قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم : «يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي»[1].
اي دل غلام شاه جهان باش و شاه باش پيـوسـته در ظل حمـايـت اله باش
از خارجي هزار به يک جو نمي خرند گو کوه تا به کوه منافق سپاه باش
آن را که دوستي علي نيست کافر است گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش
امـروز زنـده ام به ولاي تـو يـا عـلـي فردا به روح پاک امامان گواه باش
گـر احمـدم شفـيع بود روز رسـتـخيـز گو اين تن بلاکش من پر گناه باش
دستت نمي رسد چو بچيني گلي ز شاخ بـاري به پاي گل ايشـان گـياه باش
برکات ذکر صلوات
يکي از ذکرهايي که حضرت علي عليه السلام تکرار و مداومت بر آن می کرد صلوات بر محمد و آل محمد بود. بهترين دعاها و اعمال مستحبي در همه وقت و همه جا و خصوصاً در شب هاي قدر صلوات بر محمد و آل محمد است. يکي از عمل هايي که انسان را از آتش جهنم حفظ مي کند مداومت بر اين ذکر است. پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: «الصَّلَاةُ عَلَيَّ نُورٌ عَلَى الصِّرَاطِ وَ مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى الصِّرَاطِ مِنَ النُّورِ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَهْلِ النَّار» [2]. صلوات بر من باعث نورانيت انسان در موقع عبور از پل صراط مي شود و کسي که نور داشته باشد در آتش نمي افتد. و در روايت ديگري فرموند: کساني که در دنيا صلوات بر محمد و آل محمد مي فرستند در موقع عبور از پل صراط فرشته اي در کنار پل صراط است که بال خودش را پهن مي کند و مي گويد من خودم را سپر قرار مي دهم تا آتش شما را نسوزاند. چه کساني را اين فرشته سپر مي شود . مي فرمايد آنهایی که در دنیا بر محمد و آل محمد زیاد صلوات می فرستند.
وسوسه های شیطان
خداي متعال در آيات فراواني گوشزد کرده اند «لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ»[3]. مواظب باشيد از وسوسه هاي شيطان پيروي نکنيد. در روايت داريم شياطين از مجالسي که در آن ها ذکر خدا مي شود فرار مي کنند و آن مجالس محل رفت و آمد ملائکه مي شود. هر کجا مي نشينيد و بلند مي شويد، به هر کجا وارد مي شويد يا خارج مي شويد بسم الله بگوييد. کسي که مي خواهد بخوابد اگر بسم الله نگويد شيطان مي آيد و او خواب هاي پريشان مي بيند و روحش آزار مي بيند. صبح که مي خواهد از خواب بيدار بشود بسم الله بگويد تا شيطان دور شود و الّا او را بازي مي دهد و وسوسه اش مي کند. در شروع و پايان کار، اول و وسط کار مواظب باشيد، هر وقت خدا را ياد بکنيد شيطان دور مي شود. روايت داريم دو تا شيطان با هم برخورد کردند يکي خيلي قوي و يکي هم لاغر و استخواني بود. شيطان قوي گفت: تو چه قدر لاغر شدي؟ و آن يکي گفت: تو چرا اين قدر چاق شدي؟ شيطان قوي گفت: من شيطان کسي هستم که از خدا غافل است، خدا را فراموش کرده است. در خوراک و پوشاک و کارش، در خواب و بيداريش در کنار او هستم بنابراين چاق شدم و بر او غالب هستم. شيطان لاغر گفت: برعکس تو من مأمور گمراه کردن يک مؤمن هستم که همه وقت به ياد خداست. و لذا من نمي توانم در کارهاي او شريک بشوم همين روزهاست که از بي غذايي از بين بروم.
هر انساني که خلق مي شود خدا يک فرشته خلق مي کند که او را به کارهاي خوب راهنمايي کند و يک شيطان هم خلق مي کند که او را دعوت به بدي بکند و در اين کشاکش بدي و خوبي «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ»[4] راه خير و شر را به انسان ياد مي دهيم. «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً»[5] هر دو دسته كه براى دنيا و آخرت تلاش مي نمايند از لطف ما مدد خواهند يافت زيرا از لطف و عطاى پروردگار تو كسى محروم نخواهد شد. فرعون، فرعوني مي خواهد در اختيارش مي گذاريم. موسي کليم الله، نبوت کليم اللهي مي خواهد در اختيارش مي گذاريم. دنيا جاي امتحان است خداوند همه راه ها را در اختيار انسان قرار مي دهد ببيند با اختيارش کدام راه را انتخاب مي کند. اگر کسي زياد ياد خدا بکند شيطان او دور يا ضعيف مي شود يا ممکن است تسليم او بشود. پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: شيطان من به دست من مسلمان شده است.(عوالی اللئالی، ابن ابی الجمهور الاحسائی، ج4، ص97 و تفسیر ابن عربی، ابن عربی، ج1، ص281) در اين حديث بشارت هست که اين امت مي تواند شيطان خودشان را مسلمان بکنند. وقتي پيامبر بتواند اين کار را بکند اولياء خدا هم مي توانند بکنند.
مجالسی که شیطان در آنها راه ندارد
پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: «إِذَا مَرَرْتُمْ فِي رِيَاضِ الْجَنَّةِ فَارْتَعُوا قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا رِيَاضُ الْجَنَّةِ قَالَ حَلَقُ الذِّكْرِ»[6]. هر وقت مراتع بهشتي را ديديد شما هم برويد در آن مراتع و باغستان هاي بهشتي باشيد. اصحاب عرض کردند يا رسول الله باغ هاي بهشت کجا هستند؟ فرمودند: حلقه هاي ذکر و ياد خدا هستند. از عمر ما آن مقدار که صرف خدا و ياد خدا شده به درد مي خورد و بقيه اش پرت شده و از بين رفته است.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقي همه بي حاصلي و بي خبري بود
دومين مجالسي که شياطين از آن مجالس دور مي شوند و ملائکه شرکت مي کنند مجالس عزاداري يا جشني است که براي ائمه گرفته مي شود. ائمه فرمودند: «ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ»[7]. مجالس روضه اهل بيت علیهم السلام هم باغي از باغ هاي بهشتي هستند. در مجالس شرکت بکنيد و خود را بيمه بکنيد و در کشتي اهل بيت سوار بشويد. و سعي بکنيد اين کشتي در خانه شما هم نفوذ بکند، اين بيرق اهل بيت در خانه شما هم بيايد، در منازلتان جلسه روضه داشته باشيد. زيارت عاشورا يا حديث کساء يا دعاي توسل يا دعاي کميل بخوانيد. با اين کار نکبت ها و ظلمت ها و شياطين از خانه هايتان دور مي شود. در دعاي ماه رمضان مي خوانيم «وَ مَعَ الشَّيَاطِينِ فَلا تَجْعَلْنَا»[8]. خدايا ما را با شياطين قرار مده. بزرگي مي گفت در طبقه بالاي منزلمان بودم مکاشفه شد يک وقت ديدم همه منزل روشن شد. ديدم به عرش راه پيدا کردم، سقف باز شده و ملائکه رفت و آمد مي کنند فکر کردم در خانه ما چه اتفاقي افتاده است. بعد ديدم روضه ماهانه داريم، در طبقه پايين خانم ها روضه برگزار کرده اند. روضه خوان مشغول روضه خواندن بود.
سومين مجالسي که شياطين را دور مي کنند مجالس ذکر فضائل مولا الموحدين اميرالمؤمنين عليه السلام هستند. پيامبر خدا فرمودند: «زَيِّنُوا مَجَالِسَكُمْ بِذِكْرِ عَلِيٍّ عليه السلام»[9]. مجالستان را به نام و ياد حضرت علي عليه السلام زينت بدهيد. مجلسي که به نام حضرت به پا مي شود ملائکه از آسمان مي آيند و در آن مجلس شرکت مي کنند و خودشان را به در و ديوار و فرش آن مجلس مي مالند و خودشان را متبرک مي کنند و به آسمان ها مي روند. ملائکه ها مي گويند شما چه کار کرديد اين قدر نوراني و معطر شديد؟ مي گويند: ما در مجلسي شرکت کرديم که ذکر فضائل مولا مي شد. ولي مجلس تمام شد و مردم متفرق شده اند. ملائکه سري بعد مي آيند و خودشان را به زمين و خاک آن مجلس مي مالند که نوراني بشوند.
آقا ميرزا آقاجان زنجاني؛ گفته بودند من در يک مجلسي در زنجان شرکت کرده بودم که خانواده فقيري برگزار کرده بودند. چون منزل آدم فقير و مستضعفي بود کسي نيامده بود. صاحبخانه پيرمردي و پيرزن بودند که پاي منبر و جلسه روضه ي من نشسته بودند. بعد از سخنراني که شروع کردم به خواندن روضه و توسل به اباعبدالله علیه السلام ، تا گفتم «السلام عليک يا اباعبدالله». ديدم پيرمرد از جايش بلند شد و نشست. اين کار چند مرتبه تکرار شد خيلي تعجب کردم. بعد از اينکه روضه تمام شد به زبان ترکي گفتم چرا وسط روضه حواسم را پرت مي کردي؟ بلند مي شدي و مي نشستي؟ به من گفت: مگر چشمانت کور است من به خاطر اين که پيامبرخدا، اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه زهرا علیهم السلام به جلسه ما مي آمدند بلند مي شدم.
اميرالمؤمنين عليه السلام قرآن ناطق الهي
روايت داريم شيطان در چند جا نعره زده است. يکي وقتي که سوره حمد نازل شد. چون ام الکتاب و خلاصه قرآن است و خلاصه حمد هم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»[10]. يعني شما وقتي «بسم الله الرحمن الرحيم». مي گويي در واقع همه قرآن را به زبان آوردي. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: خداوند همه قرآن را در حمد قرار داده است و همه حمد را در «بسم الله الرحمن الرحيم» خلاصه کرده و همه «بسم الله الرحمن الرحيم» را در باي «بسم الله» خلاصه کرده و همه باي «بسم الله» هم در نقطه زير باي «بسم الله» خلاصه شده است. («العلم نقطة كرها الجاهلون»[11]. مي دانيد که شروع کلمات با نقطه است. قلم که روي کاغذ مي رود با نقطه است که تبديل به الف و ديگر حروف مي شود.) بعد حضرت فرمودند: من نقطه باء بسم الله هستم. قرآن ناطق من هستم. و لذا بزرگي مي گفت: اگر کسي يک بار يا علي بگويد مثل اين که يک ختم قرآن کرده است. سيد زين العابدين ابرقویي؛ کتابي به عنوان ولايت المتقين دارد که در آنجا مي گويد از اين حديث استفاده مي شود که حقيقت و باطن قرآن وجود آقا اميرالمؤمنين عليه السلام است و کسي که يا علي مي گويد مثل اين است که يک دور قرآن را در وجودش گذرانده است. اتصال به اميرالمؤمنين اتصال به قرآن است چون حقيقت قرآن همين ها هستند. همان طوري که در جنگ صفين وقتي سربازان معاويه قرآن ها را در نيزه ها قرار دادند حضرت فرمودند آن ها را بزنيد قرآن ناطق من هستم. پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُ لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض»[12]. هر جا علي هست قرآن هم آنجاست و هر جا قرآن است علي هم آنجاست. قرآن مي فرمايد: «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»[13]. حقيقت قرآن در سينه اهل علم است، و اهل علم هم دوازده امام هستند. حقيقت قرآن در سينه و ذات آن هاست.
مقام و منزلت امام علي عليه السلام در آسمان ها
در شب معراج که پيامبر به آسمان رفتند صحنه هاي خيلي مهمي را ديدند که بخش زيادي از آن در مورد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است. پيامبر مي فرمايد در آسمان چهارم ديدم آقا اميرالمؤمنين تشريف دارند و ملائکه مي آيند دور حضرت طواف مي کنند و مي روند. از جبرئيل پرسيدم پسر عموی من به اينجا تشريف آورده اند. عرض کرد نه يا رسول الله، ملائکه آسمان در خانه خدا شکايت کردند که مردم زمين اين توفيق نصيبشان شده که جمال مولا را ببينند مگر ما ملائکه چه گناهي داريم که آقا را زيارت نکنيم. اصرار کردند و خداوند متعال شبه و تمثال مولا را در آسمان چهارم براي ملائکه گذاشته است و آنها فوج فوج مي آيند زيارت و طواف مي کنند و يک بار هم بيشتر نوبتشان نمي رسد. (چون ملائکه عددشان خيلي زياد است و بيشترين موجودات عالم ملائکه هستند.) (بحارالانوار ج18 ص308 و ج45 ص228 و العوالم الامام الحسین بحرانی ص475)
مرحوم شيخ مفيد در کتاب اختصاص نقل کرده است. يک نفر مسئله و مشکلي داشت در خانه آقا اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و در زد. فاطمه زهرا عليها السلام دم در آمد آن شخص عرض کرد بي بي جان با همسرتان کار دارم. حضرت فرمودند: همسرم در خانه نيست. عرض کرد کجاست؟ من کجا مي توانم او را پيدا بکنم؟ بي بي فرمود: همسرم اميرالمؤمنين عليه السلام در آسمان چهارم است. آن شخص عرض کرد بي بي جان در آسمان چهارم چه کار مي کند؟ بي بي فرمود: ملائکه در يک مسئله اي اختلاف کرده بودند به جايي نرسيدند به حکميت اميرالمؤمنين عليه السلام راضي شده اند. حضرت تشريف بردند مشکل و اختلاف ملائکه را حل بکنند و برگردند. اميرالمؤمنين علیه السلام سرّ اعظم و اسم اعظم خداوند هستند. خود اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: خداوند آيه اي بزرگ تر و مهم تر از من خلق نکرده است. «عَمَّ يَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ، الَّذِى هُمْ فِيهِ مختَلِفُونَ»[14]. يعني از چه سؤال مي کنند؟ «عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ». از آن خبر عظيم، آن خبرعظيم چيست؟ چندين روايت داريم که فرموده اند «النَّبَإِ الْعَظِيمِ» اميرالمؤمنين عليه السلام است. چون مسلمان ها در مورد قيامت اختلاف ندارند و خداوند بعد از آن مي فرمايد «الَّذِى هُمْ فِيهِ مختَلِفُونَ». همه انبياء در گرفتاري هايشان از مولا کمک مي گرفته اند. پيامبر ما هم در همه مسائل از حضرت امير کمک مي گرفتند. حضرت در زمان طفوليت در کنار پيامبر و کمک ايشان بودند و اول کسي بودند که به پيامبر ايمان آورند و کسي بودند که در همه مراحل همراه و قوه و بازو و جان نثار و فدايي پيامبر بودند و آخرين کسي هم که با بدن پيامبر وداع کرد و پيامبر در بغل و سينه او از دنيا رفتند وجود مبارک اميرالمؤمنين علیه السلام بودند.
جواب سلام عاشق اهل بيت
«فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ»[15]. ائمه همه جا حاضر هستند. چرا در همه جا با «السلام عليک» خطاب مي کنيم. چون در همه جا حاضرند و جواب مي دهند. ملا آقاجان با پاي پياده به کربلا مي رفت که در بيابان به چوپاني برخورد. چوپان مي گويد آقا کجا مي رويد؟ ملا آقاجان مي گويد به کربلا براي زيارت آقا امام حسين عليه السلام مي روم. چوپان هم شيعه مخلص و عاشق اهل بيت بود، مي گويد شما شيعه امام حسين علیه السلام هستي؟ ملا آقاجان مي گويد بله، چوپان مي گويد شيعه امام حسين علیه السلام علامت دارد. اگر به امام حسين علیه السلام سلام بدهد امام حسين علیه السلام جوابش را مي دهد. مرحوم آقاجان مي گويد شما وقتي سلام مي دهي جواب مي شنوي؟ مي گويد: بله، (در حالات مرحوم شيخ رجبعلي هم نقل کرده اند وقتي به ائمه سلام مي داد جواب سلام ائمه را مي شنيد.) چوپان رو به کربلا مي کند و مي گويد «السلام عليک يا اباعبدالله». جواب مي آيد «و عليک السلام». ملا آقاجان هم مي شنود. چوپان مي گويد تو هم بايد امتحان بکني بايد ببينم تو هم عاشق امام حسين علیه السلام هستي يا نيستي. ايشان هم به طرف کربلا رو مي کند و مي گويد يا اباعبدالله اگر موقع هاي ديگر هم جواب نمي دادي الآن جواب بده، جان من در خطر است. بعضي موقع ها انسان مضطر بشود سيم او وصل مي شود. در مورد نادرشاه نقل مي کنند که خيلي آدم کله شقي بود. يک موقع به زيارت امام هشتم عليه السلام آمد ديد يک کوري در صحن گدايي مي کند. گفت چند سال است اينجا گدايي مي کني؟ گدا گفت بيست سال است. نادرشاه گفت: بيست سال است کنار حرم امام هشتم گدايي مي کني و شفاي چشم خودت را از آقا نگرفتي. خيلي آدم بي عرضه اي هستي. من الآن حرم مي روم وقتي برمي گردم اگر شفاي چشمانت را نگرفته باشي سرت را از بدنت جدا مي کنم. گدا مي دانست که نادرشاه اگر حرفي بزند عمل مي کند. گفت: يا امام هشتم جان من در خطر است. گريه و ناله اش بلند شد، التماس کرد تا چشمانش باز شد. نادرشاه بيرون آمد ديد چشم او باز شده است گفت: اگر شفايت را نگرفته بودي سر از بدنت جدا کرده بودم. اين ملا آقاجان هم گير چوپان افتاده بود. در دلش گفت آقاجان من دخيل شما هستم اين دفعه را جواب بدهيد. ملا آقاجان گفت: «السلام عليک يا اباعبدالله». جواب آمد «عليک السلام». چوپان گفت معلوم مي شود تو هم عاشق آقا هستي، بدرقه اش کرد گفت برو.
مقام و منزلت امام علي عليه السلام در سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام : «فَقُمْتُ وَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ ثُمَّ بَكَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ قَالَ يَا عَلِيُّ أَبْكِي لِمَا يُسْتَحَلُّ مِنْكَ فِي هَذَا الشَّهْرِ كَأَنِّي بِكَ وَ أَنْتَ تُصَلِّي لِرَبِّكَ وَ قَدِ اتَّبَعَكَ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ شَقِيقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيَتَكَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي فَقَالَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ ثُمَّ قَالَ ص يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ وَ اصْطَفَانِي وَ إِيَّاكَ وَ اخْتَارَنِي لِلنُّبُوَّةِ وَ اخْتَارَكَ لِلْإِمَامَةِ فَمَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَكَ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي»[16].
وقتي پيامبر فضائل ماه رمضان را بيان مي کردند حضرت امير عليه السلام بلند شدند و بيان کردند يا رسول الله افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟ پيامبر فرمودند: ورع و تقوا و پرهيز از گناه، پيامبر بعد از اين پاسخ شروع کردند به گريه کردن، حضرت امير فرمودند: «يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ». چه چيز شما را ناراحت کرده و به گريه انداخته است؟ پيامبر فرمودند: علي جان من گريه مي کنم به خاطر اين که شما را در اين ماه مبارک رمضان به شهادت مي رسانند و محاسنت را از خون سرت خضاب خواهند کرد. حضرت فرمودند: «يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي». موقع شهادت دين و ايمان من سالم است؟ پيامبر فرمودند: بله، دين شما سالم است. بعد حضرت فرمودند: «يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي». علي جان هر کس تو را بکشد مرا کشته است، هر کس با تو دشمني بکند با من دشمني کرده است، هر کس به تو ناسزا بگويد به من ناسزا گفته است. «لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي». يا علي تو ، از من هستي، به منزله و حقيقت وجود و جان من هستي. روح و طينت تو از من است. همه انبيا مقدمه براي آمدن پيامبر ما بوده اند و پيامبر هم مقدمه براي معرفي باطن و جان خودشان آقا اميرالمؤمنين عليه السلام بودند.
اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه است مي فرمايد: در سحر نوزدهم يک لحظه مختصر خواب بر من غلبه کرد. «مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَ أَنَا جَالِسٌ فَسَنَحَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَاذَا لَقِيتُ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الْأَوَدِ وَ اللَّدَدِ فَقَالَ ادْعُ عَلَيْهِمْ فَقُلْتُ أَبْدَلَنِي اللَّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّي»[17]. چشمم روي هم رفت پيامبر را در عالم رؤيا زيارت کردم، به ايشان عرض شکايت کردم گفتم: يا رسول الله چقدر اين امت با من دشمني کردند و از دشمني هاي امت به پيامبر خدا شکايت بردم. پيامبر خدا فرمودند: دعا بکن از اين امت راحت بشوي. دعا کردم خدايا مرا به ميان بهتر از اين امت ببر، من را پيش پيامبر ببر، مرا پيش حضرت زهرا عليها السلام ببر. عوض من هم غير از مرا بر اين امت مسلط بکن. حضرت امير عليه السلام در ماه رمضان آخر عمرشان شست و سه سال داشتند و پيامبر ما هم شست و سه سال عمر کردند، اما در محاسن پيامبر هفده عدد محاسنشان سفيد شده بود اما تمام محاسن وجود نازنين حضرت امير سفيد شده بودند. با اين که مولا مظهر حلم و شجاعت و استواري بودند ولي با مولا چه کردند.
ذکر مصيبت اميرالمؤمنين عليه السلام
اميرالمؤمنين در ماه رمضان آخر هر روز مهمان يکي از فرزندان خودشان مي شدند و سه چهار لقمه هم بيشتر ميل نمي کردند وقتي فرزندانش عرض مي کردند يا علي چرا اين قدر کم غذا ميل مي فرماييد؟ مي فرمودند: روزهاي آخر عمرم است مي خواهم با شکم خالي خدا را ملاقات بکنم. شب نوزدهم مهمان دختر گرانقدرشان ام کلثوم عليها السلام بودند ام کلثوم مي گويد حضرت نماز مي خواندند من افطار را آوردم. مقداري نمک و شير و نان جو در سفره گذاشتم. حضرت بعد از نماز نگاهي به سفره افطار کردند و شروع کردند به گريه کردن، فرمودند: دخترم چه وقت ديدي که من در سر يک سفره دو نوع غذا بخورم. من دست به اين سفره دراز نمي کنم مگر اين که يک رقم از خورشت ها را برداري. ام کلثوم مي گويد من ظرف شير را برداشتم حضرت مقداري نان جو با نمک ميل کردند. بعد از صرف غذا فرمودند: دخترم هر کس در دنيا خوشي اش بيشتر باشد موقف او طولاني تر خواهد بود و هر کس دست و بال او کمتر باشد آنجا هم راحت تر خواهد بود. آن شب پدرم حال عجيبي داشت گاهي مشغول نماز بودند و گاهي به حياط خانه مي آمد و به آسمان نگاه مي کرد گريه مي کرد و مي گفت به خدا قسم به من دروغ گفته نشده است و من هم دروغ نمي گويم، امشب همان شبي است که خداوند و پيامبر به من وعده داده اند. گاهي هم مي فرمودند: «انا الله و انا اليه راجعون». گاهي هم مي فرمود: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لِي فِي الْمَوْتِ»[18]. خدايا مرگ را بر علي مبارک بگردان. گاهي هم مي فرمودند: «لا حول و لا قوه الا با الله العلي العظيم». آقا تا سحر دائم حالت تضرع و راز و نياز داشتند. اما موقعي که مؤذن آقا اذان گفت، آقا آماده رفتن به مسجد شدند. عرض کرديم آقا امشب کس ديگري بروند بهتر است. فرمودند: نه، خودم بايد بروم. وارد حياط منزل که شدند مرغابي هايي که در منزل بودند آمدند با پر و بالشان حايل شدند جلوي آقا ايستادند. حضرت فرمودند: مرغابي ها را رها کنيد اين ها صيحه کننده هايي هستند که نوحه کنندگاني از پس خواهند داشت. حضرت ام کلثوم فرمودند: پدر جان چرا فال بد مي زنيد. آقا فرمودند: حرف حقي است که بر زبان من جاري شده فال بد نيست. دخترم به اين مرغابي ها آب و دانه حسابي بده يا اين ها را در علفزار رها کن تا از رزق آزاد استفاده کنند. با دخترشان خداحافظي کردند آمدند از در بيرون بروند کمربند مولا به حلقه ي در گير کرد و کمربند مولا باز شد. يعني اين درهم مي گويد يا علي امشب به مسجد نرو. حضرت کمربندشان را بستند و فرمودند:
«اشْدُدْ حَيَازِيمَكَ لِلْمَوْتِ
فَإِنَّ الْمَوْتَ لَاقِيك»[19]
علي کمربندت را براي مرگ محکم ببند که به زودي مرگ را ملاقات خواهي کرد. وقتي آقا امام حسن علیه السلام آمدند ام کلثوم علیها السلام گفت امشب پدر همه اش صحبت مرگ مي کند. امام حسن علیه السلام آمدند دنبال پدر رفتند و عرض کردند آقا جان کس ديگري را بفرستيد. آقا فرمودند: نه، خودم بايد بروم نماز بخوانم. امام حسن علیه السلام عرض کردند آقا جان پس اجازه بدهيد که من هم دنبال شما بيايم. آقا فرمود: حسنم به حقي که بر تو دارم برگرد برو خانه، آقا نمي خواستند آن واقعه دلخراش جلوي چشم امام حسن علیه السلام اتفاق بيفتد. قسم دادند امام حسن را برگردند. آمدند حضرت وارد مسجد شدند بالاي مأذنه مسجد کوفه رفتند. صداي اذان اميرالمؤمنين علیه السلام وقتي بلند شد صداي دلربايش به همه خانه هاي کوفه مي رسيد. براي آخرين بار مردم کوفه صداي مولا را شنيدند. «الله اکبر الله اکبر». آقا بعد از اذان از مأذنه پايين آمدند و تا خفته ها را براي نماز بيدار کنند. رسيدند به آن نانجيب که شمشير زهر آلود را زير لباس هايش پنهان کرده بود و به صورت و رو روي زمين مسجد خوابيده بود. حضرت علی علیه السلام ابن ملجم لعنة الله عليه را بلند کردند فرمودند: بلند شو براي نماز، قصد و نيتي در خاطرت هست نزديک است آسمان ها بر هم بريزند و کوه ها متلاشي بشوند. بعد آمدند در محراب مسجد مشغول نافله صبح شدند. آن نانجيب ملعون ازل و ابد آمد خودش را در گوشه محراب مخفي کرد. وقتي آقا پيشاني اش را از سجده بلند کرد آن نانجيب چنان ضربتي به فرق و پيشاني آقا زد که يک وقت ناله آقا بلند شد «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»[20]. به پروردگار کعبه رستگار شدم. يک وقت جبرئيل در آسمان ندا داد «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ أَعْلَامُ التُّقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ»[21]. «لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم». «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون»[22].
_______________________________________
[1]. أمالي الصدوق/ المجلس العشرون ص: 95
[2]. جامع الأخبار/ تاج الدين شعيرى/ الفصل الثامن و العشرون في الصلاة على النبي صلي الله عليه وآله وسلم
[3]. البقرة/ 208
[4]. البلد/ 10
[5]. الإسراء/ 20
[6]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسي/ ج1/ باب 4 مذاكرة العلم و مجالسة العلماء و الحضور في مجالس العلم و ذم مخالطة الجهال ص : 198
[7]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسي/ ج72/ ص : 48 باب 95 آداب المجالس و المواضع التي ينبغي الجلوس فيها أو لا ينبغي و حد التواضع لمن يدخله.
[8]. مفاتيحالجنان/ شيخ عباس قمي/ دوازدهم در هر شب بخواند اللهم برحمتك في.... ص: 18
[9]. كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام / علامه حلى/ ص : 449 المبحث الثامن و العشرون في أن ذكره و النظر إليه ع عبادة .....
[10]. الفاتحة/ 1
[11]. مصباح الشريعة-ترجمه مصطفوى ص : 118
[12]. الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف/ سيد ابن طاووس/ ج1/ ص : 101 في أنه ع مع الحق و الحق معه .....
[13]. العنكبوت/ 49
[14]. النبأ/ 1،2
[15]. مفاتيحالجنان/ شيخ عباس قمي/ 1 / پنجمآمد از ناحيه مقدسه كه بخوان در هر روز.... ص: 14
[16]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين/ فتال نيشابورى/ ج2/ ص : 8 مجلس في ذكر فضل شهر رمضان ...
[17]. نهج البلاغة/اميرالمؤمنين علیه السلام / ص : 99 و قال ع في سحرة اليوم الذي ضرب فيه .....
[18]. الكافي/ شيخ کليني/ ج4/ ص : 41 باب الوقوف على الصفا و الدعاء .....
[19]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد/ شيخ مفيد/ ج1/ ص : 11 في معرفته بنقض ابن ملجم البيعة للإمام علیه السلام ...
[20]. بحارالأنوار/ مجلسي/ ج42/ ص: 29 باب 127- كيفية شهادته ع و وصيته....
[21]. بحارالأنوار/ مجلسي/ج 42/ ص: 285 باب 127- كيفية شهادته ع و وصيته....
[22]. الشعراء/ 227