اهمیت و جایگاه کرامت های اخلاقی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله و لعنة الله علی اعدائهم اعداء الله اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمۀ و تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا و غیبت ولینا و کثرت عدونا و قلت عددنا. اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان و اجعلنی من اعوانه و انصاره.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «انی بعثت لأتمم مکارم الاخلاق»[1]
کرامت های اخلاقی یک آموزه قرآنی و دستور آسمانی است که بشر از هر چیزی دیگری، نیاز شدید به آن دارد. برای رسیدن به درجات عالی انسانی، انسان باید اخلاقی باشد، خود را با این پدیده نیکو آرایش دهد. چون هر راه و مسیر دارای خصوصیت و ویژگی خود هست، انسان عاقل و با خرد، قبل از حرکت در مسیر، وسایل و امکانات مورد نیاز آن مسیر را تهیه می کند و با تجهیزات لازم حرکتش را آغاز می نماید.
یکی از راههای پر فراز و نشیب، مسیر بندگی رسیدن به هدف است که بسیار راه طولانی، با موانع زیاد و خطرهای جدی انسان را تهدید می کند چه بسا انسان هایی که به دلیل نداشتن راهنما و آشنا نبودن در نیمه راه ماندند.
پرچمدار کرامت انسانی
«انک لعلی خلق عظیم»[2] جامعه سعادت طلب و اخلاقمند بشری، برای رسیدن به هدف که همان سعادت است نیاز شدید به یک رهبر جامع الشرایط و دلسوز دارند که در قبال رهبری و راهنمایی هیچ گونه مطالبه و یا توقع مادی از کسی نداشته باشد و از طرفی هم از هر کسی حتی از خود جامعه، نسبت به جامعه رئوف، دلسوز و مهربان باشد. تمام خواسته و تلاشش رساندن بندگان به ایستگاه هدایت باشد. اگر اجر هم بخواهند فراتر از مادیات دنیا باشد. چنین انسانی با این هدف عالی می توانند قافله را به سوی قله رفیع سعادت، هدایت کند و انسان را به کمال اخلاقی برساند.
پیامبر بزرگوار اسلام بعد از هزاران پیامبر و رهبران آسمانی و صاحبان کتاب چون عیسی، موسی علیهما السلام مبعوث به رسالت شد. وظیفه هدایت جامعه به دوش مبارکش نهاده شد. این رسالت سنگین در حالی به او محول شد که او از نظر اخلاق امانتداری، راستگویی و حسن نظر و کمالات انسانی میان جامعه اش مشهور و او را معروف به «محمد امین» می شناختند. معتبرترین شخص در امانتداری بود و راستگوترین انسان در بین اقشار مردم وحشی شناخته می شد با وجود این اعتبارات در نزد قوم و عشیره و با مدارک آسمانی که قرآن مبین و اعجاز آن حضرت بود به عنوان رهبر به جامعه معرفی گردید و با پشتوانه قرآن «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنۀ»[3] یعنی ای مردم شهر مکه همان شخص که در میان شما از نظر اخلاق انسانی کامل است او را امانتدار خود قرار دادید و او را در گفته هایش صادق می شناسید هر گونه آلودگی و فساد را در او نمی بینید بعد از این پیامبر شماست مانند قبل از بعثت او را امین بدانید گفته هایش را راست تلقی کند که تمام گفته هایش از قرآن و مطابق با قرآن است ای جامعه اسلامی او اخلاقمندترین انسان و نزدیک ترین بنده به خداوند عزّ و جل است برای رسیدن به عزت و شرافت ابدی از او متابعت کنید.
«انک لعلی خلق عظیم»[4] این آیه مبارکه که اخلاق پیامبر را تأکید کرده است از نظر ادبی دارای ویژگی هایی است که در حقیقت عظمت اخلاق آن انسان برجسته را مورد تأیید قرار داده است که چنین تأیید اخلاقی معتبر از ناحیه قرآن برای هیچ کس تا کنون نبوده است.
1- جمله اسمیه در ابتدای کلام آمده که دلالت بر تأکید و استمرار می کند می فرماید: «ای رسول خدا تو از نظر اخلاق در اوج عظمت هستی هیچ کس به پای تو نمی رسد. تو نمونه امانتداری در بین جامعه بت پرستی بودی (الگوی) صداقت میان جامعه ات هستی و با عمل نشان دادی که انسان لایق و شایسته ای مقام نبوت می باشید.
2- دومین بحث که در آیه شریفه است شخص رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مورد خطاب قرار گرفته که این خود یک امتیاز بزرگ برای آن وجود مقدس است.
3- لام تأکید نیز معنی تأکیدی آیه را تقویت می بخشد و بر عظمت اخلاق آن حضرت تأکید می کند. روی هم رفته رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در شرایط نامساعد شهر مکه, با مردم بدوی و جاهل آن زمان با بهترین اخلاق رفتار می کرد. در مقابل رفتارهای وحشیانه و ظالمانه کفار قریش، از خود تندی و تلخی نشان نمی داد به جای اینکه ناراحت شود و نفرین کند سعادت و هدایت قومش را از پروردگارش طلب می نمود. در مقابل رفتارهای خشن و غیراخلاقی مردم مکّه صبر به خرج می داد، از تلاش و کوشش در هر شرایط دست برنمی داشت.
ملایمت در برابر خشونت
از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است: «الاسلام حسن الخلق»[5] اسلام خوش اخلاقی است، یکی از پیام های دینی آن رسول گرامی اخلاق است که باید هر مسلمانی با طرف مقابل برخورد اخلاقی کند حتی با فردی که دین هم ندارد اسلام دستور داده که با حُسن خُلق با او رفتار شود. خوب است نگاه کنیم تاریخ عمر با برکت آن حضرت را که خود چه قدر رفتارهای اخلاقی با مسلمان ها و غیر مسلمان ها داشته که این کلام های بلند و اخلاقی را از خود به یادگار گذاشته است. انس بن مالک می گوید: خدمت مبارک آن حضرت بودم بُردی یا شاید عبای درشت و خشن به دوش مبارک آن حضرت بود، در این اثناء مرد عربی بیابانی آمد به رسول اکرم نزدیک شد. از ردای او گرفت و به شدّت کشید! کناره های برد به گردن حضرت کشیده شد به نحوی که قرمز شد و با کمال خشونت و بی ادبی گفت: ای محمد این دو تا شترم را از مال که در نزدت است بار کن چون مال از بیت المال است نه از تو و نه از پدرت. مالک می گوید در مقابل جسارت و بی ادبی مرد عربی آن حضرت سکوت نمود و آن گاه فرمود: مال، مال خداست و من بنده خدا هستم، پس حضرت فرمود: آیا تو را قصاص کنم؟ مرد گفت نه !چون تو دارای اخلاق حسنه هستی که جواب بدی را به بدی نمی گویید! پاسخ مرد عربی برای رسول گرامی صلّی الله علیه و آله و سلّم خوشایند آمد تبسم نمود! فرمود: که یک شترش را جو بار کنید و شتر دیگرش را خرما.[6] حال ما به نام شیعه و امّت آن حضرت این برخورد اخلاقی را ملاحظه کنیم. یک طرف رسول خدا پیامبر خاتم دارای شأن عالی، آبرومندترین انسان در پیشگاه خدا است. او می توانیست مرد بیابانی را مجازات کند در کیفر اعمال نادرستش گرفتار نماید که حاضرین این احتمال را می دادند و هر که در هر زمانی همین قضاوت را می کند. زیرا آن حضرت از افراد آبرومند و محترم هستند به خصوص کسانی که در رأس جامعه قرار دارند باید از جسارت مصون باشند. اُّبُهت و سیاست چنین افرادی باید حفظ شود و اگر نه امر و نهی آنها بی تأثیر می شود به خصوص افرادی مانند پیامبر که از قداست شأن و اعجاز و کرامات معنوی برخوردار هستند امّا رسول خاتم بدون اینکه ناراحت شود و مانند شاهان مادی پرست زود کیفر کند با کمال اخلاق و ملایمت از مرد عربی سؤال می کند و خود او را قاضی قرار می دهد. می فرماید «تو را قصاص نمایم؟» مرد عربی که با اخلاق آن حضرت آشنایی داشت، که او اهل ماجراجویی نیست با راحتی می گوید: من شما را اهل گذشت و عفو می بینم. حضرت هم از روی ترحّم و تفضّل، خواسته اش را ادا می کند مرد عربی با خوشحالی از حضورش مرخص می شود. تبعات چنین برخورد با هر کس به خصوص با افراد بیابانی و بدون سواد محبت و تمایل است که بسیار زود جذب و تسلیم می شوند.
«اذهبا الی فرعون انّه طغی فقولا له قولا لیّنا لعلّه یتذکر او یخشی»[7]
فرعون در زمان حضرت موسی علیه السلام در قلمرو وسیعی خدایی می کرد و رفتار ظالمانه با بنی اسرائیل داشت، تعداد زیادی را به قتل رسانده بود، عده ای را هم در زندان گرفتار کرده بود. خشونت به معنی واقعی در حکومت و خدایی فرعون دیده می شد. خداوند متعال برای هدایت و اتمام حجت حضرت موسی علیه السلام و برادرش را مأمور نمود به نزد فرعون بروند او را دعوت به دین توحید نمایند. شیوه تبلیغ را هم به آنها تعلیم می دهد. خداوند فرمود: «دو نفری به نزد فرعون بروید بدانید که او انسان طغیانگر و سرکشی است». قرآن فرعون را طاغی معرفی نمود تا حضرت موسی علیه السلام با طرف شناخت داشته باشد از در آشنا وارد شوند نکته دیگری که قرآن یادآور شده اینکه موسی علیه السلام و برادرش را مؤظف می کند که با ملایمت دعوت کند، خشونت و تهدید شیوه و منطق خدای واحد نیست. نکته دوم که به حضرت موسی علیه السلام و برادرش یادآور شد این است پذیرش قطعی، نیست. به هر صورت امر به معروف و نهی از منکر باید با زبان منطق و اخلاق انجام شود گر چه طرف افرادی مانند فرعون باشند که قاتل هزاران انسان است زیرا کارایی دعوت همراه با اخلاق خوش زبانی بیشتر است. از بد اخلاقی همراه با درگیری های لسانی و لفظی. به همین دلیل رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم در دعوت پیروز بودند. امروز در جامعه اسلامی به خصوص قشر روحانیت و مبلّغین گرامی ضروری است که برخورد و رفتارشان را اخلاقی کنند از بداخلاقی و حرکت های خشونت آمیز پرهیز نمایند، چون مردم ساده و بی اطلاع بداخلاقی مبلّغین و رأیت به دستان دین را به حساب دین می گذارند و بدتر اینکه دشمنان به کمین نشسته از این خلأ استفاده می کنند، جامعه را از روحانیت و از دین جدا می کنند. نباید چنین فرصت به دست دشمنان زیرک داده شود.
یاد بگیریم از بزرگانی همچون مالک اشترها، از مرد با اخلاق و گذشت. مالک اشتر یار شجاع و باوفای حضرت امیر علیه السلام روزی از بازار کوفه گذرش افتاد، مرد از روی اهانت مقداری خاکروبه به سوی مالک پرتاب کرد، مالک چیزی نگفت از او گذشت. کسی به آن مرد گفت: می دانی این مرد چه کسی بود؟ او گفت نمی شناسم، به او گفتند مالک اشتر یار امیرالمؤمنین علیه السلام بود. وقتی مرد فهمید که مالک اشتر را اهانت کرده تمام بدنش را ترس فرا گرفت. دنبال مالک اشتر شد تا او را در مسجد پیدا نمود، دید که مالک مشغول نماز است تا اینکه نماز مالک تمام شد مرد روی پاهای مالک افتاد شروع نمود به عذرخواهی. مالک سؤال کرد چرا این کارها را می کنی؟ مرد گفت: به خاطر اهانتی که به تو کردم. مالک فرمود: ای مرد از من نترس من به مسجد نیامدم مگر برای آنکه در حق تو دعا کنم و طلب استغفار نمایم! آری مالک هم در مکتب رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و مولایش امیرالمؤمنین علیه السلام درس خوانده است. او هم مانند مولایش از گذشت و عفو لذّت می بُرد. مالک به قدر روحیه عفو و گذشت داشت نه تنها به خاطر اهانتی که به او شده بود آن مرد را مجازات نکرد و از قدرت و موقعیت خود برای کیفر استفاده نکرد بلکه به مسجد رفت نماز خواند و برای گنهکاری که به او اهانت کرده بود طلب استغفار نمود! این است دین اسلام و این هم اشخاصان تربیت یافته در مکتب اسلام؛ ای کاش چنین افرادی در جامعه بیشتر بودند تا مکتب ظلم سامان نمی گرفت می بینیم که ظلم، فساد، خودخواهی، دنیا طلبی، به قدری گسترش پیدا کرده کانّه عدالت، خدامحوری، مظلوم نوازی، گذشت فراموش شده اساس فکر جامعه طلب مادیات شده جامعه به شکل گرگ درآمده در کمین یگدیگر و به فکر صید هم هستند! پناه می برم به خالق متعال آینده چه می شود نمی دانم در یک افق تاریک در فضای مدار بسته گرفتاریم اگر مقایسه کنیم جامعه اسلامی فعلی را با جامعه زمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم در نتیجه خواهیم رسید که قابل مقایسه نیست زیرا اشخاصی مانند مالک اشتر در جامعه فعلی شاید وجود نداشته باشند افرادی مانند عمار یاسر، ابوذر، سلمان فارسی در جامعه فعلی یافت نخواهند شد؟ ابوذر محکوم به تبعید شد آن هم در بیابان (ربذه) باز دست از حمایت مولایش علی علیه السلام بر نداشت با قلب مملو از ایمان راهی صحرای ربذه گردید هیچ گونه نگرانی در دل نداشت چون آنچه توشه از دنیا می خواست به دست آورده بود، که رضایت خدای متعال و مولایش علی علیه السلام بود وقت خداحافظی شاید علی علیه السلام به ابوذر اطمینان داده باشد که وقت مرگت به بالینت می آیم! راستی همین وعده و حضور کافی است که انسان دست از حمایت مولا علی علیه السلام برندارد و برای رفتن به بیابان ربذه راضی شود از مرگ نترسد.
اهتمام به امور مسلمین
«من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم»[8]
یکی از سنت های مؤکده رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم اهمیت دادن به امور مسلمین است که خود آن حضرت مدام مانند شمع می سوخت و در فکر نجات جامعه از گرفتاریها بوده به خصوص که در آن زمان گرفتاری رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم زیاد بود به دلیل اینکه جامعه، یک جامعه نوپا بود. مشکلاتی از قبیل اقتصادی، امنیتی، دینی و اجتماعی وجود داشت که مرجع قابل حل برای عدّه شخص رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند. لذا آن شخص دلسوز شب و روز تلاش می نمود تا رنج جامعه اش را برطرف کند و از همه بیشتر در فکر اقشار فقیر و خانواده شهدا باشد. تاریخ دارد که خانواده های بی سرپرست را تحت بر نامه حمایتی خود داشتند و به خصوص که اکثر ازدواج های آن حضرت به خاطر حفظ آبروی زنان شهدا و خانواده های آنها بوده، تا رنج خانواده ها را از این راه کمتر نماید و زنان شهدا با از دست دادن سرپرستشان احساس بی سرپرستی نکنند و بچه های آنها احساس یتیمی نکنند. به عهده گرفتن سرپرستی خانواده های بی سرپرست یتیمان تکلیف کم نیست و اگر از روی انگیزه خدایی نمی بود، با نگاه اهمیت به جامعه نبود هرگز آن حضرت چنین زحماتی را متحمل نمی شد ببینید همراهی آن حضرت را با طبقه کم درآمد جامعه، داستان این است. عادت داشت هر وقت به سفر می رفت با آخرین کسی که خداحافظی می کردند دخترش فاطمه علیها السلام بود و از سفر که برمی گشت به اولین کسی که وارد می شد هم دخترش فاطمه علیها السلام بود. روزی آن حضرت به خانه دخترش می رود، می بیند که زهرا پرده ای را به خانه اش آویخته و النگویی را به دست نموده که دو تا وسایل زینتی گفته می شود. فقرای امّت آنها را ندارند، پیامبر از خانه او برمی گردد. فاطمه فکر می کند که چه چیزی سبب نارضایتی پدرش شده در نهایت النگو را با پرده بدست فرزندش می دهد که به جدشان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بدهند. وقتی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می بیند، که زهرا علیها السلام پرده و النگو را فرستاده تا برای فقرا بدهد. این جمله را می گویند: «فداها ابوها»[9] پدر فاطمه فدای فاطمه! این رفتار پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم برای توجه به فقرای امّتش بوده. یعنی وسائل خانه او و حتّی از زهرا و علی بیشتر و بهتر از وضعیّت زندگی فقرا نباید باشد تا دل آنان بشکند در نتیجه خود را از جامعه اسلامی ندانند و از امّت به شمار نیاورند. در کتابی خواندم شبی فاطمه زهرا علیها السلام نماز می خواند و دعا می کردند، فرزندش امام حسن علیه السلام بیدار بود می بیند مادرش همسایه ها را دعا می کند، خود و فرزندانش را دعا نکرد. صبح آن حضرت به مادرش می گوید: «مادر جان من امشب بیدار بودم دعاهای شما را گوش دادم شما همه اش همسایه ها را دعا کردید، چرا خود ماها را دعا نکردید». حضرت زهرا علیها السلام می فرماید: «الجار ثم الدار»[10] پسرم اول همسایه ها بعد خانه! این عمل فاطمه نفس ارزش نهادن به جامعه است و ادا نمودن حقوق آنان است. دوستان «پیامبر و زهرا» ما چه قدر در فکر چنین کارهای دینی خود هستیم، این آموزه های حیات بخش در برنامه زندگی ما جا دارد؟ یا برعکس است بلکه در فکر غارت همسایه، در انتظار مرگ همسایه هستیم. آقا امیرالمؤمنین علیه السلام سه روز روزه گرفت، در مدت سه روز گرسنه بودند، افطاری را به مسکین، یتیم و اسیر دادند.[11] حال معنی این عمل علی علیه السلام چه می تواند باشد جز این است که آن حضرت در غم فقرا می سوخت در متن آنها و با آنها بود.
آری اخلاق رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و خانواده اش قرآنی است و پیوند محکم با قرآن دارند در فکر سعادت و آسایش جامعه است. از آسایش خود گذشتند تا امت اسلامی را هدایت نمایند. رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض».[12] من از بین شما می روم دو شی گرانبها را در بین شما می گذارم که دو شی گرانبها «قرآن و عترت» است که از هم جدا نمی شوند یکی از عترت، زهرا علیها السلام دختر آن حضرت است. آیا امّت به توصیه پیامبر عمل کردند؟ احترام دختر رسول خدا را حفظ کردند؟ در حالی که آن حضرت شبها امت پدرش را دعا می کرد و در حق همسایه ها دعا می نمود! بدون آنکه در حق خود و شوهرش دعا کند!
روضه
دلها بسوزد به مظلومیت زهرا علیها السلام بعد از رحلت پدرش رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، عمر چندانی نکرد. امّت وصیّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را فراموش کردند. بعد از رحلت پدرت درِخانه ات را آتش زدند پهلوی مبارکت را مجروح کردند، محسنت را سقط نمودند و شوهرت علی علیه السلام را به زور طرف مسجد بردند. اسماء می گوید: دختر پیامبر هر روز مریضی اش بیشتر می شد تا آنکه یک روز به من فرمود: اسماء من رو به سمت قبله می خوابم، بعد از لحظاتی مرا صدا بزن اگر جوابت را ندادم بدان که از دنیا رفته ام! شوهرم علی علیه السلام را با خبر کن. اسماء می گوید: بعد از لحظاتی زهرا علیها السلام را صدا زدم امّا او جواب نداد! فهمیدم که دختر پیامبر از دنیا رفته، با ما خداحافظی کرده. فرزندانش را فرستادم تا علی علیه السلام را که در مسجد بود باخبر کند ای دوستان زهرا شما تصور نمایید وقتی علی علیه السلام از مرگ زهرا علیها السلام باخبر شد چه حالتی پیدا نمود. راوی می گوید علی علیه السلام از جا بلند شد به زمین افتاد چون زانوهای علی علیه السلام از مرگ زهرا علیها السلام ناتوان شده بود، به هر صورت مولا به خانه آمد دید همسرش زهرا علیها السلام رو به سمت قبله خوابیده دیگر مانند همیشه از شوهرش پذیرایی و احترام نمی کند. دیگر گلایه ای از دست امّت ندارد.[13]
الا لعنۀ الله علی القوم ظالمین.
محمد باقر حیدری
[1] روضة المتقين في شرح من لايحضره الفقيه، ج6، ص402.
[2] قلم/4.
[3] احزاب/21.
[4] قلم/4.
[5] میزان الحکمۀ، ص4988.
[6] منازل الآخرۀ، ص100.
[7] طه/43-44.
[8] علل الشرایع، نص131؛ مکاتیب الرسول صلّی الله علیه و آله و سلّم، ج3، ص275.
[9] مناقب آل ابی طالب علیهما السلام، ابن شهر آشوب، ج3، ص343؛ بحارالنوار، ج43، ص20؛ امالی صدوق، نص243.
[10] علل الشرایع، ج1، ص182؛ وسائل الشیعه، ج7، ص113؛ کشف الغمّۀ فی معرفۀ الائمۀ علیهم السلام، ج1، ص468.
[11] تفسیر فرات کوفی، ص527 ذیل آیه 8 سوره انسان.
[12] عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص62؛ امالی صدوق، نص415؛ بحارالانوار، ج2، ص226.
[13] سوگنامه آل محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، ص31.