قال رسول الله صلی الله... : أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْت » (شیخ صدوق/ أمالي الصدوق/ ص:268)
برکات ذکر صلوات
وقتی جبرائیل خدمت حضرت ابراهیم علیه السلام آمد عرضه داشت که خدای متعال بندهای را به عنوان دوست خودش انتخاب کرده است. حضرت ابراهیم بلادرنگ سوال کرد که دوست خدا کیست؟ جبرئیل به حضرت ابراهیم گفت: اگر دوست خدا را بشناسی چه کار میکنی؟ گفت: سعی میکنم همه عمرم در خدمتش باشم. جبرئیل گفت: به تو بشارت بدهم که دوست خدا خود شما هستید. حالا چرا حضرت ابراهیم علیه السلام دوست خدا شده است؟ امام حسن عسگری می فرماید: إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا لِكَثْرَةِ صَلَاتِهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ (شیخ حرعاملی/ وسائل الشيعه/ ج7/ ص:192). برای اینکه حضرت ابراهیم زیاد صلوات بر محمد و آل محمد میفرستاد. پس، از بیان امام یازدهم نتیجه میگیریم که یکی از چیزهایی که ما را به دوستی خدا و مقام محبت خدا میرساند مداومت بر این ذکر شریف است. در میان مستحبات یکی از بهترین اعمال مستحب این ذکر شریف، خصوصاً در مدینه در محضر پیامبر خدا و اهل بیت علیه السلام هست.
مدینه سرزمین قداست و پاکی
پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآلهسلم فرمودند: إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا (مجلسی/ بحارالأنوار/ ج68/ ص:209). از مرحوم آیت الله میلانی سؤال کردند اینهایی که برای زیارت مشرف میشوند آیا قسمتشان بوده یا همت خودشان باعث شده است؟ مرحوم میلانی فرمودند: اینهایی که آمدند دعوت شدند، طلبیده شدند گفت تو قدر آب را چه دانی که در کنار فراتی.
دو نفر از علمای اهل سنت با هم مسابقه گذاشتند که در فضیلت مدینه و مکه کتاب بنویسند. هر کدام کتاب نوشتند که مکه بالاتر است یا مدینه؟ البته هر دو محل مکان مهمی است. آنجا خانه خداست اینجا هم حرم پیامبر، محل قبر پیامبر و حضرت زهرا و محل تولد امامان بزرگوار است. آن عالم سنی که در فضایل مدینه قلم میزد و روایات فضیلت مدینه را جمع میکرد به یک روایتی رسید که اهل نظر گفتند این روایت میچربد یعنی ارزش دارد. و آن روایتی که او پیدا کرده بود این بود که روایت هست که (البته طبق روایت اهل سنت داریم میگوییم و الا طبق روایات ما بدن معصومین هم فوقالعاده هست). بدن هر شخصی از هر خاکی برداشته شود برمیگردد در همان خاکی که برداشته شده است. چون بدن پیامبر از مدینه بود این نتیجه گرفته میشود که مدینه شهر مهمی است و مهمتر است. در هر صورت در اینکه قبر شش معصوم در این شهر هست جای هیچ تردیدی نیست. بارها جبرئیل در این مکان مقدس آمده و آیات قران را بر پیامبر نازل کرده است. امام زمان جایش معین و مشخص نیست نمیتوانیم بگوییم کجاست، همه جا ممکن است تشریف ببرند. ولی یکی از احتمالاتی که در روایات ما آمده که امام صادق علیهالسلام میفرمایند: مدینه برای زندگی کردن امام زمان شهر خوبی است.
بیشتر معصومین در مدینه زندگی میکردند. پیامبر و امام مجتبی و امیرالمومنین بیشتر عمرشان را در مدینه بودند. بعداً که به خلافت رسیدند و جنگ جمل پیش آمد سکونت خودشان را به کوفه آوردند والا حضرت هم بیشتر عمرشان در مدینه زندگی کردند. آقا اباعبدالله غیر از آن دو سه ماه آخر که به کربلا رفتند در مدینه بودند. امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام موسی کاظم به غیر از ایام زندان در مدینه بودند. امام هشتم علیه السلام هم 17 سال دوران امامتشان در مدینه بودند و سه سال آخر عمرشان به اجبار مامون به خراسان آمدند. که در روایت داریم وقتی میخواستند امام را ببرند امام هشتم کنار حرم جدشان آمدند وداع بکنند که همهاش گریه میکردند اشک میریختند یعنی با فشار و اجبار مأمون حضرت از مدینه جدا شدند. یعنی پیامبر و اهل بیت انس عجیبی به این مکان مقدس و این محل نور داشتند. بعید نیست یکی از جاهایی که امام زمان سکونت داشته باشد در مدینه باشد.
مقام ومنزلت پیامبر وآلش
روایات فراوانی داریم که پیامبر و امامان ما واسطه فیض هستند. یکی از جملههای زیارت جامعه کبیره این است که إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ (محدث نوری/ من لايحضره الفقيه/ ج2/ ص:609). هر خوبی که در عالم هست و هر خوبی که خوبان دارند و اول خیر، ابتدای خیر، انتهای خیر، معدن خیر، مرکز خیر، اصل خیر، شاخه خیر، ریشه خیر محمد و آل محمد است.
حضرت آدم وقتی گندم خورد از بهشت بیرونش کردند مدتها گریه میکرد ولی توبه او قبول نمیشد. جبرئیل آمد گفت: خدا را به حق پیامبر و اهل بیتش قسم بده. خدا را به حق پیامبر و اهل بیتش قسم داد توبهاش پذیرفته شد. فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ (بقره/37) حضرت موسی میخواست از رود نیل عبور کند فرعون و لشکریانش او را محاصره کرده بودند راه فرار نداشت. هر چه دعا کرد مستجاب نشد گفت: خدایا به پیامبر و اهل بیتش قسمت میدهم. خدا را به پنج تن قسم داد و به برکت پنج تن آب نیل شکافته شد. و حضرت موسی و بنی اسرائیل از رود نیل حرکت کردند. حضرت نوح برای اینکه خودش و اهل کشتی غرق نشوند اسم پنج تن را حرز کشتی خودش قرار داد. خدا را به این بزرگواران قسم داد که تا از غرق شدن نجات پیدا کنند. در همه خیرها و خوبیها واسطه خیر اینها هستند.
وقتی حضرت یوسف را در چاه انداختند نوجوان بود از گرسنگی و تشنگی، از غربت و تنهایی داشت
میمرد. برادران هم از روی حسادت میخواستند او را از بین ببرند. در قعر چاه توسل به خدای متعال کرد گفت: خدایا به حق پدرانم من را از قعر این چاه نجات بده. پدرانش همه پیامبر بودند. خدای متعال فرمود: ای یوسف پدران تو چه حقی به تو دارند؟ گفت: پدران من پیامبرند. خطاب شد ای یوسف اگر میخواهی تو را از توی چاه نجات بدهم من را به حق محمد و آل محمد قسم بده. یوسف پیامبر خدا را به حق پیامبر و آل او قسم داد. خدا هم قافلهای را فرستاد نجاتش دادند.
اگر خدا را به پیامبر وآلش قسم بدهیم خدا دعایمان را مستجاب میکند. روایت داریم بندهای را در جهنم میاندازند مدت طولانی در جهنم میسوزد اسم پیامبر از یادش میرود. بعد از 70 خلیف که هر خلیفی 70 سال هست اسم پیامبر یادش میآید میگوید خدایا تو را به حق این پیامبر و آلش قسم میدهم مرا نجات بده. خدای متعال میفرماید: به عزت و جلالم قسم، اگر اسم پیامبر و حبیبم را نمیآوردی خفت و خواری و زاری تو را طول میدادم. ولی چون من را به حق محمد و آل محمد قسم دادی، چون اسم عزیزان من را آوردی و من را به حق این بزرگواران قسم دادی به جبرئیل امر میکنم تو را نجات بدهد. جبرئیل امین را میفرستد بیاید این بندهاش را از قعر جهنم نجات بدهد. جبرئیل عرض میکند بار پروردگارا! من چگونه او را از آتش جهنم نجات بدهم. خطاب میرسد امر میکنم آتش خاموش بشود. آتش جهنم خاموش میشود و جبرئیل میآید این بنده خدا را نجات میدهد. اهل بیت عزیز خدا هستند. پیامبر فرمود: الحسن هَدِيَّةٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (مجلسی/ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ ج43/ ص:331). امام حسن هدیهای از پروردگار عالم به ما است.
زلیخا پیر و کور شد زمین گیر شد. حضرت یوسف داشت عبور میکرد دید این خانم درمانده و گرفتار است. گفت: حالت چطور است؟ گفت شکر میکنم خدایی را که غلام این خانواده را بر اثر طاعت وبندگی، آقای مصر کرد. شما غلام و برده خانه ما بودید اما الآن آقای مصر شدهاید. و سلطان و بانوی این مملکت را بر اثر گناه و بدی خوار و ذلیل کرد. حضرت یوسف دلش سوخت میخواست زلیخا را نجات بدهد. گفت: زلیخا هنوز به من علاقه داری؟ گفت: به جدت ابراهیم قسم که حاضرم همه دنیا را بدهم یکبار دیگر تو را ببینم. حضرت یوسف میخواست نجاتش بدهد گفت: ای زلیخا پیامبری در آخرالزمان میآید که آخرین پیامبرهاست (پیامبر میفرماید: کسی که به زیارت من بیاید گناهانش آمرزیده میشود و از او شفاعت میکنم) او از من زیباتر است حضرت یوسف از جمال پیامبر ما برای زلیخا شرح داد که پیامبر خاتم زیباتر و ملیحتر و نمکیتر است. (خود پیامبر میفرماید: كَانَ يُوسُفُ أَحْسَنَ وَ لَكِنَّنِي أَمْلَحُ (مجلسی/بحارالأنوار/ج16/ ص:402) حضرت یوسف سفیدروی بوده ولی من نمکینتر ویک ذره گندمیترم) زلیخا گفت: علاقه و عشق آن پیامبر در دلم آمد من عاشق آن پیامبر شدم. حضرت یوسف رمز را به زلیخا یاد داد. پیامبر میفرماید: أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْت (شیخ صدوق/أمالي الصدوق/ص:268) محبت من و محبت اهل بیت من، اساس اسلام است. محبت پیامبر ما که در دل زلیخا نشست. خدای متعال به پیامبر فرمود: مَنْ أَحَبَّكَ أَحْبَبْتُهُ (مجلسی/ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبارالأئمة الأطهار/ج54/ ص:22). هر کس تو را دوست بدارد من هم او را دوست میدارم. حضرت یوسف زلیخا را نجات نداد بلکه محبت پیامبر نجاتش داد؟ جبرئیل به یوسف گفت: دعا کن جوان بشود و او را به همسری خودت انتخاب کن. وقتی زلیخا جوان شد و به همسری یوسف در آمد خیلی به حضرت یوسف محل نمیگذاشت، حضرت یوسف میگفت بیا با هم باشیم ولی زلیخا میگفت: باشد برای فردا، پس فردا، یک روز حضرت یوسف به زلیخا گفت بنشین با هم صحبت کنیم حضرت یوسف گفت: چطور شده مرا تحویل نمیگیری؟ زلیخا گفت: ای یوسف من زمانی عاشق و خاطرخواه تو بودم که خدا را نشناخته بودم عشق ومحبت خدا در دل من نیامده بود.
حُسن یوسف را به عالم کس ندید حُسن آن دارد که یوسف آفرید
کسی که با خدا آشنا بشود دیگر حنای حضرت یوسف هم رنگی ندارد. چرا خدایی که یوسف را خلق کرده با او ننشینم با او انس نگیرم؟ چه چیزی زلیخا را به این مرتبه از ایمان رساند؟ محبت پیامبر ما زلیخا را با دستگاه خدا آشنا کرد و به آن کمالات رساند.