سخنرانی حجت الاسلام میرباقری؛ اصول فرهنگ انتظار
بسم الله الرحمن الرحیم
تسلیم در برابر ولی خدا، از ارکان اساسی توحید
برای اینکه ما به مقام توحید و قرب برسیم، تصاویری وجود دارد. در عرفان و در اخلاق نیز به شکل های مختلفی این مسیر را تصویر کرده اند. صاحبان این مکاتب، علمای اخلاق و عرفان، با تلاش فراوان، شاکله ای را ترسیم می کنند. بر این منوال، موحد آن کسی است که با تمام وجود در مقابل خدای متعال تواضع می کند. این رکن اساسی توحید است.البته این تسلیم بودن، مراتبی دارد. ممکن است تا مرتبه رضا هم پیش برود؛ یعنی افزون بر تسلیم بودن به تقدیر خداوند هم راضی است. چه درباره دستوراتی که به او داده می شود و چه مقدراتی که در تکوین عالم برای او رقم می خورد.
رسیدن به خدا، از راه تسلیم بودن به ولی خدا
تسلیم ولی الله بودن، یعنی تسلیم خدا بودن. ما می خواهیم عبادت و فرمانبرداری کنیم. این فرمان برداری چگونه محقق می شود؟ در روایات کتاب الحجه کافی، آمده که اگر کسی دانست ربی دارد و این رب، رضا و سخطی دارد، بلافاصله این مساله مطرح است که این رضا و سخط را از چه راهی باید به دست بیاوریم؟ راه رسیدن به رضا و سخط خدای متعال، انبیاء و اولیاء هستند.انبیا و اولیای معصوم افزون بر اینکه راه رضا و سخط را به ما نشان می دهند، حکمت ما نیز در این مسیر تابع تبعیت از ولایت آنهاست. آنها خودشان صراطند: «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ»[1] اگر بپذیریم که مسیر ما به سمت خدای متعال، از مسیر ولایت آنها عبور می کند، پس باید بپذیریم تسلیم باشیم. آنگاه معنای اساس عبادت دگرگون می شود. دیگر راه رسیدن به خدای متعال تنها عبادت کردن و تهذیب نفس نیست.
ریاضت در تسلیم بودن نسبت به ولی خدا
همچنان که می دانید فرقه هایی در دنیای اسلام و مذاهب اسلامی وجود دارند که راهی را پیش روی طرفداران خودشان می گذارند که نرفتنی است. در نهایت هم رهروان خود را به منزلگاه نمی رسانند، ولی در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام راه ما به سوی خدای متعال، از تسلیم می گذرد. ما باید تسلیم شویم.پس ریاضت اصلی شیعه باید ریاضت در امر تسلیم به ولی الله و تصدیق ولی خدا باشد. آن کسانی که ریاضت ها را به مسیر دیگری می کشند، به نتیجه ای نمی رسند. راهشان هم طولانی و پرمخاطره می شود. اوست (ولی خدا) که با اراده خودش به امر الهی، جامعه شیعه را به آن نقطه موعود می رساند.
انسان، بدون ولی خدا نمی تواند به خدا برسد
البته این طور نیست که انسان ها بتوانند خودشان مسیر عبادت را مستقل از ولی خدا بپیمایند، بلکه رکن اصلی تحقق عبادت در همه زندگی بشر چه در حیات فردی و چه در حیات اجتماعی، ولایت آنهاست.باید دانست که نقطه اصلی مراقبه این است که خدای متعال برای ما اولیایی فرستاده. این ولی است که ما را تا قرب خدا پیش می برد. نعمت حقیقی که خدای متعال به ما داده، نعمت ولایت است.«خَلَقَکمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّی مَنَّ عَلَینَا بِکمْ [2] فَجَعَلَکمْ فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ [3] وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیکمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِکمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکیةً لَنَا وَ کفَّارَةً لِذُنُوبِنَا»[4] این حضور شما معصومین علیهم السلام منتی است که خدا بر ما گذاشته. اگر خدای متعال شما را در این خانه ها قرار نمی داد و در این قالب بدن ها تنزل نمی داد، اگر خدای متعال شما را به دنیا نمی فرستاد، شمایی که نور خدا هستید شمایی که اولیاء خدا هستید، اگر خدای متعال شما را نمی فرستاد و دست ما به شما نمی رسید، راه رسیدن به قرب الهی ممکن نبود.
معرفت حقیقی نسبت معصومین(ع)
فلسفه تسلیم محض بودن در مقابل ولی حق تعالی چیست؟ باید گفت اگر بناست خطای ما پاک و نفوس ما مطهر شوند راه رسیدنش این است: «جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیکمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِکمْ»[5] صلوات بر نبی اکرم(ص) یعنی مطهر دانستن حضرت از هر عیب است. معرفت این است که انسان پیامبر را مانند انسان های عادی نبیند، آدمی که به دنیا آمده و هوس هایی مثل ما دارد. باید دانست آنها در دنیا عهدی با خدای متعال بسته بودند و تمام حیاتشان در وفای به عهدشان می گذشت تا بتوانند دست ما را بگیرند. در پی قدرت و جاه و لهو و لعب نبودند.
صلوات موجب می شود انسان کم کم مطهر شود و ولایت آنها را بپذیرد. تا نور الهی در وجود انسان جاری نشده، انسان مطهر نیست. حقیقت طهارت، جریان نور خداست. چه در حیات فردی، چه در حیات اجتماعی. در عصر ظهور ولایت ولی الله محقق می شود. باید گفت حقیقت ولایت از عوالم بالا نازل شده تا عالم را پاک کند.بنابراین نقطه اصلی رسیدن به مقام تسلیم، پذیرش ولایت آنها، تصدیق آنها، و فرستادن صلوات بر آنهاست. باید ایشان را از هر عیب و نقص دور بدانیم و یقین کنیم که آنان آمده اند تا در این عالم، جریان حق را جاری کنند.
ارزش فروع دین در سایه ولایت
نماز، روزه و زکات اگر از تسلیم بگذرند اثر می گذارند. وگرنه این نماز هیچ کاری برای آدم نمی کند. این اعمال در عین اینکه فروع اسلامند، ولی بسیار مهمند. پس مهم این است که بفهمیم اساس، تسلیم بودن است و این اعمال طریق تسلیم شدن ما به ولایت آنها هستند؛ یعنی مثلاً اگر نماز طریق تسلیم بودن به ولایت آنها بود، رشد می آورد. «نَحْنُ الصَّلَاةُ فِی کتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّکاةُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ»[6] اگر حج طریق تولی به ولایت آنها بود قرب می آورد. اینها مناسک و راه های گوناگونی هستند که باید ما را به آن صراط برسانند: «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ»[7]
مراقبۀ صحیح نسبت به مقام ولایت
انسان باید اهل مراقبه و دقت باشد، اما وقتی فقط به جزئیات می پردازد، جهت گیری کلی را فراموش می کند. مثلاً شخصی می پرسید دهه محرم آدم شیرینی بخورد یا نخورد؟ پاسخ این است که بهتر است آدم غذای لذیذ نخورد. به ویژه روز عاشورا، ولی نباید نیت روزه کند؛ چون این از اعمال آل ابی سفیان است که به عنوان جشن روزه می گیرند، بهتر است تا انسان بعد از ظهر چیزی نخورد، بعد از ظهر هم با یک غذای ساده ای افطار کند تا یاد اهل بیت و گرسنگی و تشنگی اطفال امام حسین(ع) را زنده نگه دارد. البته آن غذایی که با نام حسین بر سر سفره می آید با بقیه غذاها فرق دارد. «جَعَلَ الشِّفَاءَ فِیتُرْبَتِهِ»[8] خاک کوی حسین با بقیه خاک ها متفاوت است.
اما اگر فکر، فقط مشغول این شود که این آب مربوط به مجلس امام حسین هست یا نه به درد نمی خورد. این مراقبه مطلوب نیست. مرحوم علامه مطهری می نویسد: فلان عارف به من گفت نماز که می خوانی فکرت کجاست؟ گفتم: در مفاهیم و توجه به معانی نماز. گفت: پس کی متوجه خدا هستی؟!باید گفت حضور قلب در عبادت غیر از حضور در معبود است. اگر فقط حضور در عبادت شد پس حضور در معبود چه می شود؟ البته حضور در معبود هم درجاتی دارد.
مراقبه های اصلی و فرعی
مراقبه واقعی باید درباره صحنه ملکوتی عاشورا و آن اهانت عظیم نسبت به ولی خدا صورت گیرد. حادثه ای که خون انسان را به جوش می آورد. توجه به سید الشهدا(ع)، بلایش، عبادتش، تحملش و مقام رضایتش، سجده حضرت در گودی قتلگاه، توجه به آن روح عظیم عبادت، توجه به شیطنت ابلیس در روز عاشورا، این موارد نیاز به مراقبه دارد. بعضی از مراقبه ها مانند مواردی که گفته شد در نهایت مستحب است. البته آن کسی که غرق در امام حسین(ع) است در روز عاشورا با ذکر عطش الحسین(ع) ومن معه فرمی بالماء من یده [9] نمی تواند چیزی بخورد. باید بدانید که سیر این عالم به سمت عصر ولایت در حرکت است. مسئولیت حرکت دادن این عالم، بر دوش شیعه افتاده. اگر شیعه هم به مراقبه های جزئی بپردازد و حرکت کلی مسئله را فراموش کند در حرکت به سمت ظهور ولایت مشکل ایجاد می کند.
اساس مراقبه، تسلیم بودن است
جهت گیری کلی این است که ما تسلیم ولی خدا باشیم. همه مراقبه باید بر این موضوع متمرکز شود. در این مسیر انسان باید واجبات را به جا بیاورد و محرمات را ترک کند. تا جایی که کم کم حتی یک مکروه هم از او سر نزند و مستحباتش هم ترک بشود؛ چون اینها طریق ولایتند. پس مراقبه در مناسک، نباید اصل باشد. مراقبه توحید، غیر از مراقبه اعمال است. اساس مراقبه و محاسبه باید بر تسلیم بودن باشد و باید در این مسیر فرهنگ سازی صورت گیرد. فرق شیعه با دیگران این است که شیعه راه رسیدن به خدای متعال را از طریق ولایت می داند. حتی انبیاء و اولیا هم از این راه رفته اند. هر که تسلیم تر باشد، مقرب تر است. پس، باید در تسلیم امر، فوق العاده باشیم.
سختی زندگی در هنگام ظهور
امام صادق(ع) فرمود: گویا می بینم در مسجد کوفه وجود مقدس امام زمان بالای منبر نشسته است. سیصد و سیزده نفر که صاحب علویه و پرچمداران حضرتند گرد او آمده اند. آنها فرماندهان حضرتند. این گروه چنان مقتدر و پاکند که وقتی صدای حضرت از کنار کعبه بلند می شود، همه 313 نفر در دم حاضر می شوند. می بینم حضرت روی منبر نشسته و دارند برای اینها صحبت می کنند. سپس نامه سر به مهری که مهر آن از طلا است را بیرون می آورند. مهر نامه از آن نبی اکرم(ص) است. امام زمان(عج) نامه را برای اینها می خوانند. برنامه این است که جز وزیر حضرت و یازده نقیب، همه می روند اطراف عالم را می گردند تا ببینند ولی اللهی جز امام زمان(عج) وجود ندارد.
انسان باید تسلیم باشد. زندگی در آن زمان بسیار سخت است. دست کم در سرآغاز راه، سخت می گذرد.مفضل می گوید: در طواف بودیم که امام صادق فرمودند: چرا اینقدر اندوهگینی؟ گفتم: همه قدرت در دست بنی عباس است. اگر دست شما بود چه اتفاقی می افتاد. آن وقت ما هم سهمی داشتیم. حضرت فرمود: در عافیت زندگی می کنید. حضرت که ظهور کند، مثل امیر المومنین(ع)، شب ها به سیاست و برنامه ریزی می گذرد. برنامه ریزی روز هم درگیری و کار است. خدا فعلا به خاطر شرایطی که پیش آمده، ما را در آن صحنه قرار نداده است.
آماده شدن برای ظهور
اگر می دانستید چه خواهد شد، آرزوی آمدن حضرت را نمی کردید. این سخن برای آدم هایی است که هنوز آماده نشده اند. اول باید آماده شد. وقتی حضرت می آیند، خیلی کار جدی است. اگر آمادگی نباشد، نمی شود خودت را برسانی. بنابراین، شیعه اول باید تسلیم شود و گوش به فرمان باشد. این فرهنگ تشیع است؛ تسلیم محض بودن به ولی خدا. انسانی که در این مسیر قرار می گیرد، به بصیرت دست می یابد و انسان ها، بر همین اساس زندگی اجتماعیشان را شکل می دهند.
تسلیم با دموکراسی جمع نمی شود
این همان نقطه اصلی درگیری فرهنگ تشیع با فرهنگ دموکراسی است. در فرهنگ دموکراسی غرب، بت نفس پرستیده می شود. جنگ اصلی ما هم با همین بت دموکراسی است. باید این بت دموکراسی بشکند. بتی که همه را فریب داده است. این جامعه زمینی است که به دموکراسی روی می آورد. جامعه ای که می خواهد رو به بالا برود، دموکراسی ندارد. نمی توان با تعارف و تکلف و تملق به جایی رسید. این کار شیطان است.
ولی خدا، میزان حق و باطل است
در طول زندگی، باید خودمان را آماده کنیم. از قبل هم برای حضرت تعیین تکلیف نکنیم. باید تسلیم دورنمایی باشیم که تصویر کرده اند: «قَوْلُهُ عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی یدُورُ حَیثُمَا دَار»[10] خود حضرت ترازوست و صراط است. نباید در عرض ولیمان، صراطی قائل شویم. ایشان خود راه مستقیم است. میزان حق و باطل، ولی خداست. هر چه با ولایت او تناسب داشت این حق است. در غیر این صورت باطل است.
وقتی حضرت می آیند، گویی دین جدیدی می آورند. بدعت ها، تحریف ها و ضلالت ها همه دگرگون می شوند. اگر انسان به چیزی جز ولی خدا دلبستگی داشته باشد، می خواهد برای حضرت دین خدا را تفسیر کند. خوارج موجودات خبیثی بودند. اشکالشان هم این بود که می خواستند به امیر المومنین دین داری یاد بدهند. نمی دانستند که دین، خود امیر المومنین است. این غلط فهمیدن دین، عبادت و رشد و سلوک است که مانع رشد می شود.
این تسلیم از سر بصیرت هم هست و بصیرت ها را هم بالا می برد. خود این تسلیم، آدم را نورانی می کند. انسان باید رو به نور بیاورد، تا نورانی بشود. اگر ما بناست نورانی بشویم، باید تسلیم شویم. باید هم به صورت جمعی و هم به صورت فردی، تسلیم باشیم. حضرت ولی عصر پس از ظهور دستورهای خاصی می دهند.
اطمینان کامل نسبت به ولی خدا
در روایت می خوانیم حضرت وقتی می آیند، به همراهانشان می گویند آب و غذا برندارید، میدان جنگ است. هیچ چیز برندارید. حضرت آثار انبیا را با خود به همراه دارند. از جمله آن سنگی که حضرت موسی داشتند که «اضْرِبْ بِعَصاک الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیناً قَدْ عَلِمَ کلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ»[11] آن سنگ همراه حضرت است. چیزهای دیگری هم هست. عده ای می گویند: او می خواهد ما را از گرسنگی بکشد. در روایت آمده است حضرت به سنگ اشاره می کنند و غذا و طعام و همه چیز برای خود و همراهانشان و مرکبشان فراهم می شود.
تسلیم بودن، رکن اصلی فرهنگ تشیع
در فرهنگ تشیع اصل اساسی انتظار، تسلیم بودن است. اگر انسان تسلیم شد، کم کم اخلاص هم پیدا می شود، انگیزه ها خالص و خدایی می شوند. یکی از اشتباه های اهل سلوک این است که گمان می کنند باید به کف بیاوری، ولی این گونه نیست. بلکه باید بدهند. باید بدانیم که حقیقت زهد، تسلیم و رضا، نورانیت است. ما باید اقدام کنیم تا از آن سو عطا شود و قدم به قدم با نور ولایت آنهاست که عالم حرکت می کند: «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ»[12] فرهنگ تسلیم باید در جامعه شیعه اشاعه پیدا کند. در مقابل فرهنگ دموکراسی و بت پرستی مدرن، باید فرهنگ شیعه رشد کند. ممکن است عناصر مثبتی در حرف های این گروه پیدا کنید. اما این عناصر مثبت را در یک ترکیب باطل قرار داده اند و از آن سمی مهلک ساخته اند. در فرهنگ تشیع باید این بت شکسته شود وگرنه، شیعه نمی تواند عصر ظهور را درک کند و همراه ولی خدا باشد.
تفاوت اصلی فرهنگ تشیع و فرهنگ غرب
حالا بعد از قرن ها شیعه را دعوت کنیم تا جامعه ای دموکراتیک بسازد؟ فرهنگ غرب و سکولاریزم در پی عرفی کردن و زمینی کردن زندگی بشر است. آنها می خواهند رابطه زندگی اجتماعی ما با ادیان، خدا، انبیا و با مفاهیم مقدس قطع شود. می گویند حوزه زندگی اجتماعی، حوزه رای و دموکراسی و آزادی است. خیر، حوزه عبودیت است. ما معتقدیم حقیقت آزادی معنوی و اجتماعی در سایه عبودیت محقق می شود، اما عبودیت اصل است، بت آزادی هم پرستیدنی نیست.
تفاوت اصلی ما این است که آنها بتی به نام آزادی درست کرده اند. این آزادی یعنی آزادی از عبادت خدای متعال. این بت آزادی، مادر همه بت هاست و بعد هم وقتی انسان را به بت نفس، بتی که می خواهد آزاد از عبادت و بندگی و مفاهیم قدسی باشد مبتلا کردند، همه جور بردگی را در پی خواهد داشت. این دسیسه ابلیس است: «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکما لَمِنَ النَّاصِحینَ»[13] شیطان قسمشان داد که من خیرخواه شما هستم. بخورید تا جاودانه شوید. اینجا هم همین طور است.
معنای درست آزادی
اساس همه بردگی تاریخی بشر، به خاطر همین میل به آزادی هایی است که شما می گویید. ما به آزادی معنوی باور داریم. آزادی از اسارت نفس و دنیا که مقدمه حرکت به سوی خدای متعال و عبودیت است. این در سایه عبودیت آشکار می شود. آزادی اجتماعی یعنی ستم نکردن به دیگران. این هم در سایه عبودیت پیدا می شود. اگر زندگی بشر با عبادت گره خورد، فداکاری و آزادی رخ می نماید. بنابراین، زندگی اجتماعی ما با تسلیم فاصله دارد. این دو موج استقلال طلبی و آزادی خواهی که در سده های اخیر رایج شده چقدر به حال بشریت مفید بوده؟ ما اکنون با یک موج جهانی روبه روییم. هم در مقابل سلطه به پا خواسته اند و هم در مقابل استعمار کهنه و هم استعمار نو.
موج سوم در مقابل جریان مادی
موج سومی که به نظر ما ایجاد شده موجی است که با جوشش معنویت خواهی کانون تشیع، یعنی دنیای تشیع با انقلاب اسلامی ایران آغاز گردیده است. موج جدید در جهان دشمن را به هراس انداخته است. باید این موج جدید را جهانی کرد. این موج دقیقا، موج مقابل جریان مادی است. این موج را باید موج معنویت خواهی دانست. ما باید با عمل، تمام توانمان را درگیر کردن این موج در جهان به کار بندیم. این همان چیزیست که آنها از آن می ترسند. کشیشان هم در مقابل این جریان قرار دارند. البته در همین راستا باید تسلیم بودن در مقابل امر ولی الله را برای تحقق اهداف عصر ظهور، اشاعه دهیم.
اکنون نقد تمدن مادی گری در خود غرب به سرعت رشد کرده است. ما هم باید این موج به راه افتاده در بستر معنویت را مغتنم بشماریم و فرهنگ نقد این تمدن مادی را که تمدن دنیاپرستی است و مانع تحقق ظهور است، آغاز کنیم. این چیزیست که به نظر می آید دورانش کم کم فرا رسیده است. البته شتاب دادن به این موج، به تدبیرهای بزرگ و کلان - آن هم در مقیاس جهانی - نیاز دارد که بخش عمده آن به دست مبارک خود حضرت هدایت می شود. در نهایت خواهند دید از دل این موج ها، معنویت خواهی در جهان ظهور پیدا می کند.
وظیفه ما در قبال موج بیداری جهانی
در این جریان ما باید رسالت خودمان را بشناسیم و به سمت این بیداری جهانی حرکت کنیم. اکنون نوبت بیداری جامعه جهانی است. ما باید به سرعت و در کنار تحکیم مبانی تشیع به رشد فرهنگ تشیع با اعتقاد به ولایت ولی الله بپردازیم. این می تواند علامت نزدیک شدن زمان ظهور باشد. به هر میزان که توجه به ولی الله بیشتر شود و مردم به مقام معرفت او تسلیم شوند، ظهور نزدیک تر می شود. اکنون جامعه جهانی هم باید این بصیرت را پیدا کند. گمان می کنم این گام اساسی به سمت عصر ظهور برداشته شده است. یکی از کانون های اصلی این موج در دنیای شیعه و جهان، عاشورا است.
تضاد فرهنگ عاشورا با سکولاریزم
یکی از مسائلی که سکولارها می کوشند با آن دست و پنجه نرم کنند، عاشورا است. در همین راستا مقالاتی نوشته اند که چگونه می شود عاشورا را به سکولاریزم نزدیک کرد. بنیاد سکولاریزم یک دین حداقلی است. این ربطی به زندگی اجتماعی ندارد و با عاشورا نمی سازد. فرهنگ عاشورا، فرهنگ حاکمیت اسلام است. فرهنگ دین حداکثری است. آنها می گویند: سکولاریزم یک واقعیت است، عاشورا هم یک واقعیت است. باید این ها را جمع کنیم. باید فرهنگ عاشورا را به نفع سکولاریزم تفسیر کنیم.
آنها متوجه نیستند که فرهنگ عاشورا محور هجوم به فرهنگ سکولاریزم است. ظرفیت فرهنگ دنیاپرستی، ظرفیتی نیست که عاشورا را در خودش هضم کند. فرهنگ عاشوراست که بیداری جهانی را به سمت پذیرش عبادت خدای متعال می برد. شما نمی توانید این بندگی اعظم را به نفع دنیا پرستی تفسیر کنید. تفسیر کردن عاشورا به نفع سکولاریزم، یعنی تفسیر این عبادت عظیم به نفع پرستش دنیا. شیطان از روز اول می خواست این کار را انجام دهد، راه های مختلفی را هم پیمود. اما عظمت عاشورا شوکت پوشالی او را در هم شکست. این موج معنویت با محوریت عاشورا، موجی نیست که بشود با آن در افتاد. این یک موج خدایی است «السَّلَامُ عَلَیک یا ثَارَ اللَّهِ»[14] هر کجای عاشورا را بخواهی معنا کنی، یعنی حکومت دینی، یعنی حاکمیت خدا، یعنی عبادت، یعنی جریان عبادت در زندگی بشر.
یک نفر پرچم برداشته و 72 نفر طرفدار پیدا کرده، در همان شهری که برایش نامه نوشتند، فرد دیگری حاکم است و در مقابل او قرار دارد. این حاکم در طول چند روز توانسته سی هزار نفر از کوفه بیاورد. حالا مردم طرفدار چه کسی هستند؟ کدام اکثریتند؟ براساس دموکراسی مادی گری، شما حق نداشتی بجنگی بسیار نادرست است که عاشورا را بر اساس فرهنگ سکولاریسم تصویر کنیم. این شدنی نیست.
ذکر مصیبت حضرت علی اکبر(ع)
السَّلَامُ عَلَیک یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِک وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِک عَلَیکمْ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ [15]
ای جوان من پدر پیر تو هستم
پدر پیر و زمین گیر تو هستم
سخنی گوی و دلم را خوش کن
تو که آتش زده ای خاموش کن
ای جگرگوشه من لب وا کن
شاد و خرسند دل بابا کن
از امام حسین اجازه گرفت به طرف میدان رفت. ولی نظر الیه نظر آیس منک. گویا رسول الله(ص) به میدان می رود. ببین با دل امام حسین چه کرده اید. وقتی یوسف می خواست از یعقوب جدا بشود با اینکه یعقوب می دانست یوسف زنده می ماند با اینکه او را به دست برادرانش می سپرد، ولی چون می دانست بلا برای یوسف تقدیر شده گریست. یوسف را بردند. دوید و یوسف را در آغوش گرفت. نمی توانست از یوسف دل بکند. یوسف هم همینطور. نوشتند تا در زندان بود برای فراق یعقوب گریه می کرد.
حالا ببینید چه به امام حسین گذشته است. یوسف کجا أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسول الله[16] کجا. برادران کجا و این گرگ های درنده بیابان کربلا کجا. یعقوب کجا، امام حسین کجا. همه دلها از ازل مجذوب امام حسین بوده. در لحظه وداعش هر دستی که به گردنش حمایل می شد دیگر نمی خواست جدا شود.امام حسین به او اجازه داد، ولی دلش پیش شبیه پیغمبر خداست. درست است که علی اکبر به میدان رفته، ولی دلش پیش امام حسین است. نمی دانم کدام یک دیگری را جذب کردند؟ آیا علی آب را بهانه کرده بود یا امام حسین بود که راضی نشده بود؟ علی اکبر آمد تا دوباره با امام حسین وداع کند و اجازه بگیرد. رفت و این بار صدایش از میدان بلند شد: ابتا علیک منی السلام. [17] همین طور که امام حسین کنار خیمه منتظر بود، دیدند حال حضرت تغییر کرد. به سرعت به طرف میدان آمد. مقاتل نوشتند با زانو به طرف علی حرکت کرد. مقابل لشکر بلند بلند گریه کرد. سر علی را به دامن گرفت. خون از دهانش پاک کرد. از ته دل صدا زد: ولدی علی ولدی علی. ولی افسوس پاسخی نشنید. وقتی آمده بود که دیگر: فقطّعوه بأسیافهم إرباً إربا [18] مقاتل نوشتند خم شد، صورت روی صورت جوانش گذاشت: عَلَی الدّنیا بَعدَکَ العَفا. فَقَدِ استَرَحتَ مِن هَمّ الدّنیا وَ غَمّها وَ شَدائِدِها، وَ قَد بَقِی أَبوکَ وَحیداً فَریداً. [19]
پی نوشت ها:
[1]. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 2، ص 613.
[2]. همان.
[3].همان.
[4].همان.
[5].همان.
[6]. بحار الأنوار، مجلسی، ج 24، ص 303.
[7]. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 2، ص 613.
[8] . وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج 14، ص 537.
[9]. مع الرکب الحسینى، عزت الله مولایی، ج 4، ص 114.
[10]. إعلام الورى بأعلام الهدى، شیخ طبرسی، ص 159.
[11]. الأعراف: 160.
[12]. الکافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 145.
[13]. الأعراف: 21.
[14]. الکافی، شیخ کلینی، ج 4، ص 575.
[15]. مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا.
[16]. اللهوف، سید بن طاووس، ص 112.
[17]. همان.
[18]. مع الرکب الحسینى، عزت الله مولائی، ج 4، ص 361.
[19]. مع الرکب الحسینى، عزت الله مولائی، ج 4، ص 404.