماجراي موسي و خضر اين طور بود
وقتي جناب موسي تقاضاي همراهي باخضر رو كرد حضرت خضر فرمود نمي توني دليل نتونستن رو فرمود :
وَ كَيْفَ تَصْبرُِ عَلىَ مَا لَمْ تحُِطْ بِهِ خُبرًْا2
چگونه مي توني بر موضوعي صبر كني در حالي كه اطلاعات كافي و كاملي از او ن نداري
ولي موسي اصرار كرد خب خضر كشتي سوراخ كرد صداي موسي در اومد چي كار داري مي كني داري اهل كشتي رو غرق مي كني كار ناپسندي مي كني حضرت خضر فرمودند ديدي گفتم نمي توني حضرت موسي گفت : من رو سرزنش نكن يادم رفتم كه نبايد اعتراض مي كردم
دو تا حركت ديگه به ظاهر غير معقول از خضر ديد و اعتراض كرد حضرت خضر فرمود ديگه بايد از من جدا بشي
ولي اون جا كه كشتي رو سوراخ كردم براي اين بود كه صاحب كشتي خانواده نيازمندي بودند كه با كشتي روزي شون رو در مي اوردند و پادشاه غضب كرده بود و همه كشتي ها رو تصاحب مي كرد كشتي رو سوراخ كردم تا براشون بمونه
يا در باره اين چرا شيطان رفوزه شده امام فرمودند :
وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَةِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْيِيزاً بِالِاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُا3
اگه خدا مي خواست در گل آدم نوري درخشنده قرار مي داد
تا دربرابر اون نور همه تسليم بشند در اين صورت آزمون ساده مي شد و همه قبول مي شدند ولي قرار خدا ينكه
يه جوري امتحان بگيره كه اصل مطلب رو نسبت بهش جهل داري نمي دون ي چيه بايد اين جا چشم بگي
گيرم نمي دوني امامت براي چي مي ره به كوفه نبايد همراهيش كني ؟
تو براي امامت مصلحت انديشه هم مي كني ؟
تو جنگ خودمون عده ايي مي گفتند جنگ جنگ تا پيروزي امام مي فرمود : جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم4
كسي در مقابل ولي فقيه زمان خودش بايسته و افق هايي كه او ترسيم مي كنه رو نديد بگيره و بر نظر خودش پافشاري كنه معلوم نيست عاقبت به خير بشه
بنابراين تا اون جايي كه مي فهميم امر خدا رو با خوبان رو چشم بگيم اون جايي هم كه نفهميديم چون چرا نكنيم
خيلي از فلسفه احكام بيان نشده اين يه آزمون براي خوب چشم گرفتند هر چند دليلش رو روشن ندونيم
البته به اين معنا نيست كه دليل نداره تو ماجراي خضر و موسي خضر دلايل خودش رو بيان كرد و موسي پذيرفت ولي قراره بدون دانستن دليل موسي چشم بگه
روضه كوتاه
عباس در برابر امر امامش چون چرا نمي كنه وقتي اومد پيش امام نگفت چرا آقا مرو به ميدان نمي فرستي عرض حال كرد گفت آقا سينه ام تنگي مي كنه لقد ضاق صدري
وقتي امام فرمود عباسم برو چند قطره آب بيار نگفت من عباسم جنگ آورم برم آب بيارم ؟ نه ، تسليم محض خدا و رسولش و اهل بيت بود
براي همين تو زيارت نامه اش مي خوني المطيع لله و لرسوله و لاميرالمومنين 5
خدا هم در اثر اين اطاعت مقامي به عباس داد كه تمام شهدا به مقام عباس غبطه مي خورند آخه خدا مي دون عباس چه كرد
عباس رفت كنار نهر يه نگاهي به آب كرد ياد عطش برادر كرد فذكر عطش الحسين آب رو آب ريخت مشك رو به دوش ، با يه شوقي داشت به سمت خيام حركت كرد الان كه مي رم لب ها ي تشنه رقيه رو سيراب مي كنم به بچه ها وعده آب دادم ولي نامردا نذاشتند اول دستاي عباس رو زدند ولي مگه اميد عباس به اين سادگي ها از دست مي ره مشك رو به دندان كشيد ولي يه وقتي اميد عباس نوميد شد اون وقتي بود كه تير به مشكش نشست فوقف العباس ، عباس ايستاد متحير خدايا يكي بياد عباس رو از تحير نجات بده حالا اين آبا هي رو دست و پاي عباس مي ريزه ولي مگه آتيش دل عباس با اين آب ها خاموش مي شه يه وقتي نامرد اومد عباس رو از چه كنم در بياره اين عمود آهنش رو بلند كرد آن چنان به فرق عباس زد عباس كه دست نداره تا كه از بالاي بلند زمين مي خوره ضرب زمين رو بگيره ، عباس با صورت از بالاي اسب به زمين خورد اين جا بود كه فرمود : يا اخا ادرك اخا6
منبع
1- پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي ، ويژه محرم ، ص 32 الي 47
2- سوره كهف ، آيه 68
3- نهجالبلاغة ، خطبه 192 قاصعه ، ص : 286
4- صحيفه امام ج 19 ص 113
5- تهذيبالأحكام 6 65 18- باب زيارته ع ..... ص : 5
6- لهوف