موضوع سخن: امام حسين عليه السلام فدائي خداوند
حجاج به بيت خالـق لم يـزلي خواندند خداي خويش به آواز جلي
آن قدر در خـانـه حـق کوبـيـدند تا آنکه سر از خانه برون کرد علي
گر منظر افـلاک بود منـظر تو وز کوثر اگر سرشته باشند گل تو
چون مهر علي نباشد اندر دل تو افسـوس تـو سـعـي بـي حاصـل تو
احمدا ذات تو و حيدر يکي است شهر با دروازه و با در يـکي است
تو مدينه علمي و حيدر در است پـس کـلـيـد دانـش تـو حـيـدر است
مصطفي چون گل کند عطرش علي است مصحف احمد به هر سطرش علي است
گريه با معرفت براي اهل بيت عليهم السلام
در کتاب کامل الزيارات آمده است که گريه بر امام حسين عليه السلام پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم و حضرت فاطمه عيلها سلام را خوشحال مي کند اين خيلي مهم است. روايات زيادي داريم که اگر کسي ايشان را خشنود کند؛ خدا را خشنود کرده است و حق ما اهل بيت عليهم السلام را ادا کرده است. البته گريه بايد واقعي باشد. نه اينکه وقتي مداح و روضه خوان مي گويد اي قرض داران، گرفتار ها بعد گريه کنيد.
دو نکته بايد در گريه بر امام حسين عليه السلام رعايت شود. يکي ولايت و ديگري محبت. گريه بايد به خاطر محبت به امام حسين عليه السلام و مصائب وارده بر اهل بيت عليهم السلام باشد. صرف گريه کردن؛ نجات دهنده نيست. عمرسعد هم بر ايشان گريه کرد. لشکرش هم به گريه افتادند. وقتي حضرت زينب عليها سلام کنار قتل گاه روضه خواندند به قول راوي دشمنان هم گريه کردند. يا در شام حضرت سجاد عليه السلام خطبه اي خواندند که مردم شام منقلب شدند و گريه کردند. همان هايي که هلهله و شادي ميکردند گريه کردند. گريه بايد با محبت باشد نه مثل مردم شام که از روي ترحم است.
راه قرارگرفتن در دايره لطف خدا
امام حسين عليه السلام عزيز خداست «حسين منى و انا من حسين. احب اللَّه من احب حسينا» [1] اين روايت زيبايي است چون راه را براي محبوب خدا شدن نشان مي دهد و اين خيلي مهم است و يک مقام است. در زيارت امين الله مي گوييم «محبوبة في ارضک و سمائک» يعني خدايا ما را محبوب زمين و آسمان قرار بده. مقام محبوبيت خيلي بالاست «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ[2]،فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ» [3] خدا آنهايي که نيکوکار هستند و سعي در انجام کار خوب دارند و متقي هستند را دوست دارد.
خدا ظالمين را دوست ندارد «وَ اللَّهُ لايُحِبُّ الظَّالِمينَ» [4] ظلم ما را از نظر خدا مي اندازد. مبغوض خدا ميشود. هميشه از خدا بخواهيد که ما مورد لطف خدا قرار گيريم و راهش اين است که امام حسين عليه السلام را دوست داشته باشيم.
رشد و کمال در عالم هستي
بزرگي مي فرمود خداوند اين جان را به من داده است تا فداي حسين عليه السلام، کنم. اين جان و روح متعلق به ايشان است. حاج آقاي دولابي مي فرمودند که در عالم هستي بايد چيزي که داني و پست تر است فداي عالي بشود. خاک بايد فداي نبات و گياه شود و نتيجه اش تبديل گياه به درخت و ميوه مي شود. گياه فداي حيوان مي شود و حيوانات آنها را مي خورند و حيوانات هم فداي انسان مي شوند و انسان بايد فداي انسان کامل بشود. مومن بايد فداي امامش بشود. ميفرمودند که وقتي که يک حيواني را براي اهل بيت عليهم السلام و براي خدا سر مي برند حيوان از اينکه ذبح مي شود و به کمال مي رسد؛ بسيار خوشحال ميشود. با خودش مي گويد من جزو بدن مومنين مي شوم و رشد مي کنم و به کمال مي رسم.
امام حسين عليه السلام فدائي خداوند
امام حسين عليه السلام هم فداي خدا شد. يعني انسان کامل هم بايد فداي خدا بشود. بعضي از مداحان يا منبري ها مي گويندکه امام حسين عليه السلام فداي نماز يا کعبه شده است. در حالي که اين حرف بسيار اشتباه است. اين حرف از روي بي معرفتي است. امام حسين عليه السلام اصل دين است. امامت از اصول دين است. حقيقيت دين است. ولي نماز و روزه و زکات و حج فرع دين هستند. هيچ وقت اصل فداي فرع نمي شود. فرع بايد فداي اصل بشود.
کعبه يک سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجي احرام دگر بند ببين يار کجاست
ارزش کعبه زياد است و همه ائمه و پيامبران عليهم السلام دور اين کعبه به عشق خدا طواف کرده اند ولي ارزش صاحب خانه خيلي بالاتر است. دنبال صاحب خانه باشيم. امام حسين عليه السلام فداي خدا نه اينکه فداي کعبه شده باشد. « نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرّ» [5] يعني ما اهل بيت ريشه همه خوبي ها هستيم. حضرت اباالفضل عليه السلام وقتي دست راستش قطع شد فرمودند «وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا يَمينى ، إنّى أُحامى أَبَداً عَنْ دينى» [6]. اگر دست من را قطع کنيد به خدا قسم من فقط از دينم حمايت مي کنم. حضرت اباالفضل عليه السلام کمالش اين است که فداي امام حسين عليه السلام بشود. و امام حسين عليه السلام با فداکردن خودش به مقام ثارالله نائل شد. يعني بهاي خون امام حسين عليه السلام فقط خود خداست. با هيچ معياري در عالم نمي توان خون امام حسين عليه السلام را بها گذاشت جز خود خدا.
اهميت حرمت مومن
در روايت آمده است حضرت چشمش به خانه کعبه افتاد و فرمودند حرمت تو بسيار زياد است ولي حرمت يک مومن و دوست اهل بيت عليهم السلام از تو بالاتر است. در روايت ديگري داريم اگر کسي مومني را اذيت و آزار کند مثل اين است که خانه کعبه را منهدم کرده است.
وقتي مومني که دوست اهل بيت عليهم السلام است را اذيت کنيم؛ پيامبر، حضرت زهرا و امامان عليهم السلام و خدا را ناراحت کرده ايم. «مَنْ آذَى مُؤْمِناً فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَ مَنْ آذَى اللَّهَ فَهُوَ مَلْعُونٌ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقَانِ» [7] پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد اگر کسي مومني را اذيت کند من را اذيت کرده است. مواظب باشيم که دل مومني را نشکنيم. آن قدر مومن در نزد خداي متعال مهم است که مي فرمايد من بنده مومنم را آن قدر دوست دارم که اسم خودم را روي بندهام گذاشتهام. چون خدا يکي از اسم هايش مومن است. با اين توصيف اگر کسي به گوش مومن بزند با خدا مقابله کرده است. مولوي در مثنوي مي گويد:
اي بسا کس را که صورت راه زد قصد الله کرد و بر صورت بزد
اين مفهوم بايد در جامعه ما نهادينه بشود که اگر به کسي زديم بدانيم که معني اش اين است که به خدا زده ايم. به امام زمانمان زديم. به قرآن زديم. خانه کعبه را ويران کرده ايم، اين جرم خيلي سنگيني است.
لازمه دوست داشتن خدا
حاج آقاي دولابي مي فرمودند که بعضي ها مي گويند ما خدا را خيلي دوست داريم ولي بنده هايش را دوست نداريم. اين که نمي شود. خدا که از بنده اش جدا نيست. نمي شود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را دوست داشت ولي اهل بيتش عليهم السلام را دوست نداشت. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد زهرا جزء من است، روح من است، جان من است. حضرت امير جان من است. «عَليٌ کَنَفسي» نميشود کسي را بخواهيم ولي اطرافيانش را نخواهيم. شعاع اين يگانگي خيلي وسيع است. شيعتنا جزء منا دوستان ما جزو ما هستند. مومنين با چهارده معصوم عليه السلام پيوند دارند. «قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم: من سرّ مؤمناً فقد سرّني ، ومن سرّني فقد سرّ الله»:( الكافي ج 2 ص 188) اگر کسي مومني را شاد کند خدا را شاد کرد است.
خدمت به خلق
حضرت موسي عليه السلام به خداوند عرض کرد: اگر روزي تو مخلوق بودي چه مي کردي؟ خداوند فرمود: سعي در گره گشايي از کار بندگان مي کردم و حاجت مردم را برآورده مي کردم. يعني اين کار خداييست. هر کسي اين کار را بکند يدالله و دست خدا مي شود. ما هم مي توانيم يدالله بشويم. گره گشايي فقط با مال و اموال نيست. گاهي انسان مي تواند با يک کلمه، دعا، قدم خير مشکلي را حل کند. خداوند صفت خيرخواهي را خيلي دوست دارد. «مَنْ سَعَى فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ- فَكَأَنَّمَا عَبَدَاللَّهَ تِسْعَةَ آلافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَيْلَه»[8] کسي که سعي در برآورده کردن حاجت برادر مومنش کند مانند اين است که هفتاد سال در حالي که روزها در حال روزه است و شب ها در نماز است، خداوند را عبادت مي کند. خدمت به خلق موجب نزديکي و خشنودي خدا و چهارده معصوم عليه السلام است.
پاداش خدمت به زوّار
امام صادق عليه السلام موقعي مشغول طواف مستحبي کعبه بود، کسي هم همراه حضرت طواف مي کرد و هر بار که دور مي زد يکي با اشاره او را صدا مي زد اما اين شخص نمي رفت و طوافش را ادامه مي داد. بعد از اتمام طواف حضرت فرمود: چرا نرفتي؟ گفت: مشغول طواف بودم. امام فرمود: اگر مي رفتي و به کارش رسيدگي مي کردي از ده تا طواف کردن بالاتر بود. در حل مشکلات و گرفتاري بندگان خدا خيلي ثواب است. روايت داريم که خدمت به زوّار بالاتر از خود زيارت است چون گويا خادم، دست امام رضا عليه السلام و امام حسين عليه السلام مي شود. اصلا انساني که خدمت گذار باشد اسماءالله مي شود. يکي از اسماءالله «يَا قَاضِيَ الْحَاجَاتِ»[9] است. يعني خدمت گذاران مظهر قاضي الحاجات هستند و کارشان بوي خدا مي دهد. خدمت هم فقط مادي نيست. خدمت معنوي هم داريم. مثل اينکه يک انساني را به راه راست هدايت کنيم. پيامبر خدا فرمود «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم لِعَلِيٍّ عليهالسلام: لَئِنْ يَهْدِاللَّهُ بِكَ عَبْداً مِنْ عِبَادِهِ خَيْرٌ لَكَ مِمَّاطَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ مِنْ مَشَارِقِهَا إِلَى مَغَارِبِها»[10] يعني اگر کسي به دست تو هدايت شود براي تو بهتر است از آنچه خورشيد بر آن مي تابد از مشرق تا مغرب. روايت مي گويد کسي که حاجت مومني را رواکندگويا نهصد هزار سال عبادت کرده است آن هم عبادتي که شب ها در حال عبادت و روزها هم در حال روزه گرفتن. «سَمعتُ أبی یقُولُ مَنْ قَضَى لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ تَعَالَى تِسْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَيْلَهُ»[11]
سيره ائمه و بزرگان در خدمت به خلق
ائمه عليهم السلام نصف شب به خانه فقرا و مستمندان مراجعه مي کردند و مشکلاتشان را حل ميکردند و خدمت مي کردند. بزرگان ما هم همين طور بودند و خودشان را وقف خدمت به بندگان خدا مي کردند. کاري بالاتر از اين نيست. چون طرف حسابش خداست.
دو عمل نجات بخش
مرحوم کل احمد يکي از داش مشتي هاي تهران بود که بر اثر عنايت امام حسين عليه السلام منقلب شده بود. بنده بارها ايشان را خدمت مرحوم آيت الله بهاءالديني مي بردم. آقا هم خيلي از ايشان تجليل مي کردند. و از شاگردان مرحوم رجبعلي خياط بود. کتابي هم در شرح حال ايشان به نام رند عالم سوز نوشته شده است. مرحوم آيت اله بهاءالديني به من فرمودند کلمات ايشان را بنويس. حرف هاي خيلي پخته اي دارد. يکي از حرفهايش اين بود که اگر دست ولايت بالاي سر ما نباشد؛ همه طلحه و زبير مي شويم. نفس ما طغيان گر است. بايد اميرالمؤمنين عليه السلام به داد ما برسد. کل احمد به دو چيز خيلي سفارش مي کرد. يکي ارتباط با امام حسين عليه السلام. يکي هم احسان به بندگان خدا. و مي فرمودند که من روي اين دو مسئله تجربيات زيادي دارم. دلي را نرنجان و احسان به بندگان خدا کن و يکي هم هرطور که مي توانيد در دستگاه امام حسين عليهالسلام برويد. در دل دوست به هر حيله رهي بايد کرد.
پرهيز از اذيت و آزار کودکان
ايشان فرمودند بچه هاي کوچک در خانه بودند و شلوغ مي کردند. کتک مي زنند. حرف زشت ميزنند. به ايشان گفتند اين بچه ها شلوغ مي کردند هرچه ما گفتيم ساکت نشدند. ايشان گفت من بلند شدم و مشتم را گره کردم تا به سر اين بچه ها بکوبم و حالشان را جا بياورم. يک باره حالت مکاشفه اي به من دست داد و اميرالمؤمنين عليه السلام را ديدم که مشتش را بالاي سر من گره کرده است و فرمود کل احمد اگر بزني من هم به تو مي زنم. من هم دستم را پايين انداختم و گفتم آقا من غلط کردم.
اهميت عفو و گذشت
يکي از رفقا مي گفت در بين آشنايانمان کسي بود که سعه صدر زيادي داشت. گذشت داشت و گذشت ملکه اش شده بود. هر وقت کسي به او بدي مي کرد مي گفت که ولش کنيد. اين آقا از دنيا که رفت کسي خوابش را ديد که در جاي خوبي از بهشت است. پرسيدند آقا چه خبر؟ گفت که وقتي من را وارد قبر کردند چند سؤال کردند و اصول دينم را پرسيدند و وقتي نتوانستم بعضي از سئوال ها را جواب بدهم نکير و منکر به هم نگاه کردند و يکي از آنها به ديگري گفت که رهايش کن. اين عمري به کسي گير نداده است. ما هم به او گير نمي دهيم. وقتي شما گناه مردم را عفو کنيد؛ خدا هم گناه تو را مي بخشد. وقتي شما هم به بندگان خدا گير بدهيد؛ به تو هم گير ميدهند.
عفو و گذشت اميرالمؤمنين عليه السلام
قرآن مي گويد اي پيامبر از تو ميپرسند چي انفاق کنيم بگو گذشت «يَسْئَلُونَكَ ماذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»[12] گذشت خيلي مهم است اگر کسي گذشت داشته باشد حتما جايش در اعلي درجه بهشت است. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند بعد از ضربت خوردن اگر زنده بمانم ابن ملجم را عفو مي کنم و اگر هم از دنيا رفتم شما هم عفو بکنيد «فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا ألاتُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَاللَّهُ لَكُمْ»[13] گذشت براي من قربت به خداست و براي شما هم حسنه است. دوست نداريد که خدا شما را ببخشد.
ميـزند پـس لـب او کاسـه شـيـر مي کند چـشـم اشـارت به اسـير
چـه اسيـري که هـمان قـاتـل اوست تو خدايي مگر اي دشمن دوست
شب روان مست ولاي تو علي جان عـالـم بـه فـداي تـو علي
در جهاني همه شور و همه شر ها عـلـي بـشـر کـيـف بـشـر
متاسفانه اگرکسي کمي بي احترامي به ما کند با او قهر مي کنيم در حالي که حضرت مي فرمايد من ابن ملجم را هم عفو مي کنم.
کرامتي از حضرت رقيه سلام الله عليها
امشب به خانه نازدانه سه ساله حضرت اباعبدالله عليه السلام، حضرت رقيه بنت الحسين عليها سلام برويم که خيلي گره گشاست. از اين ماجرا بايد درس عبرت گرفت. دمشقي که مرکز حکومت بني اميه بود الان اثري از آنها نمانده است ولي يک دختر سه چهار ساله اي که مظلومانه از دنيا رفته چه بارگاهي در آنجا دارد. از کشورهاي دور آنجا مي آيند و حاجت مي گيرند و گرفتاري هايشان را حل مي کنند. نذورات مي آورند. هدايا مي آورند. يکي از آقايان مي گفت در سفر به زينبيه عالم پيري را ديدم به ايشان گفتم آقا آيا اينجا چيز فوق العاده اي ديده ايد فرمود خانمي مسيحي که در لبنان زندگي مي کرد دختر مريض و فلجي داشت که هر چه معالجه کرده بود درمان نشده بود و دکتر ها عاجز شده بودند. گفت روزي که بچه خوابيده بود؛ براي تهيه نان و غذا، افراد سياه پوشي را مشاهده مي کند که حسين حسين مي گويند. مي پرسد چه خبر است و مي گويند اينها دوستان و شيعيان امام حسين عليه السلام هستند و براي مظلوميت ايشان اشک مي ريزند. جذبه اين دسته او را مي گيرد و از بچه که در خانه تنها بود غافل مي شود و اين دسته را همراهي مي کند. اين دسته هم به حرم حضرت رقيه رفتند و اتفاقا آن روز عاشورا بود. اين خانم هم در حرم حضرت رقيه عليها سلام منقلب ميشود و خيلي گريه ميکند و از اين بانو استغاثه ميکند که دخترم فلج است. ناگهان متوجه مي شود که ظهر شده است و بچه اش در خانه تنهاست. خودش را با سرعت به منزل اجاره اي اش مي رساند. تا در را باز مي کند مي بيند دخترش بلند شده و در اتاق قدم مي زند. دخترش را بغل مي کند و مي پرسد دخترم چه اتفاقي افتاده است. دختر مي گويد اين خانمي که الان از اتاقم بيرون رفت را نديدي. مادرش مي گويد من خانمي را نديدم. دختر گفت وقتي از خواب بيدار شدم و ديدم که نيستي خيلي گريه کردم. ناگهان ديدم يک دختر سه چهارساله آمد و گفت که نگران نباش مادرت به من متوسل شده. گفتم شما کي هستي؟ گفت من رقيه بنت الحسين هستم. امروز مادرت براي من خيلي گريه کرده است. دختر گفت چند ساعت است که با من بازي کرد و من بلندشدم و با او بازي کردم و پاهاي من خوب شد.
ذکر مصيبت حضرت رقيه(سلام الله عليها)
جانم به قربان اين خانواده که حلال مشکلاتند. اما به دل اين نازدانه چه گذشت. آن زماني که روپوش را کنار زد و سر بريده پدرش را ديد. کدام دختر طاقت دارد که اين صحنه را ببيند. سر پدرش را با دست هاي کوچکش به سينه چسباند.
عمـه بيا گـمشده پيدا شده کنج خـرابه شـب يـلدا شده
بس که دويدم عقب قافله پاي من از ره شده پر آبله
صدا زد بابا جان کدام ظالمي رگهايت را بريده است. کدام ظالمي من را يتيم کرده است. بلبل حسين روضه مي خواند. همه گريه مي کنند. اما يک وقت مي بينند رقيه آرام شد و وقتي آمدند ديدند رقيه از فراق بابايش جان داده است.
________________________________________
[1] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام / محمدجواد نجفي / 290 / بخش چهل و ششم راجع به عذاب دنيوى قاتلين امام حسين عليه السلام ... / ص: 290.
[2] البقرة: 195.
[3] آل عمران: 76.
[4] آل عمران: 57.
[5] الكافي / شيخ کليني / 8 / 242 / حديث القباب... / ص: 231.
[6] عاشوراشناسى / جمعي ازنويسندگان / 288 / 20 - حمايت از ولى امر... / ص: 288.
[7] مستدرك الوسائل / محدث نوري / 9 / 99 / 125- باب تحريم إيذاء المؤمن... / ص: 99.
[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار / مجلسي / ج 71 / 315 / باب 20 قضاء حاجة المؤمنين و السعي فيها و توقيرهم و إدخال السرور عليهم و إكرامهم و ألطافهم و تفريج كربهم و الاهتمام بأمورهم... / ص: 283.
[9] مفاتيح الجنان / شيخ عباس قمي / 1 / 76 / دعاى مشلول... / ص: 74.
[10] مستدرك الوسائل / محدث نوري / 12 / 241 / 18- باب استحباب الدعاء إلى الإيمان... / ص: 238.
[11] مستدرك الوسائل / محدث نوري / 7 / 564 / 7- باب وجوب إقامة المعتكف واجبا في المسجد... / ص: 564.
سَمِعْتُ أَبِي ع يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ قَضَى لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ تَعَالَى تِسْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَيْلَهُ.
[12] البقرة: 219.
[13] نهج البلاغة / امام علي عليه السلام / 378 / 23- و من كلام له ع قاله قبل موته علي... / ص: 378.