«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاهِ باعظمتِ حضرت ختمیمرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان سلام الله علیهم أجمعین، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین، صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی مرحمت بفرمایید.
مرور جلسهی گذشته
جلسهی گذشته به محضر شما عرض کردیم که معارف الهیّه و علوم اسلامی گوناگون و مختلف هستند، احکام شرعی، اخلاق، عقاید، سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، که سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را اندکی توضیح دادیم، سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جهات چندجنبهای دارد، در این سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم عقاید هست، هم اخلاق هست، هم ارتباط روحی و عاطفی هست؛ محرم یک طیف موضوع دارد، ادعیهی زاکیهای که از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رسیده است که دریا و گنجینهی معارف است، قرآن کریم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دربارهی محتوای آن میفرماید «گنج بیانتهاست».
اما در بین همهی اینها یک موضوع و مناسبت هست که نسبت به همه تفاوت دارد، خیلی حساس است، و این موضوع باعث شده است که واکنشهای متفاوتی روی آن دیده شود.
اگر کسی از اخلاق سخن بگوید، از خوشخلقی، از امانتداری، از صداقت، مسلمان و غیرمسلمان در این زمینه بحثی ندارند. اگر از حق مردم گفته بشود، اگر از انصاف گفته بشود، اگر از همسرداری یا مدارا گفته بشود، کسی اختلافی ندارد.
اگر کسی در میان مسلمین قرآن بخواند و همین ترجمهی ظاهری را کند، تقریباً اختلافی بین مذاهب نیست. در فقه هم که اختلاف هست، چون موضوع اجتهادی است، بنحوی این اختلاف حل شده است. حتّی بین مراجع ما هم اختلاف هست، دیگر چه برسد به مذاهب مختلف. نمونهی بارز این موضوع رؤیت هلالِ اول ماه مبارک رمضان و اول ماه شوال است، که ممکن بود بعضی اوقات اختلافی پیش بیاید، اما الآن دیگر مردم عادت کردهاند. یک نفر میگوید مرجع من دستور داده است که امروز روزه بگیرم، به او «التماس دعا» میگوییم، دیگری هم میگوید مرجع من دستور داده است که امروز افطار کنم، به او هم «التماس دعا» میگوییم. چون هر دو قربة الی الله به حجّت خود عمل میکنند.
در همهی این معارف، آن موضوعی که به فاطمیه مربوط است، با همهی اینها تفاوت دارد.
اصلاً اگر در جهان اسلام اکثریت باخبر بشود که شما امشب در جلسهی فاطمیه شرکت کردهاید، نسبت به شما غضب پیدا میکنند، ممکن است با شما همغذا نشوند، اگر روی خودتان را برگردانید چیزهایی پشت سر شما بگویند. نه اینکه آدمهای بدی هستند، بلکه چون رفتارِ شما را بشدّت ضدّ فکر خودشان میدانند و شما را توهینکننده به فکر خودشان میدانند. یک جهت حساسیت این موضوع هم همین است.
آن کسی که از نظر آنها قوام و ستون معارف اسلامی است، در نگاه فاطمیه «رئیس منافقان» است.
ما و مسیحیها هیچ مشکلی نداریم، چون حضرت عیسی بن مریم و مادر ایشان سلام الله علیهما را دوست داریم، ولی مسیحیان هم در حالت عادی میگویند اینها به پیامبر دیگری معتقد هستند؛ این موضوع با اینکه ما قومی را پیدا کنیم که پیغمبر یک دین را نعوذبالله ابلیس بدانند تفاوت دارد. مسلّماً آن مجموعه و آن مکتب حساس میشوند، دیگر موضوع از اختلاف میگذرد و از حساسیت عبور میکند. اینجا دیگر اخلاق هم زیر پا گذاشته میشود، جنگ و دعوا و یقهکشی رخ میدهد.
روی این موضوع میتوان چند واکنش داشت، یک واکنش آن واکنشی بود که عرض کردم، که مرحوم آیت الله مصباح در ابتدا فرموده بود که اصلاً این بحث را مطرح نکنیم و کنار بگذاریم.
واقعاً اگر یک بحثِ اختلافی در این سطح حساس که اگر فقط باخبر بشوند که گروهی وجود دارند که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مجلس برگزار میکنند، اینطور دیگران را بهم بریزد… چون میبینند که شما نسبت به رأس مقدّساتشان بغض دارید، پس این موضوع طبیعی است که حساس هستند. اولین واکنشی که به ذهن میرسد این است که اصلاً این بحثها را کنار بگذاریم.
منتها واضح است که این واکنش واکنشِ دقیقِ درستی نیست، چرا؟ چون اگر این مسئله قابل کنارگذاشتن و مصالحه و مذاکره بود، توقع این بود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این مسئله را کنار بگذارند و اینطور جامعهی اسلامی را دچارِ صدپارگی نکنند.
اگر کسی بیاید و به من بگوید که این حرفها را نزن، مثلاً الآن به مصلحت نیست…
چرا باید حقیقتِ فاطمیه را بدانیم؟
ما جلسهی گذشته توضیح دادیم، الآن هم اشاره میکنم که اگر منظور این است که بعد از گفتگو راجع به این محتوای مهم فاطمیه، نتیجه این باشد که ما بخواهیم برویم و یقهی مسلمین را پاره کنیم و درگیر بشویم و نعوذبالله فحاشی کنیم و بیاحترامی یا بیمحبتی کنیم، یا سرنوشت مسلمین از مذاهب دیگر برای ما بیتفاوت باشد، این حتماً واکنشِ غلطی است.
اما اینکه ما بالاخره باید حقیقت را بدانیم یا نه؟
اگر این از آن سنخ حقایقِ درجهی سهی قابل مصالحه بود، اولین توقع این بود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این موضوع بگذرند! اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این موضوع میگذشتند که اصلاً این حرفها به من و شما نمیرسید و موضوع تمام میشد. اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این کار را نکردهاند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دستور ندادند که شما در خانه بنشینید. بعد هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جان خود و جان فرزند خود را در این راه داده است!
تحلیل رفتار حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر اساس حدیث متواتر
ما روایتی داریم، برادران غیرشیعه هم این روایت را دارند، بعنوان مثال در «صحیح بخاری» آمده است.
اگر کسی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را یک زن معمولی بداند… ما نمیدانیم… ولی فرض کنید که اگر کسی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را یک مسلمانِ خوبِ معمولی بداند، با این حال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خبری به او فرموده است که اگر زنِ معمولی هم بود، ایشان باید خیلی ملاحظه میکرد. یعنی بعد از آن ملاحظهها اینطور رفتار کرده است.
الآن من اینجا نشستهام و مثلاً فرض بفرمایید که بدهکار هستم، مثلاً خدای نکرده پشت سرِ کسی حرف زدهام. یک نفر از طرف امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورد و به من بفرماید که آقا فرمودهاند که شما چند روز دیگر از این دنیا خواهید رفت.
من که عصمت و علم ندارم، اما الآن علمی بدست من رسید؛ رفتار طبیعی این است که بروم و بدهیهای خود را از هر حیثی که هست پرداخت کنم.
این روایت را بخاری و مسلم نقل کرده است، ما هم داریم، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مطلبی در گوش زهرای مرضیه سلام الله علیها فرمود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کرد. بعد عبارت دیگری فرمود، بعد دیدند صدیقه طاهره سلام الله علیها لبخند زد.
عایشه رفت و از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پرسید: پیامبر چه گفت؟
زهرای مرضیه سلام الله علیها فرمود که من راز پیغمبر را فاش نمیکنم.
خود این جمله یک طعن بود، چون قرآن کریم هم اواخر عمر شریف رسول خدا، در سوره مبارکه تحریم نشان داد که ایشان و خانم دیگری از همسران پیغمبر، اسرار نبوّت را به دشمنان خدا فاش میکردند، یعنی بنحوی جاسوسی میکردند. این دیگر صریح قرآن کریم است و نمیشود با آن کاری کرد.
اصلاً این مثال را عرض کردم که بگویم گاهی قرآن کریم یک مسئلهای که ظاهراً حساس است را جزو آیات آورده است و نمیشود تا روز قیامت با آن کاری کرد.
چرا قرآن کریم در اینجا اینطور آبروی یک نفر را برده است؟
مسلمین با یکدیگر زیاد اختلاف نظر دارند، اما بر سر این موضوع که این خانم جاسوسِ فاشکنندهی اسرار چه کسی بوده است، اختلافی ندارند! در این موضوع هیچ اختلافی بین مسلمین نیست.
چرا قرآن کریم این موضوع را فاش کرده است؟ پس معلوم است که موضوع قابل پنهانکاری نبوده است، چون به هدایت امّت آسیب میرساند.
آنجا هم صدیقه طاهره سلام الله علیها طعنی زدند و فرمودند که من سرّ پدرم را فاش نمیکنم.
بعد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفت، دوباره به سراغ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتند و از ایشان پرسیدند که چرا شما گریه کردند و بعد خندیدید؟
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند که پدرم به من فرمود که من بزودی از این دنیا میروم.
فراق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، برای ما قابل درک نیست. وابستگیِ روحی و عاطفیِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای ما قابل درک نیست. نمیتوانستند فراق یکدیگر را تحمّل کنند. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به سفر میفرستاد هم بیتاب میشد. این موضوع برای ما قابل درک نیست. چون ما ندیده هستیم.
اگر زمانی کسی امام زمان ارواحنا فداه را ببیند، دیگر نمیتواند بعد از آن فراق و غیبت را تحمّل کند. الآن من اصلاً یک گیجی دارم که نمیدانم او کیست و چه عظمتی دارد، برای همین هم در غیبتِ او خیلی اذیت نیستم.
مانند غذایی که کسی هیچ فهمی از طعم و تصویر و نام آن ندارد، مسلّماً انسان هوسِ این غذا را هم ندارد. اما اگر انسان غذایی را چشیده باشید هوس میکند. اگر خدای نکرده مادری از دنیا برود، فرزند او دلش برای محبّت مادر تنگ میشود، کسی که این حس را نچشیده است که نمیداند او چه میگوید.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: پدرم فرمود که من بزودی از دنیا میروم، من هم گریه کردم. بعد به من فرمود «إِنَّكِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لَحَاقًا بِي»،[4] تو اولین نفر از این پنج تن هستی که به من ملحق میشوی. من لبخند زدم که فراق پدرم برای من طولانی نیست.
کسی که پدرش پیغمبر است و به او فرموده است که «بزودی به من ملحق میشوی»، مسلّماً باید خیلی مراقبت کند. چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ملاحظهی این اختلاف را نکرد؟
چون اینجا سکوت راجع به این اختلاف برابرِ نفی نبوّت و انهدام دین بود، یعنی از بین رفتنِ زحماتِ بیست و سه سالهی پیغمبر، یعنی بهم خوردنِ عاقبتِ بشریت، اصلاً جای سکوت و مذاکره و مداهنه حساب و کتاب نبود.
لذا عجیب است که اگر کسی این رفتار حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ببیند و بعد تجویز کند و بگوید کلاً از این موضوع منصرف شوید!
این حرف، اولین طعن به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
فاطمیه قابل کنار گذاشتن نیست
مجدداً تکرار میکنم که منظور من این است که با توجه به این مباحث و مفاهیم که کم کم وارد آن میشویم، فعلاً در مقدّمه هستیم و راجع به ماهیت فاطمیه گفتگو میکنیم.
اگر کسی بگوید این موضوع نباید منجر به دعوای بین مسلمین و گروهها بشود، میگوییم حتماً همینطور است و نباید این اتفاق رخ بدهد. اما اینکه بخواهد اصل موضوع گذاشته شود، اول ناخواسته طعنی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، کمااینکه مرحوم آیت الله مصباح هم میفرماید که حساب و کتاب کردم و دیدم اینطور که نمیشود حقیقت را قربانی کرد!
آیا این حقیقت باید به دیگران برسد یا نه؟ آیا این موضوع جزو مسائلِ فرعیِ بیارزش است یا نه؟ نخیر! امّ المباحث است، اصل دین است، خودِ نبوّت است.
اصلاً یکی از اشتباهاتِ تبلیغاتیِ شیعیان این بوده است که خیال کردهاند موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اصالتاً بر سرِ ولایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اینطور نیست، موضوع اصالتاً بر سرِ نبوّت است! و این بزرگواران چون مدافعِ نبوّت بودند در این دردسر افتادند.
اینطور اصل دین از بین میرود، صدیقه طاهره سلام الله علیها هم در آن خطبه میفرماید: «سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ»،[5] نه «سَمَلَ جِلبابُ التَشَیُّع»! نفرمود تشیّع آسیب خورد، فرمود «سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ» دین از بین رفت!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با این همه خون دل، بیست و سه سال زحمت کشیده است که یک اسلام و هدایتی برقرار کند، آن هم یک دین ختمی که قرار است تا قیامت ادامه پیدا کند؛ اگر کسی این دین را ناکار کند، یعنی گمراهیِ همهی نسلها و نابود شدنِ همهی پیغمبریِ پیغمبر. اینجا جای شوخی نیست.
اگر کسی خیال کند نبوّت یک چیزی است و ولایت یک چیز دیگری است، آنوقت به یک چیز فرعی تبدیل میشود.
اولین کسی که اجازه نداد این موضوع فراموش شود، خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، برای این موضوع هم خیلی هزینه دادهاند، فرزند دادهاند، تنِ مبارک خود را دادند، فراق با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تحمّل کردند، فراق فرزندان خود را تحمّل کردند، این همه آسیب خوردند.
یعنی وقتی کسی در ابتدا میپرسد «فاطمیه چیست؟»، باید چیزی بگویید که بر خلاف نستجیربالله عقلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نباشد، آن کسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را آنطور تجلیل کرده است، آن کسی که ارادهی او ارادهی خدا شده است، یعنی آنچه اراده میکند همان چیزی است که خدای متعال اراده کرده است، ایشان نگذشت، چرا نگذشت؟
این همان چیزی است که انبیاء برای آن گذشت نمیکردند.
ما وحدتطلبتر و اهل مداراتر از انبیاء علیهم السلام که نداریم، پس چرا وقتی پیغمبری میآید درگیری میشود؟ بین حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام، و فرعون درگیری شد، بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، و این غزواتی که رخ داد. چرا نمیگذشتند؟ چون اگر میگذشتند یعنی باید نبوّت را کنار میگذاشتند، یعنی امّت بیچاره و بدبخت شود. اینجا جای گذشتن نیست، این کار، خودِ «اسلام» است.
لذا عجیب است که اگر کسی چنین تجویزی کن، البته به خدمت شما عرض میکنم که این تجویز را میکنند. هم این تجویز را میکنند، هم بودجه دارند که این تجویز را کنند، هم به که کسی این تجویز را قبول نداشته باشد فشار میآورند. عدّهی کمشمارِ پُرقدرتی به دنبالِ حذفِ فاطمیه هستند. گویی فاطمیه یک مسئلهی مستحبی است، ولو مهم است. یعنی میگویند مانند تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از نماز است، اگر کسی نخواند هم باعث باطل شدن نماز نمیشود.
میگویند خوب است ولی فعلاً آن را کنار بگذارید، ما موضوعات مهمتری هم داریم، جهان اسلام مسائلِ مهمتری هم دارد!
نکته اینجاست که اگر فاطمیه را کنار بگذارید، دیگر جهان اسلامی در کار نیست!
فاطمیه قابل کنار گذاشتن نیست.
اگر کسی در خیابان به ما بگوید یا انگشتر خودت را بده، یا تو را خواهم کشت، عقل میگوید انگشتر خود را بدهم، چون نباید بخاطر یک انگشتر بمیرم. اگر شما ببینید من بخاطر اینکه دزد انگشتر مرا نبرد، خودم و فرزند خودم را به کشتن دادهام چه میگویید؟
اگر موضوع فاطمیه هم مانند این انگشتر بود، آنوقت تنقیص صدیقه طاهره سلام الله علیها بود، چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کوتاه نیامد. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم تا جایی که توانستند اجازه ندادند این موضوع فراموش شود.
به نظر شما چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مظلوم شده است؟ برای اینکه دین از بین نرود. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که این همه صبر کرده است و سختیهای عجیب تحمّل کرده است، در این موضوع همسر او کشته شده است!
ان شاء الله خدای متعال معاویه را لعنت کند که این طعن را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زده است، در نامهای به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگوید: تو چادر به سر خانهنشینِ بیت خودت کردی و از این خانه به آن خانه بردی… ان شاء الله خدای متعال لحظه به لحظه به عذاب معاویه بیفزاید.
چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این کار را کرده است؟ یک انسان عادی هم بر سرِ موضوعی مانند این انگشتر که این کار را نمیکند که همسرِ خود را از درِ خانهی این انصاری به درِ خانهی آن مهاجری ببرد، پس لابد این یک موضوع مهمّی بوده است.
آن کسی که میگوید این مسائل را رها کنید و ما مسائل اصلی داریم، این شخص اول صدیقه طاهره سلام الله علیها را تنقیص میکند، یعنی میگوید او بخاطر یک مسئلهی فرعی جان خود را داده است. چون اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زنده میماند چقدر به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کمک میکرد؟
حتّی کسی زمانی در نماز جمعه گفته بود که این مسائل اختلافاتِ تمامشده است، این مسائل را رها کنید.
اولِ این حرف، تنقیصِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است که برای مسئلهای که اگر مدّتی صبر میکرد و آن مسئله حل میشد، و جهان اسلام با خوبی و خوشی در مسیر سعادت در حرکت بود، خود را به کشتن داد.
اگر موضوع فاطمیه اینطور بود که اول تنقیص به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میداند برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخت است.
ان شاء الله خدای متعال برای کسی نیاورد که به چنین ابتلایی دچار شود که در مقابل چشم او به همسرش اهانت کنند و او مجبور شود صبر کند، آن هم أشجع الناس!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دستورِ مستقیم داد که «يَا عَلِيُّ اُنْفُذْ لِمَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ»[6] دستورات فاطمه را اطاعت کن.
علّتِ این دستور چه بود؟ این بود که تحمّلِ این موضوع سخت و مشکل بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دستور داد که تحمّل کن. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم به امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اطاعت کرد. یعنی غیر از اینکه عقل حضرت هم چنین میگفت و آیات قرآن کریم هم چنین میگفت، بصورت خاص و مستقیم، دستورِ نبی اکرم را هم داشت.
ولی پیغمبر نفرمود که اگر چنین اتفاقی رخ داد در خانه بنشینید و رها کنید.
این واقعاً خیلی عجیب است که بعضیها خودشان را عاقلتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میپندارند!
گاهی ممکن است که نتوانند موضوع را تحلیل کنند، اما وقتی نمیتوانی تحلیل کنی، بیهوده حرف هم نزنید!
طرف میگوید: «ما موضوعات اصلیتری هم داریم».
باید به چنین شخصی گفت که اول بگو فاطمیه چیست، بعد بگو موضوعات اصلیتر چیست!
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چقدر اهلِ رواداری هستند؟ اصلاً مانند اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در رواداری و تحمّل وجود ندارد. طرف آمده و فحش داده است، حضرت فرمود که ظاهراً غریب هستی و تازه از سفر آمدهای، به خانهی من بیا که میهمان من هستی!
راوی میگوید از شام حرکت کردم تا بیایم و در میان جمع به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فحش بدهم. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم میدانست که این آدم فریب خورده است. وقتی او آمد هم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فحش داد و هم به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه. میگوید با آنکه من بلند گفتم، انگار امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اصلاً نشنید! بعد مرا نگاه کرد و فرمود: ظاهراً از راه دور آمدهای. دست مرا گرفت و فرمود: تا زمانی که در مدینه هستی میهمان من هستی. وقتی در حال برگشتن بودم دیدم هیچ کسی را به اندازهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دوست ندارم.
اصلاً اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اسوهی این گذشت کردنها هستند.
یکی از اقوام امام سجّاد علیه السلام نزد حضرت آمد و فحش داد، حضرت سکوت کرد. او مریضاحوال بود و حضرت او را تحمّل کرد. وقتی به خانهی خود رفت، حضرت بلند شد که به خانهی او برود. از حضرت پرسیدند: به کجا میروید؟ حضرت فرمودند: این شخص مریضاحوال است، به عیادت او میروم.
وقتی امام سجّاد نزدیکِ خانهی آن فرد شد، به آن شخص هتاک اطلاع دادند. او خیال کرد که حضرت برای جبران کار بد او آمده است. وقتی خواست دوباره فحاشی کند، حضرت فرمود: صبر کن! نمیارزد که ما با یکدیگر دعوا کنیم. اگر این حرفهایی که در مورد من و پدر و مادرم زدی درست بود، ان شاء الله خدای متعال ما را ببخشد، اگر هم اینطور نبود ان شاء الله خدای متعال تو را ببخشد!
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در دنیا اسوهی این گذشتها هستند.
یکی از مخالفین اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، یعنی پسرِ طلحه، که در جمل کشته شد، مریض شد، امام سجّاد علیه السلام به عیادت او رفت. همینکه امام سجّاد علیه السلام را دید گریه کرد، حضرت فرمودند: برای چه گریه میکنی؟ عرض کرد: آقا! بدهی من زیاد است.
امام سجّاد علیه السلام به این آدمی که جزو مخالفین بود نفرمود چقدر بدهی داری، بلکه فرمود: بدهی تو با من! بعد فرمود: بدهی تو چقدر هست؟
این کارِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا».[7]
وقتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در جایی گذشت نکردهاند، انسان باید احتمال بدهد که اینجا یک مسئلهی عادی نیست، وگرنه نیاز نیست کسی به این بزرگواران تذکّر بدهد!
اگر کسی به ما هم تذکّر بدهد و بگوید «این مباحث را رها کنید»، این همان است که بگوید در آنجا هم رها کنید! یعنی میشد به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم بگویند رها کن!
لابد از این سنخ نیست.
«فاطمیه» از چه سنخی است؟
اولین نکته این است که «فاطمیه چیست؟».
آیا فاطمیه دعوای دو نامزدِ ریاست جمهوری است که در انتخابات و مناظرات یقهی یکدیگر را پاره میکنند؟
حقی نیست؟ واجبی نیست؟ نجات بشریتی نیست؟
آیا فاطمیه به معنای یک رقابتِ بر سرِ قدرت است؟
به شما عرض میکنم که بعضی از مذاهب اسلامی، فاطمیه را اینطور میبینند.
دو سال و نیم قبل کتابی در عربستان بر علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نوشته شد، سه هزار و پانصد صفحه بود. آنجا میگوید حضرت زهرا و امیرالمؤمنین میدانستند حقی ندارند، منتها گفتند پدر من پیامبر بوده است، اگر به علی خلافت نمیرسد، بالاخره باید چیزی به ما بدهند! نستجیربالله العلی العظیم.
اگر فاطمیه راجع به این چیزها بود، باید میگفتید موضوع را رها کن.
اینکه میشود این بحث را کنار گذاشت، یعنی این بحث راجع به چه چیزی است؟ فاطمیه چیست؟ از چه سنخی است؟
چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این موضوع را فراموش نمیکنند؟
این مثال را ببینید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم اجازه نمیدهند این موضوع فراموش بشود، هم میفرمایند که از این موضوع نمیگذرم.
ما که اخلاقِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را شنیدهایم، دائماً عفو میکنند، سهو میکنند، وقتی حرّ میآید میفرمایند «إرفَع رأسَک». همانطور که جلسهی گذشته عرض کردم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به دنبال این بودند که حتّی دشمنِ خود را هم کمتر بکشند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از فدک میفرماید
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به «عثمان بن حنیف» نامه مینویسند که در نهج البلاغه بعنوان نامه 45 موجود است… «عثمان بن حنیف» شخصیت بسیار بسیار بسیار مهمّی است، زاهد است، عظیم الشأن است، عالم است، برادر او یعنی «سهل بن حنیف» از او هم مهمتر است… «عثمان بن حنیف» در یک میهمانی که ثروتمندان بودند و فقرا حضور نداشتند، حضور پیدا کرد. «عثمان بن حنیف» شأن حکومتی دارد و یک انسان عادی نیست، برای همین حضرت نامهای به او نوشتند و او را توبیخ کردند. اما توجّه بفرمایید که توبیخ در سطحِ خودِ او بود، نه اینکه گناهی کرده است یا رشوهای گرفته است یا وعدهای داده است، اصلاً اینطور نیست. او شخصیت خیلی مهمّی است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از او این توقع را نداشتند. اشکالی که حضرت به او کردند، در سطح خود او بود. برای همین هم حضرت او را عزل نکردند، وگرنه اگر خلافی کرده بود که حضرت او را عزل میکردند. خلافِ او در سطح خودش بود، «حَسَنَاتُ اَلْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ اَلْمُقَرَّبِينَ» بود.
آنجا که بحث اصلاً به فاطمیه ربطی نداشت، حضرت فرمودند: به آنجا رفتی، شتاب هم ورزیدی، فقرا هم نبودند، بعد فرمود: «اَلا وَ اِنَّ اِمامَكُمْ قَدِ اكْتَفى مِنْ دُنياهُ بِطِمْرَيْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ»، من که امپراطور مسلمین در آن پهنهی گسترده هستم، دو تکه لباس دارم، (که شاید یعنی یک پایین پوش و یک بالاپوش یا دو تکه پارچه)، و دو قرص نان.
با اینکه حضرت چهل هزار دینار، یعنی چهل هزار مثقال طلا، (به پولِ امروز یعنی چهل هزار نیمسکه) درآمدِ سالانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از باغاتی بود که درست کرده بود، حضرت هم همهی آنها را وقف کرده بود.
زمانی طرف ندارد و ساده است، اما زمانی کسی دارد و دل کَنده است.
حضرت فرمودند: امام شما اینطور است، «اَلا وَ اِنَّكُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلى ذلِكَ»، شما نمیتوانید مانند من باشید و اینقدر سختی بکشید، «وَلكِنْ اَعينُونى بِوَرَع وَ اجْتِهاد وَ عِفَّة وَ سَداد» ولی مرا کمک کنید که دست شما را بگیرم.
بحث این است که ای حاکم مسلمین، ای استاندار مسلمین، تو باید هوای فقرا را داشته باشی، باید سادهزیست باشی. ناگهان فرمود: «بَلى كانَتْ فى اَيْدينا فَدَكٌ» بله! یک فدکی داشتیم، «فَشَحَّتْ عَلَيْها نُفُوسُ قَوْم، وَ سَخَتْ عَنْها نُفُوسُ قَوْم آخَرينَ» عدّهای بخل ورزیدند و عدّهای هم با سخاوت فعلاً ندید گرفتهاند.
الآن این جمله چه ربطی به بحث داشت؟
اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بتوانند با هر بهانهای اجازه نمیدهند که موضوعِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فراموش شود. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در اینجا میخواستند بفرمایند که فدک را از ما غصب کردند.
چیزهای دیگری هم از این گزارش پیداست، یکی از آنها این است که نمیشود بگویند که فقط مدیریت فدک بدست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، چون حضرت در حال بیان اموال خود بودند، نه اختیارِ آنها. معلوم است که فدک هم برای خودشان بود، نه اینکه مدیریت فدک در اختیارشان بوده باشد. وگرنه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که نباید اینجا میفرمود، بالاخره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افصحِ عرب است، تاریخ حکیمی مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خود ندیده است.
حضرت چند مرتبهی دیگر هم این کار را کردهاند.
بعد ناگهان عبارتی فرمودند، نکند در ذهن کسی که نامه را میخواند این موضوع بیاید که بگوید «عدّهای بخل ورزیدند و ما هم گذشتیم و موضوع تمام شد»، اگر موضوع بر سرِ مسائل مادّی بود، قطعاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگذشت، اما فرمود: «نِعْمَ الْحَكَمُ اللّهُ»، حال ما در اینجا فعلاً صبر کردهایم، ولی قیامت دادخواهی خواهم کرد. یعنی از این موضوع نمیگذرم، یعنی این موضوع قابل کوتاه آمدن نیست.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بیانِ امام باقر صلوات الله علیه
امام باقر صلوات الله علیه دربارهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرماید: زمانی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاکم بود، تا زمانی که مجبور نمیشد، از بیت المال حقوق نمیگرفت.
اینکه مسئولی حقوق بگیرد ایرادی ندارد، چون از صبح تا شب در حال کار کردن است. ولی حضرت چون درآمد داشتند، تا زمانی که مجبور نمیشدند از بیت المال حقوق نمیگرفتند.
اما وقتی پولها میآمد، وقتی خرماها میآمد، خرماها را بین فقرا پخش میکرد، خرما جزوِ غوت قالب مردم بود، حضرت خودشان خرماهای وازده و نیمهترشیده را میل میکردند! آن هم از خرماهای خودشان، نه از خرماهای بیت المال!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به مردم گوشت میداد، و خود حضرت نان خشکیده میل میکرد.
توجّه کنید که حضرت این کار را با پول خود انجام میدادند، نه با بیت المال!
زمانی من فکر کردم که اگر من بجای امام باقر علیه السلام بودم، مطلبی میگفتم که مردم مبهوت شوند… گاهی انسان خامی میکند… اینکه سلطان عالم باشی و حتّی از مال شخصی خودت هم، قسمت خوب را استفاده نکنی…
این آدم میفرماید: ولی روز قیامت فدک را دادخواهی میکنم.
اولین دادخواهِ روز قیامت
در همین صحیح بخاری نگاه کنید، حضرت فرمودند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو»[8]…
وقتی کسی را خیلی اذیّت کنند و مظلومیت او به حدّ اعلی برسد، روی زانوی خود بلند میشود و فریاد میزند، به این شخص «جاثیه» میگویند. این شخص به زانو درآمده است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو»، اولین کسی که روز قیامت در دادگاه الهی روی دو زانوی خود بلند میشود و فریاد میزند، من هستم… «أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ القِيَامَةِ»، اولین کسی که روز قیامت دادخواهی خواهد کرد من هستم.
این چه موضوعی است؟ آیا این موضوع مانند کاندیداتوری است؟ آیا صرفاً بر سرِ یک تکه زمین است؟ آیا قابل مذاکره است که بگوییم رهایش کنید؟ بعد معنای این «اول» چیست؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که بظاهر اولین مخلوق نیست، بظاهر اولین مظلوم هم نیست، به ظاهر و تقدّم و تأخر زمانی اولین مظلوم «هابیل» است، به لحاظ تقدّم و تأخر زمانی آنقدر «يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ»،[9] آنقدر انبیاء را کشتهاند، «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»،[10] تا اسلام رسید. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دارِ دنیا قطعاً از نظر زمانی اول نیستند، این «اول» تقدّم رُتبی است، یعنی بزرگترین حقی که غصب شده است. «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو» یعنی بزرگترین حقی که غصب شده، از من غصب شده است.
آن چه حقی است؟
برای پدر این سختتر است که ماشین او را بدزدند، یا فرزند او را گمراه کنند؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پدرِ عالم است، جریانی در حالِ از بین بردنِ بیست و سه سال زحمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، برای اینکه این هم از بین نرود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همسر و پسر خود را هم تقدیم حضرت حق کرد.
در روایت دیگری از امام صادق علیه الصلاة و السلام هست که موضوع دادگاهی را هم معلوم میکند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند اولین کسی که روی دو زانوی خود بلند میشود و فریاد میزند، من هستم. امام صادق علیه السلام در روایتی فرمود که موضوع اولین دادگاهی عالم حضرت محسن علیه السلام است.
این دو روایت را کنار یکدیگر بگذارید. اولین شاکی روز قیامت من هستم، یعنی بزرگترین حق، حق من غصب شده است…
امام صادق علیه السلام میفرمایند: «أَوَّلُ مَنْ يُحْكَمُ فِيهِ مُحَسِّنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ»،[11] اولین دادگاه روز قیامت برای حضرت محسن علیه السلام است.
خدای متعال به ما منّت گذاشته است که نسیان پیدا میکنیم.
اگر خدای نکرده داغ ببینید، حال انسان در هفتهی بعد و شش ماه بعد و سه سال بعد و سی سال بعد تفاوت دارد، اما امام…
بعضی از مجتهدهای ما وقتی میخواستند عمل جراحی کنند، احتیاط میکردند که نباید به حالتِ اغماء بروند و نباید هوش و حواسشان آسیب بخورد، بدون بیهوشی عمل میکردند. این کارِ هر کسی نیست. در این غزّه هم وقتی چیزی نبود بعضی از جوانها با ذکر پیش میرفتند. این موضوع برای علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه و بعضی از بزرگان دیگر نقل شده است، چه برسد به معصوم!
آن روزی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را روی زمین را میکشیدند و میدید که بین در و دیوار چه میگذرد، تا روزی که به سرِ مبارک حضرت ضربه اصابت کرد، حالِ ایشان ذرّهای تفاوت پیدا نکرده بود، چون نسیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صفر بود.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اجازه نمیدادند مسئلهی فاطمیه فراموش شود
ان شاء الله جلوتر عرض میکنم که موضوع فاطمیه چیست، چرا فاطمیه حقیقتِ اسلام است، چرا فاطمیه خود اسلام است.
اگر در جنگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زنده بود، کفّار در حال حمله کردن بودند، کفّار هم بالای سرِ پیامبر بودند و شمشیرها را بالا آورده بودند و در حال ضربه زدند بودند، آیا دیوانهای پیدا میشد که به پیامبر بگوید «کوتاه بیایید»؟ اینجا اصلاً جای کوتاه آمدن نیست، اگر کوتاه بیایند که آنها میزنند و کار تمام است.
اگر غیر از این باشد، شما باید بگویید که چرا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کوتاه نیامدند؟ اتفاقاً همین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیشتر از همه بقیه را تحمّل کرد و به ما هم یاد داد. تحمّلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بیشتر است.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رفتاری کردهاند که معلوم است امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی اذیت میشدند ولی به زبان نمیآوردند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در این مدینه میرفت و میآمد، مغیرهی ملعون هم راه میرفت، فلانی و فلانی هم بودند، و گزارشی نداریم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به اینها یادآوری کرده باشد، حضرت تحمّل میکرد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اهلِ تحمّل بود، اما نباید اصلِ موضوع فراموش میشد.
روزی مغیره ملعون آمد و طعنی به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: دهان خودت را بزن، «أَنْتَ اَلَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»،[12] من آن روزی فراموش نکردهام…
این موضوع نشان میدهد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تحمّل میکند و لازم نیست کسی به حضرت تذکّر بدهد و بگوید تحمّل کن.
اصلِ موضوع، اصلِ دین بود، که به آن خواهیم پرداخت.
مسلماً نباید دعوا کرد و یقه کشید، مخصوصاً ما چهارده قرن بعد از آن موضوع، چرا باید یقهی مردم را بگیریم؟ اگر خیلی عرضه داریم دعا کنیم، تلاش کنیم، فعالیت کنیم تا حقیقت برایشان روشن شود.
وقتی میخواهی حقیقت برای کسی روشن بشود، نباید لج او را درآورید، نباید اعصاب او را خرد کنید، همهی اینها سرِ جای خود؛ اما بالاخره ما باید بدانیم که چه اتفاقی رخ داده است، بالاخره آیا اسوه بودهاند یا نه؟ «وَالمَثَلُ الأعلَی» اسوه بودند، الگوی اعلی هم بودند. اجازه ندادهاند این یک موضوع فراموش شود.
جنگِ بیوقفه
آن جنگی که یک طرف آن صدیقه طاهره سلام الله علیها بود و دیگرانی هم در طرف مقابل، تا همین امروز، حتّی یک ثانیه هم متوقف نشده است.
من همین امسال چند نمایشگاه بین المللی شرکت کردم، در همهی این نمایشگاهها کتاب بر علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هست! اگر آن کتب را بخوانید، در آنها نوشتهاند که حتّی علی هم راستگو بودن او را قبول نداشت! دیگر باید چه چیزی پلیدتر و بیادبانهتر از این گفت؟
از همان روز اول هم طرف آمد و گفت «وَاللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ، وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ»[13] ما تو را خیلی دوست دارم و تو بعد از پدرت محبوبترین فردِ امّت هستی. اما چون در حال انجام خلاف هستید، میخواهیم خانه را بر روی سر شما آتش بزنیم!
یعنی از روز اول گفتند ما شما را دوست داریم، معلوم بود که باید چنین میگفتند، کسی جرأت نداشت بگوید که من حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست ندارم، چون در اینصورت متّهم به «نفاق» میشد، برای همین میگفتند ما شما را دوست داریم ولی مصلحت امّت ایجاب میکند که چنین عمل کنیم!
هارون نزد قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و عرض کرد: یا رسول الله! فدای شما بشوم، چکار کنم که این نوهی شما (موسی بن جعفر) در حال اختلاف بین امّت است، مجبور هستم که او را دستگیر کنم و به زندان بیندازم.
مسلّماً نمیگفت من دشمن او هستم، بلکه میگوید «این کار بخاطر مصلحت امّت است».
وقتی فرعون هم میخواست با حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام درگیر شود به مردم گفت: اگر او بیاید کشاورزیهای شما خراب میشود، مصلحت نیست که به سراغ دین موسی برویم، چون در اینصورت نسلِ ما منقطع میشود و منقرض میشویم.
همیشه این ادبیات بوده است و ادامه دارد، هزار و چهارصد سال است که ادامه دارد، و خدا میداند اگر کسی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مجلسی برگزار کند، در مجلسی حرف بزند، در مجلسی شرکت کند، حداقل جزو سیاهی لشکرِ لشکر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست. آن حقیقتی که او بدنبال این بود که فراموش نشود را بر سرِ دست گرفته است که فراموش نشود.
روضه و توسّل
هر کسی در این عالم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بشناسد و به زمین بخورد، «یا علی» میگوید…
راوی میگوید با دوست خود در حال رفتن به زیارت حضرت صادق علیه الصلاة و السلام میرفتیم، دوست من محتضر شد…
در آن دوره سفر طولانی بود، از این شهر به آن شهر بصورت پیاده، گرما و بیابان و…
این شخص محتضر شد و دید که دیگر امیدی به زیارت امام صادق علیه السلام ندارد، یک دستِ خود را بلند کرد و گفت: «بَسَطةُ یَدِی إلَیکَ یَا أمیرَالمُؤمِنِین»… من این دستم را به سمت تو دراز کردم، دیگر جانی در بدن ندارم که چیز دیگری بگویم… و افتاد…
حال اطرافیان خیلی خراب شد و او را در همان دفن کردند، با دلِ شکستهای وارد مدینه شدند و به زیارت حضرت صادق صلوات الله علیه رفتند.
وقتی احوالپرسی کردند، عرض کردند: آقا جان! ما عزادار هم هستیم، دوستی داشتیم که دلِ او برای شما تنگ شده بود، چقدر راه آمد و سختی کشید، نرسیده به مدینه محتضر شد و توان او تمام شد، دست خود را بلند کرد و عرض کرد: «بَسَطةُ یَدِی إلَیکَ یَا أمیرَالمُؤمِنِین»…
میگوید تا این مطلب را عرض کردم، انگار امام صادق علیه السلام ضربهای به پیشانی خود زدند… دیدم حضرت خیلی منقلب شدند… وقتی این صحنه را دیدیم خارج شدیم و از گفتنِ این موضوع پشیمان شدیم… قدری دور شده بودیم که خادم حضرت ما را صدا کرد و فرمود: برگردید.
برگشتیم، همینکه حضرت ما را دیدند فرمودند: بخدا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دست او را گرفت…
یعنی هم دل من برای آن شیعه سوخت و هم به این موضوع ملتفت شدم که عاقبت او چه شد…
در این عالم هر کسی زمین بخورد «یا علی» میگوید، و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم دستگیر است…
ائمهی ما اینطور هستند که اگر دشمنشان هم آنها را واقعاً از سرِ بیپناهی صدا بزنند، دستشان را میگیرند… آن کسی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیشتر از همه دوست داشت دست او را بگیرد، وقتی به زمین افتاد رویش نشد «یا امیرالمؤمنین» بگوید…
نه او رویش شد، نه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توانست بیاید دستِ او را بگیرد…
وقتی تحت فشارِ بینِ در و دیوار قرار گرفت، اول صیحهای زد…
شاعری میگوید: هر کسی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کرده است، شنیده است که دردی بر او وارد شد، فرزندان او هم که در آن صحنه حضور داشتند، دیدند که دردی بر او وارد شد، اما آن پسری که به دنیا نیامده بود، درد را چشید…
هر اتفاقی برای مادر افتاد، برای او هم افتاد…
وقتی به زمین افتاد فرمود: «یا فِضَّهُ خُذینی»… دل او نیامد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را صدا بزند… «وَ اللّه لَقَد قُتِلَ مَا فِی اَحْشائی»… پسرم را کشتند…
اینجا اولین مرتبهای بود که مادری برای امام خود از پسرِ خود گذشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را صدا نزد که حضرت خجالت نکشند… عروسِ او هم یاد گرفت، وقتی پسر تشنه بود از خیمه بیرون نیامد که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شرمنده نشود… در خیمه بود و حضرت زینب کبری سلام الله علیها این طفل را به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تحویل داد… نخواست حضرت را خجالت بدهد…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه طفل را به وسط میدان برد…
مرحوم آیت الله غروی اصفهانی این مطلب را زبان حال فرموده است، میگوید: دیدهاید که مادر جلو جلو میرود، هنوز بچه به دنیا نیامده است، لباسهای سیسمونی را نگاه میکند و برای آن خاطره میسازد، وقتی بچه به دنیا میآید میگوید اگر راه بیفتد اینطور میشود، وقتی بچه شیر میخورد میگوید بزودی به او غذای کمکی میدهم و او را از شیر میگیرم…
هر کسی طوری فرزند خود را از شیر میگیرد… این مادر جلو نیامد که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خجالت نکشد، از شکاف خیمه وسطِ میدان را نگاه کرد و دید که حضرت این بچه را بالا برد و چه اتفاقی افتاد، گفت:
مَا خِلت أنّ السَّهمَ لِلفِطَامِ
حَتّی أرتنِی جَهرَةِ أیامی
فکر میکردم تو را با هر چیزی از شیر بگیرم، اما باور نمیکردم که تو را با تیر از شیر بگیرم…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] صحیح بخاری، جلد 4، صفحه 203 (فَقَالَتْ: أَسَرَّ إِلَيَّ: «إِنَّ جِبْرِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي القُرْآنَ كُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً، وَإِنَّهُ عَارَضَنِي العَامَ مَرَّتَيْنِ، وَلاَ أُرَاهُ إِلَّا حَضَرَ أَجَلِي، وَإِنَّكِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لَحَاقًا بِي». فَبَكَيْتُ، فَقَالَ: «أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ، أَوْ نِسَاءِ المُؤْمِنِينَ» فَضَحِكْتُ لِذَلِكَ)
[5] خطبه فدکیه
[6] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۲ ، صفحه ۴۸۴ (وَ بِالْإِسْنَادِ اَلْمُتَقَدِّمِ عَنْ عِيسَى اَلضَّرِيرِ عَنِ اَلْكَاظِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي فَمَا كَانَ بَعْدَ خُرُوجِ اَلْمَلاَئِكَةِ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَقَالَ ثُمَّ دَعَا عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ لِمَنْ فِي بَيْتِهِ اُخْرُجُوا عَنِّي وَ قَالَ لِأُمِّ سَلَمَةَ كُونِي عَلَى اَلْبَابِ فَلاَ يَقْرَبْهُ أَحَدٌ فَفَلَعَتْ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ فَأَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ فَوَضَعَهَا عَلَى صَدْرِهِ طَوِيلاً وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ بِيَدِهِ اَلْأُخْرَى فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْكَلاَمَ غَلَبَتْهُ عَبْرَتُهُ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَى اَلْكَلاَمِ فَبَكَتْ فَاطِمَةُ بُكَاءً شَدِيداً وَ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ لِبُكَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِي وَ أَحْرَقْتَ كَبِدِي لِبُكَائِكَ يَا سَيِّدَ اَلنَّبِيِّينَ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ وَ يَا أَمِينَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ يَا حَبِيبَهُ وَ نَبِيَّهُ مَنْ لِوُلْدِي بَعْدَكَ وَ لِذُلٍّ يَنْزِلُ بِي بَعْدَكَ مَنْ لِعَلِيٍّ أَخِيكَ وَ نَاصِرِ اَلدِّينِ مَنْ لِوَحْيِ اَللَّهِ وَ أَمْرِهِ ثُمَّ بَكَتْ وَ أَكَبَّتْ عَلَى وَجْهِهِ فَقَبَّلَتْهُ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَيْهِمْ وَ يَدُهَا فِي يَدِهِ فَوَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ لَهُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَكَ فَاحْفَظِ اَللَّهَ وَ اِحْفَظْنِي فِيهَا وَ إِنَّكَ لِفَاعِلُهُ يَا عَلِيُّ هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ هَذِهِ وَ اَللَّهِ مَرْيَمُ اَلْكُبْرَى أَمَا وَ اَللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِي هَذَا اَلْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اَللَّهَ لَهَا وَ لَكُمْ فَأَعْطَانِي مَا سَأَلْتُهُ يَا عَلِيُّ اُنْفُذْ لِمَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْيَاءَ أَمَرَ بِهَا جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اِعْلَمْ يَا عَلِيُّ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيَتْ عَنْهُ اِبْنَتِي فَاطِمَةُ وَ كَذَلِكَ رَبِّي وَ مَلاَئِكَتُهُ يَا عَلِيُّ وَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنِ اِبْتَزَّهَا حَقَّهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ هَتَكَ حُرْمَتَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَحْرَقَ بَابَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ آذَى خَلِيلَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ شَاقَّهَا وَ بَارَزَهَا اَللَّهُمَّ إِنِّي مِنْهُمْ بَرِيءٌ وَ هُمْ مِنِّي بُرَآءُ ثُمَّ سَمَّاهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ضَمَّ فَاطِمَةَ إِلَيْهِ وَ عَلِيّاً وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّي لَهُمْ وَ لِمَنْ شَايَعَهُمْ سِلْمٌ وَ زَعِيمٌ بِأَنَّهُمْ يَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ وَ عَدُوٌّ وَ حَرْبٌ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ ظَلَمَهُمْ وَ تَقَدَّمَهُمْ أَوْ تَأَخَّرَ عَنْهُمْ وَ عَنْ شِيعَتِهِمْ زَعِيمٌ بِأَنَّهُمْ يَدْخُلُونَ اَلنَّارَ ثُمَّ وَ اَللَّهِ يَا فَاطِمَةُ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى قَالَ عِيسَى فَسَأَلْتُ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قُلْتُ إِنَّ اَلنَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَمَرَ أَبَا بَكْرٍ أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ ثُمَّ عُمَرَ فَأَطْرَقَ عَنِّي طَوِيلاً ثُمَّ قَالَ لَيْسَ كَمَا ذَكَرُوا وَ لَكِنَّكَ يَا عِيسَى كَثِيرُ اَلْبَحْثِ عَنِ اَلْأُمُورِ وَ لاَ تَرْضَى عَنْهَا إِلاَّ بِكَشْفِهَا فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّمَا أَسْأَلُ عَمَّا أَنْتَفِعُ بِهِ فِي دِينِي وَ أَتَفَقَّهُ مَخَافَةَ أَنْ أَضَلَّ وَ أَنَا لاَ أَدْرِي وَ لَكِنْ مَتَى أَجِدُ مِثْلَكَ يَكْشِفُهَا لِي فَقَالَ إِنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا ثَقُلَ فِي مَرَضِهِ دَعَا عَلِيّاً فَوَضَعَ رَأْسَهُ فِي حَجْرِهِ وَ أُغْمِيَ عَلَيْهِ وَ حَضَرَتِ اَلصَّلاَةُ فَأُؤْذِنَ بِهَا فَخَرَجَتْ عَائِشَةُ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ اُخْرُجْ فَصَلِّ بِالنَّاسِ فَقَالَ أَبُوكِ أَوْلَى بِهَا فَقَالَتْ صَدَقْتَ وَ لَكِنَّهُ رَجُلٌ لَيِّنٌ وَ أَكْرَهُ أَنْ يُوَاثِبَهُ اَلْقَوْمُ فَصَلِّ أَنْتَ فَقَالَ لَهَا عُمَرُ بَلْ يُصَلِّي هُوَ وَ أَنَا أَكْفِيهِ إِنْ وَثَبَ وَاثِبٌ أَوْ تَحَرَّكَ مُتَحَرِّكٌ مَعَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُغْمًى عَلَيْهِ لاَ أَرَاهُ يُفِيقُ مِنْهَا وَ اَلرَّجُلُ مَشْغُولٌ بِهِ لاَ يَقْدِرُ أَنْ يُفَارِقَهُ يُرِيدُ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَادِرْهُ بِالصَّلاَةِ قَبْلَ أَنْ يُفِيقَ فَإِنَّهُ إِنْ أَفَاقَ خِفْتُ أَنْ يَأْمُرَ عَلِيّاً بِالصَّلاَةِ فَقَدْ سَمِعْتُ مُنَاجَاتِهِ مُنْذُ اَللَّيْلَةِ وَ فِي آخِرِ كَلاَمِهِ اَلصَّلاَةَ اَلصَّلاَةَ قَالَ فَخَرَجَ أَبُو بَكْرٍ لِيُصَلِّيَ بِالنَّاسِ فَأَنْكَرَ اَلْقَوْمُ ذَلِكَ ثُمَّ ظَنُّوا أَنَّهُ بِأَمْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ يُكَبِّرْ حَتَّى أَفَاقَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ اُدْعُوا لِيَ اَلْعَبَّاسَ فَدُعِيَ فَحَمَلَهُ هُوَ وَ عَلِيٌّ فَأَخْرَجَاهُ حَتَّى صَلَّى بِالنَّاسِ وَ إِنَّهُ لَقَاعِدٌ ثُمَّ حُمِلَ فَوُضِعَ عَلَى مِنْبَرِهِ فَلَمْ يَجْلِسْ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى اَلْمِنْبَرِ وَ اِجْتَمَعَ لَهُ جَمِيعُ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ حَتَّى بَرَزَتِ اَلْعَوَاتِقُ مِنْ خُدُورِهِنَّ فَبَيْنَ بَاكٍ وَ صَائِحٍ وَ صَارِخٍ وَ مُسْتَرْجِعٍ وَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَخْطُبُ سَاعَةً وَ يَسْكُتُ سَاعَةً وَ كَانَ مِمَّا ذَكَرَ فِي خُطْبَتِهِ أَنْ قَالَ يَا مَعْشَرَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ مَنْ حَضَرَنِي فِي يَوْمِي هَذَا وَ فِي سَاعَتِي هَذِهِ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمُ اَلْغَائِبَ أَلاَ قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ كِتَابَ اَللَّهِ فِيهِ اَلنُّورُ وَ اَلْهُدَى وَ اَلْبَيَانُ مَا فَرَّطَ اَللَّهُ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ حُجَّةُ اَللَّهِ لِي عَلَيْكُمْ وَ خَلَّفْتُ فِيكُمُ اَلْعَلَمَ اَلْأَكْبَرَ عَلَمَ اَلدِّينِ وَ نُورَ اَلْهُدَى وَصِيِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَلاَ هُوَ حَبْلُ اَللَّهِ فَاعْتَصِمُوا بِهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا عَنْهُ وَ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً أَيُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ كَنْزُ اَللَّهِ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ فَقَدْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَيْهُ اَللّٰهَ وَ أَدَّى مَا وَجَبَ عَلَيْهِ وَ مَنْ عَادَاهُ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ جَاءَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَعْمَى وَ أَصَمَّ لاَ حُجَّةَ لَهُ عِنْدَ اَللَّهِ أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تَأْتُونِي غَداً بِالدُّنْيَا تَزِفُّونَهَا زَفّاً وَ يَأْتِي أَهْلُ بَيْتِي شُعْثاً غُبْراً مَقْهُورِينَ مَظْلُومِينَ تَسِيلُ دِمَاؤُهُمْ أَمَامَكُمْ وَ بِيعَاتِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلشُّورَى لِلْجَهَالَةِ أَلاَ وَ إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لَهُ أَصْحَابٌ وَ آيَاتٌ قَدْ سَمَّاهُمُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ عَرَّفْتُكُمْ وَ بَلَّغَتْكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ لٰكِنِّي أَرٰاكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ لاَ تَرْجِعُنَّ بَعْدِي كُفَّاراً مُرْتَدِّينَ مُتَأَوِّلِينَ لِلْكِتَابِ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ وَ تَبْتَدِعُونَ اَلسُّنَّةَ بِالْهَوَى لِأَنَّ كُلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ كَلاَمٍ خَالَفَ اَلْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ اَلْقُرْآنُ إِمَامٌ هُدًى وَ لَهُ قَائِدٌ يَهْدِي إِلَيْهِ وَ يَدْعُو إِلَيْهِ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَلِيُّ اَلْأَمْرِ بَعْدِي وَلِيُّهُ وَ وَارِثُ عِلْمِي وَ حِكْمَتِي وَ سِرِّي وَ عَلاَنِيَتِي وَ مَا وَرِثَهُ اَلنَّبِيُّونَ مِنْ قَبْلِي وَ أَنَا وَارِثٌ وَ مُوَرِّثٌ فَلاَ تَكْذِبَنَّكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَيُّهَا اَلنَّاسُ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي فَإِنَّهُمْ أَرْكَانُ اَلدِّينِ وَ مَصَابِيحُ اَلظُّلَمِ وَ مَعْدِنُ اَلْعِلْمِ عَلِيٌّ أَخِي وَ وَارِثِي وَ وَزِيرِي وَ أَمِينِي وَ اَلْقَائِمُ بِأَمْرِي وَ اَلْمُوفِي بِعَهْدِي عَلَى سُنَّتِي – أَوَّلُ اَلنَّاسِ بِي إِيمَاناً وَ آخِرُهُمْ عَهْداً عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ أَوْسَطُهُمْ لِي لِقَاءً يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ أَلاَ وَ مَنْ أَمَّ قَوْماً إِمَامَةً عَمْيَاءَ وَ فِي اَلْأُمَّةِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَقَدْ كَفَرَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي تَبِعَةٌ فَهَا أَنَا وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ عُدَّةٌ فَلْيَأْتِ فِيهَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ ضَامِنٌ لِذَلِكَ كُلِّهِ حَتَّى لاَ يَبْقَى لِأَحَدٍ عَلَيَّ تِبَاعَةٌ .)
[7] سوره مبارکه انسان، آیه 8
[8] صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 75 (حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرَّقَاشِيُّ، حَدَّثَنَا مُعْتَمِرٌ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ: حَدَّثَنَا أَبُو مِجْلَزٍ، عَنْ قَيْسِ بْنِ عُبَادٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: «§أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ القِيَامَةِ» وَقَالَ قَيْسُ بْنُ عُبَادٍ: وَفِيهِمْ أُنْزِلَتْ: {هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ} [الحج: 19] قَالَ: ” هُمُ الَّذِينَ تَبَارَزُوا يَوْمَ بَدْرٍ: حَمْزَةُ، وَعَلِيٌّ، وَعُبَيْدَةُ، أَوْ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الحَارِثِ، وَشَيْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ، وَعُتْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ، وَالوَلِيدُ بْنُ عُتْبَةَ “)
[9] سوره مبارکه آل عمران، آیه 21 (إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ)
[10] سوره مبارکه تکویر، آیه 9
[11] کامل الزيارات، جلد ۱ ، صفحه ۳۳۲ (حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ اَلْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ قِيلَ لَهُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلاَثٍ لِيَنْظُرَ كَيْفَ صَبْرُكَ قَالَ أُسَلِّمُ لِأَمْرِكَ يَا رَبِّ وَ لاَ قُوَّةَ لِي عَلَى اَلصَّبْرِ إِلاَّ بِكَ فَمَا هُنَّ قِيلَ لَهُ أَوَّلُهُنَّ اَلْجُوعُ وَ اَلْأَثَرَةُ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى أَهْلِكَ لِأَهْلِ اَلْحَاجَةِ قَالَ قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ رَضِيتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْكَ اَلتَّوْفِيقُ وَ اَلصَّبْرُ وَ أَمَّا اَلثَّانِيَةُ فَالتَّكْذِيبُ وَ اَلْخَوْفُ اَلشَّدِيدُ وَ بَذْلُكَ مُهْجَتَكَ فِي مُحَارَبَةِ أَهْلِ اَلْكُفْرِ بِمَالِكَ وَ نَفْسِكَ وَ اَلصَّبْرُ عَلَى مَا يُصِيبُكَ مِنْهُمْ مِنَ اَلْأَذَى وَ مِنْ أَهْلِ اَلنِّفَاقِ وَ اَلْأَلَمِ فِي اَلْحَرْبِ وَ اَلْجِرَاحِ قَالَ قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ رَضِيتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْكَ اَلتَّوْفِيقُ وَ اَلصَّبْرُ وَ أَمَّا اَلثَّالِثَةُ فَمَا يَلْقَى أَهْلُ بَيْتِكَ مِنْ بَعْدِكَ مِنَ اَلْقَتْلِ أَمَّا أَخُوكَ عَلِيٌّ فَيَلْقَى مِنْ أُمَّتِكَ اَلشَّتْمَ وَ اَلتَّعْنِيفَ وَ اَلتَّوْبِيخَ وَ اَلْحِرْمَانَ وَ اَلْجَحْدَ [وَ اَلْجُهْدَ] وَ اَلظُّلْمَ وَ آخِرُ ذَلِكَ اَلْقَتْلُ فَقَالَ يَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ مِنْكَ اَلتَّوْفِيقُ وَ اَلصَّبْرُ وَ أَمَّا اِبْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً اَلَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَى حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لاَ تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَا مِنَ اَلضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِكَ اَلضَّرْبِ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ – قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْكَ اَلتَّوْفِيقُ وَ اَلصَّبْرُ [لِلصَّبْرِ] وَ يَكُونُ لَهَا مِنْ أَخِيكَ اِبْنَانِ يُقْتَلُ أَحَدُهُمَا غَدْراً وَ يُسْلَبُ وَ يُطْعَنُ تَفْعَلُ بِهِ ذَلِكَ أُمَّتُكَ قُلْتُ يَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ سَلَّمْتُ- إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ وَ مِنْكَ اَلتَّوْفِيقُ لِلصَّبْرِ وَ أَمَّا اِبْنُهَا اَلْآخَرُ فَتَدْعُوهُ أُمَّتُكَ لِلْجِهَادِ ثُمَّ يَقْتُلُونَهُ صَبْراً وَ يَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثُمَّ يَسْلُبُونَ حَرَمَهُ فَيَسْتَعِينُ بِي وَ قَدْ مَضَى اَلْقَضَاءُ مِنِّي فِيهِ بِالشَّهَادَةِ لَهُ وَ لِمَنْ مَعَهُ وَ يَكُونُ قَتْلُهُ حُجَّةً عَلَى مَنْ بَيْنَ قُطْرَيْهَا فَيَبْكِيهِ أَهْلُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ اَلْأَرَضِينَ جَزَعاً عَلَيْهِ وَ تَبْكِيهِ مَلاَئِكَةٌ لَمْ يُدْرِكُوا نُصْرَتَهُ ثُمَّ أُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ ذَكَراً بِهِ أَنْصُرُكَ وَ إِنَّ شَبَحَهُ عِنْدِي تَحْتَ اَلْعَرْشِ وَ فِي نُسْخَةٍ أُخْرَى – ثُمَّ أُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ ذَكَراً أَنْتَصِرُ لَهُ بِهِ وَ إِنَّ شَبَحَهُ عِنْدِي تَحْتَ اَلْأَرْشِ يَمْلَأُ اَلْأَرْضَ بِالْعَدْلِ وَ يُطْبِقُهَا بِالْقِسْطِ يَسِيرُ مَعَهُ اَلرُّعْبُ يَقْتُلُ حَتَّى يُشَكَّ فِيهِ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ فَقِيلَ اِرْفَعْ رَأْسَكَ فَنَظَرْتُ إِلَى رَجُلٍ أَحْسَنِ اَلنَّاسِ صُورَةً وَ أَطْيَبِهِمْ رِيحاً وَ اَلنُّورُ يَسْطَعُ مِنْ بَيْنِ عَيْنَيْهِ وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ فَدَعَوْتُهُ فَأَقْبَلَ إِلَيَّ وَ عَلَيْهِ ثِيَابُ اَلنُّورِ وَ سِيمَاءُ كُلِّ خَيْرٍ حَتَّى قَبَّلَ بَيْنَ عَيْنَيَّ وَ نَظَرْتُ إِلَى اَلْمَلاَئِكَةِ قَدْ حَفُّوا بِهِ لاَ يُحْصِيهِمْ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقُلْتُ يَا رَبِّ لِمَنْ يَغْضَبُ هَذَا وَ لِمَنْ أَعْدَدْتَ هَؤُلاَءِ وَ قَدْ وَعَدْتَنِي اَلنَّصْرَ فِيهِمْ فَأَنَا أَنْتَظِرُهُ مِنْكَ وَ هَؤُلاَءِ أَهْلِي وَ أَهْلُ بَيْتِي – وَ قَدْ أَخْبَرْتَنِي مِمَّا يَلْقَوْنَ مِنْ بَعْدِي وَ لَئِنْ [وَ لَوْ] شِئْتَ لَأَعْطَيْتَنِي اَلنَّصْرَ فِيهِمْ عَلَى مَنْ بَغَى عَلَيْهِمْ وَ قَدْ سَلَّمْتُ وَ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ مِنْكَ اَلتَّوْفِيقُ وَ اَلرِّضَا وَ اَلْعَوْنُ عَلَى اَلصَّبْرِ – فَقِيلَ لِي أَمَّا أَخُوكَ فَجَزَاؤُهُ عِنْدِي جَنَّةُ اَلْمَأْوَى نُزُلاً بِصَبْرِهِ أفلح[أُفْلِجُ]حُجَّتَهُ عَلَى اَلْخَلاَئِقِ يَوْمَ اَلْبَعْثِ وَ أُوَلِّيهِ حَوْضَكَ يَسْقِي مِنْهُ أَوْلِيَاءَكُمْ وَ يَمْنَعُ مِنْهُ أَعْدَاءَكُمْ وَ أَجْعَلُ عَلَيْهِ جَهَنَّمَ بَرْداً وَ سَلاَماً يَدْخُلُهَا وَ يُخْرِجُ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنَ اَلْمَوَدَّةِ وَ أَجْعَلُ مَنْزِلَتَكُمْ فِي دَرَجَةٍ وَاحِدَةٍ فِي اَلْجَنَّةِ وَ أَمَّا اِبْنُكَ اَلْمَخْذُولُ اَلْمَقْتُولُ وَ اِبْنُكَ اَلْمَغْدُورُ اَلْمَقْتُولُ صَبْراً فَإِنَّهُمَا مِمَّا أُزَيِّنُ بِهِمَا عَرْشِي وَ لَهُمَا مِنَ اَلْكَرَامَةِ سِوَى ذَلِكَ مِمَّا لاَ يَخْطُرُ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ لِمَا أَصَابَهُمَا مِنَ اَلْبَلاَءِ فَعَلَيَّ فَتَوَكَّلْ وَ لِكُلِّ مَنْ أَتَى قَبْرَهُ مِنَ اَلْخَلْقِ مِنَ اَلْكَرَامَةِ لِأَنَّ زُوَّارَهُ زُوَّارُكَ وَ زُوَّارَكَ زُوَّارِي وَ عَلَيَّ كَرَامَةُ زُوَّارِي [زَائِرِي] وَ أَنَا أُعْطِيهِ مَا سَأَلَ وَ أَجْزِيهِ جَزَاءً يَغْبِطُهُ مَنْ نَظَرَ إِلَى عَظَمَتِي إِيَّاهُ وَ مَا أَعْدَدْتُ لَهُ مِنْ كَرَامَتِي وَ أَمَّا اِبْنَتُكَ فَإِنِّي أُوْقِفُهَا عِنْدَ عَرْشِي فَيُقَالُ لَهَا إِنَّ اَللَّهَ قَدْ حَكَّمَكِ فِي خَلْقِهِ فَمَنْ ظَلَمَكِ وَ ظَلَمَ وُلْدَكِ فَاحْكُمِي فِيهِ بِمَا أَحْبَبْتِ فَإِنِّي أُجِيزُ حُكُومَتَكِ فِيهِمْ فَتَشْهَدُ اَلْعَرْصَةُ فَإِذَا وَقَفَ مَنْ ظَلَمَهَا أَمَرْتُ بِهِ إِلَى اَلنَّارِ فَيَقُولُ اَلظَّالِمُ وَا حَسْرَتَاهْ عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللَّهِ وَ يَتَمَنَّى اَلْكَرَّةَ وَ يَعَضُّ اَلظّٰالِمُ عَلىٰ يَدَيْهِ وَ يَقُولُ يٰا لَيْتَنِي اِتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِيلاً – `يٰا وَيْلَتىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِيلاً وَ قَالَ حَتّٰى إِذٰا جٰاءَنٰا قٰالَ يٰا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ اَلْقَرِينُ `وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ اَلْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي اَلْعَذٰابِ مُشْتَرِكُونَ فَيَقُولُ اَلظَّالِمُ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبٰادِكَ فِي مٰا كٰانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ أَوِ اَلْحُكْمُ لِغَيْرِكَ فَيُقَالُ لَهُمْ أَلاٰ لَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَى اَلظّٰالِمِينَ `اَلَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ يَبْغُونَهٰا عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كٰافِرُونَ وَ أَوَّلُ مَنْ يُحْكَمُ فِيهِمْ مُحَسِّنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ فِي قَاتِلِهِ ثُمَّ فِي قُنْفُذٍ فُيُؤْتَيَانِ هُوَ وَ صَاحِبُهُ فَيُضْرَبَانِ بِسِيَاطٍ مِنْ نَارٍ لَوْ وَقَعَ سَوْطٌ مِنْهَا عَلَى اَلْبِحَارِ لَغَلَتْ مِنْ مَشْرِقِهَا إِلَى مَغْرِبِهَا – وَ لَوْ وُضِعَتْ عَلَى جِبَالِ اَلدُّنْيَا لَذَابَتْ حَتَّى تَصِيرَ رَمَاداً فَيُضْرَبَانِ بِهَا ثُمَّ يَجْثُوا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ لِلْخُصُومَةِ مَعَ اَلرَّابِعِ فَيُدْخَلُ اَلثَّلاَثَةُ فِي جُبٍّ فَيُطْبَقُ عَلَيْهِمْ لاَ يَرَاهُمْ أَحَدٌ وَ لاَ يَرَوْنَ أَحَداً فَيَقُولُ اَلَّذِينَ كَانُوا فِي وَلاَيَتِهِمْ – رَبَّنٰا أَرِنَا اَلَّذَيْنِ أَضَلاّٰنٰا مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ نَجْعَلْهُمٰا تَحْتَ أَقْدٰامِنٰا لِيَكُونٰا مِنَ اَلْأَسْفَلِينَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ اَلْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي اَلْعَذٰابِ مُشْتَرِكُونَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُنَادُونَ بِالْوَيْلِ وَ اَلثُّبُورِ وَ يَأْتِيَانِ اَلْحَوْضَ فَيَسْأَلاَنِ عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مَعَهُمْ حَفَظَةٌ فَيَقُولاَنِ اُعْفُ عَنَّا وَ اِسْقِنَا وَ تُخَلِّصُنَا[خَلِّصْنَا]فَيُقَالُ لَهُمْ فَلَمّٰا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ اَلَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هٰذَا اَلَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ بِإِمْرَةِ اَلْمُؤْمِنِينَ اِرْجِعُوا ظِمَاءً مُظْمَئِينَ إِلَى اَلنَّارِ – فَمَا شَرَابُكُمْ إِلاَّ اَلْحَمِيمُ وَ اَلْغِسْلِينُ وَ مَا تَنْفَعُكُمْ شَفٰاعَةُ اَلشّٰافِعِينَ .)
[12] الاحتجاج، جلد ۱ ، صفحه ۲۶۹
[13] مصنف ابن أبي شيبة، جلد 7 ، صفحه 432