اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَ عَظُمَ فی اَرْکانِهِ، وَ اَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَ مُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ) و الصلاۀ و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و اللعن علی اعدائهم اعداء الله من الآن الی یوم لقاء رحمۀ الله اما بعد قال الله تبارک و تعالی: «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبۀ».[1]
بحث ما تحت عنوان حیاء است.
بشر در طول تاریخ در زمینه های مختلفی پیشرفت داشته است. بشر به کُرات فرود آمده، به اوج فضا دست یافته، دانشمندان اتم را شکافتند، به انرژی هسته ای دست یافتند و در پزشکی پیشرفت های عمیقی صورت گرفت. این همه پیشرفت در فضا، اتم، طب، مهندسی، دامداری و کشاورزی صورت گرفته؛ الآن میوه ها یا محصولاتی راکه وزنش باید 100 گرم باشد، به 5 کیلو می رسانند. با همه این پیشرفت ها در اخلاق اجتماعی پستی و تنزل دارد. شما می بینید بشری که به کرات راه یافته هنوز نتوانسته مشکل روابط را حل کند، جنایت، قتل، زنا، فحشاء، طلاق اعتیاد و مواد مخدر در حال پیشرفتند.
عزاداران سیدالشهداء علیه السلام اگر اخلاق معاشرت و حیاء در جامعه از بین برود نتیجه اش سقوط، بدبختی و هلاکت است. به همین خاطر علماء و بزرگان ما مثل مرحوم کلینی، مرحوم صدوق، شیخ حر عاملی و مرحوم مجلسی رضوان الله علیهم همیشه مقید بودند بخشی از کتاب هایشان را تحت عنوان آداب معاشرت بگذارند از این ناشی می شود. حیاء منشاء تمام ارزش ها است، حیاء غیر از خجالت، غیر از تقوا، غیر از خوف و غیر از شرم است. ما گاهی به اشتباه حیاء را خجالت معنی می کنیم، در حالی که خجالت یک حالت اضطراری است و حیاء یک حالت اختیاری است. خوف به خاطر عذاب است و حیاء به خاطر عذاب نیست، حیاء از ناظر است. تقوا از حرام است اما حیاء فقط از حرام نیست، حیاء صفت ارزشمندی است که مهم تر از تقوا و خوف و یقین و بلکه پایه و اساس همه اینها است.
لذا حدیث از امام المتقین علی علیه السلام داریم که امام فرمود: «لو کان الحیاء رجلاً لکان صالحاً»[2] اگر کسی بخواهد مجسمه حیاء را بسازد می شود یک شخصیت صالح. حدیثی دیگر از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم داریم که فرمود: «لو کان الحیاء صورة لکان حسین»[3] اگر بخواهی حیاء را نقاشی کنی حسین علیه السلام می شود.
پس حیاء غیر از خجالت، غیر از تقوا، غیر از خوف و غیر از شرم است بلکه غیر از شرع است! شاید در جاهایی شرع اجازه دهد ولی حیاء اجازه ندهد. مثلاً کسی تنها در اطاق عریان باشد شرع اجازه می دهد ولی حیاء می گوید جائز نیست، این عمل بی حیایی است. لذا درباره بحث شرم و حیا باید دقت کرد، گاهی به مردم می گوییم حجاب داشته باشید، در حالی که حجاب فعل است و حیاء صفت است. تا شما حیاء را جا نیندازید نمی توانید به دختر جوان بگویید حجاب داشته باش. ما دنبال فعل می روییم و می گوییم: خانم مویت را بپوشان، چادرت را سرت کن. اما اگر حیاء را برایش جا انداختی خودش چادر سر می کند.
اقسام حیاء از دیدگاه امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام می فرمایند: حیا پنج قسم دارد: «حیاء ذنب و حیاء تقصیر و حیاء کرامة و حیاء حب و حیاء هیبة»[4]
اگر در این حدیث خوب دقت کنید، این که گفته شد حیاء از تقوی، خوف، پوشش حجاب و رعایت محرمات بالاتر است، روشن می شود.
حیاء از گناه
قسم اول: حیاء از گناه «حیاء ذنب» یعنی انسان از گناه حیاء کند و مرتکب نشود.
عبدالله بن عمر می گوید در سفر بودیم، به یک گله ای گوسفند رسیدیم، تشنه و گرسنه بودیم. به چوپان گفتم می شود یکی از این گوسفندها را سر ببری تا ما کباب کنیم و بخوریم. گفت من مالک اینها نیستم اینها متعلق به ارباب من است. من فقط چوپانم، اینها را آورده ام بچرانم. گفتم می دانم، پولش را به تو می دهم جایگزین کن، گفت اجازه فروش ندارم. گفتم اربابت تعداد اینها را می داند؟ گفت خیر، او به من اعتماد دارد، زاد و ولد و جمع و جور کردن و آوردن و بردن این گوسفندها با من است. گفتم اگر این چنین است او که متوجه نمی شود یک گوسفند را سر ببر تا ما استفاده کنیم. ناگهان رنگ چوپان تغییر کرد و گفت: «فاین الله» پس خدا را چه کنم. این همان گناه ذنب است. حیاء یعنی انسان موقع ارتکاب گناه خدا را ناظر بداند، این حیاء از گناه است.
حیاء از کوتاهی
قسم دوم: حیاء از کوتاهی «حیاء تقصیر»
گاهی انسان از گناه حیاء می کند ولی گاهی با این که معصیت نکرده اما احساس تقصیر و کوتاهی می کند، مثلاً من بیشتر می توانم قرآن کریم بخوانم ولی نمی خوانم، من بهتر می توانم بندگی کنم اما بندگی نکردم. حیاء تقصیر به این می گویند، یعنی معصیتی در کار نیست و شاید و ظیفه هم نباشد. این حیاء بالاتر از آن حیای قبلی است.
شخصی می گوید: آمدم خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام دیدم سفره پهن است و امام در حال غذا خوردن هستند و مقابل ایشان هم سگی زانو زده و به صورت امام نگاه می کند. امام هر لقمه ای که خودش میل می کند لقمه دوم راجلوی این حیوان می گذارد. گفتم: یابن رسول الله! غذا کم است خودتان هم با این غذا سیر نمی شوید چرا غذا را تقسیم می کنید؟ امام علیه السلام فرمود: «انی لاستحیی من الله» از خد اشرم می کنم که یک موجود زنده به صورت من نگاه می کند و من تنهایی غذا بخورم.[5] این مکتب اسلام و سیره هادیان و امامان علیهم السلام بر حق است.
حیاء کرامت
قسم سوم: حیاء کرامت «حیاء کرامة»
در حیا کرامت نه گناهی در کار است، نه خجالت، نه معصیت و نه قبح اجتماعی! اما این حیاء نشانه کرامت است. مثلاً امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بازار آمد و دو پیراهن خرید، یکی پنج درهم و یکی سه درهم. سه درهمی را آقا خودش برداشت و پنج درهمی را به قنبر داد. قنبر عرض می کند: آقا جان، شما خلیفه مسلمانانید، حضرت علی علیه السلام فرمود: از خدا حیاء می کنم چیزی را که بهتر است خود بردارم و چیزی را که پست تر است به غلام و نوکر و فدایی ام بدهم. به این حیاء کرامت می گویند.
حیاء محبت
قسم چهارم: حیاء محبت «حیاء حب»
یک پله بالاتر و آن حیاء محبت و دوستی است. یعنی اصلاً بحث خجالت و گناه و معصیت نیست بلکه از شدت دوستی خجالت می کشد. مثلاً امام سجاد علیه السلام در حال طواف است و عبدالملک بن مروان وارد مسجد الحرام می شود. یک نفر کنار امام رفت و در گوشش گفت: یابن رسول الله! خلیفه وارد مسجد الحرام شده فرصت خوبی است که به خلیفه بگویید فرماندار مدینه خانه شما را غصب کرده است و حقتان را بگیرید. امام علیه السلام تبسّم کرد و فرمود: من در اینجا از خداوند متعال خجالت می کشم دنیا را بخواهم. به این حیاء حبّ می گویند.
حیاء هیبت
قسم پنجم: حیاء هیبت «حیاء هیبة»
حیاء هیبت یعنی عظمت الهی آن چنان در انسان نافذ بشود که وقتی نام خدا برده می شود دلش بلرزد، وقتی اذان گفته می شود هر کاری را رها کرده و نماز را اقامه کند.
شیخ مفید از عبدالله بن محمد قرشی نقل می کند، چون حضرت سجاد علیه السلام وضو می گرفت رنگ چهره اش زرد می شد، وقتی علت را پرسیدند، فرمود: آیا می دانید که در برابر چه کسی برپا می ایستم.[6] و نیز گفته شده در هنگام نماز رعشه بر اندامش می افتاد.[7]
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: وقتی بنده ای دستش را بالا می آورد و دعا می کند، خدا می گوید: «انی لاستحیی» من حیا می کنم حاجتش را برگردانم چون دستهایش را بالا آورد.[8]
پس حیاء صفت خدا است و زیربنای حجاب، پوشش، امر به معروف، نهی از منکر، تقوی و ایمان همین صفتی است که ما امروز روی آن دست گذاشته ایم و در یک کلام، امام صادق علیه السلام فرمود: «لا ایمان لمن لا حیاء له» اگر در جامعه حیاء کم شد، ایمان و اعتقاد و باور نیز کم می شود.
همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تمام حرف ها، سفارشات و فرمایشات انبیاء را جمع کنیم یک جمله می شود و آن این است که «اذا لم تستحیی فاصنع ماشئت»[9]یعنی کسی که حیاء ندارد هر کاری که بخواهد انجام می دهد از او توقعی نیست.
داوود پیامبر علیه السلام می خواهد علم نبوت را به سلیمان علیه السلام بدهد، خداوند به داوود علیه السلام وحی کرد: داوود! چهارده سؤال از سلیمان بپرس، اگر درست جواب داد معلوم است علمش کامل است، آن وقت نبوت را به او واگذار کن. سؤالات را خدا تعیین کرد، جواب ها را سلیمان علیه السلام باید بدهد. یک سوال این بود «این موضع الحیاء؟» سلیمان علیه السلام عرض کرد پدر جان! «موضع الحیاء العینان» یعنی موضع و محل حیاء دو تا چشم است. چون شروع بی حیایی از چشم است، از نگاه است، حال فیلم باشد، سی دی باشد، نامحرم باشد، عکس ها و تصاویر مستهجن باشد. به این سوره قرآن دقت کنید، سوره نور که سفارش شده هر خانه ای که هر روز در آن سوره نور خوانده شود در آن خانه حیاء می آید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «حصنوا اموالکم و فروجکم بتلاوة سوره النور و حصنوا بها نساء کم...»[10] یعنی مال و ناموستان را با خواندن سوره نور در خانه حفظ کنید و زنهایتان را به خواندن سوره تشویق کنید ... خدایا به همه ما این صفت ارزشمند را، صفتی که در رأس صفات همه انبیاء است عنایت بفرما.
روضه
عزاداران سیدالشهداء علیه السلام از همین جا سلامی به پیشگاه آقا، امام و اربابمان سیدالشهداء علیه السلام عرض کنیم همان شخصیتی که درباره اش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لو کان الحیاء صورة لکان حسین»[11] اگر می خواهی حیاء را نقاشی کنی حسین علیه السلام می شود. کدام حسین؟ آن کسی که با قرآن آغاز کرد و با قرآن تمام کرد. سر مقدسش بالای نیزه قرآن خواند، از مدینه بیرون آمد قرآن خواند، وارد مکه شد قرآن خواند، وارد کربلا شد قرآن خواند، بالای سر شهدا که آمد قرآن خواند، وقتی با شهدا وداع کرد پشت سرشان قرآن خواند و گفت: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر»[12] یعنی در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بسته اند ایستاده اند، و بعضی از آنها به عهد خود وفا کرده، جان به جان آفرین تسلیم نمودند و در میان جهاد شربت شهادت نوشیدند و بعضی نیز در انتطارند. تمام وجود مقدس اباعبدالله علیه السلام آمیخته با قرآن بود.
اباعبدالله علیه السلام شب عاشورا را مهلت گرفت، فرمود: عبّاسم به این مردم بگو من امشب می خواهم دعا، قرآن، نماز بخوانم و من استغفاررا دوست دارم. وقتی آمد بالای سر حبیب بن مظاهر رضوان الله علیه فرمود: حبیب تو فاضل بودی، عالم بودی و در یک شب قرآن راختم می کردی.[13] شب و صبح عاشورا از خیمه های اباعبدالله علیه السلام صدای قرآن شنیده شد.
اما چیزی که عجیب بود و زینب علیهاالسلام هم تعجب کرد صوت قرآن از سر بریده اباعبدالله علیه السلام بود. زید بن ارقم می گوید: من در غرفه نشسته بودم یک وقت دیدند سر بریده مقدس اباعبدالله علیه السلام بالای نی دارد قرآن می خواند.[14] «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجابا»[15] زینب کبری علیها السلام تا صدای قرآن خواندن برادر را شنید خطبه اش را قطع کرد و صبرکرد تا قرآن تمام شود، بعد هم رو کرد به برادر و گفت: عزیز خواهر، تو که قرآن می خوانی، تو که لبهایت به حرکت آمده پس یکی دو جمله با این یتیم هایت حرف بزن. من هر چه با بچه هایت سخن گفتم آنها آرام نمی شوند. «یا اخی فاطم الصغیرة کلمها ... فقد کاد قلبها ان یذوبا».[16]
الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین
امیر حسین ساقی
--------------------------------------------------------------------------------
نحل/97[1]
بحارالانوار، ج74، ص212؛ تحف العقول، ص82.[2]
کنزالعمال،5781.[3]
بحارالانوار، ج68، ص336.[4]
بحارالانوار، ج43، ص352.[5]
الصواعق المحرقه، ص200 .[6]
شرح الاخبار، ج3، ص258.[7]
بحارالانوار، ج90، ص321.[8]
عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص56.[9]
وسائل الشیعه، ج6، ص252.و بحارالانوار، ج89، ص286.[10]
کنزالعمال،5781.[11]
احزاب/23.[12]
سوگنامه آل محمد، ص263و264.[13]
درکربلا چه گذشت، ترجمه نفس المهموم، ص377.[14]
کهف/9.[15]
بحارالانوار، ج45، ص115.[16]