جـلسه 16
صلي الله عليه و سلم
نقش بصيرت در انديشه انسان
نابينايى در حرم پيامبر صلي الله عليه و آله بود. امام باقر عليه السلام همراه يكى از ياران بسيار نزديك و خوب خود وارد حرم شدند و به آن مرد فرمودند: بااين كه اكنون در حرم پيامبر هستيم، مردم ما را نمىبينند :
« وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ »1.
آنان را مىبينى كه به سوى تو مىنگرند در حالى كه نمىبينند .
وتنها يك نفر در ميان جمعيت مرا مىبيند همراه حضرت مىگويد: من آهسته كنار أبوهاشم مكفوف نابينا آمدم و به او گفتم: أبو هاشم كجايى؟! گفت: حرم پيامبر عظيم الشأن اسلام. از أبو هاشم مكفوف پرسيدم: حالا امام باقر عليه السلام كجاست؟ گفت: دو قدمى من ايستادهاند. پرسيدم : او را مىبينى؟ گفت: آيامن امام زمان خود را نمىبينم2.
آن چه به مغز و فكر نمىگنجد
امام صادق عليه السلام مىفرمايد : در يك عالم از عوالم پروردگار كه عالم معنوى نيست، چون عالم معنوى، طولى و عرضى و حجمى نيست، اينها كميّتهاست. در گوشه آن، دوازده هزار قنديل آويزان است. قنديل را قديمىها به طاق مىزدند. دركتابهاى جديد حرف از يك ميليارد و صد ميليارد است. صد ميليارد كهكشان تاكنون در آسمان اول مشاهده شده است.
ميلياردها كهكشان و راههاى شيرى است كه يكى ازآنها را ما در آسمان صاف مىبينيم. راه مكه راه شيرى است كه طول آن را تاكنون نتوانستهاند محاسبه كنند، ولى عرض آن را گفتهاند: اگر كسى بخواهد از اين سو به آن سو سفركند و هر ثانيه سيصد هزار كيلومتر برود، دو ميليون سال طول مىكشد.اين كهكشان ميليونها منظومه دارد. يك منظومه آن ما هستيم كه مركب از خورشيد ومريخ و زهره و زحل و مشترى و زمين واورانوس و نپتون و پلوتون است كه زمين سالى يك بار دور خورشيد مىگردد.
پلوتون هر 82 سال يك بار دور خورشيد مىگردد. اين حجم عظيم بازوى كهكشان است و در آن هزاران منظومه كشف كردهاند ... .
سپس مىفرمايد: دراين عالم دوازده هزار قنديل وجود دارد ودرهر قنديلى دوازده هزارمانند آسمان وزمين وجود دارد. هيچ كس نمىتواند پهناى بهشت وآسمانها وزمين را بشناسد20 ؛ خداوند چه قدرتى دارد كه همه اينها را بىستون به پا داشته است. بهشتى كه پهناى آن به پهناى تمام آسمانها وزمين است. سعادتمند كسى كه در اين بهشت است، اما براى جهنمى مىگويد:
« فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ »21.
پس جايگاه و پناهگاهش هاويه است .
هاويه، از نامهاى جهنم است. كلمه «ام»، يعنى قبر، نه قبرى كه بدن را راحت درآن جا دهند. جهنمى را با فشار در آن جا مىدهند.
فرق بينا و كوردل در قيامت
يك فرق أعمى و بصير در قيامت اين است كه مىفرمايد : « وَمَا يَسْتَوِى الاْءَعْمَى وَالْبَصِيرُ » .
و فرق ديگر اين است كه اهل بهشت : « فِى عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ »22 بهشتيان در حيات جاويدانند، اما قرآن مىفرمايد: كسى كه اهل جهنم است « لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَى »23 زندگى بين زنده بودن ومردن دارد كه ما نمىدانيم چه زندگىاى است؟ با آن آتشهاى عظيم نه مىميرد و نه زندگى وحيات دارد. در قيامت قيافه بدكاران از همه سياه ترواز هر حيوانى زشتتر است.
« فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ »24
.
.
خوشا به حال آنان. پيامبر صلي الله عليه و آله مىفرمايد: اولين لحظهاى كه پروردگار بهشت را آفريد، نگاهى به آن كرد و فرمود:
« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ »33.
بىترديد، مؤمنان رستگار شدند .
و در نگاه بعد فرمود: خوشا به حال كسانى كه درتو قرار مىگيرند. ما بايد شاد باشيم كه در ارتباط با پروردگار و ائمه و انبيا هستيم.
شيعه در كلام امام صادق عليه السلام
مردى دانشمند و آگاه در ميان اصحاب حضرت موسى بن جعفر عليه السلام بود كه در ايام نوجوانى محضر مبارك حضرت صادق عليه السلام را درك كرده بود و در 35 سالگى ازدنيا رفت. خدمت مبارك امام هفتم مشرف بود.امام صادق عليه السلام براى او احترام ويژهاى قائل بود، تا حدّى كه نوشتهاند: احترام حضرت به او در زمانى كه هنوز مو در صورت او نروئيده بود، مورد پرسش ديگران قرار گرفت. آن حضرت به او مانند ريش سفيدان شيعه احترام مىگذاشت. ائمه ما براى شيعه احترام فراوانى قائل بودند.
روايتى را كتاب كمنظير « كامل الزيارات » در باب ارزش دادن به شيعه، از حضرت صادق عليه السلام نقل مىكند كه مىفرمايد :
«نفس المهموم فينا تسبيح وفى شيعتنا »34 .
كسى كه در مصائب ما اندوهناك باشد يا در رنج شيعه ما غصهدار شود، تسبيح كرده است .
... ريش سفيدها ديدند كه حضرت صادق عليه السلام و بعد هم موسى بن جعفر عليه السلام به جوانى كه زمان امام ششم مو در صورتش در نيامده بود و زمان موسى بن جعفر عليه السلام هم 35 سال بيشتر نداشت واز دنيا رفت، احترام ويژهاى مىگذارند. پرسيدند : ما هم مؤمن و شيعه هستيم، امام ما را قبول دارند، چگونه به ما اين گونه احترام نمىگذارند؟! اما كار امام كار خدايى است و جاى پرسيدن نبود، امام حكيم است. امام جواب دادند: اين احترام،احترام به قيافه جوان نيست، بلكه احترام به علم اوست كه از همه شما داناتر است. اين است كه در روايات ما آمده كه گناه غيبت عالم دو برابر است، مانند گناه زنان پيامبر كه در صريح قرآن است كه به زنان ايشان مىفرمايد: هر كدام گناهى مرتكب شويد، من دو برابر براى شما مىنويسم. اين شرايط من است. دل شما مىخواهد زن پيامبر شويد، من دروغ همه زنان را يكى مىنويسم، اما براى شما دو برابر حساب مىكنم.
ازامام معصوم قدس سرهما پرسيدند: ازنظر دانايى و بصيرت وعلم از همه شما بالاتر است. ما به علم او احترام مىگذاريم. آن وقت اين بزرگواركه در شيعه كتاب مستقلى درباره عظمت، علم، عقل، شيعه بودن و ادبش نسبت به امام صادق و موسى بن جعفر عليهما السلام نوشته شده، روايتى دارد كه طلاى ناب است، مىفرمايند:
«أن يُكتب هذا القول بالذهب » .
سزاوار است با طلا روى صفحه نوشته شود .
برخورد سرد امام صادق عليه السلام با بىاحترامىكننده به شيعيان
امام صادق عليه السلام در مجلسى نشسته بودند، شيعهاى وارد شد. حضرت ايشان را تحويل نگرفته، برخورد سردى با او كردند. او كه انتظار چنين برخوردى را نداشت، عرض كرد: يابن رسول اللّه مگر ما عرق خورديم، يا رابطه نامشروع داشتيم؟ فرمودند: بله. گفت: بگوييد ما چه كار كردهايم؟ حضرت فرمودند : امسال حج رفته بودى، در مسير هوا گرم بود. مركب يكى از شيعيان ما خسته شد، و نمىتوانست صاحب و بار او را حمل كند. آن صاحب بار پياده شد، مقدار زيادى در گرما راه رفت و تو پياده نشدى به اين شيعه تعارف كنى كه سوار شود. آيا تو شيعه هستى كه من با تو گرم رفتار كنم؟ يك پياده را سوار نكردى، نه اين كه ده ميليون مال شيعه راخوردى يا دختر شيعه را درخانه زجر دادى كه مجبور شد مَهريه خود راببخشد و طلاق بگيرد و يا با پدر و مادر چه كردى يا بلايى به سر دامادت آوردى كه به جان آمد ورفت، آيا تو شيعه هستى؟!36
دنيا در نظر كوردلان و روشندلان
هُشام بن حكم مىگويد موسى بن جعفر عليه السلام به من فرمودند :
«يا هشام ان لقمان قال لابنه... .
اى هشام، لقمان به پسرش در نصيحت فرمود:
يا بُنى ان الدنيا بحر عميق قد غرق فيها عالم كثير » .
پسرم اين دنيا درياى پرعمقى است كه امتهاى زيادى در اين دريا غرق و نابود شدهاند و بعد از غرق شدن وارد جهنم شدند .
قوم نوح و عاد و ثمود و رسّ و لوط و اقوام ديگر و خاندان پهلوى و مغول و تيمور و آتيلا و ماكياول و آمريكا و انگليس و اسرائيل هم در اين دريا غرق شدنى هستند. مگر كسى كه دست او به خدا بند است و خدا او را با رحمت خود نگه دارد و به تعبير على عليه السلام در دعاى كميل : «واحفظنى برحمتك»، كه او غرق نمىشود، گرچه در اين دريا دائم گرفتار امواج خطرناك شود، غرق نمىشود، به هيچ عنوان جاى غرق شدن هم ندارد. متمسك به خدا و قرآن و امامان غرق نمىشود.
«فلتكن سفينتك فيها تقوى اللّه وحشوها الايمان » .
اگر مىخواهى در اين دنيا غرق نشوى، كشتى خودت را تقوا وبار كشتى را ايمان قرار بده .
تقوا خوددارى از گناه است. در قرآن از گناه به «اوزار» تعبير شده است.
اوزار جمع «وزر» به معناى بار سنگين است. اگر دردريا بارمن سنگين باشد، فرو مىروم. اگر من سبك بار وارد دريا شوم يا شنا كنم يا با كشتى برگردم، غرق نمىشوم. در قيامت پل صراط، طاقت بار گناه را ندارد. پُل مىشكند و صاحب آن درجهنم فرو مىرود.
«وشراعها التوكل » .
بادبان اين كشتى را كه در دريا سرگردانت ننمايد، توكل و اعتماد به خدا قرار بده .
قرآن مى فرمايد:
« وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ »37.
پس بايد توكلكنندگان فقط بر خدا توكل كنند .
«وقيّمها العقل » .
عقل را كشتيبان قرار بده .
«وسُكانّها الصبر... » .
لنگر اين كشتى را استقامت در برابر مشكلات و پيشامدها قرار بده .
اگر اهل تقوا و توكل و صبر وعقل واهل ايمان باشى، از اين دريا راحت رد مىشوى و در آن سو به آغوش رحمت خدا مىرسى و اگر اينها را نداشته باشى، غرق شدن تو قطعى و مسلّم است38 .
درمانپذيرى كوردلان
كار جالبى كه علماى شيعه كردهاند و من در ميان اهل سنّت نديدهام اين است كه براى توبه كتاب مستقل نوشتهاند. از جمله مرحوم ملا محسن فيض كاشانى است كه چهار صد سال پيش، كتاب توبه را به عربى نوشتهاند. اگر به اين كتاب دل بدهيد متوجه مىشويد كه توبه چه پيكره با عظمتى دارد. شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: مىخواهم توبه كنم، فرمود: اول من توبه رامعناكنم. فرمودند: توبه، يعنى مسيحى يا بىدينى، مسلمان واقعى شود. اگر يك مسيحى بخواهد به اسلام بگرود، چه تحوّلاتى بايد صورت گيرد تا او را بازگشته به اسلام گويند.
ازهمسر خود كه مىگويد، من مسلمان نمىشوم، دست بردارد. از بچه و شريك دست بردارد. اين انسان كه عرق و گوشت خوك خورده، نماز نمىخوانده، بايد صبح زود بلند شود ونماز بخواند. اگرمستطيع شود، مكه برود و خمس وزكات بدهد، اين توبه است.
حقيقت توبه اين است كه اميرالمؤمنين عليه السلام وقتى يك جوان گناه كار را ديد كه مىگويد: «أستغفر اللّه» ناراحت شد، فرمود:
«ثكلَتكَ أُمُك ».
مادرت به عزايت بنشيند .
فكر كردهاى توبه اين است؟40
توبه، يعنى لباس عوض كند واگر نياز باشد زن و بچه را هم عوض كند. واجبات ترك شده را انجام دهد. اين نشان مىدهد كه كورباطنى درمانپذير است، و اگر كورباطن بگويد فايده ندارد، قرآن مىفرمايد، اين كفر است. خداوند راضى نيست يك نفر در لجنزار انديشه باطل خود دست و پا بزند.
« وَلاَ يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ »41.
و كفر را براى بندگانش نمىپسندد .
در قرآن است كه من نسبت به بندگان خود رضايت ندارم كه يك نفر در لجنزار گناه دست و پا بزند، پس نجات از آن ممكن است، چون اگر ممكن نبود، مىفرمود: كسانى كه گناه كارند به جهنم بروند. اين مطالب دقايق و اشارات قرآن كريم است.
علت از بين رفتن بصيرت
پيامبر صلي الله عليه و آله مىفرمايد : همان طوركه در سر دو چشم قراردادهاند، در قلب هم دو چشم براى يافتن حقايق است. چشم قلب را با نيت و كار و مال بد و حرام كور مىكنيم. اگر با اين كورى از دنيا برويد، قيامت هم با همين كورى محشور مىشويد:
« وَمَن كَانَ فِى هذِهِ أَعْمَى » .
اين همان كور باطنى است. علت كورى او هم تماس نداشتن با خدا و پيامبر و ائمه است. اگر چشمهاى انسان سالمى را كه به دنيا مىآيد، ببندند و پنجاه روز باز نكنند، چون چشم در دنياى ديگر كه دنياى تاريكى است، وقتى باز مىكنند يا كور است يا كم مىبيند. وقتى دو چشم دل هم رها باشد، خود به خود ضعيف مىشود تا به كورى برسد، بدون درمان با همين كورى مىميرد:
« وَمَن كَانَ فِى هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الاْخِرَةِ أَعْمَى »41
.
آدم كور باطن، بهشت و رحمت خدا و جوار اولياى خدا را نمىبيند و پس از حساب و كتاب، به چشم ظاهر از مشاهده بهشت و نعمت الهى و زن و بچه مؤمن خود و اولياى خدا محروم مىشود. كورى در قيامت چه بلايى به سر انسان مىآورد: « وَمَن كَانَ فِى هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الاْخِرَةِ أَعْمَى » .
«وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً »در صحراى محشر به خدا مىگويد: من وقتى از مادر متولد شدم، مايه بصيرت در من بوده است: « قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ ايَاتُنَا فَنَسِيتَهَا »من پيامبر و كتاب آسمانى و امام فرستادم و تو همه را پشت سر انداختى :
« وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى »43
من هم برنامه هاى خوب قيامت را پشت سر تو انداختم. اين متن قرآن است.
قيامت روزى است كه على عليه السلام 63 سال خواب نداشت. انبياى خدا نسبت به قيامت دغدغه داشتند. دراحكام است كه يك نفر مىميرد و چهار ميليارد تومان ازاو مىماند ووصيت هم ندارد. كسى با مدرك مىآيد و به وارث او مىگويد: ما بندى نزد او داشتيم، به اين بند هم علاقه داشتيم، ما شنيدهايم كه اين بند رابه كفن او بستهايد ودفن كردهايد. واجب شرعى است كه قبر رابشكافند، بند را باز كنند و به صاحب آن بدهند : « فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ »44 ؛ شفاعت شفيع شامل حال او نشود.
« وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى »45
؛ بار بردار يك ذره بار گناه او را برندارد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: موسى بن عمران عليه السلام قيامت وارد محشر مىشود، دغدغه دارد كه نكند مادرش به او بگويد كه من يك روز عمل صالح كم دارم، تو به آن بپرداز و مرا نجات بده .اهل قيامت بسياربه خود مشغول هستند.
« وَمَا يَسْتَوِى الاْءَعْمَى وَالْبَصِيرُ * وَلاَ الظُّلُمَاتُ وَلاَ النُّورُ * وَلاَ الظِّلُّ وَلاَ الْحَرُورُ * وَمَا يَسْتَوِى الاْءَحْيَاءُ وَلاَ الاْءَمْوَاتُ »46.
نابينا و بينا [ كافر و مؤمن ] يكسان نيستند ، و نه تاريكىها و روشنايى ، و نه سايه و باد گرم سوزان ، و زندگان و مردگان هم يكسان نيستند .
بصيرت از ديدگاه امام على عليه السلام
اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبهاى به طور كلى بين أعمى و بصير تفاوت قائل مىشوند. ابن أبى الحديد در شرح نهج البلاغه و ابن ميثم كه بيش از صد سال پيش بوده است و مرحوم خويى و شارحان ديگر با دانش خود آن را تجزيه و تحليل كردهاند، چهار خط بيشتر نيست، ولى گويى چهار ميليون خط را در اين خطبه گنجاندهاند كه اين كارى خدايى است.
پرارزشترين غذا از نظر كيفيت، عسل است، ولى اين عسل را دريك حيوان كوچك قرار داده است.اگر بخواهند براى توليد عسل كارخانه بزنند، دستگاهى كه براى توليد بايد نصب شود، بيش از ده هزار متر مربع فضا مىخواهد، چون خود زنبور براى توليد عسل 460 رشته علمى را به كار مىگيرد. فيزيك، شيمى، لانه سازى، هواشناسى، تمام مسائلى كه درزنبور جمع كرده است، نزديك به 460 علم است. بعد كارخانه عسلسازى را در شكم او قرار داده است. اگر كسى سر و كار با فصاحت و بلاغت نداشته باشد، بسيار سخت اين مطلب را درك مىكند. مانند آن را اهل سنّت با دو كلمه تفاوت از وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام آوردهاند. يك جمله اين روايت اين است :
«ظاهره انيق » .
شكل ظاهر قرآن در كمال زيبايى است .
يعنى حُسن آيات تمام است48.
خواستههاى كوردلان
يك تفاوت ديگر در شكل خواستههاست. خدا در اوايل سوره مبارك محمد مىفرمايد : مردم، من اين مرد را فرستادهام كه شما را از خواسته غلط نجات دهد.
خواسته اول كوردل، شكم بارگى است كه در دنيا شكم را از هر چه حلال يا حرام است، نجس يا پاك پُر كند و آن را با اخلاق ارزيابى نمىكند.
خواسته دوم كوردل، شهوت به هر كيفيتى كه باشد، پس ازدواج مشروع نابود است.
حضرت مىفرمايد:
«پيامبر يا امامى به او نگفته كه اين دنيا اول كار است، سپس برزخ و قيامت است» .
چنين ديدگاهى ندارد كه بر اساس آن زندگى را نظام دهد. فقط شهوت و شكم خود را مىبيند و با اين ديدگاه با دنيا در ارتباط است، اما خواسته انسان با بصيرت اين است : «اللهم انى أسئلك الايمان بك والتصديق بنبيّك والعافية من جميع البلاء والشكر على العافيه والسلامة من شرار الناس»50 پيامبر اين دعا را اولين بار از جبرئيل شنيد. پرسيدند: دعاى به اين محكمى را از كجا آوردى؟ گفت: دعا را ابوذر مىخواند و ما ملائكه هم از او ياد گرفتيم» .
نقش آزمايش در سازندگى انسان
قرآن در سوره بقره براى حضرت ابراهيم عليه السلام شخصيت فوق العادهاى قائل است. اين مرد الهى، دومين پيامبر اولوالعزم است و امتحانات خدا، چه پيش و چه پس از نبوت باعث مىشود كه خداوند ويژگىهايى را در قرآن براى او بيان كند. نكته عجيبى كه در آزمايش ابراهيم عليه السلام است، در امتحانات ايوب، شعيب و ديگران در قرآن مجيد وجود ندارد.
« وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ »52
؛ زمانى را ياد كن كه خدا ابراهيم را به حوادثى روبه رو كرد. امتحانات الهى را به كمال رساند. اين ساده نيست كه انسان را به سختترين آزمايشها روبه رو كنند و انسان يك نفس سرد و گلايه نداشته باشد. بعضى براى فراراز مشكل به دشمن پناه بردهاند.
امام باقر عليه السلام اين «كلمات» را معنا كردهاند: اين كلمات به معناى گفتار و سخن گفتن نيست. لغت «كلمه» در بيشتر آيات قرآن به معناى يك حقيقت عينى است.
« إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ ... »53 ؛ فرشتگان گفتند: يا مريم، خداوند مىخواهد از جانب خودْ تو را به كلمهاى بشارت دهد كه آن
« اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ »54
؛ يك انسان كامل آبرومند در دنيا و آخرت به نام مسيح و عيسى عليه السلام است.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد : اين كلمات كه در آيه مربوط به آزمايشهاى ابراهيم عليه السلام آمده، جمع است ؛ يعنى با يك سلسله حوادث سنگين و طاقت فرسا آزمايش كرد.
رسالت موسى عليه السلام
خداوند متعال به موسى مىفرمايد: به سمت فرعون برو، او طغيان كرده است. موسى درخواست نيرو وابزار وقدرت كرد. خدا به او فرمود: برو، گفت: من با اين چوب دستى پيش قوىترين دولت بروم؟ فرمود: « قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى »55 ؛ يك حوصله بسيار گستردهاى بايد به من دهى كه من در برخورد باايشان نا اميد نشوم. « وَيَسِّرْ لِى أَمْرِى » ؛ اگر مىخواهى به مشكلات طاقت فرسابرسم، جاده را خود به روى من باز كن، اما پيامبر صلي الله عليه و آله اين درخواست را نكرد، رسول خدا صلي الله عليه و آله در مدينه ده سال براى اين كه مردم را به بهشت ببرد، با 82 جنگ روبه رو شدند. موسى گفت: شرح صدر بده و خودت گره را باز كن، جلو برويم، « يَفْقَهُوا قَوْلِى » ؛ خدايا كلام و سخن مرا هدايت كن كه دشمن حرف مرا بفهمد. در قرآن است كه پيامبر در مكه و مدينه زيباترين وحكيمانهترين حرفها را زد، درصد بالايى پذيرفتند و گفتند: دليل اين كه ما نمىپذيريم اين است كه
« وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ »56
؛ دلهاى ما در يك غلافى قرار گرفته است كه نمىفهميم تو چه مىگويى؟
موسى گفت : « وَاجْعَل لِى وَزِيراً » ؛ تنها نمىتوانم بروم، برادرم هارون را به عنوان كمك من قرار بده. نبوت تنهايى نمىشود، به هرسبب يا انديشه است. « اشْدُدْ بِهِ أَزْرِى » ؛ پشت مرا به او محكم كن. خدا به او گفت: همه اينها را به تو دادم. نُه معجزه هم از جانب خودم به تو دادم، چوب خود را بينداز : « فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ »57 ؛ اولين كسى كه از او ترسيد، خود موسى بود، فرمود : در پيشگاه من انبيا نمىترسيدند. برو اژدها را بگيرو آن در دست موسى به عصا تبديل شد. هشت معجزه ديگر هم به آن اضافه كرد و با اين نيرو رفت.
فاصله موسى با ابراهيم زياد بود، اما موسى چگونه بوده است. اين خيلى مهم است كه آنان پيش از مقام نبوت امتحان شدند. سپس مىفرمايد: ابراهيم را پيش از مقام امامت او كه مقام قدرت معنوى در وجود انسان وگستردگى روح است، با كلمات آزمايش كردم.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد: كلمات جمع است. اين است كه پيش از مقام امامت، خدا او را به سى حادثه طاقتفرسا آزمايش كرد. ابراهيم همه آزمايشها را به طور كامل انجام داد، سپس خداى تعالى مىفرمايد : « قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً »58 ؛ تو را تا روز قيامت به پيشوايى تمام انسانها انتخاب كردم. يك افتخار بالايى كه خدا به او داده، بناى خانه كعبه و مناسك حج است. طواف، نماز در مقام، سعى صفا و مروه، براى خاندان اوست.
« إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ »59
؛ ابراهيم در همه حج شريك است.
يك افتخار ديگر اين كه پس از ابراهيم عليه السلام نود درصد از انبياى خدا و درصد بالايى از اولياى خدا و دوازده امام تا روز قيامت از نسل او به وجود آمدند. در قيامت، يعقوب، يونس، زكريا، يحيى، مسيح، پيامبر اسلام، اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، امام مجتبى، امام عصر، و هزاران پاك مربوط به اوست ؛ البته اين پدر روز قيامت وقتى فرزندان خود را در فزع اكبر مىبيند، همه به او دلگرم هستند. وقتى نزد او مىروند، مىفرمايد: در فرزندان من يك نفر از من بالاتر است. من هم به او متوسل مىشوم. همه انبيا نزد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ، فروتنى و خاكسارى دارند. خدا در سوره بقره مىفرمايد: وقتى با اسماعيل هر دو خانه كعبه را بالا بردند، ابراهيم به خانه تكيه داد، گفت: بهترين وقت دعا و زيباترين زمان استجابت دعاست ؛ از اين رو، چنين درخواست كرد : .
مقام محمود چيست؟
بعضى نوشتهاند: مقام محمود، مقام شفاعت است، مقام شفاعت براى قرآن و شهيد و مؤمن و انبياى ديگر هم هست.
روايتى را از رسول خدا صلي الله عليه و آله به مناسبت آيه شريف :
« أَنَّ الاْءَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ »62.
زمين را بندگان شايسته ما به ميراث مىبرند .
نقل كردهاند. چند مطلب در اين روايت طرح شدنى است كه عبارتاند از : مطلب اول ارزش روايت است. روايت با كثرت نقل و متن نشان مىدهد كه از وجود مبارك رسول خدا صلي الله عليه و آله صادر شده است. روايت، مورد توجه مؤلفان و محدثان و علماى بزرگ است. مطلب ديگر، اثر روانى مثبت روايت براى اهل ايمان است.
اين روايت از جهتى اثر تربيتى دارد و از جهتى اگر كسى واقعا قلب او به مفهوم اين روايت متصل باشد، از پاداش عظيمى در نزد خداوند برخوردار مىشود. متن، به يكى از آيات قرآن متكى است كه خبر از آينده مىدهد. چرا خداوند فعل مضارع را انتخاب كرده است؟ آيه براى زمان پيامبر و ائمه نازل نشده، بلكه براى آينده بشر است، آيندهاى كه بشر كره زمين، در اوج صلاح و عدالت و سداد و كرامت و امنيت و آرامش قرار مىگيرد.
مىفرمايد :
« أَنَّ الاْءَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ »63
؛ يعنى تمام كره زمين به دست بندگان شايسته من خواهد افتاد كه از نظر عقلى و ايمانى، مديريت و اخلاق شايستهاند. «يرثُ» فعل مضارع است ؛ يعنى در آينده گاهى گوشهاى از قارهاى، مانند حضرت داوود، حضرت سليمان و امير المؤمنين چند سالى به دست ايشان افتاد كه ايشان صالح بودند، اما ملت ايشان همه صالح نبودند.
« يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِى الاْءَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ »64
.
[و گفتيم :] اى داود ! همانا تو را در زمين جانشين [ و نماينده خود ] قرار داديم ؛ پس ميان مردم به حق داورى كن .
و همين اجرا شد، اما همه كارگردانان حكومت او مانند او انسان كامل نبودند يا حضرت سليمان كه انسان كامل و صالح و شايستهاى بود، ولى همه افراد حكومت او سالم نبودند. در سوره بقره و نمل چنين آمده است كه : او انسان شايسته و سالمى بود، ولى منطقه حكومت داوود و سليمان فلسطين بود.
انتظار
پيامبر صلي الله عليه و آله مىفرمايد:
«أفضل أعمال أمتى انتظار الفرج»69 .
اميد به حل شدن تمام مشكلات بشر هست، خدا وعده داده است كه چنين حكومتى برپا خواهد شد، شما خود را آماده كنيد در مدار چنين حكومتى باشيد. اگر آن حكومت را ديديد، خوش به حال شماست و اگر نديديد، وقتى مرديد، خدا شما را جزء افراد پا به ركاب او به حساب مىآورد ؛ افزون بر اين، چون اميدوار بودى ايشان مشكلات شش ميليارد را حل كند، ثواب حلّ مشكلات را هم در پرونده تو مىنويسند. بااين علاقه در قيامت وارد محشر مىشوى، مىبينى كه براى حلّ مشكلات مردم كمك كردهاى، چراكه در اميد و انتظار حكومتى بودى كه اين مشكلات را حل كند. خداوند نيت شما را عمل حساب مىكند. شما در ثواب حلّ مشكل ميلياردها انسان شريك هستيد. سخن اهل بيت و قرآن، باطن انسان را نورانى و شاد مىكند.
________________________________________
1 . اعراف (7) : 198.
2 . اهل بيت : 243.
3 . فاطر (35) : 19.
4 . هود (11) : 105.
5 . الكافى : 2/600، حديث 4، باب فضل قرآن.
6 . هود (11) : 108.