عكس العمل اعمال
موضوع: عكس العمل اعمال
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
الحمدلله الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً. والصلاۀ والسلام على عبده شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَّ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيرا و علی آله إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً و لَعَنَ اللَّه اَعدَائَهُم وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعيرا وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبيرا. قال الحکيم فی کتابه: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ.»[1]
يكي از قواعد كلي جهان خلقت، انعكاس اعمال است. هيچ عملي در دنيا بدون عكس العمل نيست و هيچ كنشي بدون واكنش نخواهد بود. به قول مولوی که مي گويد:
اين جهان كوه است فعل ما ندا سوي مــا آيد نـداها را صـدا
عكس العمل اعمال در عالم تکوين
قانون عکس العمل، در تمام عالم، عالم جمادات، عالم نباتات، عالم حيوانات و عالم انسان، جاری است.
الف ـ عكس العمل در عالم جمادات
يکی از قوانين حتمي در عالم جماد، انعكاس اعمال است. به چند مثال توجه کنيد:
1ـ وقتی از كنار كوه عبور مي كنيم آواز مي خوانيم يا صدا کنيم کوهها اين صدا را به ما برمي گرداند و جواب صدا و ندا برمي گردد.
2ـ زنجيري که روی سقف آويزان است يا تابی که بچه ها با آن بازی مي کنند اگر يک طرف بکشيم بعد رها کنيم به طرف مقابل مي رود و از خودش عكس العمل نشان مي دهد آن قدر مي رود و برمي گردد تا در جاي اول قرار گيرد.
ب ـ عكس العمل در عالم نباتات
وقتی بهار آمد، زمين زنده مي شود و درختان سرسبز مي شود گلها شکوفه مي کند و گياهان سر از خاک درمي آورد، تا بهار نيايد و باران بهاری نبارد گلها و گياهان و درختان سبز و خرم نمي شود.
تا نگريد ابر، کی خندد چمن تا نگريد طفل کی نوشد لبن
در تابستان درختها بارور مي گردد و محصول مي دهد پایيز رنگ طبيعت زرد و گلها و برگها فرو مي ريزد، زمستان همه مي ميرند.
ج ـ قانون عكس العمل در عالم حيوانات
در عالم حيوانات عکس العملها بسيار جدی است بر اساس غريزه و شعوری که خدا در نهاد آنها نهاده در تشخيص دوست و دشمن و حرکت های مشکوک، خيلی قوی تر از انسان ها است.
لطيفه: گويند لاک پشتی، با عقربی بنای دوستی نهاده و در کنار هم زندگی مي کردند روزی همه جا را آب فرا گرفت لاک پشت عقرب را کول کرده تا از روی آب، عبور دهد يکدفعه متوجه حرکات مشکوک عقرب شد، گفت رفيق! چه خبر است؟ گفت: خبر مهمی نيست فقط دنبال جای نرمی هستم که نيش بزنم. لاک پشت گفت: به جای فداکاری و رفاقت، مرا نيش مي زنی؟
عقربه گفت:
نيش زدنم نه از ره کين است مقتضای طبيعتم اين است
لاک پشت گفت: نمک نشناس حالا عکس العمل کارت را ببين. فوراً در آب شنا کرد و عقرب بدبخت، در آب غرق شد.
د ـ قانون عكس العمل در طبيعت انسان
كسي كه پياز مي خورد از چشمش اشك مي ريزد، نتيجه خوردن ترياك، مسموميت خون و مردن است، عكس العمل مشروب مست شدن، عربده كشيدن، و پرسه زدن و از زير پرده دل ديوانه شدن است، و لو ترياك را به خيال اين كه سنجد است بخورد و عرق را به خيال اين كه آب است بياشامد باز اثر وضعي آن محقق و مسلم است.
2 ـ عكس العمل اعمال در عالم تشريع
در شريعت اسلام هم به عکس العمل کارها، چه در مسائل شخصی و فردی، چه مسائل عمومی و اجتماعی و اقتصادی، چه در مسائل سياسی و جنگی با دشمنان اسلام توجه فراوان شده است:
امور جزئی و شخصی: در امور جزئی و شخصی نسبت به ابدان، نيز عکس العمل وجود دارد که از آن تعبير به «قصاص» شده: «وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».[2]
و نسبت به اموال نيز عکس العمل هست که از آن تعبير به «تقاص» مي شود و اين در صورتی است که شخص قادر بر گرفتن اموالش نباشد.[3]
مسائل سياسی و اجتماعی: در مسائل سياسی و امور جنگی و نظامی نيز شاهديم که قرآن به پيامبرش دستور مقابله به مثل را مي دهد. مي فرمايد: «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ».[4] حرمت جنگ در ماههای حرام قبل از اسلام وجود داشت، اسلام که دين صلح بود وقتی آمد برای جلوگيری از کشتارها اين سنت را امضا كرد و آتش بس اعلام نمود؛ لذا مشركان، در نظر داشتند، که از فرصت حرمت ماههای حرام استفاده کرده و مسلمانان را غافلگير، و به صورت ناگهانی حمله کنند، آيه مورد بحث نقشه هاى احتمالى آنها را نقش بر آب کرد و دستور داد: «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ». يعنی ماه حرام در مقابل ماه حرام. «وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ». يعنی حرمات، قصاص دارد، حرمات جمع «حرمه» به معنى چيزى است كه بايد آن را حفظ كرد و احترام آن را نگه داشت. «فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ». اگر مشرکين در ماههاى حرام تعدی و تجاوز کردند مسلمانان نيز در مقابل آنها با تمام قوا بايستند و با تمام توان مقابله به مثل کنند.
3ـ عكس العمل اعمال از سنت های الهی
با دانستن اين مقدمات، يکی از سنت های الهی که از عدالت ذات اقدس الهی سرچشمه مي گيرد، قانون عکس العمل اعمال است اين قانون هم در عمل افراد است و هم در جوامع.
الف ـ سنت عكس العمل در عمل فردی
گاهی در روزنامه ها مي خوانيم: فلان مردی جوانی را دوستانش کشت، دختری يا خانمی طعمه افراد لاابالی قرار گرفت يا کشته شد گاهی هم عكس مرد جوان، يا دختر جواني را همراه با تحصيلاتش مفصلاً منعكس ميكنند، ابتدا هر خواننده اي اشك مي ريزد و به آن جوانان نفرين مي کند، عجب آدم های وحشي از درندگان جنگل هيج کم ندارند! مثلاً سال قبل، در ميدان ولی عصر تهران موقع شب، دخترخانمی يا دخترانی در دام جوانان لاابالی افتادند، شخص طلبه ای که شاهد قضيه بود دختران را از دام اراذل و اوباش نجات داد اما اوباش های درنده خو برای انتقام جويي با بطری شيشه، چشم آن طلبه را کور کردند. صدها از اين نمونه فجايع و حوادث اتفاق افتاده. اما اگر اندکی دقت نمایيم متوجه مي شويم در بسياری از اين اتفاقات، 90 درصد خودشان مقصرند.
ذکر يک مثال
برای تنوير اذهان مثالی عرض کنم: نيم کيلو گوشت را ده هزار تومان مي خريد اما در جاي نامناسب و در برابر گربه مي گذاريد گربه گوشت را گرفته رقص کنان بالاي ديوار مي پرد، آن وقت شروع کنيد به دشنام دادند، بگویيد: اي گربة دزد، خائن، بي شرف، چرا گوشت مرا بردي من ده هزار تومان پولش را داده ام با چه زحمتي برای بچه هايم خريده بودم، آن هم در اين زمان تورّم، من روزي ده هزار تومان درآمد ندارم، آخر تو بي شرف بي انصاف چرا چنين كردي؟ او در جواب خواهد گفت: برو عمو احساسات به خرج نده، داد نزن، تو گوشت را پرت كردي و من گرفتم.
اين دخترخانم هم مثل يك لقمه گوشت آماده در خيابانی يا پارکی يا جای خلوتی راه مي رود و بدنش نمايان و لخت است، اعضای برجسته بدن، نمايان و جالب و ديوانه كننده است، آن هم ساعت نصف شب اين دختر از خانه بيرون آمده، لذا عکس العمل آن دختر جلف، ربوده شدن و بدبخت گشتن است، شهوت جوانان بي تربيت و دور بودن دختر از فضایل اخلاقي و سجاياي انساني و حقايق ديني، كم از درندگان نيست، لذا ناسزا گفتن و قال و قيل راه انداختن بيهوده است، بايد ديد طرف مقابل چه عملي كرده كه اين عكس العمل گريبانش را گرفته است؟ اکثر اين حوادث متعلق به دختران ولگرد و بي حجاب است.
ب ـ سنت عكس العمل در عمل جامعه
عمل هر ملتی و جامعه ای عکس العمل دارد، در ابتدا ممکن است سؤال هایی ذهن انسان را مشغول کند که خدايا چرا بخت النصر را مسلط کردی؟ برای چه حجاج را بر مردم عراق قدرت دادی؟ چرا امت اسلامی دست خوش فتنه بنی اميه شد؟ با مراجعه به آيات قرآن و روايات معصومين عليهم السلام و مطالعه تاريخ سرگذشت های اقوام و ملل گذشته، حقايق براي انسان کاملاً آشكار مي شود و متوجه مي شود که «ان الله ليس بظلام للعبيد»[5] خداوند که ظلم نمي کند، در تمام موارد هر چه هست نتيجه اعمال مردم است که محضر عزيزان به چند نمونه از باب مشت نمونه خروار، اشاره مي کنيم:
فتنه بخت النصر
بخت النصر بيت المقدس را خراب كرد، الواح تورات را سوزاند، مردم را نابود كرد و آن همه جمعيت را بر سر يك سنگ گردن زد و خونريزي به آن وضع عجيب انجام داد؟
جواب روشن است: اين مردم دل يحيي پيغمبر علیه السلام را خون كردند و او را غريب و تنها گذاشته و در برابر ستمگر از او پشتيباني ننمودند، تا يحيي، غريب و در نتيجه به شهادت رسيد، لذا نبايد آب شيرين از گلوي چنين مردمي پایين رود، برای تنبيه اين گونه ملت بي تفاوت، لازم است که ستمگري مثل بخت النصر بيايد و خونريزي كند، مردم بد كردند و بد ديدند. به قول سعدی:
نپندارم اي در خزان کشته جو که گندم ستانی به وقت درو
فتنه سامری
وقتی ملتی به جای خالق آسمان و زمين، و نجات دهنده شان، گوساله بي جان را پرستش کند و جای متابعت از موسی کليم علیه السلام که عظمت بر باد رفته شان را باز گرداند، مريد سامری شوند بايد گرفتار قتل نفس شوند: «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ».[6]
از معصوم علیه السلام نقل شده است که فرمودند: وقتى حضرت موسى علیه السلام از میانه قوم به سوى میقات بیرون شد و پس از انجام میقات به میانه قوم برگشت و دید که گوساله پرست شده اند، به ایشان گفت: «اى قوم شما به خود ظلم کردید که گوساله پرستیدید. اینک باید که توبه به درگاه آفریدگار خود برید. پس به کشتار یکدیگر بپردازید که این بهترین راه توبه شما نزد پروردگار شما است. پرسیدند: «چطور خود را بکشیم؟» حضرت فرمودند: «صبح همگى با کارد یا آهن در بیت المقدس حاضر شوید. همین که من به منبر بنى اسرائیل بالا رفتم، روى خود را بپوشانید که کسى کسى را نشناسد، آن گاه به جان هم بیفتید و یکدیگر را بکشید». فرداى آن روز هفتاد هزار نفر از آن ها که گوساله پرستیدند در بیت المقدس جمع شدند. همین که نماز حضرت موسى علیه السلام و ایشان تمام شد، حضرت موسى علیه السلام به منبر رفت و مردم به جان هم افتادند تا آنکه جبرئیل نازل شد و گفت: «به ایشان فرمان بده دست از کشتن بردارند که خداوند توبه شان را پذیرفت». چون دست برداشتند دیدند ده هزار نفرشان کشته شده است و آیه «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»، راجع به این داستان نازل شده است.
فتنه حجاج
مردمی که قلب نازين و نورانی امير مؤمنان علیه السلام را چنان به درد آوردند تا آنجا که ابن اثير مورّخ از قول حسن بصری نقل مي کند: «سمعت عليّا على المنبر يقول: اللَّهمّ ائتمنتهم فخافوني، و نصحتهم فغشّوني، اللَّهمّ فسلّط عليهم غلام ثقيف يحكم في دمائهم و أموالهم بحكم الجاهليّة!»[7] مولا چنان از کوفيان خسته بود که بالای منبر عرض کرد: خدايا من از دست اين مردم خسته شده ام! پس مردی از ثقيف را بر اينان مسلط کن تا دمار از روزگارشان برآورد، و مقام و ارزش علی علیه السلام را بفهمد. امام حسن مجتبی علیه السلام در دوران کوتاه شش ماهه خلافت خودش آن چنان خون دل خورد که تشت مملو از خون شد، با جناب مسلم و هانی چه کردند؟ سالار شهيدان را فريب دادند آن حضرت روز عاشورا با قلب پاره پاره به خدا عرض کرد: «اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ لَا يَدَعُ فِيهِمْ أَحَداً إِلَّا قَتَلَهُ قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ يَنْتَقِمُ لِي وَ لِأَوْلِيَائِي وَ أَهْلِ بَيْتِي وَ أَشْيَاعِي مِنْهُمْ فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ كَذَّبُونَا وَ خَذَلُونَا.»[8]
آه سحر ز گنبد گردون، گذر کند گر امروز نکرد، دو روز ديگر کند
ديدی که خون ناحق پروانه، شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند
شمشير انتقام الهی از نيام برآمد و حجاج آمد خطبه را با فحاشی شروع كرد: بي حيا مردم كوفه بي شرف مردم کوفه، بي شرم مردم كوفه آمديد مسجد؟ از روي طعنه خطاب کرد: مردم چموش و بي ارزش بدجنس و بي غيرت كوفه! شما با علي و حسن و حسين و مسلم و مروان و مختار بيعت كرديد و بعد شکستيد حالا با عبدالملك ميخواهيد نقض عهد كنيد؟ ميدانيد من كي هستم؟ شال را از صورت برداشت گفت: من حجاج بن يوسف ثقفي هستم، من با پنجه خونين، با زبان شمشير با شما حرف مي زنم، نابودتان مي كنم، مردم با ديدن حجاج، رنگشان پريد. يکی گفت: آقا من پيرم ولی چهار پسرم در خدمت شماست. گفت جلاد گردنش را بزن، ديگری گفت: من مريضم توان جنگ ندارم. دستور داد جلاد گردنش را بزن. در يک روز آن قدر کشتار کرد که مردم همه برای جنگ اهواز بسيج شدند.
بيست نفر در زندان تاريكاند، خاك را با آرد مخلوط كرده برای آنها مي پختند، و آب را گل آلود كرده به خوردشان ميدادند، يك نفرشان مرد، به حجاج خبر دادند گفت: دفن نكنيد، از اثر تعفن جنازه ها، يکی پس از ديگري مرد، تا چهار نفر باقی ماند دستور داد سقف را بر سر همه خراب كنيد تا زنده و مرده با هم دفن شوند!
شبی شنيد كه مردي از كوچه گذشت و الله اكبر گفت. فوراً دستور داد او را به بهانه قصد اغتشاش، گرفتند لخت سوار كردند و در شهر گرداندند و بعد اول مأمورين با گاز انبر استخوان فك پایين مسکين را درآوردند، چون آن فك با گفتن الله اكبر جنبيده بود، سپس با چكش و سنگ استخوانهاي سر و صورت او را خورد كردند، تا مغز سرش در چهره يخ شده او ريخت، سپس سر او را بريدند و بدن او را وسط سقف بازار آويزان كرده تا برای همه درس عبرت باشد.
مردی گفته بود: زکات به من تعلق نمي گيرد. گفت: قلبش را بشکافيد تا ببينم چه قدر بزرگ است که در مقابل ما ايستادگی مي کند
از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو ز جو
کار حجاج به جايي رسيد که 120 هزار نفر از کوفيان را كشت، وقتي مرد 80 هزار نفر مرد و زن آن هم برهنه به صورت مختلط در زندان او بود. يك روز حجاج از كنار زندان رد مي شد ناله و استغاثه زندانيان را شنيد، گفت: «اخسئوا فيها و لاتكلمون» خفه شويد، سگها حرف نزنيد.
4 ـ عکس العمل سستی مسلمين در عصر حاضر
متأسفانه در عصر حاضر نيز اين وضع رقت بار ادامه دارد عکس العمل تشتت و اختلاف را شاهديم، ملت هاي مستضعف، زير چکمه استعمار له مي شود از صدای شکسته شدن استخوان هاي مردمان بي دفاع، ناله های يتيمان، گريه های مظلومان، گوش دنيا کر شده اما مسلمانان همچنان در خواب غفلت به خور و پف، ادامه مي دهند. کار به جايي رسيده که آمريکا از آن سوي دنيا برای کشورهای اسلامی خط و نشان مي کشد مرز جغرافيای تعيين مي کند، اروپایي ها همراه با غارتگری، بين ممالک اسلامی قضاوت مي کند، اسرائيل که يک هزارم جمعيت مسلمانان نيست برای مسلمين تعيين تکليف مي کند، علت چيست؟ علتش اين است که حال مسلمانان، حال آن کاروان بي تفاوت است.
مي گويند کاروانی از مردمان کاشان نزد حاکم شکايت کردند که دو نفر راهزن، همه کاروان صد نفری ما را غارت کرد. حاکم با کمال تعجب پرسيد: چگونه صد نفر از پس دو تن برنيامده اند؟ يکی از آنان در جواب گفت: قربان آنها دو نفر بودند ولی با هم، ما صد نفر بوديم تنها، يعنی متحد نبوديم.[9]
خداوند مي فرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».[10] اين كيفر بدان سبب است كه خداوند نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته تغيير نمى دهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند.
اين محنتی را که مي کشيم از تنگی قفس کفران نعمتی است که در باغ کرده ايم
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».[11] قطعاً، خدا حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.
روضه
مولای ما در مسجد کوفه فرياد مي زد: «فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِين».[12] سالار شهيدان 1400 سال قبل فرياد آزادی سر داد: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ تَرَكَنِي بَيْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ لَهُ ذَلِكَ هَيْهَاتَ مِنِّي الذِّلَّةُ أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ جُدُودٌ طَهُرَتْ وَ حُجُورٌ طَابَتْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ كَثْرَةِ الْعَدُوِّ وَ خِذْلَةِ النَّاصِرِ» سپس به اين شعر تمثل جست: «فَإِنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْماً وَ إِنْ نُهْزَمْ فَغَيْرُ مُهَزَّمِينَا».[13]
خدايا شرح غم خوردن چه سخت است زداغ لاله پژمردن چه سخت است
نمی دانی که با دست بريده ز پشت اسب افتادن چه سخت است
مرحوم سيد عبدالرّزاق مقرّم يکی از مقتل نويسان است ايشان از عالم فاضل شيخ کاظم سبتي نقل مي کند: که ايشان مي فرمود: يکی از علما نزد من آمد و گفت: من از جانب ابوالفضل العباس علیه السلام پيامی برای تو دارم، در خواب ديده ام آن حضرت تو را نکوهش می کرد و مي فرمود: شيخ کاظم سبتی مصيبت مرا نمي خواند، مي گويد محضر آقا عرض کردم: ای آقای من، من مکرر شنيده ام که ايشان مصيبت شما را مي خواند. حضرت فرمود به او بگواين مصيبت را بخواند:
اگر تيری درون چشم باشد نمی دانی زمين خوردن چه سخت است
اگر شخصی از بالای اسب به زمين بيفتد، دست خود را جلو مي افکند تا کمرش آسيب نبيند اما کسي که چوبه های تير در سينه اش فرو رفته و دستهايش قطع شده وقتي که از اسب به زمين مي افتد چگونه مي تواند بدنش را حفظ کند؟[14]
اگر تيری درون چشم باشد نمی دانی زمين خوردن چه سخت است
عطش پژمرده لبهای عطشان برادر را صدا کردن چه سخت است
در عين حالي که دستان مبارکش جدا شده بود شاد و خوشحال بود که مي تواند آب را به خيمه ها برساند، ناگهان تيري به مشک خورد، همه آبها به زمين ريخت تير ديگری به سينه اش زدند، عمودي از آهن به فرقش زدند که ديگر طاقت سواري نداشت. از بالای اسب به زمين افتاد. «صاح الی اخيه الحسين ادرکنی».
عطش پژمرده لبهای عطشان برادر را صدا کردن چه سخت است
اولين باری بود که آن حضرت امام حسين علیه السلام را به عنوان برادر خطاب کرد
کنار علقمه با مشک خالی ببين شرمنده گرديدن چه سخت است
نمي دانی که با چشمان خونين جمال فاطمه ديدن چه سخت است
امام حسين علیه السلام به سرعت آمد و او را با دستهای بريده و فرق شکافته و بدن قطعه قطعه ديد، فرياد زد: «الانَ إنکسر ظهري»؛ برادر! کمرم شکست، «و قلت حيلتی»؛ چاره ام کم شد، «وانقطع رجائی» اميدم بريده شد، «و شَمُتَ بی عدوِّی» حالا ديگر دشمن مرا زخم زبان مي زند، «وَ الکَمَدُ قاتِلی» غصه تو مرا کشت. سپس کنار بدن نشست، «اخذ الحسين رأسه» سرش را به دامن گرفت «و وضعه فی حجره» آن فرق شکافته را روي دامن گذاشت و خون از دو چشم عباس علیه السلام پاک کرد. نفسی مانده بود برای قمر بنی هاشم، که همان نفس را هم خرج گريه کرد. امام حسين علیه السلام فرمود: «ما يُبکِيکَ يا ابالفضل» چرا گريه مي کنی؟ عرض کرد: «أخی يا نور عينی و کيف لا ابکی» برادرم، نور چشمم! چرا گريه نکنم؟ «و مثلک الآن جئتنی و أخذت رأسی عن التراب» تو آمدي الآن سر مرا از روي خاک برداشتي «فبعد ساعةٍ من يرفع رأسک» اما ساعتی ديگر که خودت شهيد مي شوي، چه کسي سر تو را از روي خاک برمي دارد؟ و چه کسي خاک از صورت مبارک تو پاک مي کند؟
وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.[15]
حسین مدرسی
[1] انفال/53.
[2] مائده/45.
[3] س 1764: اگر بدهكار بدهى خود را نپردازد و در ادای آن كوتاهى نمايد، آيا جايز است طلبكار از مال او تقاص نمايد مثلاً حقّ خود را به طور پنهانى يا به طريق ديگر بردارد؟. ج: اگر بدهكار بدهى خود را انكار كند و يا بدون عذر در پرداخت آن كوتاهى نمايد، طلبكار مى تواند از اموال او تقاص نمايد. البتّه اگر در اين زمينه قانونى وجود داشته باشد بايد مراعات گردد. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج2، ص401.
[4] بقره/194.
[5] انفال/51.
[6] بقره/54.
[7] الكامل، ج4، ص587.
[8] بحارالانوار، ج45، ص9.
[9] گنجينه معارف، ج1، ص767. به نقل از حکايات و ضرب المثلها.
[10] انفال/53.
[11] رعد/11.
[12] نهج البلاغه، ص88.
[13] بحارالأنوار، ج45، ص83.
[14] گلچين احمدی، ج2، ص252 به نقل از مقتل مقرم.
[15] شعراء/227.