بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم اجمعین.
با عنایت به آیات قرآن، اهل بیت، علیهم السلام، فرمودهاند که اگر انسان دچار چهار حجاب شود، تمام درهای رحمت حق به روی او بسته میشود، اما این بدان معنا نیست که او در این چهار حجاب تا ابد اسیر میماند و راه نجاتی برایش نیست؛ زیرا وجود مبارک حضرت حق برای آنان که دچار این حجابها هستند راه نجاتی قرار داده که این راه به تعبیر قرآن کریم «انابه» است.
مراد از انابه این است که مردم از این که به خدا پشت کردهاند غمگین باشند و دوباره به خدا رو کنند. در این مقام است که همه درهای بسته به روی آنها باز میشود و نجات پیدا میکنند.
این حجابها کدامند؟
این چهار حجاب بر اساس تعالیم قرآن کریم از این قرارند:
حجاب اول: شیطان
همچنانکه در گفتارهای قبل بیان داشتیم، شیطان دشمنی است که میان انسان و پروردگار فاصله میشود و نمیگذارد نور فیوضات حق به انسان برسد. از این رو، قرآن مجید بارها از این موجود به «عدوٌ مبین» یاد کرده است. از جمله، در این آیه:
«ألم اعهد الیکم یا بنی آدم الاّ تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین».
اى فرزندان آدم! آيا به شما سفارش نكردم كه شيطان را مپرستيد كه او بىترديد دشمن آشكارى براى شماست؟
در قرآن، وقتی کلمه «عهد» کنار «الی» میآید دیگر به معنای پیمان و قرارداد نیست، بلکه به معنای سفارش و وصیت است. بدین ترتیب، معنی آیه این است که آیا به شما فرزندان آدم سفارش و وصیت نکردم که از شیطان فرمان نبرید و او را عبادت و بندگی نکنید که بیتردید او دشمن آشکار شماست؟
به راستی، چقدر به انسان سفارش شده که تابع شیطان نباشد!؟ مگر نه این است که شیطان همان موجود سرکشی است که هم ضد خداست و هم میخواهد ضد خدا بسازد؟ اگر او تنها خودش را در ضد بودن با خدا محدود میکرد و کاری به کار فرزندان آدم نداشت، مشکلی در کار نبود و سفارشی هم لازم نمیآمد، ولی مسئله این است که این موجود در هر لباسی که باشد به دشمنی با انسان بر میخیزد. برای مثال، شیطان در زمان حضرت سیدالشهداء، علیه السلام، به شکل یزید؛ در زمان حضرت ابراهیم، علیه السلام، به صورت نمرود؛ و در زمان وجود مبارک رسول خدا، صلی الله علیه وآله، به صورت رؤسای مکه ظاهر شده بود که قرآن از آنها به شیاطین تعبیر کرده است (دقت شود! نه حزب شیطان یا مرید شیطان بلکه خود شیطان):
«وكذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الإنس والجن يوحي بعضهم إلى بعض زخرف القول غرورا ولو شاء ربك ما فعلوه فذرهم وما يفترون».
و اينگونه براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انس و جن قرار داديم، كه براى فريب مردم همواره گفتارى باطل ولى به ظاهر آراسته و دلپسند به يكديگر القاء مىكنند، و اگر پروردگارت مىخواست چنين نمىكردند. پس آنان و آنچه را به دروغ به هم مىبافند واگذار.
خداوند در این آیه پیغمبر خویش را دلداری میدهد که شیاطین فقط مزاحم تو نشدهاند، بلکه هر پیغمبری از پیغمبران الهی این مزاحمان را داشته است. البته، شیاطین مزاحم خود پیامبران نمیشدند، چون به آنها دسترسی نداشتند، بلکه مزاحمت خطرناکی که آنها داشتند این بود که به فرموده قرآن مجید راه مستقیم الهی را به مردم با وسوسههاشان بیراهه نشان میدادند و میگفتند این جاده انحرافی است و به جایی نمیرسد. در روزگار ما هم، تلقینات بعضی از مردم که گاهی به افراد متدیّن میگویند: این همه نماز خواندی به کجا رسیدی؟ این همه روزه گرفتی چه شد؟ این همه با اهل بیت در ارتباط بودی به چه رسیدی؟ و... از همین باب است. این وسوسهها در آنان که نسبت به راه حق و نسبت به قرآن بینایی کافی ندارند اثر میکند، اما آن عده که بینایی و بصیرت دارند، به فرموده قرآن مجید، در پاسخ چنین سوالاتی میگویند:
«وقيل للذين اتقوا ماذا أنزل ربكم قالوا خيرا للذين أحسنوا في هذه الدنيا حسنة ولدار الآخرة خير ولنعم دار المتقين».
و هنگامى كه به پرهيزكاران گويند: پروردگارتان چه چيزى نازل كرد؟ گويند: خير را [كه قرآن هدايتگر است و سراسر آياتش وحى الهى است، نازل كرد]. براى كسانى كه نيكى كردند [پاداش] نيكويى در اين دنياست، وهمانا سراى آخرت بهتر است، و سراى پرهيزكاران چه نيكوست!
شیاطین میپرسند: مگر خدا برای شما چه کرده و چه فرو فرستاده؟ آنها میگویند: او همه خوبیها را برای ما فرستاده است: بدن سالم، چشم سالم، عقل سالم، پوست سالم، چارچوب سالم، زبان گویا، پیغمبران، قرآن، زندگی در عالم هستی، و پس از مرگ لقاء و مقام قرب و بهشت و همنشینی با انبیاء...؛ کدام خیر را خداوند باید برای ما میفرستاده که نفرستاده است تا شما به یاوه بگویید: «ما انزل الیکم ربکم»؟
این پاسخ مردم بصیر است، اما همه مردم این بصیرت را ندارند و با وسوسهگریهای شیاطین جن و انس راه حق را گم میکنند و دلسرد میشوند و در نهایت، از همه خیرات دور میشوند و از آن میبرند و بدین ترتیب، شیطان بین آنان و خدا حجاب میشود و دیگر فیوضات حق، جز همین آب و نان و زندگی ظاهری، به آنها نمیرسد.
برنامههای شیطان
برای شناخت راه حق از باطل و درک درست حجاب بودن شیطان شناخت برنامههای او در درجه اول اهمیت قرار دارد. شیطان که در هر روزگاری به صورتی است و خداوند متعال او را دشمن انسان معرفی کرده و سفارش فرموده که او را بندگی نکنید برنامههایی دارد که همه انسانها را به آنها دعوت میکند. قرآن در این باره میگوید:
«الشيطان يعدكم الفقر ويأمركم بالفحشاء والله يعدكم مغفرة منه وفضلا والله واسع عليم».
شيطان، شما را [به هنگام انفاق مال با ارزش] از تهيدستى و فقر مىترساند، و شما را به كار زشت [چون بخل وخوددارى از زكات و صدقات] امر مىكند، و خدا شما را از سوى خود وعده آمرزش و فزونى رزق مىدهد؛ و خدا بسيار عطا كننده و داناست.
در این آیه، پروردگار دو برنامه خویش را به همراه دو برنامه شیطان برای انسان بیان میکند تا معلوم شود که شیطان کیست.
یکی از برنامههای شیطان «یعدکم الفقر» است؛ یعنی تا انسان برای کار خیری دست به مال خود میبرد، او را از تنگدستی و تهیدستی میترساند و میگوید: چراغی که به خانه رواست بر مسجد حرام است! به تو چه ربطی دارد که در کار خدا دخالت میکنی؟ اگر خدا نمیخواست که این فرد فقیر نمیشد! تو زحمت کشیده و عرق ریختهای تا پول درآوری، برای چه میخواهی اینجا آن را هزینه کنی؟ درمانگاه و مدرسه و بیمارستان را دولت باید بسازد و از یتیمها و معلولها هم او باید نگهداری کند. تو برای چه میخواهی پول بدهی؟ فردا، تو عروس و داماد و نوه داری، امروز باید برای فردا ذخیره کنی و اگر بخواهی این طور در راه خدا هزینه کنی، هم خودت گرفتار میشوی و هم خانوادهات. این دعوت و سخن شیطان است.
دعوت پروردگار
پروردگار عالم، در پاسخ وسوسههای شیاطین، ابتدا خزائن آسمان و زمین را از آن خود میخواند و سپس میفرماید:
«من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها ومن جاء بالسيئة فلا يجزى إلا مثلها وهم لا يظلمون».
هر كس كار نيك بياورد، پاداشش ده برابر آن است، و آنان كه كار بد بياورند، جز به مانند آن مجازات نيابند و ايشان مورد ستم قرار نمىگيرند.
یعنی اگر کسی تومانی در راه خدا هزینه کند، خداوند ده برابر آن را به او بر میگرداند. حتی در برخی روایات، پاداش بعضی اعمال خیر تا 70 برابر است.
دعوت به فحشا
برنامه دوم شیطان دعوت مردم به فحشاست. او همواره انسان را وادار به ارتکاب فحشا میکند؛ یعنی به انجام کارهای زشت فرا میخواند، در حالی که خداوند انسانها را به مغفرت و آمرزش خود دعوت میکند تا بر کار خیر آنان بیافزاید:
«والله يعدكم مغفرة منه وفضلا والله واسع عليم».
کرم بین و لطف خداوندگار
گاهی لطف و رحمت پروردگار بر بندگان خویش عجیب است. برای مثال، کسی در راه خدا ثروتش را میگذارد، ولی او احسان آن شخص را با پول و باغ و ویلا و ماشین جبران نمیکند، بلکه ارزشمندتر از آن را به او عطا میکند. برای نمونه، وجود مبارک خدیجه کبری، سلام الله علیها، ثروتش را با نیت خالص برای خدا هزینه کرد، اما پروردگار در دنیا ثروت او را با پول و ثروت بیشتر جبران نکرد، زیرا نیّت والای آن حضرت با ثروت جبران نمیشد. در عوض، خداوند متعال فرزندی چون فاطمه زهرا، سلام الله علیها، به او عنایت کرد که برترین زنان عالم است. در آخرت نیز خداوند یازده امام و امّ الائمه، علیهم السلام، را به او ارائه میکند و میگوید این نتیجه دین و ایمان و اخلاق و انفاق توست.
بهرهای که ایشان در قیامت از دختر بزرگوار و یازده امامی که ایشان مادر آنان است میبرد، چه بهرهای است و چه کسی میتواند آن را حساب کند؟
ثمره فرزند نیک
یک روز، وقتی پیغمبر اکرم، صلی الله علیه وآله، از قبرستانی عبور میکردند، به یاران خویش فرمودند: عجله کنید تا زودتر از قبرستان بیرون برویم! اما چند روز بعد که از همان راه بر میگشتند قدمهای مبارک را کند کردند و فرمودند: آهسته برویم!
یکی از اصحاب گفت: یا رسول الله، چند روز پیش که از اینجا عبور کردیم فرمودید تندتر برویم و امروز گفتید آهسته! علت چیست؟
حضرت فرمود: آن روز میّتی را عذاب میکردند و من طاقتش را نداشتم، ولی امروز دیدم او در خوشی و رفاه است. از جبرئیل سبب را پرسیدم، گفت: فرزندی که از او به جا مانده در مدرسه از معلم خود بسم الله الرحمن الرحیم را یاد گرفته است. تا این فرزند این عبارت را خواند، خداوند فرمود: فرزند این مرد مرا رحمان و رحیم میخواند و من حیا میکنم با این وصف پدرش در عذاب باشد. برای همین او را میبخشم.
آنجا که مسلمانی معصیتکار با بسم الله فرزندش از آتش نجات پیدا میکند، بهره خدیجه کبری از فرزندانش چه خواهد بود؟ والله العالم!
معامله با خدا چنین است
یادم هست در یکی از روزهای سرد تهران، پیاده در یکی از خیابانهای فرعی راه میرفتم که دیدم مرد موقری با ادب کنار در یکی از منازل کاخ مانند آنجا ایستاده است. به دو سه قدمی ایشان که رسیدم سلام کرد و مرا به منزل خویش دعوت کرد و گفت: میخواهم موضوعی را به شما بگویم!
آن روزها، امنیت هم اندکی کم بود و تردید داشتم که داخل بروم یا نه. بالاخره با توکل بر خدا داخل شدم.
منزل حیاط بسیار باصفایی داشت. ساختمان هم دو طبقه بود. وقتی رفتیم طبقه بالا و نشستیم، آن مرد خانمش را نیز صدا کرد و به ایشان گفت: کسی که گاهی حرفش را با هم میزدیم ایشان است! خانمش هم زن موقر و با حجابی بود. ایشان هم آمد و نشست.
پس از آن، مرد گفت: من زیاد پای منبر نمیروم، اما گاهی در جلسات شما شرکت کردهام و طبق همان حرفها چند معامله با خدا انجام دادهام.
البته ایشان نگفت چه معامله ای، ولی از ظاهر امر معلوم بود که معامله مالی در میان بوده است، زیرا ثروتمندان بهترین معاملهای که میتوانند با خدا بکنند معامله مالی است؛ همان طور که یک عالم بهترین معاملهای که میتواند با خدا بکند آموختن آن به دیگران است و معامله شخصی که در میان مردم آبرویی دارد مایه گذاشتن از آبرویش است. دلیل مطلب هم این است که خداوند در وصف متقین فرموده است:
«ومما رزقناهم ینفقون».
از هر چه روزی آنان کردهایم انفاق میکنند.
او گفت: من چند معامله با خدا کردم، اما هر چه صبر کردم ببینم خداوند چگونه آن را ده برابر میکند خبری نشد. مدتی گذشت. گذرنامه پسرم آماده بود تا با بالاترین نمرهها وارد یکی از دانشگاههای معتبر آمریکا شود. وضع ملی من هم آن قدر خوب بود که میتوانستم در آنجا برایش خانهای بخرم. رشتهای هم که قرار بود او در آن تحصیل کند از مهمترین رشتههای روز جهان بود و فارغ التحصیلان آن را بسیار گرامی میداشتند.
به هر حال، یک هفته به پرواز مانده، یک شب پسرم آمد و من و مادرش را صدا کرد و خیلی نرم از ما پرسید: چقدر به من علاقه دارید؟ گفتیم: خیلی. چطور؟ گفت: شما با این علاقهای که به من دارید خیر مرا میخواهید یا نمیخواهید؟ گفتیم: خیر تو را میخواهیم. گفت: من تحقیق کردم و دیدم خیر من در این است که به جای آمریکا به قم بروم تا علوم اهل بیت را یاد بگیرم و این چند ساله عمر را به اهل بیت خدمت کنم. نظر شما چیست؟ گفتیم: باشد. فردا با هم میرویم قم خانهای میگیریم و هر دختری را هم که بخواهی از همکاران و همصنفها برایت خواستگاری میکنیم. مادرش هم به او گفت: تو اگر در آمریکا دکترا بگیری، باعث روسفیدی من پیش فاطمه زهرا نیستی. اما اگر بخواهی به اهل بیت خدمت کنی، سبب روسفیدی منی.
او ادامه داد: پسرم الان در قم است، دروس سطح را خوانده و مشغول به حکمت و فلسفه و عرفان است و انسان به درد بخوری برای دین خداست. این مزدی بود که خدا به من داد و اسباب شگفتیام شد.
***
پنج سالی از این ماجرا گذشت و من این پدر را ندیدم. بعد از آن، وقتی ایشان را دیدم از پسرشان پرسیدم و گفتم: دلم میخواهد ایشان را ببینم.
او گفت: هم او به آنچه میخواست رسید و هم من. با برنامهای که او داشت و راهی که در پیش گرفته بود رستگار شد و خدا از این بابت مزد ما را داد، ولی سرآخر برای اینکه نمره کامل به ما و به او بدهد، او را از ما گرفت. زیرا حدود یک ماه پس از ملاقاتمان او سرطان گرفت و نزد خدا رفت. از آن روز، ما جزو گروه صابران شدیم و کانالی هم به صلوات و رحمت خدا برایمان زده شد، زیرا خداوند میگوید:
«ولنبلونّکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال و الانفس والثمرات و بشر الصابرین. الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله وانا الیه راجعون. اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون».
و بىترديد شما را به چيزى اندك از ترس و گرسنگى و كاهش بخشى از اموال و كسان و محصولات [نباتى يا ثمرات باغ زندگى از زن و فرزند] آزمايش مىكنيم. و صبركنندگان را بشارت ده. همان كسانى كه چون بلا و آسيبى به آنان رسد گويند: ما مملوك خداييم و يقيناً به سوى او باز مىگرديم. آنانند كه درودها و رحمتى از سوى پروردگارشان بر آنان است و آنانند كه هدايت يافتهاند.
چنین ایمانی را چه کسی می تواند با سالها تحصیل کسب کند؟ و اصلا مگر رسیدن به چنین جایگاهی از چنین راههایی ممکن است؟ آری، سنت پروردگار این نیست که همواره مقابله به مثل کند و در مقابل پول فقط پول بدهد، بلکه گاهی در برابر آن ایمان یا فرزند صالح و... به انسان میبخشد. خدیجه کبری مصداق بارز این معناست که خداوند در برابر ثروتش آبروی دنیایی و اخروی، ایمان قوی، فرزند مبارک، و ذریه پاک و صالح به او عطا فرمود. مقامی که با هزینه کردن همه دارایی جهان هم نمیتوان آن را برای لحظهای خرید یا آن را از آن خود کرد.
«والله یعدکم الی مغفرة منه وفضلا والله واسع علیم».
سفره پروردگار خیلی گسترده است و او بهتر میداند با بندگانش چگونه معامله کند یا به کجا دعوتشان کند و چه مزدی به آنها بدهد. این میزان شناخت برای هر انسانی لازم است تا بتواند حجابها را کنار بزند و به هر چه خدا به آن دعوت کرده لبیک بگوید و از آنچه شیطان به آن دعوت میکند دور بماند.
آیه دیگری که پرده از برنامه شیاطین بر میدارد در سوره مبارکه بقره است:
«اولئک یدعون الی النار».
شیاطین شما را به آتش جهنم دعوت میکنند.
در حالی که دعوت خدا این است:
«سارعوا الی مغفرة من ربکم وجنة عرضها السموات والارض اعدّت للمتقین».
و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [به وسعتِ] آسمانها و زمين است بشتابيد؛ بهشتى كه براى پرهيزكاران آماده شده است.
وقتی انسان این آیات قرآن را میفهمد، اولاً لذت می برد؛ ثانیا مصونیت پیدا میکند؛ و ثالثا، با این فهم و شعور و معرفت شیطان را در مقابل خود به شدت ضعیف میبیند. اصولاً، با فهم قرآن است که انسان از بودن با خدا، از عبادت او، از دست گذاشتن در دست انبیاء، و از همراه شدن با امامان لذت میبرد و حاضر نیست چیزی را با این لذت شریک کند یا چیزی غیز از خدا بخواهد. زیرا:
خلاف مروت بود که اولیا تمنا کنند از خدا جز خدا.
ابراهیم، علیه السلام، در آتش
در روایات آمده است که وقتی میخواستند حضرت ابراهیم، علیه السلام، را با منجنیق به داخل آتش گداخته پرتاب کنند، جبرئیل به خداوند عرض کرد: خدایا، در همه عالم همین یک دوست را داریم و این را هم دشمنان دارند میسوزانند!؟
از پروردگار خطاب رسید که برو و اگر کمکی خواست برایش انجام بده! جبرئیل نزد حضرت آمد و گفت: من چه میتوانم برایت بکنم؟ گفت: هیچ! گفت: دارند تو را در آتش میاندازند! گفت: مرا به عشق کسی دارند در آتش میاندازند که خالق من است. تو چه کار میخواهی برای من بکنی؟ گفت: آمدهام کاری برایت بکنم و مانع شوم. گفت:
«علمه حسبی».
همین که او دارد مرا میبیند و به حالم آگاه است مرا کافی است. برو و میان من و محبوبم فاصله نشو!
چنین ایمانی بود که آتش را بر ابراهیم «برد و سلام» کرد که اهل دل آن را به گلستان تعبیر میکنند. آری، اگر انسان دعوت حق را بفهمد و از شیاطین دور باشد و این حجاب میان او و خدا نباشد، از بودنش در این دنیا لذت میبرد و از عبادت و خدمت و حتی مصائبش غرق سرور میگردد و در همه حال استدعا میکند که:
«فلا تخیّب بوجهک الکریم عنی».