موضوع :محشر و خروج از قبر
ديروز بحثمان در مورد محشر و خروج از قبر بود كه چطور انسان كه هزاران سال زير خاك بوده و بدنش خاك شده و از بين رفته دوباره زنده ميشود. طبيعي است که هر انسان اهل تأمل اعتراف دارد که خداوند متعال و قادري كه تونائي دارد از نطفهاي انساني کامل و عاقل بيافريند همچنين ميتواند از ذرات اصلياي كه از انسان در خاك باقي ميماند ـ ولو اينکه حتي تنها يك اتم از کل وجود انسان باقي مانده باشد ـ دوباره انسان را از نو بسازد و از قبر بيرون بياورد. حديثي خوانده شد كه در آن حضرت (ع) فرمود: مناسب است که كفنهاي خوبي را تهيه کنيد كه آنگاه که از قبر بيرون آمديد بر تنهايتان كفنهايي خوب باشد. «تنوقوا في الاكفان فإنكم يبعثون بها»(1) البته در مقابل رواياتي هم هست مبني بر اينكه انسان عريان از قبر بيرون ميآيد مثلاً در دعاي ابوحمزه ثمالي است: «أبكي لخروج قبري عرياناً ذليلاً»(2)
پس كساني لخت محشور ميشوند و كساني هم هستند كه با لباس و كفن زيبا محشور ميشوند. اين به خود انسان بستگي دارد؛ مثل اين حديث:
«قال فيما رأي مكتوباً علي أبواب النّار ... و علي الباب الثاني مكتوبٌ: من اراد أن لا يكون عرياناً يوم القيامة فليكس الجلود العارية في الدّنيا و من أراد أن لا يكون عطشاناً [عطشان] يوم القيامة فليسق العطاش في الدنيا و من أراد أن لا يكون يوم القيامة جائعاً فليطعم البطون الجائعة إلي ان قال و علي الباب السّادس مكتوبٌ أنا حرامٌ علي المجتهدين أنا حرام علي المتصدقين أنا حرامٌ علي الصّائمين ... »(3)
ميفرمايد: بر هر دري از دربهاي بهشت كه عبور ميكردم كلماتي نوشته شده بود و بر درب دوم نوشته شده بود: «من اراد أن لا يكون عرياناً يوم القيامة فليكس الجلود العارية في الدّنيا» كسي كه در دنيا بدن عاريان كسي را بپوشاند و به سايرين كه لباس ندارند لباس دهد به هنگام خروج از قبر پوشيده خواهد بود و نه عريان.
و به همين ترتيب «من أراد أن لا يكون عطشاناً [عطشان] يوم القيامة فليسق العطاش في الدنيا» كسي كه ميخواهد روز قيامت تشنه محشور نشود تشنگان را در دنيا سيراب كند.
« و من أراد أن لا يكون يوم القيامة جائعاً فليطعم البطون الجائعة إلي ان قال و علي الباب السّادس مكتوبٌ أنا حرامٌ علي المجتهدين أنا حرام علي المتصدقين أنا حرامٌ علي الصّائمين» كسي که ميخواهد به هنگام خروج از قبر گرسنه نباشد گرسنگان را سير كند.
اما روايتي كه امام ششم (ع) فرمود: كفنها را زيبا انتخاب كنيد و سخاوتمندانه كفن تهيه كنيد تا آن كفن را با او محشور كنيد نبايد به اين معنا تفسير شود که آدمي كفني عالي تهيه كند و كاري به جامعه نداشته باشد و انتظار داشته باشد در قيامت با همان كفن كذايي محشور شود. بلکه اين روايت را بايد در كنار روايات ديگر گذاشت و معنا کرد. تفسير كردن زبان دين نيازمند دانستن منطق دين است و منطق دين با كتاب و سنت و قرآن و اجماع کشف ميشود و الا با يك حديث شريف نميشود كه نظر و حكمي در باب موضع اسلام پيرامون مسائل صادر کرد.
در مورد اين حديث شريف نيز پيداست که در موردي است كه انسان مؤمن به وظايف خود عمل كرده باشد زيرا که آخرت باز شدن و شکوفائي دنيا است. آخرت باطن همين دنياست. بهشت باطن همين نماز و سجدة ماست و لذا اگر ما باطن اعمالمان را درست نکرده باشيم بر هيچکدام از کارهايمان اثري نخواهد بود.
مثل اين تعابير در زبان دين بسيار است؛ مثلاً اين تعبير كه اگر كسي در نماز مستحبي سورة والعصر را بخواند اين سوره در محشر به صورت يك چهرة زيبا در ميآيد بستگي به شخص و نيتش دارد نه اين كه لحن او عربي باشد. در روايات است كه چه بسا كسي که نمازش را با لهجة عربي ( و صحيح ) ميخواند ولي عجمي (نادرست) حساب ميشود. اين باطن آدمي است. دنيا و جهنم هم همينطور.
حال در بحث حاضر نيز حالت حشر و روايات را بايد با توجه به روايات ديگر تفسير کرد و لذا اين بيان که «أبكي لخروج قبري عرياناً ذليلاً» گريانم زيراکه چه بسا از قبرم عريان و ذليل خارج ميشوم را در كنار اينكه با كفنهاي زيبا محشور ميشوند قرار داد و با توجه به هر دو تفسير و معنا نمود. كسي كه بدنهاي برهنه را در دنيا بپوشاند در محشر همين عمل لباسش ميشود. اين دو روايت وقتي كنار هم گذاشته شود تفسير صحيح به دست ميآيد و فهميده ميشود که اين چنين نيست كه همه عريان باشند و بسياري که در دنيا راه درست را پيموده و فرامين حق تعالي را اجرا نموده اند در قيامت پوشيده خواهند بود.
در روايت ديگر از حضرت (ص) ميپرسند اگر انسانها در قيامت عريان باشند پس محرم و نامحرم چه ميشود؟ مضمون سخن حضرت (ص) اين است كه آنقدر همة انسانها گرفتار خودند كه متوجه ديگران نخواهند بود. اين است كه خوب بودن و خوب زندگي کردن خيلي به درد انسان ـ درد حقيقي که همان گرفتاري و نگراني روز قيامت است ـ ميخورد.
ان شاء الله كه مؤمن زندگي كنيم و پاكيزه به سر بريم و پاكيزه محشور شويم.
حديث از امام صادق (ع) است كه: «أرض القيامة نارٌ ما خلا ظلّ المؤمن فإنّ صدقته تظلّه»(4)
زمين قيامت يکپارچه آتش است مگر آنجا كه مؤمن ايستاده است که آنجا سايهاي است بس خنك. بعد تأكيد ميكند «فإنّ صدقته تظلّه» صدقة مؤمن براي مؤمن سايه درست ميكند.
در اينكه «زمين قيامت آتش است» به چه معناست اختلاف نظر هست. ميتوان تعبير طبيعي كرد. علماي طبيعي دربارة كهكشانها و اوضاع نظام گفتهاند كه خورشيد در حال تمام شدن است تا آنکه مثل يك حبة آتش كه كار خود را كرده و خيلي هم داغ است شود. در مبناي اين تعبير آيات مباركة «إذا زلزلت الارض زلزالها»(15)و «إذا الشمس كورت»(5) در مورد همين موضوع خواهد بود. وقتي خورشيد نورش تمام ميشود كه روز قيامت است. وقتي حرارت خورشيد تمام شد مثل يك تكه چوبي ميشود كه در انتهاي سوختن قرار گرفته تا بخش آخر چوب كه آتش داغي دارد.
بر اين مبنا حديث حاضر را بايد چنين معنا کرد که چون «يوم تبدل الارض غير الارض»(6) ديگر اين زمين در روز قيامت اين نخواهد بود. زمين هست ولي غير از اين است و اينطور داغ است. اين چنين فرمودهاند كه «أرض القيامة نارٌ ما خلأ ظلّ المؤمن فإنّ صدقته تظلّه» ساية مؤمن آنجا خنك است چون او در اثر ايمان حرارت و داغي را از زمين ميبرد. آن وقت صدقه مؤمن وضع را مناسبتر ميكند. «فإنّ صدقته تظلّه»
يك حديث ديگر البته اين را مرحوم مجلسي از دعوات راوندي نقل كرده كه مرحوم راوندي گفته «رُوِيَ» حال اينكه كدام يك از ائمه فرمودهاند وجود ندارد. روايت شده:
«إذا كان يوم القيامة ينادي كلّ من يقوم من قبره: اللّهم ارحمني فيجابون لئن رحمتم في الدنيا لترحمون اليوم»(7)
هر كس از قبرش بلند ميشود چنين اضطرابي دارد و طلب رحمت از خدا ميکند و ميگويد: «اللّهم ارحمني» آن وقت به او جواب داده ميشود که اگر در دنيا اهل رحم باشيد اينجا شما را ميگيرد و اگر اهل رحم نباشيد اينجا رحمي نيست.
يعني آخرت انعكاس اين دنياست. رحم در كمكهاي مالي، رحم در كمكهاي علمي، رحم در گفتار و كردار و برخورد و رحم در خانواده و اجتماع. عصباني شدن و حركتهاي ناهنجار كردن براي انسان بدبختي ميآورد. اگر در دنيا اهل رحم هستيد رحمت شما را ميگيرد.
اميد داريم كه خداوند متعال به ما توفيق رحمت عطا فرمايد تا از رحمت حق تعالي در دنيا و آخرت برخوردار باشيم.
منابع
1بحارالانوار، ج95، ص 89.
2. مستدرك، ج7، ص 266
3 كافي،ج4 (باب فضل الصدقة)؛ و من لايحضره الفقيه، ج2، ص 66 (باب فضل الصدقة)؛ و بحارالانوار، ج7، ص 120 (باب صفة المحشر).
4. زلزله: 1.
5 تكوير: 1.
6 ابراهيم: 48.
7. بحارالانوار، ج7، ص 121، (باب صفة الحشر)؛ و الدعوات الراوندي، ص 25، (تلقين المحتضر...)