الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیّد الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین.
فرصت و زمان توبه
وجود مبارک رسولخدا صلي اللّه عليه و آله و سلم ، از فرصت با عظمت ماه مبارک رمضان، به «فرصت و زمان توبه» تعبیر فرمود: وَ هُوَ الشَّهْرُ التَّوْبَةُ. ( شيخ صدوق، فضائل الاشهر الثلاثة، ص95). علت آن هم این است که مردم مؤمن در ماه رمضان در تمرین ترک قرار ميگيرند و به صورت ظاهر، بايد از پایان سحر تا ابتدای افطار، از ده برنامه اجتناب كنند. این اجتناب، به طور یقین، در تقویت روح، نفس و قلب آنان برای ترک گناهان کبیره و گناهان صغیره بسیار مؤثّر است. البته، کاری که در مسألة ترک در ماه مبارک رمضان انجام میگیرد، در ماههای دیگر انجام نمیگیرد، مگر در یک روز ماه ذيالحجه که برای انجام عمرة تمتّع، بر مردم واجب ميشود كه بیست و چهار برنامه را ترک کنند، و همچنين در چند روز حجّ تمتّع؛ ولی به آن اندازهای که در ماه مبارک رمضان، روح مردم برای مسألة ترک و اجتناب تقویت میشود، در آن روز و اين چند روز، روحشان تقویت نميگردد.
بنابراین، برای مردم ترک گناه در ماه رمضان، از یازده ماه دیگر آسانتر است؛ ترک گناه در اين مدت سی شبانه روز، آنها را به فضای با عظمت تقوا و ترک دايم گناه میرساند.
خسارت اول گناه، پوشاندن لباس ذلّت
وجود مبارک حضرت زینالعابدین عليه السلام میفرماید: «گناه»، سه خسارت سنگین به بار میآورد: اََلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلّتِي (صحيفه سجاديه، به تحقيق مؤسسه امام مهدي عجّل الله فرجه الشريف، ص401). در درجۀ اول، گناه انسان را در پیشگاة خداوند بسیار خوار، پست، بیمقدار و بیارزش میکند. اگر این پستی و بیمقداری در وجود آدم بماند و با توبه، فرد به عزت و شخصیت انسانیاش بر نگردد، در قیامت، راه نجات بر روی او بسته خواهد بود.
ممكن است پرسيده شود اين سخن چه سندی دارد؟ پاسخ اين است كه بالاترین سند اين سخن، در آیۀ نهم سورۀ مبارکۀ اعراف است که حق تعالي میفرماید: وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ... «خف»؛ یعنی سُبک، بیارزش و بیمقدار. ...فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ. (همان). اینها در قیامت میبینند و مشاهده میکنند که با گناه، تمام سرمایۀ وجودشان را تباه کرده و در زندگیشان چیزی که در میزان قیامت قابل وزن باشد تا بر آن پاداش داده شود، نمانده است. وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ.؛ يعنی خسران اصل وجود، تباهی اصل وجود؛ یعنی این قدر بیمقدار و بیارزش شدند که انگار از آنها چیزی نمانده که آن را به حساب بیاورند. اگر این گناهان ظاهر و آشکار هم باشد، در میان خانواده، جامعه و آشنایان، آبرویشان رفته و پیش چشم دیگران هم پست و بیمقدار و بیاعتبار میشوند. این خسارت، تنها یک خسارتِ گناه است: اََلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلّتِي (صحيفة سجاديه، همان).
خسارت دوم گناه، دوري از قرب حق
امّا دربارة خسارت دوم امام میفرماید: وَ جَلَّلَنْيِ الّّتَبَاعُدُ مِنْكََ لَبَاسَ مَسَكَنَتِي. به تدریج گناه باعث دور شدنم از حضرتت شده است. این دوری تا جایی ممكن است ادامه پیدا كند که من را از هر عبادتی و خدمتی خلع سلاح نمايد و زمینگیر سازد: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ (روم:10).
«گناه»، وقتی زمانش طولانی شود و دايمی گردد و به تعبیر خود قرآن، مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.: پی در پی شود؛ پیوسته شود، تا وقت مرگ باعث ميشود که تمام نیروهای معنوی انسان از دست برود و او تبدیل به ُاُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ (اعراف: 179) گردد؛ كه ديگر نميتواند نه قدم عبادت بردارد، و نه قدم خدمت. این گونه، «گناه»، انسان را خلع سلاح میکند.
خسارت سوم گناه، مرگ قلب
امّا ضرر و خسارت سوم گناه که سنگینترین خسارت است، و در بيان آن، امام زین العابدین عليه السلام خود متأثّر شده و در پیشگاة پروردگار به التماس و گریه میافتد: وَ اَمَاتَ قَلَبِي عَظَيمَ جَنَايَتِي (صحيفة سجاديه، همان): «گناه»، باعث مرگ قلب میشود.
وقتی قلب بمیرد خدا در افق یک مّیت، چه طلوعی دارد؟ خدا اگر بخواهد با صفاتش طلوع کند، طلوع حضرت حی در افق حی خواهد بود. هیچ وقت حضرت حی در افق میت، طلوع نمیکند، میّت هر کس میخواهد باشد. تمام دنیا، یا میگویند دفنش کنید، یا او را بسوزانید. همة هندوها میگویند، مرده را بسوزانید. حالا این جنازه، روزگاري نهرو بوده است يا گاندی، يا راجیو؛ چون اين جنازه، ديگر هیچ فايدهاي ندارد، جز این که محو شود. غیرهندوها هم میگویند، این جنازه متعلّق به هر کس میخواهد باشد. حالا زماني این جنازه متعلّق به رئیس جمهور آمریکا بوده است، يا وکیل، يا سناتور، يا وزیر، يا بهترين تاجر، فرقي نميكند. الآن بايد هر چه زودتر چالهاي بکَنید و او را در آن بيندازید و سرپوشي بر آن بگذاريد و بروید که نکند اين جنازه متلاشی شود و بوی تعفّنش شما را اذیت کند.
خدا چه طلوعی دارد که از افق میت طلوع کند: اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ ( بقره:255)؟ حی خودش دستور داده، مرده را دفن کنید؛ یعنی او هيچ فايدهاي ندارد، و خودش باز دستور داده كه او را در قبر گود دفنش کنید که نکند بعد از متلاشی شدنش، آسیبهای آن مردم شهر را بگیرد. خلاصه اين كه حضرت حي گفته است كه مرده را دور بیاندازید، آن وقت خودش هم میآید از افق اين میت طلوع اوصافی بکند؟ قلب مرده، نه محلّ طلوع رحمانیت است، نه محل طلوع رحيمیت؛ نه محلّ طلوع حکمت است، نه محلّ طلوع لطف؛ نه محلّ طلوع مهر است، نه محلّ طلوع رزاقیت؛ نه محلّ طلوع ربوبیت.
امیرمؤمنان عليه السلام این قلب مرده را در سینة هر کس دید، چنين توصيف نمود: فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ (نهجالبلاغه، خطبة 85). قیافه، قیافة آدمیزاد است و قلب، قلب حیوان؛ يعني دل، دلِ شتر، گاو، الاغ، سگ و گرگ است. این دلمردگي، خسارت «گناه» است.
«توبه»؛ یعنی به سوی عزت رفتن. «توبه»؛ یعنی رفتن به سوی اين كه صلاح از دست رفته را برگرداند. «توبه»؛ یعنی مرده را زنده کردن. این، عظمت توبه بوده و در ماه رمضان، این توبه از یازده ماه دیگر راحتتر رخ نشان میدهد؛ آسانتر رخ نشان میدهد. بعد همۀ مردم، از مرد و زن، پیر و جوان، عالم و عامی، باید بدانند که «گناه» آلودگیاي فراگیر است و داراي مسکّن ویژه نیست؛ فقط در چشم سکونت نمیگیرد؛ فقط در گوش، و یا در زبان، یا در دست، یا در شکم، یا در شهوت نميگيرد. خطر «گناه»، خطرِ سنگین و فراگیري است؛ یعنی همانطور كه باطن را میگیرد، فکر را هم میگیرد؛ قلب را هم میگیرد؛ نفس را هم آلوده میکند.
در این جا لازم است به سه نمونه از آلودهكنندگي «گناه» و منازلی که در مسير آلودهسازي انتخاب میکند، اشاره کنم. البته، بيان این نمونهها برای این است که انسان بداند گناه میتواند به همه جا نفوذ بکند. سند اين سخن هم قرآن مجید است: بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً و َأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره:81). ضمیرَأَحَاطَتْ، به انسان بر میگردد. از اين آيه ميشود فهميد كه «گناه» این توان را دارد که تمام وجود انسان را فتح نمايد و بر آن احاطه کند و در همه جا جا بگیرد.
يك نمونه از گناة باطن
در اين جا، براي شما يك نمونه از گناة باطن را بيان ميكنم:
ماجراي صفوان بن مهران کوفی. البته، این نمونههایی که بيان ميشود، از معتبرترین کتب شیعه، نقل گرديده است. پاکی کتابهای ما شيعيان زیاد ميباشد. البته، هیچ عالمی شیعي اين ادعا را ندارد که بعد از قرآن، صحیفة سجاديه و نهجالبلاغه، پاکی کتابهایش صددرصد هست، ولی این ادعا را دارد و ثابت هم میکند کتابهایی که از زمان ائمه عليهم السلام به وسیلة عالمان واجد شرایط، و نه هر قلم به دستی نوشته شده، 95 درصد پاکی دارند؛ یعنی مطالبش استوار و درست است. 5 درصد ديگر آن هم قابل نقد و انتقاد ميباشد. هیچ عالم ربانیاي هم در زمان زنده بودنش تا حالا از انتقاد به کتابهایی که به نگارش درآورده، به هیچ عنوان عصبانی نشده است، به طور مثال، وجود مبارک کلینی عليه الرحمه ده جلد کافی نوشت و وجود مبارک علامه مجلسی عليه الرحمه در بعضی از موارد، به آن انتقاد کرده است. آخوند خراسانی عليه الرحمه کتابي علمی نوشت و فرزند محترمش، آقا محمد آقازاده، شاید صد انتقاد به کتاب پدر کرد. انتقادهايش هم حق است. اين نشان ميدهد، شیعه انتقادپذیر است، در حالي كه علمای اهل سنت در شش کتاب اصلي رواييشان، صحاح ششگانه، راه انتقاد را بسته و گفتهاند دربارة این شش کتاب، تا قيام قیامت به کسی اجازه نقد داده نمیشود. به عقيدة آنان، این شش کتاب، از نظر سلامت، معادل قرآن است، ولی متخصصان شیعه، این شش کتاب را هم بسیار عالمانه و هم با مهربانی و با رعایت دوستی به نقد کشیدهاند؛ چرا كه نقد كاري علمی بوده و اين كه آنان راه نقد این شش کتاب را بستهاند، عملي منصفانه و عالمانه نكردهاند و اين درحالي است كه ما کتابهای خودمان را نقد كرده و طرف مقابلمان كه كتابهايش نقد شده هم از نقد ما خوشحال میشود؛ چون نقد هر اثر، براي صاحب آن، پختگی علمی میآورد. به هر حال، مطالبی که نقل خواهد شد، از معتبرترین کتابها گرفته شده است با توجّه به این نكته که آنها به جز 4 و 5 درصدشان، 95 درصد ديگر آن از سلامت و پاکی برخوردارند.
صفوان بن مهران میگوید: روزی من به خدمت حضرت موسی بن جعفرعليه السلام آمدم و حضرت فرمودند: صفوان! آنچه را از عمل و کار و اخلاق از تو سراغ دارم، امضا میکنم و میپذیرم، فقط یک کارت ناپسند است. صفوان عرض کرد: کدام کارم؟ حضرت فرمودند: کرایه دادن شترانت به هارون و خانوادهاش. صفوان گفت: جانم فدايت! اين شتران را برای لهو و لعب، برای حمل مشروب، برای گردش و شکار کرایه ندادم؛ بلكه مأمورِ هارون آمد و گفت: تو شتران زیادي داری، پس آنها را به من و به کسانم کرایه بده؛ چون ما میخواهیم به حج برویم. من پيشنهادش را قبول كردم و خودم هم با آنها نرفتم که نکند هارون به من حُكم مسئوليت امري را بدهد تا حکم این ظالم را دربارة آن اجرا کنم؛ چون مجریان حکم ستمگران، با خود ستمگران، در دوزخ یک جا هستند. قرآن نمیگوید این فرد چون اعلیحضرت بوده، باید به طبقة هفتم برود، و چون این فرد کارمند جزء بوده، باید به طبقة اول برود، بلكه ميگويد: أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ (مؤمن:46): تمام کارمندان دولت فرعون را هم با خود فرعون در شدیدترین عذاب قرار دهید. اين بهانه را كه من پاسبان بودم، من پستچی بودم، من در دادگاه نویسنده بودم و در دستم کار مهمی نبود، خدا قبول نمیکند. مجری حکم ستمگر، عین خود ستمگر عذاب دارد.
صفوان گفت که من خودم هم نمیروم و نرفتم و کارگرهایم را فرستادم. امام فرمودند: در نیتت هست که هارون و اقوامش از مکه برگردند و کرایة شترهایت را بدهند؟ عرض کرد: بله. حضرت فرمود: از زمان حرکت آنها تا برگشتشان به مکه، همین که میخواهی آنان بمانند، از آنها خواهی بود، و هر کس از آنها باشد، در قیامت، با آنها در جهنم خواهد بود (وسائلالشيعه، ج12، ص122).
این گناه است که کسی سرپا بودن ظالم را بخواهد. همین بخواهد آمریکا سرپا باشد؛ بخواهد اسرائیل سرپا باشد؛ بخواهد یک وکیل ظالم، یک استاندار ظالم، یک فرماندار ظالم، یک اداری ظالم، یک حاکم ظالم، یک رئیس ظالم، سرپا باشد، این گناه است.
ممكن است براي شنونده اين ماجرا اين پرسش پيش آيد كه آيا موسی بن جعفرعليه السلام خیلی تند نفرموده؟ اينطور نيست؟ اگر ما از حضرت سؤال میکردیم، ملاک این حرف شما چیست؟ آدمي به این خوبی که پدرتان، امام صادق عليه السلام، عاشقش بود و خودتان هم به او علاقه دارید، آن وقت او با هارون به جهنم برود؟ حضرت در پاسخ به چنين سؤالي گفته است: ملاکم این آیه است: وَ لاَتَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَتُنْصَرُونَ (هود:113): میل قلبی به هیچ ستمکاری نداشته باشید؛ چون که فقط به خاطر میلتان، آتش به شما خواهد رسید و حتي اگر هم هیچ کاری برایش نکنید و فقط همان میل تنها باشد، چه برسد به اینکه در کشورم بنشینم و آرزو کنم کلّ این نظام و کلّ این حوزههای علمیه به نابودی کشیده شود و آمریکا بیاید ما را نجات بدهد. طبق این آیه، خدا با این میل چه خواهد کرد؟
البته، شما هم كه در بدنۀ دولت هستيد! بدانید هر کدام از شما در هر پستی که هستید، از دهداری گرفته تا ریاست جمهوری، اگر ستمکار شويد، خودتان، پيروانتان، کارگزارانتان، زن و بچههای راضی به ستمكاري شما، طبق آیة چهل و ششم سورة مؤمن همه با هم، ، در اشدّالعذابِ قیامت خواهید بود. استثنا هم ندارد. اين گناه گناهی است که به قلب احاطه میکند.
گناة حرامخواري
گناة حرامخواري، گناهی است که به شکم چنگ میاندازد. فضل بن ربیع میگوید: شریک بن عبدالله بن سنان نخعی در روزی كه او را به دربار مهدی عباسی، قبل از هارون، آوردند، مهدی عباسی به او گفت: شریک! نمیگذاريم از اين دربار بروی، مگر بعد از این که یکی از این سه کار را قبول کنی: یا رئیس قوۀ قضائیۀ مملکت بشوی (که به تعبیر عربی آن روز، قاضیالقضات ميشود)، و اگر هم این شغل را قبول نمیکنی، به جاي آن، شغل معلمی بچههایم را بپذير. این جا ما به تو اتاقي می دهیم و تو هر روز بايد بیايي و به بچههایم درس بدهي. اگر اين كار را هم نميپذيري، امروز ناهار پیش ما بمان. شریک بن عبدالله بن سنان نخعی به فکر رفت كه اگر در نهایت به هر سه پيشنهاد خليفه نه بگويد، آخرش این خواهد بود که خليفه دستور ميدهد كه جلاد گردنش را بزند و او در اين صورت، جزو شهدای اصیل عالم ميشود، و سخن گفتن با خود را ادامه داد كه: اگر منصب قاضیالقضاتی مهدی را بپذيرد، با اين كارخود را در لبة جهنم قرار ميدهد، و از طرفي، در صورت پذيرفتن پيشنهاد معلمی بچههای خليفه، ممكن است آنها پيش او درس بخوانند و فردا رئيس مملكت بشوند و مثل پدرشان بر تمام اهل مملکت ظلم بکنند، او با اين كار خود، شريك ظلمشان ميشود؛ چون ظالمپروري كرده و علمش را به دست نااهل داده است، و او نميخواهد ظالمپروري بكند، امّا پذيرش پيشنهاد خوردن يك ناهار با خليفه، عیبی ندارد. پس به رئیس آشپزخانه گفت، فقط از مغز استخوان و شکر، چند نوع غذا درست کند و براي ناهار بياورد. رئیس آشپزخانه که شاهد جریان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد و گفت: غذا آماده است؛ سفره را چیدهایم بفرمايید! آشپز به آرامي با خودش گفت: اگر شریک بن عبدالله بن سنان امروز این غذا را بخورد، تا ابد رستگار نخواهد شد؛ یعنی آشپز هم فهمید شريك با خوردن اين ناهار، به چه عاقبت شومي دچار خواهد شد. سرانجام شریک بن عبدالله كه غذای حرام را خورد، هم منصب قاضیالقضاتی را پذيرفت و و هم معلمی بچههاي خليفه را؛ چون گناه، آدم را زمینگیر میکند، و لقمۀ حرام، تمام نور خدا را از باطن میبرد (محمود شهابي، ادوار فقه، ج3، ص592 ـ591).
روزي برای حقوق یک ماه، به شريك برات دادند و او به يك صرافي رفت تا آن را نقد كند. صراف به او گفت: مقداري از آن را الآن میدهم و مقداري ديگر را ده روز بعد، و اندكي از آن را جنس میدهم. شريك اصرار کرد که باید همة آن را همين حالا نقد بدهی. صراف كه عصبانی شده بود، گفت: مگر کتان و پارچة قیمتی فروختهای که پولش را نقد میخواهی؟ شريك گفت: نه کتان فروختهام و نه پارچة قیمتی، «والله بِعْتُ دِينِي.»: به خدا سوگند! من دینم را فروختهام.
ماجراي اين عالم، به ما هشدار می دهد که خوردن مال حرام، دینفروشی میآورد. پس حرام نخورید! حرام نپوشید! در خانۀ حرام زندگی نکنید! شغل حرام قبول نکنید! کار حرام نکنید! رشوه حرام نگیرید! به دنبال قصر نروید! مال یک مملکت را اختلاس نکنید! چرا كه به طور قطع به دینفروشی دچار میشوید. خیلی جملۀ کوبندهای است وکوهها تحمّلش را ندارند: «وَاللهِ بِعْتُ دِينِي.»
گلايه نكردن از بلا
شخصي به امام صادق عليه السلام گفت: خیلی گرفتارم و تمام زندگیام به هم پیچیده است. امام فرمودند: دین داری؟ عرض کرد: بله، من شیعهام و عاشق شما هستم. حضرت فرمود: چرا پیش من میگویی گرفتاری برایم پیدا شده و زندگیام به هم پیچیده شده است؟ چه پیچیدگی؟ زندگی آنهایی به هم پیچیده که دینشان از دست رفته، نه تو، «وَ هُوَ بَلَاءٌ قَليِلٌ مَكْثُهُ.»: و آن ناراحتی است كه زمانش کم ميباشد و رد میشود. پس چرا گلایه می کنید؟ این هم نكتهاي دربارة گناه و معصیت.
معاشرت با اهل فساد، از نقاط بسیار خطرناک گناه
یکی از نقطههای بسیار خطرناک گناه، معاشرت با اهل فساد است. آنهایی که میخواهند آدم بشوند، به این نقطه هم عنایت کنید. کتاب شریف پر قیمت کشف الغمة علی بن عیسی اربلي که از زیباترین کتابهای شیعه است در سه جلد، نقل میکند كه منصور دوانقی با خطّ خودش نامهاي را برای حضرت صادق عليه السلام نوشت و به پیکي داد تا آن را از بغداد به مدینه ببرد. وقتي پيك نامه را در مدينه به امام صادق عليه السلام رساند. امام نامه را داخل اتاق برد و آن را خواند. منصور در نيم خط نوشته بود: «تَصْحَبَنَا لِتَنْصَحَنَا؟»: آيا حاضر نیستی در دربار ما بیایی و در ميان درباریان ما بنشینیي، چیزي هم از شما نمیخواهم جز اين كه ما را فقط نصیحت کني همین؟ امام که منصور ملعون را میشناخت و ميدانست که او میّت شده و دیگر افقی برايش نمانده که صفات خدا از آن افق طلوع کند (ما افراد را نمیشناسیم، ولي امام که آنها را میشناسند)، به پيشنهاد منصور، در واقع به همۀ انسانها، جواب دادند: مَنْ اَرَادَ الدُّنْیَا لَایَنْصَحُکَ (كشفالغمة، ج2، ص427): کسی که مادیگرا است؛ کسی که فقط دنبال دلار است و کار دیگری ندارد؛ کسی که تنها دنبال پول است، کاری با خدا، با آخرت، با انبیا ندارد و او فقط دنبال دنياست و میگوید زندگی همین است و باید در این چارچوب، ثروت اندوخت و آن را مصرف كرد و با آن خوش گذراند و سپس مرد و بعد از مردن هم خبری نیست. علیة خدا و انبیا هم این حرفها را میزند. خدا در 114 کتاب، انبیا، همة 124 هزار نفرشان، و ائمه، همة آنها فرمودند: بعد از مردن خبرهايي است، آن هم خبرهای عظیم: عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ . عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (نبأ: 2ـ1)، نه خبرهای دستکم و معمولی. منصور! اینهایی که دنبال پول و ثروت هستند و اطراف تو زیادند، هرگز خیرخواهت نیستند، آنها هیچکدام علاقهای به تو ندارند. پول میخواهند، تو باشی یا پدرت، و یا پسرت. خود تو برای آنها موضوعیتی نداری، و امّا انسانی که آخرت را بخواهد، همنشين و همصحبت با تو نميشود. چنين شخصي یک جلسه هم نمیآید با تو بنشیند؛ چون نشستن همان و از دست دادن آخرت همان (معناي عمومي اين سخن آن است كه: اي مردم! با مفسدین حرفهای رفاقت نکنید؛ معاشرت نکنید؛ رفت و آمد نکنید؛ معاشرت با مفسدین، برباددهندۀ آخرت است). منصور نامۀ امام صادق عليه السلام را خواند و گفت: جعفر صادق، قویترین و استوارترین ترازو را به من داد که من با این ترازو بتوانم اهلدنیا و اهلآخرت را بشناسم.
این هم یک گناه، معاشرت با مردم بیدین و رفت و آمد با خانوادههای بیدین. چه بسا که این رفت و آمدها بعد از این که بیست سال همسران و دختران شما همگام و همراه با عفت و حجاب فاطمۀ زهرا عليها السلام بودند، از طریق اين بیدینان، هرچند كه اقوامتان باشند، این عفت و حجابشان بر باد برود. قرآن به شما اجازه میدهد در صورت ترس از اثر مفسدان در زن و بچههایتان و خودتان، حتی با برداران، پدرانتان و اقوامتان رفت و آمد نکنید.
مصعب بن عمیر و گسستن رابطة خويشاوندي
مگر مصعب بن عمیر تک پسر نبود؟ مگر در سن هجده سالگی با ایمان صادقانه به پیامبرصلي اللّه عليه و آله و سلم ایمان نیاورد؟ مگر وقتی پای تبلیغ دین در میان آمد، پیغمبرصلي اللّه عليه و آله و سلم این جوان هجده ساله را از مکه صدا نزد و نفرمود، به مدینه برود و دین را آنجا تبلیغ کند؛ یعنی هر چند با اين هجرت تبليغي، ممكن است رابطهات با پدر و مادر قطع شود، به او نگفت، برو و هر دو سه ماه، یکبار برگرد، و به پدر و مادرت سري بزن. او در چند سالي كه مدینه بود، پدر و مادرش را ندید. فقط در اين سالها یک روز عمویش به مدینه آمد و به نزد پيامبر رفت و گفت: یا رسولالله! من نیامدهام، مسلمان شوم. من جزو مکهایها هستم. این مصعب، برادرزادۀ من، تک پسر است. مادرش از دورياش دارد دق میکند و پدرش هم دارد از فراقش میمیرد. به او بگوييد، یک سفر با من به مکه بیاید و پدر و مادرش را ببیند و برگردد. پيامبرصلي اللّه عليه و آله و سلم به دنبال مصعب فرستاد. مصعب درحالي كه پوست خشکشده گوسفندي را به صورت پیراهن به تنش کرده بود و از شدت نداری، روزها به کارگری میرفت و دو درهم مزد میگرفت، به نزد پيامبرصلي اللّه عليه و آله و سلم آمد. اشک در چشمان پیامبرصلي اللّه عليه و آله و سلم جمع شد و گفت: من او را با دو چشم خودم در مكه دیدم كه پدر و مادر این جوان بهترین غذا را به او میدادند و زیباترین لباس را به او میپوشاندند، ولیهذَا رَجُلٌ نَوَّرَاللهُ قَلْبَهُ بِالاِیمَانِ. (مستدركالوسائل، ج3، ص257): اين مردي است كه خدا دلش را با ایمان نورانی کرده است. در سایۀ این نور، ببينيد او چه نوع زندگی را بر چه نوع زندگی برگزيده است؟ مصعب آمد و سلام کرد و گفت: يا رسولالله! با من فرمایشی دارید؟ پیامبرصلي اللّه عليه و آله و سلم گفت: آری مصعبم. این فرد كيست؟ مصعب گفت: عمويم است آقاجان! پیامبرصلي اللّه عليه و آله و سلم گفت: او نود فرسخ راه از مکه آمده و میگوید، مادرت دارد دق میکند و پدرت دارد سکته میکند. عمويت میگوید یک سفر تا مکه بیا تا پدر و مادر ببیننت و سپس برگرد. مصعب گریست و گفت: نمیدانم چه کار کنم؛ نمیدانم یا رسولاللهصلي اللّه عليه و آله و سلم! بروم يا نروم؟ در اين گفتگو بودند كه جبرئیل نازل شد و گفت: یا رسولالله صلي اللّه عليه و آله و سلم! خدا میفرماید، مصعب متعلّق به من است و نرود.
پروردگارا! کاش میشد نزد فرشتگانت اسم ما را هم ببری و بگویی اینها متعلّق به من هستند تا ما اگر هزار کانال ماهواره است، به سراغشان نرويم. اگر این همه بدحجاب و بیحجاب هست، به سراغشان نرويم. این همه مال حرام دریاوار پهن است، به سراغ یک ريالشان نرویم.
به هر حال، خداوند این اجازه را به ما داده که با مفسدین هرچند پدران و مادرانمان باشد، معاشرتی نداشته باشیم، مگر اینکه پدر و مادر کافر باشند، ولی مفسد نباشند، که آن جا را فرموده: وَ صَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً (لقمان:15): در دنيا پسندیده با آنها رفتار کنید، اگر پدر و مادری هستند که توان اثرگذاری ندارند.
خداوند چنانكه گفتيم، گفت: نه، مصعب نرود؛ مصعب متعلّق به من است.
عجب مقامی دارد اين مصعب و عجب ارزشی. در طول سال، حداقل بیست میلیون زاير به به منطقۀ احد درمدینه میروند و قبر مصعب را که کنار قبرحمزه سیدالشهداء است، به عنوان شهید راه ایمان، زیارت میکنند؛ این است ارزش ایمان، اخلاق، عمل صالح، توبه.
فهرست:
فرصت و زمان توبه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ5
خسارت اول گناه، پوشاندن لباس ذلّت ـــــــــــــــــــــ7
خسارت دوم گناه، دوري از قرب حق ـــــــــــــــــــــ 9
خسارت سوم گناه، مرگ قلب ـــــــــــــــــــــــــــ10
يك نمونه از گناة باطن ــــــــــــــــــــــــــــــــ14
گناة حرامخواري ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ20
گلايه نكردن از بلا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ24
معاشرت با اهل فساد، از نقاط بسیار خطرناک گناه ـــــــــــ25
مصعب بن عمیر و گسستن رابطة خويشاوندي ــــــــــــــ28