موضوع فرعی: برکات حسن خلق
عن النبي صلى الله عليه وسلم، قال:
مي فرمايد: «إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَينَا وَ أَقْرَبَكُمْ مِنَّا فِي الْآخِرَه أَحْسَنُكُمْ أَخْلَاقاً»[1]هركس خوش اخلاق تر است به پيامبر و ائمه نزديك تر است، هركس بداخلاق تر است، به بدهاي عالم نزديك تر است. پيامبر ما چهل سال به طور عادي در بين مردم زندگي كردند، كسي از پيامبر يك نمره منفي نداشت. بيست و سه سال دوران پيامبريش بود. فرموده اند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق»[2]. يعني فقط و فقط من مبعوث شدم كرامت هاي اخلاقي را به اتمام برسانم. پيامبر ما پيامبر اخلاق است. «فَبِما رَحْمَه مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ»[3]. اي پيامبر يك رحمتي، مهرباني از خدا در تو قرار داديم، نرم شدي، ملايم شدي. اي پيامبر اگر تو خشن بودي، تند بودي، همه از دورت پراکنده مي شدند. يك نفر مسلمان نمي شد. ما مديون اخلاق پيامبريم.
خوش اخلاقي پيامبراکرم صلی الله عليه و اله
واقعاً حلم پيامبر، صبر پيامبر، مداراي پيامبر، تحمل پيامبر، خيلي فوق العاده بود. يك عرب بياباني، جاهل كه بدنش بو مي داد، مي آمد پشت ديوار اسم پيامبر را مي برد. مثل اين كه مثلاً پسرخاله اش را صدا مي زند. خيلي راحت. اما پيامبر عصباني و تند نمي شدند. به قدري در پيامبر را محکم مي زدند مثل اين که مي خواستند در را از جا بکنند. آيه نازل شد كه داد نزنيد، فرياد نزنيد، پيامبر را به اسم صدا نزنيد. «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي»[4]بالاتر از كلام پيامبر داد و فرياد نزنيد. پيامبر ما از عربي كه بي فرهنگ بود، جاهل بود، نادان بود، بدنش آلوده، مي آمد، پيامبر با آغوش باز ازش پذيرايي مي كردند. پيامبري كه جبرئيل و فرشته ها آنجا راه ندارند. اجازه مي گيرند، ملك الموت اجازه گرفت وارد شد. همه انبياء، همه امامان دست بسته پيامبرند. اما اين پيامبر در مقابل يك بنده جاهل چقدر ملايم است. مي آمد با پيامبر صحبت مي كرد بعد مي گفت آقا من خسته ام. الله اكبر! سرش را روي زانوي پيامبر مي گذاشت پايش را دراز مي كرد مي خوابيد.
ما حديث داريم: امام جماعت بايد مأموم ها را دوست داشته باشد مهربان باشد. مردم هم آقا را دوست داشته باشند. سخنران بايد شما ها را دوست داشته باشد، دلسوز شما باشد. شما هم سخنران را دوست داشته باشيد، و الا آن روضه و سخنراني بدرد نمي خورد. امام و مأموم اگر همديگر را دوست نداشته باشند نمازشان از سقف مسجد بالا نمي رود.
خوش اخلاقي بزرگان
مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله عليه، اگر كسي هر چقدر هم تلاش می¬کرد، تندش كند، عصبانيش كند نرم و ملايم بود، عصباني نمي شد. مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء از علماي بزرگ و از مراجع تقليد بود. يک روز مي خواست به مسجد برود، يك سيد فقير مستحق گرفتاري بر اثر تنگي و فشار مشكلات به آقا مي گويد: كمكم كن. آقا مي گويد: باشد چشم؛ اما الآن پول همراهم نيست. وعده مي دهد که مثلا بيا دفترم بدهم. مي گويد: آقا چرا حق مرا نمي دهيد؟ با آقا تند مي شود، تف به صورت آقا مي كند. آب دهان به صورت يك مرجع تقليد، خيلي جسارت بزرگي است. آب دهان سيد را ماليد به صورتش، گفت تبرك است. گفت: انشاء الله بعد از نماز بيا مسجد، من بعد از نماز مشكلت را حل مي كنم. ببخشيد من پول همراهم نبود به شما بدهم. آقا آب دهان انداختند، بعد از نماز آيت الله كاشف الغطاء بلند شد، گفت: مردم من امروز يك تقاضا از شما دارم. اين آقا سيد است، اولاد پيامبر است، من مي خواهم پيش جدش آبرو پيدا كنم. هركس آبروي شيخ جعفر را مي خواهد كمك كند ما به اين آقا يك هدايايي بدهيم. خود آيت الله در صف ها گشت، يك پول حسابي جمع كرد. آورد به اين سيد گفت آقا مرا ببخشيد، مرا حلال كنيد، من نتوانستم زود به شما برسانم. از او عذرخواهي كرد، پولها را بهش داد.
«فَقَدْ كَادَ الْحَلِيمُ أَنْ يكُونَ نَبِياً»[5].امير المؤمنين سلام الله عليه مي فرمايد: آدمي که حليم است نزديک است که به مقام نبوت برسد. مرحوم آيت الله بروجردي اخلاقش عجيب بود. مي گويند: يك موقع ايشان به يك طلبه كمي تند شدند. بعد از درس سوار درشكه شدند، منزل آن طلبه رفتند. و از دل آن طلبه در آوردند. آيت الله بروجردي تك مرجع بوده، يعني تمام شيعيان دنيا از ايشان تقليد مي كردند. امام ، آيت الله گلپايگاني، مراجع، درس ايشان مي رفتند. نوشته اند: آيت الله بروجردي براي اينكه عصباني نشوند نذر كردند. كه اگر من عصباني شدم، يك سال روزه بگيرم. مرجع تقليد بود. نذر شرعي بكني واجب مي شود. غير ماه رمضان كه ماه خداست، عيد قربان و عيد فطر هم كه روزه گرفتنش حرام است، حدود يازده ماه ديگر بايد روزه بگيرد.
کساني که وسواس دارند نذر كنند اگر مثلا وضو و نماز را تكرار كردي يعني وسواس پيدا کردي مقداري پول به فقير بدهي. ديگر تكرار نمي كني.
رفتار پيامبر با عربهاي جاهل
عرب بياباني مي آيد سرش را مي گذارد روی زانوي پيامبر، پاهايش را دراز مي كند. اي پيامبر، اسم پيامبر را هم مي آورده، براي من قصه بگو. حضرت شروع به قصه گفتن، كردند. قصه پيامبران، قصه انبياء، اين خرده خرده، جاي خوب، سر روي زانوي پيامبر خوابش برد. هوا گرم است، پيامبر باد مي زند كه اين اذيت نشود. اين پيامبر است كه اسمش كنار خداست. اين پيامبر است كه دنيا را دارد مي گيرد. آنوقت خدا لعنت كند كساني را كه مي گويند: اين پيامبر خشن بوده. وقتي كه شمشير آوردند، بكشند دفاع مي كند. اين دفاع كه خشونت نيست. شما جنگ هاي پيامبر را بررسي بكنيد. تمام جنگ ها حمله به پيامبر بود.
بهترين مردها از ديدگاه حضرت زهرا سلام الله عليها
از حضرت زهرا عليها السلام سؤال كردند كه بهترين مردها چه كساني هستند؟ فرمودند: «خياركم ألينكم مناكبه و أكرمهم لنسائهم»[6]. بهترين مردها آنهايي هستند كه نرم ترند، ملايم ترند، خوش اخلاق ترند. و نسبت به همسرانشان از همه بيشتر احترام مي گذارند. اينها بهترين مرد ها هستند. پيامبر ما مكتبش اخلاق خوب بوده، اهل بيت مكتبشان مهرباني بوده، اخلاق بوده، رحمت بوده است.
مهرباني پيامبر نسبت به امتش
پيامبر ما در موقع شهادتشان آن لحظه هاي آخر. نزديك است روح از بدنشان مفارقت كند، جدا شود. جبرئيل آمد گفت: يا رسول الله صلی الله عليه و آله درهاي آسمان باز است، فرشتگان به استقبال آمده اند بهشت را آماده كرده ايم براي اينكه شما تشريف بياوريد. آمادگي داريد كه عزرائيل قبض روح بكند؟ حضرت فرمودند: اين خبرها دل مرا شاد نمي كند. به من بگوييد كه براي گناه كاران امت من چه بشارتي آورده ايد؟ من غصه گنهكاران امتم را مي خورم. جبرئيل عرض كرد: خداي متعال شفاعت مطلق را در اختيار شما گذاشته. «وَ لَسَوْفَ يعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»[7]. خدا مي فرمايد: به خاطر تو به قدري مي بخشم تا راضي شوي. هر كس را شفاعت بكني من قبول دارم. پيامبر ما رحمة للعالمين است.
روز قيامت وقتي هول جهنم ظاهر مي شود همه به زانو در مي آيند، حتي پيامبراني مثل حضرت يعقوب يوسفش را فراموش مي كند. حضرت ابراهيم فرزندش را فراموش مي كند. همه وا نفسا وانفسا مي گويند. خدايا به فرياد ما برس. خدا ما را نجات بده. جان همه ما به قربان آن پيامبري كه در اوج فشار قيامت مي فرمايد: وا امتا وا امتا وا امتا. خدا به داد امت من برس. خدايا امت مرا درياب. آیا مي شود اين پيامبر را دوست نداشت؟ مي شود اهل بيتش را دوست نداشت؟
ذکر مصيبت: حضرت زهرا سلام الله عليها
خدا منافقين كوردل را لعنت كند. سه روز جنازه پيامبر روي زمين ماند. مرحوم سيد بن طاووس، و مرحوم علامه اميني معتقدند كه جناياتي كه بر حضرت زهرا، و حمله به خانه و كشتن فرزندش در همين سه روز انجام شد. بدن رسول الله صلی الله عليه و آله خانه بغلي روي زمين بود. به خانه وحي و خانه دخترش حمله كردند
چه نيكو با تو همدردي نمودند كه با آتش در بيتت گشودند
سرايت جنت اي خاكم به ديده بهشت و شعله آتش كه ديده
كه ديده حور در آتش بسوزد كه ديده باغ جنت برفروزد
فاطمه (صلی الله عليها) جان:
گمانم مرتضي شد كشته آن رزو كه بشنيد از تو آن فرياد جانسوز
معمولا كسي مصيبت مي بيند، دستور اسلام اين است، غذا درست كنيد، در خانه اش ببريد. تسليت بگوييد احترام بگذاريد. اما هنوز بدن پيامبر روي زمين است. ديدند دود از خانه زهرا بلند شده. مگر اينها مصيبت زده نيستند، مگر مشغول تهيه غذا شدند، اما وقتي بيايند ببينند در خانه علي صلی الله عليه و زهرا صلی الله عليها را آتش زده اند، خدا لعنت كند منافقين را، عوض اين كه دلداري و تسلي بدهند آن جنايت را انجام دادند.
اميرالمؤمنين صلی الله عليه طبق وصيت خدا و پيامبر خدا مأمور به صبر بود. آمدند ديدند بي بي در خانه را باز نمي كند. همين روزها بوده كه اين جنايت انجام شده. هرچه كردند ديدند بي بي مقاومت مي كند. نانجيب جسارت مي كرد. يك وقت ناله زهرا صلی الله عليها بين در و ديوار بلند شد. صدا زدند بابا جان برخيز ببين با حبيبه ات چه كار دارند مي كنند. همه گرفتارها در مشكلات مولا علي صلی الله عليه را صدا مي زنند. اميرالمؤمنين در خانه است ولي خانم مولا را صدا نزد. شرم و حيا كرد. صدا زد فضه مرا درياب. به خدا محسنم را كشتند.
كشته شد محسن و آنان كه تماشا كردند سند تير به اصغر زدن امضا كردند
لاحول ولاقوة الا بالله
______________________________________
[1] مجموعه ورام(تنبيه الخواطر)/ ورام ابن ابى فراس/ ج 1/ 198 بيان ذم الكبر ..... ص : 197
[2] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار/ مجلسي/ ج 68/ 382 باب 92 حسن الخلق و تفسير قوله تعالى إنك لعلى خلق عظيم ..... ص : 372
[3] آل عمران/ 159
[4] حجرات/ 2
[5] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار/ مجلسي/ ج 43/ 70 باب 3 مناقبها و فضائلها و بعض أحوالها و معجزاتها صلوات الله عليها ..... ص : 19
[6] دلائل الإمامه/ محمدبن جرير طبري/ 7 المقدمه ..... ص : 1
[7] الضحى/ 5