فاطمه زهرا «حوراء انسيه»
حديث اول (1)
فاطمة حوراء أنسية
عن عائشة، قالت: قلت: يا رسولاللَّه ما لك؟ إذا جاءت فاطمة قبلتها حتى تجعل لسانك فى فيها كله، كأنك تريد أن تلعقها عسلا؟ قال: نعم يا عائشة، طنى لما أسرى بى إلى السماء أدخلنى جبرئيل الجنة، فناولنى منها تفاحة فأكلتها فصارت نطفة فى صلبى فلما نزلت واقعت خديجة، ففاطمة من تلك النطفة و هى حوراء إنسية، كلما إشتقت إلى الجنة قبلتها.
حديث اول:
فاطمه حوريهاى انسانگونه
... از عايشه نقل است كه مىگويد:
گفتم: اى رسول خدا (ص)! شما را چه شده است؟ هنگامى كه فاطمه (س) مىآيد او را مىبوسيد و حتى زبانتان را در دهانش مىگذاريد، مثل اينكه مىخواهيد عسل به او بخورانيد؟
پيامبر (ص) فرمودند: همين طور است عايشه! چون من به معراج رفتم، جبرئيل مرا وارد بهشت كرد، پس به من سيبى از سيبهاى بهشت خوراند و آن سيب در صلب من نطفه شد، چون از آسمان نزول كردم با خديجه همبستر شدم، پس فاطمه (س) از همان نطفه است و او حوريهاى است انسانگونه، پس هرگاه مشتاق بهشت مىشوم او را مىبوسم.
حديث كساء
حديث دوم (2)
حديث الكساء
قالت عائشة: خرج النبى صلى اللَّه عليه و سلم غداة و عليه مرط مرجل (3) من شعر أسود، فجاء الحسن بن على فأدخله ثم جاء الحسين فدخله، معه، ثم قال: جاءت فاطمة فأدخلها، ثم جاء على فأدخله، ثم قال: (إنما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا)
حديث دوم:
حديث كساء
... صفيه دختر شيبه گفت كه عايشه گفت:
صبحگاهى پيامبر (ص) از منزل خارج شد و در حالى كه ردائى از پشم يا خز از موى سياه بر دوش او بود، پس حسن بن على (ع) آمد، پيامبر (ص) او را داخل رداء كرد، حسين (ع) آمد، او را هم زير رداء جاى داد، فاطمه (س) آمد، او را هم وارد كرد، بعد از آنها على (ع) آمد پيامبر (ص) او را هم داخل كرد، پس پيامبر (ص) فرمود: إنما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا (4)
منحصرا خداوند اراده كرده است تا رجس و پليدى را از شما اهلبيت ببرد و شما را پاكيزه كند، پاكيزه كردنى.
حديث سوم (5)
قال: حديث الكساء
قيل: و سئلت عائشة رضىاللَّهعنها عن أميرالمؤمنين على بن أبىطالب رضىاللَّهعنه، فقالت: و ما عسيت أن أقول فيه و هو أحب الناس إلى رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم لقد رأيت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم قد جمع شملته على على و فاطمة والحسن والحسين و قال: هؤلاء أهل بيتى، أللهم أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.
قيل لها: فكيف سرت أليه قالت: أنا نادمة، و كان ذلك قدرا مقدورا
حديث سوم:
حديث كساء
... گفته شد، از عايشه دربارهى اميرالمؤمنين على (ع) پرسيدند. گفت:
خطا نمىكنم اگر دربارهى او بگويم، او محبوبترين مردم به رسول خدا (ص) بود. به تحقيق ديدم، پيامبر (ص) رداى خودش را بر على (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسين (ع) كشيده بود و فرمود:
اينان اهلبيت منند، خدايا از آنان رجس و پليدى را دور گردان و آنان را پاكيزه گردان، پاكيزه كردنى، بهاو گفته شد: پس چرا عليه او قيام كردى؟
گفت: من پشيمانم و آن حادثه (جنگ جمل) از پيش مقدر شده بود.
فاطمة سيدة نساء العالمين
حديث چهارم (6)
فاطمة سيدة نساء الأمة
عن عائشة، قالت أقبلت فاطمة عليهاالسلام تمشى، لا واللَّه الذى لا اله إلا هو ما مشيها يخرم من مشية رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، فلما رآها،
قال: مرحبا بإبنتى مرتين، قالت فاطمة عليهاالسلام:
فقال لى:
أما ترضين أن تأتى يوم القيامة سيدة نساء المؤمنين، أو نساء هذه الأمية.
حديث چهارم:
فاطمه سرور بانوان است
... عايشه گفت:
فاطمه (س) آمد، راه مىرفت، به آن خدائى كه جز او خدايى نيست راه رفتن او با راه رفتن رسول خدا (ص) فرقى نداشت، پس چون پيامبر (ص) او را ديد فرمود: آفرين به دخترم، دوبار، فاطمه (س) فرمود: پدرم به من فرمود:
آيا راضى نمىشوى كه روز قيامت سرور زنهاى مؤمن يا سرور زنهاى اين امت باشى.
حديث پنجم (7)
سيدات نساء أهل الجنة
أنها قالت لفاطمة: ألا يسرك أنى سمعت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يقول:
سيدات نساء أهل الجنة أربع:
مريم بنت عمران، و فاطمة بنت محمد، و خديجة بنت خويلد و آسية بنت مزاحم، إمرأة فرعون
حديث پنجم:
بزرگ زنان اهل بهشت
عايشه به فاطمه (س) گفت:
آيا چيزى را كه از پيامبر (ص) شنيدم، خوشحال نمىكند تو را پيامبر (ص) مىفرمود:
سروران زنهاى بهشت چهار تن مىباشند:
1. مريم دختر عمران
2. فاطمه دختر محمد (ص)
3. خديجه دختر خويلد
4. آسيه دختر مزاحم و همسر فرعون
پيامبر(ص) فاطمه(س) را مىبويد و مىبوسد!
حديث ششم (8)
الرسول (ص) يشم رائحة الجنة من فاطمة
عن عائشة رضىاللَّهعنها قالت: كان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: إذا قدم من سفر قبل نحر فاطمة و قال: منها أشم رائحة الجنة.
حديث ششم:
حضرت رسول (ص) بوى بهشت را از فاطمه استشمام مىكند
از عايشه نقل شده كه گفت: هنگامى كه پيامبر (ص) از سفر بازمىگشت، گودى زير گلوى فاطمه (س) را مىبوسيد و مىفرمود:
از او بوى بهشت را استشمام مىكنم.
حديث چهاردهم (9)
الرسول (ص) يقبل نحر فاطمة (ع)
و عن عائشة رضىاللَّهعنها أن النبى صلى اللَّه عليه و سلم قبل يوما نحر فاطمة، فقلت: يا رسولاللَّه فعلت شيئا لم تفعله فقال: يا عائشة إنى إذا إشتقت إلى الجنة قبلت نحر فاطمة.
حديث چهاردهم:
حضرت رسول (ص) انحناى گلوى فاطمه (س) را مىبوسد
از عايشه روايت شده كه:
روزى رسول خدا (ص) گودى گلوى فاطمه (س) را بوسيد.
گفتم:
اى رسول خدا (ص)! عملى انجام دادى كه قبل ازآن انجام نداده بودى. پيامبر (ص) فرمود:
اى عايشه! هنگامى كه به بهشت مشتاق مىشدم، گودى گلوى فاطمه (س) را مىبوسم.
حديث بيست و نهم (10)
تقبيل الرسول (ص) لفاطمة
عن عائشة بنت طلحة، عن عائشة بنت أبىبكر و فى فضائل السمعانى بإسناده عن عكرمة قال:
كان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم إذا قدم من مغازيه قبل فاطمة، و رووا عن عائشة.
أن فاطمة كانت إذا دخلت على رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، قام لها من مجلسه و قبل رأسها و أجلسها مجلسه، و إذا جاء إليها لقيته و قبل كل واحد منهما صاحبه و جلسا معا.
حديث بيست و نهم:
بوسيدن فاطمه (س) توسط پيامبر (ص)
... عايشه دختر طلحه از عايشه دختر ابوبكر، (در فضائل السمعانى به اسناد از عكرمه) گفت: هنگامى كه پيامبر (ص) از جنگ برمىگشت فاطمه (س) را مىبوسيد و همچنين از عايشه نقل كردهاند كه:
فاطمه (س) هنگامى كه بر پيامبر (ص) وارد مىشد، پيامبر (ص) براى او از جا بلند مىشد و سر او را مىبوسيد و او را در جاى خود مىنشانيد، و نيز هنگامى كه پيامبر (ص) به سوى فاطمة (س) مىآمد، با او ملاقات مىكرد و هر كدام يكديگر را مىبوسيدند و با هم مىنشستند.
حديث سى و پنجم (11)
الرسول (ص) لاينام حتى يقبل فاطمة (ع)
عن عائشة، أن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم، كان كثيرا ما يقبل عرف فاطمة عليهاالسلام
حديث سى و پنجم:
بوسهى پيامبر (ص) بر فاطمه
از عايشه نقل است كه:
همانا پيامبر (ص) بيشتر اوقات پيشانى فاطمه (س) را مىبوسيد.
فاطمه(س) در بين زنان مسلمان بيشترين مصيبت را مىبيند!
حديث هشتم (12)
فاطمة أعظم نساء المسلمين رزية
عن عائشة، أن رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم قال لفاطمة:
إن جبرئيل أخبرنى أنه ليس امرأة من نساء المسلمين أعظم رزية (13)منك فلا تكونى أدنى امرأة منهن صبرا.
حديث هشتم:
فاطمه بزرگترين تحملكنندهى مصايب در بين زنان مسلمان
از عايشه نقل است كه :
رسول خدا (ص) به فاطمه (س) فمرود: جبرئيل به من خبر داد كه هيچكس از زنان مسلمان به اندازهى تو مصيبت نمىبيند، پس از آنان كم صبرتر مباش.
نجواي پيامبر(ص) با فاطمه(س)
حديث يازدهم (14)
سرار الرسول (ص) لفاطمة (ع)
عن عائشة رضىاللَّهعنها قالت: كذا عند رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم فى مرضه الذى مات فيه، ما يغادر منا واحدة إذ جاءت فاطمة تمشى ما تخطىء مشيتها من مشية رسولاللَّه صلى اللَّه و سلم شيئا فلما رآها قال: مرحبا بابنتى فأقعدها عن يمينه أو عن يساره ثم سارها بشىء فبكت، فقلت لها أنا من بين نسائه: خصك رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم من بيننا بالسرار و أنت تبكين؟ ثم سارها بشىء فضحكت
قالت: فقلت لها: أقسمت عليك بحقى أو بمالى عليك من الحق لما أخبرتنى.
قالت: ما كنت لأفشى على رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم سره، قالت (عائشة):
فلما تؤفى النبى صلى اللَّه عليه و سلم سألتها؟ فقالت (فاطمة): أما الآن فنعم.
أما بكائى فإن رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم قال لى: إن جبرئيل عليهالسلام كان يعرض على القرآن كل عام مرة فعرضه على العام مرتين، و لا أرى إلا أجلى قد اقترب فبكيت، فقال لى: إتقى اللَّه واصبرى، فإنى نعم السلف، ثم قال: يا فاطمة أما ترضين أن تكونى سيدة نساء العالمين أو نساء هذه الأمة، فضحكت.
حديث يازدهم:
سخنان رازناك حضرت رسول (ص) به فاطمه (س)
... عايشه گفت:
نزد پيامبر (ص) بودم، در آن مريضى كه به همان از دنيا رفت، هيچكدام از ما (زنان پيامبر (ص» رسول خدا (ص) را تنها نگذاشتيم. در اين هنگام فاطمه (س) آمد. راه مىرفت و راه رفتنش فرقى با راه رفتن رسول خدا (ص) نمىكرد.
چون پيامبر (ص) او را ديد فرمود:
آفرين به دخترم! و او را در سمت راست يا چپ خود نشاند. بعد در گوش او سخن گفت، پس فاطمه گريه كرد! من از بين زنان به فاطمه (س) گفتم: پيامبر (ص) تو را در بين ما براى گفتن اسرار خود برگزيد و تو گريه مىكنى؟!
بعد رسول خدا (ص) در گوش به او خبرى داد، و او خنديد! عايشه گفت: به فاطمه گفتم: تو را به حق خودم با مال خودم كه بر تو دارم قسم مىدهم، كه مرا از سخنانى كه پيامبر (ص) به تو فرمود خبر دهى، فاطمه (س) فرمود: من اسرار رسول خدا (ص) را فاش نمىكنم.
پس چون پيامبر (ص) وفات يافت، از فاطمه (س) پرسيدم. فرمود، حال مىگويم: گريهام براى اين بود كه پدرم فرمود:
جبرئيل هر سال يك بار قرآن را بر من عرضه مىكرد، اما امسال دو بار عرضه كرد و دليلى نمىبينم مگر اينكهاجلم نزديك شده، و من گريه كردم. پس پيامبر (ص) به من فرمود:
تقواى خدا پيشه كن و صبر در مفارقت از من داشته باش، همانا من بهترين گذشتگان هستم، بعد فرمود:
اى فاطمه آيا راضى نيستى كه بوده باشى سرور زنان جهانيان، يا سرور زنان اين امت! پس من خنديدم.
حديث شانزدهم (15)
الرسول (ص) يناجى فاطمة (ع)
عن عائشة، أن رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم فى مرضه الذى قبض فيه قال: يا فاطمة يا إبنتى أحنى (16)على فأحنت عليه، فناجاها ساعة ثم انكشفت عنه تبكى و عائشة حاضرة ثم قال رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم بعد ذلك ساعة أحنى على فأحنت عليه فناجاها ساعة ثم انكشفت عنه تضحك فقالت عائشة: يا بنت رسولاللَّه أخبرينى بما ناجاك أبوك؟
قالت: أو شكت (17)رأيته ناجانى على حال سر، ثم ظنفه أنى بسره و هى حى فشق ذلك على عائشه أن يكون يسر دونها فلما قبضه اللَّه إليه
قالت عائشة لفاطمة سلاماللَّهعليها: ألا تخبريننى ذلك الخبر؟ قالت أما الآن فنعم ناجانى فى المرة الأولى فأخبرنى أن جبرئيل كان يعارضه القرآن فى كل عام مرة و أنه عارضه القرآن العام مرتين و أنه أخبره أنه لم يكن نبى بعد نبى إلا عاش عشرين و مائة سنة و لا أرانى إلا ذاهب على رأس الستين فأبكانى ذلك و قال يا بنية ليس من نساء المؤمنين.عظم رزية منك فلا تكونى أدنى من إمرىء صبرا
ثم ناجانى فى المرة الأخرى فأخبرنى أنى أول أهله لحوقا به و قال: إنك سيدة نساء أهل الجنة.
حديث شانزدهم:
نجواى پيامبر (ص) با فاطمه (س)
از عايشه نقل شده است كه گفت:
پيامبر (ص) در بيمارىاى كه به همان وفات يافت فرمود: فاطمه (س) دخترم، به سوى من بيا، فاطمه (س) به سوى پدر آمد، پيامبر (ص) يك ساعت با او نجوا كرد. پس گريه فاطمه آشكار شد (و عايشه حاضر بود) بعدا پيامبر (ص) فرمود: فاطمه (س) به سوى من بيا. پس فاطمه (س) بر پيامبر (ص) وارد شد، پيامبر (ص) يك ساعت با فاطمه (س) نجوا كرد، خندهى فاطمه آشكار شد.
عايشه گفت: اى دختر رسول خدا (ص) مرا از آنچه كه پدرت با تو نجوا كرد آگاه كن! فاطمه (س) فرمود: نزديك پيامبر (ص) بودم ديدم با من سرى سخن گفت، بعد گمان كرد سرش را آشكار مىكنم (اين قضيه بر عايشه گران آمد، چرا كه سرى از او پنهان شد) چون رسول خدا (ص) ارتحال نمود. عايشه به فاطمه (س) گفت آيا مرا از آن خبر آگاه نمىكنى؟ فاطمه (س) فرمود: اكنون آگاه مىكنم. با من در مرتبه اول نجواى كرد، و به من خبر داد كه جبرئيل در هر سال يك بار قرآن را بر من عرضه مىكرد و امسال دوبار عرضه كرد. جبرئيل خبر داد كه هر پيامبرى پس از پيامبر ديگر 120 سال عمر مىكند و من اكنون در سال 60 هستم. پس اين قضيه مرا به گريه آورد و پيامبر (ص) فرمود: دخترم! هيچكدام از زنان مؤمنين بيشتر از تو مصيبت نمىبينند پس كم صبرترين از ديگر زنان مباش.
بعد در مرتبه ديگر با من نجوا كرد و فرمود:
اولين كس از اهلبيتم تو هستى كه به من ملحق مىشوى، تو سرور زنهاى بهشتى.
شباهت حضرت زهرا(س) با پيامبر(ص)
حديث دهم (18)
فاطمة (ع) شبيهة الرسول (ص)
فى كلامه و حديثه
عن عائشة أمالمؤمنين رضىاللَّهعنها أنها قالت: ما رأيت أحدا كان أشبه كلاما و حديثنا برسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم من فاطمة و كانت إذا دخلت عليه قام إليها فقبلها و رحب بها كما كانت تصنع هى به صلى اللَّه عليه و سلم.
حديث دهم:
فاطمه (س) شباهتهاى حضرت زهرا به پدرشان رسول اكرم (ص)
عايشه امالمؤمنين گفت:
از نظر گفتار و سخن احدى را شبيهتر به رسول خدا (ص) از فاطمه (س) نديدم، هنگامى كه فاطمه (س) بر رسول خدا (ص) وارد مىشد، پيامبر (ص) پيش پاى او بلند مىشد و او را مىبوسيد و به او خوشآمد مىگفت، آنچنان كه هنگامى كه پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مىشد او نيز چنان مىكرد، يعنى پيش پاى پيامبر (ص) قيام مىكرد او را مىبوسيد و به او خوشآمد مىگفت.
حديث هفدهم (19)
فاطمة (ع) تشبه رسولاللَّه (ص) فى قيامها و قعودها
عن عائشة أمالمؤمنين، قالت: ما رأيت أحدا أشبه سمتا و هديا برسولاللَّه فى قيامها و قعودها من فاطمة بينت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم
قالت: و كانت إذا دخلت على النبى صلى اللَّه عليه و سلم قام إليها فقبلها و أجلسها فى مجلسه، و كان النبى صلى اللَّه عليه و سلم إذا دخل عليها قامت من مجلسها فقبلته و أجلسته فى مجلسها. فلما مرض النبى صلى اللَّه عليه و سلم، دخلت فاطمة فأكبت عليه فقبلته، ثم رفعت رأسها فبكت ثم أكبت عليه، ثم رفعت رأسها فضحكت
فقلت: إن كنت لأظن أن هذه من أعقل نسائنا فإذا هى من النساء، فلما توفى النبى صلى اللَّه عليه و سلم، قلت لها: أرأيت حين أكببت عليه فرفعت رأسك فضحكت، ما حملك ذلك؟!
قالت: إنى إذا لبدرة أخبرنى أنى أسرع أهله لحوقا به فذلك حين ضحكت.
حديث هفدهم:
فاطمه (س) در قيام و قعودش شبيه پيامبر (ص) است
... از عايشه نقل شده است كه گفت:
كسى را شبيهتر از فاطمه (س) به رسول خدا (ص) از نظر رفتار و روش فردى در قيام و قعود نديدم.
هنگامى كه فاطمه (س) بر پيامبر (ص) وارد مىشد، پيامبر (ص) پيش پاى او قيام مىكرد و او را مىبوسيد و در جاى خود مىنشاند و متقابلا هنگامى كه پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مىشد، فاطمه (س) پيش پاى پدر قيام كرده او را مىبوسيد و در جاى خود مىنشاند.
چون پيامبر (ص) مريض شد، فاطمه (س) وارد شد و خودش را به روى پدر افكند و او را بوسيد، بعد سرش را بلند كرد، و گريه كرد، دوباره خودش را به روى پدر افكند، بعد سرش را بلند كرد، و خنديد.
گفتم: گمان مىكردم كه او (فاطمه (س» داناترين زنان ما است، در حالى كه او هم زنى از زنهاست.
چون پيامبر (ص) وفات يافت به او گفتم:
هنگامى كه خودت را به روى رسول خدا (ص) افكندى، سپس سرت را بلند كردى و خنديدى چه شد؟ چرا خنديدى؟!
فاطمه (ع) فرمود:
من در آن هنگام مانند كسى بودم كه هستىاش را از دست داده است. پيامبر (ص) به من خبر داد نزديكترين كس كه به او ملحق شود من هستم، در اين هنگام خنديدم.
صداقت فاطمه زهرا (س)
حديث نهم (20)
صدق فاطمة (ع)
قالت عائشة: ما رأيت أحدا قط أصدق من فاطمة غير أبيها، و كان بينهما شيىء، فقالت: يا رسولاللَّه سلها فإنها لا تكذب.
حديث نهم:
صداقت فاطمه
... عايشه گفت:
هرگز كسى را صادقتر از فاطمه (س) نديدم بجز پدرش (ص).
و بين آن دو (عايشه و فاطمه (س» مسألهاى واقع شده بود.
پس (عايشه) گفت:
اى رسول خدا! از او بپرس، پس به درستى كه او دروغ نمىگويد.
فاطمه زهرا(س) پاره تن رسول خدا(ص)
حديث سيزدهم (21)
فاطمه (س) بضعة من الرسول (ص)
و عن عائشة رضىاللَّهعنها رفعته إلى رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم (قال):
فاطمة بضعة منى فمن آذاها فقد آذانى
حديث سيزدهم:
فاطمه (س) پارهى تن حضرت رسول (ص) بود
از عايشه است كه رسول خدا (ص) فرمود:
فاطمه (س) پارهى تن من است، هركس او را ذيت كند، پس به تحقيق مرا اذيت كرده است.
عبور فاطمه زهرا(س) از پل صراط در قيامت
حديث پانزدهم (22)
فاطمة (ع) تجوز الصراط
عن عائشة قالت: قال رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم: إذا كان يوم القيامة نادى مناد يا معشر الخلائق طأطئوا رؤسكم حتى تجوز فاطمة بنت محمد صلى اللَّه عليه و سلم.
حديث پانزدهم:
گذر فاطمه (ع)، از پل صراط
... از عايشه نقل است كه گفت: پيامبر خدا (ص) فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرارسد، منادى ندا كند: اى گروه انسانها! سرهايتان را پايين بيندازيد تا فاطمه (س) دختر محمد (ص) از پل صراط عبور كند.
غضب فاطمه زهرا(س) بر ابوبكر
حديث چهلم
هجر فاطمة (ع) لأبىبكر
عن عائشة، أن فاطمة والعباس أتيا أبابكر يلتمسان ميراثهم من رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم و هما حينئذ نطلبان أرضه من فدك فقال لهما أبوبكر: سمعت رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم يقول:
لا نورث ما تركناه صدقة إنما يأكل آل محمد فى هذا المال، واللَّه لا أدع أمرا رأيت رسولاللَّه يصنعه.
قال: فغضبت فاطمة و هجرته و لم تكلمه حتى ماتت فدفنها على ليلا و لم يؤذن أبابكر.
قالت عائشة: و كال لعلى من الناس وجه فى حياة فاطمة، فلما توفيت فاطمة انصرفت وجوه الناس عند ذلك.
حديث چهلم:
غضب فاطمه (س) به ابوبكر
... از عايشه نقل شده است گفت:
فاطمه (س) و عباس (عموى پيامبر (ص» نزد أبابكر آمدند و ميراثشان را طلب كردند، آن دو سهم زمين خود را از فدك و خيبر مطالبه مىكردند، ابوبكر به آن دو گفت:
از پيامبر (ص) شنيدم كه مىفرمود: ما چيزى به ارث نمىگذاريم، هر چه مىگذاريم صدقه است. منحصرا آلمحمد از اين مال مىخورند (يعنى اگر از اين مال بخورند صدقه و بر آل رسولاللَّه حرام است)
به خدا سوگند من به خلاف چيزى كه پيامبر (ص) انجام داد دعوت نمىكنم.
عايشه گفت: فاطمه (س) غضب كرد و از نزد ابابكر رفت و با او سخن نگفت، تا اينكه از دنيا رفت و على (ع) او را شبانه به خاك سپرد و از ابابكر اجازه نگرفت.
عايشه گفت: على (ع) در زمان حيات فاطمه (س) نزد مردم وجههاى داشت، پس چون فاطمه (س) وفات يافت مردم از او برگشتند (نعوذباللَّه).
پي نوشت
1ـ قال الحافظ أحمد بن على الخطيب البغدادى المتوفى (463) فى تاريخ ج 5، ص 87 ط بيروت، تحت الرقم 2418: أخبرنا محمد بن رزق، أخبرنا أبوالحسن أحمد بن محمد بن محمد بن عقيل بن أزهر بن عقيل الفقيه الشافعى (قال): حدثنا أبوبكر عبداللَّه بن محمد بن على بن طرخان، حدثنا محمد بن الخليل البلخى، حدثنا أبوبدر شجاع بن الوليد السكونى، عن هشام، عن أبيه.
2ـ قال الحافظ ابوالحسن مسلم بن الحجاج النيسابورى فى صحيحه ج 4 ص 1883 الرقم: 2424، ط بيروت: حدثنا ابوبكر بن ابىشيبة، و محمد بن عبداللَّه بن نمير (و اللفظ لأبىبكر) قالا: حدثنا محمد بن بشر، عن زكريا عن مصعب بن شيبة، عن صفية بنت شيبة، قالت:
3ـ هو كساء من صوف أو خز.
4ـ احزاب 33
5ـ الشيخ إبراهيم بن محمد البيهقى فى المحاسن والمساوى ط بيروت (ص338)
6ـ العلامة المجلسى (رحمهاللَّه) فى البحار، ج 43، ص 2 ط بيروت، بالإسناد إلى عبيداللَّه بن موسى عن زكريا، عن أبىفراس، عن مسروق.
7ـ ابن صباغ المالكى المتوفى (855) فى فصول المهمة ص 145 و فى ط دار الأضواء: ص 138، نقلا عن العترة البنوية، مرفوعا إلى عائشه.
8ـ ينابيع المودة ص 260:
9ـ و قال الحافظ محبالدين الطبرى المتوفى (694) فى ذخائر العقبى ط الهند ص 36:
10ـ قال الشيخ البحرانى رحمهاللَّه فى كتابه العوالم، ج 11 ص 61، نقلا عن المناقب لابن شهرآشوب، والأربعين عن ابن المؤذن، بإسناده عن النضر بن شميل عن ميسرة، عن المنهال:
11ـ قال العلامة الحافظ علاء الدين المتقى الهندى فى كنزالعمال ج 7، ص 116، الحديث 18335)
12ـ و قال ابنحجر العسقلانى المتوفى (852) فى فتح البارى ج 9 ص 201، ذكر عن الطبرى، (و هو محمد بن جرير) أنه روى
13ـ ج رزايا، مصيبت بزرگ، فرهنگ جديد عربى فارسى، ترجمه منجدالطلاب، مترجم محمد بندر ريگى.
14ـ قال الحافظ الكبير سليمان بن داوود الشهير بأبى الطيالسى المتوفى (304) فى مسنده ص 196 ط الهند: حدثنا يونس، قال: حدثنا أبوداوود قال: حدثنا أبوعوانة، عن فراس بن يحيى، عن الشعبى، عن مسروق.
15ـ و قال الحافظ العلامة المتقى الهندى المتوفى (975) فى كنزالعمال ج 7 ص 111، بإسناده
16ـ حنا حنوا و أحنى عليه: عكف و مال اليه: به سوى او ميل كرد، المنجد.
17ـ اوشك- ايشاكا (و شك) در رفتن سرعت كرد فرهنگ دانشگاه. أوشكت: نزديك بود- دروس دارالعلوم العربيه ص 111.
18ـ و قال الحافظ عبدالبر فى الاستيعاب ج 4 ص 375، ط- مصر: و ذكر السراج عبدالرزاق، عن معمر أنه أخبره عن قتادة، عن أنس قال: قال رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و سلم الحديث
ثم قال: (و حدثنا) محمد بن الصباح، قال عثمان بن عمر عن إسرائيل، عن ميسرة بن حبيب عن المنهال بن عمرو عن عائشة بنت طلحة.
19ـ قال الحافظ، أبوعيسى، محمد بن عيسى بن سورة المعروف بالترمذى فى الجامع الصحيح الجزء الخامس، ص 700
حدثنا محمد بن بشار، حدثنا عثمان بن عمر، أخبرنا إسرائيل عن ميسرة بن حبيب، عن المنهال بن عمرو، عن عائشة بنت طلحة.
20ـ قال أبويعلى الموصلى المتوفى (307) فى مسنده ج 8 ص 153 ط دمشق تحت الرقم (4700)
21ـ قال الحافظ سليمان بن ابراهيم القندوزى الحنفى المتوفى (1294)، فى ينابيع المودة ص 260 ط- استانبول
22ـ قال الحافظ أحمد بن على الخطيب البغدادى فى تاريخه، ج 8، بص 141، ط بيروت، بإسناده: