«و ان للمتقين لحسن مآب جنات عدن مفتحة لهم الابواب» (1)
(ص 49-50)
دختر پيغمبر چند روز را در بستر بيمارى بسر برده؟درست نمىدانيم،چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟،روشن نيست.كمترين مدت را چهل شب (2) و بيشترين مدت را هشت ماه نوشتهاند (3) و ميان اين دو مدت روايتهاى مختلف از دو ماه (4) تا هفتاد و پنج روز (5) ، سه ماه (6) ،و شش ماه (7) است.
اين همه اختلاف،و اين همه روايتهاى گوناگون چرا؟از اين پيش نوشتيم كه در چنان سالها، تاريخ حادثهها از خاطر يكى بذهن ديگرى انتقال مىيافت.و چه كسى مىتواند ادعا كند كه همه اين ناقلان از اشتباه بر كنار بودهاند.و اين در صورتى است كه موجبات ديگر در كار نباشد. اما مىدانيم كه در آن روزهاى پرآشوب،از يكسو دستهبندىهاى سياسى هنوز قوت خود را از دست نداده بود،و از سوى ديگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمين اسلام بودند در چنين شرايط كدام كس پرواى ضبط تاريخ درستحوادث را داشت؟بر فرض كه هيچيك از اين دو عامل دخالتى در اين روى داد نداشته باشد،بدون شك دستههاى سياسى كه پس از اين تاريخ روى كار آمدند تا آنجا كه توانستهاند تاريخ حادثهها را دستكارى كردهاند.
بارى به نقل مجلسى از دلائل الامامه در اين بيمارى بود كه دو تن صحابى پيغمبر ابو بكر و عمر خواستار ديدار او شدند.اما دختر پيغمبر رخصت اين ديدار را نمىداد.على (ع) گفت من پذيرفتهام كه تو بآنان اجازت ملاقات دهى.فاطمه گفتحال كه چنين استخانه خانه تو است (8) هر چند ابن سعد نوشته است ابو بكر چندان با دختر پيغمبر سخن گفت كه او را خشنود ساخت (9) اما ظاهرا از اين ملاقات نتيجهاى كه در نظر بود بدست نيامد.دختر پيغمبر بآنان گفت نشنيديد كه پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده است؟ گفتند چنين است!فاطمه گفتشما مرا آزرديد و من از شما ناخشنودم (10) و آنان از خانه او بيرون رفتند.بخارى در صحيح نويسد:پس از آنكه دختر پيغمبر ميراث خود را از خليفه خواست و او گفت از پيغمبر شنيدم كه ما ميراث نمىگذاريم زهرا ديگر با او سخن نگفت تا مرد (11) .
در واپسين روزهاى زندگى،اسماء دختر عميس را كه از مهاجران حبشه و از نزديكان وى بود طلبيد.چنانكه نوشتيم اسماء نخست زن جعفر بن ابى طالب بود،چون جعفر در نبرد مؤته شهيد شد به ابو بكر بن ابى قحافه شوهر كرد.دختر پيغمبر به اسماء گفت:
-من خوش نمىدارم بر جسد زن جامهاى بيفكنند و اندام او از زير جامه نمايان باشد.
-من در حبشه چيزى ديدم،اكنون صورت آنرا به تو نشان مىدهم.سپس چند شاخه تر خواست.شاخهها را خم كرد.پارچهاى بروى آن كشيد.دختر پيغمبر گفت:
-چه چيز خوبى است.نعش زن را از نعش مرد مشخص مىسازد.چون من مردم تو مرا بشوى! و نگذار كسى نزد جنازه من بيايد. (12)
در آخرين روز زندگانى آبى خواست.بدن خود را نيكو شست و شو داد جامههاى نو پوشيد و به غرفه خود رفت.خادمه خويش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند.سپس روى به قبله دراز كشيد دستها را بر گونههاى نهاد و گفت من همين ساعتخواهم مرد (13) بنقل علماى شيعه،شوهرش على (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نيز همين روايت را اختيار كرده است (14) .ليكن چنانكه نوشتم ابن عبد البر گويد دختر پيغمبر اسماء را گفت تا متصدى شست و شوى او باشد.و گويا اسماء در شست و شوى فاطمه (ع) با على عليه السلام همكارى داشته است.
ابن عبد البر نوشته است چون دختر پيغمبر زندگانى را بدرود گفت،عايشه خواستبه حجره او برود اسماء طبق وصيت او را راه نداد.عايشه شكايتبه پدر برد كه:
-اين زن خثعميه (15) ميان من و دختر پيغمبر در آمده است و نمىگذارد من نزد جسد او بروم. بعلاوه براى او حجلهاى چون حجله عروسان ساخته است.ابو بكر در حجره دختر پيغمبر آمد و گفت:
-اسماء چرا نمىگذارى زنان پيغمبر نزد دختر او بروند؟چرا براى دختر پيغمبر حجله ساختهاى؟
-زهرا بمن وصيت كرده است كسى بر او داخل نشود-چيزى را كه براى نعش او ساختهام، وقتى زنده بود باو نشان دادم و بمن دستور داد مانند آنرا برايش بسازم.
-حال كه چنين است هر چه بتو گفته چنان كن (16) .
ابن عبد البر نوشته است نخستين كس از زنان كه در اسلام براى او بدين سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پيغمبر (ص) بود.سپس مانند آنرا براى زينب بنت جحش (زن پيغمبر) آماده كردند.
--------------------------------------------------------------------------------
پىنوشتها:
1.همانا پرهيزكاران را نيكو بازگشتگاهى است.بهشت جاويدان كه درهاى آن بروى آنان گشوده است.
2.بحار ص 191 ج 43.روضة الواعظين ص 151.
3.الاستيعاب ص 749.
4.بحار ص 213 ج 43.
5.عيون المعجزات بنقل مجلسى ص 212.
6.طبقات ج 8 ص 18.
7.انساب الاشراف بلاذرى ص 402.
8.بحار ج 43 ص 170 بنقل از دلائل الامامه و نيز رجوع شود به علل الشرائع ج 1 ص 178.
9.طبقات ص 17 ج 8.
10.بحار ص 171.
11.صحيح ج 5 ص 177.
12.استيعاب ص 751 و رجوع به طبقات ابن سعد ج 8 ص 18 و انساب الاشراف ص 405 و بحار ج 43 ص 189 شود.
13.بحار ج 43 ص 172 به نقل از امالى شيخ طوسى و رجوع به انساب الاشراف ص 402 و طبقات ج 8 ص 17-18 شود.
14.طبقات ج 8 ص 18.
15.خشعم از قحطانيان و از عربهاى جنوبى بوده است.و اين سرزنشى است كه عدنانيان (و از جمله قريش) به قحطانيان مىكردند.
16.استيعاب ص 751،چنانكه نوشتيم اسماء در اين تاريخ زن ابو بكر بوده است.
--------------------------------------------------------------------------------
زندگانى فاطمه زهرا(س)، دكترسيد جعفر شهيدى