«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
موضوع بحث این شبها ماهیّتِ فاطمیه است.
به محضر عزیزان عرض شد که معارف الهی گسترده و مفصل و متنوع است، همهی آنها هم مهم هستند، دین هم مجموعهی همهی این معارف الهی است، ولی بعضی از معارف نگهبان و حافظ و پاسدار و مؤید و مقوّمِ بقیه هستند. از جملهی آنها، از مهمترین آنها، بلکه مهمترین آنها ماجرای فاطمیه است.
ماجرای فاطمیه هم غدیر است و هم مفهومِ غدیر، یعنی هم چه کسی مولا هست و هم چه کسی مولا نیست، هم چه کسی مؤمن هست و هم چه کسی مؤمن نیست و بلکه منافق است؛ صراحتِ فاطمیه قابل قیاس نیست، موضوع فاطمیه و حساسیت فاطمیه قابل قیاس نیست.
اگر غدیر یعنی «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهُوَ عَلیٌ مَولاه» است، فاطمیه یعنی «لَا مَولاهُ إلّا عَلی»، حصر در مولا و نفیِ مولویتِ از غیرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، «لا أمِیرَالمُؤمِنِینَ إلَّا عَلِی»، «لَا إمَامَ إلّا عَلِی»، «لَا مُؤمِنَ»… مؤمنی نیست مگر محبّ علی، منافقی نیست مگر دشمنِ علی. چون این «إلّا» و تخصیص و انحصار دارد، وضوح این مطلب متفاوت است.
در این جلسات عرایضی مطرح شد، اینکه موضوع فاطمیه «حفظ نبوّت» بود، «حفظ اصلِ دین» بود، اصل دین به خطر افتاد، قابل مذاکره و معامله نبود. عاقل وقتی در ماجرایی هزینه میکند، انسان متوجه میشود که از یک خطری مقابله میکند که ارزش داشته باشد این هزینه را کند، اگر کسی یک ماشینِ پانصد میلیون تومانی را پنج میلیارد تومان بخرد مسلماً سفیه است، وقتی رئیسِ عقلا جان خودش را به خطر میاندازد، آن هم جانی که همهی عالم فدای آن جان است، معلوم است که مقابلِ چه خطری قرار گرفته است و قابل مصالحه نیست.
از طرفی صدیقه طاهره سلام الله علیها میدانست در این مبارزه مقابلِ یک حکومت گسترده انجام میدهد، یک نفر نمیتواند طوری کارِ رسانهای کند که به گوشِ دیگران برساند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در برابرِ امپراطوری تبلیغیِ دروغ
قدری نکاتی راجع به تحریفاتشان عرض کنم تا معلوم شود که وجود مبارک صدیقه طاهره سلام الله علیها چقدر حق را روشن کرده است.
دستگاه خلافت و امپراطوری تبلیغی او کاری کرده بود که در همان قرن اول یک نفر آمد و «سعید بن جُبیر» گفت: آیا علی بن ابیطالب در جنگ بدر حاضر بوده است یا نه؟
همهی اتفاقات جنگ بدر با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است… مثلاً شب عملیات عدهای شهید میشوند، خبر این موضوع بعداً منتشر میشود، چند روز میگذرد و بعد آمار میدهند. ولی اگر فرمانده شهید شود همه متوجه میشوند و نیاز نیست چند روز بگذرد. در نیروی دشمن هم اگر فرماندهی دشمن کشته شود معلوم میشود.
کسانی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنها را در جنگ بدر کشته است، اسمشان معلوم است، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمانده کشته است. شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه بین سی و پنج تا چهل نفر را در «إرشاد» نام میبرد و میفرماید اینها کسانی هستند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ بدر کشته است. هر قبیلهای به هر کسی افتخار میکرد، حضرت او را زمین زده بود.
آنوقت گفتند: آیا علی در بدر حاضر بوده است یا نه؟
این هنر تبلیغاتی دشمن است، دستگاه حکومت میتواند فرماندهی اصلی، معجزهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در بدر، همان کسی که ابن مسعود گفت: وقتی ما علی را دیدیم فهمیدیم «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ»،[4] اینکه خدا در جنگها از ما حفاظت میکند، «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِی بن أبِیطَالِب»، یعنی معجزه بود، در خاطرهی همه بود. پنجاه سال بعد کار را به جایی رساندند که گفتند اصلاً او در بدر حضور داشته است یا نه؟!
شروع کردند به تبلیغات، بلکه جلوتر دروغهای دیگری هم وارد کردند، مثلاً در احزاب «عمرو بن عبدود» را «محمد بن مَسلَمه» کشته است! یعنی سعی میکردند آثارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با پمپاژ تبلیغاتی به نام دیگران بیان کنند.
امروز اگر کسی اهل تحقیق باشد میتواند حق را تشخیص دهد، اما اگر اهل تحقیق نباشد و فریبِ رسانههای دروغپرداز را بخورد، هر فضیلتی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هست، یک روایت یا بیشتر در کنار آن را جعل کردهاند.
مثلاً آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خانهی خدا به دنیا آمد؟ نخیر! «حکیم بن حِزام» در خانهی خدا به دنیا آمد!
میخواهم بگویم باید اول ببینیم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میداند در برابرِ چه امپراطوریِ دروغپردازی هست، بعد چکار کرده است.
حال محقق راههایی برای تشخیص حقیقت دارد، ولی مردمِ آن زمان از صبح تا شب اینها را میشنیدند.
امپراطوری دروغ صدر اسلام
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صاحب قرائت است.
قرآن کریم در روزگار نخستین نقطه نداشت، اعراب هم نداشت. خواندنِ قرآن به روایت بود. آن کسانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده بودند که دیده بودند، اما آنها کم بودند، بیشترِ آن کسانی هم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده بودند، بعد از فتح مکّه مسلمان شدند. یعنی جمعیت اندکی قبلاً مسلمان شده بودند و جمعیت فراوانی هم بعد از فتح مکه مسلمان شده بودند، مسلماً اینها از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرآن نشنیده بودند، اصلاً حال نداشتند که قرآن بشنوند، عرض کردیم که برخی از این آقایان تا آخر عمر خودشان تازه روخوانی سوره مبارکه بقره را یاد گرفتند. قرائت قرآنی که نقطه و اعراب نداشت کار مشکلی بود.
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میگفتند ما به روایتِ علی بن ابیطالب قرآن میخوانیم، یعنی به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتهایم و از حضرت یاد گرفتهایم، به این کار «إقراء» میگویند، یعنی شما بخوان تا ما یاد بگیریم. درست است که قرّاء نحوهی قرائت را از روی خط نگاه میکردند، ولی چون نقطه و اعراب نداشت، حفظ میکردند، هنوز هم در آن روایات نکات فنّی وجود دارد. مثلاً اگر عزیزانی با قرائت قرآن آشنا باشند میدانند که در جاهایی «امالهی صغیره» است.
قرائت به روایت یک فرد میخواندند، آن کسی که به روایت از او میخواندند، بالاتر از حافظ بود، حفاظ از روی روایت او حفظ میکردند، یعنی روایت او معیار میشد و حافظان از روی روایت او حفظ میکردند.
فقط امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نبود، ابن مسعود و دیگران هم بودند، اینها صاحبان قرائت هستند، حفاظ از روی قرائت اینها حفظ میکنند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جزو کسانی است که حافظان از روی روایت او قرآن کریم را حفظ میکردند. دستگاه حکومت گفت: علی تا زمانی که او را وارد قبر کردند قرآن نخواند!!!
آن کسی که وقتی کفار درگیر شدند، قرآن کریم فرمود: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»،[5] علم کتاب نزد اوست، «عَلیٌ مَعَ القُرآنُ وَالقُرآنُ مَعَ عَلِی» است، «إنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ»، اینها دائم با قرآن هستند، اصلاً چنان با قرآن هستند که قابل انفکاک نیستند، قرآنِ جدا از علی قرآن نیست، فرمود به آن تیر بزنید. قرآن و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باهم هستند و جداییناپذیر. «لَن» نفیِ ابد میکند، نمیشود اینها از هم جدا شوند، اینها هرگز از هم جدا نمیشوند تا کنار حوض کوثر به من برسند.
دیگر تعجّب نکنید که اگر دستگاه رسانهای دروغپردازِ حکومتِ غاصبِ منافق بیاید و بگوید که آن کسی که هر شب از خوف خدا در نماز شب از هوش میرفت، نماز نمیخوانده است!
زمانی من در دورهی جوانی خود خیال میکردم وقتی میخواهند تهمت بزنند، باید در فضایی باشد و ربطی داشته باشد، مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شجاع بوده است و در جنگها کشته است… این هم عینِ بهتان است که بگویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خونریز و خشن است، اما انسان میگوید بالاخره عدهای را در راه خدا کشته است، به ناحق به حضرت تهمت زدهاند. یعنی میشود بهانهی دروغی برای این تهمت پیدا کرد.
اما برای کسی که در شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند و آنقدر از خوف خدا از هوش رفته بود… در این عالم احدی مانند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست نداشت، اصلاً وقتی مانند امروز بالای سر او آمد و روبند را کنار زد و حضرت چشمهای خود را باز کرد، زهرای مرضیه سلام الله علیها به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «إبکِنِی»، برای من هم گریه کن… نبین من در حال رفتن به بهشت نزد پدرم هستم، ولی جدایی از تو برای من سخت است…
این فاطمه زهرا سلام الله علیها چقدر نگرانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؟ وقتی روزی «أبو دَرداء» دوید تا به درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رسید و در زد و عرض کرد: علی مُرد، علی مُرد… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: چه شده است؟ عرض کرد: در بیابان بودم و دیدم علی افتاده است… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: کجا افتاده بود؟ اگر در سجاده بود، علی از دنیا نرفته است، علی هر شب از خوف خدا از هوش میرود…
وقتی انسان بخواهد کاری را زیاد انجام بدهد، توجّه او پایین میآید. اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هزار رکعت نماز میخواند، هر دو رکعتِ آن نمازِ مودّع بود، یعنی این آخرین نماز من است.
حتّی من هم که گیج هستم، اگر مرا هم به حرم امام رضا علیه السلام ببرند و بگویند این آخرین زیارت است، حواس انسان جمع میشود. به این زیارت، زیارتِ مودّع میگویند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که هزار رکعت نماز میخواند، هر دو رکعتِ او مودّع بود و مدام از خوف خدا مدهوش میشد.
به این نمازگزار، به حقیقتِ نماز، به اعتبارِ نماز… ما آن نمازی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نپسندد را نماز نمیدانیم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفسِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، پیامبر فرمود: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»،[6] بقیهی کارها حرکاتِ موزون است، آن شکلی که من نماز میخوانم نماز است.
نمازِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نماز است، اصلاً نمازِ غیر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، اگر فاصله بگیرد که نماز نیست. گفتند: او نماز نمیخواند، قرآن نمیخواند…
برای اینکه بگویند چیزی نیست و ما یک مرتبه یک ادعای فاطمه زهرا را نپذیرفتیم… برای دستگاه حکومتی که کاری ندارد بخواهد دروغ را منتشر کند، گفتند: علی بن ابیطالب به فاطمه زهرا اعتماد نداشته است. (نعوذبالله)
وقتی میتواند بگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نعوذبالله نماز نمیخواند، اینطور هم میگوید، میگوید ما اولین نفری نیستیم که ادعای فاطمه را قبول نکردیم، علی هم به او اعتماد نداشت! یک قصهی دروغی هم جعل میکنند!… هر روز با هم دعوا میکردند…
وقتی ترامپ شهید سلیمانی را کشته است، شما توقع دارید بگوید چه کسی را کشتهام؟ بگوید ولی خدا را کشتهام؟ کسی که به محرومان خدمت میکرد را کشتم؟ مسلماً اگر اینطور بگوید همان شهروندان امریکایی هم او را لعن میکنند؛ برای همین مجبور است بگوید تروریست بین المللی را کشتهام.
تا جایی که توانستند دروغ گفتند، بلکه امام صادق صلوات الله علیه روایتی دارد که من تابحال روی هیچ منبری نگفتهام، الآن هم نمیگویم، که روی منابر چه تهمتهایی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و صدیقه طاهره سلام الله علیها زدند.
حکومتِ طاغوتی که رأسِ آن…
مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه کتابی به نام «کشف اسرار» دارد، در آنجا میخواهد بگوید یک نفر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت هذیان میگویی، عبارت ایشان این است، میگوید: «این یاوه که از یک یاوهسرا که اصلِ کفر و زندقه بود سر زد». یعنی کفرِ بقیه هم از او تأمین میشود! یعنی او فقط کافر نبود، بلکه تأمین کفرِ بقیه با او بود!
دروغ بستن به زهرای مرضیه سلام الله علیها که تعجّب ندارد، بالا بردن دست تعجّب بیشتری دارد، وقتی چنین غلطی کردند، دروغ بستن که کاری ندارد، آدمهای بسیار کوچکتر از آنها از جهت فسق و فجور هم میتوانند دروغ ببندند…
خطری به نام تهمت
اینجا مطلبی جدا عرض میکنم، این روایات شدیدی که میگویند به مؤمن بهتان نزنید و غیبت نکنید، چه زمانی محقق میشود؟ زمانی که من به یک نفر در مورد یک نفر بگویم.
در فضای مجازی یا حقیقی، طرف هر چیزی که دوست دارد به دیگری نسبت میدهد. اصلاً بعداً چطور میخواهی توبه کنی؟
ما تعجّب نکنیم، وضع ما در زمینهی تهمت زدن و تهمت شنیدن خوب نیست، تا زمانی که گوشی ولع برای شنیدن نداشته باشد، زبانی هم بیان نمیکند. اگر من بخواهم راجع به مؤمنی حرف بزنم، حال همهی جمع بهم بخورد و به من چپ چپ نگاه کنند، مسلماً هرگز به خودم اجازه نمیدهم آن حرف را بزنم، چون در اینصورت خودم را ضایع کردهام. برای همین هم شنونده مانند گوینده است، شنونده غیبتزننده و تهمتزننده را تحریک و مشتاق میکند.
بنده افشاءگریهای زیادی را دیدهام که دروغ محض بوده است، بعضی از آنها راجع به خودم بوده است، دروغ محض است، از اساس دروغ است، و عدهای هم قربة الی الله میگویند!
جامعهای که در آن راحت بهتان و تهمت میزنند، در آن جامعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مظلوم میشود، چون گوشِ شنوا برای اهانت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هست.
اگر زمانی به همسر پیغمبر حرف زشتی زدند، یک نفر این حرف را زد، اگر چند نفر دهان او را میشکستند، این اتفاق رخ نمیداد که آیهی قرآن بیاید و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کند.
خیلی از این تحلیلهای سیاسی که امروز میشود، دروغی است که نام آن را «تحلیل سیاسی» میگذارند!
بصیرت سیاسی خوب است ولی بهتان و تهمت خوب نیست، شرع به ما اجازه نمیدهد به کسی که در حزب ما نیست بهتان بزنیم، شرع به ما اجازه نمیدهد چون کسی با من مخالف است یا من به او رأی ندادهام از حدود اخلاق و دین خارج بشویم. اگر یک تماشاچی در ورزشگاه فحش بدهد، به او «تماشاگرنما» میگویند. بعد یک شخص دیندار به کسی که در حزب او نیست و مخالف او است، با کوچکترین وهمی بهتان بزند، «بصرت سیاسی» و «تحلیل» نام میگیرد؟ این بهتان است نه تحلیل.
زمانی من در برنامهی سحر شبکه سوم سیما چند شب راجع به مسیحیانی که عشقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارند صحبت میکردم، یک نفر که آدم خوبی هم هست مرا دید و گفت: من واقعاً از درایت وزارت خارجه تعجّب کردم، اینها میخواستند در موضوع برجام مذاکره کنند، باید مسیحیان سفیدشویی میشدند، به تو پول دادهاند که تو شبها از مسیحیان عاشقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف بزنی که تصویر مسیحیت…
این شخص دیگر مرزهای توهّم را هم جابجا کرده است، بعد هم میگوید تحلیلِ سیاسی است!
این بندهی خدا خیلی هم آدم خوبی است، اتفاقاً در بعضی از عرصهها هم آدم بینظیری است، با ذهن خود را گفت و یا میخواست بگوید در جایی اینطور شنیدهام، ولی منتشر نکرد. ولی اگر منتشر کنید چطور میخواهید حلالیت بطلبید؟
وقتی بین ما که هیئتی و محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم بهتان و تهمت و غیبت مانند نقل و نبات ریخته است، در آنجا چه توقعی دارید؟
توهین به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در «مقالات شمس تبریزی»
حکومت طاغوت زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میآمد و با دروغ، همهی اینها را جابجا میکرد.
بعضی از تهمتهایی که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زدهاند، امروز در کتب بعضی از صوفیه باقی مانده است.
زمانی یک نفر از دوستان ما میخواست کتاب چاپ کند، من گفتم وقتی مثنوی چاپ میکنی و از این کتاب درآمد داری، در مثنوی حرفهای خوبی هست، ولی حرفهای غلطی هم در خود دارد، متخصص هم که این حرفها را نمیخواند. گفت: چکار کنم؟ گفتم: نمیدانم! گفت: اگر میشود تو مقدّمه و نقدی بنویس. من هم مقدّمهای نوشتم و بعضی از تعریفهایی که از این کتاب کردهاند… چون حرفهای مهمّی در این کتاب هست، خطاهای خیلی فاحشی هم در این کتاب هست، اینها را حدود چهل صفحه نوشتم.
گفت: میخواهم دیوان شمس تبریزی هم چاپ کنم.
همانطور که میدانید دیوان شمس تبریزی برای شمس تبریزی نیست، برای مولوی است، غزلیات مولوی است، چون مقهور و غرق و بیچارهی شمس تبریزی است، به این کتاب دیوان شمس تبریزی میگویند. اصلاً تخلص او هم «شمس» است، ولی مولوی این کتاب را نوشته است.
من فرصت نداشتم و یک مقدّمهی مختصری در حد شانزده صفحه راجع به جناب شمس نوشتم. آنجا به این موضوع اشاره کردم که شمس اینطور و اینطور و اینطور است، یکی از آنها این است که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اهانت میکند.
یا کتابی که در آن اهانت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را چاپ نکنید…
اصلاً ان شاء الله به او نسبت داده باشند، اصلاً ان شاء الله به او دروغ بسته باشند، شمس تبریزی کتابی به نام «مقالات» دارد، «مقالات» به معنای «گفتارها» است. اگر این عرایض مرا تایپ و پیاده و کتاب کنند، عرب به این کتاب «مقالات» میگوید، مانند گفتارها و درسگفتار.
شمس تبریزی یک «مقالات» دارد که حرفهایی که برای پامنبریهای خود میزده است را پیاده کردهاند، در دو جای این کتاب به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اهانت کرده است، که دقیقاً ریشه در همان روزی دارد که اهل سقیفه این کار را کردهاند. این کتاب چاپ هم میشود، ناشران شیعه در جمهوری اسلامی این کتاب را چاپ میکنند!
من هم حوالی سال 1387 مقالهای نوشتم.
به اساتید ادبیات برخورد و به وزارت ارشاد نامه نوشتند که این توهین به شمس تبریزی است!
آن متن توهین نبود، آن متن موجود است، از شمس تبریزی تعریف نکرده بودم ولی یک کلمهی غیرمستند نگفته بودم، هر جملهای که گفته بودم آدرس به یک کتابِ مرجع داده بودم. آن جملات را گفته بود، من باید چکار میکردم؟
آن سال وزارت ارشاد از ناشر خواست که این مقاله را بردار، چون اعتراض میکنند. من گفتم: بگو نقد کنند و شما آن نقد را کنار این مقاله چاپ کنید. اما گفتند: نه! بردار.
این خیلی عجیب است که غیرت به شمس در حدی است که نقد مستند حرف او هم هزینهبردار است! گفتند این توهین مفاخر ادبیات است که نقد شوند، واقعاً به غیرت آنها غبطه خوردم!
دیگر آن مقاله چاپ نشد، ولی شاید صدها مقاله چاپ شده است که در آن میگوید… در آن جریان دستگاه حاکمیت طاغوت، به دنبال این بودند که بگویند شخصیت صدیقه طاهره سلام الله علیها آن فرهیختگی را ندارد، به امور حکومت توجّه نداشت، برای همین هم با خلیفه درگیر شده است.
یکی از آنها این است که نعوذبالله سطح معرفتی او پایین بود، میگوید: انسانها سه دسته هستند، بعضی بالاترین درجهی ایمان را دارند، اینها عبادتِ احرار دارند، بهشت و جهنّم برایشان مهم نیست. یک مرحلهی پایینتر عبادتِ تجّار است، طرف برای حوری و… عبادت میکند. از همهی اینها پایینتر کسی است که مانند بردهها فقط میترسد، از ترس جهنّم عبادت میکند. بعد که میخواهد مثال بزند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را مثال میزند (نعوذبالله).
میگوید وقتی پیامبر از معراج آمد، یک نفر سوال میکرد یا رسول الله! حقیقتِ رَب چیست؟ یک نفر سوال میکرد یا رسول الله! بهشت چطور بود؟
به دروغ میگوید: فاطمه میپرسید جهنّم چطور بود؟
این اهانتِ صریح است، در کشور ما هم با زبان فارسی چاپ میشود!
غیرتِ اهل ادبیات بیشتر بود!
برای چه این موضوع را عرض کردم؟ برای اینکه فکر نکنید یک روزی یک نفری یک تهمتی زد. آن تهمتی که او زد دهان به دهان، نفس به نفس آمد و آمد، تا اینکه یک خزعبلِ آن به خیابان انقلاب ما هم رسیده است و الآن موجود است.
در جلسهای عرض کردم اگر حکومتی یک خرابکاری کند، تا پانصد سال ادامه پیدا میکند. این که تا هزار و چهارصد سال ادامه پیدا کرده است.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «خلأ خبر» ایجاد کرد
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میشناخت که این حکومت اینکاره است، میتواند اینقدر شایعه تولید کند، میتواند شایعهی مستمر ایجاد کند.
من گوشهای از این شایعات را خدمت شما عرض کردم، صد برابرِ اینها مثال وجود دارد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باید چکار میکرد؟ حضرت به میدان آمد و اینها را رسوا کرد، جلسهی گذشته چند جملهی حضرت را عرض کردم. چه کسی منافق است، رأس منافقین کیست، چه کسی کافر است، رأس کفار کیست، ای مردم مدینه که عدّه و عُدّه و توانایی و شمشیر و سپر دارید، اینها را بکشید.
وقتی حضرت کارهای خود را کرد، حال باید کاری کند که اگر آیندگان خواستند بدانند حق با چه کسی است، در این گردبادِ شبهات و شایعات، حق را گُم نکنند.
حضرت خلأ خبر ایجاد کرد.
اینها به همه چیز فکر میکردند، الا اینکه وقتی صبح آمدند ببینند حضرت نیست و کار تمام شده است.
عربی که تعداد محاسن سپید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میداند، جنس چوب درِ خانهی عایشه را میداند، اسم شتر پیغمبر چه بود، این شتر را با چه قیمتی خریده بودند و…
دخترِ پیغمبر کجاست؟
حال دیگر یک حکومت شایعه درست کند! اما نمیتواند قبر تولید کند.
کسی نمیگوید روایت دربارهی قبرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نداریم، همه میگویند الآن نمیدانیم کدام روایت درست است!
ما قبر مبارک امام رضا سلام الله علیه را که با روایت پیدا نکردهایم، آن عَلَم است، به آنجا رفتهاند و حاجت گرفتهاند، شما کتاب ورق زدهاید یا به حرم امام رضا علیه السلام رفتهاید؟ شما کتاب ورق زدهاید یا به بقیع مشرّف شدهاید؟ برای حضرت زینب کبری سلام الله علیها که مانند آنها به آن قطعیت نیست که برای حضرت رضا سلام الله علیه هست، به زیارت رفتهاید. اگر یک قبرِ شناختهشدهای بود که خودِ شیعیان آن قبر را رها نمیکردند و آن قبر پناهگاهِ عالم بود. این چیزی نیست که ما بگوییم خودمان میدانیم و به بقیه نمیگوییم.
قبرِ امام «پناهگاه» است، به روایت نیست، شیعه و سنّی هزار سال قبل هم وقتی گرفتار میشدند به حرم امام رضا علیه السلام پناه میبردند.
در زمان جنگ ویژگی پناهگاه چیست؟ به در و دیوار و رنگ و لعاب و تابلو نیست، باید به جایی بروی که موشک به تو اصابت نکند، وگرنه اگر جای زیبایی باشد که ناامن است که پناهگاه نیست.
اگر شیعیان قبر مبارک صدیقه طاهره سلام الله علیها را میشناختند، بخاطر اینکه آنجا پناهگاه عالم بود، پناهگاه انبیاء بود، آنجا شهرت پیدا میکرد.
وقتی میگویند قبر مبارک آن بزرگوار ناشناخته است، یعنی روایاتِ ضد و نقیضی هست، ولی شیعیان نفهمیدهاند که کجاست.
امام صادق صلوات الله علیه همانطور که دست کسی را گرفت و به نجف برد و قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را برملا کرد، برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینطور مشهور نیست.
صدیقه طاهره سلام الله علیها دید حال که آنها میخواهند شایعه کنند که میتوانند این کار را کنند، خلأ خبر ایجاد کرد، آنها حیرتزده شدند.
هر کسی از راه رسیده است یک نظری داده است، چرا خلیفه را خبر نکردهاند؟ یک نفر گفته است که میخواستند مزاحمِ خوابِ او نشوند!!!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کاری کرد که اینها نتوانند حرف بزنند، شایعه برای تکثیر است، اما اینجا اصلاً نمیتوانستند حرف بزنند!
روضه و توسّل
فکر نکنید این کار کم هزینه بود، این کار فشار روحی زیادی به فرزندان او آورد، این کار فشار سنگینی داشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مجبور شد امشب همهی کارها را در مقابل چشم بچهها انجام دهد، بچهها را از خانه بیرون نفرستاد… به چه کسی بگویند که امشب بچهها پیش شما باشند؟… همهی کارها در برابرِ چشمِ بچهها بود… این بچهها دوست داشتند داد بزنند، ولی ساکت بودند و آستین به دهان گرفته بودند، برای اینکه حقیقتِ اسلام به من و شما برسد خونِ دل خوردند، مادر را از دست دادند ولی نتوانستند یک گریهی آزادانه کنند…
ان شاء الله خدای متعال عزیزان شما را نگه دارد، حتماً بهشت زهرا سلام الله علیها را دیدهاید که وقتی کسی عزیز خود را از دست میدهد، چند نفر او را همراهی میکنند، انگار آسمان روی سر آن شخص خراب شده است…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مثل امشب، تا صبح چهل صورت قبر درست کرد… فشار روحی خیلی سنگینی آمد، ولی حقیقت را حفظ کردند… کاری کردند که دیگران نتوانند بگویند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با اینها سازش کرد، در تاریخ ماند، حقیقت مانند یک استخوان در حلقومِ این طواغیت ماند، هر کاری کردند نتوانستند کاری کنند…
البته امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و فرزندانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تاوانِ این امر را دادند…
چند ساعت قبل در مدینه پیچید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفته است، مردم برای تماشا جمع شدند، بعضیها گفتند بیاییم و آب شدنِ علی را ببینیم… بیاییم و شکستِ آن کسی که زانوانش در خیبر نلرزید را ببینیم… هر کس آرزوی شکست علی را داشته است الآن بیاید و تماشا کند…
فرمودند تشییع به تأخیر افتاده است…
دروغ گفته نشد، تشییع عقب افتاده بود، ولی مردم خیال کردند یعنی قرار است فردا صبح این امر اتفاق بیفتد، برای همین هم رفتند…
این از عجایب است، یک نفر پیدا نشد که بگوید این خانه چهار طفلِ صغیر دارد… بمانیم و تسلیت بگوییم… گزارش نکردهاند… ما وقتی میبینیم گزارشگران گزارش نکردهاند میفهمیم کسی نبوده است…
از وقتی صدیقه طاهره سلام الله علیها بستری شد و زنان انصار آمدند و حضرت با آنها گفتگو کرد و آنها رفتند، دیگر تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گزارشی از این موضوع نداریم، جز اینکه از اهل خانه حرف زدهاند، دیگر کسی برای عیادت نیامده است، بلکه گله میکردند و میگفتند بگویید یا شب گریه کند یا روز… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: فاطمه مدّت زیادی میهمان شما نیست…
وقتی مانند امشب شد، مردم رفتند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه به درِ خانهی چند نفر رفتند، نیمهی شب امشب سلمان و ابوذر و مقداد و… دیدند صدای در میآید، جلوی در آمدند و دیدند این دو آقازاده با لباس عزا آمدهاند، فرمودند: مادرمان اجازه داده است که شما در نماز او شرکت کنید… فقط هم در نماز… قرار نبوده است که قبر مبارک صدیقه طاهره سلام الله علیها را بشناسند، ظاهراً در نماز شرکت کردهاند، ترجیح این است که در نماز شرکت کردهاند. چون اگر شش هفت نفر میدانستند خیلی چیزها لو میرفت… اینها در نماز شرکت کردند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواست قبل از این موضوع صدیقه طاهره سلام الله علیها را تجهیز کند، شروع کرد به کار…
زهرای مرضیه سلام الله علیها خودش ملاحظات را انجام داده بود، عصرِ امروز خودش یک مرتبه خونها را شسته بود که لازم نباشد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زیاد دست بکشد…
یک توصیه هم کرده بود، میدانست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مطیعِ اوامرِ ایشان است، فرموده بود: علی جان! از زیرِ لباس دست بکش… چند ده روز است که من پنهان کردهام… تا زمانی که از این دنیا بروم نمیخواهم تو ببینی… فدای سرِ تو…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مشغول بود، گاهی سر به دیوار میگذاشت و گریه میکرد، دوباره مشغول میشد، یک لحظه ملتفت شد و برگشت و دید این بچهها که اینطور جگرشان سوخته است، ولی از آنجا که دلشان برای پدرشان بیشتر میسوخت گفتند اگر ما بلند بلند گریه کنیم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مضطر و اذیت میشود، پدرمان به اندازهی کافی داغ دیده است…
حضرت مشغول بود، یک لحظه برگشت و دید بچهها وحشت کردهاند… آستین به دهان گرفتهاند… نگاه کرد و جگرِ حضرت برای اینها سوخت… فرمود: «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ»[7]… بیایید و با مادرتان وداع کنید، «فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ»… دیدار به قیامت…
بعد از اینکه ماجرای دفن تمام شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نگاه میکردند، رفتار او عجیب شده بود، میدیدند گاهی بین قبور بقیع راه میرود، گاهی مینشیند و پاها را در بغل میگیرد و بلند بلند گریه میکند…
روزی عمّار آمد و عرض کرد: آقا جان! فدای شما بشوم! شما امام ما هستید، ما به شما تأسّی میکنیم، وقتی شما گاهی اینطور ضجّه میزنید جگرِ ما پاره میشود، گاهی آرام هستید، گاهی ناگهان فریاد میزنید، یاد چه چیزی میافتید؟
به آن تخته یا سنگی که متوفّی را برای شستشو روی آن میگذارند «مغتسل» میگویند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: یا عمّار! «إنّی لَمّا وَضَعْتُهَا عَلَی المُغْتَسِلِ»[8] وقتی بدنِ سبکِ او را روی مغتسل قرار دادم، دستور داده بود دست بکشم، باید دست میکشیدم، «وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِهَا مَکْسُوراً» دست من به آن استخوانِ شکسته خورد…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه احزاب، آیه 25 (وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا ۚ وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا)
[5] سوره مبارکه رعد، آیه 43
[6] متشابه القرآن و مختلفه، جلد ۲، صفحه ۱۷۰
[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۱۷۴ (فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام وَ اللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِي أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِي قَمِيصِهَا وَ لَمْ أَكْشِفْهُ عَنْهَا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَتْ مَيْمُونَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَةِ حَنُوطِ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِي أَكْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَيْتُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ هُمَا يُنَادِيَانِ وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ يَا أُمَّ الْحُسَيْنِ إِذَا لَقِيتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِيهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِي لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِينَا بَعْدَكَ يَتِيمَيْنِ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِيّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ يُنَادِي يَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اللَّهِ مَلَائِكَةَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِيبُ إِلَى الْمَحْبُوب. قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ الْأَبْيَات فِرَاقُكِ أَعْظَمُ الْأَشْيَاءِ عِنْدِي وَ فَقْدُكِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّكُولِ سَأَبْكِي حَسْرَةً وَ أَنُوحُ شَجْواً عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِيلٍ أَلَا يَا عَيْنُ جُودِي وَ أَسْعِدِينِي فَحُزْنِي دَائِمٌ أَبْكِي خَلِيلِي)
[8] طرف من الأنباء والمناقب، جلد 1، صفحه 396 (حتّى قال عليّ عليهالسلام لعمار بن ياسر : وإنّ أعظم ما لقيت من مصيبتها أنّي لمّا وضعتها على المغتسل وجدت ضلعا من أضلاعها مكسورا ، وجنبها قد اسودّ من ضرب السياط)