فلسفه عبادت
عبادت به معناي اظهار ذلّت، عاليترين نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهميّت آن، همين بس كه آفرينش هستي و بعثت پيامبران (عالم تكوين و تشريح) براي عبادت است. خداوند ميفرمايد:
»و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون»[1]
هدف آفرينش هستي و جن و انس، عبادت خداوند است.
كارنامه همه انبياء و رسالت آنان نيز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:
«و لقد بعثنا في كلّ امّة رسولاً أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطّاغوت»[2]
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران، عبادت خدا بوده است.
روشن است كه خداي متعال، نيازي به عبادت ما ندارد، «فانّ اللّه غنيٌّ عنكم»[3] و سود عبادت، به خود پرستندگان بر ميگردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودي براي معلّم ندارد.
آنچه انسان را به پرستش و بندگي خدا وا ميدارد (يا بايد وادار كند) اموري است، از جمله:
1ـ عظمت خدا
انسان وقتي خود را در برابر عظمت و جلال خدايي ميبيند، نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فرو تني ميكند. آن سان كه در برابر يك دانشمند و شخصيت مهم، انسان خويشتن را كوچك و ناچيز شمرده، او را تعظيم و تكريم ميكند.
2ـ احساس فقر و وابستگي
طبيعت انسان چنين است كه وقتي خود را نيازمند و وابسته به كسي ديد، در برابرش خضوع ميكند.
وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چيز، نيازمند به اوييم. اين احساس عجز و نياز، انسان را به پرستش خدا وا ميدارد. خدايي كه در نهايت كمال و بي نيازي است. در بعضي احاديث است كه اگر فقر و بيماري و مرگ نبود، هرگز گردن بعضي نزد خدا خم نميشد.
3ـ توجّه به نعمتها
انسان، همواره در برابر برخورداري از نعمتها، زبان ستايش و بندگي دارد. ياد آوري نعمتهاي بيشمار خداوند، ميتواند قويترين انگيزه براي توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجاتهاي امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمتهاي خداوند، حتي قبل از تولّد انسان، به ياد آورده ميشود و از اين راه، محبت انسان به خدا را زنده ميسازد آنگاه در خواست نياز از او ميكند. خداوند هم ميفرمايد:
»فليعبدوا ربَّ هذا البيت، الّذي أطعمهم من جوعٍ و ءامنهم من خوفٍ»[4]
مردم پروردگار اين كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگي سير شان كرد و از ترس، ايمنشان نمود.
در آيهاي ديگر است كه پروردگارتان را بندگي كنيد، چون شما را آفريد.
4ـ فطرت
پرستش، جزئي از وجود و كشش فطري انسان است. اين روح پرستش، كه در انسان فطري است، گاهي در مسير صحيح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستي» ميرسد، و گاهي انسان در سايه جهل يا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و گاو و پول و ماشين و همسر و پرستش طاغوتها كشيده ميشود.
انبياء براي ايجاد حسّ پرستش نيامدهاند، بلكه بعثت آنان، براي هدايت اين غريزه فطري به مسير درست است.
علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ ليخرج عباده من عبادة الأوثان الي عبادته»[5] خداوند، محمّد ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بتپرستي، به خدا پرستي دعوت كند.
بيشتر آيات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحيد در عبادت ميكند، نه اصل عبادت. زيرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكي هست، ولي اگر راهنمايي نشود، به جاي غذا، خاك ميخورد و لذّت هم ميبرد!
اگر رهبري انبياء نباشد، مسير اين ميل فطري منحرف ميشود و به جاي خدا، معبودهاي دروغين و پوچ پرستيده ميشود. آنگونه كه در نبود حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ و غيبت چهل روزهاش، مردم با اغواي سامري، به پرستش گوسالهي طلايي سامري روي آوردند.
فلسفه عبادات
احكام و برنامههاي عبادي اسلام، همه حكمت و فلسفه دارد:
اولاً: به دليل صدها آيه و حديث، كه مردم را به تعقّل و تفكر فرا ميخواند و هيچ مكتبي به اندازه اسلام به انديشيدن دعوت نكرده است.
ثانياً: يكي از انتقادهاي شديد قرآن بر مشركان و بت پرستان، تقليد كور كورانه و بي دليل از نياكان است.
ثالثاً: خود قرآن، بارها در كنار بيان احكام و دستورها، به دليل آن هم اشاره كرده است. امامان معصوم نيز در روايات، به بيان اين حكمتها پرداختهاند و دانشمندان اسلام، گاهي به تأليف كتاب هايي پيرامون اين موضوع اقدام كردهاند.[6]
به علاوه، با پيشرفت دانش بشري، روز به روز پرده از اسرار احكام الهي و دستورهاي ديني برداشته ميشود و هر چه از عمر اسلام ميگذرد، بر عظمت و جلوهي آن افزوده ميگردد.
با توجه به همهي نكات فوق، ياد آور ميشود كه:
1ـ لازم نيست دليل همه احكام را، همه مردم در همه زمانها بدانند. گاهي دليل برخي از آنها الآن روشن نيست ولي گذشت زمان، آنرا روشن ميسازد.
2ـ در فلسفه احكام، تنها نبايد نظر به فوايد و آثار مادّي آنها داشت و تنها به بعد اقتصادي و بهداشتي و... توجه كرد و از آثار روحي و معنوي آخرتي آن غافل بود.
3ـ كسي كه خدا را حكيم و دستورهايش را بر اساس حكمت ميداند، نبايد بخاطر اينكه امروز دليل حكمي را نميداند از انجام آن تخلّف كند. مريض، اگر بگويد: تا از خواص دارو آگاه نشوم مصرف نميكنم، از درد خواهد مرد. البته بايد دارو را مصرف كند و در صدد شناخت هم باشد.
4ـ در هر جا كه از قرآن و حديث، دليل محكمي بر فلسفه حكمي نداريم، بهتر است ساكت باشيم و با يك سري توجيهات و حدسيّات دليل تراشي نكنيم.
5ـ اگر از بعضي اسرار جهان هستي آگاه شديم، مغرور نشويم و توقع نداشته باشيم كه دليل همه چيز را بدانيم.
6ـ از مدار عادي خارج نشويم و به دامن وسوسهها نيفتيم، همچنانكه مردم در مراجعه به پزشك، خود را در اختيار او قرار ميدهند يا براي تعمير اتومبيل خود، مكانيك را سؤال پيچ نميكنند (چون به آگاهي پزشك و مكانيك، اعتقاد و باور دارند) در مسائل ديني هم كه به قانون خدا گردن مينهند، بايد بپذيرند و عمل كنند. چرا كه خداوند، هم مهربانتر است، هم داناتر و حكيمتر. هم آينده را ميداند، و هم آثار ظاهري و باطني و نهان و آشكار را.
7ـ اگر گوشهاي از اسرار حكم خدا را دانستيم، نبايد خيال كنيم بر همهي اسرار واقف گشتهايم. آنكه دست خود را در دريا فرو ميبرد، حق ندارد پس از بيرون آوردن دستش، به مردم بگويد: اين همهي آب درياست، بلكه بايد بگويد: از آب دريا، اين مقدار به سر انگشت من رسيده است. آنكه فلسفهي حكمي را بفهمد، نميتواند خيال كند كه آنچه فهميده، تمام است و ديگر جز آن چيزي نيست. مگر با عقل و فكر محدود انساني، ميتوان به عمق احكامي كه از علم بي انتهاي خدا سر چشمه گرفته، پي برد؟
8ـ همان عقلي كه ما را به فهميدن فلسفهي احكام دعوت ميكند، همان ميگويد: اگر جايي ندانستي، از آگاهانِ با تقوا بپرس. اين همان تعبّد در مقابل اولياء دين است.
اينك، پس از اين مقدّمات، نمونه هايي را از قرآن و حديث نقل ميكنيم كه اشاره به فلسفهي احكام دارد.
امّا قرآن:
دربارهي نماز ميگويد: نماز، انسان را از فحشاء و منكر باز ميدارد.[7]
در جاي ديگر ميگويد: نماز را براي ياد و توجّه به من بپا دار.[8]
و در جاي ديگر: با ياد خدا، دلها آرام ميگيرد.[9]
درباره روزه ميگويد: روزه بر شما واجب شد، تا آنكه اهل تقوا شويد.[10] چون بيشتر گناهان، از فوران غريزهي غضب و شهوت است.
روزه، جلوي طغيان آنها را ميگيرد و تقوا پديد ميآورد. و به همين جهت، آمار جنايات و جرايم در ماه رمضان كاهش مييابد.
دربارهي حج ميگويد: به زيارت حج بروند، تا منافعي فراوان بدست آورند.[11] فوائد و آثار اجتماعي و سياسي حج، چيزي نيست كه جاي شك و شبهه باشد.
درباره زكات ميگويد: از مردم و اموالشان زكات بگير، تا آنان را (از روح بخل و دنيا پرستي) پاك كني.[12]
درباره قمار و شراب ميگويد: شيطان توسّط آنها ميان شما دشمني و كينه برقرار ميكند و شما را از ياد خدا دور ميسازد.[13]
و قصاص را، مايه حيات اجتماع ميداند[14] چرا كه در جامعه، اگر جنايتكار، به كيفر نرسد، آن جامعه مرده و جنايت پرور و مظلوم كوب ميشود و امنيّت (كه حيات اجتماعي است) از ميان ميرود.
اينها نمونه هايي از آيات قرآن بود كه به آثار و حكمتهاي احكام الهي اشاره داشت.
امّا حديث:
از ميان انبوه احاديث دربارهي اين موضوع، تنها به چند جمله از يكي از سخنان امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در نهج البلاغه اشاره ميكنيم:[15]
»فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشرك و الصلوةَ تنزيهاً عن الكِبر و الزكوة تسبيباً للرّزق...»
خداوند، ايمان را براي پاكسازي از شرك، واجب ساخت و نماز را براي پاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازي براي رزق و روزي و...
ايمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشقهاي پوچ و تكيهگاههاي ناتوان نجات ميبخشد.
نماز، كه توجه به سرچشمهي همهي بزرگيها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است، كبر را از انسان ميزدايد.
زكات، مهرههاي از كار افتادهي جامعه را به كار مياندازد و محرومان و ورشكستگان را به نوا و قدرت ميرساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دلها زنده ميسازد و محبّت مال و دنيا، از دل زكات دهنده بيرون ميرود.
[1] . ذاريات/56.
[2] . نحل/36.
[3] . زمر/7.
[4] . قريش/3ـ4.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 147.
[6] . مانند: علل الشرايع از صدوق و دهها كتاب دربارهي اسرار نماز و حج و... .
[7] . «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر» عنكبوت/45.
[8] . «اقم الصلوة لذكري» طه/14.
[9] . «الا بذكر الله تطمئن القلوب» رعد/28.
[10] . «لعلكم تتّقون» بقره/183.
[11] . «لشهدوا منافع لهم» حج/28.
[12] . «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم» توبه/103.
[13] . «يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء و يصدّكم عن ذكر الله» مائده/91.
[14] . «ولكم في القصاص حياة...» بقره/179.
[15] . نهج البلاغه، صبحي صالح، حكمت 252، فيض الاسلام، حكمت 244.
@#@ بعلاوه، آن مقدار كه با دادن زكات، از دارايي اش كم شده، با فعاليت اقتصادي بيشتر، ميكوشد كه آنرا جبران كند. طبيعي است آنكه خرجش زياد باشد، به كار خود ميافزايد. پس زكات، سبب رزق است.
در اين حديث علوي به فلسفه و حكمت بيست حكم از احكام الهي، مانند روزه، امر به معروف، نهي از منكر، جهاد، تحريم خمر و زنا، اجراي حدود، اطاعت از امام و... اشاره شده است.
امّا فطرت:
فطرت انسان نيز به فلسفهي برخي احكام واقف و معترف است. هر انساني در هر شرايط و زماني، بدي و حرام بودن دروغ، خيانت، تهمت، آدم كشي و دزدي، ستم، كم فروشي و... را قبول دارد و خوبي، عدالت، پاكي، خدمت به ديگران و... را خوب و بجا ميداند. اينها از فطريّات انسان هاست و فطرت، برخي از بديها و خوبيها را درك ميكند و اين الهام الهي است كه فرمود:
«فألهمها فجورها و تقواها»[1]
امّا علم:
نبايد غافل بود كه پيشرفت علوم در رشتههاي مختلف، خدماتي به تبيين فلسفهي احكام كرده و پردههاي بسياري را كنار زده است.
مثلاً وجود كرم كردو و تريشين در گوشت خوك يا زيانهاي مواد الكلي براي كبد و بدن انسان، بر كسي پوشيده نيست. اين گوشهاي از فلسفه تحريم گوشت خوك يا شراب را نشان ميدهد.
اسلام، از ادرار در حال ايستاده نهي كرده، و علم نشان ميدهد كه ايستاده بول كردن سبب ميشود تمام بول، به راحتي خارج نشود. يا آنچه كه درباره غسل است، براي زدودن آثار فعاليت اعصاب سمپاتيك و فشار خون در حال جنابت ميباشد و نيز توجه به خدا (قصد قربت) براي زدودن حال غفلت از خداوند است. اگر اسلام، از خلال كردن با چوب درخت انار نهي كرده، براي آن است كه لثهها در مقابل آن حساسيّت خاصي دارد. به همين صورت، دستورهاي اسلام در مورد واجبات و محرّمات و حتي مستحبّات و مكروهات، در زمينههاي رفتاري، خوراكي، پوشاكي، وسائل و مسائل زندگي، همه و همه حكمتهاي بلند و دقيقي دارد كه دربارهي آنها كتابهاي بسياري هم توسّط دانشمندان اسلامي و محقّقان نوشته شده است.[2] كه بحث آن در اين محدوده نميگنجد، ولي در مجموع، يك نكته مهّم را ثابت ميكند و آن اينكه احكام اسلامي همه بر مبناي حكمتها و فلسفههاي حساب شدهاي استوار است. چه ما به كمك عقل و علم، آنها را بدانيم، يا هنوز به اسرار نهفتهي آن پي نبرده باشيم به هر حال، روحيهي تعبّد ايجاب ميكند. وقتي دانستيم چيزي از «احكام اللّه» است، آنرا پذيرفته و عمل كنيم.
تسليم، بزرگترين فلسفه تكليف
بدون شك، دستورهاي خدا و احكام شرع، داراي فلسفه و دليل است، ولي لازم نيست در تمام احكام و فرمانهاي الهي، در پي يافتن دليل اقتصادي، بهداشتي، و علمي آن باشيم. مسلمان، بايد در برابر فرمان وحي، تسليم باشد و اين روحيهي تسليم و پذيرش، كمال آدمي است و برخي از دستورها براي آزمودن روح تسليم و بندگي است.
فرمان خداوند به ابراهيم، براي قرباني كردن اسماعيل، نمونهاي از آن است و نشانهي كمال بندگي است.
آنگونه كه هميشه در راه رفتن، مقصود ما رسيدن به جايي نيست، گاهي خود «راه رفتن» هدف است، مثل راه پيمايي يا پيادهروي براي ورزش يا دويدن در مسابقه كه هدف، دويدن است نه رسيدن به جايي.
در دستورهاي عبادي و احكام الهي هم، گاهي هدف، تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت معبود و اطاعت محض از آفريدگار است. هدف عبادات، پرورش روح انسان است، آنگونه كه حركات ورزشي براي تربيت جسم است.
امام علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايند:
«كفي بي عزّاً ان اكون لك عبداً«[3]
خدايا افتخارم همين بس كه بنده تو هستم.
در مناجات شعبانيه ميخوانيم:
«إن ادخلتني النّار أعلمتُ اهلها انّي احبك«
خدايا اگر مرا به دوزخ افكني، به دوزخيان اعلام خواهم كرد كه من تو را دوست دارم...!
«علي ـ عليه السلام ـ اعلام ميدارد كه خدايا، عبادت من، نه از روي طمع به بهشت يا ترس از دوزخ است، بلكه تو را شايستهي عبادت يافتهام و ميپرستم». اولياء خدا از عبادت او لذّت ميبرند و گناهكاران از شيريني عبادت و ياد خدا محرومند.
گاهي كسي علاقه دارد خدمتگزاري كسي را بكند. بدون آنكه چشمداشت مالي و هدف اقتصادي داشته باشد. خود خدمت به آن شخصيّت والا، برايش هدف و ارزشمند است، و نه حتّي كسب دانش يا كسب وجهه و رسيدن به موقعّيت اجتماعي.
بسيارند كساني كه از نشستن در كنار يك شخصيّت يا داشتن عكس با او، خوشحال ميشوند، هر چند نفعي برايشان نداشته باشد. خود اين نزديكي برايشان محبوب است. وقتي براي انسانها در اين دنيا، اينگونه امور، گرانبهاست، بندگي خدا و در محضر الهي بودن مايه افتخار نيست؟
بهانه يا تحقيق؟
با توجه به آنچه گذشت، معلوم ميشود كه كساني هستند كه روحيهي تعبّد و تسليم ندارند و در پي بهانهاند تا شانه از بار تكليف و دينداري خالي كنند. از اين رو مسئلهي «تحقيق» را عنوان ميكنند و براي هر دستور ديني، دنبال فلسفه و دليل ميگردند و خيلي هم خود را روشنفكر جا ميزنند. قرآن كريم نسبت به برخي از اينگونه افراد دربارهي اعتقاد به قيامت ميفرمايد:
»بل يريد الانسن ليفجر أمامه، يسئل أيّان يوم القيمة؟»[4]
گروهي ميخواهند راه گناه را در پيش بگيرند، ميپرسند: روز قيامت كي است؟
آنان مثل كودكان، بهانهگيري هستند كه هر لحظه بهانه ميگيرد و آن كه انجام شد، بهانهاي ديگر، قرآن درباره چنين كساني ميگويد:
«و إن يروا ءايةً يعرضوا و يقولوا سحر مستمّر»[5]
اگر نشانهاي از قدرت خدا و معجزات انبياء مشاهده كنند اعراض كرده، ميگويند، اين هم همان سحر و جادوي معمولي و هميشگي است!
اينان در مقابل مكانيك و پزشك و مدهاي خارجي و وسوسههاي نفس و تمايلات شيطاني تسليماند و چون و چرا ندارند، ولي وقتي نوبت به دستور دين ميرسد، اهل تحقيق و استدلال ميشوند و قيافه هم ميگيرند.
يك برخورد
روزي كسي پرسيد: چرا نماز صبح دو ركعت است؟ گفتم نميدانم. دستور خداوند است و بايد انجام دهيم. همين كه فهميد نميدانم، دستور خداوند است و بايد انجام دهيم. همين كه فهميد نميدانم، قيافه روشنفكري گرفت و گفت: دنيا، دنياي علم است، امروز ديگر دين بدون علم صحيح نيست و... پرسيدم: حال تو بگو: چرا برگ درخت انار كوچك است ولي برگ درخت انگور بزرگ و پهن؟
گفت: نميدانم، من هم همان قيافه را گرفته، گفتم: دنيا، دنياي علم است. علم بايد ثابت كند و... اندكي از غرورش كاسته شد. گفتم برادر! قبول داريم كه دنيا، دنياي علم است، ولي نه به اين معني كه همه اسرار هستي را بايد همين امروز بدانيم. حتماً ميان برگ باريك انار و برگ پهن انگور و مزهي ميوههايشان، رابطهاي در كار است كه هنوز، برگ شناس و خاكشناس و گياه شناس و ميوه شناس، آنرا كشف نكرده است. پس وجود اسرار را ميپذيريم ولي ادعاي فهميدن همهي آنها را هرگز از هيچكس قبول نميكنيم.
راستي... اگر ما قبل از عمل، اول فلسفهي احكام را بدانيم، آنگاه عمل كنيم، پس خدا پرستي و تسليم كجا ميرود؟ وحي، برتر از علم و اسرار آميزتر از دانش بشري است. روشنفكران چرا هر قانون و برنامهاي را ميپذيرند ولي در برابر قوانين خدا و دين، در تنگنا قرار ميگيرند و اهل منطق! ميشوند؟
[1] . شمس/8.
[2] . از جمله ميتوان به مجلدات كتاب «اولين دانشگاه و آخرين پيامبر» نوشتهي شهيد دكتر پاك نژاد مراجعه كرد.
[3] . بحارالانوار، ج74، ص402.
[4] . قيامت/5.
[5] . قمر/2.
محسن قرائتي - پرتوي از اسرار نماز، ص19