بسم الله الرحمن الرحیم
والحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین. قال الله تبارک و تعالی: «یهدی من یشأ و یُضلُّ من یشأ» ظاهر عبارت اینه: هر که را خدا را بخواهد هدایت میکند و هر که را خدا بخواهد گمراه میکند. قرآن محکمات داره متشابهات داره قرآن همین است که ممکنه غلطانداز باشه. کسی بگوید: اگر خدا خواست کسی هدایت بشه، خوب هدایت میشه. خدا خواست کسی گمراه باشه گمراه میشه، پس همش مربوط به خواست خدامیشه. خوب نتیجهاش چی میشه. انسان میگه ما اختیاری نداریم و بالاخره همین که هست. قرآن گفته: نه، ما متشابهات را گذاشتیم برای اینکه شما به عقلت رجوع کنی و از این عقلت استفاده کنی. به عقلت رجوع میکنی، مشورت میکنی. بهش میگی میشه، خدا کسی رو گمراه کنه بعد او رو مجازات کنه که چرا گمراه شدی؟ یا کسی را هدایت کنه، بعد به او بگه بارکالله.
چه خوب کردی هدایت شدی. عقل میگه نه نمیشه. این جمله ممکنه معنای دیگری داشته باشه. حالا بحث در اینه. میگه بیا نگاه بکن مواردی که گمراه شدن. نگاه کن. ببین چه جوریه. نمونه بارز گمراه شدن، گمراه شدن ابلیسه، ابلیس شده ” یُضلُّ من یشا” خدا چه کرده؟ چه جوری شد ابلیس شد “یضلَّ من یشأ” ابلیس هزار سال عبادت در کارنامهاش هست. خداوند متعال بنا دارد این اهل عبادت رو آزمایش کند این مطلب رو علی(ع) در طولانیترین خطبه خودش یعنی خطبه قاصعه بیان کرده، خطبه قاصعه با این جملات آغاز میشه: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیاءَ، حمد خدای را که عزت و بزرگی را به خود پوشید. وَ جَعَلَهُما حِمًى وَ حَرَماً عَلى غَیْرِهِ، این عز و کبریا را از مختصات خودش قرار داد و این قرقگاهی است که برای دیگران ورودش را ممنوع کرد. کسانی که در یک جایی حاکمیت داشتند چراگاهی را قرق میکردند که هیچکس آن موقع نیاد. مخصوص خودشون باشه. الان هم وقتی میخوان حرم را شستشو کنند حرم را قرق میکنند؛ یعنی اجازه به کسی نمیدن بیاد اونجا.
خدا قرق کرده ممنوعالورود کرده، مخلوق را که در این عزت الهی و کبریایی الهی وارد نشه. ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذلِکَ مَلائِکَتَهُ الْمُقَرَّبینَ لِیَمیزَ الْمُتَواضِعینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرینَ، خدا وقتی عزت را منحصر به خودش قرار داد و آزمایشی کرد ملائکه مقرب را که کدامشون متواضع هستند و کدامشون متکبر هستند فَقالَ سُبْحانَهُ ـ وَ هُوَ الْعالِمُ بِمُضْمَراتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوباتِ الْغُیُوبِ «اِنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طین، فرمود: بعد وسط این فرموده، حضرت یک جملهای آورده و اون جمله اینه: وَ هُوَ الْعالِمُ بِمُضْمَراتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوباتِ الْغُیُوبِ در حالی که خدا ضمیر قلبها را میدانست و پنهانی غیبها را هم میدانست. میدانست کی متکبره کی متواضعه در عین حال امتحان را قرار داد. به ملائکه چنین گفت: «اِنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طین من موجودی را از خلق میکنم فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ وقتی او را کامل کردم و به او حیات و روح بخشیدم همه شما بر او سجده کنید: فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ، همه ملائکه سجده کردند. اِلاّ اِبْلیسَ» اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّةُ، فَافْتَخَرَ عَلى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لاِصْلِهِ. بر خاکی بودن آدم خرده گرفت و بر اینکه خود از آتش است، تفاخر کرد. فَعَدُوُّ اللّهِ اِمامُ الْمُتَعَصِّبینَ، وَ سَلَفَ الْمُسْتَکْبِرینَ، این ابلیس دشمن خدا پیشوای متکبران است و جزء نیکان و سلف معتصبین است. بعد میگوید عبرت بگیرید ببینید چطور خدا او را به تکبرش کوچک کرد و به ترقعش پایین آورد.
خوب این «یُضلُّ من یشأ» یعنی خدا به ابلیس گفت: بر آدم سجده کن دوای درد ابلیس این سجده بود نجات ابلیس در این سجده بود چون آن شش هزار سال عبادت در امتداد عزت ابلیس بود. هرچه عبادت میکرد، پیش ملائکه عزیزتر میشد و به نام عزیز خدا خوانده میشد. لقب دیگر ابلیس «عزازیله» تکبر عزازیل را خوار کرد. عزازیل به عبری، «عزیز الله» به عربی. اینه « یُضلُّ من یشأ » یعنی خدای متعالی راه نجات انسان را به انسان میده؛ انسان بدش میآد نمیکنه، گمراه میشه، پس یضل من یشا یعنی اینکه خدا متکبر را میخواد دور کنه، به متکبر میگه به این خاکی سجده کن، متکبر نمیکنه سجده، دور میشه، اخراج میشه، خدا همین جوری اخراجش نمیکنه، تکبرش اخراجش میکنه و گرنه امر خدا داروی دردش هست. شما ببینید دهه ذیالحجه است، در این ده روز حضرت موسی در قبله دعا و در مناجات با خداست. قرار بود سی شب، یعنی از اول ذیالقعده تا آخر ذیالقعده در محضر الهی باشه.
همه جا محضر اوست منتها این ایام را خدا برای مناجات حضرت موسی قرار اد. موسی هم اعلام کرد: سی روز دیگر من برمیگردم. خدا منو دعوت کرده برا ی یک مناجات سیروزهای، در مناجات با او باشم. خدا این لطف رو به من کرده. وقتی سی روز تمام شد خدا گفت: ما ده رو زهم به این اضافه کردیم چون اول ماه ذیحجه است شبش شبهای مبارکش (ولیال عشر: شبهای دهگانه) البته موسی خوشحال شد.
اما چون خبر داده بود ۳۰ روز مردم منتظر بودند در همین مدت ۳۰ روز هم بدون جانشین نگذاشت مردم را. «قَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی» موسی به برادرش هارون گفت: در بین این قوم جانشین من باش «وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ » اصلاح کن راه مفسدین را تبعیت مکن ببیند. پیغمبری ۳۰ روز میخواد بره قبله دعا، امتش را بدون جانشین نمیذاره؛ پیغمبر ما میخواد از دنیا بره بدون جانشین میذاره؟ اینا حرف دیگه، ۳۰ روز شد ۳۱ روز، مردم گفتند : راستی ایشون میرفت، یه کوزه آبی، یه بقچه نونی همراهش نبود! انتظار چیچی میکشی؟ گرسنهای مرده! «هَلَکَ» این هلاک شد، نخورده چیزی، عده دیگر چیزی میگفتن، در این حال چطور شد پچپچ افتاد “نیامد” خوب آقا هارون رو که گذاشته بود روشون به هارون میکردن چرا داداشت نیامده؟ خوب ایشون گذاشته برای اینکه جواب به شما بده سامری به مردم گفت: از این طلاهایی که عاریعه گرفتید از فرعونیها هر که هرچی داره بده به من، یه کاری میخوام بکنم، یه زرگر خوبی هستم. گفتند باشه، طلاها، جواهرات، همه را آوردند این با گِل قالبی گرفته از یک گوساله، بعد این طلاها را ریخت تو کوره ذوب شد، ریخت تو اون قالب، قالب را که باز کرد یک گوساله زرین خیلی خوشگلی از درونش آمد بیرون.
حالا صدای گوساله هم میده. گفتند این صدا چیه؟ گفت«هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى» این خدای شماست که اینقدر دنبالش میگشتید. اینا که اینقدر دنبال خدا میگشتند حالا خدا را جستند هارون گفت: « یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ » آقا این آزمایش فتنه است دارند شما را میآزمایند « وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی » خدای شما حضرت رحمانه تابع من باشید امر من را اطاعت کنید. خوب« قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى» گفتند ما به این گوساله اعتکاف کردیم، هستیم تا موسی برگرده.
موسی که روزش تمام شد خواست بیاد به سمت قوم خدا تو راه گفت: «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ» وقتی تو میرفتی این ده روز که اینجا نگهت داشتیم قومت را آزمایش کردیم «وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» یه زرگری به نام سامری پیدا شد قوم تو را گمراه کرد. خدا به موسی چی داده بود الواح داده بود وعدههای خدا با بنیاسرائیل: اینطور کنید منم باهاتون این جور میکنم. موسی خیلی ناراحت شد. موسی غیور، خیلی با هیبت آمد دید درسته اینا دور گوساله رو گرفتهاند. هارون آمد به استقبال موسی.
موسی اول کار که کرد دست برد و سر برادرش را گرفت «وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» سر هارون را گرفته میکشه به سمت خودش «فالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی» پسر مادرم سرم را نگیر ریشم را نکش موسی گفت:« مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا ،َلَّا تَتَّبِعَنِ » وقتی دیدی گمراه شدند چرا راه من را ادامه ندادی جواب هارون «إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ» برادر «اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» قوم من را تنها گذاشتند، ضعیفم کردند، بیچارهام کردند و نزدیک بود مرا بکشند، من ترسیدم که وقتی بیایی و ببینی بین اینها دودستگی شده به من بگویی بین بنیاسرائیل جدایی انداختی «إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی » قول من را رعایت نکردی خوب یعنی چه؟ هارون تا اونجا میتواند بایستد که شکاف ایجاد نشده باشد اگر میخواد کشتوکشتار بشه باید صبر کرد؛ یعنی در این حد به کشتار نرسد.
حالا «یضل من یشا و یهدی من یشا» چگونه است؟ خدا هارون را معین کرده که از این طاعت کنید این دوای درد بنیاسرائیله. فرق بین هارون و موسی چیه؟ که دوای درد این ا طاعت هارونه؟ موسی عصا اژدها کردن ازش دیدهاند طوفان و جراد و قمل و ضفاد و آیات و مفصلات ازش دیدهاند، از این جهت مرعوب موسی هستند.
هارون را که این رعب را ازش ندیدهاند گذاشته که اینها خالص از رعب مخلوق خدا، را عبادت کنند، عبادتی خالصتر انجام بدهند. اما مردم زیر بار این نرفتند. این شد «یضلُّ من یشأ» پس «یهدی من یشأو یُضلُّ من یشأ»؛ یعنی با یک عمل که نجات مردم در آن است مطرح میکندد، اونهایی که نمیپذیرند، گمراه میشن اونهایی که میپذیرند هدایت میشن. اینجور نیست که خدا یکی رو گمراه میکنه یکی را هدایت میکنه، نه، اما چطور شد عدهای از بنیاسرائیل دور هارون را گرفتند، عده کثیری دور این گوساله سامری را گرفتند. این دلیلش چی بود؟ تفاوت این مردم چی بود؟ اونهایی که دور هارون گرفنتند خالصتر بودند، مخلصتر بود، با معرفتتر بودند. اینها که دور گوساله را گرفتند مشکل داشتند مشکلشون چی بود؟
گوساله چه مزیتی داره که اینها اینقدر خداییش را قبول میکنند؟هان!خدای بی خاصیتیه،این خدا با نفس اماره انسان تناسب دارد! نفس انسان می خواهد بر انسان خدایی کند.اگر خدا گوساله باشد،مزاحم الوهیت نفس انسانی نیست.چرا این خدایی که وردار و بگذارش می کنید،گوساله را بر می دارند ازاونجا می گذارند اینجا.دخالت تو زندگی انسان نمی کند.فضولی نمی کند.این مسئله اینه که می خواهد دست از خدایی خودش بر ندارد.یک خدایی که با خدایی خودش بسازد،میخواهد قبول کند.نگاه کن. مساله این است. گاهی انسان میخواهد خودش برای خودش دین جعل کند. با یک خدای ساختگی کارش می شه. بت ها چه خصوصیتی دارند. بتها که کتاب ندارند.
بتها که رأی ندارند. انسان هر آئینی که خودش خواست جعل می کند برای بت ها! این بتها مزاحم انسان نیستند، دخالتی در کار انسان نمی کنند. ما در زندان بودیم، گروهک ها هم بودند، گاهی یک روحانی تازه دستگیرشده بود. خبر میشدند، میآمدند. این ها میآمدند این روحانی را تست میکردند. چک میکردند. اگر این روحانی میشد بلندگوشان و هر چی بر زبانش می توانستند جاری کنند، دستش بگیرند همراه خودشان ببرند. میآمدند میگفتند: امروز یک علامه آورده اند،یک آیت الله عظمی آوردهاند! خیلی تجلیل میکردند. بعد هم حرفهای خودشان را به زبان او جاری میکردند.
مثلاً عقیده داشتند که مفاتیح و اینها ارتجاعیه، نهجالبلاغه انقلابی! این هم بگه مفاتیح نه! میگفتند: خیلی عالم بزرگواریه، یا میگفتند: که آقا این گذشته که بگوییم کمونیستها نجساند، اینها مبارزه میکنند اینها جهاد میکنند اینها چه میکنند، خوب حالا منکر خدا هم هستند. این زشته برای یک مبارز که به مبارزی که ۲۰ سال، ۳۰ سال مبارزه کرده بگه تو نجسی. اگر آقا میگفت: طاهرند، میگفتند: علامه است اما اگر حرف اینها را گوش نمیگرفت و آدمی بود رو عقاید خودش ایستادگی محکمی داشت، ” آقا یه ساواکی اومد وسط آخوندا” حواستون جمع کنید. به راحتی تهمت میزدند.
به راحتی افترا میبستند. به راحتی چی میخواستند؟ یه روحانی میخواستند که چشمش نبینه، اینها بشن عصاکشش! و هرچی میخوان بر زبان او بیان کنند. اینو میخوان. این میخواد که الوهیت خودش محفوظ بشه ابلیس میخواد عزّت خودش محفوظ بشه. میگفت: هر چی بخوای نماز برات میخونم اما این سجده را از من نخواه من کوچیک میشم. خوب خدا نجاتت میده. اینجوریه! «یهدی من یشأ» یعنی بهترین خیر، بهترین خوبی را به انسان میده. انسان به دلیل تکبرش نمیپذیرد. سرنوشت علی(ع) هم شده بود مثل هارون. از این جهت پیغمبر ما فرمود: ” انما انت منی بمنزله هارون من موسی …..” او وقتی رفت هارون را معین کرد قدرش را ندانستند تو را هم میگویم قدر تو را هم نمیدانن.
چرا قدر ندانستند؟ به این دلیل که علی(ع) برای رضای خدا هر کسی سر راه اسلام میایستاد و با او جنگیده بود او کشته شده بود به دست علی(ع) از هر قبیلهای، قومی، یکی دو تا خون به دست حضرت ریخته شده بود. خوب این برای خدا ریخته. حالا که خدا میخواد پیغمبر را ببره میخواد یکی جایش بگذاره چرا؟ به این دلیل گفت «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ » دسته جمعی حبل خدا را، ریسمان خدا را بگیرید و متفرق نشوید. لاتفرقوا یعنی تفرق ممنوع! فرقه ممنوع! دیدید که هارون هم گفت« إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ » تفرقه اینقدر خطرناک است . خوب “حبلالله” چیست که باید اعتصام بکنیم؟ از هر کسی بپرسی میگه قرآن “حبلالله” است. خیلی خوب اعتصام به قرآن چیست؟
میگه: عمل به قرآن، بسیار خوب. به آن که فهمیدم من اگر اینطور باشه، هرکسی یه چیزی از قران میفهمه و حبل الله برای او همان معنی که فهمیده هست، پس به شماره انسانها تفرقه و فرقه درست میشه. میگه نه نمیشه هر که هر چی گفت و هر که هر چی فهمید. عالم و کارشناس ارشد هر چی فهمید همون درسته، بسیار خوب این کارشناس ارشده دیگری هم کارشناس ارشده، این یکی میفهمه اون هم یکی میفهمه، باز هم که شد تفرقه! میگه نه مردم این کارشناس ارشد رو انتخاب کنند خیلی خوب. یه گروهی این کارشناس ارشد را انتخاب میکنند یه گروهی یک کارشناس ارشد دیگر.
باز هم شد فرقه! کدام عالم به قرآن آخرش ناچاری برگردی یه یک عالم قرآنی که خدا انتخاب کنه! اون دیگر کسی نمیتونه روش حرف بزنه. خود پیغمبر ما عالم به قرآنی بود که خدا انتخاب کرده بود. این فرقههایی که الان هست دوره پیغمبر ما نبود چون اون دوره «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ » عملیاتی میشد. بنا بود این راه ادامه پیدا کند. در غدیر که دیگه دو هفته دیگر به غدیر مانده، ایشان را به عنوان عالم به قرآنی که خدا انتخاب کرده معرفی کرد یعنی «حبل الله» اعتصام به او کنید تا متفرق نشوید. رفع تفرق چگونه؟ ببینید یا «حبل الله» باشد یا اینکه بگه هر چی اکثریت گفت. یا اینکه جنگ انشاءالله درباره این که اگر «حبل الله» را قبول نکردید دو راه دیگر بیشتر نداریم یا قول اکثریت یا اینکه این گروه دیگر را از بین ببره! درباره این انشاءالله در آینده صحبت میکنم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اون عبادت بزرگ بزرگ یادتون نره! چی بود اون عبادت؟