پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

 
یکی از واجبات دینی و یکی از تکالیف شرعی، محبّت به اهل بیت پیغمبر -علیهم السلام- است .
 
بعضی از افراد تصور می کنند وجوب محبّت اهل بیت -علیهم السلام- ، یک معنای کنایی دارد ، نه یک معنای حقیقی. یعنی گمان کرده اند، مقصود شارع مقدس از اینکه فرموده: «قُل لا أسئَلَکِم عَلَیهِ أجراً إلّا المَوَدَّةَ فِی القُربی. این بوده که« باید به اهل بیت پیغمبر محبّت بورزید » و خود محبّت (که یک حالت قلبی است موضوعیّت ندارد بلکه خدا می خواسته بگوید: « از ائمّه اطاعت کنید» ، گفته است: « ائمّه را دوست بدارید »و لازمۀ این دوست داشتن ، اطاعت است و الّا اگر فردی محبت به امیرالمؤمنین داشته باشد واطاعتش نکند، فایده اش چیست؟
 
هرچند ممکن است برای بعضی از افراد سنگین به نظر آید، ولی واقعیت مطلب این است که: « نفسُ الحُبِّ مُنجي »یعنی خود محبت اهل بیت پیغمبر -علیهم السلام- (هر کجا یافت شود ) نجات دهنده است .
 
محبّت اهل بیت -علیهم السلام- مثل نور است. هم کرمِ شب تاب نور دارد، هم شمع، هم ماه و هم خورشید، امّا بین نور هرکدام از آنها تفاوت بسیار زیاد است. در نتیجه هرکه محبّتش به اهل بیت -علیهم السلام- بیشتر باشد، فایده و منفعت بیشتری خواهد برد. درواقع «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر »
 
از هبة بن منصور روایت نموده اند: در سرزمین بیمه مرد نصرانی بنام یوسف بن یعقوب بود، او نقل نمود: از جانب من به متوکل چیزی نقل کرده بودند و او مرا به سامرا طلبید. چون امید از حیات خود بریده بودم و احوال علی بن محمّد الرضا را شنیده بودم، صد دینار نذر او کردم. وقتی به پدرم گفتم، گفت: موفق شده ای، اگر چیزی ترا نجات دهد همین نذر خواهد بود.
 
وقتی به سامرا رسیدم با خود گفتم تا کسی از آمدنت با خبر نشده، بهتر است به نذر خود وفا کنی. ولی من سامرا را ندیده بودم و با کسی آشنایی نداشتم، بر چهارپای خود سوار شدم و می ترسیدم اگر از خانۀ او خبری بپرسم دچار گرفتاری شوم. زیرا از ظاهر من نصرانیت آشکار بود و طلبیدن من مشهور. عنان چهارپا را از دست رها کردم تا به هرطرف که می خواهد برود. وحیران نمی دانستم به کجا مرا می برد! تا آنکه به در خانه ای رسیده، ایستاد و هرچه کردم قدم از قدم بر نداشت. شخصی رسید، از او پرسیدم این خانۀ کیست؟ گفت: این خانه علی بن محمّد الرضا ـ علیهما السلام ـ است، باخود گفتم الله اکبر، این یک علامت است. لحظه ای توقف کرده بودم که خادمی بیرون آمده گفت: یوسف بن یعقوب توئی؟ گفتم: بلی، فرمود: داخل شو و در این دهلیز بنشین. گفتم الله اکبر، این نشانۀ دیگر، نام من و نام پدر مرا چگونه می دانست؟ حال آنکه در این شهر کسی مرا نمی شناسد! آنجا نشستم، خادم آمد و گفت: صد دیناری که در آستین داری بده. دادم و با خود گفتم: الله اکبر، این دلالت سوم.
 
بعد از لحظه ای مرا طلب نمود، دیدم امام - علیه السلام - تنها نشسته است، چون مرا دید فرمود: خاطر جمع کردی؟ گفتم: بلی، فرمود: وقت آن نشده که بدین اسلام باز گشت نمائی؟ گفتم: دیگر احتیاج به دلیلی نمانده اگر کسی دلیلی خواهد. آن حضرت فرمود:هیهات تو مسلمان نخواهی شد و از اسلام نصیبی نداری لیکن پسرت مسلمان می شود واز شیعیان ما خواهد بود، ای یوسف جمعی را گمان این است که دوستی ما نفع نمی کند، بخدا که دوستی ما نافع ترین چیز است. برو که از متوکل به تو مکروهی نمی رسد.
 
من به خدمت متوکل رفتم و به خیر و خوبی از او خلاص شدم. هبة الله گوید که بعد از مدتی پسرش را دیدم که شیعه شده بود و از اکثر شیعیان در اخلاص بیشتر و در اعتقاد و محبّت از ایشان در پیش. به من خبر داد که پدرم بر دین نصاری بود که از دنیا رفت و مرا بعد از پدر دولت ایمان نصیب شد.
 
افرادی که در عراق زندگی می کنند کراراً مشاهده کرده اند که یهودی و نصرانی به حرم حضرت عبّاس - علیه السلام - می آیند و حاجت خود را می گیرند و این در حالی است که اعتقادی به ابالفضل - علیه السلام - ندارند!
 
یکی از کسانی که خود شاهد کرامات حضرت عبّاس - علیه السلام - بود نقل می کند: شب جمعه وارد کربلا شدیم. اول به حرم حضرت عبّاس - علیه السلام - رفتیم. دیدیم زن دیوانه عربی را با زنجیر به ضریح بسته اند و او مثل حیوانات درنده به مردم حمله می کند، مرد عربی هم ایستاده، می گوید: «یابُوفاضل ، یابوفاضل» چیزی هم به عربی میگوید .
 
نزد کفشدار حرم که از دوستانم بود آمدم و از او سؤال کردم: قضیه چیست؟ او گفت:ابالفضل از این مشتری ها زیاد دارد، این عرب، شوهر این زن است، زن دیوانه شده، اورا خدمت ابالفضل آورده و به ایشان عرض می کند: زود تا فردا صبح او را شفا بده، اگر شفا ندادی من میدانم با پدرت علی چه کار کنم .
 
گفتم: عجب بی ادب است !
 
گفت: نه! نه! اینها این طور حرف می زنند و حاجتشان را هم می گیرند، اگر باور نداری فردا صبح بیا.
 
صبح بعد از نماز با عجله آمدم به حرم حضرت عبّاس - علیه السلام - دیدم از زنجیرها خبری نیست، زن شفا پیدا کرده و خوب شده، در مقابل ضریح نشسته و با حضرت راز و نیاز میکند. پیش کفشدار آمدم. گفت: نگفتم فردا صبح بیا! می خواهی چیزی بگویم تعجب کنی؟ این دو زن و مرد سنّی هستند، اینجا آمده می گویند: اگر شفا ندهی شکایتت را به پدرت علی خواهیم کرد! و حضرت ابالفضل - علیه السلام - دست رد به سینه اش نمی زند.
 
محبّت اهل بیت - صلوات الله علیهم اجمعین - خود موضوعیّت دارد. خدا می توانست به جای اینکه بگوید: به اهل بیت محبت کنید، بگوید: اهل بیت را اطاعت کنید (البته دستور به اطاعت از اهل بیت نیز بطور جداگانه در جای خود مطرح شده است). آنچه مهم است این است که خود محبت - جدا از بحث عمل - ارزش دارد، یعنی دلمان باید در دریای محبت امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - بتپد، وقتی نام مقدّس حضرت صدّیقه کبری را می شنویم، باید در قلبمان تغییر حالت احساس کنیم . ما وقتی نام فرزند خود را می شنویم حالتی در قلب خود حس می کنیم که با شنیدن نام فرزند دیگری این احساس را نداریم، به این حالت محبت می گویند. باید شدید تر از این حالتی که برای فرزندمان به ما دست می دهد با شنیدن نام اهل بیت علیهم السلام به ما دست دهد.
 
محبت اهل بیت یک تکلیف است، اطاعت اهل بیت هم یک تکلیف است. هردو مستقلاً موضوعند و هردو مطلوبِ شارع، یعنی خداوند ، و هردو تکلیف شرعی اند. آیا اگر کسی نماز نخواند، می تواند بگوید: نماز نخواندم دیگر روزه به دردم نمی خورد؟ روزه را باید بگیرد ، نماز را هم باید قضا کند. حال قبول شود یا نشود، مربوط به اخلاص او در انجام عمل است. هیچ عملی از اعمال واجب ربطی به دیگری ندارد به حیثی که با ترک یکی باقی را هم ترک کند.
 
بنابراین، محبت اهل بیت - یعنی نفس دوست داشتن اهل بیت - واجب است.
 
به چه میزان ؟
 
به همان میزان که پیغمبر خدا - صلی الله علیه و آله و سلم – فرمودند: هیچ بنده ای ایمان نیاورده است و ایمان نخواهد آورد مگر این که(کارش در محبت به جائی برسد که)مرا از خودش بیشتر دوست بدارد , فرزندان مرا از فرزندان خودش و اهل بیت مرا از اهل بیت و عترت خودش بیشتر بخواهد ( یعنی اهلبیت را دوست بدارد بیش از آن مقداری که به فرزند خود محبّت دارد و این واجب شرعی است.) .
 
شیعه و سنی از پیغمبر - صلی الله علیه و آله و سلم -روایت کرده اند:
 
« أوّلُ ما یُسئلُ عَنهُ العَبدُ حُبُّنا أهلَ البَیتِ
 
اولین چیزی که فردای قیامت از مردم سؤال می کنند؛ محبّت ما اهل بیت است.
 
جمله پایانی اینکه اگر محبت اهل بیت واجب نیست چرا از آن سؤال خواهند کرد؟
 
«واجب» یعنی : آن چیزی که خدای متعال راضی نیست بنده ترک کند و اگر آنرا ترک کرد مؤاخذه خواهد شد. پس محبت اهل بیت واجب است.
 
والسلام

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group