محاسبه نفس
بسم الله الرحمن الرحيم
نحمدالله الذی ابتدئنا بالوجود، و ربانا فی ظهور الآباء و الجدود، و بطون الامهات و الجدات، و الهمنا التشريف بمعرفته، و ارتضانا لعبادته، و عرفنا ان معنا ملائکة حافظين، و امرنا بالمحاسبة و الاحتياط ليوم الدين، و نشهد ان محمداً صلی الله علیه و آله و سلم سيد المرسلين، و اوصيائه خيرة الوصيين، اما بعد فقال الله العليم فی کتابه العظيم:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»
محاسبه نفس بهترین راه رسیدن به سعادت است. انسان با ریاضت و زحمت می تواند به آرزوهای دنیوی و اخروی برسد.
بهترین ریاضت که انسان را از خاک به افلاک و سعادت ابدی می رساند، محاسبه نفس است که انسان نفس خود را به حساب بکشد، تا فردا پشیمان نشود، غیر از اینکه عقل سلیم به این مطلب حاکم است، کتاب و سنت نیز آمرند.
محاسبه از دیدگاه قرآن
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»[1]
ای کسانی که ایمان آورده اید! از مخالفت خدا بپرهیزید، و هر انسانی باید بنگرد تا چه چیز را برای فردایش از پیش فرستاده، و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است.
آری تقوی و ترس از خداوند سبب می شود که انسان برای فردای قیامت بیندیشد و خود را به حساب بکشد، و اعمال خود را پاکیزه و خالص کند.
مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله علیه در تفسیر المیزان و در ذیل این آیه می فرمايد: مقصود از «اتقواالله» همان تقوای در مقام محاسبه است که انسان وقتی نظر به اعمال خود کرد آن را اصلاح نماید و خالصاً برای خداوند سبحان انجام دهد و اعمال خود را از چیزهایی که آنها را فاسد می نماید حفظ کند و مقصود از امر به تقوی که در اول آیه آمده، این است که ناظر به اصل انجام است.»[2]
محاسبه از دیدگاه روایات
در روایات، اخبار متعددی است که ما را به محاسبه ترغیب و تشویق می کنند.
«عن ابی الحسن الماضی صلوات الله عليه قال: ليس منا من لم يحاسب نفسه فی کل يوم فان عمل حسنا استزاد الله، و ان عمل سيئا استغفرالله من و تاب اليه»[3]
حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکشد، پس اگر کار خوب کرده است از خدا فزونی آن را بخواهد، و اگر کار بعد انجام داده است از خدا آمرزش آن را بخواهد و از آن توبه کند. امام صادق علیه السلام به شخصی فرمود:
«انک قد جعلت طبيب نفسک و بين لک الداء، و عرفت آية الصحة، و دللت علی الدواء فانظر کيف قيامک علی نفسک.»[4]
تو را طبیب خود نمودند و درد را برایت بیان کردند، و نشانة صحت را به تو یاد دادند و تو را به دارو راهنمائی نمودند. تو بنگر که چگونه در پرستاری خود قیام می کنی.
و در حدیث دیگر محمد بن مسلم گوید: از اما باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود:
«ما احسن الحسنات بعد السيئات؛ و ما اقبح السيئات بعد الحسنات»[5]
چه بسیار خوب است حسنات دنبال سیئات! و چه بسیار بد و زشت است سیئات دنبال حسنات.
امام حسن علیه السلام می فرماید:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «لايکون العبد مؤمناً حتی يحاسب نفسه اشد من محاسبة الشريک شريکه و السيد عبده»[6]
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: بنده مؤمن نمی شود، مگر اینکه نفس خود را سخت تر از شریک برای شریکش و مولی بنده اش را به حساب بکشد.
آری محاسبة نفس باعث ترس انسان از قهر خدا و آتش جهنم می شود و ترس واقعی، از گناه جلوگیری می کند.
ترس از خدا تحول ایجاد می کند
ابوحمزة ثمالی از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل می کند که آن جناب فرمود: مردی با زن خود در کشتی نشست، کشتی به علت اثر امواج در هم شکسته شد، مسافرین همه غرق شدند غیر از همان زن که به تخته پاره ای چسبیده، در میان جزیره ای افتاد و نجات یافت.
اتفاقاً، در آن جزیره مرد راهزنی بود که از هیچ معصیتی خودداری نمی کرد، با او مصادف گردید. چشم راهزن به زنی تنها و بی مانع افتاد. هیچ احتمالی نمی داد به اینکه در جزیره زنی را ببیند. با تعجب پرسید: تو از آدمیانی یا از جنیان؟ جواب داد: از بنی آدمم. راهزن به خیال خود وقت را غنیمت شمرده بدون اینکه کلمه ای از او پرسش کند، آمادة عمل نامشروع گردید. در این هنگام چشمش به آن زن افتاد، دید چنان لرزه اندامش را فرا گرفته که مانند شاخة درخت می لرزد. پرسید: از چه می ترسی؟ با سر اشاره به طرف آسمان نموده گفت: از خدا می ترسم. سؤال کرد: آیا تا کنون چنین پیش آمدی برایت رخ داده که به نامشروع با مردی جمع شوی؟ گفت: به عزت پروردگارم سوگند هرگز چنین کاری نکرده ام. لرزیدن و ارتعاش مفاصل زن و رنگ پریدة او راهزن را تحت تأثیر قرار داد و (لحظه ای فکر کرد و محاسبه نمود) گفت: ای زن! با اینکه تو تا کنون چنین کاری را نکرده ای، این بار هم با اجبار من با نارضایتی تن در می دهی، و این طور می ترسی. به خدا سوگند من از تو سزاوارترم. آن مرد با حالت ترس از جا حرکت کرد، منصرف شد. به خانه و خانوادة خود برگشت و از گناهان گذشته توبه نمود.
در راه با راهبی همراه شد. مقداری با هم راه پیمودند حرارت آفتاب بر آنها تابید. راهب گفت: جوان! خوب است دعا کنی خداوند ما را به وسیلة ابری سایه اندازد که از حرارت خورشید آسوده شویم. جوان با شرمندگی اظهار داشت: مرا در نزد خدا کار نیکی نیست که جرأت تقاضا داشته باشم. راهب گفت: پس من دعا می کنم تو آمین بگو. جوان قبول کرد. راهب دست نیاز دراز کرده و از خداوند خواست، ابری بر آنها سایه بیندازد. راهزن هم آمین گفت. چیزی نگذشت که ابر مقداری از آسمان را فرا گرفت. آن دو در سایه ابر به راه خود ادامه دادند!
بیش از ساعتی راه نپیموده بودند که بر سر یک دو راهی رسیدند. جوان از یک طرف، راهب از جادة دیگر از هم جدا شدند. یک مرتبه راهب متوجه شد ابر به همراه جوان می رود. به او گفت:
اکنون معلوم شد تو از من بهتری و دعای تو مستجاب شده، نه دعای من! باید داستان خود را برایم شرح دهی. جوان داستان زن را برایش تفصیلاً بیان کرد.
«فقال: غفرالله لک ما مضی حيث دخلک الخوف. فانظر کيف تکون فيما تستقبل»
خداوند به واسطة همان ترسی که تو را فرا گرفته، گناهان گذشتهات را آمرزیده، اینک متوجه باش در آینده خود را از خطا نگهداری.[7]
شاهد حاکم است
از این حکایت باید پند بگیریم که بیم و ترس آن زن از خداوند، و در نگاه کردن او در حال ارتعاش و لرزه به آسمان، و آه کشیدن او، چه تحولاتی در درون راهزن به وجود آورد. چه خوب است که انسان آئینه را روبروی خود گذاشته و صورت خود را در آن دیده و به خود بگوید:
«يا نفس اتقی فی الخلوات المئاثم فان الشاهد هو الحاکم»
ای نفس! بپرهیز از گناه و خطاهائی که در جاهای خلوت واقع می شود. (و بدان که) حقیقت دارد، شاهد، خود حاکم است. و غیر از اینکه حاکم یعنی (پروردگار متعال) شاهد است، نگهبانانی جهت ثبت اعمال و افعال تعیین فرموده است که قرآن به این مطلب ناظر است که می فرماید:
«وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ِکرامًا كاتِبينَ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»[8]
بدون شک نگهبانانی بر شما گمارده شده است که در نزد پروردگار مقرب و محترمند و پیوسته اعمال شما را می نویسند و از آنچه شما انجام می دهید آگاهند و همه را به خوبی می دانند. در تفسیر نمونه آمده است. منظور از «حافظین» در اینجا فرشتگانی هستند که مأمور حفظ و نگهداری اعمال انسانها اعم از نیک و بد هستند که در آیة 17 سوره «ق» از آنها تعبیر به «رقیب عتید» شده است.
«ما يلفظ من قول الالديه رقيب عتيد»
انسان هیچ سخنی را تلفظ نمی کند مگر اینکه نزد آن فرشته ای مراقب و آماده برای انجام مأموریت است.
«يا نفس! ان الله ملکا ينادی کل ليلة يا ابناء الستين عدوا انفسکم فی الموتی بعد حين»
کنون باید این خفته بیدار شو چو مرگ اندر آرد زخوابت چه سود
چو شیبت در آمد بر وی شباب شبت روز شد دیده بر کن ز خواب
من آن روز بر کندم از عمر امید که افتادم اندر سیاهی سفید
گذشت آنچه در ناصوابی گذشت در این دم دگر در نیایی گذشت
گرت چشم عقل است و تدبیر گور کنون کن که چشمت نخورد است مور
کنونت که چشم است اشکی بیار زبان در دهان است عذری بیار
«يا نفس! أنظری اولاً فی ذنوبک الظاهرة قبل حلول الساهرة، ثم انظری فی الموت و سکرته، و القبر و ضيقته، ثم انظری بعد هذه الثلاث الی عذاب الاجداث، ثم فی اهوال النداء يوم النشور.»
ای نفس! گناهان ظاهری خود را بررسی کن، قبل از اینکه به عرصة وحشتناک محشر حاضر شوی. سپس به مرگ و حالت جان کندن دم مرگ، قبر و تنگی آن نگاه کن.
بعد از این احوال سه گانه به درد، رنج و شکنجة بدنها در قبرها نظر کن و بعد از آن به فزع و ترسهای وحشتنانک صداهای روز قیامت نگاه کن.[9]
ای نفس! به سوی خدا حرکت کن، و این آیه را قوّت دل قرار بده «وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ»[10]
جز خدا کیست که گناهان را ببخشد؟
ای نفس! خداوند کریم در قرآن می فرماید: «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ»[11]
برای رسیدن به آمرزش و مغفرت پروردگار بر یکدیگر سبقت بجویید و بهشتی که وسعت آن آسمانها و زمین است، برای پرهیزگاران آماده شده است.
نتیجه مبارزه با نفس
در کتاب انوار نعمانیه صفحة 117 مینویسد: پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: در میان بنی اسرائیل عابدی بسیار زیبا و خوش روی بود که زندگی خود را با بافتن زنبیل از برگ خرما تأمین می کرد. روزی عابد از در خانة پادشاه می گذشت، کنیز خانم پادشاه او را دید و وارد قصر شد و زیبائی جمال عابد را برای خانم تعریف کرد.
خانم پادشاه به کنیز گفت: به هر وسیله ای او را داخل قصر کن. همین که عابد داخل شد، چشم همسر پادشاه به او افتاد از حسن و جمالش متعجب شد و از او درخواست نزدیکی کرد. عابد امتناع ورزید، زن دستور داد درهای قصر را ببندید. به او گفت: باید من از تو کام بگیرم و تو نیز از من بهره ببری. عابد دید درها را بستند، در امید برایش قطع شده پرسید: بالای قصر شما محلی نیست که در آن وضو بگیرم؟
زن به کنیز گفت: ظرف آبی بالای قصر ببر تا هر چه میخواهد انجام دهد. عابد بر فراز قصر آمد در آنجا با خود گفت: ای نفس! مدت چندین سال که مشغول عبادت بودی، آیا میخواهی به یک عمل ناچیز تباه کنی؟ اکنون خود را از این بام به زیرا انداز بمیری بهتر از آن است که این کار انجام دهی؟ آمد از کنار پشت بام نگاه کرد دید قصر خیلی بلند است و هیچ دستگیره ندارد که خود را وسیلة آن، به زمین برساند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همین که خود را آمادة انداختن نمود به جبرئیل امر شد: که فوراً به زمین برو و بندة ما را که از ترس گناه می خواهد خود را به کشتن دهد ببال خود دریاب تا آزرده نشود.
جبرئیل، عابد را چون پدری مهربان گرفت و بر زمین گذاشت. عابد از پشت بام که سالم به زمین آمد شکر نموده به منزل خود برگشت و زنبیل هایش در همان خانه ماند. زنش پرسید: پول زنبیل ها را چه کردی؟ گفت امروز چیزی عاید نشد، گفت: امشب با چه افطار کنیم؟ جواب داد: باید به گرسنگی صبر کنیم، ولی تو تنور را روشن کن تا همسایگان متوجه نشوند ما نان تهیه نکرده ایم! زیرا ایشان به فکر ما خواهند افتاد.
زن تنور را روشن کرده با مرد خود شروع به صحبت نمود، در این وقت یکی از زنان همسایه برای بردن آتش وارد شد و گفت: اجازه است من از تنور شما آتش بگیرم؟ گفتند: بلی بگیرید. آن زن به مقدار لازم آتش برداشت. در موقع رفتن گفت: شما گرم صحبت هستید نانهایتان در تنور نزدیک است بسوزد!
زن عابد نزدیک تنور آمد. دید نان بسیار خوب و مرتّبی اطراف تنور است نانها را بیرون کرده پیش شوهر آورد و به او گفت: تو در پیش خدا منزلتی داری که برایت نان آماده می شود. از خداوند بخواه بقیة عمر ما را از بدبختی و ذلت نجات دهد. عابد گفت: صبر بر همین زندگانی بهتر است.
ذکر مصیبت علمدار کربلا
«يا نفس! اياک و ملازمة الشيطان و مجانبة رضی الرحمن فان ذلک يصدع الرجال و يقطع الآجال و يزيل النعم و يطيل الندم.»
ای نفس! دور باش و بپرهیز از مصاحبت و همراهی شیطان و کناره گیری نمودن از رضایت رحمان، همانا دور شدن از رضایت رحمان، و همراهی با شیطان، مردان را شکست داد، عمرها را قطع و نعمت ها را نابود و پشیمانی را طولانی می کند. ما باید تحذیر و ترغیب نفس را از سقای کربلا یاد بگیریم. در حالی که دستهایش در بدن نبود به نفس خود خطاب کرد:
«يا نفس لا تخش من الکفار و ابشری برحمة الجبار
مع النبی السيد المختار مع جملة السادات و الاطهار
قد قطعوا ببغيهم يساری فاصلهم يا رب حر النار»
ای نفس! از کافران مترس، بشارت و مژده باد تو را به رحمت خدای جبار با پیامبر سید برگزیده و با سادات پاکیزة عترت آن حضرت. این نامردان ستمکار دست چپ مرا هم بریدند. خدایا! آنان را به آتش سوزان واصل نما.[12]
ابولفضل را تیر باران کنید
وقتی که حضرت ابوالفضل علیه السلام مشک آب را پر کرد و تصمیم خیمه گرفت. «فرکب عمر بن سعد» پسر سعد سوار اسب شد و فریاد کشید: ای مردم! نگذارید عباس آب ببرد. به مجرد این فرمان تمام لشکر به حضرت ابوالفضل علیه السلام حمله کردند. اما آن فرزند اسدالله بی باکانه جنگ می کند. هنگامی که عمربن سعد این وضع را دید. رو به لشکر گفت: «ويلکم ارشقوا القربة بالنبل فوالله ان شرب الحسین الماء افناکم.»
وای بر شما چرا سستی می کنید؟ تیرها را بر کمان نهید و مشک آب را هدف قرار دهید. پس قسم به خدا اگر حسین علیه السلام آب بخورد همة شما را نابود می کند. تیراندازان طبق فرمان ابن سعد، آن حضرت را تیرباران نمودند، اما عباس علیه السلام نمیگذاشت مشک آب هدف قرار گیرد.
وقتی دستهای عباس از تن جدا شد، خود را به روی مشک آب انداخت. «فحمل القربة باسنانه» پس مشک را به دندان گرفت.
«فجائه سهم فاصاب القربة و اریق ماءها ثم جاء سهم آخر فاصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح الی اخيه الحسين علیه السلام يا اخاه ادرک اخاک! يا ابا عبدالله عليک منی السلام»
تیری بر مشک آب آمد مشک پاره شد آب جاری گردید. (آخرین امید عباس قطع شد و فداکاری آن حضرت به نتیجه نرسید) و تیری دیگر بر سینة آن حضرت خورد از اسب به زمین افتاد، و برای آخرین بار صدا زد! سلام بر تو ای برادرم، «برادرم به فریاد برادرت برس».
ابومخنف گوید: وقتی صدای عباس علیه السلام به گوش حسین علیه السلام رسید، صیحه ای زد قیافة مبارکش افسرده گردید.
«و بان الانکسار فی وجه الحسين علیه السلام و بکی بکاء شديداً و نادی. وا اخاه وا عباساه وا مهجة قلباه! وا ضيعتاه! بعدک يا عباس! الآن انکسر ظهری و قلت حيلتی و انقطع رجائی»[13]
دست بر جسمش فتاد مشک به دندان گرفت تیر به چشمش زدند آه ز کیهان گرفت
تیر زدنش به مشک دست زهر هستی کشید ریخت چو آبش به خاک سر به گریبان گرفت
گفت که ای بینوا می روی اندر کجا چون ز تو در خیمه ها رقیه پیمان گرفت
ز ضرب تیغ و سنان گشت تنش غرق خون به خاک از این مکان آن مه تابان گرفت
نالة ادرک اخا رسید در خیمه ها غبار غم دامن شاه شهیدان گرفت[14]
لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظيم
غلام حسن محسنی
[1] حشر/18.
[2]. الميزان، ج 19، ص219.
[3]. پاورقی محاسبة النفس للشيخ تقی الدين ابراهيم العاملی ص6.
[4]. اصول کافی، ج4، ص206.
[5]. اصول کافی، ج4، ص212.
[6]. محاسبة النفس علی بن موسی بن سيد بن طاووس، ص14.
[7]. پند تاریخ، نقل از اصول کافی، ج2، ص70.
[8]. انفطار/11-12.
[9]. محاسبة النفس سید بن طاووس، ص59.
[10] آل عمران/135.
[11] آل عمران/133.
[12] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص108 و علی ربانی خلخالی، چهره درخشان قمر بنی هاشم علیه السلام، ج1.
[13]. با استفاده از مقاتل: ناسخ التواريخ، ذريعة النجاة، الوقايع و الحوادث، انوار الشهادة.
[14] حبیب الله خباز کاشانی