الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
مقام عبودیت و لزوم ارزیابی با چشم باطن
اگر بالاتر از مقام با عظمت عبودیت مقامی وجود داشت، به طور يقين، پروردگار مهربان ِعالم آن را در قرآن کریم مطرح میفرمود؛ چرا که حضرت حق نه بخل از بیان حقایق برای مردم دارد، و نه بخل از هدایت مردم و بيان مقاماتی که ویژة آنان است. پروردگار مهربانِ عالم، عین جود، سخا و کرم بوده و عطای او به بندگانش، عطای کامل و جامعی است؛ نه چیزی را در این عالم ناقص آفریده، و نه چیزي را به بندگانش به صورت ناقص عطا ميكند. اگر هم ما اموری را در این زندگی خودمان به صورت محدود یا کم میبینیم، اگر خداوند متعال پردة بین ما و آن امور را بردارد، آن کم را کم، و آن محدود را محدود نمیبینیم.
در آیات قرآن مجید و روایات، حقایقی در اين زمینه بیان شده که انسان وقتی به آن حقایق دقت میکند، از رحمت خدا ماتش میبرد. اگر ما در متن نهجالبلاغه(خطبة 159) ميبینیم كه امیرمؤمنان عليه السلام فرموده، عیسی بن مریمعليه السلام با یک پیراهن زندگی میکرد؛ چراغ شب او ماه بوده و کفش پای او، پوست پایش. به فکرمان میرسد که حضرت مسیح عليه السلام از زندگی مادیاش کم داشته است، البته، در حالی که ما ظاهربین شده باشیم، چنين حس میکنیم، ولی وقتی باطن را به ما نشان بدهند، میبینیم که عیسی بن مریمعليه السلام در همان موقعیتی که بوده، موقعیتش موقعیتي تام، کامل و جامع بوده است. برای این که ما در قرآن مجید میخوانیم که یکی از خواستههای اولیاي خدا که در رأسشان پیامبران بودند، این بوده: وَ مِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً (بقره:201). پروردگار عالم، در اواخر سورة مبارکة آلعمران، آية صد و نود و پنج، میفرماید كه در همین دنیا، این دعای آنان را مستجاب کردم: فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ. اهل تخصّص میگویند، کلمة حَسَنَةً، اسم جنس است؛ یعنی از لغت حَسَنَةً قرآن، همة خوبیها استفاده میشود. دربارة سخن حق تعالي: آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ، امام صادق علیه السلام وقتی حسنه را در دنیا معنا میکنند، میفرمایند، حسنه در دنیا، یک زندگی مادی قابل قبولِِ عبد پروردگار است(شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص175). البته، برای او کامل میباشد، و ما نباید آن را با چشم ظاهر ارزیابی بکنیم. ما همیشه باید همة حقایق را با باطنی که دارد، بسنجیم. امام صادق علیه السلام میفرماید كه زماني موسی بن عمران علیه السلام به حال یک صیاد دلش سوخت. علت سوختن دل موسی بن عمران علیه السلام هم این بود که به نظر ظاهر، وضع مادی این صیاد را خیلی ضعیف میدید، اما پروردگار عالم، جوابش را فقط با اراية باطن مسأله به موسی بن عمران علیه السلام داد. خطاب رسید، من پردة باطن این صیاد را برایت کنار میزنم، نگاه کن و بعد نظر بده. وقتی پرده کنار میرود و او به باطن صياد نگاه میکند، نسبت به آن صیاد خیلی شاد میشود و کاملاً نسبت به وضع او قانع میگردد (علامة مجلسي، بحارالانوار، ج13، ص250).
شما ببینید ابنزیاد به مسخره به حضرت زینب علیها السلام گفت، حالا رفتار خداوند با شما را چگونه میبینی؟ خیلی چیزها از دستتان رفت. مالتان که در کربلا غارت شد. برادرانت که کشته شدند. پسران برادرت که قطعه قطعه شدند. هیچ چیزی برایت نمانده است. حالا رفتار خداوند با شما را چه جور میبینی؟ زینت کبری علیها السلام بر اساس نگاه به باطن، جواب ابنزیاد را داد که من فکر میکنم ابنزیاد و آنهایی که این جواب را شنیدند، اصلاً نفهمیدند كه زینب کبری علیها السلام چه سخني گفته. ما که كمي با آیات قرآن و روایات سر و کار داریم، برایمان روشن است که زینب کبری علیها السلام چی فرمودند به ابن زیاد فرمودند: وَ مَا رَايْتُ اِلَّا جَمِیلاً. (ابننما حلي، مثيرالاحزان، ص71): من که از خداوند جز زیبایی هیچ چیزی ندیدم؛ یعنی ما هیچ چیزی را از دست ندادیم، نه مالی را از دست دادیم، نه جانی را از دست دادیم. امیرمؤمنان علیه السلام میفرماید، من به آن کسی غارت شده نمیگویم كه مالش را غارت کردند. در یک جملة عارفانه حضرت میفرماید: و الْحَرِیبُ مَنْ حَرَبَ دِینَهُ (شيخ كليني، كافي، ج2، ص216): كسي که دینش را غارت کردند، او ديگر همه چیزش را از دست داده است. ولی زینب کبری هیچ چیزی را از دست نداده، بلكه بسياري چيزها را هم به دست آورده است.
زینب کبری علیها السلام چه چيز به دست آورده؟ او از کانال صبر و استقامتی که بر این حادثه کرد، از اين كه از کوره در نرفت؛ نَفَسی به شکایت و گله از خدا بر نکشید؛ در دل مبارکش با پروردگار چون و چرا نکرد که چرا این جوری شد و نباید میشد، مثل اين كه ما باید در ظاهر کار هم برنده میشدیم، نه یزید. چنين رفتارهايي برای زینب کبری علیها السلام پیش نیامد؛ زینب کبری علیها السلام حادثة کربلا را با ایمانش پذیرفت و کنار این ایمانش هم صبر کرد. قرآن میگوید، روز قیامت، این آدم صابر دو پاداش دارد: أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا(قصص:54). پس چیزی از دست نداده است كه هيچ، بلكه چیزی را هم به دست آورده است.
سخن امیرمؤمنان علیه السلام راجع به بينش اولیاي خدا
در نهجالبلاغه راجع به بينش اولیاي خدا، امیرمؤمنان علیه السلام جملهاي دارند كه خیلی جالب است که اگر خدا هم به ما این توفیق را بدهد كه چنین چشمی پیدا بکنیم. اين چشم سر ما با چشم همه حیوانات مشترک است. آنها هم ظاهر را میبینند و ما هم ظاهر را میبینیم. ما با این چشم پشت پردة هیچ حقیقتی را نمیبینیم. برای دیدن حقیقت، باید از قرآن، نبوت و امامت کمک بگیریم. امیرمؤمنان علیه السلام میفرماید: إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا (حكمت:424) نمیگوید: «الي باطن الآخرة». بلكه ميگويد: نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا.؛ چون نیاز نیست بگوید: «نظروا الی باطن الآخرة». ما اگر به باطن دنیا برسیم، به باطن آخرت، به باطن حق، به باطن عبادت و به باطن قرآن و به باطن همة چیزها در حدّ خودمان رسیدهایم. إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا، نمیگوید، نگاه با چشم، «نظر» است و کلمة «نظر»، با کلمة «رؤیت» فرق میکند. إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا: کلّ مردم فقط ظاهر دنیا را میبینند و هر چیزي را هم ارزیابی میکنند، با همان ظاهر دنیاست. با دیدن ظاهر دنیا، بیشتر ارزیابیها هم غلط است، و در فضای این ارزیابیها، آدم هم از پروردگار گلهمند میشود و هم از زندگی سیر میشود. چند میلیون چون و چرا برایش میآید و نسبت به عدل پروردگار بیاعتقاد میشود و نسبت به مسایل دینی ضعیف میگردد، اما آنهایی که باطننگرند؛ یعنی داخل دریا هستند، هیچ وقت تحت تأثیر موجها قرار نمیگیرند؛ چون میدانند موج میآید و میرود. موج هم سوار بر باد است؛ یعنی ریشة موج باد است. خود باد مگر چیست؟ این باد یک جا به جایی هواست و هیچ چیز دیگری نیست. میدانند که تازه خود موج هم پشتش باد است و میدانند باد هم باد است و هیچ چیز نیست:
پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است
خواجوي كرماني
البته، موج را که میدانيم بر اساس موج ارزیابی میکنند، موج غنا، موج فقر، موج مرگ، موج سختی، موج شدت، موج بلا. مردم مینشینند و ارزیابی میکنند و در ارزیابی کردنشان، نسبت به پروردگار انحراف پیدا میکنند.
خود قرآن هم به انحرافات آنهایی که با نظر ظاهر ارزیابی میکنند، اشاره میکند: وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ (فجر:16): به محض این که مقداري تنگی در مال و مادیت برایش میآید، میگوید، این خدا، خدایی است که آدم را اصلاً خوار میخواهد و میخواهد آبروی آدم را بریزد. آيا واقعاً خدا این جور است؟ خدایی که در قرآن مجید میفرماید، از نظر باطن، غیبت كردن، مساوی است با خوردن گوشت میت آن غیبت شده، و این جور در مقابل غیبت موضعگیری کرده که با زبانتان به آبروی کسی لطمه نزنید. آيا این پروردگار خودش آبروریز است؟ من یک نفر را در تاریخ عالم خبر ندارم که خدا آبرويش را ریخته باشد. هر کسی آبرویش را بر باد داده، خودش آن را بر باد داده است، و الّا شما ده میلیون گناهان کبیره در خلوت بکنید، اگر خدا آبرویتان را برد. محال است. كسي که آبرویش میرود، كسي است که میآید در چهار راه میایستد، مشروب میخورد. البته، در اين صورت، همه میگویند عجب آدم پستی! خودش آبروی خودش را برده است. امّا اگر هفتاد سال برود، در خلوت مشروب بخورد و دلش هم بخواهد کسی نفهمد، هرگز پروردگار عالم مشروب خوریاش را پیش کسی آشکار نخواهد کرد.
این برنامة پروردگار عالم است، اما كسي که بر اساس دید ظاهر ارزیابی میکند، فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ.؛ ميگويد، اصلاً ًکار این خدا این است که آبروی آدم را ببرد و آدم را پست کند؟ ولی خدا این گونه نیست و به هیچ عنوان این طور نیست.
نگاه با دید امتحان الهی
اميرمومنان عليه السلام ميگويد: رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم را ديدم و در صورتش گرسنگي را شناختم. (احمد بن محمد بن خالد برقي، محاسن، ج2، ص511).
آيا حالا كه چنين پيشامدي براي پيامبرصلّي الله عليه و آله و سلّم رخ داده، بايد گفت، خدا با پیغمبرش بد برخورد کرده؟ او كه زیباترین برخورد را با آن حضرت داشته، پس چرا پیغمبر را که عزیزترین مهمانش در این عالم بوده، گرسنه گذاشته است؟ مگر بنا نیست كه انبیا امتحان شوند؟ مگر بناست كه آنها مسئول نباشند؟ مگر بناست كه زندگی دنیایی انبیا با دیگران فرق داشته باشد؟ خیلیها مبتلای به تنگي در اقتصاد میشوند، انبیا هم جزء همانها هستند. انبیا به هر چیز نگاه میکردند، با دید امتحان الهی، به آن نگاه میکردند. انبیا از این که خدا برای امتحان کردنشان به سراغشان آمده، کیف هم میكردند. انبیا میدانستند، امتحان وقتی سختی دارد، سختیاش مثل آبِ گل و لایی است که در فصل آذر و آبان بر روی گندم ریخته میشود. این گندم مدتی زیر سنگینی اين گل و لا و برف و باران میماند و در بهار با هفتصد عدد در هفت خوشه این قدر زیبا از دل این خاک بیرون میآید که آن جا باید به آن نمرۀ بیست را به او بدهند؛ چون از امتحان قبول درآمده. پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم میداند، زیر این فشارها، جوانهها، ساقهها و ریشههای وجود شکفته میشود. پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم میداند، در عافیتطلبی به هیچ جا نمیرسد. پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم میداند، اگر غرق ثروت باشد و هیچ رنجی نبیند، به هیچ جا نمیرسد. آن را میداند و براي همين گلایه نکرد. در روايت كنزالعمال، ج7، ص202 دارد كه علي عليه السلام در يكي از راههايي كه از مدينه به هاجره ميرفت، با پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم برخورد كرده و از آن حضرت پرسيده است، چه چيزي شما را در اين ساعت روز به بيرون كشانده، و حضرت پاسخ داده كه گرسنگي به او رسيده. به تعبيري پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم فرموده: چیزی گیرم نیامده بخورم. نكته اين است كه پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم در سخنش هيچ گلايهاي را بيان نداشت. در روايت محاسن دارد كه علي عليه السلام با ديدن گرسنگي پيامبرصلّي الله عليه و آله و سلّم تاب نياورده و خودش به دنبال غذا رفته است. حضرت خود ماجرا را چنين تعريف ميكند: رفتم براي زني از انصار ده سطل آب كشيدم. آن زن هم ده دانه خرما و دستهاي از سبزي كراث به من داد كه من آنها را در دامنم ريختم، سپس آنها براي پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم آوردم و با آنها از حضرت پذيرايي كردم.
این است دید پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم راجع به بلا، مشقت، رنج و زحمت. خیلی هم خوب است با آدم این جوری برخورد کنند؛ چون این که بعضي الآن در خانة پنج هزار متری دارند زندگی میکنند که قيمتش متری یک میلیون تومان هم بیشتر است و خانهشان مثل کاخ ميماند، و روزی چند میلیون هم به ثروتشان اضافه میشود، چنين زندگی مادیاي، این احساس را به اینها داده که ما با داشتن همه چیز، نه نیازی به خدا داریم، نه به عبادتش، نه به مسجد، نه به منبر، نه به محراب، نه به دعا، نه به راز و نیاز، نه به مناجات، آخر، ما هیج چیزي کم نداریم که بخواهیم دست به طرف خدا دراز بکنیم . با اين نگاه هم كه دارند، هیچی گیرشان نمیآید. البته، اينی هم که دارند، میگذارند، ميميرند و میروند. اصلاً اين داراييها هیچي نيست و باد است. اینها بادیاند.
خداوند متعال پيش ديدن رويا توسّط يوسف عليه السلام و ماجراهاي بعد از آن، به يعقوب عليه السلام وحي كرد كه: اِسْتَعِدَّ لِلْبَلَا (شيخ صدوق، عللالشرائع، ج2، ص45): اگر واقعاً عاشق من هستی، برای آزمایشات سنگین، خودت را آماده کن. هر کسی با من پروردگار پیوند دارد، او را میکارند. وقتی آدم را میکارند، باید اول به مقدار بسيار فراوان بار هم بر روی این دانه بریزند تا در زیر خاك خدا با آنها کار کند. خدا در ظاهر با کسی کار نمیکند: ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (واقعه:64 ) کسی با دانة زیر خاک نمیتواند کار کند و اين فقط خداست كه میتواند با آن كار کند.
اولياي الهي در برابر آن همه مرارت و رنج كه به آنها ميرسد، ميگويند: وَ مَا رَايْتُ اِلَّا جَمِیلاً. آنان كه اولياي الهيند، چنيند كه: هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا: در هر چیز را به باطن نگاه میکنند، یا حالا واقعاً خودشان چشم پیدا کردند و دارند میبینند، و آنی که میبینند عجیب به ظاهرش، دل خوش میشوند.
اشتياق امام حسين به مرگ، شديدتر از اشتياق يعقوب به ديدار يوسف
حضرت امام حسين عليه السلام وقتی از مکه به طرف کربلا میآیند، جلوی اسبش را میگیرند و به او میگویند که نرو. میپرسد چرا؟ میگویند، سفرت بوی خون میدهد؛ یعنی جانت در خطر است. البته، گفتند، او را بترسانیم كه شاید نرود. براي همين آمدند و مرگ را برای حضرت مطرح کردند. به محض این که مرگ را مطرح کردند، ببینید حضرت چه جوابی دادند. در سخن حضرت خوب دقت کنید، ببینید، در ارزیابی، باطنبینی چه کمکی به آدم میکند. فرمودند: اشتیاقم به مرگ، از اشتیاق یعقوب عليه السلام فراقکشیده به دیدن یوسف عليه السلام، شدیدتر است(ابننما حلي، مثيرالاحزان، ص29). همان لحظه قلبش را پیش قلب یعقوب عليه السلام میگذارد و میگوید، قلب من را با یقعوب عليه السلام ارزیابی کنید. من و مرگ را با یعقوب عليه السلام و یوسف عليه السلام ارزيابي كنيد؛ شوق من به مرگ، از شوق یعقوب عليه السلام به یوسف عليه السلام، شديدتر است. اصلاً من خودم نمیفهمم، یعنی چه كه حضرت مرگ را به جای یوسفعليه السلام گذاشته و خودش را هم به جای یعقوب عليه السلام گذاشته و گفته است شوق من به مرگ، از شوق یعقوب عليه السلام به یوسف عليه السلام بیشتر است؟ یعنی وجود مقدس حضرت سیدالشهداعليه السلام، آدمي مطمئن به خدا است؛ مطمئن به خود؛ مطمئن به ایمان خود؛ مطمئن به کار خود؛ مطمئن به سفر خود؛ مطمئن به مرگ خود؛ مطمئن به برزخ خود و مطمئن به قیامت خود. «مطمئن»؛ یعنی آرام آرام است. او از مرگ برای چی بترسد؟ مگر او چه کمبودی در پرونده اعمال خود دارد كه بايد براي آن بترسد؟ به خاطر این اطمینان همهجانبه است که ائمة ما فرمودند، در نمازهایتان سورة فجر را بخوانید. به خاطر آیة آخر آن که محض حسین عليه السلام ما نازل شده است: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ (فجر:27) (شيخ عبدالله بحراني، العوالم، الحسين، 98ـ 97)؛ یعنی از طریق این آیه، نماز خود را به حضرت حسین عليه السلام وصل بکنید.اين آیه را بخوانید که حسین عليه السلام را ببینید تا عبادتتان در حدّ خودتان در طول عبادت او باشد. کارتان اطمینانآور باشد. به نمازت مطمئن هستی؛ درست است؛ یعنی مطابق رساله است؛ یک حرامی در مال تو نیست؛ حرامی در فرشت، در زمین خانهات، در لقمهات، در لباست و در آب وضویت نیست. مطمئن هستی. در اين صورت، این اطمینان به عبادت، اطمینان به خدا، اطمینان به قرآن، اطمینان به حلال و حرام خدا و اطمینان به خود، آدم را نسبت به مرگ، شايقتر از یعقوب عليه السلام به یوسف عليه السلام میکند.
چنين كاري ساده نیست. این معناي سخن امیرمؤمنان عليه السلام است: إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا. اگر پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم سه روز گرسنه میماند، والله او این گرسنگی را حسنه دانسته و دعایش را به: رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً (بقره:201)، مستجاب شده ميبيند. این جزو حسنات حیات پیغمبر است، نه جزو سیئات. شما دربارة پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم چنين میتوانید بگویيد.
روزي پیغمبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم داشتند به مسجد میرفتند، درحالي كه تكهاي حصیر به خودشان بسته بودند، کسی به پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم گفت، پیراهن شما کجاست؟ فرمود: یکی پیراهن نداشت، پیراهنم را درآوردم و به او دادم. من هم این قطعه حصیر را داشتم و حالا از آن به جای پیراهن استفاده میکنم تا خدا پیراهني برساند. پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم اینها را حسنه میداند، و شما میتوانید اینها را سیئه حساب کنید. نعوذبالله یعنی میشود، زشتی را در زندگی پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم دید؟ میشود، زشتی را در زندگی حضرت سیدالشهداعليه السلام دید؟ این جا قاتل زشت است و مقتول و قتل او زیبا است.
حضرت کلثومعليها السلام میفرماید که شب نوزدهم پدرم، اميرمؤمنانعليه السلام، در خانة من قرار و آرام نداشت؛ روی پایش بند نبود. وقتی من از ایشان پرسیدم، چی شده كه امشب شما همينطور به ستارهها نگاه میکنید؟ فرمود: دخترم امشب شبی است که حبیب من پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم دربارة آن به من خبر داده است. از شدت عشق روی پا نبود(مجلسي، شرح نهجالبلاغه، ج3، ص193).
این نگاة اولیاي خدا است. البته، مقامی بالاتر از عبادت نیست. اگر مقامی بالاتر بود، خدای کریم آن را مطرح میکرد و به آن راهنمایی مینمود؛ چون چنين مقامي نبوده، خداوند آن را مطرح نکرده است. دیگر یک وقتی چنين مقامي هم مطرح نباشد، راهنمایی لازم ندارد. ولي خداوند همه را به این مقام راهنمایی کرده است. أَيُّهَا النَّاسُ، کل است، و نمیگوید، ای مردم مؤمن! بلكه کل را به این مقام راهنمایی کرده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ؛ یعنی ای تمام انسانها! اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره:21): خدایی را عبادت کنید که شما را و پیشینیانتان را آفرید برای اين كه او را عبادت کنید؛ یعنی زیر این تکلیف، بار و مشقت قرار بگیرد؛ چون عبادت تکلیف بوده و تکلیف بار است؛ سنگینی است؛ مشقت است. چرا زیر بار عبادت قرار بگیرد؟ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ: برای این که به قدرت حفظ خود از افتادن در خطرات دنیا و آخرت برسید. این معنای لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ است. لام آن هم لام علت ميباشد. لَعَلَّكُمْ خدا را عبادت کنید؛ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ: برای این که به مقام حفظ خود از افتادن در همة خطرات دنیا و لجنزارهای این زندگی مادی و افتادن در خطرات آخرت برسید؛ چون اگر به خطر بیفتید، اولين خطر، از دست دادن خود است، و اما اگر فرد در عبادت قرار بگیرد، از اول بندگی تا آخر آن، فقط و فقط به دست آوردن مقام است.
تفسير حرفهاي كلمۀ عبد از زبان اهلدل
براي همين اهل دل گفتهاند: کلمة عبد سه حرف است: عین و باء و دال. عین، آن حرفي است که دهان آن باز است؛ چون اگر دهان عین را ببندیم، یا میم میشود، یا قاف، و یا فاء. عین دهانش باز است. کلمة عین عبد، به معنای عرفان رب است؛ یعنی وقتی وارد عبادت به معنای واقعی شدید، همينطور دوست دارید معبود را بفهمید. به ناچار بیشتر به سراغ قرآن، پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم و امیرمؤمنان عليه السلام ميرويد. همينطور دنبال خدا میگردید و میگويید، این که میخواهم در مقابلش بایستم و میخواهم حسش کنم، همان معبودي که به امیرمؤمنان عليه السلام گفتند خدا را دیدی؟ جواب داد: أَ فَاَعَبَدُ مَا لَا اَرَى؟ (نهجالبلاغه، حكمت179): آيا من پیش کسی میایستم که او را ندیدهام؟ یعنی او را نشناختهام؛ آيا من با کسی که او را ندیدهام، میروم سخن بگويم؟
بعد حضرت سخنش را چنين توضیح داد که من او را با مشاهدة قلب دیدهام؛ یعنی در محضرش حاضر شدهام. «مُشَاهِد» و «شَاهِد»؛ یعنی حاضر؛ یعنی من وقتی در نماز میروم، غایب از او نیستم؛ پیش او هستم؛ لمسش میکنم؛ حسش میکنم.
چنانكه گفتيم، عین كلمة عبد، دلالت بر عرفان رب دارد. باي آن، دلالت دارد بر دل دادن به بندگان خدا؛ چون عبادت کامل شدن آن، با نیکی به مردم است: وَ أَقِيمُوا الْصَّلاَةَ وَ آتُوا الْزَّكَاةَ (بقره:43).این سیلابهایی که میآید زمینهای کشاورزی را میشوید و به دریا میبرد، چون من در آن مناطق رفت و آمد کردم، بیشتر مناطق کشاورزی ایران که دچار بلا میشود، براي اين است كه زکات نمیدهند. خدا مجازات زکات ندادن آنها را جمع میکند و یک مرتبه سیل میفرستد؛ زمینهای کشاورزیشان را میشوید و میبرد. البته، به عنوان جايگزين زکاتشان، اين بردن حساب نمیشود. اگر هم سیل نیاید، خدا چنين آنها را مجازات ميكند كه آنها زراعتشان را درو میکنند و میفروشند، همانطور كه من خودم ديدهام، بچههای اين كشاورزان پولهای بادآورده را خرج گناهان کبیره میکنند، یا هزينة حکیم و دکترهاي گران میشود، و به طور كلي آنها خوش نیستند. اروپا را كه هم میبینید غرق در نعمت است، خدا آنها را نعمت نمیداند، بلكه نقمت میداند. یعنی با آنها دارد کاری میکند که در قیامت حس کنند، هیچ طلبی از خدا ندارند. اين بلاست. خود آن گندم بلاست؛ خود آن برنج بلاست. خودش نقمت است، نه نعمت. انسان در ارزیابیهای باطنبینی این چیزها را به دست ميآورد: سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لَايَعْلَمُونَ (قلم:44)، وَ لاَيَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً (آلعمران:178).یا در آیة دیگر میگوید، درهای آسمان و زمین را به رویشان باز میکنم: فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ. (انعام:44) اين نعمت دادنهاي اين چنيني، برای آنها باعث گناه بیشتر است. البته، ابزاری که باعث گناه باشد، نعمت نیست، نقمت است.
باي عبد، دلیل بر بِر به مردم است: وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً (بقره:83)، وَبَرَّاً بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً (مريم :14)،وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى (مائده:3).
دال كلمة عبد، دیگر آخر جاده است. عبد وقتی به هفتاد و هشتاد سالگی میرسد و این بندگی را ادامه داده و به دنو من الله ميرسد؛ يعني دیگر به خدا نزدیک میشود، آن وقت این كلمة عبد دهانش باز است؛ یعنی دهان وجود عبد واقعی، فقط برای گرفتن باز است و هیچ چیزی را از دست نمیدهد و همیشه دارد به خودش اضافه میکند.
حالا یک آیه هم بخوانم که خدا این مقام را بر روی دوش جان عبادش گذاشته است: وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ (انبياء:73). عبادت فقط نماز و روزه و حج نیست و وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ هم است. گاهی انجام خیر چه گوهری است که خدا در دامن بعضیها می گذارد! چه گوهری!
یک کسی میگفت نزدیک به چهارصد معتکف در مسجدمان داشتیم. پرسيدم: براي افطار و سحر اين سه شبانه روز چقدر از معتکفین گرفتید؟ گفت: هیچ چیز. گفتم: پس این خرج سنگین بر عهدة چه كسي بود؟ گفت: یک نفر آمد و گفت، چند تا معتکف دارید و هزينة اين سه شبانه روز اعتكاف آنها چقدر میشود؟ و من گفتم، چهارصد نفر معتكف داريم و جمع هزينهشان، مثلاً دو میلیون تومان ميشود. بعد دو میلیون را گذاشت و در رفت و اصلاً نایستاد تا بپرسیم کی هستی، پول مال چه کسی هست و از کجا آمده؟
وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ (انبياء:73). این مجموعه شده: وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ (همان). این آخر حرف است. دیگر بعدش در آیه هیچ چیزی نیست. وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ: اینان بندگان من هستند که دهان وجودشان به طرف من بود. من هم که کریم هستم و کرم من هم بینهایت ميباشد. همينطور من پيوسته در دهان وجودشان ریختم و چنين شد: حَسَنَةً فِي الدُّنْيَا وَ حَسَنَةً فِي الْآخِرَةِ. همه خوبیهای دنیا را به آنها دادم؛ چون میخواستند؛ چون دهانشان باز بود و میخواستند:
کرمش، نامتناهی، نعمش، بیپایان
هیچ خواهنده ازين در نرود بیمقصود
سعدي
محال است كه آدم دهان وجودش و حقیقت خود را رو به خدا باز نگهدارد و گرسنه هم باشد و کریمي که کرم او بینهایت است، اين بینهایت گدای دهان باز را تغذیه نکند. محال است.
امام حسين عليه السلام گفت: اشتیاقم به مرگ، از اشتیاق یعقوب عليه السلام به یوسف عليه السلام بیشتر است. اگر کسی از من بپرسد در این پنجاه و هفت سال عمر ابیعبداللهعليه السلام، اوج نشاط او کجا بوده است؟ «کجا»؛ یعنی آنجایی که ابیعبدالله در نهایت نشاط قرار گرفت که دیگر نشاطي بالاتر از آن نبود. میگویم، اوج نشاط ایشان در گودال قتلگاه بود؛ آنجایی که یک مرتبه، کلّ باطن را دید و با یک حال مخلصانه فریاد زد: اِلَهِی رضاً بِقَضَائِکَ. اين اوج نشاط روحی است، تَسْلِیمَاً لِاَمْرِکَ لَا مَعْبُودَ لِی سِوَاکَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَقِِیصِینَ.
این حال ابیعبدالله عليه السلام بود که یک مرتبه چون در حال بود دیگر متوجّه آمدن شمر نشد؛ چون وقتي آدم در حال است، فقط همان حال را میبیند و هدف حال را. اگر ده نفر هم بیایند و از جلویش رد بشوند، او توجّهی ندارد. به طور مثال، در حرم حضرت رضا عليه السلام یک وقت میآیند و میگویند، آقا به شما سلام کردیم و شما جواب ندادید. میگوید بخدا اصلاً من نفهمیدم؛ ندیدم. راست هم میگوید.
در آن اوج حال، ابیعبدالله عليه السلام یک مرتبه احساس کرد سینهاش سنگین شده، توجّهی کرد، دید شمر روی سینه مبارکش نشسته است. در این گیرودار هم بود که امام زمان عجّل الله في فرجه الشريف میفرماید زنان و فرزندان كاروان ابیعبدالله عليه السلام، با پای برهنه و در حالی که به سر و سینه میزدند، وارد میدان کربلا شدند. آنها هم دیدند که شمر روی سینة ابیعبدالله عليه السلام نشسته است(زيارت ناحيه)، و حضرت با دست اشاره کرد كه همه برگردند.
فهرست
مقام عبودیت و لزوم ارزیابی با چشم باطن ــــــــــ 5
سخن امیرمؤمنان علیه السلام راجع به بينش اولیاي خداـــــ10
نگاه با دید امتحان الهی ـــــــــــــــــــــــ 14
اشتياق امام حسين علیه السلام به مرگ، شديدتر از اشتياق يعقوب به ديدار يوسف ــــــــــــــــــــــــ 18
تفسير حرفهاي كلمۀ عبد از زبان اهلدل ــــــــــ 23