سخنران: حجت الاسلام و المسلمین نظری منفرد
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی جعل الحمد مفتاحاً لذکره و سببا للمزید من فضله و دلیلاً علی آلائه و عظمته ثم الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین
«إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا»
نسبت به مسائلی که این چند روز بحث کردیم، بحث «هجمهی به بیت حضرت صدیقه طاهره زهرا(سلام الله علیها)» که در کتب فریقین آمده، مسئلهی «لطم و ضرب نسبت به صدیقه طاهره»، مسئله «سقط جنین» که دیروز بحث شد، حضرت محسن را سقط کردند و همینطور «ورود به خانه» و «آوردن امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) از منزل به مسجد» بحث شد. حالا بعد از آن مسائل، نوبت به یک امری میرسد.
پرداختن خداوند متعال به کبریات در قرآن کریم
من آیه 57 از سوره مبارکه احزاب را تلاوت کردم، قبل از آنکه به آیه پرداخته شود، نکتهای را راجع به قرآن عرض کنم. خداوند متعال معمولاً در قرآن، کبریات را بیان کرده، یعنی قوانین را به صورت کلّی بیان کرده است. مثلاً میفرماید نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بجا بیاورید، اما صغریات و مصادیق این کبریات، بایستی توسط پیامبر بیان شود که این نماز چیست؟ این روزه چیست؟ شرایطش چیست؟ أجزاء این حج چیست و موانعش چیست؟ به صورت کلی، قرآن کبری را بیان میکند، اما تطبیق آن کبریات بر موارد، چیزی است که ما بایستی، ببینیم آیا در خارج محقق شده یا نه؟
خداوند متعال در این آیه کریمه یک کبرایی را بیان کرده و میفرماید «إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛ کسی که خداوند و پیامبر را ایذاء کند که طبیعی است، ایذاء خدا ایذای بندگان خداست، اولیاء خداست، کسی که خدا و پیامبر را ایذا کند،(لحن آیه یک لحن عجیبی است!) «لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»؛ کسی که ایذاء کند، موذی، در دنیا و آخرت ملعون خداست. بعد میفرماید «وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا»؛ خداوند برای چنین شخصی عذاب خوار کننده را آماده کرده است.
ایذاء
لسان آیه، لسانِ عجیبی است. در این آیه شریفه، با توجه به مسائلی که این چند روز بیان شد، کسانی که نسبت به حضرت صدیقه طاهره زهرا(سلام الله علیها) این اهانتها را روا داشتند، آیا اینها مصداق ایذاء نیست؟ مگر اینکه کسی عاقل نباشد، که انکار کند که اینها مصداق ایذاء هستند.
من اجازه میخواهم در این مجلس به چند مطلب در رابطه با ایذاء استناد کنم.
در جنگ بدر، مشرکین مکه برخی از بنی هاشم را به اجبار همراه خودشان آورده بودند، مثل عباس عموی پیامبر و عقیل را همراه خودشان آورده بودند و اینها در جنگ بدر، اسیر مسلمانها شدند. ولو به اجبار آمده بودند ولی به هر حال در صف دشمن بودند که اسیر شدند. اسرا را در بدر بستند، چون رسول خدا در بدر چند روزی توقف کردند، آن شبی که عباس را اسیر کرده و بسته بودند، نیمههای شب پیامبر خدا فرمود انین(صدای ناله) عباس نگذاشت من استراحت کنم. بلند شدم بند او را با آن چیزی که او را بسته بودند یک مقدار گشودم. عباس آن روز اسیر مسلمانها بود، اما این را پیامبر خدا نتوانست تحمل کند. ایذاء پیامبر بود و فرمود انینش نمیگذارد من استراحت کنم.
مورد دیگری که ابن ابی الحدید در شرح خود نقل کرده؛ جریان هَبّار بن أسود است. وقتی پیامبر، ابوالعاص(شوهر حضرت زینب) را به مکه فرستاد با او شرط کرد که زینب را از مکه به مدینه بفرستد. ایشان مال التجارهی قریش در اختیارش بود که مسلمین گرفتند و آمد خدمت پیغمبر و داستان مفصلی دارد که نمیخواهم عرض کنم. اجمالاً به رسول خدا عرض کرد که این اموال پیش من امانت است، امانت را پس داد و بعدها مسلمان شد. اما در قصهی بدر ایشان اسیر شده بود. قرار بر این شد که هر کسی فداء بفرستد. زینب گلوبند خودش را به عنوان فداء فرستاده بود. پیامبر وقتی چشمش به آن گلوبند افتاد، اشکش جاری شد. گفتند یا رسول الله چرا گریه میکنی؟ فرمودند من این گلوبند را دیدم یاد خدیجه افتادم. این گلوبند را خدیجه به ایشان داده بود. همهی مسلمانها از مسئلهی فداء صرف نظر کردند و ابوالعاص را بدون فدا رها کردند.
اما پیامبر خدا با او شرط کرد وقتی به مکه رفتی بایستی زینب را که مسلمه و مؤمنه بود را روانه کنی که به مدینه بیاید. ایشان هم پذیرفت. منتهی یک اشتباهی که صورت گرفت، بعد از جنگ بدر بود و مردم مکه و کفار، کشته زیاد داده بودند ناراحت و نگران بودند، برادر ابوالعاص شتری را آماده کرد و زینب را بر آن شتر سوار کرد و روز هنگام دختر پیامبر را از مکه تصمیم گرفت بیرون بیاورد. کفار مکه خیلی از این امر ناراحت شدند. شخصی به نام هَبّار بن اسود حمله کرد بر شتر زینب و یک نیزهای زد به کجاوهای که زینب در آن کجاوه نشسته بود، ایشان هم باردار بود، تکان خورد و در اثر آن وقتی او را به مدینه آوردند، بچهاش را سقط کرد.
این خبر به رسول خدا رسید و پیامبر خدا ناراحت شد. در فتح مکه وقتی مکه را میخواستند فتح کنند، رسول خدا اعلان عفو عمومی کردند، فرمودند «إذهبوا أنتم الطلقاء»، چند نفر را استثناء کردند. یکی؛ دو تا زن بودند که اینها شعر میخواندند و پیامبر را هجو میکردند، فرمودند اینها ولو پردهی خانه خدا را گرفته باشند را بکشید و قابل گذشت نیستند. جرم، گاهی آنقدر سنگین است که بایستی طرف کشته شود. یکی از کسانی که پیامبر خدا اصطلاحاً دم او را هدر کرد؛ این «هبار بن اسود» است که فرمود این «هبار» را هر جا که دیدید بکشید. البته او فرار کرد و رفت، ولی پیامبر دم او را هدر کرد.
ابن ابی الحدید این جریان را نقل کرده و بعد میگوید: هبار زینب را تنها ترسانده بودند و بیش از این نبود، پیامبر دم آن کسی که زینب را ترسانده بود هدر و مباح کرد، فرمود او را به قتل برسانید. اما آن کسانی که محسن حضرت زهرا را سقط کردند، اگر پیامبر خدا بود، با آنها چه معاملهای میکرد؟ آیا آنها را رها میکرد؟
این است که گاهی این سؤال را بعضی آقایان میکنند جا دارد من این نکته را عرض کنم. سوال میکنند که پیامبر خدا این عناصر ملعون، پست، منافق و بیدین را که گرد خودش بودند میشناخت، چرا اینها را تا زمانی که حیات داشت کیفر نکرد؟ چرا اینها را طرد نکرد؟ چرا اینها را به قتل نرساند؟
این سؤالی است که گاهی بعضی از آقایان میکنند. پاسخش را در یک حدیثی از آقا حضرت سجاد(ع) از رسول خدا نقل میکنند، میفرمایند: رسول خدا(ص) که رحمةٌ للعالمین است فرمود: لولا این جهت که مردم بگویند افرادی اطراف پیامبر بودند و وقتی پیامبر به قدرت رسید این دوستانش را یکی پس از دیگری قلع و قمع کرد. اگر این سر زبانها نمیافتاد و این را نمیگفتند، پیغمبر خدا فرمود «لضربتُ أعناقَ کثیرٍ منهم»، من گردن خیلی از افراد را میزدم و میکشتم، آنها مستحق قتل بودند، اما برای اینکه این نکته گفته نشود که تا قدرت نداشت اینها اطراف پیامبر بودند و وقتی به قدرت رسید اطرافیانش را قلع و قمع کرد، این کار را نکردم.
بهر حال ماجرا اینطور بوده که اینها اطراف رسول خدا(ص) بودهاند و آن مطلب را قبلاً عرض کردم، که أم سلمه به عبدالله بن عوف این نکته را گفت که رسول خدا به من فرمود این کسانی که با من هستند جزء صحابهی من هستند، اینها یک تعدادشان بعد از وفات من در قیامت هم من را نخواهد دید و در قیامت هم اینها مرا نمیبینند و اینها را مستقیماً به سمت آتش میبرند.
مصادیق ایذاء در برخورد با دختر پیامبر گرامی اسلام
حالا یک کسی که به خانهی حضرت صدیقه طاهره(س) هجوم برده، وارد خانه شده، فاطمهی زهرا(سلام الله علیها) را که روح پیامبر است مورد ایذاء قرار داده، مورد لطم و ضرب قرار داده، محسن حضرت زهرا را سقط کرده، نسبت به همسر حضرت زهرا آن اهانتها شده، وضعش چگونه است؟!! این مسائل را که نمیشود انکار کرد.
ابن ابی الحدید به یک مناسبتی در این شرح نهج البلاغه -که این شرح نهج البلاغه، در عین حالی که شرح است، یک کتاب کلامی است-، بعد از بیان این مسائلی که اتفاق افتاده، میگوید صحیح چیزی است که مرحوم سید مرتضی در شافی فرموده(سید مرتضی علم الهدی، برادر سید رضی است) و آن اینست که امیرالمؤمنین را «أخرجوه قهراً» با آن کیفیت حضرت امیر(سلام الله علیه) را به مسجد آوردند. حالا داوری را من به عهدهی خود شما عزیزان میگذارم، آیا این کارهایی که اینها نسبت به صدیقهی طاهره(س) انجام دادند، این کارهایی که نسبت به امیرالمؤمنین(ع) انجام دادند ایذاء رسول خدا نیست؟ مگر اینکه کسی عاقل نباشد که انکار کند.
یک نکته را عرض کنم؛ جریانی را ابن کثیر در البدایه و النهایه نقل کرده و میگوید سندش صحیح است. یک شخصی است که میگوید امیرالمؤمنین(ع) را که پیغمبر خدا(ص) به یمن فرستاد، در آن سپاه من بودم و در آن سفر من از عملکرد امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) ناراحت شدم. بعد از مراجعت از یمن که با قصهی غدیر، امیرالمؤمنین از یمن به مکه آمد و بعد با رسول خدا آمدند و مسئلهی غدیر اتفاق افتاد و به مدینه آمدند، ایشان میگوید من گاهی که مینشستم کنار دوستان و رفقا، این مسائل را مطرح میکردم که از امیرالمومنین ناراحت شدم، از عملکرد امیرالمؤمنین در سفر یمن ناراحت شدم.
(توجه داشته باشید که این مطالب را در رابطه با ایذاء عرض میکنم که عرض کردم کبری را قرآن بیان کرده و صغریات را ما بایستی ببینیم مواردش کجاست، این موارد را هم خوشبختانه خود عامه تصریح کردند)؛ میگوید من یکی از روزها وارد مسجد پیامبر شدم، پیامبر در جمع اصحاب نشسته بود و معمولاً رسول خدا به کسی نگاه نمیکرد. من از در مسجد که وارد شدم و سلام کردم دیدم پیامبر سر مبارکش را برداشت و همینطور به من نگاه میکند. من هم آمدم جلو. سکوت مجلس را فرا گرفته، سلام من را جواب داد.
آمدم نزدیک رسول خدا رسیدم. به من رو کرد و فرمود: فلانی «وَ الله لَقَدْ آذَیْتَنِی»؛ بخدا قسم مرا اذیت کردی. گفتم «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُوذِیَکَ یَا رَسُولَ اللَّه»، من به خدا پناه میبرم شما را اذیت کنم. چه کردهام که شما را اذیت کردهام؟ فرمود: این سخنان در رابطهی با علی بن ابیطالب چیست که تو مطرح میکنی؟ بعد ادامه داد و فرمود: «مَن آذَى عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی»، هر کسی علی را اذیت کند من را اذیت کرده است. آیا آوردنِ امیرالمؤمنین به این شکل به مسجد، اذیت نبوده؟ آیا اینطور با همسر امیرالمؤمنین برخورد کردن، مصداق اذیت نبوده است؟
اینها چطور میخواهند این مسائل را جواب بدهند؟ این مسائل را نقل میکنند و از نظر سند هم میگویند روایات صحیح است، ولی از آن میگذرند. چون در راستای خواستهی آنها و در راستای آنچه آنها میگویند نیست. از کنار این احادیث به راحتی میگذرند، اما قرآن مجید با صراحت این را بیان میکند، کسی که پیغمبر را اذیت کند در دنیا و آخرت ملعون خداست، و خداوند عذاب خوار کننده را برای او آماده کرده است. این نتیجهی بحثهایی که این چند روزه داشتیم.
السلام علیک یا بنت رسول الله
قاعدةً اگر این ایام حضرت زهرا(سلام الله علیها) شهید شده باشد و از دنیا رفته باشد، دوران مصائب سخت امیرالمؤمنین است. امیرالمؤمنین مصیبت پیغمبر برایش خیلی سخت بود، اما چون حضرت زهرا بودند، گویا پیغمبر را دارند. من استناد کنم به یک حدیث و آن اینکه رسول خدا به امیرالمؤمنین این روزهای آخر فرمود «یَا أَبَا الرَّیْحَانَتَیْنِ فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْنَاکَ»؛ ای پدر دو ریحانه؛ به زودی دو رکن تو از میان میرود. وقتی پیامبر از دنیا رفت، فرمود «هذا رکن الاول»، وقتی فاطمه از دنیا رفت فرمود «هذا رکن الثانی». دو تا رکن امیرالمؤمنین در هم شکسته شد و از میان رفت. لذا گریهها، خطبهای که حضرت خوانده، اشعاری که از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده، بیشتر بعد از شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) است و این شعر مشهوری که از ایشان هست که کنار قبر صدیقه طاهره وقتی گریستند فرمودند:
نفسی علی زفراتها محبوسه یا لیتها خرجت مع الزفراتی
لا خیر بعدک فی الحیات و إنما أبکی مخافة أن تطول حیاتی
نشاط رفت از این خانه روح دیگر نیست چهار طفل در این خانه هست و مادر نیست
ز من بگو تو به صیاد سنگدل که میا به خانهای که تو آتش زدی کبوتر نیست
دگر پروانه بال و پر ندارد نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها به خط خون نویسید که قرآن علی کوثر ندارد
ای گل پرپر شدهی باغ من تازه شد از رفتن تو داغ من
مرگ پیمبر کمرم را شکست داغ تو رکن دگرم را شکست
فاطمه جان؛
جای مناجات و نماز شبت میشنوم زمزمه زینبت
دست برون تو زدل خاک کن اشک ز چشم حسنت پاک کن
وای من و وای من و وای من میخ در و سینه زهرای من
در وسط کوچه تو را میزدند کاش بجای تو مرا میزدند
درددل کرد با رسول خدا، دلش آرام نشد، خم شد و صورت روی قبر فاطمه گذاشت.
یا امیرالمؤمنین، فاطمه جوان از دست داده بودی، کنار قبرش گریستی، نوحه سرایی کردی، با پیغمبر درددل کردی، بچه های تو هم نوحه سرایی را از تو یادگرفته بودند، زینب هم تو قتلگاه پیامبر را مخاطب قرار داد صدا زد یا رسول الله ببین حسین سر در بدن ندارد، «یا رسول الله بناتک سبایا و ذریتک مُقتَّلَة»...