پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

 

مقدمه

خداى تبارك و تعالى در سوره مباركه يس مى‏فرمايد :
 
« سُبْحَانَ الَّذِى خَلَقَ الاْءَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الاْءَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لاَ يَعْلَمُونَ »1.منزّه [ از هر عيب و نقصى ]است آنكه همه زوج‏ها را آفريد از آنچه زمين مى‏روياند و از وجود خودشان و از آنچه نمى‏دانند .
 
اين سوره از سوره‏هاى بسيار مهم قرآن مجيد است كه در مكه معظم نازل شده و حاوى بسيارى از مثال‏هاى مهم الهى است. اهميت اين سوره به دليل مطالب موجود در آن است. پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله از اين سوره به قلب قرآن تعبير كرده‏اند، همان طور كه قلب براى بدن، مركز حيات است، سوره مباركه يس هم، خزينه معلومات قرآن مجيد است كه تمام گنج‏هاى معارف الهى را مى‏توان در اين سوره مبارك يافت. آن چه انسان از معارف الهى و انسانى لازم دارد، خداوند تبارك و تعالى، در ضمن اين سوره مبارك بيان فرموده است.
 
در اين آيه شريف نكاتى وجود دارد كه مى‏تواند به عنوان مقدمه براى بحث مهمى باشد كه مورد نظر است. خداوند تبارك و تعالى در قسمت اول آيه شريف خود را با كلمه سبحان اللّه‏ از آن چه غير خودش درباره او گفته، منزه و پاك دانسته است.

كليد رستگارى

سبحان اللّه‏، يعنى خدا از هر جهت پاك، بى‏عيب، بى‏نقص و داراى صفات ثبوتى مطلق است. صفات بى‏نهايت در بى‏نهايت كه عبارت‏اند از : علم، اراده، قدرت، حكمت، عدل، خالقيت، رزاقيت و آن چه در قرآن مجيد به عنوان صفات خداوند آمده يا در دعاهاى مهم اسلامى، مانند دعاى جوشن كبير بيان شده كه نزديك به هزار اسم و صفت از اسما و صفات الهى است. با دقت در صفات خدا در قرآن و دعاها و روايات و اخبار، تا حدّى معرفت و شناخت انسان به خداوند بزرگ تأمين مى‏شود و با تأمين شناخت و معرفت انسان به خدا، قسمت عمده مشكلات دنيا و آخرت انسان حل مى‏شود. بنا به فرموده امير المؤمنين عليه السلام : «انسان با معرفت خودش به تنهايى تبديل به كليد حلّ بسيارى از مشكلات و قفلى بر بسيارى از درهاى گمراهى و ضلالت مى‏شود». به تعبير قرآن مجيد، به موجودى مبارك تبديل مى‏شود ؛ يعنى وجودى كه همانند چشمه‏هايى در دامن صحرا است كه از همه جوانبش خير مى‏بارد و همانند سدّى در برابر هر شرّ و گمراهى و پستى و بدبختى كه متوجه جامعه اوست، مى‏ايستد يا مانند قفلى است بر تمام درهايى كه مى‏خواهد از آنها به طرف جامعه بدبختى سرازير شود ؛ هر انسان مؤمنى در دنيا، وظيفه واجب دارد كه به فرموده امير المؤمنين عليه السلام كليدى باشد براى حلّ مشكلات خلق خدا، سدى باشد عليه دشمنان و هجوم آنها و قفلى باشد بر تمام درهايى كه گمراهان به روى مردم باز مى‏كنند. اين حالت در دنيا، حالت انبيا، اوليا، امامان، عاشقان الهى، مردان راه حق و حالت عارفان بود. تمام دقت آنها در تمام دوره عمر اين بود كه كليدى براى حلّ مشكلات خلق خدا بوده و سدّى براى دفاع از حقوق مردم و بندگان پروردگار بزرگ عالم باشند.

 
اقرار عيسى به عبوديت خدا
 
 
 
چنان كه در قرآن مجيد خوانده‏ايد، وقتى در كنار گهواره عيسى عليه السلام از مادر بزرگوارشان حضرت مريم مى‏پرسند كه اين طفل را از كجا آورده‏اى؟ خداوند متعال به مريم فرموده بود كه در برابر اين پرسش بگذار خود طفل جواب بدهد. طفل يك روزه در گهواره بود، مريم به سؤال‏كنندگان اشاره كرد كه از بچه در گهواره سؤال كنيد. سؤال‏كنندگان به مريم گفتند :
 
« كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِى الْمَهْدِ صَبِيّاً »2.چگونه با كودكى كه در گهواره است ، سخن بگوييم ؟
 
با بچه يك روزه در گهواره چگونه مى‏توان سؤال و جواب كرد، كه وجود حضرت عيسى مسيح به فرياد آمدند كه :
 
« إِنِّى عَبْدُ اللّه‏َ »3.بى‏ترديد من بنده خدايم .
 
من از طرف خدا آمده‏ام و موجودى صد درصد الهى هستم. « إِنِّى عَبْدُ اللّه‏َ » ؛ يعنى موجودى تسليم حق، معرفت‏دار به حق و انسانى كه خدا را به ربوبيت شناختم و موضع خود را نيز در برابر خدا شناختم. خداى من اسمش اللّه‏ است ؛ يعنى موجودى كه مستجمع جميع صفات كماليه است و من خود را موظف مى‏بينم كه در برابر چنين وجودى يك بنده به تمام معنا باشم. من عقلاً بايد فرمانبر او باشم، چون غير از او كسى مستجمع جميع صفات كماليه نيست، لذا غير از او كسى شايستگى اطاعت و فرمانبردارى را نخواهد داشت.
 
 
 
 
 
الهامات الهى
 
 
 
اين كه ما از انبيا و اوليا فرمان مى‏بريم، در حقيقت، فرمان بردن از آنها نيست، بلكه فرمانبردارى از خداست. در قرآن مجيد آمده است : «هر كه از پيامبر اطاعت كند در حقيقت از خدا اطاعت كرده»4. يا كسى كه از امير المؤمنين عليه السلام فرمان مى‏برد و قال علىٌ عليه السلام به گوش او مى‏خورد، با همان قال علىٌ عليه السلام يا قال حسن يا قال حسين فرمان خدا برده يا اگر مرجع تقليد واجب‏الشرايط فرمان مى‏دهد با همان فرمان خودش را مى‏سازد. در واقع، او فرمان شخص مرجع يا امام و يا پيغمبر را نمى‏برد، بلكه فرمان خدا را مى‏برد. گلوى پيغمبر، امام و مرجع واجب الشرايط، ابلاغ‏كننده حكم خداست و در حقيقت، اين سه گلو به منزله بلندگوى پروردگار است تا صداى خدا به گوش ما برسد، چراكه ما بدون واسطه شايستگى شنيدن صوت مقدّس او را نداريم، چنان كه ديدن وجود مقدّس او را هم شايستگى نداريم، چون اين شايستگى در ما نيست كه صداى محبوب را، به صورت صوت بشنويم، هر چند به صورت الهام مى‏توانيم در ارتباط با حضرت حق قرار بگيريم.
 
قرآن مجيد هم بر اين معنا دلالت دارد، اگر ما روى نفس كار كنيم و به فرموده امير المؤمنين عليه السلام اگر نفس را در ميدان رياضت‏هاى الهى قرار دهيم، اين قابليت را پيدا مى‏كنيم كه از راه نفس زكيه، تهذيب شده و پاك شده، الهاماتى را از جانب آن وجود مقدّس در حدّ پاكى نفس بگيريم :
 
« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا »5.و به نفس و آنكه آن را درست و نيكو نمود ، * پس بزه‏كارى و پرهيزكارى‏اش را به او الهام كرد .
 
 
 
 
 
اقسام الهامات الهى
 
 
 
همه نوشته‏اند كه اين الهام بر دو قسم است : گاهى به صورت وحى است كه ابتدا به انبيا نازل مى‏شود و بعد آنها به ما مى‏رسانند و گاهى هم خود انسان، شايستگى درك يك سلسله مسائل الهى را پيدا مى‏كند. چنان كه در دوره تاريخ بشريت، پاكانى از بندگان الهى بودند كه راه گرفتن الهام از جانب خدا براى آنها به دليل پاكى نفس‏شان باز بود. امير المؤمنين عليه السلام به وضع آنها در روايات و خطبه‏هاى گوناگون و گاهى در نامه‏هاى نهج‏البلاغه اشاره مى‏فرمايند و چون اين ياران پيش از خودشان از دنيا رفته بودند، حضرت در نبود آنها غصه مى‏خوردند و اشك مى‏ريختند، چون آنها باارزش‏ترين انسان‏هاى جامعه و والاترين بندگان الهى بودند.
 
 
 
 
 
تسليم بودن شرط بنده‏گيست
 
 
 
اللّه‏ كه تنها مستجمع جميع صفات كماليه است، قابل اطاعت است و غير از او بايد در برابر وجود مقدّس او تسليم باشد. نه تنها ما اين وظيفه را داريم، بلكه از راه قانونى كه خودش به ما ابلاغ كرده، اين وظيفه به عنوان يك وظيفه تكوينى، بر عهده تمام موجودات عالم قرار داده شده است كه در برابر محبوب و معبود خودشان سر تسليم فرود آورند و اين حالت تسليم تا زمانى كه موجود هستند، با آنان همراه است.
 
قرآن مجيد هم بر اين معنا دلالت دارد، در سوره الرحمن آمده است :
 
« وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ »6.و گياه و درخت همواره [ براى او ] سجده مى‏كنند .
 
تمام درختان عالم و نه فقط درختان زمين و تمام ستارگان عالم، در برابر وجود اقدس او حالت سجده دارند ؛ يعنى تسليم محض او هستند و هر كجا اطاعت محض باشد، نظم محض هم حكم‏فرماست و موجودى هم كه مطيع محض باشد، به سوى ميوه دادن و نتيجه دادن در حركت خواهد بود و حتما نتيجه‏اش را آشكار مى‏كند. بنده محض، ثمرات وجودش را آشكار مى‏كند، چون هر ثمرى براى هر موجودى، در همين حالت تسليم، عبوديت و در همين حالت خضوع اوست.
 
 
 
 
 
انسان مبارك
 
 
 
از اخبار راديو و تلويزيون شنيديد در اصفهان خانمى كه در سنّ 97 سالگى از دنيا رفته است، به دليل اين كه از ابتداى تكليف واقعا خود را ملزم به بندگى خدا دانسته بود، در مسير اين بندگى حركت خود را ادامه مى‏دهد تا جايى كه به درجه رفيع اجتهاد مى‏رسد و چهل كتاب در معارف عالى الهى تأليف مى‏كند و نزديك به صد هزار زن و دختر را در اوج نهايى با خدا آشتى مى‏دهد.
 
« إِنِّى عَبْدُ اللّه‏َ اتَانِىَ الْكِتَابَ »7.بى‏ترديد من بنده خدايم ، به من كتاب عطا كرده و مرا پيامبر قرار داده است .
 
من قدرت نفس و پاكى نفسم به جايى رسيده كه خداوند متعال به من كتاب عنايت كرده، « وَجَعَلَنِى نَبِيّاً » ؛ و هر جا كه باشم، موجود مباركى هستم. موجود مبارك همان موجودى است كه امير المؤمنين عليه السلام ـ در اين جمله دقت فرماييد ـ مى‏فرمايد : «شما، به خصوص شما كه دم از ما مى‏زنيد، شما كه دم از خدا مى‏زنيد، شما كه دم از پيامبر مى‏زنيد، شما كه دم از ايمان و دم از اسلام مى‏زنيد، بايد نسبت به مشكلات كليد باشيد». اگر به يتيم برمى‏خوريد بايد مشكل يتيم را حل كنيد. به همسايه برمى‏خوريد، بايد مشكل همسايه در برخورد شما حل شود. با پدر و مادر هستيد، با بودن شما، پدر و مادرتان، نبايد مشكل داشته باشند. در اداره هستيد، بايد مشكل مراجعه‏كننده با وجود شما حل شود و مانند كليد مشكل او را حل كنيد. در مقابل دشمن قرار گرفته‏ايد بايد همانند قفل درى باشيد كه دشمن مى‏خواهد بر روى مردم براى ريختن شر خود باز كند. اين انسان انسان مباركى خواهد بود.
 
 
 
 
 
حالات بيداران
 
 
 
به يكى از بيداران راه خدا گفتند، براى چه زنده‏اى؟ گفت : براى سه كار : شب را به عبادت خدا تمام كنم، البته منظور از شب در اصطلاحات عاشقان خدا از اول غروب تا اذان صبح نيست، چرا كه قرآن مجيد به نخستين انسانى كه عشق او را احدى نداشته است، يعنى پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دستور داده كه شب را سه قسمت كند : دو قسمت آن را بخوابد و بقيه شب را بيدار باشد. منظور از شب در كلام عاشقان خدا همان است كه در كلام مردم معمولى است، يعنى ثلث آخر شب. خدا دستور داده مردم را كه دو قسمت شب بخوابند :
 
 
 
« وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتاً »8.و خوابتان را مايه استراحت و آرامش [ و تمدّد اعصاب ] قرار داديم .
 
براى اين كه آن چه از اعصاب در روز خرج شده، به واسطه خواب بازگردد و نيروى مصرف شده تأمين شود، اما بقيه شب بيدار باشد و اين بيدارى شب، در آبرو پيدا كردن در پيشگاه خدا فوق‏العاده مؤثر است. در وسعت روزى، در پيدا كردن حالات عالى نورى، در قلب و نفس بسيار مؤثر است. افرادى بوده‏اند كه در اين زمينه عجيب بانشاط بودند. در احوالات ابو عبداللّه‏ سبيعى كه از ياران نزديك امام چهارم حضرت زين‏العابدين عليه السلام است، نوشته‏اند: ايشان چهل سال تمام نماز صبح خود را با وضوى نماز شب و گريه و بيدارى شب خواند. يك علت زنده بودن من به دليل شب‏هاى عمر من است، چون شب، زمان پر قيمتى است، اما دليل ديگر زنده بودن من هم اين است كه روز فرمانبر برنامه‏هاى خدا باشم، برنامه‏هايى كه به روز مربوط است، مانند سركشى به يتيم، كسب روزى حلال و غيره. يك علت زنده بودن من هم اين است كه در اختيار مردم باشم و هر مشكلى كه دارند تا جايى كه توان داشته باشم، مشكلاتشان را حل كنم. اگر اين سه برنامه نبود، هيچ علاقه‏اى به بودن و ادامه حيات نداشتم.
 
 
 
 
 
مرد تورانى و الهامات الهى
 
 
 
در توران مردى بود كه عاشق اين بود كه موجود مباركى باشد. بايد گفت كه اين اصطلاحات و حقايق را شخص تنها مى‏تواند از راه وحى و الهامات الهى بگيرد و خود را به اين واقعيات تبديل كند. صبح كه از منزل بيرون مى‏آمد، مى‏گفت : همواره در گوشم اين سخن پيامبر صلي الله عليه و آله طنين مى‏داد كه :
 
«مَن أصبَحَ ولَم يَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمينَ فَلَيسَ بِمُسلِمٍ»9 .
 
از خانه كه بيرون مى‏روى همت، اراده و نيت تو بر اين باشد كه هر مشكلى را مردم داشتند، با شوق و نشاط حل كنى، اگر نه از ما مسلمان‏ها نيستى.
 
شبى به منزل آمد، همسرش ديد كه خيلى ناراحت است. از او پرسيد : به حادثه‏اى برنخوردى؟ گفت : نه. پرسيد : امروز كاسبى نكردى؟ خوب كاسبى كردم. پرسيد : پس چرا گرفته‏اى؟ شام نمى‏خورى، نمى‏خوابى؟ گفت : از صبح امروز تا الان كه وارد منزل شدم كار خير انجام ندادم. بسيار روز بدى بود. امروز بعضى‏ها روز بسيار گرم را روز بدى مى‏دانند. روزى را كه پروردگار به خاطر زمين، نباتات و رسيدن ميوه‏ها گرم مى‏كند، روز بدى مى‏دانند. دوستش را خواب ديد، پرسيد : چه خبر از برزخ؟ گفت : فعلاً اوّلين مسئله‏اى كه براى من مطرح شده، اين است كه در تمام دوره عمرم، يك روز گفتم : عجب هواى گرمى. از من مى‏پرسند كه كدام يك از سرما و گرماى ما، بى‏حكمت و بدون عدالت بود؟ ما كه به حكمت كار مى‏كرديم، چرا گفتى كه عجب هواى گرمى! البته اگر درجات روحى انسان قوى شده، بالا برود، تكاليف فرق مى‏كند، برنامه‏ها گسترده مى‏شود. به تناسب اوج‏گيرى انسان، توقعات وجود مقدّس پروردگار هم در مورد انسان اوج مى‏گيرد. امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمودند : «سير نمى‏خوابم، چون تكليف ندارم سير بخوابم. ممكن است همسايه سير بخوابد و قيامت به او نگويند، چرا، اما اگر من سير بخوابم و در مرز كشور گرسنه‏اى باشد، در قيامت مسئول او مى‏شوم».
 
 
 
 
 
حكايت يكى از مردان انقلاب
 
 
 
يكى از مردان بزرگ تهران مى‏فرمودند : «يك شب ساعت دوازده بيدار شدم تا براى وضو گرفتن آماده شوم، اما پله‏هايى را كه چهل سال مى‏رفتم و مى‏آمدم، همان شب از پله اول تا آخر با سر به حياط پرت شدم و پيشانى‏ام شكست. هر چه فكر كردم كه امروز از وجود مقدّس تو چيزى كم گذاشتم كه جريمه‏ام كردى، چيزى به نظرم نيامد. خداوند متعال جريمه عاشقانش را به پس از مرگ محوّل نمى‏كند، بلكه همين جا بيدارشان مى‏كند و خيلى هم زود بيدار مى‏كند، چون عاشق اينهاست و نمى‏خواهد حسابشان پس بيفتد و هميشه مى‏خواهد حسابش با اينها پاك باشد.
 
 
 
 
 
سزاى توهين به بلال
 
 
 
مردى به بلال توهين كرد، بعد مارى او را گزيد. امير المؤمنين عليه السلام به ديدنش آمد، حالش خيلى بد بود. امير المؤمنين عليه السلام اشك در چشمش جمع شد، فرمود : تو شيعه منى، انسانى مؤمن و خوب هستى، اما مى‏دانى چرا اين مار تو را گزيد؟ فقط به دليل توهينى كه به بلال كردى، خدا نمى‏پسندد كه تو با زبانت به يك عاشق خدا توهين كنى. ولى زود جريمه و بيدارت كرد.
 
 
 
 
 
ادامه حكايت يكى از مردان الهى
 
 
 
پرسيد : ولى من هر چه فكر كردم كه امروز از وجود مقدّس تو چه كم گذاشته‏ام كه به جايش با شكستن پيشانى آن را پر كردى، چيزى به نظرم نيامد. وضويم را گرفتم. نماز شبم را خواندم، خيلى گريه كردم. نزديكى‏هاى صبح به خواب سنگينى فرو رفتم. پيش از اذان صبح چرت مختصرى مرا فرا گرفت، در خواب شخصى به من گفت : شيخ امروز بعد از ظهر به مجلس عروسى رفته بودى، تو را چه به بستنى خوردن؟ امير المؤمنين تكليفى داشت. البته به يارانشان مى‏فرمودند : «شما كه در حدّ من نيستيد، اين تكاليف را نداريد». هزاران نفر ممكن است بستنى بخورند، خداوند هم بگويد : نوش جانتان. اما ممكن است يك نفر هم بستنى بخورد و پروردگار بفرمايد تو چرا؟ ممكن است كسى لباسى را بپوشد، حلال حلال هم باشد، اما پروردگار بفرمايد : محبوب من، بنده من تو چرا؟ اين لباس، لباس تو نيست. من اين توقّع را از تو ندارم.
 
 
 
 
 
تربيت نفس امير الموءمنين عليه السلام
 
 
 
امير المؤمنين به امام مجتبى عليه السلام فرمود : «حسن جان 365 شبانه‏روز است هوس كرده‏ام يك مقدار جگر گوسفند پخته (نه كباب شده) بخورم. اين يك ساله دائم به نفسم گفتم : صبر كن، صبر كن. امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمود : فقط در دنيا خودم را آماده كردم كه نفسم را تربيت كنم. فقط صبر كن. خدا ماه رمضان را براى چه آفريده، براى اين كه ما هم‏رنگ خودش شويم، نه اين كه خودش نمى‏خورد! نمى‏آشامد! هيچ كار مادى ندارد. دلش خواسته يك ماه هم‏رنگ خودش باشيم و تا سال ديگر اين رنگ روى ما باشد. حال بگذريم از اين كه هر سال پس از ماه رمضان اين رنگ‏ها را شستيم و پاكش كرديم و دوباره بى‏رنگ شديم. در همين بى‏رنگى شيطان به ما رنگ زد و ما شيطانى شديم. اكنون دوباره ما را زنده گذاشته، ماه رمضان آمده و ما را پذيرفته كه دو مرتبه رنگ او به ما بخورد :
 
 
 
« صِبْغَةَ اللّه‏ِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه‏ِ صِبْغَةً »10 ؛
 
رنگ خدا را [ كه اسلام است ، انتخاب كنيد ] و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست ؟
 
بندگان من، من عاشق شمايم، شما هم بياييد رنگ من شويد، نخوريد، نياشاميد، نپوشيد، نگوييد، نبينيد، ما به خدا چه مى‏گوييم، مى‏گوييم :
 
« هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ »11.او سزاوار است كه از وى پروا كنند ، و سزاوار است كه به آمرزشش اميد بندند .
 
«اى خدايى كه اهل تقوا و مغفرتى». ما اين رنگ را بايد بگيريم. ما بايد كليد حل مشكلات شويم، بايد بر درهاى گمراهى قفل باشيم.
 
امام مجتبى عليه السلام عرض كرد : بابا جگر را فراهم كنم، فرمود : بله. ابتدا امام مجتبى وارد اتاق شد. خواهرها و برادرها را صدا زد. مى‏خواست خبر خوشحال‏كننده‏اى بدهد، چون بچه‏ها 63 سال مى‏بينند كه امام چند نان جوين را در يك دانه جعر مى‏گذارد، درش را مى‏بندد و مُهر مى‏كند، مبادا اهل خانه به اين نان جو آب بپاشند تا نرم شود. بالاترين خورش سفره على عليه السلام هم، يا نمك و خرماست و يا شير، صدا زد : برادرها، خواهرها پدر امروز مى‏خواهد غذاى خوشمزه‏اى بخورد. به مغازه قصابى رفت و مقدارى جگر خريد. آب پز كردند و وسط يك نان نرم گذاشتند. امام مجتبى عليه السلام برداشت و حركت كرد. وقتى با ترس و لرز جلوى امير المؤمنين گذاشت، بچه‏ها همه نگاه مى‏كنند. امام مجتبى مؤدب گوشه اتاق ايستاده‏اند. اين نان را گرفت و از روى جگر بلند كرد. يك نگاهى كرد و فرمود : حسن جان! در كوفه خانه‏اى را مى‏توان سراغ گرفت كه از اين غذا نخورده باشد؟ عرض كرد : پدر جان! ممكن است. فرمود : حسن جان! به جان من، اين غذا را بردار و به محله فقرا ببر و ببين چه كسى از اين غذا تاكنون نخورده، به آنها بده تا بخورند، زيرا در روز قيامت طاقت محاكمه خدا را ندارم. عزيزان از اين محبتى كه به خدا داشتيد، از خدا بخواهيد تا از اين دريايى كه به شما چشاند، قطره‏اش را هم به ما بچشاند، چون ما عمرى بى‏معرفت و ظالمانه زندگى كرديم. اكنون اين بى‏خبرى را مى‏فهميم، خيلى به ما سخت مى‏گذرد كه ما اين مدت عمرمان را چه قدر بد گذرانديم. اى خدا، از عبادتمان اصلاً راضى نيستيم. حال گناهش در جاى خودش محفوظ.
 
بر در كعبه سائلى ديدم كه همى گفت و خوش مى‏گفت :
 
 
 

من نگويم كه تو حرفم بپذير
 
قلم عفو به گناهانم كش
 
 

كدام عبادت، كدام اطاعت. بدون شناخت كه انسان نمى‏تواند عبادت و بندگى كند. حالا مهمان تو هستيم. با مهمان چگونه بايد معامله كرد. از مهمان چگونه بايد پذيرايى كرد. چنين افرادى شب كه به منزل مى‏آمدند، ناراحت بودند، مى‏گفتند : امروز كار خير نصيب ما نشده است و مشكلى را حل نكرديم. امروز دردى را دوا نكرده‏ايم. امروز كارى براى خدا نكرديم. اين درباره اهل معرفت. پروردگار در ابتداى آيه، خودش را تعظيم مى‏كند : «سبحان» پاك و منزه از هر عيب و نقصى است و دنباله آيه، مسائل بسيار مهمى است كه در بحث آينده خواهد آمد.
 
 
 
 
 

1 . يس (36) : 36.
2 . مريم (19) : 29.
3 . مريم (19) : 30.
4 . «مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه‏َ» نساء (4) : 80 .
5 . شمس (91) : 7 ـ 8 .
6 . الرحمن (55) : 6 .
7 . مريم (19) : 30.
8 . نبأ (78) : 9.
9 . مكاتيب الرسول : 3/275 الكافى : 2/163، در كتاب الكافى «لا» بدل «ولم» آمده است.
10 . بقره (2) : 138.
11 . مدثر (74) : 56

 
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group