بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم اجمعین.
سخن در معرفت و آگاهي و رشد بود. وجود مبارک حضرت حق استعداد به دست آوردن هر برنامه مثبتي، به ویژه قدرت تحصيل علم و معرفت، را به انسان عنايت فرموده است. از این رو، تهيدستی و فقر انسان در این ارزشها تقصير خود او و محصول تلخ تنبلي و کاهلي و کسالت اوست.
پرهیز از کسالت و تنبلی
یکی از فصلهاي بسيار مهم روايات اسلامی آن دسته از روایات است که آدمی را از تن دادن به کسالت و سستي و تنبلي و تنپروري برحذر ميدارند. قرآن مجيد نیز در آيات متعدد انسان را به فعاليت و کوشش در امور مثبت سفارش کرده و بهره و نصیب او در دنیا و آخرت را نتیجه سعی و تلاش او معرفی کرده است:
«وأن ليس للإنسان إلا ما سعى * وأن سعيه سوف يرى * ثم يجزاه الجزاء الأوفى».
و اينكه براى انسان جز آنچه تلاش كرده [هيچ نصيب و بهرهاى] نيست. و اينكه تلاش او به زودى ديده خواهد شد. سپس، به تلاشش پاداش كامل خواهند داد.
حاصل و ثمر و محصول زندگی انسان جز در سايه کوشش و فعاليت نیست. از این رو، قرآن مجيد انسان را از سستي و تنبلي و از اينکه بنشيند و غصه بخورد نهي ميکند؛ آنجا که میفرماید:
در انجام فرمانهاىِ حق و در جهاد با دشمن [ سستى نكنيد و ] از پيش آمدها و حوادث و سختىهايى كه به شما مىرسد[ اندوهگين مشويد كه شما اگر مؤمن باشيد ، برتريد
قرآن به صراحت میفرماید: «ولاتهنوا ولاتحزنوا»؛ سست نباشيد و زانوي غم بغل نگيريد، زیرا همه امکانات باطني و ظاهري براي به دست آوردن هر محصول مثبتي براي شما فراهم است. «وأنتم الأعلون إن کنتم مؤمنين»؛ انسان مومن نبايد در گوشهای بنشيند و زانوی غم بغل بگيرد و از تهيدستي غصه بخورد. توجیهی ندارد که انسان در انجام کارهایش سستي کند و غصهدار باشد، بلکه او بايد در هر سنّ و موقعیتی که هست با نشاط و شاد و سرحال به زندگی خویش ادامه دهد.
عمار یاسر در جنگ صفین
عمار ياسر، که الگویی واقعی برای اهل ایمان است، در جنگ صفين بیش از نود سال داشت. با این حال، با دشمنان خدا در کمال نشاط و رغبت و شوق و در نهایت فعاليت جنگيد تا به شهادت رسید.
سزاست مومنان نیز به این صحابه بزرگ پیامبر و یار باوفای امیرمومنان، علیهما السلام، اقتدا کنند و در هر حال و مقام به انجام امور مثبت مشغول باشند.
حافظ شصت هزار بیت شعر
من در طول دوره زندگیام انسانهاي عجيبي را ديدهام. یادم هست در ایام جوانی که در قم طلبه بودم، شبهاي جمعه براي ديدن پدر و مادرم به تهران ميرفتم. در این ایام، گاه میشد که دوستان مرا به جلسهای خصوصي دعوت ميکردند (البته به عنوان مستمع)؛ و گاه نیز به دوستاني که به آنها علاقه داشتم و انسانهاي بافضيلتي بودند سر میزدم و با آنان نشست و برخاست میکردم. این رفت و آمدها برایم در آن دوران بسیار سودمند بود. با اينکه برخی از آنها کاسب و مغازهدار بودند و بعضيهاشان در ميدان ترهبار ميوه فروشی داشتند، ولي حقیقت این بود که به اندازه يک عالم از راه گوش و مطالعه علم کسب کرده بودند.
یادم هست یک روز بعد از ظهر که به منزل يکي از همين دوستان رفته بودم، ایشان دایی خود را، که پيرمردي 80 ساله بود و مغازه سبزيفروشي داشت، به من معرفی کرد و گفت: ایشان در مغازه تا فرصتی پیدا میکند سراغ کتاب میرود و مطالعه میکند و با استفاده از همین فرصتهای کم توانسته 60 هزار بیت شعر سودمند حفظ کند.
من بعد از آنکه آن پیرمرد را ديدم، به مطالعه بیشتر و حفظ کردن شعر روی آوردم و در همان سال، با وجود اشتغال به تحصیل در دروس حوزوی، توانستم چهار هزار بیت شعر مفید را حفظ کنم.
یادگیری تا دم مرگ
استفاده از فرصت برای یادگیری علم و اندوختن معرفت برای برخی به قدری مهم است که تا زمان مرگ نیز آن را رها نمیکنند. در احوالات ابوریحان بیرونی نوشتهاند که مرد عالمي به نام سيد مرتضي- البته، این فرد غير از سيد مرتضي علمالهدی برادر سيد رضي است - در لحظات آخر عمر ابوريحان بيروني به ملاقات او آمد. وقتي او کنار بستر ابوريحان نشست، این دانشمند بزرگ چشم باز کرد و درباره مسئله مشکلي از ایشان سوال کرد. يکی دیگر از دوستان که کنار بستر ابوریحان نشسته بود با تعجب گفت: چه فایدهای دارد در چنین موقعیتی پاسخ این سوال را بدانی؟! ابوريحان در جواب گفت: پاسخ این مسئله را بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟ بعد، رو به سيد کرد و گفت: اگر جواب را میدانید، به من هم بگویید! و سيد پاسخ سوال او را داد.
پس از آن، سید از ابوریحان خداحافظی کرد و از اتاق بيرون رفت و لحظاتی بعد صداي شیون و زاری از اتاق او به گوش رسید و سید دانست که ابوریحان درگذشته است.
به راستی، چه خوب است انسان تا لحظه مرگ عمر خود را صرف تحصيل يا نشر علم کند! و این موضوعی است که در سیره پیشوایان ما به چشم میخورد.
وصيت حضرت امیرمومنان، علیه السلام، در شب شهادتشان دريايي از علم و معرفت است؛ همچنین است سخنان حضرت امام حسن مجتبي، علیه السلام، که در نفسهاي آخر عمر شریفشان نیز به نشر معارف الهی مشغول بودهاند. لحظات آخر عمر حضرت ابيعبدالله الحسین، علیه السلام، نیز بدین گونه است. از این رو، بیتردید میتوان گفت که همه اولياء و انبياء خدا و بندگان شايسته حق اين سیره را داشتهاند و اغلب يا درحال تحصيل از دنیا رفتهاند يا در حال تبليغ معارف و نشر علم.
بسیاری از بزرگان دين قلم یا کتاب در دست داشتند و از دنیا رفتند؛ عدهای بر فراز منبر و در حال نشر معارف الهي از دنيا رفتند و... . با توجه به این نکته، هيچ کس حق تنبلي و نااميدي ندارد و باید برای رسیدن به مقصود تلاش کند و رنج و زحمت را به جان بخرد. حافظ در بیت نغزی میگوید:
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید.
خداوند در تایید همین معنا در سوره مبارکه آل عمران میفرماید:
«وكأين من نبي قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما أصابهم في سبيل الله وما ضعفوا وما استكانوا والله يحب الصابرين».
چه بسا پيامبرانى كه انبوهى دانشمندانِ الهى مسلك [و كاملان در دينِ] به همراه او با دشمنان جنگيدند، پس در برابر آسيبهايى كه در راه خدا به آنان رسيد، سستى نكردند و ناتوان نشدند و [در برابر دشمن] سر تسليم و فروتنى فرود نياوردند؛ و خدا شكيبايان را دوست دارد.
چه بسيار کسانی که وارد ميدان کارزار و مبارزه شدند و از خود سستی و ضعف نشان ندادند و از میدان مبارزه فرار نکردند و راه خدا را ادامه دادند تا آنجا که یا پیروز شدند و یا به شهادت رسیدند.
نکته مهم موجود در آیه نیز تاکید بر سستی نکردن و صبر کردن بر ناملایمات و بشارت انتهای آیه درباره پیشه کنندگان صبر است.
صبر و پشتکار روحانی هنرمند
خاطره دیگری که از دوران اوایل طلبگی در ذهن دارم مربوط به آشنایی با روحانی هنرمندی است که ایشان را در جلسهای که برای توسعه یک درمانگاه برگزار شده بود دیدم. ایشان در آن زمان که من 21 یا 22 سال داشتم 41 یا 42 سالشان بود و بسیار برخورد شيريني داشتند و معلوم بود که انسانی متخلق به اخلاقاند.
آن روز، حس کردم آشنایی با ایشان برایم سودمند است، لذا از ایشان پرسیدم: شما در تهران زندگي ميکنيد؟ گفت: بله. گفتم آدرس ميدهيد من گاهي خدمتتان برسم! گفت: مانعي ندارد.
اولين جلسهاي که به منزل ايشان رفتم، ایشان برای اینکه مرا راه بیندازد همین بحث را پيش آورد و گفت: من خيلي بدخط بودم، ولي يک روز تصميم گرفتم خوش خط شوم. وقتی این تصميم را گرفتم، قلمي برداشتم و به دفترچهاي که از سرمشق اساتيد خط در خانه داشتم نگاه کردم و به تمرین خط پرداختم.
سپس، او مرا به طبقه دوم منزل برد و 32 نوع خط در بهترين شکل به من نشان داد و گفت: همه اينها نوشتههاي من است. يک قرآن و يک مفاتيح نیز به خط خود به من نشان داد و هم اکنون نیز کتیبه چندین مسجد یادگار خط ایشان است.
ایشان ادامه داد: وقتی دوران هنرمنديام در خط گذشت، به نقاشي علاقه پیدا کردم و به تمرين نقاشي مشغول شدم. کم کم، کار به جايي رسید که يک روز پدرم را دعوت کردم و در همين حياط برای ایشان صندلي گذاشتم و چهره ایشان را کشیدم. از قضا، ایشان این تصویر را نیز با عکس پدرشان به من نشان دادند و عجیب این بود که این دو با هم تفاوتی نداشتند.
ایشان در ادامه گفت: بعد، به شعر علاقمند شدم، اما نميتوانستم شعر بگويم و چیزهایی که به عنوان شعر ميگفتم به همه چيز شبیه بود مگر شعر. با این حال، ناامید نشدم و آن قدر نوشتم و پاره کردم و از نو نوشتم که وارد دنياي شعر شدم.
به خوبی يادم هست که در آغاز قرن پانزدهم بعثت رسول خدا، يکی از نهادهاي فرهنگی کشور از شاعران خواست تا آثارشان را درباره پیامبر برای شرکت در مسابقه ارسال کنند. از میان شعرا، تنها اثر دو نفر مقبول طبع داوران واقع شد که يکي مرحوم اميري فيروزکوهي بود و دیگری ايشان.
این ویژگی خواستن و تلاش کردن است که لاجرم انسان را به مقصد میرساند. خداوند عالم انسان را براي «شدن» و «حرکت کردن» ساخته است نه «نشدن» و «متوقف شدن». همه انسانها براي عالم شدن، حکيم شدن، اديب شدن، هنرمند شدن، مخترع شدن، سلمان و مقداد و بلال شدن، زينب و خديجه شدن، و... استعداد و نیروی کافی دارند، فقط باید بخواهند و در مسیر صحیح حرکت کنند و در این راه صبر و تحمل داشته باشند و از مشکلات و دوری راه و خطرات نهراسند.
آموختن علم واجب است، حتی اگر در چین باشد
طی کردن فاصله مدینه تا کشور چین در روزگار پیامبر، صلیاللهعلیهوآله، برای مسافران آن روزگار تقریبا ناممکن بود و اگر کسی میخواست از مدینه به چین برود و برگردد، باید عمری را در این راه هزینه میکرد و چه بسا امکان بازگشت نیز نداشت. در روزگار ما هم، با وجود این همه امکانات، از عربستان تا چین با هواپیما بیش از 12 ساعت طول میکشد. با این حال، آن قدر جستجوی معرفت و آموختن علم به نظر پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، باارزش بوده که اعلام کردهاند:
«اطلبوا العلم ولو بالصین. فان طلب العلم فریضة علی کل مسلم ومسلمة».
روایت «طلب العلم...» روایت جدایی نیست و دنباله همین روایت «اطلبوا العلم...» است. پیامبر اکرم به صراحت به مسلمانان دستور میدهند که دنبال علم و معرفت بگردند اگرچه در چین باشد. ایشان طلب دانش را بر هر مرد و زن مسلمانی فریضه میدانند.
فرق فریضه با واجب
فریضه چیزی است که خدا از انسان میخواهد، و واجب حقیقتی است که پیامبران یا ائمه، علیهمالسلام، آن را بر انسان لازم شمردهاند. بنابراین، فریضه بالاتر و برتر از واجب است. فرق دوم این است که گاهی از واجب میتوان گذشت، ولی از فریضه نمیتوان گذشت.
پیامبر اسلام، صلیاللهعلیهوآله، در مدت حضور ده سالهشان در مکه، بنا به روایات شیعه و سنی، نمازهای یومیه را دو رکعتی میخواندند. بیش از یک سال نیز بعد از هجرت به مدینه، نمازها را دو رکعتی میخواندند، ولی از سال دوم هجری که حضرت مجتبی، علیهالسلام، متولد شد، رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، دو رکعت به نماز ظهر و دو رکعت به نماز عصر - به شکرانه نعمت وجود حضرت مجتبی، علیهالسلام- اضافه کردند. آن دو رکعت اصلی فریضه و دو رکعت فرعی واجب النبی است. از این رو، در سفر دو رکعتی را که پیامبر واجب کردهاند حذف میشود و تنها دو رکعت فریضه خوانده میشود.
در سال سوم هجرت نیز که حضرت ابی عبدالله الحسین، علیهالسلام، به دنیا آمد، رسول خدا یک رکعت به نماز مغرب و دو رکعت به نماز عشاء اضافه کرد که پروردگار آن دو رکعت عشاء را مانند دو رکعت ظهر و عصر قرار داد، ولی یک رکعت نماز مغرب به خاطر حضرت امام حسین، علیهالسلام، باقی ماند.
با این بیان، وقتی پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، میفرماید: «طلب العلم فریضة»؛ یعنی طلب علم را من بر شما لازم نکردم، بلکه طلب معرفت الزام پروردگار است و او دوست دارد که شما ظرف معرفت و شناخت باشید.
امیرالمؤمنین، علیهالسلام، در اهمیت معرفت در جمله بسیار باارزشی خطاب به کمیل بن زیاد نخعی میفرمایند:
«یا کمیل، ما من حرکة الاّ وانت محتاج فیها الی المعرفة».
ای کمیل، هیچ عملی و حرکتی برای انسان متصور نیست، مگر اینکه در آن نیازمند به معرفت است.
یعنی انسان قبل از اینکه بخواهد قدمی بردارد و کاری انجام دهد باید حق و باطل بودن آن را بشناسد تا مبادا عمری در باطل قدم بردارد و نفهمد. به همین سبب بود که گذشتگان متدین ما با عالمان ربانی شهر یا منطقه خود در ارتباط بودند و تا مسئلهای پیش میآمد که نمیفهمیدند حق است یا باطل، به در خانه آن عالمان میرفتند و از حق یا باطل بودن آن استفسار میکردند، زیرا آنچه برای گذشتگان ما مهم بود خود عمل نبود، بلکه درک این معنا بود که عمل حق است یا باطل.
این قدر این مسئله در دین اسلام اهمیت دارد که امیرالمومنین، علیهالسلام، در بازار کوفه راه می رفتند و با صدای بلند همه کاسبان و مغازه داران را خطاب قرار میدادند که:
«يا معشر التجار الفقه ثم المتجر، الفقه ثم المتجر، والله للربا في هذه الامة دبيب أخفى من دبيب النمل على الصفا، صونوا أموالكم بالصدقة، التاجر فاجر، والفاجر في النار إلا من أخذ الحق وأعطي الحق».
یعنی ای جماعت بازاریان، پیش از آنکه در مغازه خود را باز کنید و به تجارت مشغول شوید، حرام و حلال خدا را یاد بگیرید.
جمله دوم حضرت که در واقع استدلال ایشان برای این سخن است با قسم به خدا آغاز میشود تا اهمیت موضوع را بهتر نشان دهد. حضرت میفرمایند: زیرا اگر در پی شناخت حرام و حلال نباشید، در بسیاری از مواقع دچار گناه میشوید و گمان میکنید خطایی نکردهاید، چرا که ربا در معاملات از لغزیدن مورچهای بر روی یک قطعه سنگ مخفیتر و نهانتر است.
آری، آگاه نبودن به حلال و حرام خدا سبب میشود انسان عمری دچار ربا باشد و نفهمد و تازه در روز قیامت که پرونده اعمالش را میبیند متوجه شود که همه نمازها، صدقات، حج و غیرهاش باطل بوده است؛ زیرا لباس نماز و مکان نمازش از پول حرام تهیه شده بوده و لباس احرامش را با مال حرام تهیه کرده بوده است. این است که حضرت در ادامه سخن خویش میفرمایند:
«التاجر فاجر والفاجر فی النار الا من اخذ الحق واعطی الحق».
یعنی تاجر بدکار است و جایگاه انسان بدکار در دوزخ است؛ مگر کسی که مال حلال به دست آورد و از مال حلال خویش در انجام کارها استفاده کند.
معرفت هدیهای الهی است
امام باقر، علیهالسلام، در حدیثی از پدرانشان به نقل از رسول خدا، صلی الله علیه و آله، آوردهاند که خداوند فرموده است:
«المعروف هدية مني إلى عبدي المؤمن، فإن قبلها مني فبرحمتي ومني، وان ردها فبذنبه حرمها ومنه لا مني، وأيما عبد خلقته فهديته إلى الايمان وحسنت خلقه، ولم ابتله بالبخل، فإني أريد به خيرا».
یعنی همه خیرها و خوبیها - چه مادی باشد و چه معنوی- هدیه من به بندگان مومن است. اگر کسی آن را پذیرفت و قبول کرد، به سبب رحمت من بوده است که آن را قبول کرده و اگر قبول نکرد، اشکال از خود او و سبب این محرومیت خود اوست.
قرآن کریم نیز به صراحت بر این معنا تاکید میکند و میفرماید:
«ان تکفروا فان الله غنی عنکم ولا یرضی لعباده الکفر».
خدا ناسپاسی و کفر را برای هیچ کس نمیپسندد و دوست ندارد کسی به سبب این کفر به دوزخ برود، بلکه خوبی و سلامت بندگان خویش را میپسندد.
ادامه روایت همین معنا را باز مینماید، زیرا خداوند میفرماید: در هر بندهای که میآفرینم، زمینه اخلاق نیک را نیز به سبب محبتی که به او دارم فراهم میکنم و او را به سوی ایمان رهنمون میشوم، زیرا بهترین چیزها را برای او میخواهم. نتیجه آنکه خداوند برای بندگان خود جز خیر چیزی نمیخواهد، اما بندگان بر اثر جهل و غفلت راه خویش از خدا جدا میکنند و به بیراهه میروند و سبب تیرهروزی خویش میشوند.
موضوع مهم در اینجا این است که تنها با کسب معرفت میتوان از این دام رست و بر بام سعادت نشست و از این روست که مسئله معرفت این اندازه برای انسان اهمیت و ضرورت دارد و نباید در به دست آوردن آن سستی و کاهلی کند.