راه تحليل حضور قلب
شخص با ايمان بايد حريم او امر الهى را بسيار بزرگ بشمارد، از عظمت پروردگار خويش خائف باشد و رحمت واسعه پروردگارش شرمسار باشد. شخص با ايمان هرگز از اين حالات خالى نمى شود، اگر چه همه اعمالش را در حد تمام و كمال انجام دهد و بر آن يقين پيدا كند. چنين شخص با ايمانى كه در تمام لحظات عمر از اين حالت خالى نيست، ديگر نبايد در حين اشتغال به نماز از اين حالات خالى باشد، مگر اين كه خاطرش آشفته باشد و از مناجات پروردگار غفلت ورزد و به جاى راز و نياز به اوهام و افكار پراكنده پردازد. روى اين بيان بهترين راه ايجاد حضور قلب و توجه خاطر، مبارزه جدى با هجوم افكار پراكنده است. براى دفع هجوم افكار و اوهام راهى جز دفع انگيزه هاى آن نيست، براى اين كه افكار پراكنده به انسان فشار نياورد بايد علل و اسباب آن را از بين برد. علل هجوم اين افكار دو نوع است : خارجى و داخلى.
۱ - امور خارجى
مانند اصواتى كه به گوش مى رسد و يا صورى كه بر مردمك ديده ظاهر مى شود. اين ديدنيها و شنيدنيها هنگامى كه در معرض ديد و شنيد انسان قرار بگيرند، افكار انسان را به سوى خود جذب مى كنند تا او را از چيزى به چيزى، از شاخه اى به شاخه اى و از موضوعى به موضوع ديگرى سوق دهند و به انديشيدن در پيرامون آنها وا دارند، آنگاه برخى از اين موضوعات، موضوعات ديگرى را تداعى مى كنند و انسان را به افكار دور و دراز وا مى دارند. كسيكه اراده قوى و همت عالى دارد در برابر هجوم اين افكار چون كوه مى ايستد و دستخوش اوهام نمى شود، ولى غالب مردم كه از چنين اراده و همتى محروم هستند دستخوش افكار و اوهام مى شوند و نمى توانند نيروى متخليه را يك جا متمركز كنند، آنها بايد براى مبارزه با هجوم اين افكار، اسباب و عوامل اين افكار را از بين ببرند، مثلا ديدگان خود را فرو بندند، در خانه تاريك نماز بخوانند، آنچه انسان را مشغول مى كند در نمازگاه باقى نگذارند و يا در نزديكى ديوار نماز بخوانند كه ديدگاهشان بسيار محدود باشد و چيزى در معرض ديد آنها نباشد.
چنين افرادى هرگز نبايد در مكانهايى نماز بخوانند كه خيابانها در معرض ديدشان قرار بگيرد، هرگز نبايد در مقابل تابلو و يا هر شى ء هنرى كه فنون هنر در آن به كار رفته نماز بخوانند و يا بر روى فرشهاى جالب و رنگ آميزى شده اى كه افكار شان را جذب مى كند نماز بخوانند. از اين رهگذر برخى از عبادت گزاران در خانه هاى كوچك و تاريك و در اطاقهاى مخصوصى نماز مى خوانند كه طول و عرض آن فقط براى ايستادن و نشستن يك نفر كافى بود، تا به اين وسيله رشته افكارشان گسسته نشود و در كوچه و بازار به سياحت نرود و در صحنه داد و ستد وارد نشود.
شايسته است كه انسان مادامى كه از راهى ديگر مى تواند جلو تشتت افكار را بگيرد، چشم فروبستن را انتخاب نكند، بلكه در عين اين كه مراقب خويش است با چشم باز نماز كند و چشمش را به جاى مهر و سجاده اش بدوزد و از چشم چرانى در پيرامون خود بپرهيزد. فقط در صورتى كه با چشم باز از انجام وظيفه فرو ماند، به ناچار ديده فرو بندد. زيرا نگاه كردن به محل سجده در حال قيام اگر چه مستحب است، ولى در موردى كه نگاه كردن موجب پراكندگى افكار شود، آنچه به وسيله نگاه از دست مى دهد از اين كار مستحبى اهميتش بيشتر است. اين رهگذر به ناچار از اين وظيفه استحبابى چشم بپوشد و ديدگان خود را فرو بندد.
هنگامى كه براى نماز ايستاده و ديده به محل سجده دوخته است، در ذهن خود مجسم كند كه در برابر خداى قادر متعالى ايستاده كه او را مى بيند و از آنچه در اعماق دلش مى گذرد آگاهست، اگر چه ديگران نيز او را مى بينند (ولى آنها از درون او آگاه نيستند و نمى توانند خيرى را به سوى او جلب كنند يا ضررى را از او دفع كنند).
نمازگزار بايد متوجه باشد كه توجه به خدا منحصرا بايد با قلب او باشد و درونش متوجه حضرت احديت باشد، اما سر و صورت او آيينه دل و تابع و پيرو دلست و توجه سر و صورت به تنهايى ارزش ندارد.
نمازگزار بايد اين معنى را در ذهن خود مجسم كند كه اگر روى دل را از خداى متعال بگرداند، ممكن است خداوند نيز او را از رحمت واسعه اش محروم نمايد و او را از مقام قرب خود دور سازد و توفيق خدمت و عبادت را از او سلب كند.
بنده اى كه دامن خدمت به كمر بسته، در برابر سيد و مولاى خود ايستاده، چگونه ممكن است از او روى بتابد و افكارش را در غير آنچه مولى مى خواهد به كار اندازد؟! كه بيگمان چنين كارى موجب محروميت او از توفيق بندگى خواهد بود. كجا رسد كه آن مولى، خداى قادر متعالى باشد كه او را آفريده و همه مقدراتش را تقدير نموده است. كه هرگز طرف مقايسه با ديگر مولى ها نيست. و در حديث آمده است :
ان الله لا ينظر الى صوركم و لكن ينظر الى قلوبكم :
«خداى متعال هرگز به صورتهاى شما نگاه نمى كند، بلكه به دلهاى شما نگاه مى كند(۱۷۷) » رعايت نكات ياد شده و نكاتى نظير اينها، جلو تشتت افكار را مى گيرد و انسان را در برابر علل خارجى تشتت افكار بيمه مى كند.
۲ - امور داخلى
علل داخلى تشتت افكار از علل خارجى شديدتر است و مبارزه با آن سخت تر است. زيرا كسى كه افكارش دستخوش امواج سهمگين اقيانوس زندگى شده، و رشته ارتباطش در هم گسسته، و طاير افكارش از شاخه اى به شاخه اى مى پرد، فرو بستن ديده او را سودى نمى بخشد، كه افكارش در يك نقطه تمركز پيدا نمى كند، كه آنچه در دل جاى گرفته براى پراكندگى خاطر كافيست. براى مبارزه با اين نوع تشتت افكار مناسب تر اين است كه نمازگزار خود را به فهم معناى مطالب نماز وادار كند، تا هر مطلبى كه به زبان مى راند معناى دقيق آن را بفهمد و روى آن تأمل كند و خود را با آن مشغول سازد تا افكار پراكنده در دلش جاى نگيرد.
براى تقويت اين معنى شايسته است كه پيش از تكبيرة الاحرام ياد آخرت كند و وقوف در عرصات محشر و موقف حساب و كتاب را به ياد آورد و فزع اكبر و هول مطلع (وحشت همگانى) روز رستاخيز را با خود بازگو كند و دلش را از مطالب دنيوى و افكار پراكنده خالى گرداند و در چنين حالى تكبيرة الاحرام بسته، وارد نماز شود و چيزى را اجازه ندهد كه وارد قلب شده، آن را مشغول سازد. اين راه آرامش دل و تسكين خاطر است. اگر با اين مسكن دلش آرام نشود، لازم است از يك داروى مؤ ثرى استفاده كند كه ريشه اضطرابها را بخشكاند و آن اين كه در مورد مشاغلى كه قلب او را مشغول مى كنند نيك بينديشد، پس از انديشه كامل خواهد يافت كه همه آنچه ذهن او را به خود متوجه مى كند و او را از حضور قلب باز مى دارد كارهاى به ظاهر مهمى است كه براى او با اهميت جلوه كرده است، ولى همه آنها در ارتباط با جهانى فانى و خواسته هاى نفسانى اوست. آنگاه نفس خويش را براى اين خواسته ها و دلبستگى ها سرزنش كند تا رشته اين پيوندها گسسته شود و ريشه اين رابطه ها كنده شود و بداند كه هر چيزى كه او را از نمازش باز مى دارد و حضور دل را از او باز مى ستاند، ضد دين است و از جنود ابليس است، كه ابليس دشمن بزرگ بنى آدم است و بايد او را از كشور تن بيرون كرد و هرگز وسوسه هاى او را در دل راه نداد.
آورده اند كه يكى از بزرگان در خانه اى مشغول نماز بود، كه بالهاى زيباى پرنده اى نظر او را جلب كرد، آن پرنده از شاخه اى به شاخه اى پريد و آن شخص نمازگزار مدتى چشم به او دوخت و طاير انديشه را به دنبالش روان ساخت تا از نماز غفلت كرد و تعداد ركعاتش را فراموش كرد. براى ابراز ندامت از اين غفلت و به اميد جبران آن كار ناشايست، آن خانه را در راه خدا وقف كرد! آرى مردان خدا براى مبارزه با هجوم افكار پراكنده و كفاره غفلت از توجه قلبى چنين مى كردند.
برخى از مردان خدا هنگامى كه يك نماز با جماعت از آنها فوت مى شد آن شب را تا به صبح احياء مى كردند، تا شايد فضيلت نماز جماعت را خداوند به آنها عنايت فرمايد.
يكى از بزرگان نماز مغرب را از اولين وقت خود به تاءخير انداخت تا دو ستاره در آسمان طالع شد، دو برده در راه خدا آزاد كرد تا كفاره تاءخير نماز او وقت فضيلتش باشد.
يكى از مؤمنان نماز صبحش قضا شد و براى كفاره آن بنده اى را آزاد كرد.
همه اينها براى مبارزه با نفس و بازداشتن نفس از غفلت است تا ديگر چنين فرصتهاى ارزنده را از دست ندهد و از پاداشهاى الهى كه براى عبادت گزاران آماده شد غفلت نكند.
اين تنها راه مبارزه با تهاجم افكار پراكنده است و اين داروى قطعى ريشه كن سازى علل و عوامل تشتت افكار است.
داروهاى مسكنى كه قبلا گفتيم براى كسانى مفيد است كه خواسته هاى نفسانى اش ضعيف باشد و مبارزه با آن برايش آسان باشد. اما در موردى افرادى كه اميال نفسانى اش قوى باشد، داروهاى مسكن مؤ ثر نيست، زيرا در آن جا كشش نيرومندى از دو طرف موجود است، از يك سو انسان آنها را به سوى خودى مى كشد و از طرف ديگر آنها انسان را به سوى خود مى كشند، تا سرانجام آنها پيروز مى شوند و در اعماق دل انسان جاى مى گيرند و از آغاز تا فرجام نماز لحظه اى را براى انسان خالى نمى گذراند تا به ياد خدا و حضور قلب و توجه به خدا بينديشد. يك نمونه آن مردى است كه تصميم گرفت نمازى با توجه قلبى بخواند و به چيزى نينديشد. از اين رو زير درختى به نماز پرداخت، چون افكارش را يك جا متمركز ساخت صداى پرندگان افكارش را مشوش ساخت، چوبى به دست گرفت و آنها را پراكنده ساخت. تا افكارش را متمركز نمود باز صداى پرندگان از فراز درخت بلند شد و رشته افكارش را بگسست. چندين بار به سوى نماز و حضور قلب بازگشت و گنجشكان به درخت و آواز خوانى بازگشتند و او با چوبدستى به پراكنده ساختن آنها همت گماشت و سرانجام به مقصود خود نايل نشد. ظريفى گفت : اگر مى خواهى از فتنه مرغان رهايى يابى بايد درخت را از ريشه و بن بركنى.
آرى تا ريشه شهوات از دل كنده نشده باشد، افكار شيطانى و تمايلات نفسانى از دل بيرون نمى رود و به طورى كه پرندگان از درخت دل نمى كنند و مگسها از پليديها جدا نمى شوند، اين افكار نيز از دل بيرون نمى رود. كه مگس را هر چه برانى برگردد و به همين سبب «ذباب» ناميده مى شود كه «كلها ذب آب» (هر قدر رانده شود باز گردد).
دل انسانى نيز همواره مورد تهاجم اين افكار است و هر قدر آنها را برانى، حريص تر مى شوند و با تلاش بيشتر باز مى گردند و هجوم مى آورند. و بسيار به ندرت اتفاق مى افتد كه قلب انسانى از هجوم اين افكار باز دارنده از توجه قلبى خالى باشد. همه اين تشتت افكار و تهاجم اوهام را يك چيز جمع مى كند و آن «حب دنيا» است كه طبق احاديث : «راءس كل خطيئة» مى باشد.(۱۷۸) آرى محبت دنيا سر سلسله همه گناهان است، هر پليدى از آن ناشى مى شود و هر نقصى از آن پديد مى آيد، كسى كه دلش را بر محبت دنيا وا دارد و به هر حطام دنيوى روى آورد و دنيا را براى دنيا بخواهد (نه به عنوان توشه آخرت) ديگر طمع درك لذت مناجات را نداشته باشد، كه هر كس براى حطام دنيا فرحناك باشد براى مناجات پروردگار احساس فرح نخواهد كرد. هر كس هر چيزى را كه روشنايى چشم خود بداند همه همت خود را در راه آن صرف مى كند، كسى كه دنيا را نور ديده و روشنايى دل خود مى داند به ناگزير همه هم و غم خود را در اين راه صرف مى كند. چنين افرادى نيز نبايد تلاش و مبارزه با تشتت افكار را ترك كنند، بلكه بايد تلاش كنند كه دلشان متوجه خدا و ياد خدا شود و به قدر امكان از تهاجم اين افكار پراكنده در امان بماند.
اما كسى كه دنيا به او روى مى آورد ولى او خود را در برابر دنيا نمى بازد، بلكه آنچه از جاه و ثروت به دست مى آورد در راه آخرت و تحصيل رضاى الهى صرف مى كند و دنيا را وسيله آخرت قرار مى دهد، باكى براى او نيست، كه چنين دنياى خود در مسير آخرت است و وسيله تقرب به پروردگار، چنان كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآله مى فرمايد:
نعم العون على تقوى الله الغنى :
«مال و ثروت چه كمك خوبى بر تقوى و پرهيزگارى است(۱۷۹) ».
آرى ثروت و جاه و مقام مى تواند بهترين يار و ياور انسان در تقوى و پرهيزگارى باشد، جز اين كه اين جا محل لغزش انسانها و فريب خوردن مردمان و محل پياده شدن نقشه هاى شيطان مكار است و اراده بسيار قوى مى خواهد كه در اين جا مقاومت كند و تسليم خواسته هاى نفس نشود و دنيا را به عنوان پشتوانه آخرت و وسيله تقرب به خداوند قرار دهد. كسى كه از نعمتهاى الهى برخوردار است بايد زود زود خودش را بيازمايد تا ناخودآگاه در مسير دنياپرستى قرار نگيرد و دنيا در نزد او به عنوان هدف جلوه نكند، چنان كه افراد بسيارى دنيا را وسيله قرار داده اند و از دنيا براى آخرت استفاده كرده اند و در طول مدت به سوى آن جذب شده اند و «وسيله »تبديل به «هدف» شده است.
اين درد و اين هم درمان. البته اين درمان براى افرادى كه در برابر خواسته اى نفس مغلوب باشند بسيار سخت و ناگوار است، از اين رهگذر آنها از اين درمان چشم مى پوشند و درد در آنها به حالت مزمن و صعب العلاج در مى آيد. از اين رهگذر بزرگانى را سراغ داريم كه تلاش كرده اند در تمام عمرشان فقط دو ركعت نماز بخوانند كه در آن، مسائل دنيوى از دلشان خطور نكند و موفق نشده اند، ديگر براى من و شما احتمال چنين توفيقى بسيار ضعيف است.
اكنون كه ما اين سعادت را نداريم كه همه نمازهايمان با حضور قلب انجام پذيرد، پس ايكاش لااقل اين سعادت را مى داشتيم كه نصف نمازهايمان و يا ثلث نمازهايمان از وسواس خناس تهى مى شد و ما حداقل مصداق اين آيه شريفه مى شديم كه :
خلطوا عملا صالحا و اخر سيئا:
«اعمال شايسته را با اعمال نكوهيده مخلوط كردند(۱۸۰) ».
جاى ترديد نيست كه اقبال به دنيا و اقبال به آخرت هر دو در قلب جاى مى گيرد، انسان هر چه به دنيا اهتمام بورزد، از اقبال به آخرتش كم مى شود، مانند ظرفى كه از سركه پر است اگر آبى در آن ريخته شود، به همان مقدار كه در آن آب ريخته مى شود، از سركه آن بيرون مى ريزد.
خداوند ما و شما را به راه راست هدايت كند و در صراط مستقيم ثابت قدم فرمايد.
۱۷۷- بحار: ج ۷۰ ص ۲۴۸ و قريب به اين مضمون : صحيح مسلم : ج ۴ ص ۱۹۸۷، مسند احمد: ج ۲ ص ۲۸۵ و ۵۳۹، ابن ماجه : ج ۲ ص ۱۳۸۸، كنزالعمال : ج ۳ ص ۲۳ و ۴۲۱.
۱۷۸- بحار: ج ۵۱، ص ۲۵۸، ج ۷۰ ص ۲۳۹ و ۳۱۵، ج ۷۳ ص ۲۰، ۵۹ و ۱۱۹، ج ۷۸ ص ۲۳، مجمع البيان : ج ۷ ص ۱۹۴.
۱۷۹- فروع كافى : ج ۵ ص ۷۱، الفقيه : ج ۳ ص ۹۴، وسائل الشيعه : ج ۱۷ ص ۲۹ و تحف العقول ص ۴۱.
۱۸۰- سوره توبه، آيه ۱۰۲.
منبع:کتاب اسرار نماز شهید ثانی