خشوع در عبادت
خشوع و اهمّيّت آن
در لغت (خشوع و خشيت ، ترسى است آميخته با تعظيم .)(٧٢)
و در اصـطـلاح بـه حـالتـى گـفـته مى شود كه كسى در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته بطورى كه تمام توجهش به وى معطوف گشته و از همه جا بريده باشد.(٧٣)
از رسول خدا پرسيدند: خشوع چيست ؟ فرمود:
(فروتنى در نماز و اينكه بنده با تمام قلبش متوجّه خدا باشد.)(٧٤)
امام خمينى مى نويسد:
(يـكـى از امورى كه براى سالك در جميع عبادات خصوصاً نماز كه سرآمد همه عبادات است و مقام جـامـعـيـت دارد، لازم اسـت خـشـوع اسـت و حـقـيـقـت آن عبارت است از خضوع تام ممزوج با حب يا خوف .)(٧٥)
غرض اصلى از عبادت و اطاعت ، پالايش نفس و تطهير آن از آلودگيهاست و هر عملى كه در زمينه صـفـاى عـبـادت و پـاكيزه انجام دادن آن بيشتر مؤ ثر باشد مطلوب و مقدّم است و خشوع از امورى است كه در جلاى دل و اثر عبادت نقش بسزايى دارد.
خشوع از ديدگاه قرآن وسنت
پس از بيان اهمّيّت خشوع در عبادات ، اينك به خشوع از نظر قرآن و روايات مى پردازيم :
قرآن مجيد يكى از ويژگيهاى مؤ منان رستگار را خشوع در نماز دانسته و فرموده است :
( قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ هُمْ فى صَلوتِهِمْ خاشِعُونَ ) (٧٦)
به تحقيق رستگار شدند مؤ منان ، آنان كه در نمازشان خشوع دارند.
امير مؤ منان علىعليهالسلام به كميل فرمود:
(يـا كـُمـَيـْلُ: لَيـْسَ الشَّاءْنُ اءَنْ تـُصـَلِّىَ وَ تـَصـُومَ وَ تَتَصَدَّقَ، اَلشَّاءْنُ اءَنْ تَكُونَ الصَّلاةُ فُعِلَتْ بِقَلْبٍ تَقِى وَ عَمَلٍ عِنْدَاللّهِ مَرْضِى وَ خُشُوعٍ سَوِي)(٧٧)
اى كـمـيل ! عبادت ، تنها نماز خواندن و روزه گرفتن و صدقه دادن نيست بلكه شاءن (عبادت) اين است كه با قلب پاك و عمل مورد پسند خدا و خشوع راستين انجام پذيرد.
امام صادقعليهالسلام فرمود:
(إِذا كُنْتَ فى صَلاتِكَ فَعَلَيْكَ بِالْخُشُوعِ وَ الاِْقْبالِ عَلى صَلاتِكَ...)(٧٨)
وقـتـى در نـمـاز هـسـتـى ، بـر تـو بـاد بـه رعـايـت خـشـوع و تـوجـه كامل به نماز...
خشوع دل و اعضا
وقـتـى مـؤ مـن حـالت خشوع پيدا كند، آثارش در بدن و اعضا و جوارحش ظاهر مى شود و سراسر وجـودش غـرق عـشـق و شـيـدايـى حق مى گردد و جسم و جانش در هر عبادتى ، خشوعى هماهنگ با آن خواهد داشت قرآن در اين باره مى فرمايد:
( اَللّهُ نَزَّلَ اءَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلوُدُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللّهِ... ) (٧٩)
خدا بهترين سخن را نازل كرده است كتابى متشابه و دوتا، دوتا، كه از تلاوت آن تن كسانى كه از پروردگارشان مى ترسند بلرزد. سپس تن و جانشان به ياد خدا آرام مى گيرد.
نـكـتـه قـابل توجه اين است كه جسم وجان بايد تواءم باهم در برابر خدا خضوع و خشوع كند؛ زيرا خشوع قلب ، خشوع اعضا و جوارح را نيز در پى دارد چنان كه حضرت اميرعليهالسلام فرمود:
(لِيَخْشَعْ لِلّهِ سُبْحانَهُ قَلْبُكَ، فَمَنْ خَشَعَ قَلْبُهُ خَشَعَتْ جَميعُ جَوارِحِهِ()(٨٠)
بـايـد قلبت براى خداى سبحان خاشع شود و كسى كه قلبش خاشع شد همه اعضايش خاشع مى شود.
خـشوع جوارح بدون خشوع قلب ، تظاهر به خشوع و نوعى نفاق است كه به فرموده نبّى اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم بايد از آن پرهيز كرد:
(إِيّاكُمْ وَ تَخَشُّعَ النِّفاقِ وَ هُوَ اءَنْ يُرَى الْجَسَدُ خاشِعاً وَ الْقَلْبُ لَيْسَ بِخاشِعٍ)(٨١)
از خـشـوع نـمـايـى منافقانه بپرهيزيد وآن اين است كه اندام خاشع ديده شوند ولى قلب خاشع نباشد.
خشوع ، زينت اوليا
اوليـاى الهـى در تـمام امور زندگى ، بويژه در عبادت ، اسوه هاى زيباى بشريتند و به هنگام عبادت ، عاليترين نمونه خشوع را دارا مى باشند.
آن مـردان بـزرگ فـقـط در مـقـابـل خدا خاضع هستند خداوند به حضرت موسى و هارون چنين وحى فرستاد.
( إِنَّما يَتَزَيَّنُ لى اءَوْلِيائى بِالذُّلِّ وَ الْخُشُوعِ وَ الْخَوْفِ ) (٨٢)
دوستان من ، خود را با افتادگى و خشوع وترس براى من مى آرايند.
در اينجا به ذكر چند نمونه مى پردازيم :
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم وقتى به نماز مى ايستاد، از ترس خدا رنگش مى پريد و صداى سوزناكى از او به گوش مى رسيد.(٨٣)
دربـاره خـشـوع حضرت اميرعليهالسلام چنين آمده است : هنگام نماز و عبادت ، لرزه بر اندامش مى افتاد و رنگ رخسارش دگرگون مى شد.(٨٤)
و دربـاره آن حـضرت است كه در يكى از جنگها تيرى به پاى مباركش اصابت كرد كه بر اثر شـدّت درد بـه كـسـى اجـازه نـمى داد آن تير را بيرون كشد تا اينكه هنگام نماز آن را از پايش درآوردنـد، كـه البـتـه اين مرتبه والاى خشوع به معنى فناء فى اللّه است و كمتر كسى به آن دسـت مـى يـابـد. امـام صـادقعليهالسلام از قـول پـدرش امـام بـاقـرعليهالسلام چـنـيـن نقل مى كند:
(كـانَ عـَلِىُّ بـْنُ الْحـُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلامُ إِذا قامَ فِى الصَّلاةِ كَاءَنَّهُ ساقُ شَجَرَةٍ لا يَتَحَرَّكُ مِنْهُ شَىْءٌ إِلاّ ما حَرَّكَتِ الرّيحُ مِنْهُ)(٨٥)
امـام سجادعليهالسلام وقتى به نماز مى ايستاد همچون ساقه درختى بود و هيچ جزئى از بدن و لباس او حركت نمى كرد. مگر آن مقدارى را كه باد به حركت در مى آورد.
قرآن درباره ذكريّا و عبادت و حالات او مى فرمايد:
( فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ اءَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِى الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباًوَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ ) (٨٦)
پـس دعـايـش رامـسـتـجـاب كـرديـم وبـه او يـحـيـى را بـخـشـيـديـم و همسرش را برايش شايسته گـردانـيـديم اينان در كارهاى نيك شتاب مى كردند و بابيم و اميد ما را مى خواندند و براى ما خاشع بودند.
خشوع ، بال عبادت
عبادت ، هنگامى ارزشمند است كه باتوجّه كامل وخشوع انجام پذيرد وگرنه ، عبادت سرسرى و بدون توجّه ، تنها رفع تكليف است و خاصيّتى ندارد.
چـنـيـن عـبـادتى نشان دهنده آن است كه صاحبش فاقد ايمان قوى و يقين است حضرت صادقعليهالسلام فرمود:
(لا ايمانَ إِلاّ بِالْعَمَلِ وَ لا عَمَلَ إِلاّ بِالْيَقينِ وَ لا يَقينَ إِلاّ بِالْخُشُوعِ)(٨٧)
ايمانى (ايمان) نيست مگر به عمل و عملى (پذيرفته) نيست مگر به يقين و يقين وجود ندارد مگر در صورت وجود خشوع
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرموده :
نماز بر چهار بخش بنا شده است : ١ـ وضوى شاداب ، ٢ـ ركوع ، ٣ـ سجده ، ٤ـ خشوع
پرسيدند اى رسول خدا خشوع چيست ؟ فرمود:
فروتنى درنماز واينكه بنده باتمام قلبش متوجه خداباشد. اگر او ركوع و سجود و بخشهاى نماز را كامل به جاى آورد، نمازش با درخشندگى به آسمان بالا رود و درهاى آسمان به رويش باز شود. (چنين نمازى نمازگزار را دعا كند) و گويد: همان گونه كه مرا پاس داشتى ، خدايت پـاس دارد و فـرشـتـگان نيز گويند. درود خدا بر صاحب اين نماز. ولى اگر بخشهاى نماز را كـامـل نـكـنـد، نـمـازش بـا تـيرگى بالا مى رود و درهاى آسمان به رويش بسته مى گردد، چنين نـمـازى بـه نمازگزار گويد: خدا تو را ضايع كند چنان كه مرا ضايع كردى و خدا آن را به روى صاحبش مى كوبد.)(٨٨)
موانع خشوع
قرآن مجيد مؤ منان را در مورد خطر خاشع نبودن دل هشدار داده ، فرموده است :
( اءَلَمْ يـَاءْنِ لِلَّذينَ امَنُوا اءَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ اُوتـُوا الْكـِتـابَ مـِنْ قـَبـْلُ فـَطـالَ عـَلَيـْهـِمُ الاَْمـَدُ فـَقـَسـَتْ قـُلُوبـُهـُمْ وَ كـَثـيـرٌ مـِنـْهـُمـْ فاسِقُونَ ) (٨٩)
آيـا وقـت آن نـشـده آنـان كـه ايـمـان آورده انـد. دلهـايـشـان در مـقـابـل ذكـر خـدا و مـعـارف حـقـى كـه نـازل كـرديـم نـرم شـود؟ و مـانـنـد اهـل كـتـاب كـه پـيش از اين مى زيستند نباشند. ايشان در اثر مهلت زياد دچار قساوت قلب شده ، بيشترشان فاسق شدند.
علاّمه طباطبايى در تفسير اين آيه مى نويسد:
(در ايـن آيـه شـريـفه عتابى است به مؤ منان به خاطر قساوتى كه دلهايشان را گرفته و در مـقـابـل ذكـر خـدا خـاشع نمى شود... خداى تعالى با اين كلام خود به اين حقيقت اشاره نموده كه دلهـاى مـسـلمـانـان مـانـنـد دلهـاى اهـل كـتـاب دچـار قـسـاوت شـده و قـلب قـاسـى از آنـجـا كـه در مـقـابـل حق ، خشوع و تاءثير و انعطاف ندارد، از زىّ عبوديت خارج است و در نتيجه از مناهى الهى متاءثر نمى شود و با بى باكى مرتكب گناه و فسق مى شود.)(٩٠)
بنابراين ، بزرگترين مانع ترقى دل ، غافل شدن از ياد خدا، دور شدن از مكتب وحى و ارتكاب گـنـاه اسـت كـه مـؤ من بايد به شدّت از آنها پرهيز نمايد. همچنين از كارهايى كه در ظاهر گناه نـيست ، ولى قساوت دل مى آورد يا انسان را از توجّه به عبادت و حالت خشوع باز مى دارد، خود دارى كند. اميرمؤ منان علىعليهالسلام مى فرمايد:
(لا يَعْبَثُ الرَّجُلُ فى صَلاتِهِ بِلِحْيَتِهِ وَ لا بَما يَشْغَلُهُ عَنْ صَلاتِهِ)(٩١)
مرد نبايد در نمازش با ريش خود و هر چه او را از توجه به نماز باز مى دارد بازى كند.
(۷۳) - الميزان ، مترجم ، ج ۲۹، ص ۱۱، انتشارات جامعه مدرسين
(۷۴) - بحارالانوار، ج ۸۱، ص ۲۶۴، موسسة الوفا، بيروت
(۷۵) - آداب الصلواة ، امام خمينى (ره)، ص ۱۷، آستان قدس رضوى
(۷۶) - مؤ منون (۲۳)، آيات ۱ ـ ۲.
(۷۷) - بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۳۰.
(۷۸) - فروع كافى ، ج ۳، ص ۳۰۰.
(۷۹) - زمـر(۳۹)، آيـه ۲۳. قرآن را (متشابه) گفته از آن رو كه اجزايش در اعجاز و فصاحت و بـلاغـت هـمـه بـه هم شبيه است و دو تا دوتا خواند، از آن رو كه بيشتر چيزها كه در آن آمده است دوتـا دوتـاسـت ، چـون امـر ونـهـى ، نـور و ظـلمـت ، عـام و خـاص ، بـهـشـت و دوزخ و از ايـن قـبـيـل در مـورد (مـتـشـابـه) و (دوتا دوتا) اقوال ديگرى هم آمده است .(ترجمه از عبدالمحمد آيتى ذيل آيه مذبور).
(۸۰) - شرح غررالحكم ، ج ۵، ص ۴۶۰.
(۸۱) - بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۶۴.
(۸۲) - بحارالانوار ، ج ۱۳، ص ۴۹.
(۸۳) - فلاح السائل ، سيد بن طاوس ، ص ۱۶۱، دفتر تبليغات اسلامى
(۸۴) - بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۴۸.
# ـ شير خدا شاه ولايت على صيقلى شرك خفى و جلى
روز احد چون صف هيجاگرفت تير مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پيكان به گل او نهفت صد گل راحت زگل او شكفت
روى عبادت سوى محراب كردپشت به درد سر اصحاب كرد
خنجر الماس چو بفراختندچاك بر آن چون گلش انداختند
گل گل خونش چو به مصلاّ چكيدگفت چو فارغ ز نماز آن بديد
اين همه گل چيست ته پاى من ساخته گلزار، مصلاى من
صورت حالش چو نمودند بازگفت كه سوگند به داناى راز
كزالـم تيغ نـدارم خبـرگرچه زمن نيست خبردارتر
طاير من سدره نشين شد چه باك گرشودم تن چو قفس چاك چاك
جامى از آلايش تن پاك شودر قدم پاك روان خاك شو
باشد از آن خاك بگردى رسى گرد شكافى و به مردى رسى
مثنوى هفت اورنگ ، احمد جامى خراسانى ، ص ۴۰۳، چاپ سعدى
(۸۵) - بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۴۸.
(۸۶) - انبيا(۲۱)، آيه ۹۰، ترجمه آيتى
(۸۷) - بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۰.
(۸۸) - همان ، ج ۸۴، ص ۲۶۴.
(۸۹) - حديد(۵۷)، آيه ۱۶.
(۹۰) - الميزان ، مترجم ،ج ۱۹، ص ۲۸۴.
(۹۱) - بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۲۳۴.
منبع:گتاب اخلاق عبادی