مباني و آثار تربيتي نماز
شخصيت از خود فرا رونده
اگر به فرآيند رشد گياه بنگريم و فيلمي كه از مراحل تكوين رشد آن تهيه شده است را با سرعت زياد ملاحظه نماييم، يكي از زيباترين و شگفت انگيزترين رويدادهاي خلقت را در مقابل ديدگانمان خواهيم ديد. گياه تا زماني كه به صورت دانه يا هسته اوليه در دل خاك پنهان است، گويي هنوز سفر رشد را آغاز ننموده است ولي هنگامي كه بستر خاك و زمين را ترك گفت و جوانه ظريف و نورسته آن، از دل خاك سر برآورد و روي به آسمان لايتناهي كرد، رشد واقعي اش را آغاز مي كند و به آنجا مي رسد كه در پرتو اشعه حياتبخش خورشيد و قطرات زلال باران، از يك دانه آن، هفتصد دانه به اذن خداي تعالي، ثمر حاصل مي شود.[1]
داستان رشد و تعالي آدمي نيز همين سان مي باشد، او تا زماني كه پايبند خويش است و دغدغه ماندن در خاك دارد، رشدش متوقف مي شود ولي همين كه سر از لاك فرديت بيرون آورد و به آسمان نگريست، رشد و ترقي پيدا مي كند. وي به ميزاني كه از خاك، فاصله مي گيرد، به افلاك نزديك مي شود و به اندازه اي كه از فرش(زمين) دور شود به عرش روي مي آورد.
در مكتب«روانشناسي كمال» نظريه اي با عنوان«شخصيت از خود فرآرونده» مطرح است و "دوآن شولتس" در تبيين نظريه مذكور مي گويد:«شخصيت آدمي، زماني به كمال مي رسد كه از دايره تنگ و محدود"خود" رها و آزاد شود تا بتواند به مرزهاي بالندگي شخصيت دست يابد[2].»
در تأييد اين سخن، رويكرد"اريك فروم"، روانكار و منتقد اجتماعي معاصر قابل تعمق است، وي معتقد است:«تراژدي عصر ما اين است كه آن چنان گرفتار"خود شيفتگي" هستيم كه مجالي پيدا نمي كنيم تا به چيزهايي كه فراتر از"من" و"ما" است بينديشيم. نمونه بارز آن، انتظاري است كه غالب افراد از ديگران دارند تا بدانها محبت كنند، ولي خود حاضر نيستند، گامي براي ارائه محبت به ديگران بردارند و اين، تجلي همان"خود محوري" و "خودشيفتگي" انسان عصر جديد است[3].
و نماز، اين زيباترين پيوند انسان زميني و معبود آسماني، بركه با بركتي است كه انسان را از"خود" فراتر مي برد و او را به رشدها و عظمت ها مي رساند. زيرا روح نماز، زماني حاصل مي شود كه آدمي، تمام توجه و دقت خود را معطوف به پروردگار و راز سخن گفتن با وي نمايد و از"خود" و"خودي" رها شود. معناي حضور قلب در نماز نيز اين است كه نمازگزار، جز معبود و ياد او را در قلب خود راه ندهد، زيرا قلب مؤمن عرش خداي رحمن است و بيگانه را نبايد در خانه راه داد.
در حديث آمده است كه از نماز، آن ميزان پذيرفته مي شود كه با حضور قلب همراه باشد[4]. چنانچه انسان در نماز بتواند با مراقبه، قلب و فكر خود را متوجه خالق سازد، زمينه اي خواهد يافت تا در غير نماز نيز از حصار تنگ و بسته خود خواهي، خود پرستي و خود شيفتگي آسوده و رها گردد و آنگاه شاهد رشد و بالنگي خويش باشد.
تقويت روح مردم گرا
از خصيصه هاي نماز،"مفهوم جايگزين ناپذير" عباراتي است كه در سوره حمد، مورد مداقه قرار مي دهيم. همانگونه كه آگاهي داريم، هيچ سوره اي را نمي توان، جايگزين سوره حمد نمود ولي به جاي سوره توحيد، مي توان سوره ديگري را انتخاب كرد. در برخي عبارات سوره حمد، از ضمير"جمع" به جاي"مفرد" استفاده مي شود، نظير«فقط تو را مي پرستيم و از تو ياري مي طلبيم»، «ما را به راه راست هدايت كن»، روح حاكم بر اين عبارات، روح جمعگرايي و"مردم گرايي" است، به اين معنا كه نمازگزار، تنها براي خود و به نفع خود، چيزي را از خداوند درخواست نمي كند، بلكه او براي"همه" مي طلبيد و درباره همه از درگاه خداوند، آرماني چون«صراط المستقيم» و توفيق گام نهادن در آن را مي طلبد.
در حديث آمده است: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مشغول نماز بود كه شنيد مردي در نماز خود مي گويد: پروردگارا، تنها من و محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را مشمول رحمت خود قرار ده و جز ما دو نفر بر هيچكس رحم نكن، پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ پس از آن كه نماز خود را به پايان برد، رو به او كرد و فرمود:(چرا) تو يك چيز وسيع را محدود ساختي، يعني چرا همه مسلمانان را دعا نمي كني و رحمت خدا را به من و خودت اختصاص مي دهي؟[5]
اين فرازها، از دو جهت به"روح مردمگرا" متوجه است، ابتدا اينكه دقت در معاني آن، بينشي به آدمي مي دهد كه شيوه زندگيش را نه بر اساس«تفرد»، بلكه بر مبناي«تجمع» و«وحدت با ديگران» تنظيم و تدوين كند و از سوي ديگر، چنين آموزش مي دهد كه در دعا آييني را رعايت كند كه براي"خود و ديگران" بخواهد و نه صرفاً براي"خود" و براي"ديگران"، "بيش" و"پيش" از"خود" بخواهد.
تنزيه وجدان اخلاقي
وجدان از ريشه لغوي«وجد» به معناي"يافتن" آمده است. به اين معنا كه آدمي پاره اي از امور را در باطنش به خودي خود مي يابد و نياز به اكتساب آن از منبع ديگري ندارد، نظير"احساس عدالتخواهي" و"ظلم ستيزي" و گرايش به"خير اخلاقي" و امثال آنها كه در همه انسانها، عموميت دارد. از جمله مظاهر وجدان اخلاقي احساس گناه ناشي از ارتكاب خطاست كه بلافاصله پس از عمل، وجدان را فرا راه هدف قرار مي دهد تا او را به توبه و جبران خطاء وا دارد. امروزه غالب مكاتب روانشناسي با احساس گناه به مبارزه برمي خيزند و آن را منافي رشد و تعالي شخصيت مي دانند. از سوي ديگر تقويت چنين احساسي نيز به مصلحت فرد نمي باشد. زيرا امكان بازگشت به شخصيت سالم و رشيد را از آدمي مي گيرد. وليكن حد متعادل ميان اين دو، پسنديده و مطلوب است به اين معنا كه احساس گناه متناسب با عمل لازم است و در خطاكار ايجاد شده تا او را براي ترك آن و جبران مافات برانگيزد. از عواملي كه موجب آمرزش گناهان و بالنتيجه رفع احساس گناه فرد مي شود، نماز است، و اين امر زمينه اي براي پاكسازي وجدان اخلاقي، محسوب مي شود.
در كلامي گهربار از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ آمده است:«نماز گناهان را همچون برگ درختان مي ريزد» [6] آمده است كه مردي خدمت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ شرفياب شد و عرض كرد:«اي رسول خدا، گناهانم بسيار و اعمال نيك من اندك است چه كنم؟ حضرت فرمود: بسيار سجده كن، زيرا سجده گناهان را مي ريزد، چنانكه باد برگ درخت را مي ريزد.»[7]
حكايت زير، مؤيد تأثير نماز در تنزيه وجدان اخلاقي است:
«جواني از انصار نمازهاي يوميه را با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جماعت مي خواند و بسياري از گناهان را نيز، مرتكب مي شد. چون حال او را براي رسول خدا تعريف كردند، حضرت فرمود: به زودي نمازش او را از گناهانش باز مي دارد. چيزي نگذشت كه آن جوان توفيق توبه يافت و از صحابه زاهد شد آن گاه رسول خدا فرمود: من نگفتم كه نمازش او را از گناهانش باز مي دارد[8]»
تثبيت عزت نفس
ارزشمندترين گوهر وجود آدمي، احساس كرامت و عزت نفس است. زيرا اصل و اساس خلقت آدمي، بر مبناي فرموده الهي«و لقد كرمنا بني آدم»، زيرا چنين تدبير گرديده كه انسان ها، جايگاه واقعي خويش را بيابند و آن را به رايگان از كف ندهند.
در حديث آمده است كه«الصلوه قربان كل تقي» يعني نماز، مايه نزديك شدن هر پرهيزكاري به خدا است. از يك سوي نمازگزار به وسيله نيايش به خداوند تقرب جسته و به همين جهت منزلت و رفعت مقام مي يابد و از سوي ديگر لازمه قبولي نماز، بريدن از«ما سوي الله» است يعني كوچكترين احساس نيازي به غير خدا نداشته باشد و فقط به درگاه خداوند التجا نمايد. آورده اندكه: نماز و عبادت، انسان را مستجاب الدعوة مي كند، زيرا نماز پيمان خداست«الصلوه عهد الله» و هر كس به پيمان خدا وفا كند، خداوند هم به پيمان او وفادار است«اوفوا بعهدي اوف بعهدكم[9]».
آيت الله جوادي آملي در تبيين فلسفه انقلاب اسلامي، تعبير زيبا و محكمي دارند، ايشان مي گويند:
«انقلاب براي اين نبود كه انسانها از بندگي حق آزاد شوند، ما انقلاب نكرديم براي اين كه از عبادت خدا آزاد بشويم، ما بنده ايم. انقلاب كرديم براي اين كه جز خداي سبحان كسي بر ما مسلط نشود[10]».
اگر آدمي حقيقت آيه«اياك نعبد و اياك نستعين» را در نماز درك كند، گردن در برابر غير خدا خم نخواهد كرد و لو به بهاي از دست دادن جان حاضر به عبوديت در مقابل غير معبود نخواهد بود.
هر كه پيمان با هوالموجود بست
گردنش از قيد هر معبود رست
تبيين راه زندگي
بي ترديد به شمار آدميان، راههاي مختلف و متنوع زندگي نيز وجود دارد. زيرا هر كسي، به اقتضاي فرهنگ، باورها، بينشها و برداشتهايش از هستي، راه و رسم خاصي در زندگي دارد، ولي آنچه كه مي توان با قاطعيت اظهار نمود، ميزان و درجه يقين افراد به درستي راهي است كه در زندگي برگزيده اند، زيرا اگر همه انسانها رضايت از زندگيشان، حاصل مي شد، شاهد ظهور پديده هاي متزايد و رو به رشد افسردگيها، پريشانيها، خودكشيها و نظاير آنها نمي بوديم. چنانچه عليرغم تنوع بي نظير راههاي زندگي، انسان مطمئن و معتمد به اين واقعيت باشد كه در راه خدا گام برمي دارد و خدا از عمل او راضي است، تمامي ترديدها و نگرانيها برطرف شده و نوعي آرامش، حاصل مي شود. نمازگزار با يقين به اين مطلب كه عبادت، جوهره، دين است و نماز ستون دين مي باشد و او قادر است با انجام فرضيه نماز، رضايت پروردگار را جلب نمايد، نوعي اطمينان و آرامش برايش حاصل مي شود.
[1] . بقره/ 261.
[2] . دوآن شولتس ـ روانشناسي كمال ـ ترجمه گيتي خوشدل ـ نشر نو ـ ص 214.
[3] . اريك فروم ـ هنر عشق ورزيدن ـ ترجمه پوري سلطاني ـ ص 74.
[4] . محور اسلامي جهرمي ـ مصابيح الدجي ـ ص 782.
[5] . شيخ طبرسي ـ مجمع البيان ـ ج 4 و 3 ـ ص 601.
[6] . حضرت امير ـ عليه السّلام ـ نهج البلاغه ـ خطبه 197 ـ ص 96.
[7] . محمد محمدي ري شهري ـ ميزان الحكمه ـ ج 3 ـ ص 477.
[8] . حسين ديلمي ـ هزار و يك نكته درباره نماز ـ ص 103.
[9] . همان ـ ص 216.
[10] . (آيت الله) جوادي آملي ـ اسرار عبادت ـ ص 148.
@#@ دليل آن هم به روشني در يك جمله، قابل تبيين است. اگر به نماز و در پرتو نماز مي توان در جلب رضاي حق تعالي كوشيد، ديگر از كم و زياد زندگي نبايد هراس به خود راه داد زيرا او اگر از آدمي راضي شود، در حقيقت فرد به خيركثير دست يافته است زيرا قرآن فرموده است:«و رضوان من الله اكبر[1]» يعني(جلب) رضاي پروردگار از هر چيز بزرگتر و برتر است.
از سوي ديگر، نماز راهي روشن در جهاني تاريك است و نماز گزار علي رغم تعدد و تنوع راههاي زندگي به درستي مي داند كه در چه مسيري گام برمي دارد، و نوعي قاطعيت و يقين در انتخاب راه پيدا مي كند كه قادر است بر سختيهاي ناشي از طولاني بودن راه حق، غلبه نمايد.
نماز، مصباح هدايت در جهان آشفته و متزلزل امروز است زيرا اگر آشفتگي رو به تزايد جوامع بشري از اين هم فراتر رود، قادر نخواهد بود كه تعادل نمازگزار و انسان واصل به حق را بر هم زند زيرا نماز داربست محكم آدمي و تكيه گاه نيرومند و عظيمي در برابر تندبادهاي زندگي است.
شور و گرمايي دروني
از پيامدهاي مؤثر نماز و ارتباط با خدا، ايجاد نوعي حرارت باطني و گرماي خاص دروني است كه متناسب با ميزان حضور قلب و عمق توجه نمازگزار، در وي به وجود مي آيد. و منشأ آن انگيزه پاك و خالص براي محبت به پروردگار و ارتباط با خداست كه در پرتو مرور زمان و مراقبه لازم، مبدل به عشق الهي مي شود كه قرآن نيز مي فرمايد:«و الذين آمنوا اشد حُباً لله» يعني«و آنانيكه ايمان آوردند، در دوستي خدا سخت ترند[2].»
اينك از باب نمونه، به دو مورد ذيل اشاره مي شود.
«يكي از همسفران مرحوم حاج محمد صادق تخت فولادي نقل مي كند در سفر بيت الله الحرام، از اصفهان حركت كرده و نزديك شيراز در كاروانسرايي فرود آمديم، هوا سرد و برفي بود. مرحوم حاجي روي سكوي در ورودي كاروانسرا، بيرون از سرا، زيراندازي را افكندند و نشستند، ساير كاروانيان عرض كردند، هوا سرد است و اينجا گذرگاه حيوانات است، بهتر است كه به داخل كاروانسرا تشريف بياوريد. ولي ايشان فرمودند در داخل كاروانسرا آب نيست ولي اينجا جوي آبي ست و براي من بهتر است. همراه ايشان مي گويد من نگراني كاروانيان را از سردي هوا و خطر حيوانات به اطلاع ايشان رساندم. ايشان سر از زانو برداشت و گفت: دستت را به سينه من نزديك كن. همسفر ايشان گفت: به محض اينكه دستم را به سينه ايشان نزديك كردم، گويي به ديگ جوشاني دست كرده ام و از شدت حرارت، احساس تألم كردم. حاجي فرمود به اينها بگو آيا ذكر خداوند به اندازه ده سيخ ذغال گرمي نمي دهد؟ اما در مورد حيوانات درنده هم تا خواست خداوند نباشد زياني نمي رساند، هر چه شود به اذن حق و اراده اوست من در زمين و آسمان ها از حيوانات نمي ترسم[3]».
مورد ديگر را«ريچارد رالي» در كتاب خود به نام«من در خواب و قلبم بيدار است»، اينگونه نقل مي كند:
«من در نمازخانه اي نشستم و در همان حين كه از لذت دعا و مراقبه بهرمند مي شدم، بناگاه در اندرونم، گرمايي خوشايند و غريب، احساس مي كردم. تا مدتهاي مديد حيران بودم كه اين گرما از كجا مي آيد، تا به تجربه آموختم كه از جانب خالق است نه مخلوق و از آن پس، آن را دل انگيزتر و سرشار از حرارت يافتم[4]».
تكيه گاهي مطمئن و استوار
دنيايي كه ما را احاطه نموده، از روند پيچيده دايم التزايدي تبعيت مي كند كه به مرور زمان، مشكلاتي خاص را براي انسان به همراه آورده و گذشت زمان به آن مدد نموده و بار رواني اين قبيل مشكلات مضاعف مي شود و آدمي در مواجهه خويش با چنين دنيايي، خود را بيش از پيش ناتوان، ضعيف و آسيب پذير، احساس مي كند. شتاب روند زندگي و تغييرات سريعي كه در اين مجموعه حادث مي گردد، بر ناتواني فرد مي افزايد و نياز او را به داشتن تكيه گاهي محكم و تزلزل ناپذير، روز افزون مي سازد.
نماز، چنين پشتيبان قوي و نيرومندي است كه نمازگزار را در پناه خود مي گيرد و او را از مخاطرات و تهديدها، محافظت مي كند، زيرا هم از حيث ارتباط كلامي با خداوند، نماز، تجلي ياري خواستن از پروردگار است و نمازگزار با اداي عبارت قرآني«اياك نعبد و اياك نستعين» هم بر پرستش معبود، تأكيد مي ورزد و هم بر ياري خواستن از ذات لايزال آن محبوب اصرار مي نمايد. و علاوه بر آن، از جهت ارتباط روحي و رواني با خداوند، چون خود را در پيشگاه با عظمتش مي يابد، احساس ارتباط، اتصال و در نهايت اطمينان از حمايت و پشتيباني آن ذات مقدس پيدا مي كند.
بر همين اساس است كه قرآن كريم توصيه مي فرمايد كه«از صبر و نماز، ياري و استعانت جوييد[5]».
و رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند:«هر گاه كار بر پيامبران الهي سخت مي شد و بيمناك و اندوهگين مي شدند به نماز پناه مي بردند[6].»
نابغه شرق، شيخ الرئيس ابو علي سينا نيز مي گويد:
«هر زمان برايم مشكلي علمي پيش مي آمد و از حل آن عاجز مي ماندم، به مسجد شهر مي رفتم و دو ركعت نماز به جا مي آوردم. سپس از خداوند مي خواستم مرا به وسيله نور آن نماز ياري دهد تا گره از مشكلم باز كند، پس از اداي آن دو ركعت، راه حل مشكل برايم آسان مي شد و به آنچه مي خواستم مي رسيدم[7]».
تعادل پايدار
آدمي در مصاف با زندگي و رويدادهاي آن، واكنشهاي متفاوتي از خود نشان مي دهد، كه بعضاً با حفظ تسلط و كنترل موقعيت، آنها را به گونه اي حل مي كند و در مواردي ديگر، از موقعيت مذكور، متاثر شده و تحت الشعاع آن قرار مي گيرد و به اصطلاح، تعادل خود را از دست مي دهد و براي دستيابي به تعادل مجدد، نياز به زمان مقتضي و ابتكار مناسب دارد.
در حديثي از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين آمده است:
«دل فرزند آدم همچون گنجشك است و هر روز هفت بار دگرگون مي شود[8]. و يا در روايتي ديگر فرمودند:
«دل مانند ريشه اي در بياباني به درختي آويخته كه باد پيوسته آن را زير، و رو مي كند[9]».
نماز، چون موجب تقويت قلب نمازگزار است، تعادل درون او را حفظ نموده و آن را پايدار مي سازد. در شرح حال اميرالمؤمنان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ آمده است كه در جنگ صفّين، در يكي از سخت ترين شبهاي نبرد كه به نام«ليله الهرير» معروف است فرشي براي آن حضرت گستردند و امام ـ عليه السّلام ـ بر روي آن مشغول نماز شدند. در حالي كه تيرهاي بسياري از اطراف و چپ و راست او مي گذشت و هرگز تزلزلي در او ايجاد نمي كرد، آن حضرت از جايش تكان نخورد تا آن كه نمازش را به پايان رساند[10]».
آري علي ـ عليه السّلام ـ در چنين شرايطي كه دهشت انگيز بود، با قلبي آرام به نماز ايستاد و درس پايبندي به نماز و اهميت آن را به جهانيان آموخت،
معرفت شهودي
جهان بيني الهي، مبتني بر غيب و شهود است و هر يك را مراتبي است(عالم الغيب و الشهاده). برخي از بزرگان معتقدند كه:«اساس راز نماز در شهود عيني نمازگزار نهفته است و يا به عبارت ديگر اوج راز نماز در شهود خداوند مكنون است، و اعبد ربك حتي ياتيك اليقين، و از محدوده لا حول و لا قوة الا بالله گذشتن و مرحله لا اله الا الله را پيمودن، به ذروه لا هو الا هو رسيدن است، و معناي توحيد نام«قطع» توجه به غير خدا نيست، زيرا قطع توجه به نوبه توجه و التفات است، بلكه«انقطاع» توجه به غير است و براي اينكه اين«انقطاع» هم ديده نشود، كمال انقطاع، مطلوب موحدان ناب مي باشد، به طوري كه نه تنها غير حق ديده نشود و اين فقط در متن عبارت، مخصوصاً نماز، تعبيه شده است.[11]
امام راحل نيز در بحث از راز نماز و در ضمن نامه عرفاني خويش به فرزند گراميشان آورده اند:
«پسرم، سعي كن كه به اين پيروزي دست يابي، يا دست به بعض مراحل آن. همت كن و از هواهاي نفساني كه حد و حصر ندارد، بكاه و از خداي متعال جل و علاء استمداد كن كه بي مدد او كس به جايي نرسد و نماز اين معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به اين مقصد است و اگر توفيق يابي و يابيم به تحقق يك ركعت آن و مشاهده انوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن، و لو به قدر طاقت خويش، شمه اي از مقصد و مقصود اولياي خدا را استشمام نموديم و دورنمايي از صلاة معراج سيد انبياء و عرفا عليه و عليهم و علي آله الصلوه و السلام را مشاهده كرديم.»[12]
معنا بخشيدن به زندگي
از ويژگيهاي عصر جديد، احساس روزمرّگي و بيهودگي انسان است به اين معنا كه وي از درون عميقاً، احساس پوچي و بي محتوايي مي كند و در مقابل، راههاي شناخته شده و مطمئني فرا روي خويش نمي يابد و يا حداقل آنها را نمي شناسد.
«فردريك ماير» يكي از انديشمندان تربيتي معتقد است:
«عصر ما، دوران سرخوردگي است. خوشبيني اي كه از ويژگيهاي بخشي از سده نوزدهم بوده، در اثر جنگها، بحرانها و بروز خودكامگيها، تضعيف شده است:[13]
وي در فراز بعدي سخنانش مي افزايد:
«راحت ما از هميشه بيشتر است: ولي وقتي كه به آينده مي نگريم، احساس ناراحتي عميقي مي كنيم براي تفريح و سرگرمي وسايل بهتر و راههاي بيشتري داريم و در عين حال بسياري از ما احساس مي كنيم كه زندگي ما كاملا ميان تهي است[14]».
زندگي درون تهي به عنوان يك ويژگي دنياي معاصر در آثار برخي انديشمندان با عنوان«ترس» با منشأ دروني، توصيف شده است كه از آن جمله به«سيدني پولارد» اشاره مي كنيم، وي مي نويسد:
«امروزه ماهيت ترس فرق مي كند، امروزه ترس از درون است و نه از بيرون[15]».
[1] . توبه ـ 72.
[2] . بقره/ 165.
[3] . نشان از بي نشانها ـ علي مقدادي اصفهاني ـ ج 1 ـ ص 38 ـ 39.
[4] . عقل و اعتقاد ديني ـ درآمدي بر فلسفه دين ـ مايكل پترسون و ديگران ـ ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني ـ طرح نو ـ ص 39.
[5] . بقره/ 153.
[6] . هزار و يك نكته درباره نماز ـ حسين ديلمي ـ ستاد مركزي اقامه نماز ـ ص 231.
[7] . هزار و يك نكته درباره نماز ـ پيشين ـ ص 262.
[8] . راهنماي انسانيت ـ ترجمه موضوعي نهج الفصاحه ـ سخنان حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ فريد تنكابني ـ ص 529.
[9] . همان.
[10] . هزار و يك نكته درباره نماز ـ پيشين ـ صص 20 و 21.
[11] . سر الصلوة ـ امام خميني ـ مقدمه استاد جوادي آملي ـ ص ده.
[12] . همان ـ ص بيست و هشت.
[13] . مابر، فردريك ـ تاريخ فلسفه تربيتي ـ ترجمه علي اصغر فياض ـ ج 1 ـ ص 5.
[14] . همان.
[15] . بولارد، سيدني ـ انديشه ترقي ـ ترجمه حسن اسد پيروزانفر ـ ص 308.
@#@
شايد يكي از عوامل مؤثر در پيدايش اين حالت روحي، فاصله گرفتن تدريجي بشر از مذهب و رويكرد عجولانه و شتابنده او به علم، پس از دوره نوزايي(تجديد حيات علم) در اروپاست. او به تصور جايگزيني علم به جاي مذهب، كوشيد تا پيوندهاي ديني خود را بگسلد ولي زماني كه در اين راه ناكام شد و علم از عهده تأمين خواسته هاي آدمي برنيامد، ديگر جايگزيني براي آن وجود نداشت. لذا از درون احساس خلأ، بيهودگي و پوچي نمود.
نماز، پيوند ميان آدمي و بي نهايت است. رشته هاي چنين ارتباطي از زمين تا آسمان، برقرار مي شود و علاوه بر اتصال روح به مطلق وجود، او را از محتوي و معنا، سرشار و اقناع مي كند. زيرا هر نوع ارتباطي، بر روح انسان تأثير معيني بر جاي مي گذارد و به همان ميزان و متناسب با آن«تصوير فرد از خويشتن» نيز، تغيير مي يابد. اين پديده همچنان در جريان زندگي، دستخوش تحولات مختلفي واقع مي شود. چنين تصويري از درون خود داشتن، به گونه اي بر رفتارهاي فرد، آثاري بر جاي مي نهد كه لحظه اي از وي جدا نيست بلكه شخص در حقيقت با آنها زندگي مي كند. و هر لحظه و در صورت اراده، مي تواند آن تصوير را بدون واسطه در ذهن خويش حاضر نمايد. اين يكي از وجوه علم حضوري است يعني علم آدمي به خويشتن خود بدون واسطه، است. علاوه بر آن آدمي، بيش از سايرين به نفس خويش، بينش و بصيرت دارد.
اولياي خدا، با نماز و ياد خدا، خود را نيازمند به چيز ديگري نمي يافتند. يكي از عواملي كه زندگي را از حالت روزمرگي و پوچي، خارج نموده و به آن شادابي، تنوع و تحول خاصي مي بخشد. وجود برنامه اي منسجم و منظم براي هر روز آدمي است. نماز برنامه اي منظم براي ارتباط انسان و خدا در پنج نوبت شبانه روز است. پنج وعده اي كه در حقيقت پنج ميعادگاه ملاقات محب و محبوب مي باشد. هر نماز تا نماز بعد، به انسان بهانه اي براي زيستن و دليلي براي بودن مي بخشد. گفتگوهاي رازورانه عاشق و معشوق، در آدمي اين احساس را زنده مي كند كه تا زماني كه كسي را براي گفتگو و ارتباط حاضر مي بيند، زندگي قابل زيستن است به ويژه آنكه طرف گفتگو، محبوب دلها و هستي آفرين باشد. از سوي ديگر چنين ارتباطي به نمازگزار تفهيم مي كند كه:
ـ عالم هستي چون مخلوق خداي تعالي است، دوست داشتني مي باشد.
ـ عالم هستي، بيهوده و بي معنا خلق نشده است، قرآن كريم نيز بر اين معنا تكيه دارد:«افحسبتم انما خلقناكم عبثاً و اينكم الينا لا ترجعون[1]»
ـ انسان نيز به عنوان زير مجموعه عالم هستي، بيهوده و بي معنا آفريده نشده است بلكه در خلقت او منظوري اساسي و مهم نفهته است.
ـ عبادت پروردگار به معناي وسيع آن كه منتج به رشد و بالندگي آدمي مي شود، از منظورها و مقاصد اصلي خلقت انسان تلقي شده است به مصداق آيه شريفه«و ما خلقت الجن و الانس الا يعبدون[2]»
سپر دفاعي
اين واقعيت كه آدمي، موجودي آسيب پذير بوده و خطر آسيبهاي اخلاقي، فرهنگي و اجتماعي او را همچنان تهديد ميكند، مطلبي انكار ناپذير است. به ويژه در عصر حاضر كه تقابل فرهنگها و انديشهها در مواردي به نوعي تهاجم فرهنگي غرب عليه اسلام مبدل گرديده است. اين مسأله از اهميت بيشتري برخوردار مي شود. ماهيت تهاجم فرهنگي، تقريباً بر همگان روشن است اما شايد مكانيزمهاي اصلي و راهكارهاي مقابله با آن، به اين مقدار روشن نباشد.
نماز، يكي از مؤثرترين و مطمئن ترين شيوه هاي مقابله با آسيبهاي اخلاقي است. نماز از جهات شناختي و نيز عاطفي، همچون سپر دفاعي نيرومندي عمل مي نمايد. از يك سوي، نمازگزار با درك رابطه خويش با خدا از نسبت و رابطه موجودي بي نهايت كوچك با بي نهايت بزرگ آگاه شده و در محضر چنان بزرگي، به خود اجازهي نخطي و جسارت به ساحت را قدس او را نمي دهد و به عبارت ديگر گناه نمي كند، زيرا گناه به معناي شكستن حدود و حريم الهي است و از جهت ديگر، چون خود را از همه ابعاد نيازمند به خداوند مي بيند و او را«فعال ما يشاء» مي داند، سعي دارد تا رابطه خويش با خدا را با ارتكاب گناه، از بين نبرد. زيرا براساس فطرت الهي اش درك مي كند، هر عمل خطا گونه اي كه بر اين رابطه اثر منفي بگذارد و آن را تهديد نمايد، در حقيقت، مانند آن است كه منشأ خيرات و بركات زندگيش را مواجه با خطر جدي نموده باشد.
در همين زمينه، بيان حديث ذيل از حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ مناسب به نظر مي رسد:
«مردي به حضور سيد شهيدان آمد و گفت:«من مردي گنهكار هستم و نيروي مقاومت در برابر گناه ندارم (نمي توانم گناهانم را ترك كنم مرا موعظه كن.)»
امام حسين ـ عليه السّلام ـ فرمود: پنج كار را انجام بده و هر چه مي خواهي گناه كن:
1ـ روزي خدا را نخور و هر چه خواهي گناه كن.
2ـ از قلمرو حكومت خدا بيرون برو و آنچه خواهي گناه كن.
3ـ به جايي برو كه خدا تو را نبيند و آنچه خواهي گناه كن.
4ـ هرگاه فرشته مرگ نزد تو آمد تا روحت را قبض كند، او را از خود بران و آنچه خواهي گناه كن.
5ـ هنگامي كه مالك دوزخ، تو را روانه دوزخ كرد، از رفتن به دوزخ سرپيچي كن و آنچه خواهي گناه كن[3]»
در حقيقت نماز، همچون سپري است كه نه تنها نمازگزار را از لغرشها و گناهان در دنيا حفظ مي كند بلكه علاوه بر آن، او را از عذابهاي اخروي، مصون مي دارد. در باب چگونگي حفاظت وي از لغزشهاي دنيوي، حديث زير ارائه مي شود:
«از امام پنجم ـ عليه السلام ـ روايت شده است كه فرمودند: وقتي نمازگزار به نماز ايستاد، فرشتگان از آنجا تا دورنماي آسمان او را در برمي گيرند و او در ميان صفوف فرشتگان مي باشد.» اين چه نمازي است كه همه فرشتگان مأمور حفظ انسان اند؟ از چه چيز؟ از وسوسه ها، تا شيطان و وهم از هيچ راهي حواس نمازگزار را به خود متوجه نكند، چون شيطان در كمين است[4].
تقويت مسئوليت اجتماعي
انسان، موجودي مدني الطبع است و ذاتاً گرايش به ارتباطهاي اجتماعي دارد. جوهره تعاليم دين نيز، ناظر به پرورش ابعاد فردي و اجتماعي انسان. هر دو مي باشد. بر اين اساس نماز كه علم و نشانه دين است. لزوماً بايد با مسايل مهم اجتماعي نظير مسئوليت پذيري ارتباطي معنادار داشته باشد. شايد اينگونه بتوان تعبير و تبيين نمود كه نماز با حفظ شرائط آن، موجب لطافت روح و دقت دل و تيزي احساسات مي شود. راز و نياز با خدا در روح و روان آدمي، تأثيرات، همچون حساس شدن نسبت به عالم هستي و احساس همنوائي با ديگران ايجاد مي كند و در نتيجه آمادگي لازم براي احساس وظيفه و مسئوليت نسبت به ديگران، به وجود مي آورد و محركي براي رسيدگي به دردها و رنجهاي مجرمين مي شود.
اهميتي كه نماز جماعت در سفارشات معصومين عليهم السلام يافته است، شايد از آن رو مي باشد كه علاوه بر عبادات و انجام تكاليف الهي، مردم به دردها و رنجهاي يكديگر آگاه شده و مي توانند در رفع آنها بكوشند.«در روايت آمده است كه: رسول خدا ـ صلّي الله تعالي عليه و آله ـ به نماز جماعت مشغول بود. چون صداي گريه طفلي به گوشش رسيد، نماز را زودتر به پايان برد(تا مادر آن كودك كه در نماز جماعت حاضر بوده، سراغ فرزندش رود و او را آرام كند[5]».
اهميت توجه به مردم و رنجهايشان از اينجا، آشكار مي شود كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نمازي را كه ستون دين است و جان پاك ايشان، مشتاق آن بوده، كوتاه مي كنند تا مادري به طفل گريان خود رسيدگي كند و مانع رنج بيشتر او شود و اين امر خود نشأت گرفته ار توجه به روح و معناي نماز مي باشد.
درباره«علي بن مهزيار» نقل شده است كه: چون آفتاب طلوع مي كرد به سجده مي رفت و سر بر نمي داشت تا براي هزار نفر از برادران خود دعا مي كرد مثل آنچه براي خود دعا مي كرد و پيشاني او از بسياري سجده مانند زانوي شتر پينه بسته بود[6]».
براساس همين احساس مسئوليت است كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند:
«كسي كه صبح كند در حالي كه به(سامان يافتن) امور مسلمانان، اهتمام و كوشش نكند، از مسلمانان نيست، و كسي كه فرياد(دادخواهي) شخصي را بشنود كه مسلمانان را به ياري مي طلبد. ولي به او جواب(مثبت) ندهد، مسلمان نيست[7]».
از اين سخنان نيز چنين مستفاد مي شود كه اگر چه نماز، پايه دين و پرچم اسلام، توصيف شده است، وليكن اگر كسي در قبال جامعه مسلمين بي تفاوت بوده و نسبت به استغاثه دردمندان و مظلومان عكس العملي مناسب نشان ندهد(در حقيقت) مسلمان نيست.
چنين احساس مسئوليتي نه تنها نسبت به مسلمانان بلكه نسبت به ساير موجودات نيز مورد تأكيد شارع مقدس اسلام مي باشد.
«شيخ طوسي از حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت مي كند كه پيرمردي از عابدهاي بني اسرائيل مشغول نماز بود كه مشاهده كرد دو طفل خروسي را گرفتند و پرش را مي كنند و آن خروس، ناله و فرياد مي كند، پس آن عابد همانطور مشغول نماز شد و آن حيوان را نجات نداد و از عمل آن كودكان جلوگيري نكرد. پس خداوند به زمين فرمود:آن عابد را فرو بَر. زمين او را فرو برد و تا آخر دنيا فرو مي رود[8]».
در باب احساس مسئوليت اجتماعي و آثار معنوي آن، مطالب مفصلي در منابع اسلامي آمده است.
نكته بسيار مهم اين است كه روح مسئوليت اجتماعي در اولياي الهي، خود از توجه به خدا و ارتباط با او سرچشمه مي گيرد كه نماز تجلي كامل چنين رابطه اي است.
[1] . مؤمنون ـ 115.
[2] . ذاريات ـ 56.
[3] . محمدي اشتهاردي ـ محمد ـ گفتار دلنشين چهارده معصوم(عليهم السّلام) ـ ص 115ـ انتشارات انصاريان قم.
[4] . جوادي آملي ـ عبدالله.
[5] . ديلمي، حسين ـ هزار و يك نكته درباره نماز ـ ص 221.
[6] . همان ـ ص 198.
[7] . محمد اشتهاردي ـ محمد ـ گفتار دلنشين ـ پيشين ـ ص 19.
[8] . دستغيب ـ آيت الله شهيد ـ گناهان كبيره ـ ج 2 ـ ص 65.
@#@ همان بندگان خاصي كه در نماز، به حقيقت ياد خدا بودند و در روابط و مناسبات اجتماعي نيز زيباترين و لطيف ترين توجه را به نيازها و دردهاي مردم، مبذول داشتند. شايد حديث زير بيانگر چنين توجهي باشد كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند:
«وقتي كسي در نماز پيشواي مردم شد، نماز را سبك گيرد كه در ميان كسان، كوچك و بزرگ و بيمار و ناتوان و حاجتمند هست و هر وقت براي خود نماز گزارد هر چه خواهد طول دهد[1]».
تلقين ارزشها
باطن و ظاهر آدمي، دو جلوه از يك حقيقت واحدند و تأثير متقابلي بر يكديگر دارند. به گونه اي كه نيات و انگيزه هاي دروني، در موردي بر رفتار ظاهري وي تجلي يافته و رفتارهاي ظاهري نيز متقابلاً به دورن پررمز و راز روان انسان نفوذ مي كند و به تدريج شخصيت او را متحول مي نمايد. در تبيين رابطه باطن و ظاهر، استناد به كلام اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ مفيد و راهگشا به نظر مي رسد ايشان مي فرمايند:
«و بدان براي هر ظاهر و آشكاري، برابر آن، باطن و پنهاني است، پس آنچه را ظاهر نيكو باشد، باطنش هم نيكوست و آنچه را ظاهرش زشت و بد باشد، باطنش نيز زشت و ناپاك است[2]».
انسان نيز از اين قاعده مستثني نيست و ارتباطي معنادار ميان اين دو جنبه وجودي(ظاهر و باطن) او برقرار است و كشف چنين رابطه اي، براي ايجاد تغييرات مطلوب در رفتار و شخصيتش، ضروري به نظر مي رسد. از جمله اين موارد مي توان به«تلقين» اشاره نمود. تلقين به معناي افكندن، فهماندن، مطلبي را به كسي گفتن و كسي را وادار به گفتن كلامي كردن مي باشد. اگر آدمي مطلبي را به نفس خود القا، نمايد، از روش«تلقين به نفس» استفاده نموده است و اين يكي از روشهاي تكوين اخلاقيات مي باشد. علامه طباطبايي ـ رحمة الله عليه ـ در بيان شيوه هاي ايجاد ملكات اخلاقي مي نويسند:
«و همچنين هر صفت ديگري كه بخواهي از خود دور كني، و يا در خود ايجاد كني، راه اولش تلقين علمي و راه دومش تكرار عملي است[3]».
روش علمي تلقين به نفس بر اين مبنا استوار است كه آدمي، صفت مطلوبي را كه منظور وي مي باشد در قالب يك جمله كوتاه خبري و مثبت نظير«من فردي شجاع هستم». قرار داده و در زمان خاصي كه از لحاظ بدني، در وضعيت آسوده اي مي باشد و از نظر رواني نيز تمركز لازم را داراست، چنين جمله اي را چندين بار، به خود تلقين مي كند و در طول روز يا شب آن را تكرار مي نمايد، با تداوم چنين عملي در روزهاي بعد به تدريج چنين ويژگي اخلاقي در روح و روان او رسوخ مي كند. لازم به ذكر است كه ميزان رسوخ و نفوذ اين خصوصيت در روان آدمي، بستگي به ميزان تكرار و انجام تلقين دارد.
حال مي توان رابطه نماز و تلقين ارزشها را اينگونه تبيين نمود. نماز، خود نوعي ذكر است.
امام راحل در شرح حديث جنود عقل و جهل، مطلبي مشتمل بر ارتباط تلقين آيات به قلب و نتايج حسنه آن ذكر مي نمايند:
«پس از آن كه دل را براي ذكر خدا و قرآن شريف مهيا نمود، آيات توحيد و اذكار شريفه توحيد و تنزيه را با حضور قلب و حال طهارت تلقين قلب كند به اين معني كه قلب را چون طفلي فرض كند كه زبان ندارد و مي خواهد او را به زبان آورد، چنانچه آن جا يك كلمه را تكرار كند و به دهان طفل گذارد تا او ياد گيرد، همين طور كلمه توحيد را با طمأنينه و حضور قلب، بايد انسان تلقين قلب كند و به دل بخواند تا زبان قلب باز شود و اگر وقتي چون اواخر شب يا بين الطلوعين، بعد از فريضه صبح براي اين كار اختصاص دهد خيلي بهتر است[4]».
ايفاي مسؤوليت الهي
از وظائف انسان در پيشگاه خداوند، انجام فرائض الهي به ويژه نماز است. نماز در ميان همه اعمال عبادي، جايگاه خاصي دارد و از آن به«ستون دين» تعبير شده است. در برخي روايات آمده است كه:
«اگر نماز قبول شد، ساير اعمال نيز قبول مي شود و اگر نماز، پذيرفته نشد، ساير اعمال هم پذيرفته نخواهد شد[5]».
شناخت دقيق وظيفه و چگونگي انجام آن، زمينه موفقيت آدمي را فراهم مي كند. در پاره اي از عبادات و اعمال، به لحاظ اهميت والايي كه براي برخي از آنها ذكر شده است، حق خاصي را متوجه انسان مي كند و نماز از اين جمله است.
حضرت امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در رساله حقوق خويش، دهمين حق را به نماز اختصاص داده و مي فرمايند:
«در مورد حق نماز، بايد بداني كه اين عمل به منزله آماده شدن براي ديدار و سخن گفتن با خداي آفريننده است و تو در آن حال در برابر خدا ايستاده اي اگر توجه به اين مطلب داشته باشي رعايت كمال ادب را خواهي كرد و قلب خود را با بيم و اميد و اظهار محبت در برابر كمال مطلق متوجه او خواهي كرد.
با آرامش و مراقبت و توجه كامل، با او به راز و نياز و گفتگو مي پردازي، به وسيله نماز و درخواست عفو و آمرزش و اصلاح خويش، از غبار غفلت و تقصير و گناهاني كه ممكن است ترا به هلاكت و بدبختي بكشاند، پاكيزه خواهي شد و براي حسن انجام تكاليف، جز خدا پناهگاهي نيست[6]».
رابطه ايفاي مسئوليت الهي و روان آدمي، اينگونه قابل تبيين است كه هر نوع عمل يا رفتاري كه بيانگر موفقيت در انجام وظيفه باشد، تأثيري در روح و روان او دارد و اين تأثير جنبه مثبت داشته و مجموع اينگونه تأثيرات، به مرور زمان، موجب رضايت خاطر وي مي شود به ويژه اگر انجام وظيفه در قبال ذات اقدس الهي باشد.
[1] . فريد تنكابني ـ مرتضي ـ راهنماي انسانيت ـ ترجمه موضوعي نهج الفصاحه (سخنان پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله) ـ ص631.
[2] . اميرالمؤمنين، علي ـ عليه السّلام ـ نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام ـ ج 3 ـ جمله 153 ـ ص 482.
[3] . طباطبايي ـ علامه سيد محمد حسين ـ الميزان ـ ج 2 ـ ص 301.
[4] . خميني، روح الله.
[5] . لواساني، سيد علي ـ شكوفه هاي سخن ـ ص 89.
[6] . امام سجاد، حضرت علي بن الحسين ـ رساله حقوق ـ ترجمه علي غفوري ـ صص 67 و 69.
محمد رضا شرفي ـ مجله تربيت، اسفند79