به لطافت بهشت
مجالس ذكر خدا و اهل بيت عليهم السلام از باغ هاى بهشت است. بوى بهشت مى دهد. از ديگر چيزهايى كه بوى بهشت مى دهد، فرزندى است كه تازه متولد شده است. صاف و پاك و زلال است. بسيار لطيف و حساس است. بى رنگِ بى رنگ است. لطافت صرف است. به لطافت بهشت. كسى كه مى خواهد لطافت بهشت را احساس كند، به كودك خردسال نگاه كند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«ريحُ الْوَلَدِ مِنْ ريحِ الْجَنَّةِ»؛[1] بوى فرزند از بوى بهشت است.
خداوند بچه ها را روى فطرت خلق كرده است.
«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»؛[2] هر مولودى بر فطرت به دنيا مى آيد.
يعنى بر فطرت خداشناسى و توحيد و صفا و پاكى. خداوند انسان را زلال و پاك آفريده است. صدق و پاكى را بايد از بچه ها ياد گرفت. اين پدر و مادرند كه او را از فطرت جدا مى سازند.
دست هاى كوچك اجابت
امام باقر عليه السلام وقتى مى خواستند دعا كنند، بچه ها و اهل خانه را جمع مى كردند و مى فرمودند: من دعا مى كنم و شما آمين بگوييد. امام عليه السلام خودش «مجيب الدعوات» است. خودش دعاها را اجابت مى كند. شما كه دعا مى كنيد، امام زمان عليه السلام بايد اجابت كند. او مظهر اجابت خداوند است. يعنى جنبه خلقى او دعا مى كند و جنبه ربى او اجابت مى كند. مگر نمى گوييم: امام يدالله است؛ يعنى مظهر قدرت خداوند است. عين قدرت خداست. تمام دعاهاى انبيا را اين ها بايد پاسخ دهند. اما خود امام عليه السلام بچه هاى كوچك را صدا مى زند و مى گويد: اين دست هاى پاك و صاف و زلال را بالا ببريد و آمين بگوييد. اين ها ولىّ خدا هستند. بگوييد برايتان دعا كنند. سعى كنيد از آن ها چيز ياد بگيريد.
فطرت هاى پاك
بچه دروغ بلد نيست. اصلاً در ذات و فطرت او دروغ نيست. اين ما هستيم كه به آن ها دروغ گفتن را ياد مى دهيم. وگرنه بچه ها فطرتاً پاك و موحد هستند. اگر بچه اى را دور از اجتماع، در جزيره اى بزرگ كنند، بعد از مدتى مى بينند كه صدق محض است. خداشناس محض است. اين در حالى است كه هيچ كس او را تعليم نداده است. وقتى گرفتار مى شود، سرش را بالا مى برد و از قدرتى كمك مى گيرد. فطرتش دست نخورده است. بر اساس فطرت موحد است. پاك و صاف و زلال است. مثل صفحه اى كه روى آن هيچ نقشى ننوشته اند.
بازگشت به طفوليت
همه سير انسان اين است كه به دوران و حالات طفوليتش بازگردد. خداوند حاج آقاى دولابى را رحمت كند! در اواخر عمرش، روزى فرموده بود: من همان محمد اسماعيل هستم كه در گهواره بودم، دست نخوردهام.
مراقبه معنايش اين است كه انسان همان صفا و صدق دوران كودكى خودش را حفظ كند. نگذارد فطرتش آلوده شود. يعنى اگر آلودگى در صفحه وجودش پيدا شد، آن را پاك كند. اگر آلودگى ها را پاك كردى، شب راحت مى خوابى. نه بدهى داشته باش و نه طلب. اين بهتر است؛ چون هر يك از آن ها موجب دردسر است.
حساب پاك
حاج آقا مى فرمودند: هر وقت از كسى خوشت آمد، يك جزء تو به آنجا مى رود. اگر هم از كسى بدت بيايد يك جزءت به آنجا مى رود؛ يعنى به آنجا مشغولى، هر چند در حالت نفرت و جدايى از او هستى و مى خواهى از او فرار كنى. بنابراين بهتر اين است نه حُبّ باشد و نه بغض. تا وقتى كه بده و بستان است، همين طور است. بهتر اين است نه بدهكار باشى و نه طلبكار.
اگر طلبكار باشى هر وقت او را مى بينى ياد طلبت مى افتى. بدهكار هم كه باشى باز همين است. حسابِ صاف خيلى خوب است. «آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است».
صفحه قلب و روحت را هميشه مثل بچه ها پاك نگه دار. نه طلب داشته باش و نه بدهى. نه رنجشى و نه طمعى. انسان خيلى راحت مى شود. هيچ قرص اعصابى مثل اين نيست كه آدم نه بدهكار باشد و نه طلبكار. چقدر راحت است! انسان تا قبل از اين كه به دنيا بيايد، نه به كسى بدهكار بود و نه از كسى طلبكار. آخر كار هم بايد همين طور باشد.
چقدر خدا دوست دارد كه چيزى دست نخورده بماند؛ آكبندِ آكبند! اين خيلى قشنگ است! مثل كودك كه در گهواره است. من غير از حاج آقا افرادى را ديدم كه يك عمرى را در اجتماع بودند، اما دروغ و كلك بلد نبودند. گاهى در عوام الناس هم پيدا مى شوند. گاهى چنين اشخاصى را در بين چوپان ها، كشاورزها و روستايى ها هم مى بينيم. واقعاً در ذاتشاً حقه بازى راه ندارد.
آيت اللّه بهاءالدينى مى فرمودند: كشاورزى از استان ايلام به خانه ما آمده بود. يك ساعت نشست و تمام خستگى را از جان ما برد. هرچه نگاه مى كردم، خدشه و ايرادى در او نبود. مثل آيينه صاف بود. كسى كه هفتاد سال دروغ نگفته است، حتى بلد نيست دروغ بگويد. دلش مثل آيينه صاف است، همه حقيقت ها را نشان مى دهد.
برترين اعمال
بچه ها صاف اند، زلال اند، بر فطرت خلق شده اند. حضرت موسى عليه السلام به خداى متعال عرض كرد: «يا رَبِّ اَىُّ الاْءَعْمالِ اَفْضَلُ عِنْدَكَ»؛ پروردگارا ! برترين اعمال در نزد تو چيست؟ خداى متعال فرمود: «حُبُّ الاَْطْفاِل»؛ دوست داشتن كودكان. چون كودكان روى فطرتاند؛ خدا را نشان مى دهند. راضى به رضاى خداوند هستند. عارف به خداوندند. از اولياى او هستند. مگر عارف بايد داد و قال كند، يا اصطلاحات عجيب وغريب به هم ببافد تا بگويند عارف است. هيچ چيز بهتر از صافى و زلال و پاكى فطرت نيست. مثل طفلى كه تازه به دنيا آمده است. اگر مى خواهى پيش عارف كامل بنشينى، پيش بچه ها بنشين.
آيت هاى تماشايى
خداوند نوه اى به مرحوم آيت اللّه رضوى داده بود. حاج آقا دولابى نقل مى كردند كه ايشان ساعت ها مىنشست و به اين بچه نگاه مى كرد و لذت مى برد و بهره اش را مى گرفت.
چه خوب است انسان گاهى بنشيند و مطالعه كند. مطالعه فقط روى كتاب و كاغذ نيست. آيات و نشانه هاى خدا را هم بايد مطالعه كرد. آيات خدا هم فقط قرآن نيست، انسان ها هم آيات خدا هستند، همه نقش و نگار خدا هستند. انسان ها همه كتاب خدا هستند. جهانى بزرگ در انسان نهفته است. اين شعر منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام است:
دوائك فيك و ما تشعر وَ دائُك مِنك و ما تنظر
و تحسب أنّك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر
وانت الكتاب المبين الذى با حرفه يظهر المضمر
فلا حاجه لك فى خارج يخبر عنك بما سطر
يعنى: داروى تو در وجود خود تو نهفته است ولى درك نمى كنى، درد تو نيز هم از خود تو سرچشمه مىگيرد دقت نمىكنى، تو فكر مىكنى موجود ضعيفى هستى در صورتيكه جهان بزرگ در وجود تو پيچيده است، تو آن كتاب درخشانى هستى كه با حرف آن پنهان ها آشكار مى شود بنابراين نيازى ندارى كه به تو بگويند وجودت با چه حروفى نوشته شده است.
مرحوم آيت اللّه رضوى ساعت ها مى نشست و به نوه اى كه خدا به او داده بود نگاه مى كرد و محو تماشاى او مى شد. در او خدا را مى ديد. كودكان آيات خدا هستند. فرمود: بالاترين اعمال دوست داشتن كودكان است. «فَاِنَّ فِطْرَتَهُمْ عَلى تَوْحيدى»؛ چرا كه فطرت آنان بر توحيد من است. يعنى پاكى محض، موحد محض، عارف محض و خداشناس محض هستند.
پيشگامان بهشت
بعد فرمود: «فَاِنْ اَمَتُّهُمْ اَدْخَلْتُهُم بِرَحْمَتى جَنَّتى؛[4] اگر آنان را از دنيا ببرم، به رحمت خودم وارد بهشت خودم مى كنم.» يعنى ميان بُر زده اند؛ پاك آمده اند و پاك رفته اند. با رحمت خودم وارد بهشتشان مى كنم. در روايت آمده است كه بچه هاى مؤمنين كه از دنيا مى روند، حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت ساره آن ها را تربيت مى كنند. آن ها را رشد مى دهند تا بالغ شوند.[5]
بچه هايى كه جلوتر از پدر و مادر مى ميرند، بر در بهشت مى ايستند و مى گويند: تا پدر و مادرمان نيايند وارد نمى شويم.[6] اين هم بشارتى است براى كسانى كه بچه هاى آن ها زودتر از خودشان مى ميرند. ناراحت نباشيد، بچه ميان بر زده است. بر آنان درود بفرستيد كه در آن عالم پيشگام شما هستند. در آن عالم مهد كودكى است كه سرپرستش حضرت ابراهيم و ساره است. بچه ها در آن مهد كودك تربيت مى شوند و رشد مى كنند.
افق ابراهيم عليه السلام
در ميان انبيا، حضرت ابراهيم عليه السلام افقش به اهل بيت و چهارده معصوم عليهم السلام از همه نزديك تر است. در آن عالم كسانى كه هنوز بالغ نشده اند، تحت تربيت حضرت ابراهيم عليه السلام هستند تا به اهل بيت عليهم السلام راه پيدا كنند. چون حضرت ابراهيم شيعه اين خانواده است. بچه ها را تربيت مىكند و به دست اهل بيت عليهم السلام مى دهد و وارد بهشت مى كند.
حاج آقا مى فرمودند: من خدمت عالمى رسيدم، هميشه از حضرت ابراهيم عليه السلام مى گفت. در كلاس حضرت ابراهيم سخن مى گفت. چون سيرش فعلاً در آنجا بود. هنوز بالغ نشده بود. اميرالمومنين و ائمه عليهم السلام هنوز محوش نكرده بودند تا در كلاس آن ها بيايد. در آن كلاس هم مى آيد. اين عالم و آن عالم ندارد.
گل هاى بهشتى
بايد بچه ها را دوست داشته باشيم. از اَنَس بن مالك، خادم رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده اند:
وَالتَّلَطُّفُ بِالصِّبيانِ مِنْ عادَة الرَّسُولِ؛[7] مهر ورزيدن به كودكان از شيوه هاى هميشگى پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
پيغمبر خدا بچه ها را خيلى دوست مى داشت. با آن ها با ملاطفت رفتار مى كرد و برخوردى خوب و شايسته و با محبت داشت. چون بچه ها بسيار لطيف اند. همان طور كه از زن به ريحانه تعبير شده است، از بچه ها هم به ريحانه تعبير شده است. بچه ها هم گل هستند. رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمودند :
اَلْوَلَدُ الصّالِحُ رَيْحانَةٌ مِنَ اللّهِ قَسَّمَها بَيْنَ عِبادِهِ؛[8] فرزند صالح گلى است از جانب خداوند كه آن را بين بندگانش تقسيم كرده است.
و در روايتى ديگر فرمودند:
اَلْوَلَدُ الصّالِحِ رَيْحانَةُ مِنْ رَياحينِ الْجَنَّة؛[9] فرزند صالح گلى از گل هاى بهشت است.
همچنين در باره امام حسن و امام حسين عليهما السلام فرمودند:
اَلحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ هُما رَيْحانَتاىَ فِى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ؛[10]حسن و حسين دو دسته گل من در دنيا و آخرت اند.
گل را بايد بوييد. بايد از او محافظت و نگهدارى كرد. باد شديد، تندى و خشونت گل را پژمرده مى كند و از بين مى برد. بچه ها فطرتشان صاف و زلال است، بايد مواظب باشيم آن ها را اذيت نكنيم. بايد به آن ها محبت بورزيم. همين مهر و محبت، جلب رحمت الهى مى كند. امام صادق عليه السلام فرمودند:
اِنَّ اللّهَ لَيَرْحُمُ الْعَبْدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلِدِهِ؛[11] بدون ترديد، خداوند بر بنده خود به خاطر شدت محبت به فرزندش رحم مى كند.
در كام جان كودكان
بچه ها بسيار مورد توجه و عنايت رسول گرامى اسلام بودند. وقتى به دنيا مى آمدند، آنان را به محضر پيامبر مى آوردند و آن حضرت در گوش آن ها اذان و اقامه مى گفتند. بچه اى كه تازه به دنيا آمده است، روح و جانش دست نخورده است. اولين چيزى كه بايد به او القا شود، اذان و اقامه است. شعارى كه با لفظ جلاله «الله» شروع مى شود، و با لفظ جلاله «الله» پايان مى يابد.
دو گوش نوزاد را بايد مُهر كرد؛ يكى را با اذان و ديگرى را با اقامه. كامش را بايد با تربت امام حسين عليهالسلام و آب فرات گرفت. امام صادق عليه السلام فرمودند: من گمان نمى كنم كه بچه اى كامش را از آب فرات بگيرند، جز اين كه از شيعيان ما باشد.[12] چه اسرارى در آب فرات نهفته است، نمىفهميم! همچنين فرمودند: «حَنِّكُوا اَوْلادَكُمْ بِماءِ الفُراتِ»؛[13] كام فرزندان تان را با آب فرات بازگيريد. «حَنِّكُوا اَوْلادَكُمْ بِتُرْبَةِ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَاِنَّهُ اَمانٌ»؛[14] كام فرزندانتان را با تربت حسين بازگيريد كه امان است. يعنى قبل از هر چيز اول گَرد تربت امام حسين عليه السلام به بچه بدهيد.
گرايش هاى نهفته
مرحوم آيت اللّه سيدمحمد شيرازى مى فرمود: ما در عراق و كربلا بوديم. ديديم جوانى صابئى مذهب،[15] آمد و شيعه شد. تعجب كرديم. كسى كه همه فاميلش صابئى بودند، چگونه آمده و شيعه شده است. بعضى از رفقا در باره علت شيعه شدن او تحقيق كردند. معلوم نشد. از مادرش پرسيدند: چرا پسرت از دين شما برگشت و شيعه شد؟ مادرش گفت: اين بچه وقتى به دنيا آمده بود، پيشواى دينى ما نبود تا آيين صابئى مذهب ها را در مورد او اجرا كند. من آمدم در كوچه يك روحانى شيعه را پيدا كردم، گفتم: اين بچه تازه به دنيا آمده است و من آيين خدايى را بلد نيستم. اين روحانى هم بچه را گرفت و در گوش راست و چپ او چيزهايى گفت. من گمان مى كنم همان چيزهايى كه آن روحانى در گوشش گفته است، باعث شد كه عشق عجيبى به شيعه پيدا كند و به مذهب شما وارد شود.
بنابراين آنچه در روايات براى نوزادانمان توصيه شده است، قطعاً اثر دارد. بايد آن ها را جدى گرفت. اگر كام نوزادان را با تربت و آب فرات گرفتى، حسينى مى شود. در موقع مردن هم اگر تربت امام حسين عليهالسلام همراه انسان باشد، قطعاً اثر دارد.
آخرين زاد
در حالات مرحوم آيت اللّه حجت نوشته اند: آخرين چيزى كه خوردند يك مقدار آب مخلوط با تربت امام حسين عليه السلام بود. حالشان مساعد نبود. گفتند: من چيزى نمى خورم. گفتند: اين آب مخلوط با تربت امام حسين عليه السلام است. فرمودند: مى خورم؛ چون آخرين زاد و توشه من از اين دنيا تربت امام حسين عليه السلام است و همان طور كه خودشان فرموده بودند، اذان ظهر از دنيا رفتند.
چون در لحدم نكير و منكر ديدند
يك يك همه اعضاى مرا بوييدند
ديدند ز من بوى حسين مى آيد
از آمدن خويش خجل گرديدند
همه راه هاى هدايت را در اسلام به ما ياد داده اند. از روز اول كه انسان به دنيا مى آيد، با توحيد و خدا و اهل بيت عليهم السلام آشنا مى شود؛ يعنى با اذان و اقامه و تربت حسين عليه السلام زندگى در اين دنيا را آغاز مى كند. روزى هم كه از اين دنيا مى رود، با شهادتين و تربت حسين عليه السلام از دنيا مى رود. اگر اين توصيه ها و هدايت و تربيت ها را خوب اجرا كنيم، همه چيزمان درست مى شود.
دامان مهر پيامبر صلى الله عليه و آله
يكى از افتخارات مسلمانان در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله اين بود كه بچه هايشان را كه تازه به دنيا آمده بودند مى آوردند و در دامان پيامبر خدا مى گذاشتند تا در گوش آن ها اذان و اقامه بگويند و براى آن ها نامى انتخاب كنند، يا براى آن ها دعا كنند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به دليل محبت زيادى كه به بچهها داشتند و براى تكريم خانواده بچه ها، آن ها را در آغوش مىگرفتند و نوازش مىكردند و مىبوسيدند.
در آن زمان فرهنگ الآن نبود. چه بسا بچه ها در دامان پيامبر ادرار مى كردند. اگر ما بوديم به آن طرف پرتش مى كرديم، يا مادرش را صدا مى كرديم كه بيا اين بچه را ببر و از خودمان دورش مى كرديم. ديگران وقتى اين صحنه را مى ديدند، داد و فرياد مى كردند. اما پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «لا تَزْرَمُوا بِالصَّبِى؛ ادرارش را قطع نكنيد.» و مىگذاشتند تا ادرارش با آرامش تمام شود. آن گاه مراسم دعا يا نامگذارى را تمام مى كردند. هم مراعات خانواده كودك را مىكردند كه آزرده نشوند و هم مراعات كودك را.
مى فرمودند: بچه را اذيت و ناراحت نكنيد. انسان لباس را آب مى كشد، اما اگر دل بچه آزرده شد، معلوم نيست به اين راحتى پاك شود. دامان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عجيب استراحتگاه خوبى است. بچه در دامان پيامبر خدا آرامش پيدا مى كند. خدا اين گونه پيامبرش را مورد امتحان قرار مى دهد. كسى كه پيشواى عالم هستى است، اين گونه بچه هاى خردسال را در آغوش مى كشد، براى آن ها دعا مى كند، اسم مى گذارد. بچه ادرار مى كند و پيامبر نهى نمى كند. مى فرمايد: آرامش بچه را به هم نزنيد، بگذاريد با آرامى ادرارش را كامل كند. پيامبر طورى رفتار مى كردند كه شادمانى را در خانواده كودك مشاهده مى كردند و خانواده كودك اصلاً احساس نمى كردند كه پيامبر به خاطر ادرار كودك اذيت و ناراحت شده باشد. وقتى خانواده كودك مى رفتند، پيراهن خود را مى شستند.[16]
آثار ماندگار
بچه هاى خردسال روحشان بسيار لطيف و حساس است. خيلى بايد مراقب بود. همان طور كه اذان و اقامه در روح بچه تأثر بسيار خوبى مى گذارد و اثر آن تا آخر عمر ماندگار است، آهنگ هاى حرام و احياناً داد و فريادهاى داخل خانه و نزاع ها و خصومت ها اثر بدى در او برجاى مى گذارد.
روح بچه ها همانند نوار خامى است كه چيزى روى آن ضبط نشده است. همه دريافت هاى خوب و بد روى آن باقى مى ماند. بچه اى كه با صداى تلاوت قرآن و ذكر و دعا بزرگ شود، با بچه اى كه با سرو صداهاى ناهنجار بزرگ شود، خيلى فرق دارد. از اين جهت فرموده اند: كودكان خود را به مجالس ذكر و دعا و مشاهد مشرفه ببريد تا از فضاى معنوى آنجا بهره مند شوند و روح و جانشان با عشق خدا و اهل بيت عليهم السلام انس بگيرد.
رطب خورده منع رطب كى كند!
كلام پيامبر خدا بسيار نافذ بود. اگر به كسى مى فرمود اين كار را نكن، اثر داشت؛ چون خودش اهل عمل بود. بعضى افراد كه مى ديدند بچه هايشان از آن ها حرف شنوى ندارند، بچه را نزد پيامبر مى آوردند تا به او بگويد فلان كار را نكند.
يك روز بچهاى را كه خيلى خرما مى خورد، نزد پيامبر آوردند كه حضرت به او بگويد زياد خرما نخورد. پيامبر فرمودند: من چون امروز خودم خرما خورده ام، عالم بى عمل مى شوم. او را ببريد يك روز ديگر بياوريد كه خرما نخورده باشم.[17] «رطب خورده منع رطب كى كند»!
اگر من خودم سيگار به لبم باشد و بگويم سيگار نكش، اين اثر نمى گذارد. اگر من خودم اهل دروغ باشم و به بچه بگويم دروغ نگو، اين اثر نمى گذارد. مى گويد: اگر دروغ بد است، چرا خودت مى گويى! بايد بيش از آنچه به بچه ها چيز ياد مى دهيم، از آن ها چيز ياد بگيريم؛ چون صاف و زلال اند. آلوده نشده اند.
________________________________________
[1] المحجة البيضاء، ج 3، ص 464 .
[2]الكافى، ج 2، ص 12، ح 3.
[3] ديوان امام على عليه السلام ، ص 57 .
[4] بحارالأنوار، ج 101، ص 105، ح 103؛ مكارم الاخلاق، ج 1، ص 505 .
[5] من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 490، ح 7432.
[6]قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اِعْلَمُوا اَنَّ اَحَدَكُمْ يُلْقى سِقْطَهُ مُحْبَنْطِئاً على بابِ الْجَنَّة حَتّى اِذا رَ أهُ أَخَذَ بِيَدِهِ حَتّى يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ؛ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: بدانيد كه بى گمان كسى از شما فرزند سقط شده خود را غضبناك بر در بهشت ملاقات مى كند. هنگامى كه او والدين خود را مى نگرد، دست آن ها را مى گيرد و وارد بهشت مى كند. (من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 483، ح 4701.)
[7] سيره نبوى، دفتر چهارم، ص 256 ؛ المحجة البيضاء، ج 3، ص 390 .
[8] كافى، ج 6 ، ص 3، ح 1 ؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 306، ح 67 . در برخى از روايات از فرزند به طور مطلق به ريحانه تعبير فرموداند: «اَلْوَلَدُ لِلْوالِدِ رَيْحانَةٌ مِنَ اللّهِ قِسْماً؛ فرزند براى پدر گلى است كه خداوند نصيب او كرده است.»(بحارالأنوار، ج 101، ص 98، ح 68).
[9]الكافى، ج 6 ، ص 2، ح 10 ؛ من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 481، ح 4688 .
[10] بحارالأنوار، ج 37، ص 79، ح 47 .
[11]من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 482، ح 4695 .
[12]«ما اَظُنُّ اَحَداً يُحَنَّكُ بِماءِ الْفُراتِ اِلاّ كانَ لَنا شيعَةٌ.» بحارالأنوار، ج 101، ص 114، ح 31. و در جاى ديگر فرمودند: «ما اَظُنُّ اَحَداً يُحَنَّكُ بِماءِ الفُراتِ اِلاّ اَحَبَّنا اَهْلَ الْبَيْتَ؛ گمان نمى كنم كام كسى از آب فرات گرفته شده باشد، جز اين كه ما اهل بيت را دوست دارد.»همان، ح 29.
[13]بحارالأنوار، ج 101، ص 144، ح 34.
[14]همان، ح 35.
[15] ستاره پرست.
[16]مكارم الاخلاق، ج 1، ص 65 ؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 240 .
[17]عنوان الكلام، ص 11 .