دنیای عجیبی داریم. گاهی بر بلندای قله ایم، گاهی در نزدیکی قله، گاهی در کمرکش و در دامنه، و گاهی در عمق دره و حتی در عمق، گاهی یادمان نیست به سمت قله نگاه کنیم.
این حکایت غریب ما در دینداری است. - این، البته یک احساس شخصی است. - گاهی مطیع و بنده خوبی برای خدا، گاهی گرچه دچار غفلت، اما غفلتی کوتاه مدت دار و راه بازگشتی کوتاه! گاهی غفلت زده که این غفلت به سقوطی بزرگ مبدل می شود اما چون خدا مهربان و دستگیر است با یک جمله "اعوذ به من شر نفسی" بی آنکه متوجه باشی دستت در قلابی محکم است و بالا کشیده می شوی، اما امان از لحظه "غفلت بزرگ" که در پرتگاه قرار میگیری و حواست نیست به هیچ کجا و هیچ چیز! به خودت و نیروی خودت غره ای و آنچه را داری از زور بازوی خود میدانی و این "غرور" تو را به زیر میکشد و این به زیر کشیده شدن با حساب دنیایی ات می شود پله ترقی و لذت و خوشی چند روزه!
"وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسىَ وَ لَمْ نجِدْ لَهُ عَزْماً" ما با خدایمان عهدی داریم که مراقب "جان" الهی خویش باشیم و به دنائت و پستی تن آلوده اش نکنیم، تن را بر او مقدم نداریم و برای فربه شدن و بزرگ شدن "جــــــان" بکوشیم.
امان از غفـــلت بزرگــــــــــ مدام، که "جان" را به زیر می کشد و تن را بالا می برد، لذت و سرخوشی کوتاه مدتِ تن را به سرور و حظ دائمی جان برتری می دهد!
برای رهایی از این غفلت و دچار نشدن در سقوط طولانی و گاه بی بازگشت نیازمند کمی عزم هستیم! کمی اراده و کمی همت! می گویم "کمی" چون اگر ما کمی همت کنیم خدای مهربان وعده کرده کا یاریمان کند و دستگیرمان باشد.
فردا دیر است! از امروز شروع کنیم. حرکت زیگزاگی زندگیمان را تصحیح کنیم و از درگیر شدن در انحراف به چپ و راست شدن بکاهیم تا جایی که مسیرمان فقط رو به جلو و مستقیم باشد.