بسم الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِه والصلاة السلام على سيّد أنبيائه و خاتم سفرائه، المختار من أصل الكرم، و المنتجب من سلالة المجد الأقدم، و المنتخب من خلاصة أشراف بني آدم، و الصلاة و السلام على آله ينابيع الحكم و مصابيح الظلم و يعاسيب الأمم و مفاتيح الكرم و أعلام الشريعة الغراء و دعاة المحجّة البيضاء و قادة الأمة الحنيفية السمحاء و اما بعد:
فقد قال الله تعالی فی قرآنه المجید و فرقانه الحمید: «بسم الله الرحمن الرحیم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»[1]
مقدمه
موضوعی که می خواهم درباره آن بحث کنم خصوصیات افراد با تقوا و کسانی است که واقعاً از خدا می ترسند خوف خدا دارند. در مورد ویژگی ها و نشانه های متقین در آیات قرآن مجید و احادیث پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه معصومین علیهم السلام فراوان بحث شده است که احاطه بر همه آن نه در توان و قدرت گوینده است و نه فرصت اجازه می دهد و نه محل گنجایش آن را دارد لذا به تعدادی از خصوصیات متقین که در اول قرآن کریم به آن اشاره شده با توضیح مختصر بسنده نموده مقداری درباره آن اگر خدا توفیق دهد سخن خواهیم گفت.
معنای متقین
متقی به کسی گفته می شود که تقوا و ترس از خدا را پیشه خود قرار داده باشد و همواره با خوف حق زندگی می کند و خشیت الهی خواب را از چشمانشان ربوده است.
1- ایمان به غیب
نخستین ویژگی که
در اول قرآن به آن اشاره شده این است که متقین به غیب ایمان دارند.
معنای غیب
علماء در مورد غیب می فرمایند «غيب و شهود» دو نقطه مقابل يكديگرند، عالم شهود عالم محسوسات است و جهان غيب، ماوراء حس، زيرا «غيب» در اصل به معنى چيزى است كه پوشيده و پنهان است و چون عالم ماوراء محسوسات از حس ما پوشيده است به آن غيب گفته مىشود،[2] در قرآن كريم مى خوانيم «عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ»[3] خداوندى كه به غيب و شهود، پنهان و آشكار دانا است و او است خداوند بخشنده و رحيم.
ايمان به غيب درست نخستين نقطه اى است كه مؤمنان را از غير آنها جدا می کند.
مراد از غیب چیست؟
در مورد اینکه مراد از غیب در این آیه چیست دانشمندان گفتگو دارند بعضی می گویند: مقصود امام غائب است برخی هم چنان که اشاره شد مراد از غیب را مطلق غیرمحسوس تفسیر نموده اند و برخی دیگر مراد از غیب را ذات حق تعالی می دانند.[4] به هر حال افراد با تقوا اولین صفت آنان این است که به غیب ایمان کامل دارند متقین مرز جهان ماده را شكافته و خويش را از چهارديوارى آن گذرانده اند، آنها با اين ديد وسيع با جهان فوق العاده بزرگترى ارتباط دارند در حالى كه مخالفان آنها اصرار دارند انسان را همچون حيوانات در چهارديوارى جهان ماده محدود كنند و اين سير قهقرايى را تمدن و پيشرفت و ترقى نام مىنهند! در مقايسه «درك و ديد» اين دو، به اينجا مىرسيم كه افراد با تقوا به غيب عقيده دارند جهان هستى از آنچه ما با حس خود درك مى كنيم بسيار بزرگتر و وسيع تر است، سازنده اين عالم آفرينش، علم و قدرتى بى انتها، و عظمت و ادراكى بى نهايت دارد، او ازلى و ابدى است. و عالم را طبق يك نقشه بسيار حساب شده و دقيق پى ريزى كرده، در جهان انسانها، روح انسانى فاصله زيادى ميان آنان و حيوانات ايجاد كرده، مرگ به معنى فنا و نابودى نيست، بلكه يكى از مراحل تكاملى انسان و دريچه اى است به جهان وسيع تر و پهناورتر.
در حالى كه يك فرد مادى معتقد است جهان هستى محدود است به آنچه ما مى بينيم و علوم طبيعى براى ما ثابت كرده است: قوانين طبيعت يك سلسله قوانين جبرى است كه بدون هيچ گونه نقشه و برنامه اى پديد آورنده اين جهان است، نيروى خلاقه عالم حتى به اندازه يك كودك خردسال هم عقل و شعور ندارد، بشر جزئى از طبيعت است و پس از مرگ همه چيز پايان مى گيرد، بدن او متلاشى مى گردد، و اجزاى آن بار ديگر به مواد طبيعى مى پيوندند، بقايى براى انسان نيست و ميان او و حيوان چندان فاصله اى وجود ندارد.
اولى نمى تواند از حق و عدالت و خير خواهى و كمك به ديگران صرف نظر كند، و دومى دليلى براى هيچ گونه از اين امور نمى بيند، مگر آنچه در زندگى مادى او براى امروز يا فردا اثر داشته باشد، به همين دليل در دنياى مؤمنان راستين برادرى است و تفاهم، پاكى است و تعاون، در حالى كه در دنيايى كه ماديگرى بر آن حكومت مى كند، استعمار است و استثمار، و خونريزى است و غارت و چپاول، و اگر مى بينيم قرآن نقطه شروع تقوى را در آيات فوق، ايمان به غيب دانسته دليلش همين است.
2- اقامه نماز
دومین ویژگی پرهیزگاران را خداوند متعال اقامه نماز بیان نموده است.
نماز یکی از واجبات مهم و عبادات اساسی در دین مبین اسلام معرفی شده است تا آنجا که نماز به عنوان ستون دین تلقی شده ترک آن مساوی با انهدام دین قرار داده شده است پیغمبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ هَدَمَ الدِّين»[5] در حدیث دیگری امام باقر علیه السلام با یک مثال جالب جایگاه نماز در دین اسلام را بازگو نموده است: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ مَثَلُهَا كَمَثَلِ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَتِ الْأَوْتَادُ وَ الْأَطْنَابُ وَ إِذَا مَالَ الْعَمُودُ وَ انْكَسَرَ لَمْ يَثْبُتْ وَتِدٌ وَ لَا طُنُبٌ»[6]
بنابراین متقین و پرهیزکاران که اهمیت نماز را درک نموده اند و لذت و حلاوت راز و نیاز با معبود حقیقی و محبوب واقعی را چشیده اند و آرامش و راحتی را تنها در نماز و از سجده بر درگاه ذوالجلال جستجو می کنند امکان ندارد که کمترین کوتاهی و سستی درباره نماز از خودشان نشان دهند و در حالتهای سخت و جانکاه هم طوری نماز را به پا می دارند که دیگران از شدت تعجب انگشت به دندان بمانند. نقل شده است که حجر بن عدی یکی از یاران باوفای امام علی علیه السلام تا آخرین لحظات عمر خود از ولایت اهل بیت علیهم السلام دست برنداشت وقتی مزدوران معاویه او را دستگیر کردند و از او خواستند تا از علی علیه السلام بیزاری جوید تسلیم نشد و مرگ را بر ذلت ترجیح داد هنگامی که تصمیم گرفتند سر از بدنش جدا کنند اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند، چون موافقت کردند به نماز ایستاد و نماز طولانی خواند پرسیدند : آیا به خاطر ترس مرگ نماز را طول دادی؟ گفت: در عمرم هرگز نمازی به این کوتاهی نخوانده بودم و برای اینکه خیال نکنید من از مرگ هراسی دارم، به این کوتاهی نماز گزاردم.[7]
بابا طاهر می گوید:
خوشا آنان که الله یارشان بی که حمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت جاودان مأوایشان بی
3- انفاق
سومین صفت پرهیزگاران این است که از مواهب الهی انفاق می کنند.
بذل و بخشش و دست گیری افراد نیازمند یکی از ویژگی های افرادی است که ندای فطرت را گوش فرا می دهند و بر آیینه دلشان غبار غفلت ننشسته است پرهیزگاران به دلیل پاکیزگی دل و طهارت درون قلبشان محل نزول رحمت خاصه الهی هستند و هیچ چیز در نظر آنها جزء خدای متعال اهمیت ندارد امیرمؤمنان علی علیه السلام در این زمینه می فرماید: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم»[8] خداوند در انديشه آنها بزرگ و غير خدا در ديدگانشان كوچك و حقيرند. عظمت الهی چنان در نگاهشان جلوه نموده است که آنان هیچ چیز غیر خدا را نمی بینند و چنان در حب خدا و عشق الهی فنا گشته اند که اگر همه دنیا را به آنها بدهند آماده پذیرش نیستند شاعر چه زیبا گفته:
آن کس که تو را دارد جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
واقعاً اگر کسی خدا را داشته باشد همه چیز را داند و اگر او را از دست بدهد هیچ ندارد. امام حسین علیه السلام در دعای عرفه می فرماید: «مافقد من وجدک و ما وجد من فقدک». بنابراین متقین اولاً هیچ طمعی به مال و منال دنیا ندارند و اگر مواهبی از سوی خدا به دستشان برسد خود را مالک آن نمی دانند هیچ چیز را از خود نمی دانند و این مواهب و نعمتها را در راه صاحبش انفاق می کنند. لذا خدای تعالی فرمود «و مما رزقنا هم ینفقون». از جمله «مما رزقناهم» فهمیده می شود که آنان از هر چیزی که خدا به آنان عطا فرموده بذل می کنند نه فقط از مال. بنابراين مردم پرهيزگار آنها هستند كه نه تنها از اموال خود، بلكه از علم و عقل و دانش و نيروهاى جسمانى و مقام و موقعيت اجتماعى خود، و خلاصه از تمام سرمايه هاى خويش به آنها كه نياز دارند مى بخشند، بى آنكه انتظار پاداشى داشته باشند.
نكته ديگر اينكه: انفاق يك قانون عمومى در جهان آفرينش و مخصوصاً در سازمان بدن هر موجود زنده است، قلب انسان تنها براى خود كار نمى كند، بلكه از آنچه دارد به تمام سلولها انفاق مى كند، مغز و ريه و ساير دستگاه هاى بدن انسان، همه از نتيجه كار خود دائماً انفاق مى كنند و اصولاً زندگى دسته جمعى بدون انفاق مفهومى ندارد.
4- ایمان به کتب آسمانی
از دیگر خصوصیات پرهیزگاران اینکه به کتب آسمانی ایمان راسخ دارند به قرآن ایمان دارند و به دیگر کتب آسمانی ایمان دارند معنای ایمان داشتن این نیست که صرفاً به نزول آن از ناحیه خدا یقین داشته باشد بلکه مقصود اینکه بر مفاد آن عمل کنند اوامرش را به کار گیرند و از نواهی آن خودش را جلوگیری نمایند و هر وظیفه ای که در قبال آن دارند را جامه عمل بپوشانند.
5- ایمان به قیامت
آخرين صفت متقين، يقين آنان به جهان ديگر است و علت آنكه آن جهان را «آخرت» ناميدند اين است كه پس از دنيا و متأخر از آن است همان طور كه اين جهان را به علت نزديك و دسترس بودنش «دنيا» (نزديك) گفته اند بعضى گفته اند كلمه دنيا از ماده دنائت و پستى گرفته شده است و چون عالم ماده پست و بى ارزش است به آن «دنيا» گفته اند.
يقين
يقين علم و دانستن مسائل مشكل و مبهم است كه پس از استدلال و نظر، توأم با سكون و آرامش خاصى براى شخص حاصل مي شود لذا هر علمى يقين نيست ولى هر يقينى علم است و چون همه چيز براى خداوند روشن هست و هيچ مسئله اى براى او غامض و مشكل نيست تا نياز به استدلال و فكر داشته باشد پس به او «موقن» (يقين دار) گفته نمي شود.[9]
اگر چه ايمان به غيب شامل يقين به آخرت نيز مي شد ولى چون مسئله معاد و بودن جهان ديگر به خصوص مورد انكار بت پرستان بود و مى گفتند: زندگى جز اين جهانى كه ما در آن مرده و زنده مي شويم نيست لذا آن را مستقلًّا بيان كرد.
«أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» پرهيزكاران و متقين با اين صفات خود، از هدايت الهى بهره مند شده اند.
هدايت يافتن آنان مانند هر خير و نيك ديگر از طرف خدا است «مِنْ رَبِّهِمْ» و اينها هستند كه به مقصد و مقصود خود نائل و در بهشت جاودان و هميشگى جا دارند. «وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
ذکر مصیبت
مقام افراد باتقوا در نزد خداوند بلند است و خدای متعال آنان را مورد تمجید قرار داده است لذا حق این بود که که اولاد علی بن ابی طالب علیهما السلام که امام المتقین است از طرف امت و مسلمانان مورد احترام و تکریم قرار گیرد اما با تأسف آنان نه تنها احترامشان را نگه نداشتند بلکه مردانشان را قتل و زنانشان را اسیر نمودند ارباب مقاتل نقل کرده اند که وقتی اهل بیت علیهم السلام را وارد شام کردند اهل شام دکانها را بسته اظهار سرور و خوشحالی می کردند جمیت زیادی دم دروازه شام جمع شده بودند همه برای تماشای اهل بیت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده بودند.
آه از آن ساعت که زینب دل غمین و زار شد وارد دروازه و بازار شد
دسته دسته شامیان بر کف خضاب می زدندش طعنه های بی حساب
آن یکی گفتا عجب افسرده است دیگری گفتا برادر مرده است
آن یکی گفتا که اینها کیستند دیگری گفتا مسلمان نیستند.[10]
الا لعنة الله علی القوم الظالمین
احمدعلی محمدی
[1] بقره/2-4
[2] تفسير نمونه، ج1، ص: 69
[3] حشر- 22
[4] تفسير أحسن الحديث، ج1، ص48
[5] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج1، ص322
[6] بحارالأنوار ج79، ص218
[7] گنجینه حکمت ص 258
[8] نهج البلاغه خطبه 193
[9] ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص65
[10] ثمرات الحیات ج2، ص402