بسم الله الرحمن الرحيم
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما پيش از اين لطايف و نكات آيه شريفه اى كه خداوند در آن صفات عبدالرحمن را ذكر فرموده است ، بيان شد. در آيه شريفه مزبور دو صفت براى بندگان خدا ذكر شده بود: يكى آنكه : عبادالرحمن الذين يمشون على الارض هونا (508) يعنى : بندگان خداوند رحمن كسى هستند كه مشى آنان در زمين ، به آرامى و در كمال تذلل و انقياد است . و صفت دوم ، آن كه : اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (509) يعنى : چون مقابل مخاطلب نادان قرار گيرند، سلام كنند حال كه ايشان با جاهلان ، چنين باشند، به طريق اولى با عاقلان در مقام صلح و تسليم خواهند بود.
سپس يازده آيه بعد نيز در بيان صفات بندگان خدا است والذين يبيتتون لربهم سجدا و قياما و الذين يقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها كان غراما انا سآءت مستقرا و مقاما و الذين اذا انفقوا النفس التى حرم الله الا بالحق و لايزفون و من يفعل ذلك يلق اثاما يضاعف له العذاب يوم القيمة و يخلد فيه مهانا. الا من تاب و امن و عمل عملا صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما و من تاب و عمل صالحا فانه يتوب الى الله متابا و الذين لايشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا كراما. والذين اذا ذكروا بايات ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذريتنا قرة اعين و اجعلنا للمتقين اماما (510) يعنى : كسانيكه شب را در سجده و قيام براى پروردگار خويش سپرى كنند، آنان كه گويند: پرروردگارا عذاب دوزخ را از ما بگردان كه عذاب آن ، سخت مهلك و پايدار و دوزخ ، بدجايگاهى است و آنان كه به هنگام انفاق نه اسراف كرده و نه بخل ورزند، بلكه طريق اعتدال و ميانه را برگزيده اند، و آنانكه شرك نورزيده و در برابر خداوند، معبود ديگرى نخوانند، و انسانى را كه خداوند جز به حق كشتن آنرا حرام نموده است به قتل نرسانند، و زنا نكنند و آن كسى كه چنان كند، گناهكار است و عذاب و را در روز قيامت ، دو چندان مى باشد و در آنجا براى هميشه خوار و ذليل خواهد بود. مگر آن كس كه به سوى حق باز گردد و ايمان آورد و عملى صالح انجام دهد، كه در اينصورت ، خداوند، اعمال بد ايشان را به نيكى ها و حسنات ، مبدل خواهدساخت و خداوند آمرزنده و مهربان است و هر كس كه توبه كند وعمل صالح و شايسته انجام دهد، بدون ترديد به سوى حق باز مى گردد و از بندگان خداوند رحمن آنانند كه به دروغ شهادت نمى دهند و چون به كار لغو و مردم هرزه بگذرند و بزرگوارانه درگذرند. آنانكه چون نشانه هاى پروردگارشان ، را بيادشان ، آورند، از روى نابينائى و ناشنوائى او راسجده و تسبيح نكنند، و آنانكه در دعا گويند: پروردگارا زنان و فرزندان ما را مايه روشنائى چشممان قرار ده و ما را پيشواى پرهيزگاران گردان .
آنگاه خداوند على اعلى در مقام اجر آنان مى فرمايد: اولئك يجزون الغرفة بما صبروا و يلقون فيها تحية و سلاما خالدين فيها حسنت مستقرا و مقاما (511) يعنى : آنان به خاطر صبر و شكيبائيشان بر طاعت خداوند منزلى از بهشت پاداش خواهند گرفت و با آنان در جنت با تحيت و سلام برخورد خواهد گرديد، و جاودانه در بهشت خواهند بود، كه جايگاه و مقام نيكوئى براى آنان است در اينجا خداوند جواب سلام آنها را مى دهد و به آنان سلام مى كند، زيرا كه خداوند در مقابل عملشان به آنان جنين وعده داده است . ارى هر كس كه به آداب سلام عمل كرد و داخل در دارالسلام شد، خداوند به او سلام مى رساند. و اما ان كان من اصحاب اليمين فسلام لك من اصحاب اليمين (512) يعنى : و اما اگر از اصحاب يمين (ياران سمت راست ) بود، پس بشارت باد او را كه در نهايت سلامت و امنيت از هر رنجى است . و اذا جاءك الذين يؤ منون باياتنا فقل سلام عليكم (513) يعنى : وچون آنان كه به آيات و نشانه هاى ما ايمان دارند، نزد تو آيند، بگو، سلام بر شما بنابراين انسان بايد خود را در آن جماعت داخل كند، كه پيغمبر صلى الله عليه و آله ماءمور به سلام كردن ، به آنها شد و هر كس كه به آيات خدا ايمان آورده و به مقتضاى آن عمل كند، سلام بر او است .
ديگر از آداب سلام ، افشاء آن است . چهار چيز است كه تمام افراد در برابر آن مساوى اند و هيچ فرقى ميان مؤ من و كافر و صالح و فاسق در اين چهار چيز گذارده نشده است . يكى از آن ها رعايت امانت است ، هر چند كه امانت گذرانده كافر و خارجى و يا ناصبى باشد. حضرت سجاد عليه السلام فرمود: اگر فرزند ابن ملجم شمشيرى را كه به وسيله آن پدرش حضرت امير عليه السلام را ضربت زده بود نزد من امانت گذارد و سپس مطالبه كند به او رد خواهم كرد. نيز فرمود: اگر شمشير خنجرى راكه به وسيله آن حسين عليه السلام را شهيد كرد نزد من امانت گذارند و بعد مطالبه كند به او رد خواهم كرد و فرمودند: به كثرت نماز و روزه شخص مغرور و فريفته نشويد، كه آنها از جمله عادت است و انجام آن اسباب شهرت و معاش دنياى شخص و تركش موجب مرض است . بلكه شخص را به وسيله راستى گفتار و اداء امانت امتحان كنيد. عبدالله بن ابى يعفور كه يكى از ثقات جليل القدر است به وسيله شخصى كه نزد حضرت صادق عليه السلام مى رفت خدمت آن حضرت سلام رسانيد. حضرت صادق عليه السلام فرمودند: بر تو و او سلام باد، و بدان كه آنچه موجب تقرب على عليه السلام در نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله شد صدق گفتار و اداء امانت بود حضرت رسول صلى الله عليه و آله چقدر به صفت امانت مشهور بودند به طوريكه هيچكس در امانت آن حضرت شكى نداشت ، و حتى در نزد كسى امانت گذارد نزد آن حضرت مى گذاردند. و حكمت آنكه در هنگام هجرت حضرت امير عليه السلام را در مكه گذاشتند آن بود كه حضرت امانات مردم را به صاحبانشان رد كند، و تا سه روز منادى ندا مى كرد كه هر كس امانتى نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله داشته است بيايد و بگيرد. البته امانت داراى دو معناى ظاهرى و باطنى مى باشد. معناى ظاهرى آن همان است كه در كتب فقهيه با شرايط آن مذكور است ، كه گفته اند: حين المطالبه ، بدون عذر، بايد به صاحبش رد شود، و حتى گفته اند: تقاص در امانت نيست . چنانكه شخصى خدمت امام عليه السلام عرض كرد: سلطان نزد من مال مى نهد و من مى دانم كه خمس شما را نمى دهد. حضرت فرمودند: ما را به او رد كن به معناى باطنى امانت وجود، حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت او عليهم السلام است . آيه مباركه انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فاءبين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا (514) يعنى : ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم و آنها را از برداشتن آن امتناع كردند و از آن ترسيدند، و انسان اين امانت را پذيرفت و بر دوش كشيد، كه بدون ترديد انسان موجودى بسيار ستمكار و جاهل است تفسير به پيغمبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت بزرگوار آن حضرت شده است . دائره امان بسيار وسيع است و در آنچه خداوند به بنده خود داده است ، غالب معاملات را در مورد آنها انجام داده است . بعضى را ويعه نهاده است . برخى را بخشيده است و در آنچه كه بخشيده است و نيز با بنده در مقام بيع و شرى برآمده است . ان الله اشترى من المؤ مننى انفسهم و اموالهم بان الهم الجنة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون وعدا عليه حقا فى التورية و الانجيل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به و ذلك الفوز العظيم (515) يعنى : خداوند در مقابل بهشت جانها و اموال مؤ منين را از آنان خريدارى مى كند، به اينكه در راه خدا ستيز كنند، و بكشند و كشته شوند، كه اين وعده اى حق است كه در تورات و انجيل و قرآن به مؤ منين داده شده است .
پس بشارت باد شما را به فروش و معامله اى كه نموديد، و آن رستگارى بزريگ است . گاه به نحو وديعه و به منظور تصرف خاصى كه تماما بايد به امر حق باشد نعمتى را در اختيار انسان قرار مى دهد اللهم اجعل نفس اول كريمة و وديعة تسترجعها منى و دائعك عندى و متعنا باسماعنا و ابصارنا و اجعلها الوارثين منى يعنى خداوند! اولين وديعه بزريگ كه از ميان ودايعى كه نزد من است خواهى گرفت ، نفس و جان من باشد، و ما را از گوشها و چشمهايمان بهره مند، ساز و آنها را وارث من قرار ده .
يكى از نعمتهاى خداوند آن است كه به هنگام مرگ قوى و اعضاء انسان به حال خود باشند، و اول چيزى كه از انسان گرفته ميشود نفس انسان باشد و قوا واعضاء و جوارحش وارث نفس شوند. انسان بايد تضرع بسيار كند كه خداوند به وقت مردن ابتدا قوايش را نگيرد انسان نبايد در اين قوا و جوراحى كه خداوند نزد او به امانت نهاده است خيانت كند، بلكه هر تصرفى كه در آن ها ميكند، بايد به امر خدا باشد. و خداوند كه اين همه امر به رد امانت فرموده است خود اولى به رد امانت است ، اگر از بنده امانتى نزد او باشد. لهذا گفته اند كه وقتى انسان حالتى خوش دارد خوب است عقايد خود رانزد خداوند ذكر كرده و به امانت به او بسپارد تا در وقت مردن به او رد كند، و اين از كارهاى بزرگ است . پس در رعايت امانت صالح و فاسق و شريف و وضيع مساوى اند.
دوم از چيرهائى كه مؤ من و كافر و صالح و فاجر در آن مساويند، نيكى به والدين است خداوند در چند جا از قرآن كريم نيكى نسبت به والدين را همطراز و عدل توحيد قرار داده است . و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلاتقل لهما اف و لاتنهرهما و قل لهما قولا كريما و اخفض لهماجناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربياتى صغيرا (516) يعنى : پروردگارت چنين فرمايد كه جز او را نپرستيد و به والدين خويش احسان كنيد اگر يكى يا هر دوى آنها در نزد تو به سن كهولت رسيدند و به آنان تندى سخن مگو و ايشان را از خود مران و با آنان سخنى نيكو و شريف بر زبان آور و بالهاى فروتنى و خضوع را از روى رحمت و محبت براى آنان بگستران ، و بگو: پروردگارا همانگونه كه مرا در حاليكه طفل خردسالى بودم پرورش دادند و بزرگ كردند تو نيز آنان را مورد رحم و ملاطفت خويش قرار ده . پسانانس ابدا نبايد در هيچيك ازامور با پدر و مادر خود مخالفت كند، مگر در معصيت خدا كه استثناء شده است . در تمام امور، قلب ولسان و جوارح انسان بايد از پدر و مادر اطاعت نمايد. در اين رابطه اجمالا چهار مقام و مرتبه وجود داد كه دو مقام آن در رضا و دو مقام ديگر در عقوق است . مرتبه اول رضا آن است كه انسان در تمام طول حياتش نسبت به پدر و مادر مثل روز تولدش باشد يعنى همچنانكه روز تولد در برابر پدر ومادر از خود هيچ راءيى نداشته است تا روز مردن نيز در برابر آنها از خود هيچگونه راءيى نداشته باشد، بلكه تسليم صرف باشد. مرتبه دوم رضا آن است كه اگر چه ازخود ميل داشته باشد، اما به مجاهده بسيار آن را از خود دور كند و راءى خود را تابع راءى آنان قرار دهد: مرتبه سوم كه اولين مرتبه عقوق است آن است كه نسبت به آنان مثل شريك باشد يعنى از خود راءى داشته باشد و با آنها بنشيند و گفتگو كند و راءى خود را با راءى آنها بسنجد و آنگاه هر كدام را نافع ديد بر اساس آن رفتار نمايد. چهارم آن است كه هيچگاه مطابق راءى آنها رفتار نكند، مگر به ندرت و آنهم وقتى كه راءى آن ها مطابق با راءى خودش باشد، موضوع عقوق مثل ساير گناهان نيست . اگر شخص مرتكب زنائى يا غيبتى شد، يك گناه بيشتر در نامه اعمال او نمى نويسند. اما اگر عاق پدر و يا مادر شد، تا حلاليت حاصل نشده است هر روز گناهكار است .
سومين چيزى كه همه افراد در آن مساويند، وفاى به عهد است . در قيامت درباره گروهى خطاب مى رسدكه آنها را داخل بهشت كنيد زيرا وفاى به عهد نموده اند.
چهارم افشاء است نسبت به نيك و بد. دختر طائى را وقتى اسير شده بود خدمت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بردند. عرض كرد: من دختر بزرگ قوم بودم پدرم اطعام مى كرد وافشاء سلام مى كرد. حضرت پرسيدند پدرت كه بود: عرض كرد: حاتم . حضرت فرمودند: او را از ميان اسرا بيرون برند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله به اطفال هم سلام مى كردند و مى فرمودند: پنج چيز است كه بعد از من بايد بماند، و خود مادام العمر آنها را ترك نكنم : بر الاغ برهنه سوار شوم ، و بز را به دست خود بدوشم ، و كفشم را به دست خود وصله كنم و با خادم خويش غذا بخورم و افشاء سلام نمايم . پيغمبر صلى الله عليه و آله به سر بريده نيز سلام مى كرد، انبياء سابق هم چنين مى كردند. زمانى كه يزيد خبيث حكم كرد كه در خرابه شام خيمه زدند و سر مبارك حضرت ابى عبدالله عليه السلام را در آنجا قرار داد تا چهل نفر را به عنوان موكل و محافظ آن خيمه گمارد. يكى از آنان مى گويد: شبى بسيار بد حال بودم و خوابم نمى برد. تمام رفقايم شراب خورده بودند و مست شده و خوابيده بودند. در اثناء شب ، ناگاه شنيدم كه شخصى دو بيت شعر خواند كه مضمونش آن بود كه : گريه كن بر آن سر... و هاتف ديگر جوابش را گفت من مظطرب شدم . ناگاه صيحه عظيمى برخاست و هاتفى آواز داد كه ، اى آدم فرود آى ! ديدم حضرت آدم صفى الله وارد خيمه شد و ايستاد و عرض كرد: السلام عليك يا اباعبدالله لعن الله قاتلك سپس مشغول نماز شد. مضطرب شدم . قدرى طول نكشيد كه ندا آمد: يا نوح ! آدم سلام كرد، تو هم بيا و سلام كن ! نوح داخل چادر شد و عرض كرد: السلام عليك يا اباعبدالله سپس پهلوى آدم جاى گرفت و مشغول نماز شد. بار سوم حضرت موسى را ندا كردند. او هم آمد و پس از اداى سلام به كنارى رفت و مشغول نماز شد. آنگاه حضرت رسول صلى الله عليه و آله با حضرت عيسى وارد شدند و سلام كردند. جبرئيل بر آن حضرت ظاهر شد و عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله اگر بخواهى عالم را زير و رو مى كنم . حضرت قبول نكردند. سپس اضطرابى عظيم پديد آمد و آنگاه شخصى با شمشير برهنه و همراه او جمعى از ملائك كه هر يك شمشيرى به دست داشتند ظاهر شده و هر كدام بر سر يكى از محافظين خيمه رفته وآنها را كشتند. يكى از آنان به سوى من آمد كه گفتم : يامحمد اغثنى يعنى اى محمد صلى الله عليه و آله مرا درياب ، و حضرت فرمودند: با او كارى نداشته باشيد! لارحمك الله . صبحگاهان اين خبر را به يزيد دادم ، و او گفت : اگر كسى را از اين واقعه خبر دهى تو را هلاك خواهم كرد. آنگاه كسانى را فرستاد كه گودالى كندند و اجساد خبيث آنها را دفن كردند. الا لعنة الله على القوم الظالمين .