بسم الله الرحمن الرحيم
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما سلام يكى از اسماء حسنى است كه انسان مكلف است لفظ و معناى آنرا بياموزد، و مفهوم سلامت را در ذات وصفات و افعال خداوند آنچنان بفهمد، و وجدان نمايد كه به مقام شوق ومحبت نسبت به خداوند برسد، يعنى يكى از مراتب و مقامات احصاى اسماء در او پديد آيد. اين اسم ، با اسماء ديگر حق شريك است و نسبت به آنها زيادتى هم دارد. هر كدام از اسماء مظهرى از مظاهر خدا مى باشد كه به وسيله آنها پى به بذات خداوند مى توان برد، و انسان مكلف است به هر مقدار كه برايش ميسر است ، متخلق به اخلاق الله شود و لقد كرمنا بنى آدم (459) يعنى : و به تحقيق ما زادگان آدم را گرامى داشتيم انسان بايد خود را به جائى برساند كه بتواند مظهر برخى از اسماء الهى شود اما نعوذبالله از اينكه كسى بتواند تشابه پيدا كند ماللتراب و رب الارباب يعنى : خاك را با رب الارباب چه قياس ؟ الفاظ از بيان مطالب قاصر است خدا علم ، دارد، مخلوق هم دارد، اما علم خالق كجا و علم مخلوق كجا؟ خداوند به انسان چنان قابليتيت بخشيده است تا بتواند مظهر اسماء الله شود كه برترى انسان نسبت به جانداران ديگر به خاطر همين قابليت است بايد دانست كه رابطه ميان عمل و صفات به گونه اى است كه اهميت عمل نسبت به صفات بسيار ناچيز است و به قايس مقدار نمك نسبت به كل اطعام مى باشد. پس مقام فضل كلا در تخلق باخلاق الله است تا به جائى برسد كه انسان در حقيقت مظهر تمام اسماء خدا شود، والله الاسماء الحسنى (460) يعنى : اسماء نيكو متعلق به خداوند نيكو است : كه مراد، ائمه عليهم الصلوة و السلام اند. و اين مرحله يعنى تخلق به اخلاق الله ، يكى از مراحل احصاء اسماء حسناى حق مى باشد.
همانطور كه گفته شد اسم سلام بر باقى اسماء خدا زيادتى دارد؛ به اين معنى كه خداوند در ذات و صفات و افعال خود نقص ندارد و از هر عيب منزه و مبرى است ؛ از اين رو اگر خداوند همه افراد را به خاطر اعمالى كه كرده اند عذاب كند، ظلم نكرده ، است . فقراتى از مناجاتى حضرت سجاد عليه السلام شاهد بر اين مطلب است ان تعذبنا فبعدلك و ان تغفر لنا فبضلك من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه يعنى : اگر ما را عذاب كنى به عدل رفتار كرده و اگر ما را ببخشائى به فضل خويش بخشوده اى هر كس كه در آن روز عذاب از او گردانده شود به تحقيق مشمول رحمت حق واقع شده است راوى عرض كرد: آيا اين سخن درباره شما نيز صحيح است ؟ حضرت فرمود: آرى ! درباره ما نيز چنين است .
از ابتداى حيات انسان در دنيا تا وقتى كه انسان جسر جهنم را پشت سر مى گذارد بايد خداوند به اسم مبارك خود كه سلام باشد انسان را امان دهد. از وقتى كه تخم حرص و حسد و كبر در دنيا كاشته شد و از آن طرف هم آن عدو بزرگ قسم خورد كه لاحتنك ذريته الا قليلا (461) يعنى به جز تعداد اندكى به تحقيق بر تمام فرزندان او تسلط و استيلاء خواهم يافت خود و جنودش دنيا راپر از كبر و حرص و حسد كردند به گونه اى كه قابيل برادرش هابيل را كشت ، خميره بشر چنان شدكه حيوانات از او گريزان شدند و حال آنكه قبل از آن با او ماءنوس بودند، آبها شور شدند و درختها تيغ بر آوردند و كار به جائى رسيد كه ديگر احتياجى به شيطان جنى نيست و شيطان انسى او را كفايت مى نمايد: چنانكه گفته اند:
زاهدى از كوه به صحرا گذشت
ديد عزازيل به دامان دشت
دل زغم وسوسه پرداخته
ديده ز تلبيس تهى ساخته
گفت به او زاهد صحرا نورد
از چه در اين باديه اى هرزه گرد
طبع تو آسوده ز وسواس چيست
اين قدرت كندى الباس چيست
ابليس پاسخ داد:
كز بركات علماى (462) زمان
فارغم از وسوسه اين و آن
يك تن از اين طايفه بوالهوس
از پى گمراهى كونين بس
بايد دانست كه عمده بلاها، بلاى دينى است وطينت اصلى انسان نيز خراب و آلوده شده است . انسان از ابتداى ولادت تا وقت مردن مبتلا است ، و خداوند كسانى را كه بخواهد نجات دهد با اسم سلام به آن ها امان مى بخشد وحشت انگيزترين مواطن سه ، موطن و مقام است مقام اول ، مقام ورود به دنيا است كه خانه مصيبت و غم و اندوه و مشقت و آزمايش و بلا است . به اين سبب گفته شده است كه ابتداى تولد در گوش طفل اذان واقامه گويند تا از شر شيطان محفوظ بماند، وكام او را از تربت بردارند تا محبت اهل بيت پيغمبر عليهم السلام در دل او زياد شود، و در نتيجه از شر شيطان در امان باشد، پس خداوند كسانى را كه بخواهد مورد ترحم قرار دهد در اين اولين مقام آنها را به وسيله اسم سلام ها از بلاها امان مى بخشد. والسلام على يوم ولدت (463) يعنى : سلام بر من در آنروز كه متولد شدم . موطن يا مقام دوم ، مرتبه مرگ است كه آخرين منزل دنيا و اولين منزل آخرت مى باشد. كلا اذا بلغت التراقى و قيل من راق و ظن انه الفراق و التفت الساق بالساق (464)
يعنى : ملاكهم از يكديگر مى پرسند كه او كيست كه بايد روح او را بالا برد؛ آيا از اهل عذاب است يا از اهل رحمت ؟ و ظن انه الفراق مى بيند كه بايد دست از همه چيز بردارد. اين مرحله ميدان وسيعى است براى شيطان ، كه اگر ايمان در قلب آدمى ثابت نباشد، كارش خراب مى شود. در اين مواطن است كه شيطان خانه و باغ و اسب و زن و زيور و پول و امتعه را در نظر انسان جلوه گر مى سازد، و چون تا صفت بخل و حرص در انسان پديد نيايد اموال جمع نمى شود، شيطان با استفاده از اين صفات اموال را در نظر آدمى جلوه داده و به او مى گويد خداوند مى خواهد اينها را يك مرتبه از تو بگيرد. در اين حال است كه انسان بيچاره رويش به دنيا است و پشتش به خدا.
حيات خوش ممات خوش كسى راست
كه دنيا را به دنيادار بسپرد
تكلف گر نباشد خوش توان زيست
تعلق گر نباشد خوش توان مرد
و التفت الساق بالساق (465) يعنى :
شدت دنيا و شدت آخرت به يكديگر متصل شده و چشم و گوش بسته باز مى شود و آدمى از خواب بيدار مى گردد و اشخاص و اشياء ناديده را مى بيند، حال ديگر چه عقل و چه قلبى باقى مى ماند؟ ائمه عليهم السلام از هول مطلع به خدا پناه مى بردند: و اعوذ بك يا رب من هول المطلع بعضى از افراد هستند كه از ديدن ميت متوحش مى شوند، پس چه حالى خواهند داشت وقتى كه ملائكه آتشين را ببنند كه از چشم و گوششان آتش بيرون مى آيد. در اين ورطه و مقام دوم نيز خداوند با اسم سلام بندگان را حفظ مى كند و السلام على يوم اموت يعنى : سلام بر من باد در آن روز كه مى ميرم به مؤ منان و صالحان خطاب مى شود: بر آن ملائك سلام كن كه شما را در آن روز ترسى نيست تحيتهم يوم يلقونه سلام (466) يعنى : در آن روز كه او را ملاقات مى كنند تحيت و درود آنان سلام است . ملك الموت ابتدا سلام مى كند يعنى كه از براى تو امان است الذين تتوفيهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعلمون (467)يعنى : چون فرشتگان از مردم پاك و منزه قبض روح كنند به ايشان خطاب نمايند: سلام بر شما باد! به خاطر اعمالتان به بهشت درآئيد. پس در اين مرحله نيز انسان براى امان يافتن محتاج به سلام است . موطن سوم ، در آن هنگامه اى است كه ملكى فرياد مى كند: اى استخوانهاى پوسيده و اى موهاى متفرق شده جمع شويد. ان زلزلة الساعة شى ء عظيم (468) يعنى زلزله روز قيامت ، امرى بزرگ است اجزاء همانند مغناطيس يكديگر را جذب خواهند كرد و پس از دميدن اسرافيل در صور، هر روحى به سوى بدن خويش مى رود. يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا (469) يعنى : واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟ در آن ساعت آفتاب منكسف شود ونور رخشندگى از ستارگان برود: اذا الشمس كورت و اذا النجوم انكدرت (470) انواع و اقسام ملائكه عذاب مى آيند. يوم ترونها تذهل كل مرضعة عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها وترى الناس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب الله (471) شديد يعنى : روزى را خواهيد ديد كه از شدت آن ، مادران ، از فرزندان شير خوار خود فراموش كنند و بارداران از هول و هراس پچه بيندازند. مى بينى كه مردم به حالت مستى درآمده اند، و در حقيقت مست نيستند بلكه عذاب خداوند شديد است همراه هر كس ، دو ملك موكل است و جاء كل نفس معها سائق و شهيد و يوم يكون الناس كالفراش المبثوث (472) يعنى : روزى كه مردم همچون ملخهاى پراكنده باشند و خدا نكند كه عمل انسان بد باشد و جى ء يومئذ بجهنم يومئذ يتذكر الانسان و انى له الذكرى (473) يعنى : و در آنروز دوزخ پديد آورده شود، روزى كه انسان آنچه را كه انجام داده است به خاطر خواهد آورد و اين ورطه سوم وحشتناكتر از آن دو ورطه قبل است والسلام على يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا (474) در اين موطن ، همه محتاج به اين سلام اند، كه امان خداوندى است سلام ديگرى نيز از جانب خداوند وجود دارد كه لذت آن قابل توصيف نبوده وسلامى مافوق آن وجود ندارد. در خبر است كه اعددت لعبادى الصالحين ما لاعين راءت و لااذن سمعت و لاخطر على قلب بشر يعنى : براى بندگان شايسته و صالح خود نعمتهائى را فراهم كرده ام ، كه هيچ چشمى آنرا نديده و هيچ گوشى آنرا نشنيده و بر قلب هيچ بشرى خطور ننموده است و در فقره اى از ادعيه آمده است : اللهم انت السلام و منك السلام و اليك يرجع السلام يعنى : خداوندا! تو سلامى و سلام از تو است و بازگشت سلام به سوى تو است چون ملائك به بهشت وارد شوند بر مؤ منين سلام كنند و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين (475) و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار (476) يعنى : و درهاى بهشت گشوده شود و خازنان جنت به بهشتيان گويند: سالم بر شما، پاكان و پاكيزگانيد، حال به ب5J.در نزد آنان درآيند و گويند در برابر صبرى كه در دنيا كرديد، سلام بر شما باد كه چه نيكو فرجام منزل شما است .
دار دارالسلام است والله يدعوا الى دار السلام (477)يعنى : و خداوند بندگان خود را به سوى دارالسلام فرا مى خواند بعد از اين سلام ، ديگر جاى هيچگونه نگرانى نيست . زيرا تا قبل از اين سلام ، ترس وجود داشت كه مبادا بدائى واقع شود، اما اين سلام آخرين كه از آن در قرآن كريم به اين عبارت ياد شده است سلام قولا من رب رحيم (478) يعنى : سلام ، سخنى از پروردگار مهربان است : بشارتى است به اهل بهشت و به حقيقت امان يافتن از تمام بلاها است . حضرت موسى عليه السلام وقتى از طور و مكالمه و با حق تعالى بازگشت ، مدتها شنيدن سخن قوم را خوش نداشت ؛ زيرا كه سرمست سخن پروردگار خود شده بود.كسى نمى داند كه چه لذتى در كلام خدا است ، و اينكه گفته اند سوره يس قلب قرآن ست به خاطر آيه سلام قولا من رب رحيم است كه قلب يس مى باشد به وسيله اين سه اسم مبارك است كه خداوند بنده را امان مى هد و به او مى گويد: آسوده باش كه بعد از اين در سلامت به سر خواهى برد و اين جز به عنايت حضرت حق ميسر نيست . سحره بنى اسرئيل به يك عنايت به آن مرتبه رسيدند كه وقتى فرعون آنها را تهديد به بريدن دست و پا و آويختن به دار كرد گفتند: لاضير يعنى باكى نيست و اين بدان معنى است كه مقام محبت به خدا به حدى رسيده است كه قبول اينهمه اذيت نه تنها زيان و زحمت نيست ، بلكه در راه محبت او سراسر سود و راحت است در مقام محبت است كه انسان از چون و چرا ومشاجره باحق فارغ مى شود زيرا كه مشاجره با حق بدترين اقسام كفر است از اين رو است كه امام عليه السلام فرمود: بر در خانه ، خدا به آنچه كه اميد ندارى اميدوارتر باش . حضرت موسى عليه السلام به اميد آتش رفت لعلى ايتكم منهابقبس (479) يعنى : تا شايد براى شما از آن آتش ، اخگرى آورم اما به نور رسيد و به مرتبه عالى نبوت نائل شد.
وقتى حقيقت سلام در انسان متحقق شود، باطن آدمى از تمام صفات پليد شيطانى پاك و صفات رحمانى در او متجلى مى شود از اين رو كيفيت صفات هر كس نشان مى دهد كه او تا چه حد از معنى و حقيقت سلام ، بهره مند مى باشد يكى از اصحاب حضرت رسول صلى الله عليه و آله سمرة بن جندب بود، او در خانه يكى از انصار نخلى داشت و به خاطر اين نخل ، گاه و بيگاه سر زده وارد خانه آن انصارى مى شد، صاحبخانه شكايت او را نزد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بردو هر چه حضرت به او تاءكيد كردند كه موقع ورود به خانه اجازه بگير و سرزده داخل مشو، نپذيرفت و حضرت به او فرمود: در مقابل اين يك نخل ، ده نخل بگير و از آن يكى صرف نظر كن ، باز هم قبول نكرد. ملاحظه مى شود كه بعضى از صفات در انسان هست كه حتى مجاورت با پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و گزاردن نماز و جهاد با آن حضرت نيز در تغيير آن مؤ ثر واقع نمى شود، چنانكه حضرت صادق عليه السلام فرمود: ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلثة يعنى : پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله جز سه نفر، تمام مردم از دين خارج شدند درحجة الوداع ، ناقه پيغمبر صلى الله عليه و آله به چادر اصحاب مى رفت و اصحاب از روى تيمن و تبرك از آن حيوان ، پذيرائى مى كردند تا اينكه به چادر سمرة بن جندب رفت و سمره از شدت بخل با نيزه خود سر آن حيوان را مجروح ساخت . مرض بخل مثل آكله و خوره كه تدريجا تمام بدن را فاسد مى كند، بخل نيز روح آدمى را فاسد مى سازد. حضرت سجاد عليه السلام غالبا در مناجاتشان از صفت بخل ، به خداوند پناه مى بردند و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: منشاء فساد قوم لوط، بخل آنها بود. زيرا شهر آنها بر سر راه بود و عابرين سبيل غالبا در آنجا توقف مى كردند به منظور قطع پاى عابرين ، عده اى تصميم گرفتند كه با آنان چنين عمل شنيعى را انجام دهند، و اين امر موجب شيوع فساد در ميان آنان شد سخن درباره سمره بن جندب و شدت خباثت او بود سمره در عهد حكومت معاويه با زياد بن ابيه والى كوفه وبصره دوستى تمام داشت و ابن زياد كسى است كه نهايت شدت و قساوت را نسبت به اصحاب على عليه السلام اعمال مى كرد.
سمره بن جندب پس از مرگ زياد، ملازم پسر او شد. وقتى كه ابن زياد در صدد تدارك واقعه كربلا بود، سمره در مسجد به منبر رفت و از آل ابى سفيان ، ستايش بسيار كرد و گفت : امير براى من نوشته است كه بر عطاياى لشكريان ، چند برابر بيفزايم ، و عملا نيز چنين كرد وقتى كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام وارد كربلا شد، سمره نامه اى براى آن حضرت نوشت و در آن ، توهين و جسارت بسيار به حضرت كرد، و امام عليه السلام پس از قرائت ، نامه را به دور افكند. اصحاب حضرت سيدالشهداء در كربلا محاصره شدند تصور كنيد اگر انسان در بيابان مخوفى باشد و از دور دو نفر سوار به تعجيل رو به سوى او آيند، چه حالى پيدا خواهد كرد؟ چه رسد به آنكه انسان در محاصره دشمن باشد و ساعت به ساعت بر تعداد آنان افزوده شود، تا آن كه تنها تعداد سوارهاى آنان به سى هزار برسد تمام آنان براى ريختن خون حضرت حسين بن على عليهما السلام آمده بودند. هر كس در اشعار آن حضرت تفكر كند مى فهمد كه آن بزرگوار چه حالى داشته اند، و تا چه حد از دنيا متنفر بوده اند. نقل شده است كه آن حضرت مكررا اين اشعار را زمزمه مى فرمودند:
يا دهر اف لك من خليلى
كم لك بالاشراق و الاصيل
من صاحب و طالب قتيل
و الامر فى ذاك الى الجليل
حضرت سجاد عليه السلام فرمود: شب عاشورا وقتى پدرم اين اشعار را دو سه بار ترنم فرمود، يقين كردم كه بلا نازل شده است . گريه گلويم را گرفت . عمه ام بالاى سرم بود و مرا پرستارى مى كرد او نيز با شنيدن اين اشعار احساس كرد كه بلا نازل شده است و پدرم اميد به حيات ندارد كه مى فرمايد: و كل حى سالك سبيل يعنى : هر موجود زنده اى پوينده راه (مرگ ) است و چون زنها رقيق القلب و كم طاقتند، عمه ام سربرهنه بنزد پدرم شتافت ، در حاليكه دامنش به پاهايش مى پيچيد، گفت : اى كاش ، مرگ زندگى را از من مى گرفت . اليوم مات جدى رسول الله صلى الله عليه و آله ، اليوم مات ابى عليه السلام ، اليوم مات امى عليه السلام ايوم مات اخى عليه السلام يا خليفة الماضين يعنى : اى جانشين گذشتگان در حقيقت امروز جدم رسول الله صلى الله عليه و آله رحلت فرمود، امروز پدرم عليه السلام وفات كرد، امروز مادرم عليه السلام درگذشت ، امروز برادرم امام حسن عليه السلام سايه از سرم برگرفت . همه آن ها كه رفتند تو را داشتم اما تو كه رفتى ديگر چه كنم و اشك در چشم آن حضرت حلقه زد آنگاه عرضه داشت : يا اخى ردنا الى حرم رسول الله صلى الله عليه و آله يعنى : اى برادر! ما را به سوى حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله بازگردان ،. حضرت فرمود: هيهات لوترك القطالنام يعنى : چه آرزوى دورى ؛ آخر اگر صياد دست از مرغك بردارد، در آشيانه خود مى ماند. عمه ام چون اين عبارت شنيد، گريه گلويش را گرفت و سيلى بصورت خود زد و گريبانش را دريد و فريادى زد و بيهوش شد. امام او را به هوش آورد و تسلى داد و موعظه كرد و به او فرمود: اى خواهر! جدم و پدرم و مادرم همه از من بهتر بودند و مردند، همه اهل سماوات و ارضين خواهند مرد، پس از من صورت مخراش و موى پريشان مكن و صبر پيشه كن ! تمام مواعظى را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به حضرت فاطمه عليه السلام نموده بود، حضرت سيد الشهداء عليه السلام به حضرت زينب عليه السلام تكرار كرد، جز آن كه نفرمود مجلس نوح بر پا مكن ، زيرا مى دانست كه اين قوم شرير نخواهند گذاشت كه آن ها گريه كنند، چه رسد به آنكه مجلس نوحه برپا كنند. حضرت زينب عليه السلام به وصيت برادر عمل نمود و صبر كرد مگر در يكجا كه عصمت صغرى دختر كبراى على عليه السلام طاقتش طاق شد و ديگر نتوانست صبر كندو بى اختيار نعره واحسيناه از او برخاست و آن وقتى بود كه در مجلس يزيد پليد چشمش به سر برادرش در درون طشتى كه در سفره شراب نهاده شده بود افتاد، در حاليكه يزيد پليد با چوب خيزران دندانش شريفش را مى آزرد با ديدن اين صحنه بود كه فرياد واحسيناه ! و قلباه ! يابن محمد المصطفى يابن على المرتضى يا بن مكة و منى از زينب عليه السلام برخاست . اى برادر! اكنون كار به جائى رسيده است كه لب و دندانى را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مكرر مى بوسيد و با چوب خيزران بكوبند! و آنچنان ناله نمود كه اهل مجلس به گريه درآمدند. راوى گفت : صوتها تحرق القلوب يعنى : ناله محزون او قلبها را آتش مى زند. الا لعنة الله على القوم الظالمين .