موضوع : امر به معروف و نهی از منکر
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، الحمدلله الذی جعل الحمد مفتاحا لذکره و سببا للمزید من فضله و دلیلا علی آلائه و عظمته، ثم الصلاۀ و السلام علی البشیر النذیر و السراج المنیر سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین.
قال الله تبارک و تعالی فی کتابه الکریم و هو اصدق القائلین:
«کنتم خیر امۀ اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله».[1]
موضوع بحث، مسئله امر به معروف و نهی از منکر می باشد.
معروف و منکر در لغت
«المعروف الذی یذکر فی مقابله الفعل الحسن. المنکر الشیء القبیح اعنی الحرام».[2] معروف یعنی کارهای خوب و نیک، منکر یعنی کارهای زشت و بد.
معروف و منکر در اصطلاح
در اصطلاح مسلمین کارهایی که از نظر شرع تعریف شده است یعنی شناخته شده است را معروف گویند. اما هر کاری که دین آن را قبول ندارد منکر است. البته باید کسانی که دین شناس است تشخیص بدهد و کار هر کسی نیست.
مقدمه
دین مقدس اسلام متشکل از دو امر مهم می باشد:
اصول دین
الف) اصول دین که به عقیده مذهب تشیع و پیروان اهل بیت علیهم السلام، عبارت است از توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد. اما نزد علمای عامه اصول دین عبارت است از سه اصل یعنی توحید و نبوت و معاد.
اصول دین مربوط به عقیده انسان است یعنی یک فرد مسلمان باید این اصول را باور داشته باشد و معتقد باشد. به عبارت واضح تر این که شخص مسلمان باید باور داشته باشد که خدایی وجود دارد. برای هدایت و راهنمایی بشر پیامبرانی را فرستاده است تا انسان ها را از گمراهی نجات دهد، از این طریق انسان را به کمال و رشد برساند.
دیگر اینکه انسانها باید باور داشته باشند که روزی روزگاری عالم و منظومه شمسی عمرش به پایان خواهد رسید. به فرموده قرآن «اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت»[3] سپس قیامت برپا خواهد شد. خداوند تمام خلق اولین و آخرین را زنده کرده تا به حساب و کتاب آنان رسیدگی شود.
اصل دیگر این شخص مسلمان باید معتقد باشد بر این که خداوند متعال عادل است و هیچ گونه ظلم و بی عدالتی در دستگاه رب العالمین راه ندارد. اگر ثواب و عقابی وجود دارد بر اساس استحقاق خود انسان است.
اصل دیگر این که باید معتقد باشیم خداوند متعال برای حفظ دین و گسترش دین مبین اسلام دوازده نفر از تبار و اهل بیت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم وصی و جانشین برای پیامبر آخر الزمان تعیین کرده است.
نتیجه
ما باید به این پنج اصل معتقد باشیم که عبارتند از:
1- توحید یعنی خداوند یکی است و شریکی ندارد.
2- عدل یعنی خداوند عادل است.
3- نبوت یعنی خداوند با حکمت خود پیامبرانی را بین بشر با زبان همان قوم ارسال کرده است تا آنان را ارشاد و راهنمایی نمایند.
4- امامت و خلافت برای پیامبر خاتم یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
5- معاد یعنی زنده شدن دوباره انسان ها در روز محشر و روز حسابرسی.
فروع دین
اما فروع دین که عبارت است از: نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، تولی و تبری.
البته آنچه را که به عنوان فروع دین نام بردیم و شمردیم، خواستیم اشاره ای به مجموع فروع دین کرده باشیم. ولی در واقع فروع دین زیادتر از این مذکورات است مثلاً وفای به عهد و امانتداری و راستگویی. به این معنا که مسلمان واقعی کسی است که به تمام فروعات عمل کند نه این که در گفتار مسلمان باشد ولی در کردار کفتار باشد. خلاصه عملاً وفای به عهد و پیمان و صداقت و راستی در برنامه های عملی و کاری اش باشد. البته موارد تقیه و اضطرار بحثش جدا است. بنابراین خیانت در امانت نکند و غیبت مؤمنی را نگوید مال مردم را نخورد و همسایه اش را آزار ندهد. تهمت نزند. به عبارت دیگر مردم از دست و زبانش در امان باشند. در روایت دارد که «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه»[4] و در حدیث دیگر دارد که: «لا دین لمن لا عهد له»[5] کسی که به عهد و پیمانش پایبند نیست درحقیقت مسلمان حقیقی نیست. در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است که می فرماید: «لاتنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده فان ذلک شیء اعتاده فلو ترکه استوحش لذلک، و لکن انظروا الی صدق حدیثه و اداء امانته»[6] ملاک در اینکه افراد مسلمان واقعی و مؤمن واقعی باشد طولانی بودن رکوع و سجود نیست بلکه ملاک تشخیص عرصه های عمل افراد است یعنی اگر دیدی راست می گوید و در امانت خیانت نمی کند و در خلوت به حرام گرفتار نمی شود؛ پس بدان که ایمان در اعماق قلبش رسوخ کرده است.
پس بنابراین همه اینها جزء فروع دین است.
در این مورد فقها و دانشمندان مسلمان بحث های زیادی کردند. مثلاً شهید اول و شهید ثانی در کتاب شریف لمعه و شرح آن و محقق اول در کتاب شرایع و ... هم چنین در کتب اخلاقی این بحث به طور مفصل مطرح شده است مثلاً غزالی در کتاب احیاء العلوم و مرحوم حاج میرزا مهدی نراقی در جامع السعادات و ملا احمد نراقی در معراج السعاده این مطلب را مورد بحث قرار داده اند.
بنابراین یکی از مسائل مهم اسلامی که باید به آن توجه جدی شود، مسئله امر به معروف و نهی از منکراست. امروزه متأسفانه احساس می شود این فریضه الهی از طرف بنده و امثال بنده، رعایت نمی شود. به عبارت دیگر و روشن تر این که مسئله امر به معروف منحصر به روحانیت نیست بلکه تمام فرد فرد مسلمانان مکلفند اگر دیدند مسلمانی دیگر مرتکب منکری می شود و یا معروفی را ترک می کند، باید دلسوزانه تذکر بدهند. البته شرایطی دارد از جمله احتمال تأثیر و در امان بودن جان و عرض ناهی از منکر و یا آمر به معروف. اما دیده شده است که با وجود شرایط امر به معروف و نهی از منکر باز کسی متعرض نمی شود. در حالی که آیات و روایات تأکید زیادی روی این قضیه دارد. حال به چند تا از این آیات و روایات اشاره می کنیم.
آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر
«و لتکن منکم امۀ یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون»[7]
باید از شما مسلمانان کسانی باشند که مردم را دعوت به نیکی و خوبی بکند هم چنین امر به معروف و نهی از منکر داشته باشد. این چنین افرادی رستگار و موفق خواهد بود.
«کنتم خیر امۀ اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر».[8]
شما بهترین مردم هستید که مردمان را به معروف دعوت می کنید و از منکرات منع می کنید.
روایات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر
«روی عن النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم انه قال: لاتزال امتی بخیر ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و تعاونوا علی البر، فاذا لم یفعلوا ذلک نزعت منهم البرکات و تسلط بعضهم علی بعض و لم یکن لهم ناصر فی الارض و لا فی السماء.»[9] رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می گوید: امت من پیوسته در خیرند تا زمانی که امر به معروف و نهی از منکر میانشان عملی شود و یک دیگر را در کارهای نیک و خوب یاری نمایند. اما اگر این کارها را نکنند برکت و رحمت الهی به روی آنها بسته شود بدها و اشرار بر خوبان مسلط شود در حالی که کسی آنها را یاری نخواهد کرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «من ترک انکار المنکر بقلبه و لسانه و یده فهو میت بین الاحیاء».[10] کسی که نهی از منکر را با قلب و دل و زبان و دست، ترک کند، در واقع مرده ای است میان زنده ها.
علت متروک ماندن امر به معروف و نهی از منکر بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
پس از رحلت جانگداز خورشید عالم تاب اسلام پیغمبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم، افراد سودجو به نفع خودشان از نبود رسول الله سوء استفاده کردند. یعنی کوشیدند جلوی این دو فرع مهم اجتماعی و سیاسی را بگیرند تا در سایه آن بتوانند آزادانه مقاصد شوم خودشان را اعمال کنند و به مقاصد خودشان برسند. کسانی که به این فریضه الهی عمل می کردند سرکوب شدند. مثلاً ابوذر غفاری و عمار یاسر و عبدالله بن مسعود را شکنجه می کردند. معاویه بن ابی سفیان در حکومت خود سعی می کرد افرادی که معروف و حقایق اسلام را افشاء می کنند و به مردم تذکر می دهند شکنجه کند و با زور و قدرت برخی از این افراد حقیقت گو را تبعید کرد. عمده معروف که اگر گفته می شد و برای معاویه و امثالش ایجاد حساسیت می کرد، مسئله خلافت بعد از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم بود که در این باره روایات زیادی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده بود که خلیفه بعد از ایشان علی و فرزندان علی است. دستگاه حکومت به شدت جلوی این گونه اخبار را گرفتند تا اینکه این گونه اخبار از ذهنها محو گردد زمینه مناسبی برای نسل های بعدی برای اعمال اهداف مهیا گردد. این برنامه ظالمانه رفته رفته امر به معروف کردن و نهی از منکر نمودن را کم رنگ کرد. به حدی که مسلمانان رغبت چندانی در این کار از خودشان نشان نمی دادند. کار به جایی رسید که فرد شرابخوار و سگ باز و زن باز ادعای خلافت و زمامداری مسلمین کرد.
قیام سید الشهداء علیه السلام
در این شرایط که از اسلام جز نام چیزی باقی نمانده بود، جگر گوشه فاطمه زهرا علیها السلام حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام تصمیم گرفتند یک بار دیگر قلب های مرده مردم را مانند جد بزرگوارش زنده نماید و لو اینکه به قیمت جان و مال و فرزندانش تمام شود و لو اینکه به اسارت رفتن زنان و دخترانش ختم شود و لو این که سرها بالای نیزه تا چهل منزل برود و لو این که دختر خردسالش اذیت و آزار شود و سیلی بخورد و در خرابه شام غریبانه دفن شود. در زیارت ایشان دارد که می گوید: «اشهد انک قد اقمت الصلوۀ و آتیت الزکاۀ و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر».[11] گواهی می دهم که شما برای فریضه امر به معروف و نهی از منکر قیام کردید.
در جوامع امروز یا حتی در جوامع گذشته افرادی بودند که بر عکس دین عمل می کردند مثلاً مرتکب منکر می شدند و معروف را ترک می کردند. امیرالمؤمنین علیه السلام در مذمت این افراد می گوید: «و لا عندهم انکر من المعروف و لااعرف من المنکر».[12] مردمی که چنان منحرف شدند که چیزی را از منکر شناخته تر و چیزی را از معروف ناشناخته ترندارند. مثلاً در کشورهای اسلامی بی حجابی معروف است و معروف تر از این نیست. قرض دادن به ندار و فقیر منکراست و منکرتر و مبغوض تر چیز دیگری نیست. رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم از رسیدن چنین زمانی خبر دادند و فرمودند: «کیف بکم اذا فسدت نسائکم و فسق شبابکم و لم تامروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنکر، فقیل له، و یکون ذلک یا رسول الله؟ فقال نعم و شر من ذلک، کیف بکم اذا امرتم بالمنکر و نهیتم عن المعروف؟ فقیل له یارسول الله و یکون ذلک قال: نعم و شر من ذلک، کیف بکم اذا رأیتم المعروف منکرا و المنکر معروفا».[13] رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در چه حالی خواهید بود آن زمان که زنان شما فاسد گردند و جوانان شما فاسق شوند. امر به معروف و نهی از منکر تعطیل گردد. کسی سؤال کرد یا رسول الله آیا این کار شدنی است؟ حضرت فرمود: بدتر از این هم می شود در حالی که امر به معروف و نهی ازمنکر ترک شود. سؤال شد یا رسول الله این ممکن است؟ حضرت فرمود: بدتر هم می شود چون معروف منکر می شود و منکر معروف می گردد.
بنابراین وظیفه مسلمین است که مراقب باشند معروف ها منکر و منکرها معروف نشود و جامعه مسلمین به چنین مرحله خطرناک نرسد و گرفتار نشوند. اگر فرد مسلمان کسی را دید که مرتکب منکر می شود باید تذکر بدهد تا اینکه گناه کماکان قبیح باقی بماند. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که از امام درباره امر به معروف و نهی از منکر سؤال شد که آیا واجب است یا خیر؟ امام فرمود: «این دو امر بر تمام افراد مسلمانان واجب نیست. دوباره سائل پرسید چرا؟ امام فرمود: امر به معروف و نهی از منکر فقط بر افراد قوی و آگاه واجب است یعنی افرادی که معروف و منکر را تشخیص بدهند اما بر افراد ضعیف که هنوز خودش راه را پید انکرده است واجب نیست».[14]
خلاصه این که امر به معروف و نهی از منکر بر تمام مردم و مسلمانان واجب نیست بلکه بر افرادی که قوی است و از آنها فرمان می برند و عالم و آگاه به معروف و منکر هستند، واجب است. بنابراین امر به معروف و نهی از منکر با چند شرط واجب خواهد شد:
1- شناخت معروف و شناخت منکر
2- احتمال اثر و تأثیر کردن
3- نبودن مانع و ضرر به آمر به معروف و ناهی از منکر
4- استمرار و ادامه دادن گناه از طرف مرتکبین منکر. یعنی کسی که مرتکب منکر می شود توبه نکند بلکه بر این کار مصرّ باشد.
مراتب و درجات امر به معروف و نهی از منکر
مسئله دیگری که باز فقها بحث می کنند مراتب و درجات امر به معروف و نهی از منکر است که در اخبار وارد شده است.
1- انسان در قلب خود وقتی می بیند کسی منکری را مرتکب می شود، منزجر شود یعنی ناراحت شود.
2- با زبان امر به معروف و نهی از منکر نماید.
3- در نهایت با دست و جوارح وارد عمل شود. چنانچه روایت می گوید: «من رأی منکم فلیغروا بیده فان لم یستطیع فبلسانه فان لم یستیطع فبقلبه و ذلک اضعف الایمان».[15] رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هر کس از شما ناشایسته را ببیند باید با دست خود مانع شود اگر نشد با زبان و اگر نشد در دل خود ناراحت شود. حداقل ایمان این است.
ملایمت و نرمی
البته امر به معروف و نهی از منکر همان طور که از عبارتش پیدا است، باید به شکل آمرانه و دستوری باشد ولی گاهی به شکل موعظه و نصیحت ممکن است صورت گیرد. خلاصه هدف این است که امر به معروف و نهی از منکر محقق شود حال به هر شکلی که باشد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: «ناصحا للخلق رحیما رفیقا بهم داعیا لهم باللطف و حسن البیان عارفا بتفاوت اخلاقهم لینزل کلا منزلته».[16] به مردم خالصانه اندرز بگویید و نسبت به آنان ملایم و مهربان باشید تا بتوانید هر گروهی را در جای خود مستقر سازید و با هر فرد به زبان دوستانه و با رعایت ادب سخن بگویید. تذکر که با محبت و مهربانی باشد غالباً مؤثر واقع می شود. تا اینکه با خشونت باشد چه بسا تذکر با عبارات رکیک نتیجه معکوس بدهد.
برخورد حسنین علیهما السلام بامرد ناشناس
نقل شده است که حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام به یک پیرمرد سالخورده برخورد کردند که مشغول وضو گرفتن بود اما اشتباه وضو می گرفت. امام حسن و امام حسین علیهما السلام با هم گفتگو کردند و درباره وضو گرفتن صحبت نمودند و به پیرمرد گفتند ما دو نفر وضو می گیریم شما بین ما دو نفر قضاوت کنید که کدام یک از ما درست وضو می گیرد. پیرمرد قبول کرد وقتی وضوی آن دو بزرگوار تمام شد پیرمرد متوجه شد که وضوی خودش باطل بوده است. عرض کرد آقازاده ها شما هر دو خوب و صحیح وضو گرفتید این منم که وضویم اشتباه و غلط است. من از شما یاد گرفتم. بلی این است هدایت مردم و هدایت جاهلان که توأم با ملایمت و محبت است. این گونه برخوردها غالباً نتیجه می دهد. مگر این که طرف نخواهد زیر بار برود و در واقع عناد داشته باشد. این گونه حالت زمان برای انسان پیش می آید که حرام خورده باشد و ... تا کارش به جایی برسد که مصداق این آیه قرار بگیرد که می فرماید: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارۀ او اشد قسوۀ». در این صورت امر به معروف و نهی از منکر اثر نخواهد کرد.
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به مردم کوفه و شام فرمود: چرا برای ریختن خون من خودتان را آماده کردید؟ مگر من حلال خدا را حرام کردم و یا حرامی را حلال کردم؟ «فبم تستحلون دمی» به چه مجوز و دلیل ریختن خون مرا جایز می دانید؟ مردم نانجیب کوفه جواب دادند «بغضاً لابیک» بغض و کینه ای که از پدرت علی در دل داشتیم باعث شد تو را بکشیم و انتقام بگیریم. لذا اشرار کوفه در روز عاشورا عزیز زهرا را میان گودال قتلگاه به خاک و خون کشیدند- «فرقۀ بالسیوف و فرقۀ بالرماح و فرقۀ بالحجارۀ» دسته ای با شمشیر دسته ای با نیزه و دسته ای با سنگ آقا را زدند. سیدالشهداء علیه السلام در آن حالت می فرمود: «ساقتل عطشانا و جدی محمد المصطفی و امی فاطمه الزهراء و ابی علی المرتضی»
جان عالم به قربانت ای حسین عزیز
جان به قربان ذبیحی که به قربانگاه دوست
با لب تشنه روان می شد و خود دریا بود.
سپس با خدای خویش به راز و نیاز پرداخت. «الهی رضا بقضائک تسلیماً لامرک لا معبود لی سواک یا غیاث المستغثین»[17]
آمدم تا جسم و جان قربان کنم منزل آن تر ز جسم و جان کنم
آمدم تا دست و پا در خون کنم کین چنین خواهد نگار مهوشم
این سرم این پیکرم این حنجرم این من و این اکبر و این اصغرم
صلی الله علیک یا اباعبدالله و علی اولادک الطاهرین الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
سید محمد سجادی
[1] آل عمران/110.
[2] مجمع البحرین ماده (نکر)
[3] تکویر/1-2
[4] معاني الأخبار، ج1، ص٢٣٩ .
[5] بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 72 / ص 96.
[6] اصول كافی (كتاب الایمان والكفر، باب الصدق و أداء الأمانة ، ح 12)
[7] آل عمران/104.
[8] آل عمران/10.
[9] میزان الحکمه، ج7، ص 333، حدیث 12856
[10] وسائل الشیعه ج 11، ص404.
[11] مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام
[12] نهج البلاغه، خطبه 17
[13] وسائل الشیعه، ج11، ص396.
[14] وسایل الشیعه، ج 11، ص400.
[15] نهج الفصاحه، ح 3010.
[16] بحارالأنوار ج : 97 ص : 83 ح52
[17] مقتل الحسين، مقرم، ص 367