تسامح و تساهل در دین
احترام خداوند به پيامبر(ص) هيچگاه باعث نشد كه درباره رسال وي به ديد تساهل و تسامح بنگرد.
لزوم پايبندي به قوانين اسلام
احترام خداوند به پيامبر (ص) هيچگاه باعث نشد كه درباره رسال وي به ديد تساهل و تسامح بنگرد. خداي متعال در قرآن مجيد ميفرمايد:
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ؛
و اگر – او – پارهاي گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت ميگرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره ميكرديم.
اين كلام خداوند نشان ميدهد كه او در ابلاغ وحي و مسئوليّت مهمّ رسالت با كسي قوم و خويش ندارد و پيامبر موظّف است عين فرمان خدا را بيكم و كاست، ابلاغ نمايد.
بحث تسامح و تساهل از اساس اشتباه است؛ زيرا وقتي پيامبر خدا اجازه كم يا زياد كردن وحي يا تسامح در برابر آن را ندارد، تكليف ديگران مشخّص شده و هرگونه حقّّ تسامح و تساهل در احكام خدا از همگان سلب ميگردد. اگر بخواهيم زلال اسلام در همه قلوب جاري شود، بايد در اجراي احكام الهي جدّي عمل كنيم؛ نه اينكه به جاي رضايت خدا، به فكر خشنودي خلق خدا باشيم.
در همه جاي دنيا، ممنوع است كه كسي مطلبي را كه ديگري نوشته، به نام خود چاپ و منتشر كند. اينكار از لحاظ قانوني، عقلي و شرعي، حرام است و يك نوع دزدي به شمار ميرود. حال كه نسبت به مسائل انسانها اينگونه است، پس چگونه كسي ميتواند آنچه را كه ديدگاه و نظر شخصي خود اوست، به نام پيامبر (ص) و يا اسلام، به مردم القا كند و بگويد اين را خدا و اسلام گفته است، اين خيانت به رسول خدا (ص)، قرآن و اهل بيت (ع) است.
نخستين بار اينكار را يهوديان انجام دادند. روايات و مطالبي كه امروزه به «اسرائيليات» مشهور است، از كارهاي قوم يهود بوده است. آنها به ظاهر مسلمان ميشدند و كتابهايي را به اسم تفاسير قرآن يا به نقل از پيامبر (ص) معرفي ميكردند. كعبالاحبارها و ابوهريرهها اينگونه به وجود آمدند. وظيفه آنها اين بود که به نام اسلام و به نام پيامبر (ص) چيزي را بگويند كه آنان هيچگاه نگفتهاند. البته وظيفه مسلمانان و علماي اسلام در چنين وضعيّتي مشخّص شده است:
«إِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ، وَ إِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنُهُ اللهِ»؛
اگر در امّت من بدعتها ظاهر شد، بر عالم واجب است كه علم خود را آشكارا بيان كنند، وگرنه لعنت خدا بر اوست.
علماي اسلام بايد با اظهار علم و دانش خود، بدعتها را معرّفي و مردم را از آنها آگاه كنند و مسلمانان نيز بايد از ايشان پيروي كرده و خود را از افتادن در دام بدعتها نجات دهند.
در صدر اسلام وقتي كه دشمنان اسلام ديدند رسول خدا (ص) قدرت پيدا كرده است، سعي كردند كه تمام زحمات ايشان را از بين ببرند. شعار «مذهب عليه مذهب» را كه ما از امثال «ماركس» ميشنيديم، از گذشتههاي دور وجود داشته است. آنان ديدگاه خود را به نام خليفه، صحابي و تابعين عرضه مينمودند و ميگفتند: هركس كه صحابه پيامبر (ص) است – يعني پيامبر را ديده است – هر چه گفت، درست است! امّا آن زني كه طبق برخي روايات پيامبر را كشت، آن حضرت را ديده بود يا نه؟ آيا او هم از صحابي است و هرچه گفت درست است؟ منافق كسي است كه در ظاهر مسلمان است، ولي در واقع مسلمان نيست. صحابي بودن يا نبودن او در اين تعريف ملحوظ نيست؛ حتّي زن پيامبر بودن نيز مدخليّت ندارد. چنانكه زن حضرت لوط (ع) و زن حضرت نوح (ع)، به اين دو پيامبر خدا خيانت كردند. در قرآن در اين باره آمده است:
ضَرَبَاللهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرأَۀ نُوحٍ وَ امْرأَۀَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنَ مِنْ عِبادِنَا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْيِنا عَنْهُما مِنَاللهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلِينَ¦؛
خدا بر كساني كه كفر ورزيدهاند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كاري از دست – شوهران – آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شويد.
امام (ع) فرمود: «گمان ميكني اگر كسي خودش ار شيعه دانست، همين براي نجات او كافي است؟ ما خطّ امان از عذاب براي كسي نداريم». تا به حال به هيچ كسي وعده ندادهاند كه آسوده خاطر باش، تو را جهنّم نخواهيم برد. حضرت در ادامه ميفرمايند: «اگر اميرالمؤمنين (ع) از همه بهتر است، به اين سبب است كه از همه باتقواتر است. اگر ميبيني مادرم زهرا : يگانه است، چون در فضايل يگانه است؛ وگرنه پيامبر (ص) دختر ديگر هم داشت. اگر ميبيني رسول خدا (ص) اوّل است، چون به واقع اوّل است. واين در گرو تقوا و ورع است، درگرو خودنگهداري و صيانت از خود».
اگرچه به ظاهر از پيامبر دور هستيم، ولي با عمل به توصيههاي آن حضرت، در جوار او قرار خواهيم گرفت. اويس قرني پيامبر را نديده بود. پيامبر (ص) هم به ظاهر او را نديده بودند؛ ولي اين امر چيزي از عظمت مقام اويس كم نكرد. او از بهترين ياران پيامبر و شيفته اميرالمؤمنين بود.
وقتي پيامبر (ص) به رسالت مبعوث شدند، منتظران واقعي ايشان بسيار شادمان شدند. سلمان فارسي.، همين كه شنيد پيامبر ظهور كرده، بسيار خوشحال شد. فرمود:« اين همان آقايي است كه دنبالش هستيم، بايد برويم و او را از نزديك ملاقات كنيم». برخي هم از بعثت پيامبر ناراحت شدند، زيرا منافعشان به خطر افتاد و به قولي، دكّانشان تخته شد. با ظهور امام عصر (عج) نيز بسياري خشنود ميشوند و در مقابل ايشان گروهي نيز اندوهگين خواهند شد. ما بايد هماكنون تكليف خود را روشن كنيم. أنشاءالله بايد سعي در گروهي قرار بگيريم كه از آمدن حضرت خوشحال ميشوند، كساني كه به دنبال حضرت ميدوند، كساني كه با ديدن حضرت خواهند گفت كه او همان است كه ما دربارهاش ميگفتيم:
«بِنَفْسي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنّا، بِنَفْسي أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا».
مرحوم آيتالله مرعشي. در سن بيست و چهارسالگي به محضر آن حضرت تشرّف پيدا كرد؛ ولي عمر ما با شتاب ميگذرد و هنوز ديدگانمان لياقت رؤيت روي او را ندارد.
علي بن يقطين، در بستر مرگ بود. فرزندانش پرسيدند: «انتظار ظهور براي ما چه بركتي دارد؟» فرمود:« به خدا اگر انتظار نبود، از شيعه چيزي باقي نميماند. همه اميد و هستي ما اوست».
تو كه يك گوشه چشمت غم عالم ببرد
حيف باشد كه تو باشي و مرا غم ببرد