رضا
محمد فتحعلي خاني
رضا حالتى نفسانى و به معناى خشنودى از قضاى الهى است زيرا قضاى خداوند، تحقق اراده محبوب است و محب، اراده محبوب را بر اراده خويش مقدم مىدارد. كسى كه به مقام رضا برسد نه تنها به قضاى پروردگار اعتراضى نمىكند، بلكه از آن خشنود است برخلاف انسان صابر كه ممكن است در باطن از مصيبتها ناخشنود باشد ولى خود را از اعتراض باز دارد. بنابراين مىتوان گفت صبر ترك اعتراض ظاهرى است ولى رضا ترك اعتراض است ظاهرا و باطنا.
رضا نحوه برخورد مؤمن با قضاى الهى است ولى شكر نحوه برخورد مؤمن بانعمت پروردگار است. بسا كه قضاى الهى در نزد مؤمن نعمت انگاشته شود؛ چرا كه قضاى الهى براى مؤمن وسيله قرب است، هر چند به ظاهر مطلوب نباشد.
منشأ رضا
همه موجودات و همه وقايع از خداوند صادر شده است و خداوند حكيم و خير است. نظام هستى نيز نظام احسن و اصلح است و آن چه بر انسان مؤمن مىگذرد مصلحت اوست كه خداوند براى او خواسته است. معرفت به اين حقايق كافى است تا انسان بداند اعتراض به قضاى الهى، نادرست و خلاف عقل است. از امام صادق روايت شده است:
قال اللَّه عزوجل عبدى المؤمن لا اصرفه فى شىء الا جعلته خيرا له فليرض بقضائى...؛ (217)
خداوند فرمود بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم براى او خير است. پس بايد به قضاى من راضى باشد...
كسى كه خداوند را اين گونه بشناسد، مىتواند راضى به قضاى الهى باشد. از همين روست كه امام صادق(ع) فرمودهاند:
ان اعلم الناس باللَّه ارضا هم بقضاءاللَّه؛ (218)
داناترين مردم به خدا راضىترين آنها به قضاى خداست.
اگر چنين معرفتى به خداوند در اثر طاعت از پوردگار و انس با او با محبت همراه شود، رضايت از قضاى خداوند حاصل مىشود؛ زيرا محب، همه چيز محبوب را دوست دارد و اراده و فعل او را بر اراده و فعل خويش ترجيح مىدهد. قضاى الهى حتى اگر آزردگى جسم بنده مؤمن را پديد آورد، چون او مىداند كه اين آزردگى ناشى از اراده و فعل محبوب است آن را خوش مىدارد؛ زيرا محبوب او حكيم و خيرخواه است و خداوند آنچه را براى مؤمن مقدر مىكند كه به مصلحت اوست. كسى كه رنج و درد جراحى را براى دست يافتن به سلامتى تحمل مىكند هيچ گاه از عمل طبيب آزرده خاطر نمىشود و حتى از او سپاسگزار است. حال تصور كنيد كه طبيب، حكيمى بىخطا و محبوبى بىنظير باشد؛ در اين صورت رضايت از فعل او قطعى است.
محبت مؤمن به خداوند گاه چنان است كه قلب او آكنده از عشق به خدا مىشود و از هر چيز ديگرى جز توجه به محبوب غافل مىشود. او در چنين مواردى از هيچ پيشآمدى آزرده نمىشود و وقتى آزردگى پيش نيايد، محب حتى به نتايج بعدى قضاى پروردگار توجه نمىكند تا مصلحت بودن آن او را راضى سازد؛ بلكه فعل محبوب هر چه باشد خوشايند اوست و به آن راضى است. بنابراين رضا نتيجه ايمان و معرفت يقينى به خداوند و محبت اوست.
آثار رضا
رضا به قضاى الهى پيش از هر چيز آرامش و رضايت از زندگى را پديد مىآورد و از زياده خواهى و اضطراب ناشى از آن جلوگيرى مىكند. امام صادق(ع) مىفرمايد:
ان اللَّه بعدله و حكمته و علمه جعل الروح و الفرح فى اليقين و الرضا عن اللَّه - تعالى - و جعل الهم و الحزن فى الشك و السخط؛ (219)
خداوند به عدل و حكمت و علمش آسايش و شادمانى را در يقين و رضا از خداوند تعالى قرار داده و غم و اندوه را در شك و سخط نهاده است.
كسى كه چنين آرامشى داشته باشد، قلبى آماده براى عبادت خواهد داشت و در آخرت از عذاب خداوند ايمن و در رضوان او آسوده خواهد بود. در روايت آمده است كه پيامبر فرمودهاند:
گروهى از امت من با بالهايى كه خداوند به آنها مىدهد از گورهايشان به سوى بهشت پرواز مىكنند و از هر نعمتى كه بخواهند بهره مىگيرد. ملائكه از ايشان مىپرسند: آيا شما محاسبه شديد؟ آنان پاسخ مىدهند: محاسبه نشديم. مىپرسند: آيا از صراط گذر كرديد؟ پاسخ مىدهند: ما صراط را نديديم. مىپرسند: آيا جهنم را ديديد؟ مىگويند: نه مىپرسند در دنيا چگونه عمل كرديد؟ پاسخ مىدهند به سبب دو ويژگى به اين درجه رسيدهايم در خلوت معصيت خدا نكرديم و به قسمت اندك خود راضى بوديم. (220)
آسودگى آخرت، اثر ديگرى از آثار رضاست. در روايت آمده است:
من رضى من اللَّه عزوجل بالقليل من الرزق رضى اللَّه عنه بالقليل من العمل؛ (221)
كسى كه به روزى اندك راضى باشد، خداوند از او به سبب عمل اندك راضى مىشود.
كسى كه فقر را تحمل مىكند، اگر از خدا راضى باشد پاداش دريافت مىكند. در روايت آمده است:
اعطوا اللَّه الرضا من قلوبكم تظفروا بثواب فقركم و الا فلا؛ (222)
رضايت قلبى خود را به خدا دهيد به پاداش فقرتان مىرسد و گرنه از فقرتان بهره نخواهيد داشت.
رضا به قضاى الهى، به طور كلى پاداش الهى را در پى دارد؛ خواه رضا به فقر باشد و يا هر قضاى ديگرى. امام باقر(ع) فرمودهاند:
من رضى بالقضاء اتى عليه القضاء و عظم اللَّه اجره؛ (223)
كسى كه به قضاى الهى راضى شود قضاى الهى بر او مىگذرد و خداوند پاداش او را بزرگ مىدارد.
يكى از آثار رضاى بنده از پروردگار، رضاى خدا از اوست. در روايت آمده است كه موسى به خدا عرض كرد: پروردگارا مرا به كارى راهنمايى كن كه رضاى تو در آن باشد. خداوند متعال فرمود: ان رضاى فى رضاك بقضايى (224) رضاى من، در رضاى تو به قضاى من است.
كسى كه به قضاى الهى راضى باشد، در شمار صديقين قرار مىگيرد. از امام صادق(ع) روايت شده است:
عبدى المؤمن لا اصرفه فى شى الا جعلته خيراً له فليرض بقضايى و ليصبر على بلايى و ليشكر نعمايى اكتبه يا محمد! من الصديقين عندى؛ (225)
خداوند فرمود بنده مؤمنم را به هر سو بگردانم براى او خير است. پس بايد به قضاى من راضى باشد و بر بلاى من صبر كند و نعمتهاى مرا سپاسگزارد. اگر چنين كند اى محمد! او را در شمار صديقين نزد خود ثبت مىكنم.
رضا به قضاى الهى آثار اجتماعى نيز دارد. اين آثار از يك سو ناشى از آرامش حاصل از رضاست و از سوى ديگر ناشى از آن است كه فرد راضى به قضاى الهى در مواجهه با تقصير و قصور افراد ديگر، مقابله خشم آلود و كينه جويانه نمىكند. ترك زيادهخواهى، اثر ديگر رضاست كه نتايجى اجتماعى در بردارد. كسى كه زياده خواه نيست به حقوق ديگران تعدى نمىكند و مردم از آزار و اذيت او در امان هستند.
آيا رضاى به قضاى الهى با تلاش و دعا در تنافى است؟
رضا به قضاى الهى، خشنودى از هر چيزى است كه پيش مىآيد و حوادث زندگى انسان را تشكيل مىدهد. ممكن است كسى بگويد: مؤمن اگر برخى پيش آمدهاى زندگى را مكروه نمىدارد و از وقوع آنها راضى است چرا دعا مىكند تا از او دفع بلا و بيمارى و فقر شود؟ آيا ممكن است گفته شود: رضا به قضاى الهى با تلاش براى رفع امورى همچون گناه و فقر و بيمارى از اجتماع سازگار نيست. پاسخ مشترك اين دو اشكال، اين است كه اولا همه تلاشها و دعاها براى انسان مؤمن، اسبابى هستند كه خداوند اراده كرده است واسطه پديد آمدن مسببى خاص باشند.
استخدام اين اسباب در واقع تسليم شدن به سنت و اراده خدا و پذيرش يك قانون الهى در جريان يافتن امور است و اگر اين مطلب را بپذيريم رضاى به قضاى الهى وقتى كامل است كه بنده مؤمن به سنن پروردگار نيز راضى باشد و اسباب را براى نيل به اهداف مورد رضاى خدا به استخدام آورد و نتيجه دعا و تلاش را هر چه باشد بپذيرد و از آن خشنود باشد؛ هر چند با گمان و پيش بينى او سازگار نباشد. اگر چه انسان در مقام رضا بر اين باور است كه هر چه پيش مىآيد به اراده خداوند است و مصلحت او را در بر دارد ولى به اين نكته هم باور دارد كه هر پيش آمدى بنابر عللى مصلحت او را تأمين مىكند واز جمله علل و عوامل مؤثر در اين مصلحت خود اوست يعنى ويژگىهاى فردى و شايستگىهاى او در نزد خداوند چنان است كه خداوند حوادثى خاص را براى او و به مصلحت او رقم مىزند.
پس اگر او بكوشد و از خدا بخواهد كه شايستگىهاى بيشترى داشته باشد تا حوادثى ديگر و مناسبتر با تقرب او پيش ايند، از حالت رضا خارج نشده است. مثلا اگر كسى براى درمان بيمارى و رفع فقر دعا مىكند، بر اين باور است كه در شرايط سلامت و غنا توانايى بيشترى براى عبادت و نزديكى به خداوند خواهد داشت. چنين فردى در واقع دعا مىكند كه خود او شايسته فراهم آمدن شرايط مناسبتر گردد و در عين حال مىداند كه اگر او قادر به قدرشناسى و اغتنام فرصتها و امكانات نباشد خداوند دعاى او را مستجاب نخواهد كرد و او بر اين عدم استجابت راضى و خشنود خواهد بود.
از طرف ديگر سيره انبياء و اوليا گواه است كه هيچ گونه تنافى ميان دعا و رضا نيست؛ چرا كه معصومين از بالاترين مراتب رضا برخوردار بودند و در عين حال بسيار دعا مىكردند. آنان امر به معروف و نهى از منكر مىنمودند و در اين راه جان خود را فدا مىكردند، در حالى كه از مقام رضا برخوردار بودند. علت اين تلاشها چيزى جز تسليم بودن در برابر خداوند متعال و سنت و قانون او نيست.
در قرآن كريم و روايات نيز، مؤمنان به دعا و تلاش ترغيب شدهاند؛ در حالى كه در همين قرآن و روايات درباره مقام رضا و فضيلت آن بسيار سخن گفته شده است. اين خود بهترين دليل بر عدم تنافى ميان آنهاست، زيرا كه در كلام خداوند و معصومين تعارضى وجود ندارد و هيچ يك از پارههاى وحى با هم در تنافى نيستند. پس بايد معناى درست رضا و دعا را دريافت، همان گونه كه در قرآن و احاديث مورد نظر بوده و هست.
.................................................
پى نوشتها
217 - اصول كافى، ج 2، باب الرضا بالقضاء.
218 - همان.
219 - جامع السعادات، ج 3، ص 204.
220 - محجة البيضاء، ج 8، ص 88.
221 - همان.
222 - همان.
223 - جامع السعادات، ج 3، ص 204.
224 - همان.
225 - اصول كافى، ج 2، باب الرضا بالقضاء.
آموزه هاي بنيادين علم اخلاق جلد يک صفحه 242