موضوع: اُمّت واحده و نقش آن در تقريب مسلمانان
بسم الله الرحمن الرحيم الحَمدُ لله الَّذي جَعَلَ الحَمدَ مِفتاحاً لِذکرِه، و سَبَباً لِلمَزِيدِ مِن فَضلِهِ، و دليلاً عَلي آلائِهِ و رحمتِهِ، والصَّلاة والسَّلام علي أشرف أنبيائِهِ و خاتمِ رُسُلِهِ و حافظ سِرّه و مُبَلِّغ رِسالاته محمّد صَلّي الله عليه و عَلي اهلُ بيته الطبيّبن الطَّاهرين المعصومين سِيّما بقيَّةِ الله في الارضين روحي و ارواح العالمين له الفداء و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين.
اما بعد، قال الله في کتابه الکريم :«وَإِنَّ هَذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَ اَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ».
مقدمه
یکي از بزرگترين نياز امروزي در شرايط فعلي، همگرايي و هم انديشي مسلمانان است. ضرورت اين هم انديشي و تقريب ميان مذاهب اسلامي، بر هيچ کسي پوشيده نيست، همگرايي مجموعة مسلمانان نه تنها خرد مندانه که دستور اکيد کتاب آسماني آن ها يعني قرآن است. اين کتاب که مورد قبول همة نحله ها و گرايش هاست پيروانش را به همگرايي فرا مي خواند و آن ها را از پيامد اختلاف و شقاق بر حذر مي دارد.
بنابراين مسلمانان اعم از سني و شيعه، نسبت به اين آية شريفه سنگين ترين وظيفه را دارند.
تبيين امت واحده بر اساس آيات قرآن
براي تبيين مفهوم امت واحده و پيام آن جهت تأمين يکي از اهداف آن که تقريب مذاهب اسلامي است،نکاتي ارائه مي گردد:
1. مفهوم امت واحده
واژة«اُمّة» حدود چهل وپنج بار[1] و «اُمَّة واحده» هشت بار[2]، در اين کتاب الهي به کار رفته است. شاخص ترين آية که هم انديشي، فوق العاده اهميت دارد دو آيه شريفة 92 انبياء و52 مؤمنون است که هردو با يک عبارت: وَإِنَّ هَذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَ اَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ، بيان و امت واحده بودن، مخلوق بودن و پروردگارِ مورد عبادت آنان را در کنار هم، مطرح و تقواي الهي پرهيزکاري را به عنوان جدي ترين هشدار، گوشزد ميکند.
واژة «اُمّت»، بر اساس گفته علّامه طباطبايي از ريشة«أمَّ»(به فتح اوّل)، «يَأمُّ» و«آمٍّ» به معناي قصد[3]، است که در اين صورت اصطلاح «اُمّت» نظير آيه ...وَلا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَاناً...[4] خواهد بود که اکثر مفسران کلمة«آمّين» را قصد، معنا نمودهاند[5]. چه اينکه ابنفارس همين معنا را تأييد ميکند[6].
اين کلمه، همانگونه که اشاره شد، بارها در قرآنكريم ذکر شده[7]؛ يگ بار با مقيد به «أمّة مسلمه»[8] از زبان حضرت ابراهيم(ع)، يک بار مقيد به«أمة وسط»[9]وهشت بار مقيد به «أمّة واحده»، بهکار رفته، که معاني متفاوتي را ارائه ميدهد:
يک: جمعيت هم هدف؛ علّامه طباطبايي که اُمّت را به معناي قصد مي داند، ميگويد:«امّت، اگر بر جماعت اطلاق شده، بر هر جماعتي اطلاق نشده، بلكه بر جماعتي اطلاق ميشود كه افراد آن داراي يك مقصد و يك هدف باشند، و اين مقصد واحد رابطه واحدي ميان افراد باشد، به همين جهت توانستهاند اين كلمه را بر يک فرد هم اطلاق كنند»[10].
دو: جماعت؛ امّت، به معناي جماعت[11]و يا جماعتي كه داراي هدفي مشترك باشند و لازمة آن اجتماعي زندگي كردن باشد[12].
سه: وحدت؛ امّت در اصل از مادّه «اَمَّ» به معناي هرچيزي است كه اشياء ديگري به آن ضميمه گردد، و به همين جهت، امّت به جماعتي كه جنبة وحدتي در ميان آنان حاکم باشد، گفته مي شود؛ خواه وحدت از نظر زمان يا اينكه از نظر مكان و يا از نظر هدف و مرام؛ بنابراين به اشخاص متفرق و پراكنده امّت گفته نمي شود[13].
چهار: پيشوا؛ كلمة امّت، از ريشة«أمَمَ» در لغت به معناي، اقتدا و پيروي و آهنگ، پيشوايي و رهبري آمده است؛ و در قرآن به معناي جماعتي از مردم اند كه داراي يگ راه و روش، يگ هدف، و يگ رهبر هستند، و از يگ مرام و مكتب پيروي نمايند[14]. فخررازي همين مفهوم را از قفال نقل و بر گزيده است:«الامَّة القومُ المجتمِعُون علي الشَّيئ الواحد يَقتَدِي بَعضُهُم بِبَعضٍ»[15].
پنج: همسو؛ امّت، به جمعيتي گفته مي شود که آنان را يک امري مانند دين واحد، يا زمان واحد، يا مکان واحد گرد هم آورند، بدون فرق در اينکه آن امرگرد آورنده، اختياري باشد يا اضطراري[16]. چنان که بروسوي، مفسر اهل سنت، امت واحده در آية213بقره را چنين معنا ميکند:«أي جماعة واحدة مُتَّفقِين في الاِيمان و اتِّباع الحقِّ مِن وقت آدم ألى مَبعث نوح(ع)»[17]. جوادي آملي، «اُمّت واحده» را به معناي آن مي داند كه همه آنان بر اساس عقل و فطرت سالم هدايت يافته اند[18].
شش: ملّت؛ شيخ طوسي واژه« امّت» را که از نظر لغوي، قصد معنا شده، يکي از معاني اصطلاحي آن را اهل ملت واحده ميداند؛ مانند امت موسي، امت عيسي و امت محمد(ص)[19]. عناصر مشترک در معاني ارائه شده، جمعي بودن، هدفدار بودن و منافع مشترک داشتن است.
بنابراين، با در نظر گرفتن مفهوم امّت، هم انديشي يا تقريب مذاهب را به معناي: تقويت موارد مشترک و تأکيد برآنها و فروگذار نمودن موارد اختلافي به منظور مصالح اهمّ و سرنوشت ساز مسلمانان، در برابر تهديدهاي مشترک، گرفت.
2. گونه هاي وحدت[20](تقريب)
با توجه به آيات شريفه قرآن و اينکه «تقريب» مقدمه باشد براي«وحدت»[21]، و يا تقريب و وحدت را به يگ مفهوم بدانيم(هرچند که مفهوم دقيق آن دو متفاوت است، ولي همواره اين دو اصطلاح کنار هم يا يکي به جاي ديگري بهکار مي رود) به انواع وحدت که در قرآن مورد تأکيد قرار گرفته، اشاره مي شود تا بيشتر از پيش به اهميت همسويي امت اسلامي پَي برد:
الف: وحدت بشر
در آية شريفة: يَا اَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَاُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِندَ اللهِ اَتْقَاكُمْ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[22]، وحدت و همسويي بشر را مطرح و اختلافات ناشي از قومي و قبيلة، رنگ، زبان، جنس، سر زمين و موطِن، اخلاق، طبيعت و... را هدف آفرينش نمي داند بلکه آن را به منظور«لِتَعارَفُوا» و ايجاد الفت[23] و تعاون و قيام جهت رفع احتياجات[24] بشر، معرفي ميکند. همانگونه که تمايز به عرب و عجم، ترک و فارس، سياه و سفيد، اروپايي و آسيايي، هيچکدام سبب تفاخر و تفاضل نمي شود[25]، بلکه همه به يگ ميزان و معيار ارزيابي و سنجيده ميشود و آن ميزان«تقوَي»[26]، و پرهيزکاري است. در اين آيه، سه نکتة کليدي فوق العاده محوري گنجانده شده که عبارتند از:
يگ: خالق يگانه؛ در منظومة انديشة اديان(حد اقل) الهي، منشأ و هستي بشر، خدايي است آفريدگار[27]، بي همتا، همة کمال و صفات، زندگي و مرگ، صحت و سُقم، مرض و درمان، و... اصالتاً از آنِ اوست و همو در اين آيه ندا ميدهد: يَا اَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم.... با اين وجود، همة برتري جويي ها، تفاخر، منيّت ها، و... به خداوند باز مي گردد و بشر، جز موجود تهي دست و بي مايه نخواهد بود؛ دليل بسيار روشنش اين است که او نمي تواند نهتنها از فرداي خويش که از لحظههاي پيش رويش(که شايد در يکي از آنها، مرگ گريبان گير وي گردد و همة اندوخته هايش را فرو گذارد و تنهاي تنها، دور ترين سفري ناخواسته و غير قابل بازگشت را تا روز موعود، در پيش گيرد: اَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِى بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ...[28].
دو: ريشة يگانه؛ با اينکه بشر، بازگشت همة بشر به اصل واحد است: إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَاُنثَي... و انسان به همة طيفها، زبانها، سر زمينها و... به يک مادر و پدر به نام آدم وحوّا(ع) بر ميگردد، پس اختلاف برتري طلبي، خصومت بي ارزش خواهد بود[29]، چنان که منسوب است به علي بن ابي طالب(ع):
ألنَّاسُ مِن جِهة التِّمثَال أ شبَاهٌ أبُوهُم آدمَ والاُمُّ حَوّاءٌ[30].
چه اينکه امام صادق(ع) کلمة امت در آية: كَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ... را کساني معنا ميکند که نه مشرکند و نه متدين[31].
سه: ارزشگذاري يگانه؛ بشر با همة تفاوتهاي قومي، مِلّي، مالي، فرهنگي و سياسي، زير يک لوا که قرآن از آن به معيار«تقوَي» نام ميبرد، قرار دارند و وزن و مقدار همگان با ميزان تقوي سنجش گذاري ميشود. از اين رو، تفاضل و برتري تنها در پيشگاه خداوند است نه مخلوق[32] و او فقط مي داند که چه کسي داراي آن معيار ارزشمند است. شايد حکمت در همين باشد که اين انسانِ توجيه گر و سود جو، نتوانند از اين معيار بر عليه همديگر استفاده کنند و بساط فخر فروشي را نگسترانند، خداوند آن را براي احدي از آفريدگانش(جز موارد اندک) آشکار نساخته است جز او نمي داند که فضيلت برتري از آنِ چه کسي است و او هر کسي را شايسته بداند از آن آگاه ميسازد:...يَرْفَعِ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ [33].
سيد قطب اين معيار ارزيابي را چنين توضيح مي دهد: «و هذا(تقوي) هو اللِّواءُ الَّذي رَفَعَه الاسلام لِيَستَنقِذَ البشرية من عقابيل العصبية للجنس، العصبية للارض، والعصبية للقبيلة، والعصبية للبيت. وکلُّها من الجاهلية و إليها...» .[34]
ب: وحدت اديان توحيدي
نوع ديگري در وحدت در عرف قرآن، وحدت پيروان اديان توحيديِ است که اصول باور آن ها به وحي آسماني ختم مي شود؛ در اين مورد نيز آيات فراواني به چشم مي خورد که حقيقت «دين» را اسلام معرفي ميکند: إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللهِ الاِسْلاَمُ...[35]. يا آية شريفه: وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[36]. و آيات ديگر[37]. دو تفسير براي کلمة «اسلام» ارائه شده است:
اول: اکثر مفسران، مقصود از اسلام را دين پيروان اسلام مي دانند[38]؛ و اينکه به اين دين، «اسلام»[39] اطلاق شده در حالي که اديان ديگر به پيامبرش منسوب مي شود(دين موسي، کليمي و دين عيسي و مسيحي؛ و هيچ وقت گفته نمي شود محمديون بلکه مسلمون و مسلمانان بهکار ميرود) يکي از افتخارات[40] و شايد از نشانههاي جهان شمول بودن و خاتم بودن آن باشد.
ولي از شواهد استفاده مي شود که مقصود از اسلام در آيه، حقيقت دين الهي مشترک ميان همة اديان است؛ براي اينکه اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايد:«لَاَنسُبَنَّ الاِسلامَ نِسبَةً لَم يَنسُبها أحَدٌ قَبلِي. الاِسلامُ هُوَ التَّسلِيم، والتَّسلِيمُ هُوَ اليَقين، واليَقينُ هُوَ التَّصديق، والتَّصديقُ هُوَ الاِقرارُ، والاِقرارُ هُوَ الاَداءُ، والاَداءُ هُوَ العَمَل»[41]. علي(ع) اسلام را تسليم به خدا معنا نموده است، و تسليم به خدا به اين است که انسان تنها اورا عبادت و فقط از او فرمان ببرد، و اين معنا عصارة تعاليم همة انبياي الهي است، چرا که فرمود: قُلْ يَا اَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَي كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ اَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مِّن دُونِ اللهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِاَنَّا مُسْلِمُونَ[42]. همة پيروان اديان توحيدي در اين نقطه مشترک اند که بندگان خداوند اند: وَمَا اُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاء ...[43]. نوح(ع) فرمود:...وَ اُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[44]. چه اينکه حضرت ابراهيم(ع) به فرزندانش توصيه فرمود:... فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَ اَنتُم مُّسْلِمُونَ[45]. در مجموع جوهر همة اديان توحيدي همان است که قرآن در مورد ابراهيم پيامبر(ع) بهکار برد: مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلَكِن كَانَ حَنِيفاً مُّسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[46].
برخي ديگر از مفسران در تحليل آيه 92انبياء و 52 مؤمنون ميگويد:« خداي سبحان بعد از بيان سيره انبياء(ع) فرمود: اِنَّ هذِهِ اُمَّتُكُم اُمَّةً وحدَةً واَنَا رَبُّكُم فَاعبُدون[47] واِنَّ هذِهِ اُمَّتُكُم اُمَّةً وحدَةً واَنا رَبُّكُم فاتَّقون[48] ؛ يعني نه تنها مسلمانها امت واحدند بلكه مسلمانها و مسيحيها و كليميها و همه پيروان انبياي الهي يك امتاند، زيرا معتقد به مبدأ و مرجع و معاد و اصل رسالت و مانند آن هستند»[49].
بنابراين، حقيقت دين الهي که بر انبيا(ع) وحي شده يک چيز بيش نيست و آن عبارت است از تسليم بودن در برابر خدا و اعتقاد به وحدانيت او و عبادت و اخلاص در آن است[50]. البته نبايد از نظر دور داشت که اسلام، با همة اديان توحيدي در اصل جوهرة تسليم بودن در برابر خدا، شريک است ولي در قوانين با آنان شريک نيست بلکه:... وَلاَ تَتَّبِعْ اَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً ...[51].
برخي آية 92 انبيا را چنين تبيين ميکند:«وَ إِنَّ هذِهِالأمَمَ كُلُّهُم أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً كما الرسالة واحدة وَ أَنَا رَبُّكُمْ رباً واحدا فَاتَّقُونِ تقوى واحدة، فأصول الرسالات و الدعوات واحدة مهما اختلفت بعض الأحكام الجزئية»، إِنَّ هذ،ِهِ مَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ[52]. مفسر ديگر اهل سنت همان آيه را چنين معنا ميکند:«اي وإنَّ دينکم معشَرَ الانبياءِ دينٌ واحدٌ ومِلَّة واحد، وهو الدعوة إلي عبادة اللهِ وحده لا شريکَ لهُ»[53]. علامة مجلسي نيز امت را به دين واحد يا جمعيت همسو معنا مي کند: وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً أي دينكم دين واحد، و قيل هذه جماعتكم و جماعة من قبلكم واحدة كلكم عباد الله»[54].
باتوجه به آنچه اشاره شد، معلوم شد که اديان توحيدي بدان جهت که در اصل جوهر دين باهم اشتراک دارند، از يک نوع وحدت و تقريب، برخوردار بوده است.
ج: وحدت امت اسلامي
سومين وحدتي که در قرآن مطرح مي شود وحدت ميان مسلمانان و اتحاد مورد نظر در اين تحقيق است؛ چنان که در ابتدا اشاره شد، قرآن در آيات متعدد پيروانش را به وحدت بر محور«امت واحده» فرا ميخواند: : وَإِنَّ هَذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَ اَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ[55]؛ هرچند اين آيه را برخي از مفسران بر اساس يگ احتمال، خطاب به پيروان انبياي ديگر دانسته اند[56]؛ زيرا آيات گذشته و به تعبيري سياق آيات، در بارة امتهاي ديگر است، ولي بسياري ديگر آن را خطاب به امت اسلامي دانسته اند[57]، و معتقدند هر چند آيات قبلي به سر نوشت امتهاي گذشته اشاره ميکند ولي در اين آيه، از آنها منتقل شده و امت اسلامي را مورد خطاب قرار داده است تا متذکر شود که آنچه در بارة امتهاي گذشته گفته شد، امت اسلامي نيز امت واحده است و آنها را نيز به عبادت و تقوي فرا ميخواند[58]. چه اينکه برخي از مفسران، «أمَّة واحده» را به ملت واحد که عبارت از شريعت اسلام باشد، تفسير مي کنند[59].
بر اساس اين تفسير، اين نکته از آيه استفاده مي شود که پايه و اساس اعتبار جماعت، امّت واحده بودن است و امت اسلام، روي چند جهت، امت واحده است؛ اولاً: موحدند و خداي يگانه را مي پرستند. ثانيا: پيروِ فرستاده و رسول واحدند، ثالثا: منهج و شريعت واحد دارند[60].
با توجه به اين نکات، مبناي فکري تقريب ميان امت اسلام، از ديدگاه قرآن امر بسيار روشن و واضح است که نمي توان در آن ترديد کرد.
آيات ديگر، نيز تقريب يا وحدت بر محور امت واحده را(گرچه واژة امت در آن ها وجود ندارد) جدي تر مطرح ميکند؛ آيات اعتصام بهخداي واحد بههدف رستگاري[61]، چنگ زدن به ريسمان محکم الهي به هدف رفع اختلاف[62]، فراخواندن به اخوت و برادري[63]، دعوت به اصلاح[64]، نهي از تفرقه و اختلاف[65]، سر انجام ناگوار اختلاف[66] ودهها آيه ديگر، امت اسلام را به وحدت و همگرايي فرا مي خواند.
بنابر اين، با وجود اينکه قرآن، انديشه «امت واحده» را مطرح کرده، متأسفانه ما مسلمانان از کنار آن کريمانه عبور کرده و آن را ناديده انگاشته ايم و همانگونه که شاهد هستيم همواره چوب آن را مي خوريم و متوجه آن هم نيستيم!.
سرنوشت مشترك
از آنچه گفته شد نتايج وآثار فراوان مي توان در جهت هم انديشي و تقريب مسلمانان گرفت ولي در اين گفتار زنده ترين پيام اين خواهد بود که سرنوشت مشترك و مصالح عمومي مسلمانان، اقتضا مي کند که بايد تقريب براي آحاد امت اسلامي يک آرمان باشد و تمام موضع گيري ها و عملکردها، براي تأمين همگرايي انجام گيرد. چرا که شرايط حسّاس جاري و تشكيل جبهة واحد عليه اسلام، تند روي برخي ازگروه هاي تروريستي منتسب به اسلام و سرمداران بي كفايت و سر سپرده برخي از كشورها و...، اهميّت مسأله را صد چندان مي سازد، و مي شود گفت اگر هيچ محوري ميان مسلمانان، جز همين سرنوشت مشترک نبود، باز همگرايي و حسن تعامل مسلمانان ضروري بود. به راستي! جنگ هاي فرقهاي درون ديني، ترور هم کيشان بيگناه، بمب گذاري انتحاري و كشتار در مساجد و اماكن مقدس و معابر عمومي و...، از سوي چه گروهي و چه قدرتي طرح و اجرا مي شود؟ و چه كساني از اين وضعيت آشفته، سود مي برند؟ و آيا چنين وضعيت درد ناك، باعث نمي شود، رهبران ديني و مذاهب به فكر بيفتند و راه چارة را پيش پاي مسلمانان بگذارند؟! قرآن در آيات متعدد از جمله در آية زير نسبت به سرنوشت مسلمين هشدار داده بعد از فرمان به اطاعت خدا و رسولش بي درنگ مي فرمايد:"وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ..."[67]؛ واژة«تنازع»كه به معناي اختلاف، و«فَشِل» به معناي ضعف توأم با اضطراب است[68]، در چهار جاي قرآن در بارة سرنوشت و توان و قدرت مسلمانان بهكار رفته[69] است و کلمة«رِيح» معناي صولت و شوكت و قدرت را، ميدهد. برخي آن را به «نصرت» و «دولت»، نيز تفسير كردهاند؛ و در آيه، كنايه از نفوذ امر و جريان آن بر وفق مراد است[70].
برخي واژة«رِيح» به معناي هواي متحرک را، استعاره از قوّت و غلبه ميگيرد؛ زيرا در ميان اجسام، نيروي قوي تر از«باد» وجود ندارد؛ باد، درياها را به خروش مي آورد، و درختها را از ريشه ميكَند و خانهها و قلعهها را ويران مي سازد. معني جمله «تذهب ريحكم» اين است كه: در اثر اختلاف و پراكندگي، قوت و توان شما سُست ميشود، و عصب ها و نيروها به تحليل مي رود، آنگاه دشمن بر سرنوشت شما مسلط مي گردد[71].
مفسّر ديگر آيه را اينگونه معنا ميكند:«با نزاع وكشمش در ميان خود ايجاد اختلاف نكنيد، و در نتيجه خود را دچار ضعف اراده مسازيد، و عزّت و دولت و يا غلبه بر دشمن را از دست مدهيد، چون اختلاف، وحدت كلمه و شوكت و نيروي شما را از بين مي برد»[72]. به عقيدة مفسر ديگر، نزاع و اختلاف، دو پيامد را به ارمغان مي آورد: يكي ضعف و سستي و دوم نابودي دولت[73]. هركدام از معاني(صولت، قدرت، نصرت و دولت) راكه براي «ريح» در نظر بگيريم، سخن اصلي اين خواهد بود كه بر اثر اختلاف، سرنوشت مشترك، دچار خطر جدي خواهد شد.
حکايت: بعد از رحلت جانکاه پيامبر عزيز اسلام، ضمن اينکه خود مسلمانان دچار اختلاف شده بودند اهل کتاب ماند مانند يهودي ها نيز با مسلمانان سر ناسازگاري در پيش گرفتند. از جمله روزي عدة از يهودي ها به منظور تحقير مسلمانان به مدينه آمدند و گفتند در مورد اصحاب کهف قرآن شما مي گويد«و لَبِثُوا في کَهفِهِم ثَلاثَ مأة سِنِين وَ ازدَادُوا تِسعاً»[74]، درحالي که در تورات ما سيصد سال قيد شده است! در برابر اين اشکال خليفه مسلمانان، که همه مبهوت ماندند تا اينکه براي حفظ عظمت و سر نوشت مشترک دست به دامن علي(ع) شدند و از حضرت خواستند که پاسخ آنها را بدهد؛ حضرت فرمود: اختلاف و تضادي در کار نيست، چون آنچه در تاريخ نزد يهود معتبر است سال شمسي است ولي نزد عرب سال قمري داراي اعتبار است. تورات به زبان يهود و قرآن به زبان عرب نازل گرديده است. لذا سيصد سال شمسي همان سيصدونُه سال قمري است[75]، علي(ع) اختلاف ميان مسلمانان و يهودي ها را به نفع اسلام خاتمه داد!.
روزي که علي به کعبه آمد به وجود از بهر علي خدا دَر کعبه گشود
در بسته بداد خانة خود به علي حقّا که علي است خانه زاد معبود[76]
در روايات نيز، نسبت به سرنوشت مشترك و بي تفاوتي در برابر دردها و رنج هاي مسلمانان به طورجدي هشدار مي دهد:
يک: مَثل اهل ايمان چون جسد واحد؛ رسول الله(ص) فرمود:«مَثل مؤمنان در علاقه و غمخواري و عطوفت شان نيست به يك ديگر، همچون بدنِ واحدي است كه اگر يك عضوي از آن دچار ناراحتي و درد گردد، ساير اعضاء با درد و تب آرام نمي گيرد»[77]. همين مضمون از امام صادق(ع) هم نقل شده است[78].
دو: مَثل مؤمن چون بناي محكم؛ از رسول خدا (ص) نقل شده:« مؤمن براي مؤمن چون بنايي است كه هر قسمتي باعث تحكيم و استحكام قسمت هاي ديگر است»[79].
سه: همچون گوسفندي طعمةگرگها؛ علي(ع) پيامد تفرقه و اختلاف را به سرنوشت گوسفندي تنها تشبيه ميكند كه طعمة گرگان گرسنه ميگردد، و مي فرمايد:«ازتفرقه و پراكندگي بپرهيزيد، كه آدم تك رو، صيد شيطان است، همچون گوسفندي مانَد كه ازگله جدا گردد، و طعمةگرگها خواهد شد!»[80].
نتيجه گيري
بنابراين، با توجه به آيات الهي و اينکه قرآن چه اندازه به همگرايي پيروانش تأکيد کرده، هر انسان خردمند و عاقل را وادار مي کند که به منظور فراهم نمودن زمينة دستورات قرآن، تقريب يا هم انديشي را سر لوحة زندگي اجتماعي خويش قرار دهند. به ويژه اهتمام به سرنوشت مشترك و درك و رفع آلام يک ديگر، که جزء تعليمات دين اسلام است، مهم ترين عنصري است براي تقريب و همگرايي. و معناي هم انديشي اين نيست که سني شيعه و يا شيعه سني شوند بلکه موضعگيري ها نسبت به همديگر دلسوزانه تر و از تکفير و تفسيق و توهين پرهيز و در برابر هم ديگر همديگر مسؤل، بدانند. تا بتوانند در مقابل دشمن مشترک به مثابة مشت آهنين عمل کنند و عزم همگان بر عظمت و مجد اسلام و مسلمانان و ارزشهاي اسلامي باشد رهبران الهي هيچگاه از اين جهت غافل نبوده اند.
روضه
امام حسين(ع)، براي همين جهت آنچه داشت خالصانه در راه اسلام و امت جدش، داد و خودش را نيز براي احياي دين، فدا کرد.
الهي بهر قرباني به درگاهت سر آوردم نه تنها سر برايت بلکه از سر بهتر آوردم
علي را در غدير خم نبي بگرفت روي دست ولي من روي دست خود علي اصغر آوردم...
وقتي اسلام و ميراث جدش را در چنگ نا نجيب ترين انسان و بدکار ترين کس ديد، فرمود:«إنّا للّه و إنّا اليه راجعون، و عَلَي الاسلام السّلامُ إذ قَد بُلِيَتي الاُمّةُ بِراعٍ مثلِ يزيد»[81]. هم چنين در کنار قبر جدش رسول خدا(ص) به خاطر مظلوميت اسلام چنين فرمود:«بابي أنتَ و أمّي يارسول الله!، لقد خرجتُ من جوارِکَ کُرهاً، و فُرِّقَ بيني و بَينَکَ حَيثُ أنّي لو اُبايِع لييَزيد بن معاوية، شارِبُ الخُمور، راکِبِ الفُجُور، و ها أنا خارجٌ من جوارِکَ علي الکراهةِ فعليکَ منّي السلام!»[82].
در آخرين لحظات عمرش وقتي شمر لعين مي خوست سر مبارکش را از تن جدا کند، امام حسين اين گونه زمزمه مي کرد:«وا جَدّاه! وا مُحمداه وا ابا قاسماه! وا ابتاه! وا عليّاه! أأقتُلُ عَطشاناً وجَدّي محمدٌ المصطفي؟! أأقتلُ عَطشناً و أبي عليٌّ المرتضي و أمّي فاطمةُ الزّهراء؟!»[83].
اگر کشتند چرا خاکت نکردند کفن بر جسم صد چاکت نکرند؟!
ألا لعنت الله علي القوم الظالمين!
اللّهم انصُر الاسلام و المسلمين. وانصُر من نَصَرَ الدين. واخذُل من خَذَلَ المسلمين. وأيّد حماة الدين و عجل في فرج مولانا الصاحب الزمان!.
اسدالله رضايي
[1]. بقره/128، 134، 141، 143و213؛ آل عمران/104، 110 و113؛ نسآء/41؛ مائده/48 و66؛ انعام/108؛ اعراف/38، 159، 164و 181؛ يونس/19،47، 49 و49؛ هود/118؛ يوسف/45؛ حجر/5؛ نحل/36، 84، 89 و92(دوبار)، 93 و 120؛ انبياء/ 92، حج/34 و 67؛ مؤمنون/ 43، 44 و52؛ نمل/83؛ قصص/ 23 و75؛ فاطر/24؛ غافر/ 5؛ شوري/8؛ زخرف/ 22، 23 و33؛ جاثيه/28(دوبار).
[2] . بقره/213: كَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَاَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ اُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ مائده/ 48: وَاَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا اَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ اَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِى مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَي الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ؛ يونس/19: وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ اُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ؛ هود/118: وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ اُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ ؛ نحل/93: وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَلكِن يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِى مَن يَشَاءُ وَلَتُسْاَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ انبياء/92: إِنَّ هَذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَاَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ؛ مؤمنون/52: وَإِنَّ هَذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَاَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ؛ زخرف/33: وَلَوْلاَ اَن يَكُونَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ.
[3]. تفسير الميزان، ج2، ص173، تفسيرآيه213بقره.
[4]. مائده/2.
[5]. الکشّاف عن حقائق غوامض التنزيل، زمخشري، ج1، ص602؛ فخررازي، مفاتح الغيب، ج11،281؛ طبرسي، مجمع البيان، ج3، ص 263و265: أممتُ کذا، إذا قصدته.
[6]. ترتيب مقاييس اللغه، ص48.
[7]. مانند: وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلـي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً ... (بقره/143)؛ كَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَاَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ اُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (بقره/ 213)؛ إِنَّ هَذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَاَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (انبياء/92).
[8] . بقره/ 128: رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا اُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَاَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ اَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ.
[9] . همان/143.
[10]. ترجمه تفسير الميزان، ج2، ص185؛ اينکه«امت» بر يک فرد اطلاق شده، مانند آيه: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتاً لِلّهِ حَنِيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (نحل/120).
[11]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص400 وآيه 134بقره اشاره به همين معناست.
[12]. تفسيرراهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و همكاران، ج 2، ص 59.
[13]. تفسيرنمونه، ناصر مکارم وهمکاران، ج 1، ص 47 .
[14]. كتاب وحدت (مجموعه مقالات)، ص 206.
[15] . التفسير الکبير، ج2، 372.
[16]. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص 86.
[17] . تفسير روح البيان، ج1، 330. تفسير روح البيان، اسماعيل حقي بروسوي(قرن 12)، بيروت، دارالفکر(بيتا).
[18] . تفسير تسنيم، ج،10، ص 385.
[19] . التبيان في تفسيرالقرآن، ج1، ص477، شيخ طوسي شش معنا براي «امة» به ترتيب: جماعة، زمان(حِين)، پيشوا، قامة، استقامت در دين و دنيا و اهل ملت؛ همين چند معنا را طبرسي در تفسير مجمع البيان مي آورد: ر. ک: ج1، ص 400-401.
[20] . وحدت و اتحاد مسلمين عبارت خواهد بود از: ارتباط و انسجام ويگانگي همه مسلمانان در انتخاب شيوه و روش واحد براي حفظ و نيل به اهداف اساسي و استراتژي ديني، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسيِ واحد در برابر دشمنان مشترك.
[21] . نداء الوحدة والتقريب، ص20.
[22] . حجرات/13.
[23] . نداء الوحدة والتقريب، ص13.
[24] . في ظلال القرآن، سيد قطب، ج7، ص537.
[25] . الکشّاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، زمخشري، ج1، ص374.
[26] . «تقوي» از ريشه وَقايه، و وقايه به معناي حفظ شيئ از رسيدن آذار و ضرراست. تقوي عبارت است از: قرادادن نفس در محفظه براي نگهداري از آنچه مي ترسد. و در اصطلاع شرع، يعني حفظ نفس ازآنچه باعث گناه و معصيت مي گردد: مفردات الفاظ القرآن، ص881. يا عبارت است لجام نمودن نفس براي پرهيز وقوع انسان دراسارت هواهاي نفس و شهوات تسلط او بر نفس: نداء الوحدة والتقريب، 15.
[27] . في ظلال القرآن، ج7، ص537.
[28] . نسآء/78
[29] . في ظلال القرآن، ج7، ص537.
[30] . نداء وحدة والتقريب، ص13: مردم همه از جهت ظاهري شبيه هم اند، پدر شان حضرت آدم و مادرشان حوّاء(ع) است.
[31] . الاصول الستة عشر، ج1، ص161: قال(ع) كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لامؤمنين و لا مشركين Cفَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَB.
[32] . نداء الوحدة والتقريب، ص14.
[33] . مجادله/11.
[34] . في ظلال القرآن، ج7، ص537.
[35] . آل عمران/19.
[36] . همان/85.
[37] . آل عمران/67؛ بقره/128 و133.
[38] . التفسير الکبير، ج3، ص172؛ الجديد في تفسير القرآن، محمدبن حبيب الله نجفي سبزواري، ج2، ص26؛ تيسير الکريم الرحمن، عبد الرحمن بن ناصر آل سعدي، ص135.
[39] . اسلام، در لغت عبارت است از تسليم و انقياد در برابر امر و نهي الهي بدون اعتراض: أقرب الموارد في فُصَحِ العربية والشَّوارِد، ج2، ص707.
[40] . نداء الوحدة والتقريب، ص15.
[41] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج18، ص313، کلمات قصار120؛ تفسير مجمع البيان، ج2، ص259..
[42] . آل عمران/64.
[43] . بينه/5.
[44] . يونس/72.
[45] . بقره/132.
[46] . آل عمران/67.
[47] . انبياء/92.
[48] . مؤمنون/52.
[49] . روابط بين الملل، جوادي آملي، ص 108.
[50] . نداء الوحدة والتقريب، ص15-18.
[51] . مائده/48.
[52] . بلاغ فى تفسير القرآن بالقرآن، محمد صادقى تهرانى، ص345.
[53] . تفسير المراغي، احمد مصطفي الراغي، ج18، 30.
[54] . بحارالانوار(111جلدي چ بيروت)، ج11، ص19.
[55] . انبياء/92؛ مؤمنون/52.
[56] . انوار التنزيل و اسرار التأويل المسمي تفسير البيضاوي، عبدالله بن عمر البيضاوي، ج2، ص472؛ تفسير المراغي، احمد مصطفي المراغي، ج18، ص30.
[57] . البحر المحيط في التفسير، ابي حيان الاندلسي، ج7، ص464: والطاهرُ أنَّ قوله :"أمَّتکم" خطاب لمعاصري الرسول... و خطاب به امت هاي گذشته يگ احتمال مي شمارد؛ زاد المسير في علم التفسير، ابن الجوزي، ج5، ص267؛ تفسير القاسمي المسمي محاسن التفسير، محمد جمال الدين القاسمي، ج12، ص86.
[58] . نداء الوحدة والتقريب، ص 19.
[59] . همان: أمَّة واحدة، أي ملّة واحدة وهي شريعة الاسلام؛ البحرالمحيط في التفسير،ج7، 464: وهذه اشارة إلي مِلَّة الاسلام، أي إنَّ ملَّة الاسلام هي ملتکم التي يجب أن تکونوا عليها لا تنحرفون عنها ملة واحدة غير مختلفة.
[60] . نداء الوحدة والتقريب، ص19.
[61] . آل عمران/101: "... وَمَن يَعْتَصِم بِاللهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ"؛ حج/78؛ نسآء/146.
[62] . آل عمران/103: "وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ... ".
[63] . آل عمران/103:. ".. وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ اَعْدَاء فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنتُمْ عَلـيَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَاَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ"؛ حجرات/10.
[64] . حجرات/10: "إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَيْنَ اَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ".
[65] . آل عمران/105: "وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاُوْلَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ"؛ روم/32.
[66] . يونس/93.
[67]. انفال/ 46.
[68] . طباطبايي، تفسير الميزان، ج9ص122.
[69]. سوره هاي آلعمران/122و 152؛ انفال/ 43و 46.
[70]. طبرسي، تفسير مجمع البيان، ج 3-4 ص842.
[71]. تفسير القرآن الحكيم(المنار)، رشيد رضا، ج10، ص 25؛ تفسير طبري، مجلد 6(10-9 ) ج 10 ص19.
[72]. تفسير الميزان، طباطبايي، ج 9 ص 126.
[73]. التفسير الكبير، فخرالدين محمدبن عمرالرّازي، ج 15ص 173.
[74] . کهف/25.
[75] . هزارو يک حکايت قرآني، محمد حسين محمدي، ص 206، حکايت253.
[76] . همان.
[77]. « مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى »: صحيح مسلم، ج 5، ص161، باب 17، حديث 66، كتاب البرّ والصّلة.
[78]. الكافي (دارالحديث) ؛ ج3، ص448، ح2073: عن أبي عبدالله(ع)، قال: «تَواصَلُوا، و تَبارُّوا، و تَراحَمُوا، و كُونُوا إخوةً بَرَرةً كما أمركم الله عزَّ و جل. در حديث بعدي فرمود: «تَواصَلُوا، و تَبارُّوا، و تَراحَمُوا، و تَعاطفَُوا.
[79]. «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا»: تفسيرابوالفتوح رازي، ج 2ص45 ؛ صحيح بخاري، با شرح كرماني، ج 21ص 178، باب تعاون المؤمنين، ح 5656، باب نصر المظلوم، ح2446، باب تشبيک الاصابع، ح481، باب تعاون المؤمنين، ح6026.
[80]. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج8، ص112، خ 127: ... وإيّاکُم والفُرقَةَ، فإنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيطانِ، کَمَا أنَّ الشَّاذَّ مِنَ الغَنَمِ للذِّئبِ.
[81] فرهنگ جامع سخنان امام حسين بن علي(ع)، گرد آورنده: گروه حديث پژوهشگده باقر العلوم(ع)، ص321.
[82] . همان، ص325.
[83] . همان، ص 577.