موضوع اصلي: نماز الهي وشيطاني
موضوعات فرعي:
نماز، سبب رساندن انسان به رحمت حق
مقام نماز جامع، مختص انسان
نمازهاي نمونة عصر ما
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا، ابیالقاسم، محمد، صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین
نماز، سبب رساندن انسان به رحمت حق
حقایقی که در قرآن کریم بیان شده است، در صورتی که انسان آنها را در وجود خودش به کمال برساند و حقیقت را تبدیل به حقیقت جامع کند، بدون شک با به کمال رساندن حقایق و جامع نمودن حقیقت، به رحمت وجود مقدّس حضرت حق خواهد رسید. من دو نمونه از این حقایق بیان شدة قرآن کریم را برایتان میگویم. خود شما هم تصدیق خواهید فرمود که جز با کمال رساندن این حقایق، یا با جامع نمودن حق، دسترسی به رحمت پروردگار میسّر نخواهد بود. در آغاز سخنم، حقیقتی را عرض میکنم که به عنوان حکمی از احکام شرعیة پروردگار مطرح است. نماز در قرآن، در نزدیک به صد و سه آيه، و از ابتدای آن تا آخرین جزءاش هم مطرح است و به طور يقين، سبب رساندن انسان به رحمت حق است، امّا شما در قرآن مجید ملاحظه میکنید که پروردگار نماز را درخیمة حیات نمازگزار به صورت یک واقعیت بیان نمیکند و به هر نمازی نظر ندارد. امضای وجود مبارکش که عبارت است از پذیرش و قبولی او، کنار هر نمازی نمیآید. در قرآن مجید میبینید، حملة شدیدی به نمازگزارانی شده است. شدت اين حمله، از كاربرد کلمة «ویل» دربارة آنها معلوم ميگردد، وقتی كه قرآن ميگويد:}فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ{ (ماعون:4). معلوم میشود که این نمازگزار در وجود خود نماز را کامل نکرده و در نتيجه، یک حقیقت جامعی را به پیشگاة مقدس حضرت حق ارايه نکرده است، بلکه آمده، پیکرهاي از نماز ساخته که اصلاً این پیکره، زیبایی ندارد؛ جان ندارد؛ شکل معنوی ندارد؛ صورت معنوی ندارد؛ در واقع، برای او این نماز ابزار و وسیلهای بوده که با به کارگیری آن، به شهواتش، به اهداف پلیدش و به نیتهای باطلش برسد. البته، این نماز، راه رسیدن به رحمت خدا نیست. این نماز، نمازی است ناقص و دارای عیب؛ نمازی است که یک صورت دارد، ولی کاملاً بیسیرت است؛ یک جسم مرده است که جان در او دمیده نشده است؛ علتش هم این است که نمازگزارش یا منافق است، یا مشرک، و یا ریاکار، و یا به تعبیر قرآن کریم،}عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ{ (ماعون:5) است بنابراین، او هنری را که بتواند با آن نماز کاملي برای خود بسازد، فراهم نکرده است. آنچه او ساخته، یک هیولا است؛ یک چیز زشتی است؛ یک چیز نابابی است که نظر مقدس پروردگار بزرگ عالم، به این هیولا و به این موجود بدشکلِ پرعیبِ ناقص جلب نمیشود؛ علتش هم خود نمازگزار است؛ چون نمیگوید: «فَوَيْلٌ لِلْصَلَوةِ»، بلكه ميگوید: }فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ.{حضرت حق ميگويد: من موادی را به تو دادهام که عبارتاند از: تکبيرة الاحرام، حمد، سوره، رکوع، سجود، تشهّد و تعداد رکعات، و تو باید این عناصر را با معرفت، با نیت خالص، با عشق به بندگی، با عشق به مولا و با عشق به جلب رضایت او، تبدیل به یک صورت و یک سیرت کامل بكني تا بشود این عمل را منِ خداوند به عنوان نماز بپذیرم؛ ولی اگر مکلّف عیب و نقص داشت؛ آلوده به شرک بود؛ آلوده به نفاق بود؛ آلوده به ریا بود؛ در عمل آلوده به اغراض شهوانی و مالی بود، ديگر قلمی ندارد که سیرت و صورت این نماز را کامل بکند و قابل عرضه به پيشگاة من كند؛ یعنی یک غیر نقاش آمده، نمازي را نقاشی کرده و به جای اين كه نقشي زیبا بسازد، یک هیولا ساخته است؛ دیو کشیده است و اسمش را نماز گذاشته.
در مشهد یک نفر میگفت؛ البته، با گریه هم میگفت و چقدر هم من بدم میآيد آن را نقل كنم: شبي در عالم رؤیا، جوانی را دیدم كه نسبتاً و نه به طور کامل، زیبا بود، امّا دو شاخ، مثل دو شاخ گاو، بر روی کلهاش بود. كه خیلی من را بهتزده کرد. این همه زیبایی و طراوات، و این تناسب اندام، و چرا روی کلة این جوان، دو شاخ است؟ آخر، داشتن شاخ، متعلّق به انسان نیست، بلکه متعلّق به حیوانات شاخدار است. به او گفتم، حیف از آن زيبايي، و اين دو شاخ! جوان گفت: والله این شاخها متعلّق به من نیست، متعلّق به تو است که بر روی کلة من گذاشتی. من نماز تو هستم و امشب در نماز مغربت این عیبها را داشتی، و آن عیبها، این شاخی است که با چشمت داری میبینی. فکر میکنی خدا من را با این دو شاخ چند بخرد؟ معلوم است، هيچي.
منی که میخواهم وارد نماز بشوم، با همة وجود دارم در نماز وارد میشوم. بدن تنهايم که وارد نماز نمیشود. البته، بدن هم خون هست؛ گوشت هست؛ پوست هست؛ قلب هست؛ نفس هست؛ روح هست و همه هم باید روبه قبله باشد، نه این که بدنم رو به قبله باشد، جانم پشت به قبله؛ بدنم رو به خدا و دلم پشت به پروردگار. آمدم وارد نماز شدم، اما در درونم، حسد، کبر، غرور، بخل و ریا که از همة حیوانات بدترند و با آب هیچ دریایی پاک نمیشوند، در من دارند موج میزنند. بعد، من این نماز را تحویل خدا میدهم. در شکل این نماز، حیوانات مختلفي هست. نفسِ نجس هست؛ مال حرامِ خورده شده در خونم هست، و همة اینها به عملم منتقل میشود. این عمل نمیتواند راه به سوی رحمت خدا باشد.
آيا شما كه به دنبال یک نقاشی کامل میگردید، میتوانيد قلم را به یک بیسوادي که تا حالا قلم نقاشی دست نگرفته، بدهيد و از او بخواهيد در یک صفحة پرقیمت، منظرهاي برايتان بكشد که وقتی آن را میبینيد، لذت ببريد و خستگیتان بيرون رود؟ آيا توقّع دارید که چنين كسي این منظره را بکشد؟ خواهيد گفت، نه. پس به خدا حق میدهیم که در قرآن کریم، با استخدام شدیدترین کلمه، كلمة «ویل»، به نمازگزار حمله بکند، نه به نماز، که چرا نماز را ضایع کردهاي:} فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ{ (مريم:59). خود عناصر نماز که پاک بوده و از پیشگاة مقدّس حق نازل شده است؛ «الله اکبر»، من الله است؛ حمد كه اولین سورة قرآن است، من الله ميباشد؛ ذکر رکوع، من الله است؛ تعداد رکعات، من الله است. این عناصر را که به صورت رنگهای مختلف است و قلمش هم من هستم، به دست من دادند و گفتند بیا وارد کار شو و این عناصر را با معرفت، با اخلاص، با عشق با همت، با همدیگر، کنار هم بچين تا آن نمازت قابل قبول از کار در بیاید.
روایات عجیبی هم در اين زمينه به دنبال آیات قرآن هست که بعضی نمازها از مقام اول رد نمیشود و بعضی نمازها از مقام دوم، و بعضی نمازها تا مقام چهارم میرود، جلوی برنده را میگیرند و میگویند، آن را برگردانيد و بر سر صاحبش بزنيد. بعضی نمازها از مقام پنجم رد نمیشوند. بعضی نمازها جهشوار از همة مقامات رد میشوند و به قبولی پروردگار عالم میرسند، و بعد، خداوند به ملائکه میگوید، آن روز که گفتید، این موجود را خلق نکن، حالا ببینید، من به این بندهام مباهات میکنم و با افتخار به شما ميگويم كه من در کل زمین که پر از فساد و شهوات است، چنین رفیقهایی هم دارم. حمله به خود نماز نیست. باز هم دقت بفرمايید،}فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ{، حمله به نمازگزار است. خود نماز که حمله ندارد. عناصرش كه حملهای ندارد؛ الله اکبرش، حمدش، رکوعش، سجدهاش و تشهّدش، كه حمله ندارد. خداوند به آنی که بیهنرانه وارد نقاشی نماز شده، دارد حمله میکند که چرا زماني كه هنوز نقّاش واقعی نشدهاي، داری نقش میزنی؟ چرا نماز را با جهل میخوانی؟ چرا نماز را با کسالت میخوانی؟}وَ لاَيَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالَى{ (توبه:54): و (منافقان) نماز نميخوانند مگر اين كه كسل هستند. اين سخن خداوند كه گوياي تنفّر از نماز خواندن درحالت كسالت است، به اين معنا ميباشد كه: وقتی سست، کسل و بیحالید و خوشتان نمیآید، من را عبادت نکنید و من نمیخواهم در چنين حالتي به نماز من نزدیک شوید؛ براي اين كه در اين حالت، آن را ضایع میکنید و میروید، و اصلاً نمیخواهم در چنين حالتي جلويم بیاید.
مقام نماز جامع، مختص انسان
مقام نماز، مقام ملکوت است؛ این مقام، مقام عرش است؛ این مقام، مقام خیلی عظیمی است که امیرمؤمنان عليه السلام دربارة آن میفرماید، چنین نمازی را فقط به انسان اجازه دادهاند. ملائکه هیچکدام نماز جامع ندارند. امیرمؤمنان عليه السلام میفرماید، عدهای از ملائکه از وقتی آفریده شدند، در حال قیامند و تا ابد هم در حال قیام ميمانند. عده ديگري از آنها از زمان آفرينششان در حال رکوعند، و تا ابد هم در حال رکوع خواهند ماند و راه به قیام ندارند؛ چون لیاقتش را ندارند. یک عده هم از آنها دايم در حال سجودند و راه به رکوع و قیام ندارند؛ چون شایستگیاش را ندارند (نهج البلاغه، خطبه اول)، ولی خداوند این پیکرة کامل را در خزانهاش نگهداشت تا انسان را خلق کند و آن را به او بدهد. حالا یک نفر از راه برسد و نماز راضایع کند، آيا چنين فردي مستحقِ}فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ{نيست؟ اما اگر اين نماز یک نقاشی کامل، یک نقاشی جامع و یک نقاشی زیباي} بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ{باشد، خدا از چنين نمازي تعریف میکند؛ چون باطن اين نماز براي خدا معلوم است؛ خداوند ميگويد، من به باطن و ظاهر همۀ كارهايتان آگاهم: }إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ{ (مائده:8). براي خدا باطن اين نماز زيباست: }قَدْأَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ.{ (مؤمنون:2و1). بلافاصله میگوید: }وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ{(مؤمنون:3) : اين مؤمنان از کار بیهوده رويگردانند. این مؤمنان نماز حکیمانه میخوانند؛ اینها نماز استوار میخوانند؛ نمازشان لغو نیست و آمیخته با خشوع است؛ یعنی بدن، جان، دل، گوش، پوست، خون و استخوان، همه در نماز هستند و دارند نقاشی میکنند. خشوع حالتي بسیار والا و باارزش است که من اگر بخواهم نمازم دارای خشوع باشد، والله با لقمة حرام امکان تحقّق خشوع وجود ندارد. چه جوری آنجا نجس بروم و بگویم من خشوع هم میخواهم بیاورم؟ مگر با بدن نجس، با گوشت نجس، با خون نجس و با معدة نجس میشود خشوع آورد؟ چنين چيزي امکان ندارد. خشوع از زیباییهاست؛ از پاکیهاست؛ از مُحَسِّنات وجود است. نمیشود با اين وصف و حال، خشوع آورد. چه تعبیر زیبایی امیرمؤمنان عليه السلام دارد! حضرت میفرماید: گیاه روی مذبله چقدر میارزد؟ (نهجالبلاغه، خطبه 98) پایة این نماز چیست؟ با کدام بدن؟ ریشة این نماز چیست؟ با کدامدل؟ حقیقت این نماز چیست؟ با کدام عقل؟ اصلش که الفاظ است. آنی که از طرف خدا نازل شده، الفاظ است. این الفاظ، باید بیاید با قلم نیت خالص، با روح پاک، با بدن پاک، با جان پاک، با فکر پاک و با قلب پاک نقاشی بشود. همة اینها باید با الفاظ نماز در هم و مخلوط بشود تا يك نماز كامل به دست آيد، و الا الفاظ نماز را اگر به طاهر خوشنویس بدهد و بگوید، آقا صدهزار تومان اضافه میدهم، خیلی زیباتر از اینی که تا به حال نوشتهاي، بنویس. بعد هم او حمد، ذکر رکوع و سجده را بر روی یک صفحة گلاسة رنگی بنويسد و دور آن را هم گل و بوته بکشد. بعد ما آن را پیش پروردگار ببریم و بگويیم، ما اين نماز را به درگاهت آوردیم. آيا این نماز است؟ نمازگزار بايد عمل نماز را، نه خط نماز را و نه الفاظ نماز را، در پيشگاة الهي ببرد. ببینید این راه رسیدن به رحمت است: }الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ{، اینجا دیگر قرآن نمازگزار را نمیگوید، هم نماز را میگوید و هم نمازگزار را؛ چرا که این نماز با این نمازگزار در پاکی، در درستی، در حکمت و در استواری، یکی است. آيا چنين حالتي تا به حال برای ما پیش آمده؟
برادران جوان! بیشتر به نمازتان بپردازيد. برادران جوان! در هیچ جای قرآن، نظری که پروردگار راجع به نماز صبح دارد، راجع به نمازهاي ظهر، عصر، مغرب و عشاء ندارد؛ یعنی درقرآن، آن پانزده رکعت یک طرف است و این دو رکعت یک طرف، و شما ببینید نماز صبح در این کشور چقدر ضایع میشود. پانزده رکعت یک طرف است و این دو رکعت یک طرف. تعبیری که از نماز صبح دارد این است:}وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِكَانَ مَشْهُوداً{ (اسراء:78). ولی راجع به نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء،}مَشْهُوداً{نمیگوید. البته، در اينجا مجال توضیح معناي}وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً{نيست، و فقطميگويم، جادة نماز خیلی باریک است. این چه نمازی است که دربارة نمازگزارش میگوید: }قَدْأَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.{}قَدْأَفْلَحَ{ميگويد، و نمیگوید «قدیفلح» و آن را به صورت مضارع نمیآورد؛ نمیگوید، این نماز بعداً رستگار میشود؛ بلكه میگوید، رستگار شده؛ تمام شده؛ امضا شده و مهر هم زدم که در قیامت این نماز پیش انبیا، صِدّيقین، شهدا و صالحین باشد؛ تمام شده. اگر با فعل مضارع میآورد، معنایش این بود که این کارها را کرده و ان شاء الله در آینده به فلاح میرسد. میگوید به فلاح رسیده. چه مقدار از نماز؟ امام صادق عليه السلام میفرماید: کل عمرش فقط یک و دو رکعت نماز کامل کافی است.
نمازهاي نمونة عصر ما
البته، برادران جوان! امروز دیگر ما روی منبرها نماز آخوند کاشی را از شما نمیخواهیم که شصت سال هم درزمستان و هم درتابستان، در حجرهاش و در ایوان مدرسة صدر اصفهان، وقتی نماز میخواند، در نماز از دنیا جدای جدا میشد، و بعد از تمام شدن نماز، باید میرفت پیراهنش را كه بر اثر کثرت گریه خیس شده بود، عوض میکرد، هم در نماز ظهرش، هم در نماز عصرش، هم در نماز مغربش و هم در نماز عشايش. در نماز شبش در مدرسة صدر، بعد از وتر، وقتی به سجده رفت و با آن حالش گفت: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ (سيدبن طاووس، اقبال، ج3، ص185)، تمام آجرها، دیوارها، برگها و درختهاي مدرسه، همۀ آنها، به دنبال آخوند داشتند ميگفتند، سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ .. ، یک نفر اين تسبيحها را شنید و غش کرد.
ما نماز مرحوم آیت الله العظمی بروجردی را نمیگويیم تا شما را به آن دعوت کنیم؛ به نمازي که آن مرحوم در سن نود سالگی تا شب آخر عمرش، در جماعت ميخواند. او در تمام نمازهای واجب خود در جماعت، رکوع و سجده را طول ميداد و هم ذکر رکوع را: «سبحان رب العظیم و بحمده» و هم ذكر سجده را: «سبحان رب الأعلي و بحمده» هفت بار میگفت. بر اساس اين گفتة قرآن:}وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ{ (حج:78)، به ايشان ميگفتند، شما اصلاً دیگر قدرت اینکار را نداريد. او نگاهي میکرد و ميگفت: }وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ{اصلاً در این مقام نیست. به ايشان ميگفتند، مأمومهايتان توان چنين ركوع و سجدهاي را ندارند. الآن پنج هزار نفر دارند به شما اقتدا میکنند كه در ميان آنان مسافران شهرستانی، پیرمرد، مریض، مثل سرماخوردهها، هست؛ تازه افرادي هم از تهران برای حضور در نماز شما میآیند. اقلاً این رکوع و سجود خود را کم کنید، ولی ایشان تا شب آخر عمرش، در حال و مقامي نبود که بتواند اين پيشنهادها را قبول بکند. پدر، مادر، عمو و دايی، جوان را دَور میکنند و میگویند، این دختری که با او روی هم ریختهای، به درد دنیا و آخرتت نمیخورد و با خانوادهات هم جور در نميآيد. جوان میگوید، مرغ یک پا دارد. اگر این دختر را برای من گرفتید، من زن میگیرم، و اگر هم او را براي من نگرفتید، یا من زن نمیگیرم یا اين كه خودم را میکشم. در عالم معنا هم، امثال آقاي بروجردي این طور شده بودند. او میگفت، من وقتيرکوع میروم، در محضر محبوبم میروم و کَیف میکنم. تو میگويی، من حضور در چنين محضري را کم کنم كه من نمیتوانم. آن وقت گاهی که نمیتوانست براي نماز به مسجد اعظم بیاید، من خادم ایشان را دیده بودم، البته، خود ایشان را هم دیده بودم و در نماز ایشان هم بودهام، خادم ایشان میگفت، اگر وقت ظهر دیگر کارهای آقاي بروجردي این قدر شدید و متراکم بود که نمیرسید به مسجد اعظم برود، وضو را که میگرفت، به درون اتاقش میرفت، در حالي كه کلید آن اتاق هم در جیبش بود. من كه میخواستم بروم ناهار حاضر کنم، ايشان درب را از پشت کلید میکرد، و نماز ظهر و عصر را كه هشت رکعت است و میشود آن را در پنج دقیقه خواند، بیش از یک ساعت، طول ميداد و من پشت درب اتاق ایشان معطل ميشدم تا سلام نماز دوم آقا را بشنوم. در ضمن، پیراهني را هم حاضر کنم تا ايشان بتواند پیراهنش راعوض کند. از بس كه اشک سیلوارش در نماز، این پيراهن را خیس میکرد.
جوان! چنين نمازي را نمیگويیم بخوان. از دست ما هم بر نمیآید. بر میآید؟ ايشان آن وقت این نماز را نقاشی میکرد، عین انبیا و ائمه، آن را نقاشی میکرد. ما حالا بیايیم یک نمازی نقاشی کنیم که حداقل شاخ نداشته باشد؛ دم نداشته باشد؛ سم نداشته باشد؛ لب و گونهاش کج نباشد. بزرگان چنین نمازی میخواندند. من این ماجرايي را که میگویم، با چشم خودم دیده بودم. این ماجرا را دیگر کسی برایم تعریف نکرده است. البته، من چند تا نماز دیدهام که هنوز در لذت آن چند تا نماز هستم. خودم چنین نمازی را نخواندهام، ولی آن را دیدم. گفت نان گندم نخوردیم، ولی دست مردم دیدیم:
در شهر اسلامشهر که قبلاً اسمش شاهپسند بود، در گوشهای از آن نمازي از یک حمال دیدم كه یادم نمیرود؛ یعنی این نماز را کاملاً حس کردم. به سلام نماز که رسید، با آن حالی که حالا داشت، سلام میداد و با چشمی که غرق در اشک بود، و با آن قطع رابطهای که در نماز با دنیا داشت، به خدا قسم معلوم بود داشت میگفت: «السلام علیک.» «علیک»، خطاب ظاهر است؛ چون«علیک» کاف دارد و «علیه» نیست؛ یعنی نمازگزار باید پیغمبر را ببینی و به او سلام بگویی. سلام، سلام خطابی است. «السلام علیک»، یعنی ای کسی که حاضر هستی و دارم تو را میبینم، و انگار آن حمال داشت پیغمبر را میدید و یک جوری سلام میداد.
با «السلام علیکم» هم انگار داشت به همة فرشتگان، ارواح صالحین و مؤمنان سلام ميگفت؛ چون خطاب حضوری است. «علیکم»؛ یعنی ای کسانی که دارم مشاهده میکنم.
این یک نمونه از آنچه پروردگار برای رسیدن به رحمت خود در کتابش پیشنهاد کرده و درحقیقت، از اجزاي پراکندة عناصر نماز ميباشد؛ او لفظی را در اختیار ما گذاشته، یا حالت و کیفیتي را و به ما گفته، این را در وجود خودت کامل کن و به دست من بده و دیگر کاری به آن نداشته نباش. وقتی این جنس بیعیب و کامل را از تو گرفتم نگه میدارم:}وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ{ (مزمّل: 20): بعد از مرگ که پیش من آمدی، آن را حاضر میبینی كه}هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً{(همان): از نظر خیر و اجر، برای تو بهتر و بزرگتر شده است. آن وقت من این جنس تو را که گرفتم و بعداً به صورت بهشت و رضایتم، ملکِ خودت میکنم؛ چون من به نماز تو نیازی ندارم، بلكه اين تو هستي كه به نماز من نیاز داری. من گدای نماز تونیستم؛ چه بخوانی و چه نخوانی، ولي تو گدای نماز من هستی. تو بینماز به جایی نمیرسی. تو بدون نماز به رحمت من نمیرسی. نه اینکه بنشینی و یاوه بگویی؛ دری وری بگویی كه: خدای قوی نیازی به نماز بنده دارد. براي همين من نماز نمیخوانم. ميپرسم، مگر تو از انبیا بهتر میفهمی؟ آنها نمیدانستند خداوند غنی است؟ تو تازه فهمیدی؟ ما به همه چیز نیازمندیم و خدا به هیچ چیز نیازمند نیست.
تا آخر عمر، حداقل چند نماز كامل بخوانيد
امّا جوانها حداقل این عمل را بیعیب به جا بیاورید، و شما بزرگترها هم چنين كنيد. ما اگر در گذشته اینها را با عیب بنا کردیم و نقاشی نمودیم، این چند روزه، یا چند ماهه، یا چند هفته، یا چند سال که از عمرمان مانده و هنوز ملکالموت نیامده است، بیايیم چهار تا نماز کاملي نقاشی کنیم که امام صادق و پیغمبر میفرماید، و اگر این چهار تا را به جا بیاورید، یقیناً قبول میکنند و به شما میگویند، محض برکت این چهار تا نماز، از عيب کلّ نمازهای گذشتة شما چشم میپوشیم و آنها را هم قبول میکنیم:
طفیل هستی و عشقم، آدم و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری
تا اينجا بيان يك نمونه بود و حالا دو نمونه ديگر هم برایتان ذکر میکنم. يكي از اين نمونهها در قرآن است. شما در قرآن مجید کلمة مبارک، نورانی و پرمعنای حمد را از اول قرآن که سورة حمد است،}اَلْحَمْدُ لِلّهِ{، تا جزء آخر قرآن مجید، میبینید و کراراً هم در قرآن میبینید كه خداوند ما را به صورت مكرّر امر بهحمد کرده است: }فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ{این حالا یک نمونه. ولی در قرآن مجید زیاد میبینید كه امر به حمد میکند. حال اين پرسش مطرح ميشود كه حمد یعنی چه؟ حمد؛ یعنی جلال، جمال، زیبایی، صفات، آراستگیها و کمالات خدا را اظهار کن و سپاسگزاری کن، ولی این حمد را کامل بیاور. اين سؤال مطرح ميشود كه حمد کامل چیست؟ من اگر کنار هر نعمتی، یا کنار هر وصف جمیلی، یا کنار هر کمالی از پروردگار، چه کمال خودش و چه جلوههای کمالش، بنشینم و بگویم:}اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ{، کافی است يا نه؟ اساتید فن، قرآنشناسان، اهل ذکر، ائمه طاهرین، اهل عقل، اهل حکمت، اهل عرفان، حمد کامل را چگونه تصویر میکنند؟ آنها میگویند شما حمدت در صورتی کامل میشود که در سه مرتبه این حمد را بیاوری: «مرتبة قولی و مرتبة فعلی و مرتبة حالی.» امّا مرتبة قولی فقط کار زبان است. آن هم اين است كه خدارا آنچنانکه خودش خويش را حمد کرده؛ آنچنانکه انبیا او را ستودند، آنچنانکه ائمه او را ستودند، بستاید، مثل: حمد امام حسین عليه السلام در شب عاشورا: وَ اَحْمَدُهُ عَلَي السَّرَاءِ وَ الضَّرَّاءِ (شيخمفيد، ارشاد، ج2، ص91). من چه در یک باغ پرمیوه، کنار چشمه و رود باشم، خدا را حمد ميكنم، و چه امشب هم که عاشورا است و گرفتار سی هزار گرگ هستم و فردا قطعه و قطعه میشوم و زن و بچهام را به اسارت میگیرند، عین این که وسط چنان باغي هستم، خدا را حمد میکنم. ببینید امام حسین عليه السلام چگونه دارد حمد را نقاشی میکند؟ به خدا نمیگوید كه اگر ما را در باغ ببری و به ما چلوکباب بدهی، الحمدلله، و امّا اگر گرفتار این گرگها بکنی، چه الحمدللهي؟ بلكه میگوید: وَ اَحْمَدُهُ عَلَي السَّرَاءِ وَ الضَّرَّاء. من نه کاری به خوشی دارم و نه به ناخوشی. من عاشق وجود مقدس او هستم که ولی نعمت من است.
درحمد قولي، چه بگويم اَحْمَدُ، یا بگویم: اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالِمِینَ، یا بگویم: اَلْحَمْدُ لِلهِ عَلَی کُلِّهَا، یا بگویم: اَلْحَمْدُ لِلهِ عَلَی کُلِّ النِّعْمَةِ یا بگویم: }الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ{ (فاطر:34)، و این طور که خودش خويش را حمد کرده است، او را حمد کنم. این یک مرتبه حمد است، ولی حمد در اين مرتبه، کامل نشده است.
مرتبه دوم حمد، مرتبة حمد فعلی است. حمد فعلی؛ یعنی چه؟ یعنی اين كه چشم، گوش، زبان، دست، شکم، شهوت و پا را هم در راه حمد بکشانم، و راه حمد آنها، این است که چشم و بقیة اعضا را از همة گناهان نگه بدارم و به همة خیرها بکشانم. این، حمد فعلی است.
امّا حمد حالی، این است که باطنم را از همة رذایل اخلاقی بتکانم. این، حمد حالی است. حالا وقتی میگویم: الحمدلله، تمام اعضایم هم عملاً در حمد است. باطنم هم عملاً در حمد است، و من مستحق رحمت خاصة پروردگار مهربان عالم میشوم. این راهنماییهای قرآن است. اين جا سخن دربارة نماز الهي و شيطاني را تمام ميكنم، هر چند این دفتر با هزار سال سخن گفتن هم تمام نمیشود و در قرآن و در روايات، برای انسانسازی مطالب فراواني است.
البته، براي شستن گرد و غبارهای روی دل و باطن، هیچ راهی نیست جز گریه بر ابیعبدالله علیه السلام. نه این که گریة ما قیمت دارد. نه، چون این اشک وصل به ابیعبدالله علیه السلام بوده و براي همين قیمت پیدا کرده است. در حقیقت، ما با گریه کردن بر خودمان، این کار را میکنیم. دست ابیعبدالله علیه السلام را میگیریم و وارد باطنمان میکنیم. میگويیم، آقاجان! پاک کن ما را و او هم این کار را میکند.