موضوع: اهداف امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا
از جمله کلمات نورانی که از امام حسین علیه السلام در آغازین قدم های حرکتشان به سمت کربلا به یادگار مانده است و شاید جزو مشهورترین کلمات حضرت نیز باشد کلامی نورانی است که در وصیت نامه ای که نزد برادر بزرگوارشان محمد ابن حنفیه (سلام الله علیه) سپرده اند نقل شده است. قسمتی از این کلام نورانی حضرت که معمولا بر پیشانی حادثه ی عاشورا می درخشد این است:« وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً[1]» ابتدا این انگیزه ها را از حرکت خودشان دفع می کنند. حرکت حضرت ناشی از استکبار بر خدای متعال و تکبر بر خلق نیست. «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً[2]» نه متکبرانه است و نه مستکبرانه«ِ وَ لَا بَطِراً[3]» از سر طغیان و نارضایتی بی مورد و زیاده خواهی نیست. «ِ وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً[4]» نیت امام تجاوز به حدود دیگران و فساد در جامعه نیست. «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي صلی الله علیه وآله و سلم أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِی[5]» اولین هدفی که حضرت بیان می کنند این است که من تنها به دنبال اصلاح در امت جدم هستم؛ قصد من امر به معروف و نهی از منکر و حرکت در راه نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمومنین علیه السلام است. این سه مورد در پیش روی همه ی اهداف حضرت می درخشد.
مبنای درک سخنان معصومین علیهم السلام
افق صحبت و درک کلام امام با ویژگی دورنمایی که در اختیار حضرت بوده بر ما پوشیده است. اگر کسی تصور نماید که می تواند به علم امام راه پیدا کند دچار توهم است. تنها انسان به میزان تسلیم و تولی که دارد قلبش با کلمات معصومین نورانی می شود. علمای بزرگ در علم اصول این کار را نمی کنند، یعنی وقتی اجتهاد را تعریف می کنند، آن ملکه ی قدسی را در آن دخیل نمی دانند. گاهی اجتهاد طوری تعریف می شود که به نظر می آید انسان یهودی هم می تواند مجتهد باشد، ولی معمولا در مدارکی که باقی مانده و تصدیق های اجتهاد به این نکته اشاره شده است که «ملکةٌ قدسیةٌ» یعنی فهم کلام نورانی امام صرفا مبتنی بر یک سلسله قواعد نیست، بلکه نورانیت تقوا و تولی در مقام استنباط شرط اصلی درست فهمیدن کلام معصوم است و هر اندازه تولی انسان به سخنان معصومین بیشتر باشد دریافتی که از انوار آنها می نماید نیز بیشتر است.
تفاوت افق دید امام حسین علیه السلام در اصلاح جامعه با دیگران
اصلاح طلبی که مقصود امام علیه السلام بوده چیست که راه حضرت را از راه بسیاری از مدعیان اصلاح طلبی و مصلحان جدا می کند؟ این کدام اصلاح است و حضرت در کدام افق به این اصلاح نگاه می کردند؟ کسانی که به دنبال اصلاح هستند افق دیدشان متفاوت است. گاهی مشکلات و رنج ها را در محدوده ی خانه، شهر، کشور و حتی دنیای خود می بینند. این یک افق دید است. کسانی که به دنبال اصلاح در یک شهر یا روستا هستند برنامه ی کاملا متفاوتی با افرادی که به دنبال اصلاح جامعه ی بشری هستند و می خواهند جامعه ی بین الملل را تحت تاثیر خودشان قرار بدهند دارند. گاهی اصلاح گرانی دیده می شوند که افق دیدشان در حد پاهای برهنه و شکم های گرسنه است. البته درست است، این ها جزو رنج های مزمن جامعه ی بشری هستند که بی تردید باید این رنج ها از بین برود. بی تردید جامعه ی بشری باید به نقطه ای برسد که بی عدالتی و فقر حتی در ظاهر زندگی بشر نیز وجود نداشته باشد، ولی گروهی محدوده ی نگاهشان همین اندازه است، یعنی بیش از این نمی بینند، رنج بشر را رنج در خوردن و پوشیدن و رنج های معیشتی تفسیر می کنند و ریشه ی این رنج ها را نیز به دنیای مادی و عالم طبیعت نسبت می دهند. وقتی آثار افرادی که در طول تاریخ بشری در این زمینه اقدام کرده اند را مطالعه می کنیم (آثار فلسفی و حتی ادبی) افق رنج هایی که در لابه لای کلماتشان به چشم می خورد بیش از رنج های طبیعی که انسان ها در دنیا به آن مبتلا می شوند نیست و بسیاری از این رنج ها نیز رنج های عالم عبور است، یعنی عبور ما به سمت خدای متعال از دل این رنج هاست. « يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه[6]» این رنج، رنج عبور است. بسیاری از رنج ها برای این است که عبودیت و خضوع جز از راه تحمل سختی ها، رنج ها و گرفتاری ها برای ما ممکن نبوده است.
چرا خدا ارواح را از عالم بالاتر به دنیا فرستاده است؟
حدیثی نورانی در علل الشرایع از امام موسی ابن جعفر علیه السلام نقل شده است: از حضرت سوال شد ارواح ما در عالم ارواح و انوار بوده اند، آن عالمی که هیچ رنج و غصه و نگرانی در آن وجود ندارد. چرا خدا این روح ها را به عالم دنیا تنزل داد؟ (در جواب پاسخ بلندی آمده است که یک قسمت پاسخ این است) امام فرمود: خدای متعال شما را به عالم دنیا آورد و به یکدیگر محتاج نمود تا فقر خودتان را نسبت به خدای متعال درک کنید. حتی انسان با این همه گرفتاری که در دنیا دارد هنوز تکبر می ورزد و فقر خود را درک نمی کند، چه رسد به اینکه قبل از تهذیب و عبور از عالم دنیا در همان عالم بالا بماند و پایین نیاید. انسان ها برای اصلاح باید از معبر دنیا عبور کنند.
هدایت انسان ها عامل آمدن معصومین و انبیاء به دنیا
عبور انبیای الهی و به خصوص چهارده معصوم از عالم دنیا بیشتر به قصد شفاعت و دست گیری ما است و تنزلشان تنزلی است که برای هدایت ماست. « خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ[7]» ولی برای انسان های دیگر ( به جز معصومین علیهم السلام) عبور از معبر دنیا برای اصلاح و رسیدن به مقام عبودیت، انکسار، تذلل، خشوع و اخباط است که هدف نهایی خلقت انسان می باشد و جز با عبور از این معبر ممکن نیست. معمولا تا زمانی که انسان از این راه سخت عبور نکند نیاز خود را لمس نمی نماید. برخی از افراد تنها رنج ها را می بینند و ریشه یابی می کنند و نمی توانند نسبت این رنج ها را با سنت های الهی و سنت های جاری در عالم ببینند. در نتیجه از بالا و از روی بنا به دنبال حل مسئله هستند و می بینیم هر چه بیشتر تلاش کرده اند (حتی با نیت خوب) کمتر نتیجه گرفته اند.
هر چه از عمر بشریت گذشته رنج های مزمن بشریت پیچیده تر، کهنه تر و آزار دهنده تر شده اند، اما برطرف نشده اند. افرادی آمده اند و این رنج ها را دنبال کرده اند، ولی نتوانسته اند این بار را از دوش بشریت بردارند. ریشه ی مسئله به این بر می گردد که نه افق دیدشان نسبت به رنج های بشریت و فسادها افق صحیحی است و نه ریشه یابی شان نسبت به این رنج ها؛ راهی را نیز که برای حل این معضل پیشنهاد می کنند راه صحیحی نیست، یعنی راهی نیست که بتواند ریشه ی این مشکل را حل کند. بنابراین در نگاهی که افق دید انسان محدود به عالم طبیعت و آن هم افق محدود رنج های طبیعی و نیازهای طبیعی انسان باشد ریشه ی حل نیاز نیز حداکثر در حل روابط اجتماعی جستجو می گردد. انسان می خواهد اصلاحاتی در روابط اجتماعی و ساختار جامعه ایجاد کند که این اصلاحات موجب حل مشکلات شود. این دسته مدعیان در عالم زیاد بوده اند و اقدام هم نموده اند؛ آثار اقداماتشان نیز در جهان معروف است و نتوانسته اند مشکلی را حل کنند.
عظمت افق دید سیدالشهداعلیه السلام
افق دیدی که سید الشهدا علیه السلام دارند با دیگر افق های دید کاملا متفاوت است. آن چنان که از آثار و روایات و معارف نورانی اهل بیت علیهم السلام قابل برداشت است افق کار سیدالشهدا علیه السلام افق همه ی هستی است؛ یعنی سیدالشهدا علیه السلام علاوه بر آنکه جامعه ی مدینه و مکه و عراق و حجاز آن روز را می دیدند کل جامعه ی بشری را در آن روز مد نظر داشتند و همه ی تاریخ تحت اِشراف و تصرف حضرت بوده است. حضرت می دانستد که چه می کنند؛ یعنی افق دید حضرت افق همه ی تاریخ است و افق کارشان افق همه ی عوالم است، بلکه بالاتر. افقی که معارف دینی پیش روی ما قرار می دهند بسیار گسترده تر از افق کوچکی است که اهل دنیا در نگاه به سیدالشهدا علیه السلام برداشت نموده اند.
ریشه ی ماجرای سیدالشهدا علیه السلام قبل از خلقت عالم دنیاست، حتی گاهی تا قبل از خلقت عوالم است. «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَة[8])» در عالم ذر و قبل از ذر میثاق عاشورا از امام حسین علیه السلام گرفته شده و آثار راه حضرت تا بعد از قیامت نیز باقی است. این امر مضمون بسیاری از روایات است. «ِ أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ[9]» امام حسین علیه السلام با اقدام خود همه ی عوالم را تحت تاثیر قرار دادند و روایات زیادی در این زمینه وجود دارد. حرم مطهر سیدالشهدا علیه السلام « مَهْبِطِ الْمَلَائِكَه[10]» است. ملائکه گروه گروه به این مکان مطهر آمده و بازمی گردند. بسیاری از آنها تنها یک بار فرصت زیارت سیدالشهدا علیه السلام را پیدا می کنند، جایی که محل اتصال ملکوت با عالم دنیاست. در روایات ما آمده است که صد و بیست و چهار هزار پیامبر هر شب جمعه به زیارت سیدالشهداعلیه السلام می آیند.
تعبیر بلندی در روایت کامل الزیارات است که مرحوم علامه امینی و دیگران تلاش کرده اند به نحوی این تعبیر را معنا کنند. اگر این تعبیر درست معنا شود هیچ اشکالی در آن وجود ندارد. امام صادق علیه السلام فرمودند: خدای متعال به همراه صد و بیست و چهار هزار پیامبر هر شب جمعه سیدالشهدا علیه السلام را زیارت می کنند. البته این جمله باید معنا شود. روشن است زیارت خدای متعال زیارت حسی نیست. باید توجه نمود امام صادق علیه السلام که این تعابیر از ایشان ذکر شده پرچمدار مبارزه با تشبیه و تجسیم بوده اند.
امام صادق علیه السلام ، پرچمدار مبارزه با انحرافات
امام صادق علیه السلام تنها مذهب شیعه را منسجم نکردند. اگر زحمات امام صادق علیه السلام نبود معارف اسلامی نیز به همان بلایی که مسیحیت و تورات و انجیل به آن دچار شدند مبتلا می شد. اکنون نیز برخی از فرق اسلامی صریحا ادعا می کنند که در روز قیامت انسان با چشم سر خدا را می بیند و از علمایشان نقل شده است که خدای متعال مانند علما از منبر پایین می آید. در دنیای اسلام نیز هنوز از این انحرافات باقی مانده و در صدر اسلام این انحرافات خیلی فراوان بوده است. به خصوص در دستگاه بنی امیه و بنی عباس که راه ترجمه فرهنگ غرب را به سوی دنیای اسلام باز نمودند و این فرهنگ فاسد وارد شد. امام صادق علیه السلام پرچمدار مبارزه با این اعتقادات هستند.
حوادث عالم در روز واقعه عاشورا
روایات فراوانی وجود دارد که چهار هزار ملک یا هفتاد هزار ملک در روز عاشورا برای یاری سیدالشهدا علیه السلام آمدند، اما دیر رسیدند و در کنار مزار مطهر سیدالشهدا علیه السلام غبار آلود و آشفته حال تا دوره رجعت به عزاداری می پردازند. امام زمان علیه السلام فرمودند که روز عاشورا ولوله در ملکوت افتاده بود. ملائکه به خدا عرض می کردند: خدایا چه حادثه ای در حال رخ دادن است؟ خدای متعال اشباح ائمه ی معصومین از فرزندان سیدالشهدا علیه السلام را به آنها نشان داد و فرمود: من این ائمه را در ذریه ی او قرار دادم. امام زمان علیه السلام ایستاده بودند و خدا فرمود و «هذا انتقموا» یعنی من به وسیله ی این آدم انتقام می گیرم. عاشورا حادثه ای است که وقتی اتفاق می افتد در ملک و ملکوت عالم ولوله به پا می شود. در روایات آمده که جن و انس وعالم نباتات و جمادات و ملک و ملکوت و همه ی مخلوقات در این حادثه گریسته اند. معنای این روایات این است که همه ی موجودات واقعا مبتلا شده اند، ولی گریه ی هر موجود و درگیریش با حادثه متناسب با شأن خود اوست. کسانی که اهل مشاهده ی ملکوت بوده اند گاهی برخی مسائل را نقل کرده اند، ولی در هر صورت این روایات روایاتی است که از مسلمات تردیدناپذیر است. انسان باید به جای اینکه از دریچه ی محدود عقل خویش برخورد کند با معارف الهی اهل بیت که اسرار عالم را بیان می کند آشنا شود و به معصومین علیهم السلام توسل پیدا کند تا بتواند برخی از این سخنان را بفهمد. روش اخباری گری هم از روش هایی است که قرن هاست در بین مجتهدین و فقها و علمای شیعه منسوخ شده است. در مقابل روشی که انسان دامنه ی عقل محدود خود را مقیاس ارزش گذاری قرار بدهد نیز روش صحیحی نیست.
دوری از خدا، ریشه ی تمام رنج های بشر
عاشورا حادثه ای است که خدای متعال برای آدم علیه السلام، ابراهیم خلیل علیه السلام و موسی علیه السلام و در لحظه های حساس برای انبیا و اولیا بیان می نموده و انبیا و اولیا برای هدایت از آن بهره می جسته اند. وقتی حضرت می گویند من دنبال اصلاح هستم آیا پاهای برهنه و شکم های گرسنه را می بینند؟ خیر این چنین نیست، اما حضرت اینها را نیز مد نظر داشته اند. برخی محققین وقتی می خواهند حادثه ی عاشورا را ریشه یابی کنند از انحرافات اقتصادی که در دولت عثمان و یا حتی در زمان ابوبکر و عمر پیش آمده است یاد می کنند و از این انحرافات اقتصادی با عنوان فساد نام می برند. اینها وجود دارد ولی مشکل اصلی نیست. از دیدگاه سیدالشهدا علیه السلام فسادی که باید با آن مبارزه کرد چیست؟ ریشه فساد کجاست؟ امام خمینی در نامه ای که به گورباچف نوشتند تعبیر بلندی داشتند. نگاه آنها این بود که خیال می کردند مشکل بشر مشکل معیشت است و همه ی مشکلات دیگر ناشی از مشکلات اقتصادی است و عامل اصلی این مشکل را ادیان الهی می دانستند. امام در پیامشان فرمودند: مشکل شما مبارزه ی بی دلیل با خداست. مشکل شما آب و نان نیست. سپس فرمودند تصور نکنید اگر به اردوگاه غرب پناه بردید این مشکلتان حل می شود؛ آنها نیز با این مشکل دست و پنجه نرم می کنند و تنها راه حل مشکل، بازگشت به سوی خدای متعال است. امام حسین علیه السلام جان های تشنه به خدا و فطرت های نورانی را که خدای متعال برای قرب و لقاء خود آفریده می بیند و انبیا آمده اند تا بشر را به آن نقطه برسانند و معبر دنیا برای رسیدن به این هدف است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به عالم دنیا آمده اند تا بشر را به مقا م توحیدی، بندگی خدا و کرامت های اخلاقی برسانند و عده ای خیمه ی تاریکی بر روی جهان زدند و بر منبر خلافت حضرت رفتند و مردم را به دنیا بازگردانیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قلبها را متوجه خدا نمودند و آنها دوباره قلبها را به سوی دنیا منحرف نمودند. افق دید حضرت در قدم اول این است که انسانی که محتاج به خدا آفریده شده«أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّه[11]» فطرتش نیز مشتاق به خداست. آیه ظلمات با روایت ذیلش در کافی آمده است:«أَوْ كَظُلُماتٍ قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ يَغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمَاتٌ الثَّانِي بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِيَةُ وَ فِتَنُ بَنِي أُمَيَّه[12]» آن خیمه ی تاریکی که«إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ الْمُؤْمِنُ فِي ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ لَمْ يَكَدْ يَراها[13]». حضرت این ظلمات و فتنه ای که راه را بر فطرت ها بسته و مانع رسیدن نور نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به جامعه انسانی شده است می بیند. اگر حجاب از فطرت های تشنه ی خدای متعال در عالم دنیا برداشته نشود و این حقیقت از خود به خود نزدیک تر را نیابند« وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى[14]» برای همیشه باید در این هجران بسوزند و برای همیشه باید رنج ببرند. حضرت می دانند که ریشه ی همه رنج های بشر دوری از خداست. اگر معاش بشر را تامین کنیم، به گونه ای که بستر دوری از خدا و توجه به دنیا و حرص به دنیا در او پیدا شود این تامین معاش عین ایجاد رنج است.
نیازها عامل رنج انسان
دنیای غرب با همه ی پیشرفت هایی که دارد افسردگی و اضطراب در آن کمتر از اعصار گذشته نیست. روانشناسی در غرب پس از همین پیشرفت ها پیدا شده و ریشه اش این است که اگر نیاز بشر به گونه ای تامین شده و به دنیا دعوت شود خود این نیاز زادگاه رنج انسان است. «إِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُون[15]» کسانی که به دنیا دل می بندند به آن راضی می شوند «ولا یرجون لقاءنا[16]» و زنگ خطرها را نمی شنوند«أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ[17]» پناهگاهشان آتش است. آتشی که«الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَه[18]». پس ریشه ی اصلی همه ی مشکلات، حجاب بین انسان و خداست و زادگاه همه ی این فسادها اولیای طاغوتند. آنها هستند که استکبار و فساد را در عالم بپا می کنند و دعوت به خودپرستی می کنند. تعبیر نورانی خطبه ی قاصعه امیرالمومنین علیه السلام این گونه است:فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ[19]سپس حضرت فرمودند:«فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِه[20]» مواظب باشید بیماری خودش را به شما سرایت ندهد.
تکبر عامل بدی ها، خضوع عامل خوبی ها
مشکل بشر در یک کلمه بیشتر نیست و آن استکبار بر خداست. باید ریشه ی این تکبر بخشکد و تا ریشه ی استکبار نخشکد بشر روی سعادت را نمی بیند. ریشه ی این استکبار اولیای طاغوت هستند که منکر حقیقی انسان ها هستند. معروف حقیقی هم انسان ها هستند، آن انسان هایی که وجودشان زادگاه خیر یا شر است. «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَه[21]» علامه مجلسی نقل کرده اند که ابوحنیفه با امام صادق علیه السلام برخوردی داشت و سوالاتی از امام صادق نمود. از جمله این که معروف چیست؟ حضرت فرمودند:« الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام[22]» پرسید منکر چیست؟ فرمود:« الْمُنْكَرُ قَالَ اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِه[23]» آنهایی که به وسلیه ی مردم بر امیرالمومنین علیه السلام فشار آوردند عین منکرند. گناه ریشه اش در وجود انسان هاست. در مورد فرد آمده که«نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ لِأَنَّهُ يَنْوِي خَيْراً مِنْ عَمَلِهِ وَ نِيَّةُ الْفَاجِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِه[24]» ریشه ی گناه، انسان است. ریشه ی این درخت آلوده، نفس و قلب انسان است. کسانی که پرچمدار ضلالت اند و همه ی جریان طغیان در عالم به آنها منتهی می شود و همه ی شرارت ها از آنها ناشی می شود روح استکبار نسبت به خدای متعال را برپا می کنند که همه ی مفاسد اخلاقی و همه ی گناهان جلوه هایی از استکبار بر خداست و همه ی خوبیها جلوه ای از خضوع و خشوع در مقابل خدای متعال است. ریشه ی همه ی خوبی ها در ولایت خیرات و ریشه ی همه ی بدی ها در ولایت شر است. ولایت خوبی ها ولایت نور، هدایت، حیات طیبه، رأفت و رحمت خداست؛ ولایت جبهه ی مقابل نیز ظلمت، تاریکی، فساد، گمراهی و دروغ است.
بینش معکوس
گاهی انسان به جایی می رسد که زاویه ی دیدش عوض می شود و عقل عملیش معکوس می گردد. «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُون[25]» آیا می شود انسان به جایی برسد که زیبایی را زشتی ببیند و زشتی را زیبایی ببیند؟ آیا می شود انسان به جایی برسد که معروف را منکر ببیند و منکر را معروف ببیند؟ حدیث معروفی در مورد آخرالزمان است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به سلمان فرمودند که در آخرالزمان بدترین امری که پیش می آید این است که منکر معروف می شود و معروف منکر. یعنی دستگاه ابلیس به حدی گمراه می کند که خوبی ها زشتی می شود و زشتی ها خوبی. کسانی که مدعی تمدن و پیشرفت و علم هستند و ادعایشان گوش فلک را کر کرده است واضح ترین حقایق را نمی فهمند. حق خودشان می دانند که ذرات خانه های اتمی داشته باشند، اما حق یک ملت نمی دانند که از دانش خاصی برخوردار باشد و این را زیبا می بینند. بار چنین حکومت هایی بر دوش مردمانشان است؛ ملتشان آنها را سرپا نگه داشته اند و خیمه ی تاریکی که بُعد تجدد، روی تفکر این ملت ها انداخته آنها را تاریک کرده است. برخی از ملت ها آفت جامعه ی بشری هستند و زمانی که می خواهند اصلاح کنند جز فساد کار دیگری از آنها برنمی آید.
براساس نگاه اهل بیت علیهم السلام و انبیا و اولیا ریشه ی همه مفاسد در یک کلمه است و آن دوری از خدای متعال و نفسانیت است و ریشه ی گسترش نفسانیات یک جاست و آن دستگاه ابلیس و پیشوایان ظلم هستند. اینها هستند که ظلم و کفر را برپا می کنند و به حدی فضا را تاریک می نمایند که خوبی و بدی در آن تشخیص داده نمی شود. مانند فضای تاریکی که دستگاه بنی امیه ایجاد کردند که ابن ابی الحدید نقل می کند بر هفتاد هزار منبر در زمان بنی امیه، امیرالمومنین علیه السلام لعن می شد. «أنزلنی الدهر ثم انزلنی حتی قالوا علی و معاویه و یا لله و للشوری متعت رض الریب فیَّ مع الاول منهم حتی أُغرء مع هذه النظار» حضرت می فرماید: ببینید با من چه کردند. چه کسی با صاحب برترین فضیلت ها قابل مقایسه است که اکنون مرا با اینها در یک شورا نشانده اند. امیرالمومنین باید کنار طلحه و زبیر بنشینند؟ طوری فضا را غبار آلود کردند که زبیری که شمشیر در دست گرفته بود و بیعت نمی کرد خود مدعی امیرالمومنین می شود. ریشه این انحراف کجاست؟ ریشه اش پرچمداران کفرند. اگر اراده ها ی مستکبر اراده های غلیظ و روح های ظلمانی نباشد دیگران به راحتی نمی توانند این خیمه ی تاریکی را به پا کنند. « أَخْرَبَا بَيْتَ النُّبُوَّةِ وَ رَدَمَا بَابَهُ وَ نَقَضَا سَقْفَهُ وَ أَلْحَقَا سَمَاءَهُ بِأَرْضِهِ وَ عَالِيَهُ بِسَافِلِهِ وَ ظَاهِرَهُ بِبَاطِنِهِ وَ اسْتَأْصَلَا أَهْلَهُ وَ أَبَادَا أَنْصَارَهُ وَ قَتَلَا أَطْفَالَهُ وَ أَخْلَيَا مِنْبَرَهُ مِنْ وَصِيِّهِ وَ وَارِثِهِ[26]». در نگاه سیدالشهدا علیه السلام مشکل اصلی بشر دوری از خدا و لجبازی است که هر چه بیشتر در این مشکل دست و پا بزند مشکلاتش بیشتر می شود و ریشه ی اصلی این مشکل نیز اولیای طاغوت اند. درگیری اصلی حضرت در عین درگیری با منکرات ظاهری آنجاست.
حکومت های طاغوتی، ریشه فسادها و انحراف ها در جامعه
جوان شیعه در مرکز تشیع تحت فشار تبلیغاتی دشمن قرار می گیرد. ماهواره ها و دستگاه های شیطنت آمیز دشمن تحلیل های او را تخریب کرده و نگاهش را به حقایق تضعیف می کنند. گاهی او را به فساد دعوت می کنند و به گناهی آلوده می شود. در اینجا ریشه ی منکر کجاست و با چه کسی باید مبارزه کرد؟ آیا باید با این نظام آلوده ی جهانی که تبلیغات و برنامه ریزی برای فساد دیگران به اسم آزادی را جزو حقوق انسانی می داند مبارزه کرد یا با این جوان؟ کجا را باید اصلاح نمود؟ باید ساختار حقوقی جهان را شکست. این نگاه به فساد و ریشه ی فساد مبنی بر این است که ریشه ی فساد در دستگاه باطل است و آنها فساد را برپا می کنند. این نگاهی است که شاید سیدالشهدا علیه السلام آن را دنبال می کردند و آن هم نه در افق کوفه و سال شصت و یک. افق همه ی تاریخ کوفه هم احتیاج به خون امام حسین علیه السلام نداشت. فتح کوفه احتیاج به این فداکاری نداشت. کوفه را شاید ابن عباس هم می توانست پس بگیرد. کوفه را ابن زبیر از دست بنی امیه در آورد و به این همه تدبیر و میثاق از عالم ذر و آوردن اهل بیت نیازی نبود. افق دید حضرت جای دیگری بود و ایشان جای دیگری را در افق تاریخ نفی می کردند. حضرت در روز عاشورا شیطان را مجبور کردند شیشه ی عمر خود را در کربلا بشکند. حضرت نه تنها دستگاه بنی امیه که کل عالم را در محاصره ی خود درآوردند.
اصلاح جامعه، هدف قیام امام حسین علیه السلام
راهی که حضرت برای اصلاح باید طی می کردند جنگ نظامی صد درصد نبود. درست است حضرت یک جنگ نظامی تمام عیار در روز عاشورا انجام دادند و آنچنان که در تاریخ پیداست چیزی کم نگذاشتند، اما در حقیقت جنگ حضرت جنگ مکارم اخلاق و رذایل اخلاقی بود. در جنگ نظامی ضرورتی ندارد که زن و بچه را با خود ببرند و در جنگ نظامی سرباز شش ماهه وجود ندارد. این جنگ جنگی است که باید به وسیله ی آن بساط باطل ریشه کن شود، جنگی است که در آن دستگاه ابلیس را مجبور کردند تا همه ی رذالت ها و پستی های خود را اظهار نماید، همه ی آنچه را که پنهان می کرد«وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحين[27]» همه ی باطن خود را افشا کرد. نقل شده است آخرین سرباز حضرت کودک شش ماهه ای بود که حضرت به میدان آوردند. وقتی کسی از یاران امام باقی نمانده به مقابل لشکر آمدند و آخرین اتمام حجت و موعظه را نسبت به این لشکر فرمودند و همه ی تاریخ را به یاری خودشان دعوت نمودند «هل من ناصر ینصرنیهَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا[28]» آیا کسی پیدا می شود که از خدا بترسد و به ما این قدر ستم نکند و ما را یاری دهد. آیا در بین شما کسی هست که اگر از من حمایت نمی کند از نوامیس رسول خدا در این بیابان حمایت کند. نقل شده آنچنان این نوای غربت سیدالشهدا علیه السلام اثرگذار بود که صدای گریه از خیمه ها بلند شد. شاید حضرت برای آرام کردن اهل حرم به طرف خیمه آمدند تا آنان را دعوت به سکوت و آرامش کنند، (صبح وقتی صدای گریه ای از اهل حرم بلند شد حضرت عباس حضرت علی اکبر را فرستادند و فرمودند به اهل حرم بگویید تا من زنده هستم بلند گریه نکنند، دشمن مرا شماتت می کند.) اما دیدند این کودک بی تاب است. نقل شده که امام کودک را گرفت تا با او وداع کند. بعضی نقل کرده اند کودک را گرفت تا برای او آب بیاورد. حضرت کودک را به مقابل لشکر دشمن آوردند.
ذکر مصیبت؛
علی اصغرعلیه السلام
حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوشش
چو ماهی در پس ابری عبای شاه روپوشش
لب خاموش او گوید ز سوز دل حکایت ها
ز بی تابی و بی آبی سرش خم گشته بر دوشش
لبش بی رنگ و دل پرخون نگاه مات او محزون
هوای کربلا برده همه صبر و همه هوشش
نه می نالد ز بی شیری نه می گرید ز بی آبی
در آغوش پدر دیگر شده مادر فراموشش
زبان خویش را گاهی برون آرد به آرامی
مگر مرطوب گرداند لبان خشک و خاموشش
امام حسین علیه السلام کودک را به مقابل لشکر آورد «اما ترونه کیف یَتلَظّی عطشا» همین طور که با مردم صحبت می کرد در بین لشکر دشمن همهمه برخواست. عمر سعد به حرمله اشاره کرد چرا لشکر را آرام نمی کنی؟ چرا جواب حسین را نمی دهی؟ حرمله گفت پدر را بزنم یا پسر را؟ ناگهان علی در آغوش امام حسین علیه السلام شروع به دست و پا زدن نمود. حضرت دست خود را زیر گلوی علی برده و خون ها را به آسمان می پاشیدند و صورت خود را با خون خضاب می کردند و عرضه می داشتند خدایا آنچه مصیبت را بر من آسان می کند این است که تو شاهدی و می بینی. آنقدر مصیبت بر امام حسین علیه السلام سنگین بود که خدا به امام حسین علیه السلام تسلی داد. «صبرا لک یا حسین فإن له مُرضعا فی الجنه» برخی صحنه را این گونه نقل کرده اند که این تیر سه شعبه آمد و گلوی علی را درید و ایستاد، به صورتی که راه نفس را بر علی بسته بود. کودک در میان خون دست و پا می زد. امام حسین چه کند؟ اگر تیر را بکشد گلو طاقت ندارد و اگر تحمل کند راه نفس را بر فرزندش بسته است. نقل شده امام هر بار یک قدم به سوی خیمه می آمد و باز می گشت. چه کند مادر منتظر است؛ مصلحت ندید این کودک را به خیمه ببرد. به پشت خیمه ها آمد و قبر کوچکی کند، بر بدن فرزندش نماز خواند و بدن را درون قبر گذاشت. نقل شده وقتی امام می خواست روی این بدن خاک بریزد دید مادرش آمده است؛ آقا اجازه میدهید یک بار دیگر با علی خداحافظی کنم «و رضی بدم الورید مخضبٌ یا بقیه الله فطلب رضیعه».
________________________________________
[1] بحار الانوار،علامه مجلسی، 44 / 329
[2] همان
[3] همان
[4] همان
[5] همان
[6] الانشقاق : 6
[7] من لا یحضره الفقیه ، شیخ صدوق، 2 / 613
[8] وسائل الشیعه ، شیخ حرعاملی، 14/ 368
[9] الکافی، ثقه الاسلام کلینی، 4 / 575
[10] وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی،14/ 473
[11] مستدرک الوسائل، محدث نوری، 12/ 407
[12] الکافی، ثقه الاسلام کلینی،1 / 195
[13] همان
[14] الاسراء : 72
[15] یونس : 7
[16] همان
[17] یونس : 8
[18] الهمزه : 7
[19] نهج البلاغه، سید رضی،286
[20] نهج البلاغه، سید رضی،287
[21] وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی، 27/70
[22] بحار الانوار،علامه مجلسی،10/ 208
[23] بحار الانوار،علامه مجلسی،10 /208
[24] مستدرک الوسائل، محدث نوری،1/ 92
[25] البقره : 11،12
[26] بحار الانوار، علامه مجلسی،82 /260
[27] الاعراف : 21
[28] بحار الانوار، علامه مجلسی،45 /46