سيد بن طاووس از كتاب «زهدالنّبى» تأليف ابوجعفر احمد القمى نقل مىكند:
هنگامى كه اين دو آيه (43 و 44 سوره حجر) نازل شد:
و ان جهنم لموعدهم اجمعين- لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم.
: «و جهنم ميعادگاه همهى گمراهان است، هفت در دارد و براى هر درى، گروه معينى از آنها تقسيم شدهاند».
پيامبر (ص) گريهى شديد كرد، صحابه نيز از گريهى آن حضرت، به گريه افتادند، ولى صحابه علت گريه آن حضرت را نمىدانستند، و پيامبر (ص) چنان منقلب بود كسى نمىتوانست از او سؤال كند.
عادت رسول خدا (ص) اين بود كه هرگاه فاطمه (س) را مىديد خوشحال مىشد، از اين رو يكى از اصحاب به حضور فاطمه (س) رفت، تا او را نزد پيامبر (ص) بياورد، وقتى به خانهى زهرا (س) وارد شد ديد او به آسيا كردن مقدارى جو اشتغال دارد و اين آيه را مىخواند:
و ما عندالله خير و ابقى: «و آنچه نزد خدا است، بهتر و پايدارتر است» (قصص- 60- شورى- 36).
آن مرد صحابى سلام كرد و جريان گريهى رسول خدا (ص) را گفت، فاطمه (س) بىدرنگ برخاست و چادر كهنهاى كه دوازده وصله از ليف خرما داشت به سر گرفته و از خانه بيرون آمد، سلمان او را ديد و گريه كرد، و گفت: واحزناه! قيصر روم و كسرى (شاه ايران) لباسهاى سندس و حرير بپوشند، اما دختر پيامبر (ص) چادرى را كه دوازده وصله دارد و كهنه است به سر كند!!
فاطمه (س) به حضور پيامبر (ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! سلمان از لباس من تعجب مىكند، با اينكه سوگند به خداوندى كه تو را به حق مبعوث كرد، مدت پنج سال است كه فرش ما در خانهى على (ع) به يك پوست گوسفند انحصار دارد كه شب به روى آن مىخوابيم و روز روى آن پوست، به شتر خود علف مىدهيم، و متكاى ما از ليف خرما است.
پيامبر (ص) به سلمان فرمود: ان ابنتى لفى الخيل السوابق: «دختر من از سابقين و در صف سبقت گيرندگان در درگاه خدا است».
آنگاه فاطمه (س) عرض كرد: پدر جان فدايت گردم: علت گريه تو چيست؟
پيامبر (ص) دو آيهى فوق را كه جبرئيل نازل كرده بود، خواند.
فاطمه (س) وقتى كه نام جهنم را شنيد، با صورت به روى زمين افتاد، و پى در پى مىگفت: الويل ثم الويل لمن دخل النار: «واى، سپس واى بر كسى كه وارد دوزخ گردد».
وقتى كه سلمان آيه را شنيد گفت: كاش گوسفندى بودم، خاندانم مرا مىكشتند و پوستم را مىدريدند و من نام آتش را نمىشنيدم.
ابوذر گفت: اى كاش مادرم نازا بود و مرا به وجود نمىآورد و نام آتش را نمىشنيدم.
مقداد گفت: اى كاش پرندهاى در بيابان بودم و حساب و عقابى نداشتم و نام آتش را نمىشنيدم!! حضرت على (ع) فرمود: اى كاش، درندگان گوشت بدنم را مىدريدند و اى كاش مادرم مرا متولد نمىكرد و نام آتش جهنم را نمىشنيدم! سپس دستش را بر سرش گذاشت و گريه مىكرد و مىگفت:
وابعد سفراه، واقلة زاداه فى سفر القيامة...
: «واى از دورى سفر، واى از كمى توشهى راه سفر قيامت»!
كه مردم (گنهكار) به سوى آتش مىروند، و آتش آنها را درمىربايد، آنان بيمارانى هستند كه كسى به عيادتشان نمىرود، و مجروحانى هستند كه كسى زخمهاى آنها را درمان نمىكند، و اسيرانى هستند كه كسى آنها را از بند آتش رها نمىنمايد، خوراك و آشاميدنى آنها از آتش است، و در ميان طبقات آتش زير و رو مىگردند، و پس از آنكه در دنيا لباسهائى كه از پنبه بود مىپوشيدند، اينك در دوزخ، قطعههاى آتش را مىپوشند، و پس از آنكه در دنيا با همسران خود همآغوش بودند، اينك در دوزخ با شيطانها همآغوش هستند.