نماد نفس صعودى
پيش از اين بيان شد كه از مباحث مهم، در سوره مبارك يوسف، معرفى دو نوع نفس است : يكى نفس به معناى من انسانى يا خود طبيعى كه همه آثار مربوط به حيات و مرگ، برزخ و قيامت انسان، به آن مربوط است. اين نفس، حقيقتى بسيار رنگپذير است. پس از رنگپذيرى، چون اعضا و جوارح انسان كارگران او هستند، آنها را برابر با نقش و حالاتى كه دارد، به كار مىگيرد. اعضا و جوارح، كارى مستقل ندارند. ريشه عمل در نفس است. اعضا و جوارح، براساس تغذيهاى كه نفس به آنها مىدهد، كار و حركت مىكنند.
نفسى كه قرآن از يوسف بيان مىكند نفسى است صديق و اجتماعى ؛ يعنى برگزيده خدا ؛ نفسى است راضى و تسليم حق و مقيد به همه ابعاد تربيتى انبياى خدا است ؛ به ويژه، سه پيغمبرى كه آغاز سوره نام مىبرد ؛ يعنى يعقوب، اسحاق و ابراهيم. همه منش، روش و رفتار يوسف، چه آن وقت كه در خانه پدر بود، چه آن گاه كه در چاه افتاد، چه هنگامى كه اسير كاخ مصر شد، چه هنگامى كه نزديك به بيست سال به زندان افتاد و چه وقتى كه آزاد شد و در حكومت قرار گرفت، محصول شيرين و الهى نفس زكيه او بود.
اين نفس، در اين سوره، نماد نفس صعودى است ؛ يعنى نفسى كه پاكى كامل داشت. عمل صالح، مركب اين نفس بود و او را به مقام قرب حق رساند. خداوند متعال نيز در قرآن مجيد، همه برنامههاى او را درس براى همه عالم قرار داد.
نماد نفس پست و خسيسه، نفس زليخا بود كه همه اراده و خواست خود را در شهوت جنسى و حيوانى خلاصه كرده بود و حركت و رفتارش را براساس همان نقشى كه از خانواده گرفته بود، تنظيم مىكرد.
موانع صعود نفس
درباره نفس، رواياتى از وجود مبارك رسول خدا صلي الله عليه و آله ، اين روانشناس بىنظير تاريخ و نيز از ائمه طاهرين، به ويژه از امام صادق عليه السلام نقل شده است ، اما يك روايت را از رسول خدا نقل مىكنيم و پيش از آن، توجه به يك مقدمه، ضرورى است.
آن گونه كه خداوند در قرآن مجيد، به صراحت بيان فرموده است، انسان دشمنانى دارد. خداوند اين دشمنان را «عدو» ناميده است. عدو يعنى دشمنى كه رحم نمىكند. چنين دشمنى اگر بتواند مهار زندگى انسان را به زندگى و منش خود گره بزند و نگذارد كسى اين گره را باز كند، تا ابد او را از رحمت پروردگار محروم مىكند. محروميتى كه، به ويژه پس از مرگ، درمانپذير نخواهد بود : «لاَّ بَارِدٍ وَلاَ كَرِيمٍ »1، « نه خنك است و نه آرام بخش » «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ »2، « پس آنان را شفاعت شفيعان سودى نمىدهد «وَ لاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ يُنصَرُونَ »3، « و نه كسى در برابر گناهانش فديه و عوضى مىگيرند ، و نه رهايى از آتش دوزخ و نه يارى مىشوند .
«وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ »4.« و براى ستمكاران در قيامت ياورى نيست » .
اين مطالب، در آيات گوناگون قرآن، بيان شدهاند. محروميت در اين سطح كه هيچ عمل خوب، مستحب و واجبى از انسان پذيرفته نخواهد شد. محروميت تا آن جا كه شفاعت مجموع شفاعتكنندگان، شامل حال انسان نخواهد شد و هيچ يك از فرشتگان، انسانها و انبيا و ائمه، نمىتوانند انسان را نجات دهند؛ چنين غربتى در اين عالم وجود ندارد كه رابطه آشنايى انسان با همه فرشتگان و انسانها و ائمه و واجبات عمل شده پيش از گره خوردن زلف انسان به زلف دشمن و مستحبات را نپذيرند. قرآن به صراحت مىفرمايد:
«وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاْءَسْبَابُ »5 ؛ يعنى هر وسيله نجاتى از شما قطع شده است؛ همچنين خداوند در قرآن كريم، دشمنان انسان را معرفى مىكند. «شياطين انس» يعنى انسانهايى كه در هر لباسى، كمر همت بستهاند تا انسان را گمراه كنند. وسيله گمراهى نيز فراوان در اختيارشان است : پول، زن، شهرت ، مقام و غيره. گاهى زبان چنان وسوسه مىكند كه باعث مىشود در هفتاد سال پيش، بيش از يك ميليارد نفر، كمونيست شوند.
ابزار گمراهى و تباهى انسان
شيطان يعنى موجودى ضد خدا و ضد خواستهاى خدا، كه مىكوشد بندگان خدا را از خدا جدا كند. ابزار شياطين انسى، در زمان ما در تاريخ بشر بىنظير است. چند هزار كانال ماهواره در اختيارشان است و شبانه روز از راه اين كانالها، تبليغ مىكنند. امام صادق عليه السلام مىفرمايد: اينان انسان دزدى مىكنند. اين ابزار هم آن قدر قوى است كه آنها را درون اتاق خواب همه مردم هم بردهاند. با اين ابزار گمراهى، باطن مردم را گره مىزنند. با يك چشم به هم زدن، درون مردم با اين كانالها گره مىخورد. هجوم شهوت به حرام، يقينا دين خدا را در وجود انسان، تباه مىكند:
«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ»6.« پس بعد از آنان جانشينانى ناشايسته و گناهكار كه كتاب تورات را به ارث بردند به جاى ايشان قرار گرفتند » .
استقامت كردن در پاكىها
اين آيه، در زمان ما معنا شده است. دو نسل قبل ما، در همين شهر تهران، به خدا قسم، يك ساعت مانده به نماز صبح، صداى گريه از شوق خدا يا ترس از عذاب، تا توى كوچه مىآمد. شب ماه رمضان، نزديك سحر، مردم روى پشت بام مىرفتند و آن دو مناجات «اغثنى يا غياث المستغيثين» و «استغفر اللّه العظيم» را مىخواندند و گريه مىكردند. در بازار تهران، ساعت هفت صبح كه مىخواستند در مغازه را باز كنند، دو يا سه دقيقه دعا مىخواندند و بعد در را باز مىكردند. وقتى مىخواستند بنشينند، ميز و صندلى نبود، بلكه قاليچهاى كف مغازه پهن بود و قبل از معامله، رحل قرآن را باز مىكردند و نيم جزء قرآن را با قرائت مىخواندند. اگر در خريد و فروش شك مىكردند و با مسأله جديدى روبهرو مىشدند، به مدرسه علميه درون بازار، نزد فقيه مىرفتند و مسأله فقهى آن را از او مىپرسيدند.
پاك دلان
بنده هفده ـ هجده ساله بودم كه كاسبى هفتاد ساله را مىشناختم. صبح كه به مغازه مىآمد، به شاگردش مىگفت : امروز خرج خانه و مغازه جمعا پنج تومان است. الان ساعت هشت صبح است. هر چه را فروختى، به من خبر بده. پس از مدتى مىگفت: پنج تومان امروز فراهم شد، از حالا تا پايان روز هر كس آمد، جنسها را به نرخ خريد، بفروش تا در قيامت، پيامبر ما را به عنوان كاسب با انصاف بپذيرد.
همچنين مىگفت: صبح كه از منزل مىآمدم، مغازهها را نگاه مىكردم، ديدم صاحب مغازه سوم محزون است. به او گفتم : چه مشكلى دارى؟ گفت : امروز بيست تومان بدهى دارم ، اما هنوز فراهم نشده است، به همين علّت، اين كاسب با خدا، آن روز، مشترىهاى خود را براى خريد، به مغازه آن همسايه گرفتار مىفرستاد تا پول بدهى او فراهم شود و مىگفت : اجناسى كه شما مىخواهيد، دارم، ولى نمىفروشم ؛ چون پيامبر به من فرموده است :
«مَن أَصبَحَ وَلا يَهتَمَ بأمورِ المُسلِمين، فَلَيسَ بِمُسلِمٍ»7 .
كسى كه غصه مسلمانان را نخورد، دين ندارد.
آرى اگر اين فرهنگ و اين منش در ميان جامعه و بين دولت و ملت رواج يابد ، جامعه علوى مىشود و زندگى معنى و مفهوم حقيقى خود را پيدا مىكند.
نيكىهاى فراموش شده
در گذشته وقتى جوانها مىخواستند ازدواج كنند دختر ديگرى را نمىديدند و گمان مىكردند كه مادرشان زيباترين دختر را براى او انتخاب كرده است. هميشه ميان زن و شوهرها عشق و محبت حاكم بود ، اما امروزه ميان زن و شوهرها دعوا و طلاق فراوان است. مىگويند : چگونه جلوى طلاق را بگيريم؟ اگر يك جا قرآن را به درستى اجرا كنيد و حجاب را آن گونه كه بايد، به كار بگيريد، خواهيد ديد كه آمار طلاق و اختلاف بسيار كاهش مىيابد.
نسل قبلى، شب عروسى، اسب را زين مىكردند و داماد دهانه اسب را مىگرفت و به خانه عروس مىرفت. عمهها و خالههاى او و همه خانمها دور او را مىگرفتند و مشخص نمىشد كه عروس كيست ؛ اما امروزه عروس را به همه نشان مىدهند و ته مانده او را ساعت دو بعد از نيمه شب به داماد تحويل مىدهند.
ناپاكىها به جاى پاكىها
زن يزيد، يعنى زن شخصى كه جرثومه فساد است، وقتى كه ديد يزيد به لب و دهان امام حسين عليه السلام مىزند، بىحجاب وسط مجلس دويد و گفت : نزن، ديشب مادرش را در خواب ديدم كه داشت موهاى خود را مىكند. يزيد چوب را انداخت و برخاست عباى خود را روى او انداخت و گفت: چرا بىحجاب در مجلس نامحرمان آمدى؟ بايد براى زهرا عليهالسلام گريه كنيد. اين كه چرا چادر او را به باد داديد. حسين پيش از كشته شدن، به خواهرش گفت : هر چه زيور آلات داريد، جمع كن و وقتى دشمن حمله كرد، آنها را جلوى آنان بريز تا سرگرم شوند، آن گاه شما فرار كنيد تا شما را نبينند.
چرا آيات قرآن فراموش شد؟ بىحجابى و موسيقى كانالهاى تلويزيونى، معنويت را در شما مىشكنند. آن نماز شبها كجا رفت؟ چرا همه خفه شدهاند؟ آن نسل پاكيزه رفتند : «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ». نسلى به جاى آنان آمده است كه نماز را به تباهى كشانده است :
«وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ»8 « پيروى شهوتها را نمودند » و دچار انواع فسادهاى جنسى شدهاند. چرا؟ دشمنان به دست دوستان، اين وضع را پيش آوردند و درمان آن بسيار مشكل است. درون آلوده، اعضا را، در راه آلودگى به كار مىگيرد. حالات درونى و دلها، كينهورزانه و كثيف شدهاند. ترياك و حشيش و هروئين، بيش از چند ميليارد نفر را تباه كرده است. فيلم ها و سى دىها كنار رختخواب مردان و زنان بيداد مىكند.
در ميان دختران دانشجو، فاطمه عليهالسلام كجا است؟ در بين جوانان، على اكبر كجا است؟ آن دستها كجا است كه :
وَاللّهِ اِنْ قَطَعتُموا يَمِينى
اِنّى أُحامِى اَبدا عَن دِينى
اى نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست؟9
تقلب، ربا، مال مردمخوارى، رشوه، پارتىبازى و فرار مغزها بيداد مىكنند.
هر كه آمد به جهان، نقش خرابى دارد
در خرابات بگوييد كه هشيار كجاست
باز پرسيد ز گيسوى شكن در شكنش
كين دل غمزده سرگشته گرفتار كجاست10
دل ما را چه كسى برده است؟ اين دل، كجا گم شده است؟ چرا خود را فراموش كردهايم .
1 . واقعه (56) : 44.
2 . مدثر (74) : 48.
3 . بقره (2) : 48.
4 . بقره (2) : 270.
5 . بقره (2) : 166.
6 . اعراف (7) : 168.
7 . بحار الأنوار: 71/337، حديث 116.
8 . مريم (19) : 59 .
9 . ديوان اشعار حافظ شيرازى
10 . ديوان اشعار حافظ شيرازى