پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

 


به محضر عزیزان عرض شد که در بین علوم و معارف اسلامی که همه‌شان مهم هستند و همه یکپارچه با هم دین را می‌سازند، بعضی پشتیبان و ضامن بقیه هستند، نماز با همه‌ی عظمتی که دارد، که اگر بخواهیم راجع به عظمت نماز صحبت کنیم باید همه‌ی دهه را به این امر بپردازیم، و کسی که نماز او نماز نیست، خیری در او نیست، پناه می‌برم به خدا. اما با این حال پشتیبانِ اینکه این نماز، نماز باشد و «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ»[4] باشد، «قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»[5] باشد، «الصَّلاة مِعرَاجُ المُؤمِن» باشد و امثال این‌ها، این است که بایستی در ابتدا «عقیده» درست شود. در بین عقاید ما هم، از جمله آن بخشی از فاطمیه که مطرح است، هم در اکثریت مواقع و مکان‌ها محدودیتِ بیان دارد، هم نقطه‌ی استثنائی و اوج است، اصل الاصول است، ریشه است، مبناست.

به محضر شما عرض شد که موضوع فاطمیه زمین و نوبت جانشینی و کاندیداتوری نیست، گرچه این‌ها هم مهم هستند، موضوع اصلِ دین است و اصلِ نبوّت.

عرایضی مطرح شد، تا به اینجا رسیدیم که آن چیزی که زمانِ بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم غصب شد، خودِ نبوّت نبود، خودِ اصلِ دین نبود، چون این‌ها اساساً قابل غصب نیستند، نبوّت یک صفتِ وجودیِ کمالیّه است، حضرت حق این مقام را اعطاء کرده است و کسی نمی‌تواند این مقام را غصب کند، این‌ها حکومت را غصب کردند، اما وقتی حکومت را غصب کردند، رفتارهایی کردند که به دین و نبوّت آسیبِ جدّیِ جبران‌ناپذیر زده شد. حق و باطل در نگاه عدّه‌ای بهم خورد.

زمانی یک نفر به کسی سَم می‌دهد، اما زمانی بلایی بر سرِ او می‌آورد که او خودش هوس می‌کند که سَم بخورد، آب زلال گوارا حال او را بهم می‌زند، سَمِ زهرمار جگرِ او را خنک می‌کند. یعنی او را بیمار می‌کنند. دیگر این شخص خودش، خودش را بیچاره می‌کند، دیگر لازم نیست کسی او را فریب دهد. تشخیص‌های او غلط است. «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»،[6] خیال هم می‌کند که در حالِ انجامِ کارِ خوب است!

وقتی می‌خواهد امام حسین علیه السلام را بکشد «قربة الی الله» را به زبان می‌آورد، ممکن است نیّتِ عدّه‌ای از این‌ها هم همین بوده باشد. چطور می‌شود که اینطور می‌شود؟

بعنوان مثال کشتنِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مانندِ کشتنِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، چطور یک مسلمانی می‌تواند قربة الی الله پیغمبر را بکشد؟ آیا چنین چیزی در ذهن ما فرض دارد؟

کسی که حق و باطل در خیال او بهم خورده باشد، دیگر خود او هر کاری کند، هرچه دیندارتر بشود، درواقع بی‌دین‌تر است، هرچه بیشتر به دین گرایش پیدا کند، درواقع منحرف‌تر می‌شود. اینطور اصلِ دین از بین می‌رود.

قرآن کریم می‌فرماید منافقین نهی از معروف می‌کردند و امر به منکر. یعنی چکار می‌کردند؟ یعنی چطور امر به منکر می‌کردند؟ یعنی آیا به مردم می‌گفتند که بروید و آدم‌های پلیدی شوید؟ آیا کسی این کار را می‌کند؟ امر به منکر یعنی چه؟ نهی از معروف یعنی چه؟

کاری که منافق می‌کند این است که به دستگاه محاسباتی و مشاعر مخاطب خود آسیب می‌زند، بگونه‌ای که حال او از معروف بهم می‌خورد، وقتی چنین اتفاقی رخ می‌دهد خودش از معروف فرار می‌کند و نسبت به معروف بیزار می‌شود، به منکر علاقه پیدا می‌کند و امر به منکر می‌کند.

یک مثال ساده عرض کنم که در این مثال تسامح است. دیده‌اید اگر دانش‌آموزی در مدرسه زیاد درس بخواند، مابقی دانش‌آموزان او را نهی می‌کنند و صفتی هم به او می‌دهند و او را تمسخر هم می‌کنند. این امر اینطور اتفاق می‌افتد.

اینطور نیست که منافق بیاید و بگوید: «بیایید پلید شوید»، بلکه کاری می‌کند که پلیدی را خوبی و زرنگی و عرضه و عقل و توانمندی ببیند، خیر و صلاح و معروف را هم پخمگی و بی عرضه بودن و امثال این‌ها ببیند. منافق فرهنگ‌سازی می‌کند که امر به معروف را به امر به منکر تبدیل می‌کند و نهی از منکر را به نهی از معروف تبدیل می‌کند.

مهم‌ترین جایی که می‌شود اینطور فرهنگ‌سازی کرد و سبک زندگی درست کرد و عادت ایجاد کرد و اخلاق درست کرد و آداب و رسوم ساخت، حکومت است، حکومت می‌تواند این کار را کند، نمونه‌های این امر فراوان است، نمونه‌های مثبت و منفی دارد.

یک اشتباهی که حکومت ما هم در موضوع فرزنددار شدن کرد، همین امر است، قصد خیر داشته است و محاسبات اشتباه.

مثالِ بارزِ اینکه یک معروف به یک منکر تبدیل می‌شود، اینطور است. البته اینجا قصد خیر بوده است، محاسبه کردند و فکر کردند که کشور دچار آسیب می‌شود، اما خطا فاحش بود.

در نمونه‌های مثبت هم همینطور است.

آن‌ها حکومت را غصب کردند و بعد شروع کردند به کار کردن.

جلسه‌ی گذشته مثال زدیم، عرض کردیم حکومت را غصب کردند ولی در قوانین قضائی، عبادات، احوال شخصی و طلاق و ازدواج تغییر ایجاد کردند.

خلیفه دوم می‌گفت اگر یک عربِ حجازی دختر به غیرِ عربِ حجازی بدهد، ولو یک عربِ یمانی باشد، من به او مانند کسی که فحشاء مرتکب شده است شلاق می‌زنم! شأن شما حجازی‌ها متفاوت است. به اعراب هم می‌گفت که شأن شما اعراب متفاوت است، شما می‌تواند از ایرانی‌ها دختر بگیرید، اما ما بی‌غیرت نیستیم که دختر به غیرعرب بدهیم. یعنی ژنتیک و قومیت را درجه‌بندی کرد.

اینکه صدیقه طاهره سلام الله علیها فرمود: «کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ» این کتاب خداست، «وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ» قرآن را به پشت سر خودتان پرت کرده‌اید و قرآن را ندید گرفته‌اید. مگر چکار کرده بودند؟

قرآن کریم می‌فرماید شما را مختلف خلق کردیم، شما را قبیله قبیله قرار دادیم، با رنگِ مختلف، که بتوانید شناخته شوید و زندگی کنید، هر کسی کار کند، اما «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ».[7]

این صریح قرآن کریم است، اما این‌ها آمدند و گفتند: عرب حجازی کجا و باقی مردم کجا؟

حدود سی یا چهل سال گذشت، یک ایرانی از دخترِ یکی از خوارج خواستگاری کرد، پاسخ هم منفی بود. اما تا پنجاه سال بعد وقتی می‌خواستند بگویند یک خانواده‌ای بی‌آبرو هست، آن خوارجی را مثال می‌زدند! یعنی عملاً این خواستگاری برای آن خاندان به فحشی به آن خاندان تبدیل شد!

دیگر خود خلیفه نبود، ولی این انحراف بود.

امر به منکر و نهی از معروف!
حکومت غصب شد و فرهنگ را بهم زدند، حکومت غصب شد اما آداب و رسوم و سنّت بهم ریخت، شیوه عوض شد، سبک زندگی بهم خورد.

نگاه کنید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر تند فرموده است. در مجلد پایانی کافی شریف، جلد 15، صفحه 154 چنین می‌فرماید: «قَدْ عَمِلَتِ اَلْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً»[8] حاکمان قبل از من کارهایی کردند، «خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ» عمداً با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مخالفت کردند.

دیگر نمی‌شود واضح‌تر از این گفت، «مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ» می‌خواستند عمداً آن عهدی که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بسته بودند را نقض کنند.

عبارت صدیقه طاهره سلام الله علیها در خطبه فدکیه چه بود؟ «کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ» این کتاب خداست که پیش روی شماست، اوامر آن واضح است، حکمت‌هایش روشن است، «وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ» یعنی نسبت به قرآن بی‌خیال هستید، انگار که قرآن نیست.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ» عمداً بر خلاف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عمل کردند، می‌خواستند عهدِ پیغمبر را نقض کنند، می‌خواستند میثاقی که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بسته بودند را نقض کنند. یعنی نهی از معروف کنیم و امر به منکر!

قرآن کریم این موضوع را صفتِ منافقین می‌داند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در ادامه می‌فرمایند: «مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ»، می‌خواستند سنّت پیغمبر را تغییر بدهند.

کجای این امر خطرناک است؟

اگر این‌ها یک جریانِ صرفاً دیکتاتور و مستبد بودند و بزور می‌خواستند مردم کار بد کنند، تا زمانی که آن زور بالای سر مردم بود این اتفاق رخ می‌داد. اما وقتی این موضوع را به این امر تبدیل کردند که گفتند «این درست است»، اصلاً این سنّت است نه آن، عهد این است نه آن، کار این است نه آن، و مردم متدیّن به این حرف‌ها شدند. نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه این می‌شود که با آن عشقی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارند، دیگر از این باطل حفاظت می‌کنند! یعنی معروف را منکر می‌بیند و منکر را معروف، ضمن اینکه فکر می‌کند این دین است و از این دین محافظت می‌کند.

دشمنی با سنّتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
این‌ها لجبازی می‌کردند ولی مردم دینداری می‌پنداشتند و فکر می‌کردند این اعمال، دین است.

نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که عمل به سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای مردم پُررنگ نبود. اجازه بدهید چند مثال بزنم، بعضی از این مثال‌ها شبیه طنز است!

یکی از دلایل جنگ‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بود که حضرت توزیع غنائم و بیت المال را به شیوه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برگرداند، ولی این‌ها چون به چیز دیگری عادت کرده بودند و آن را درست می‌دیدند… چون حاکم که نمی‌توانست بگوید این مال حرام را بخورید، باید می‌گفت این درست است، بعضی اوقات هم می‌گفت که بحث‌های زمان پیغمبر برای زمان پیغمبر است، الآن دیگر امکانِ اجراء ندارد و عقل جمعی به این نتیجه رسیده است!

خیلی تعجّب نکنید، چون در خیلی از موارد ما هم همینطور است.

مردم آن شیوه‌ی خلفا را بیشتر می‌پسندیدند، لذا می‌آمدند و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض می‌کردند: چرا این کار را می‌کنید؟ چرا حق ما را نمی‌دهید؟

اما کدام حق؟ حقی اثبات نشده است!

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور عمل می‌کرد، می‌گفتند فلانی اینطور عمل نمی‌کرد!

در جلسات بعد عرض خواهم کرد که باید چقدر جایگاه برای فلانی ایجاد شود که بشود او را در مقابل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرار داد. باید قدری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تخریب شده باشد و قدری هم این‌ها ترفیع شده باشند، آنقدری که ترازو سر جای خود برگردد و این‌ها را کنارِ یکدیگر ببینند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این عبارت را در نهج البلاغه فرموده‌اند که «اِتَّكَلُوا عَلَى اَلْوَلاَئِجِ»،[9] بجای اینکه به پیغمبر تکیه کنند، به کس دیگری تکیه کردند. بجای اینکه به پیغمبر پناه ببرند، به کس دیگری پناه بردند. بجای اینکه به پیغمبر امید ببندند، به کس دیگری امید بستند. بجای اینکه علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اخذ کنند به سراغ جهلِ یک جاهلی رفتند!

«وَ وَصَلُوا غَيْرَ اَلرَّحِمِ»… پیامبر فرموده است که صله رحم کنید، این‌ها قطع رحم کردند و صله با دشمن!

«فخر رازی» که آدم خیلی مهمّی است، اوایل تفسیری که نوشته است یک بحثی دارد که «بسم الله الرحمن الرحیم» را به جَهر بگوییم یا اخفات. می‌گوید در امّت اختلاف است، شک نیست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «بسم الله الرحمن الرحیم» را به جَهر می‌فرمود، (این موضوع جزو علاماتی است که از امام حسن عسکری سلام الله علیه هم رسیده است)…

«فخر رازی» که واضحاتی از حقایق ولایت را انکار کرده است و شیعه هم نیست می‌گوید: بنی امیّه هر چیزی که معلوم بود برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اهمیّت دارد، عکس آن عمل می‌کردند.

مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه در یک بحث علمی، چند جلد از کتاب «عبقات غدیر» را به «فخر رازی» اختصاص داده است که خزعبلات او را پاسخ دهد. ولی «فخر رازی» در اینجا انصاف به خرج داده است و می‌گوید: بنی امیّه هر چیزی که معلوم بود برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اهمیّت دارد، عکس آن عمل می‌کردند. لذا انگشتر به دست راست کردن که سنّتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از این موضوع مواظبت می‌کرد، این‌ها انگشتر را به دست چپ قرار می‌دادند!

همانطور که قبلاً عرض کردیم این جریان کار خاصی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نداشتند، فقط بخاطر اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مواظبِ حفظِ آثار نبوی بود، با او مخالفت می‌کردند.

«فخر رازی» در ادامه می‌گوید: چون پیغمبر فرموده است که حق در همه جا با علی بن ابیطالب است، من فتوا می‌دهم که «بسم الله الرحمن الرحیم» را به جهر بگویید.

حال نگاه کنید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه می‌فرمایند، «وَ وَصَلُوا غَيْرَ اَلرَّحِمِ» این‌ها بجای صله‌ی رحم، صله با دشمن و قطع با دوست می‌کردند. با هر کسی که با شما خوب بود دشمن بودند و با هر کسی که با شما دشمن بود دوست بودند!

وقتی دشمنان درجه یک اسلام و مسلمین بر معاویه وارد می‌شدند، از هزار متر آنطرف‌تر برای آن‌ها فرش قرمز پهن می‌کرد.

«وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ» به آن رشته‌ی اتصالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن‌همه دستور به مودّت آن داد، قهر کردند و آن رشته‌ی اتصال را دور کردند. «وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ» ستون اصلی بنا را تغییر می‌دادند، یعنی درواقع دیگر بنایی نمی‌ماند، از آن ریشه‌ی ستون تکان می‌دادند که چیزی نماند.

مثال‌های ساده این است که در دوره‌ی خلیفه دوم مسیرِ مکه به مدینه، که در مسیر به غدیر می‌رسید، مورخین نوشته‌اند که راه را عوض کردند، که کسی از آنجا رد نشود و چیزی از آن ماجرا نپرسد!

«فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ» ستون را در جایی قرار می‌دادند که نباید آنجا قرار می‌دادند، «مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ» هر خطایی که بود، این‌ها معدنِ آن خطا بودند، نه صرفاً یک خطاکار. معدنِ همه‌ی خطاها بودند، حتّی مضل هم نبودند که گمراه کنند، این‌ها بصورت جمعی گمراه می‌کردند، «وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ» هر کسی که گمراه شد، این‌ها بودند که بابِ گمراهی را باز کردند، «قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ» کار را به جایی رساندند که دیگر کسی نتواند حق را بشناسد و همه در حیرت و گمراهی باشند، «وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ» گویی همه مست هستند. با این شیوه و آداب و رسوم و سنّت‌سازی، دیگر کسی نتواند مسیر را انتخاب کند، «عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» این‌ها فرعون‌های این امّت بودند.

دیگر حضرت باید چطور بیان کنند؟

مسئله چیزی نبود که بگویید این موضوعات را رها کنید و اهمیّت ندارد.

ما طرفدارِ وحدتِ عقلایی هستیم
ما هر جلسه این جمله را تکرار کردیم که اگر منظور این است که ما امروز با سایر مسلمین یقه‌کشی نکنیم، ما نمی‌گوییم یقه‌ی سایر غیرمسلمین را هم بکشیم، چه برسد به مسلمین! ما با هیچ کسی جز آن کسی که با ما در جنگ است و باید از خودمان دفاع کنیم، در جنگ نیستیم، ما برای سایر مسلمین دلسوز هم هستیم، مراجع ما با تفاوت مشرب در مسائل سیاسی، همگی می‌گویند اگر اهل سنّت به شما ظلم کردند، شما حق ظلم کردن ندارید، ما پیرو قرآن هستیم، قرآن کریم می‌فرماید «لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا»،[10] ما اهلِ عدالت هستیم. برای ما حداقل کار «عدالت» است.

عده‌ای بت‌پرست بودند و مدام بر علیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که عدل محض بود قیام می‌کردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حاکمِ «اصطخر» نامه نوشت و فرمود: من نمی‌گویم با این‌ها مهربانی کن که این‌ها را پُررو کنی که منجر به ناامنی مسلمین شوند، ولی باید با این‌ها با عدالت رفتار کنی. مردم دو دسته هستند، یا برادران تو در دین هستند و یا در خلق شدن با تو برادرند.

ما با دشمن با عدالت رفتار می‌کنیم، با دوست که با احسان و ایثار و شراکت و محبّت و مودّت رفتار می‌کنیم.

ما این حرف‌ها را نمی‌زنیم که یقه‌ی مردم را پاره کنید، مسلمین تلفاتِ این خطاها هستند.

اگر شما به بیمارستان بروید و ببینید که ماشین به کسی اصابت کرده است و او را به بیمارستان آورده‌اند، مسلماً دل شما برای مضروب می‌سوزد، مسلمینی که از این حقایق فاصله گرفته‌اند، این‌ها تلفاتِ این مشکلات هستند و از چیزی خبر ندارند.

اولاً باید خودمان بدانیم که موضوع چیست، ثانیاً باید بدانیم که تکلیف ما چیست.

تکلیف ما دعوا کردن نیست، اما همانطور که تکلیف ما دعوا کردن نیست، تکلیف ما فهمِ حقیقت هست، ما باید بدانیم حقیقت چیست و باید چطور درست عمل کنیم.

ما طرفدارِ وحدتِ عقلایی هستیم، نه وحدتِ احمقانه! وحدت احمقانه یعنی کسی چیزی نداند که دعوا نشود.

شما فکر کنید کسی ارث پدر دیگری را غصب کرده است، به او نمی‌گویند که دعوا نشود! مسلماً این موضوع فایده و ضمانتی ندارد، هر وقتی کسی برود و به آن شخص بگوید فلانی حق تو را غصب کرده است، درگیری ایجاد می‌شود.

ما اهل وحدت عاقلانه هستیم، یعنی بدان چه اتفاقی رخ داده است، دوست و دشمن خودت را هم اشتباه نگیر، ضارب فرار کرده است، چرا یقه‌ی مجروح بیمارستان را می‌گیری؟ اتفاقاً باید این شخص را کمک کرد. مجروح شدن جسم که چیزی نیست، مجروح شدنِ عقیده خیلی سخت است، مجروح شدنِ سبک زندگی خیلی سخت است، دیگر نمی‌تواند برگردد. این موضوع خیلی سخت است که کسی بخواهد از این به بعد «درست» را «غلط» ببنید. این بندگان خدا خودشان آسیب خورده هستند.

وقتی مسیرِ هدایت عوض شد
مسیر عوض شد، مسیر تغییر کرد، حال چون مسیر تغییر کرد، این کسانی که زهرِ هَلاهِل را بجای آب گوارا می‌خوردند، به این زهر عادت کرده‌اند، اصلاح این امر خیلی مشکل است.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود این‌ها «مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ» عمداً خلاف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عمل کردند، «مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ» عمداً عهدِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نقض کرده‌اند، «مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ» عمداً سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تغییر دادند.

در کافی شریف اینطور است که فرمود: «لَوْ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا» اگر امروز بخواهم این‌ها را از این زهر هلاهل نجات بدهم و بگویم این زهر را ترک کنید، «وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه» اگر آن‌ها را به آن شکلی ببرم که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، یعنی آن چیزی که درست بود، یعنی آن چیزی که به کمال بود، «لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي» همه‌ی نود هزار نفر لشکرم می‌روند.

حال دیگر این امر غلط برای این‌ها به ارزش تبدیل شده است! وقتی به خلاف عادت کرده‌اند، تغییر برایشان خیلی سخت می‌شود، بعد می‌گویند تو بی‌دین هستی و می‌خواهی این سنّت را بهم بزنی!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود اگر بخواهم این امر را اصلاح کنم همه‌ی لشکر من می‌روند.

یعنی من با چنین لشکری رفتم و جنگیدم! یکی از عجایب حضرت این است که با این تیپ لشکر به سه جنگ رفته است و هر سه جنگ را از نظر نظامی پیروز شده است! واقعاً این امر خیلی هنر است.

حضرت در ادامه فرمود: «أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ اَلَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» اگر کسی قبول کند فقط آن کسانی هستند که من را امام می‌دانند.

یعنی اگر کسی مرا امام می‌دانست، این علم مانعِ این اعتیاد و سکر و خطا بود، چون می‌دانست که من حرف گزاف نمی‌زنم، جایگاه من برای این‌ها شبیه جایگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، آیه‌ی «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى»[11] برای من هم هست.

چه اتفاقی رخ داد که روی معرفت این‌ها اثر گذاشت؟ ضعف در ولایت روی معرفت اثر می‌گذارد، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را یک آدم عادی می‌دیدند. آن چیزی که روز اول نقض شد و روی آن کار کردند، کاری کردند که جایگاه اصلاح‌گری امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای این‌ها از بین رفته است و دیگر قبول نمی‌کنند.

روضه و توسّل به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه
یکی از آن کسانی که در این خون دل خوردن با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شریک است، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است.

وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تصمیم می‌گیرد یعنی خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تصمیم می‌گیرد، یعنی الله تبارک و تعالی حکم نازل کند.

اگر زمانی فرصت شود به شما عرض می‌کنم که آیاتی نازل می‌شد، بعضی از همین اشخاص زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم می‌گفتند غلط است! منتها خیلی نمی‌توانستند بیش از حد پافشاری کنند.

آیه نازل شد «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»،[12] طرف گفت آبروی ما از این بدبختی رفت! یعنی فتح مبین را شکست مطلق نامید! منتها مدام بعداً تشدید شد، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود که مردم بدانند پیامبر چه می‌فرمایند.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مظلوم شد، بخاطرِ آن خطای روز اول است، که نگاهشان به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تغییر کرد. اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه غریب شد هم بخاطر همان خطای روز اول است. نگاهشان به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این نبود که امام حسن خودِ پیامبر است، چشمِ پیغمبر است، پاره‌ی تنِ پیغمبر است. می‌گفتند ممکن است او نعوذبالله رشوه گرفته باشد و ما را به معاویه بفروشد.

چرا به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بدبین بودند؟

این موضوع دلایلی داشت که مفصل است، ولی حداقل فعلاً یک دلیل این بود که آن جایگاه را برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه قائل نبودند. اصلاً وقتی خوارج خواستند بیعت کنند گفتند به شرطی با تو بیعت می‌کنیم که با معاویه بجنگی. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: من بیعت با شرط را قبول نمی‌کنم. خوارج هم رفتند.

وقتی دیدند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آماده‌ی جنگ با معاویه است، آمدند و بیعت کردند. وقتی شرایط به جایی رسید که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه مضطر شد که با معاویه عهدِ آتش‌بس ببندد، همین خوارج به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گفتند: نعوذبالله تو از اول هم کافر بودی.

چه کسانی این کار را کردند؟ همان کسانی که از روز اول این جایگاه را نمی‌شناختند.

همانطور که دیدید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرمود: فقط آن عده‌ی کمی حرف مرا قبول می‌کنند که امامتِ مرا می‌پذیرند. آن کسانی که امامتِ مرا می‌پذیرند گمراه نمی‌شوند، چون به این ستون و عروه وثقی تکیه کرده‌اند.

لذا فراوان به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اهانت کردند.

لحظات آخر عمر شریف امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود، امام حسین سلام الله علیها بالای سر برادر آمد، دید امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در حال گریه کردن است.

این موضوع خیلی سخت است، هیچ کسی مانند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داغِ برادر ندیده است، یعنی بهترین برادرِ عالم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، هیچ کسی برادرِ مادری مانند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نداشته است. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عجیب داغ دیده است. سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: من تا آخر عمر خود دیگر عطر نمی‌زنم و عزادار هستم، من این داغ را فراموش نمی‌کنم.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مقیّد بود که شب‌های جمعه به مزار امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برود.

ان شاء الله خدای متعال جمع ما را هم به زیارت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه مشرّف کند.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد و دید امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در حال گریه کردن است، ببینید چقدر جگرِ امام حسین علیه السلام پاره شد… عرض کرد: چرا شما اینطور گریه می‌کنید؟

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دو عبارت فرموده است که انسان را بیچاره می‌کند. آن کسی که کریم است با همه کریم است، «عادَتُکَ‏ الْإِحْسانُ اِلَى الْمُسیئینَ»، با دشمن و گنهکار کریم است، با مردم کریم است، با همسرِ بد کریم است، در بندگی خود با خدا هم رفتارِ کریمانه دارد.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کرد: برادر! چرا اینطور گریه می‌کنی؟

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دو عبارت فرمود، اولین عبارت این است که «لِهَوْلِ اَلْمُطَّلَعِ»،[13] حسین جان! نمی‌دانم آیا خدا مرا می‌پذیرد یا نه…

خدا می‌داند که این از معجزه سخت‌تر است که آدم مانند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در راه خدا اینقدر زجر بکشد، بعد برای خودش حساب باز نکند…

گریه‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تشدید شد، عرض کرد: برادر! مگر شما چند سال داشتید که مادر را در برابر چشم تو کشتند؟… چند سفر پیاده به حج رفتی؟… چقدر اموال خودت را در راه خدا دادی و هیچ کسی هم تشکر نکرد؟… مدینه شیعه نداشت که تو اموال خودت را با آن‌ها تقسیم می‌کردی… این‌ها زبانِ تشکر هم نداشتند…

مدتی با هم گریه کردند، بعد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کمی آرام شد و دوباره شروع کرد به گریه کردن…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کرد: برادر! چرا گریه می‌کنی؟

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود: «لِفَقْدِ اَلْأَحِبَّةِ»… حسین جان! تو تنها شدی… من که می‌دانم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه اتفاقی رخ می‌دهد…

وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواست گریه کند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود: «لَا یَوْم کَیَوْمَکَ یَا أبَاعَبْدِالله»… همه‌ی ما از قبل برای تو گریه کرده‌ایم…

شما که می‌دانید، من که باور نمی‌کنم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را با سَم کشته‌اند، اگر انسان قاتلِ مادرش را بیست سال ببیند و تحمّل کند کار بسیار مشکلی است…

روزی مغیره به جلسه‌ی معاویه آمد و به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جملاتی عرض کرد، حضرت فرمود: تو حرف نزن، آیا فکر کرده‌ای فراموش کرده‌ام؟ «أَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ»[14]…

لذا اینجا به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک جمله‌ی دیگر هم گفت، وقتی فرمود حسین جان! نگران تو هستم، تو تنها می‌شوی… بعد عبارت دیگری فرمود، فرمود: البته خیلی دلم برای مادرم تنگ شده است…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 45 (اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ)

[5] الکافي، جلد ۳ ، صفحه ۲۶۵ (أَبُو دَاوُدَ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اَلصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ.)

[6] سوره مبارکه کهف، آیه 104

[7] سوره مبارکه حجرات، آیه 13 (يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ)

[8] (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ اَلْهِلاَلِيِّ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ أَلاَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى وَ طُولُ اَلْأَمَلِ أَمَّا اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ اَلْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ اَلْأَمَلِ فَيُنْسِي اَلْآخِرَةَ أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ اَلْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ اَلْيَوْمَ عَمَلٌوَ لاَ حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اَللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالاً أَلاَ إِنَّ اَلْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اِخْتِلاَفٌ وَ لَوْ أَنَّ اَلْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلاَنِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي اَلشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا اَلَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَى إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا اَلصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا اَلْكَبِيرُ يَجْرِي اَلنَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ اَلسُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى اَلنَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ اَلْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَى اَلذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ اَلْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ اَلرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اَللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ اَلْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ اَلدُّنْيَا بِأَعْمَالِ اَلْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ اَلْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ اَلَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَرَدَدْتُهُ إِلَى اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ اَلْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اِسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ اَلْحُكْمَ فِي اَلْفُرُوجِ وَ اَلْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ اَلْعَطَايَا وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ اَلْمِسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ اَلْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ اَلرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ اَلْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ اَلْمَسْحَ عَلَى اَلْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى اَلنَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلاَلِ اَلْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى اَلْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ اَلنَّاسَ اَلْجَهْرَ بِ‍ «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ » وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى حُكْمِ اَلْقُرْآنِ وَ عَلَى اَلطَّلاَقِ عَلَى اَلسُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ اَلصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا وَ رَدَدْتُ اَلْوُضُوءَ وَ اَلْغُسْلَ وَ اَلصَّلاَةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ اَلْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ اَلنَّاسَ أَنْ لاَ يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلاَّ فِي فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اِجْتِمَاعَهُمْ فِي اَلنَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ اَلْإِسْلاَمِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ اَلصَّلاَةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنَ اَلْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا يَوْمَ اَلْفُرْقٰانِ يَوْمَ اِلْتَقَى اَلْجَمْعٰانِ » فَنَحْنُ وَ اَللَّهِ عَنَى بِذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَرَنَنَا اَللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ تَعَالَى «فَلِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْبىٰ وَ اَلْيَتٰامىٰ وَ اَلْمَسٰاكِينِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِيلِ» فِينَا خَاصَّةً: «كَيْ لاٰ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيٰاءِ مِنْكُمْ وَ مٰا آتٰاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ» فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ : «إِنَّ اَللّٰهَ شَدِيدُ اَلْعِقٰابِ » لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اَللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ اَلصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اَللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ اَلنَّاسِ فَكَذَّبُوا اَللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اَللَّهِ اَلنَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اَللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ» عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ .)

[9] نهج البلاغة، صفحه ۲۰۸ (وَ أَخَذُوا يَمِيناً وَ شِمَالاً ظَعْناً فِي مَسَالِكِ اَلْغَيِّ وَ تَرْكاً لِمَذَاهِبِ اَلرُّشْدِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ كَائِنٌ مُرْصَدٌ وَ لاَ تَسْتَبْطِئُوا مَا يَجِيءُ بِهِ اَلْغَدُ فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَكَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ يُدْرِكْهُ وَ مَا أَقْرَبَ اَلْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِ غَدٍ يَا قَوْمِ هَذَا إِبَّانُ وُرُودِ كُلِّ مَوْعُودٍ وَ دُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لاَ تَعْرِفُونَ أَلَا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ وَ يَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ اَلصَّالِحِينَ لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً وَ يُعْتِقَ فِيهَا رِقّاً وَ يَصْدَعَ شَعْباً وَ يَشْعَبَ صَدْعاً فِي سُتْرَةٍ عَنِ اَلنَّاسِ لاَ يُبْصِرُ اَلْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ اَلْقَيْنِ اَلنَّصْلَ تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ وَ يُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهِمْ وَ يُغْبَقُونَ كَأْسَ اَلْحِكْمَةِ بَعْدَ اَلصَّبُوحِ مِنْهَا: وَ طَالَ اَلْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا اَلْخِزْيَ وَ يَسْتَوْجِبُوا اَلْغِيَرَ حَتَّى إِذَا اِخْلَوْلَقَ اَلْأَجَلُ وَ اِسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى اَلْفِتَنِ وَ أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اَللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي اَلْحَقِّ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ اَلْقَضَاءِ اِنْقِطَاعَ مُدَّةِ اَلْبَلاَءِ حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ حَتَّى إِذَا قَبَضَ اَللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى اَلْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ اَلسُّبُلُ وَ اِتَّكَلُوا عَلَى اَلْوَلاَئِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ اَلرَّحِمِ وَ هَجَرُوا اَلسَّبَبَ اَلَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا اَلْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي اَلْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي اَلسَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى اَلدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ.)

[10] سوره مبارکه مائده، آیه 8 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)

[11] سوره مبارکه نجم، آیه 3

[12] سوره مبارکه فتح، آیه 1

[13] الکافي، جلد 1 ، صفحه ۴۶۱ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: لَمَّا حَضَرَتِ اَلْحَسَنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْوَفَاةُ بَكَى فَقِيلَ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ تَبْكِي وَ مَكَانُكَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلَّذِي أَنْتَ بِهِ وَ قَدْ قَالَ فِيكَ مَا قَالَ وَ قَدْ حَجَجْتَ عِشْرِينَ حَجَّةً مَاشِياً وَ قَدْ قَاسَمْتَ مَالَكَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ حَتَّى اَلنَّعْلَ بِالنَّعْلِ فَقَالَ إِنَّمَا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ لِهَوْلِ اَلْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ اَلْأَحِبَّةِ .)

[14] الاحتجاج، جلد ۱ ، صفحه ۲۶۹

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group