راه های بدست آوردن تقوی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام علی سیدنا محمد واله الطیبین الطاهرین ولاسیمابقیة الله فی العالمین واللعنة الله علی اعداءهم اجمعین الی یوم الدین امابعد فقد قال الله فی القران الکریم یاایهاالذین آمنوا اتقوالله حق تقاته.[1]
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید ، از خدا آن طور که شایسته اوست پروا کنید.
مقدمه:
انسان باوجود غرائز وتمایلات نیرومند درونی وسرمایه های مادی ومعنوی بیرونی وابزاروامکاناتی که در اختیار دارد با بهره گیری نا مناسب وسوء استفاده از آنها قادر است خود وانسانها ودیگر موجودات جهان را به فساد وتباهی بکشاند. وجود موانع خطرناک خارجی اعتقاد راسخ ما به جهان پس از مرگ معاد نیز داشتن زندگی ابرومندانه در این کره خاکی ضرورت وجود ره توشه ای نیرومندووسیله ای قدرتمند ودژ تسخیر نا پذیرمفهوم عنصری نسیت جز واژه مقدس تقوی ، خدای متعال در آیات فراوانی از قرآن کریم به تقوی فرامی خواند و ائمه معصومین علیهم سلام که مبین قرآن کریم اند نیز گفتار ورفتار شان به تقوی وتقوی پیشگی تاکید ورزیده اند و اهمیت تحصیل وکسب آن را به پیروان شان گوش زد می کرده اند.
لذا برای بدست آوردن وتحصیل تقوی با مراجعه به آیات واحادیث راهایی را برای عزیزان بیان می کنم.
راه های بدست آوردن تقوا
راه اول:نگرش به اینده:توجه به اینکه تقوی توشه اینده انسان است، از این راه با دور اندیشی وحکم عقل به اینکه باید برای اینده تلاش کرد، حب ذات تحریک وبیدار می شود. وانسان را وامیدارد که برای اینده اش تلاش کند.ودر پی تحصیل انچه برای اینده بی نهایت اومفید است بر اید.از این رو قران می فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد.[2] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، تقواى الهى پيشه كنيد و هر كس بايد بنگرد كه براى فردا چه چيز پيش فرستاده است.
راه دوم: توجه به علم و آگاهی خداوند به اعمال و رفتار انسان : این راه در این آیه شریفه بیان شده است: وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ.[3] ترجمه: تقواى الهى پيشه كنيد. به راستى خداوند به آن چه انجام مىدهيد آگاه است، یعنی با توجه به این صفت خداوند که به آنچه انجام می دهید آگاه است، تقوا داشته باشید این روش تربیتی دیگری است که خداوند برای اینکه ه انسان کمک کند تا درصدد کسب تقوا بر آید، برگزیده است. چون انسان دارای ویژه گیهای روانی خاصی است واز جمله از آنها این است که اگر بداند وتوجه داشته باشد که دیگری ناظراعمال اوست وآنچه را او انجام می دهد می بیند و از خوب و بد آگاه است از انجام اعمال ناشایست، خودداری می کند.در واقع خداانسان را طوری آفریده که از انجام کار بد در حضورکسیکه می داند این کار بد است،خجالت می کشد و شرم می کند بنابر این اگر انسان به این موضوع فکر کند که همیشه در منظر خدا است و نه تنها ظواهر اعمالش مورد شاهد است،بلکه خداوند به آنچه در قلبش خطور پیدا می کند نیز آگاه است. چنانچه در دعاها می خوانیم: فَانَّکَ تَعلَمُ خَائِنَه الاَعیُنِ وَ مَا تُخفِی الصُدُورُ.[4]
و امام خمینی(ره) نیز جمله قشنگی فرمود: عالم در محضر خدا است در محضر خدا گناه نکنید. خلاصه ما در همه ی شئون زندگی چه در گفتار، رفتار و اندیشه خدا را در نظر داشته باشیم.
راه سوم: پی بردن به این که تقوا نیز برای دنیا فایده دار :چنانچه خداوند می فرماید: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2)وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب.[5] ترجمه: و هر كس تقواى الهى پيشه كند، [خداوند] براى او راه بيرونشدى قرار مىدهد و او را از جايى كه حساب نمىكند روزى مىرساند. و همچنین امام علی(ع) می فرماید: وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ.[6] یعنی: بدانید هرکه تقوا پیشه کند و از خداوند بترسد، خداوند راه بیرون شدن از فتنه ها و تباهی هاو روشنایی از تاریکی ها را به او نشان می دهد.علام مصباح یزدی در این باره در کتاب ره توشه یک بیان خیلی زیبائی دارد که می فرماید: در راه اول گفته شد: بیندیشید برای فردایتان چه تهیه میکند، در این راه می فرماید: به فوائدیکه تقوی برای این دنیای تان دارد بنگرید. پس جمله راهای تشویق به کسب تقوی ، ذکر اثاری است کهبرای ان مترتب می شود . چون انسان وقتی حاضر می شودکاری انجام بدهد ویا چیزی را دوست می دارد ترک کند که بداند به نتیجه ی خوبی دست می یا بد وچون خداوند می خواهد ما به به کمال برسیم با شمردن نتا یجی که تقوی در دنیا دارد ما را تشویق میکند که در جهت تحصیل ان بکوشیم تا در نتیجه بمنافع اخروی اش نیزنایل کردیم.[7]
راه چهارم: افزایش معرفت به خدا: حضرت علیعلیه اسلام می فرماید: لِکُلِ شَیئٍ مَعدَنٌ وَمَعدَنُ اَلتَّقوَی قُلُوبُ اَلعَارِفِین[8] : یعنی هرچیزی معدنی دارد، معدن تقوی دلهای خداشناسان است. ونیز امام صادق علیه السلام می فرماید: اَلتَقوَی مَاءٌیَنفَجِرُمِن عَینِ مَرِفَتِهِ بِااللهِ.[9] : یعنی تقوی چون ابی است که از چشمه جوشان معرفت به خدا می جوشد و نشات میگیرد، یعنی اینکه انسان هرچه شناختش نسبت به خدای متعال بیشتر باشد در مرتبه تقوی کامل تر استوازاو بهتر اطاعت می کند. همان گونه که میزان ارادت وعلاقه ی یک شاگرد نسبت به استادش، در اثر بخشی سخنان استاد در جان اوموثر است. شناخت صحیح خدای متعال علاقه ی بیشتر او را در پی دارد. وعلاقه ی بیشتر فرمان بری افزون تر را ثمر می دهد . سر چشمه ی همه ی فضیلتها وارزشها معرفت خدای متعال است.شهید مطهری در کتاب پند یا اندرزها می فرما ید :زیر بنای همه ی افکار ، معتقدات، اخلاقیاتو دستود عملهای دینی خداشناسی است.آری خداسی یگانه منطق صحیح ودرست ومستحکم انسانیت است. پا یه ی اصلی تقوی پاکدامنی ، راستی ، درستی ، شهادت وفداکاری است. بنای انسا نیت ومنشاء امتیاز واقعی انسان از حیوانات است.تنها خداشناسیی است که می تواند جانشین منطق منفعت پرسی وخود پستی گردد.[10]
راه پنجم: خودشناسی: بدون شک عدم شناخت خویش یکی از عوامل غرق شدن در رزائل اخلاقی ودر ماندن از معنویات است در روایت امده است می فرماید: مَا مِن رَجُلٍ تَکبَّرَ اَتَجَبَّرَ اِلاّلِذُلِّهِ وَجَدَهَا فِی نَفسِهِ.[11]
ترجمه: یعنی هیچ انسانی تکبّر ویا سرکشی نمی کند،مکر بخاطر پستی وحقارتیکی در خود می یا بد. پس انسان باید خویش را بشنا سد وبداند از کجا آمده؟ برای چه آمده؟ وبه کجا می رود؟ اگر معرفت نفس( به فرمایش حضرت امیرعلیه اسلام : افَضَلُ اَلمَعرِفَتِ مَعرِفَتُاَ اَلاِنسانَ نَفسَهُ.[12]و نَالَ الْفَوْزَ الْأَكْبَرَ مَنْ ظَفِرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْس.[13]است.) برای انسان حاصل شود،دیگرفطرت پاک خودرا به گناه الوده نمی کند.وروح نورانی خویش را با ظلمت معصیت کدرنمی نما ید وعمر خود را چراه گاه شیطا قرار نمی دهد.امر المومنین علیه السلام می فرماید: مَن عَرَف نَفسَهُ فَاعتَقَهَاونَزَهَهَا عَن کُلِّ ما یبعد ها و یوبقها.[14]
در این صورت است که نور تقوی آرام آرام در صفحه جا نش تجلی رمی شودوبا مداومت بر این طهارت وپاکیدر ملکی مقدس تقوی درونش شکل می گیرد، در تقابل کسانیکه نور تقویدر وجود شان خاموش است.ودر منجلاب پستی ها افتا ده اند،قطعا به کرامت نفس وشرافت روان وعظمت خویش اگاه نیستند ودر جستجوارزشهاوکمالات بر نمی خیزند.
بنابراین اگر کسی میخواهد نور تقوا, وجودش را روشن بسازدیکی از راه هایش خود شناسی است.
نتیجه بحث این شد که پنج تا مرحله برای رسیدن به تقوا خدمت غزیزان عرض کردم. انشاء الله خدا ما را در کسب این مراحل توفیق بفرماید و بیشتر از این مصدع اوقات شما غزیزان نمی شوم.فقط چند جمله مصائب به عنوان توسل ذکر می کنم. همه ی دل ها را به کربلا روانه کنید.
مصائب
عمر سعد در روز عاشورا سر بريده امام حسين عليه السّلام را به خولى بن يزيد اصبحى و حميد بن مسلم ازدى داد تا آنها آن را نزد ابن زياد ببرند، سپس دستور داد سر از بدن ساير شهيدان جدا نمودند و آن سرها را به همراه شمر بن ذى الجوشن، و قيس بن اشعث، و عمرو بن حجّاج به سوى ابن زياد فرستاد، آنها سرها را به كوفه آوردند. عمر سعد در روز عاشورا تا پايان، و در روز بعد تا ظهر، در كربلا ماند، سپس اهل بيت امام حسين عليه السّلام و بازماندگان شهيدان را، از كربلا به سوى كوفه روانه ساخت. بانوان شهيدان را، از كربلا به سوى كوفه روانه ساخت. بانوان حرم را سوار بر شترانى كرد كه تنها پاره گليمى به پشتشان انداخته شده بود، و داراى محمل و سايبان نبودند، صورتهايشان باز بود، با اينكه آنها امانتهاى بهترين پيامبران، رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم بودند، آنان همچون اسيران ترك و روم در سختترين وضع و اندوه به سر مىبردند، و به راستى چقدر اين شاعر نيكو سروده كه گويد:
يصلّى على المبعوث من آل هاشم
و يغزى بنوه انّ ذا لعجيب
«آيا آن امّتى كه حسين عليه السّلام را كشتند اميد به شفاعت جدّش در روز حساب قيامت دارند؟» روايت شده: تعداد سرهاى شهيدان كربلا هفتاد و هشت سر بود، كه قبيلههاى عرب براى تقرّب به پيشگاه ابن زياد، و يزيد بن معاويه، (لعنت خدا بر آنها) بين خود تقسيم نمودند به اين ترتيب كه:
قبيله كنده حامل سيزده سر بودند، كه رئيسشان قيس بن اشعث بود.قبيله هوازن حامل دوازده سر بودند كه رئيسشان شمر بود.قبيله تميم حامل هفده سر شدند.قبيله بنو اسد حامل شانزده سر شدند.قبيله مذحج حامل هفت سر شدند.[15]
الالعنت الله علی قوم الظالمین و سیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون
سید احمد رضوی
[1] : سوره ال عمران, آیه 102.
[2] : سوره حشر, آیه 18.
[3] سوره مائده, آیه 8.
[4] : شیخ عباس قمی, مفاتیح الجنانع ص 359.
[5] : سوره طلاقع آیه 2-3.
[6] : نهج البلاغه خطبهع 128.
[7]: محمد تقی مصباح یزدی ره توشه, ج2, ص356-361.
[8] : ترجمه میزان الحکمه ری شهری,ج 14,ص7014ح22451.
[9] : عبد الزاق گیلانی, شرح مصباح الشرعه,ص417,باب 67.
[10] :مرتظی مطهری, پند واندرزها,ص11-15.
[11] : محمد یعقوب کلینی, اصول کافی ,ج3,ص426.
[12] : محمد جمال الدین خوانساری, شرح غررالحکم,ج2,ص386.
[13] : همان,ج6,ص172.
[14] : غررالحکم, ج2,ص48.
[15] : غم نامه کربلا, ص164-165.