بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم اجمعین.
در گفتارهای پیش گذشت که کسب معرفت و تحصیل حقیقت از موضوعات بسیار مهمی است که دست یافتن به آن زندگی آدمی را منظم کرده و همه حرکات ظاهر و باطن او را در راه خیر و نیکی جهت میدهد. رسول گرامی اسلام، صلیاللهعلیهوآله، در روایتي میفرمایند:
«منهومان لا يشبعان: طالب علم، وطالب دنيا. فأما طالب العلم فيزداد رضى الرحمن، وأما طالب الدنيا فيتمادى في الطغيان».
يعني دو گرسنه هستند که هرگز سیر نمیشوند: طالب علم وطالب دنیا. کسی که لذت معرفت را چشیده از کسب آن سیر نمیشود و تا آخر عمر در پی آن است و کسی که لذت دنیا را چشیده در تمتع از آن کوتاهی نمیکند. با این تفاوت که طالب علم همواره بر خشنودی خدا از خویش میافزاید و طالب دنیا در طغیان خویش غوطه میخورد.
کدام ثروت پسندیده نیست
وقتی میان علم و ثروت چنین فرق مهمی گذارده میشود عدهای میپندارند که از نظر دین ثروت همواره ناپسند است. در حالی که این پندار صحیح نیست، زیرا گاهی انسان در صدد کسب مال برای تامین نیازهای خود و خانواده خویش است یا قصد انجام کار خیری را دارد، و گاه برای رسیدن به دنیا تلاش میکند. گروه نخست، به قناعت روزگار میگذرانند و به بهره خویش از دنیا راضیاند، و گروه دوم اگر همه دنیا را هم داشته باشند سیر نمیشوند و به بخل و زراندوزی روزگار میگذرانند و چون خود را مستغنی میپندارند سر به طغیان بر میدارند؛ چرا که به فرموده قرآن کریم:
«ان الانسان لیطغی. ان رآه استغنی».
مسلماً انسان سركشى مىكند. براى اينكه خود را بىنياز مىپندارد.
گروه اول از آناناند که به قول شاعر «بیگمان پای چپرهاشان چا پای خداست»، و گروه دوم از آنان که «چشم تنگ دنیا دوستشان» را تنها «خاک گور» باید پر کند.
بدین ترتیب، معلوم میشود دنیایی که در تعالیم دین ما نکوهش شده آن است که سبب فراموشی خدا و خداناترسی شود که منشأ آن غلبه جهل و غفلت است. و این در حالی است که در قرآن میخوانیم:
«انما یخشی الله من عباده العلماء».
از بندگان خدا فقط دانشمندان از او مىترسندز
سخنی از مرحوم فیض کاشانی
وجود مبارک مرحوم فیض کاشانی در مجلد نخست از کتاب پرارزش علم الیقین درباره معرفت با توجه به این آیه به تفصیل سخن گفتهاند که بسیار خواندنی و قابل تامل است و نشان از معرفت والاي ایشان دارد.
درباره زندگانی این مرد بزرگ باید گفت که مرحوم فیض بخشی از تحصیلات خود را در شیراز و بخش مهم دیگر را در اصفهان به پایان بردند و پس از اینکه به توفیق حضرت حق از نظر معرفت و تعقل و خردورزی و اندیشه به مقام والایی رسیدند، بر اساس توصیه قرآن کریم به بازگشت علما به دیار خودشان به مولد خویش (کاشان) بازگشتند.
بر اساس تعالیم قرآن و روایات، تدریس و انتقال علم و معرفت به دیگران از اعظم عبادات الهی است که کسی پاداش آن را نمیتواند محاسبه کند، زیرا به فرموده قرآن مجید این کار ایجاد حیات معنوی در انسانهاست:
«یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم».
اى اهل ايمان! هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به حقايقى كه به شما [حيات معنوى و] زندگى [واقعى] مىبخشد، دعوت مىكنند اجابت كنيد.
ارزش دعوت و هدایت مردم به قدری است که پیامبر اسلام، صلی الله علیه وآله، زمانی که امیرمومنان، علیه السلام، را به یمن میفرستادند به ایشان فرمودند: اگر یک نفر به دست تو هدایت شود در پیشگاه خدا بهتر از آن چیزی است که خورشید بر آن طلوع و غروب میکند:
«يا علي لا تقاتلن أحدا حتى تدعوه، وأيم الله لان يهدي الله على يديك رجلا خير لك مما طلعت عليه الشمس وغربت، ولك ولاؤه يا علي».
با این بیان، چه کسی میتواند پاداش قدم برداشتن در راه کسب معرفت و انتقال آن به دیگران را به منظور هدایت مردم محاسبه کند؟ این نخستین حرکتی بود که مرحوم فیض در کاشان بدان دست یازید.
کار دوم ایشان مشارکت در حل مشکلات مادی و معنوی مردم بود. اصولاً، در اسلام شانه از زیر بار مشکلات مردم خالی کردن مفهومی ندارد و آنچه در اسلام وجود دارد مسئولیت و تکلیف است. پس، اینکه آدم چهره غمناکی را ببیند و بیتفاوت از کنار آن عبور کند در اسلام جایی ندارد.
در اسلام، «به من مربوط نیست» و «نمیتوانم» و «نمیدانستم» و «امکانش برایم فراهم نبود» و «زمانهام پر از فساد بود» و توجیهاتی از این دست – چه در راه کسب معرفت، چه انتقال آن، و چه رفع مشکلات مردم- مسموع نیست و همه در برابر خود و دیگران مسئولیت دارند.
عدهای از مردم فساد اجتماعی و مخلوط شدن حق با باطل و خطاهای مسئولان و دستاندرکاران و... را بهانه دوری از معرفت قرار دادهاند. در پاسخ به این گروه باید گفت: مگر در زمان شهدای کربلا فساد نبود؟ مگر این 72 نفر در جامعهای زندگی نمیکردند که والی کوفه از فرط مستی نماز صبح را چهار رکعت خواند و بعد رو به مردم کرد و گفت: من هنوز حال دارم. اگر دوست دارید، باز هم میتوانم برایتان نماز بخوانم! و بعد در محراب مسجد قی کرد؟
این 72 نفر در چنین طوفان فسادی زندگی میکردند، با این حال، حبیب بن مظاهر و بریر و زهیر و حر بن یزید و... شدند. آیا این 72 نفر در جامعهای زندگی میکردند که تک تک مردم آن نماز شب میخواندند یا اینکه بر اثر فساد بنیامیه اغلب مردم فاسد شده بودند؟ پس، نمیتوان گفت: من در زمانی زندگی میکردم که کسب آگاهی و معرفت ممکن نبود و فیلمها و سینماها و مجلات و ماهوارهها و اختلافات داخلی و جنگها و نزاعهای خارجی و بینالمللی و زنان نیمه عریان اجازه نمیدادند در راه حبیب بن مظاهر گام بردارم و کسی چون او باشم.
خداوند این قبیل توجیهات را نمیپذیرد و آن را دروغ میشمارد، زیرا اگر این کار شدنی نبود، شهدای کربلا هم از انجام آن عاجز بودند.
آری، کار مهم دیگر مرحوم فیض همین بود که در آن روزگاران سخت به مشکلات فکری و روحی و جسمی مردم میرسید و در هدایت آنان بیوقفه تلاش میکرد.
کار دیگر مرحوم فیض این بود که مسجد را آباد نگاه میداشت و با حضور همیشگی در آن در پویایی و رونق آن میکوشید. مردم نیز در این راه به ایشان یاری میدادند و جمعیت قابل توجهی در نماز ایشان شرکت میکردند.
اما کار مهم و زیربنایی ایشان این بود که فرهنگ قرآن و اهل بیت، علیهمالسلام، را با تفسیر و توضیح نوشت و برای نسلهای آینده به یادگار گذاشت، زیرا این مرد بزرگ هشتاد سال در این دنیا زیست و حدود سیصد جلد کتاب از خود به یادگار گذاشت.
ارزیابی حرکت علمی مرحوم فیض
به نظر من، کار ایشان در آن دوران چیزی شبیه به معجزه بوده است، زیرا بعضی از کتبی که ایشان تالیف کرده به تنهایی به اندازه عمر یک انسان کار میبرد و وقت لازم دارد. نمونه آن کتاب شریف وافی است که در حقیقت چهار کتاب اصلی شیعه را در خود جمع کرده است و خوشبختانه در شهر اصفهان به وسیله کتابخانه امیرالمومنین، علیهالسلام، چاپ شده و نزدیک به 30 هزار صفحه دارد.
کتاب دیگر ایشان تفسیر صافی است که حدود سه هزار صفحه است و کتاب بسیار ارزشمندی است. دیگر از آثار ایشان نیز، کتاب علم الیقین است که پاسخ این سوال که «معرفت مقدم است یا عبادت؟» را از قول ایشان در این کتاب نقل خواهیم کرد.
اما نکته جالب این است که مرحوم فیض این خدمات را در زمانی به انجام رسانده که کولر و برق و ماشین و وسایل الکترونیکی و رفاهی امروزی وجود نداشته و مردم در گرمای 50 درجه کاشان خود را با بادبزن دستی خنک میکردند و شبانگاه خانههای خویش را با چراغ موشی روشن میساختند! عظمت حرکت علمی مرحوم فیض با درک شرایط روزگار ایشان بیشتر و بهتر درک میشود. حال، پاسخ این سوال:
معرفت بالاتر است یا عبادت؟
مرحوم فیض در کتاب علم الیقین در پاسخ این سوال مینویسد: به طور قطع، معرفت بر عبادت مقدم است، زیرا اگر کسی معبود خویش را نشناسد، از کیفیت عبادت اطلاع پیدا نکند، و به اهداف و نتایج عبادت در دنیا و آخرت آگاه نباشد، اصلا عبادت برای او تحقق پیدا نمیکند.
راستی، کسی که خدا برایش مجهول است و او را درست نمیشناسد و تنها شنیده است که خدایی هست؛ کسی که کیفیت عبادت برایش معلوم نیست و حقیقت وضو را نمیشناسد و از شرایط ظاهری و باطنی نماز و آثار و منافع آن آگاه نیست، چه نمازی میخواند؟ آیا این نماز به ورزش شباهت بیشتری ندارد؟
نمازی که از زمین به سوی آسمان بالا میرود و فرشتگان برای بدرقه آن به عالم بالا نازل میشوند و به تصریح قرآن مجید «تنهی عن الفحشاء والمنکر» است نماز با معرفت و از سر آگاهی است. برای همین، کسی که نماز میخواند، اما گرفتار فحشا و منکر است، در حقیقت نماز نمیخواند؛ زیرا اگر نماز میخواند در خیمه زندگیاش فحشا و منکر راه نداشت. در حقیقت، چنین کسی مصداق کسی است که نماز را ضایع کرده است.
مرحوم فیض در ادامه سخن خویش به آیه «انما یخشی الله من عباده العلماء» استناد میکند و میفرماید: خشیت از خدا ویژه آگاهان است و وقتی خشیت از خدا در کسی وجود داشته باشد، در دوره عمر خویش عاشقانه و آگاهانه با خدا و با خلق خدا و با نعمتها برخورد میکند.
عبادت مرحوم آخوند کاشی
مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب میفرمودند: آخوند کاشی کسی بود که در مدرسه صدر وقتی شبها برای نماز شب بیدار میشد، هر چه در مدرسه بود با ناله او هماهنگ میشد.
در همین باره ایشان نقل میکرد که یک شب طلبه آگاه و با معرفتی که تازه به مدرسه صدر آمده بود، متوجه شد از در و دیوار و درخت و آجر و سنگریزه حیاط مدرسه صدای «سبوح قدوس رب الملائکة والروح» بلند است. او از سر تعجب، صبح فردا، نزد آخوند کاشی رفت و گفت: آقا، دیشب تمام در و دیوار مدرسه «سبوح قدوس» میگفتند!؟
آخوند کاشی با شنیدن این سخن گریه کرده و گفته بودند: اینکه در و دیوار سبوح و قدوس بگویند عجیب نیست.
سپس، آن طلبه نزد یکی دیگر از ساکنین مدرسه رفته و از او پرسیده بود: دیشب اینجا چه خبر بود؟ او نیز پاسخ داده بود: این جا هر شب این اتفاق میافتد، زیرا وقتی جناب آخوند به سجده میرود و سبوح قدوس میگوید، همه مدرسه با او هماهنگی میکنند.
مرحوم آیت الله ارباب همچنین میفرمودند: غذای مرحوم آخوند اغلب یا نان و سبزی یا نان خشک یا نان و ماست و یا نان و پنیر بود. سبزی را هم خود ایشان از بازار تهیه میکردند و چنان با دقت و حوصله آن را پاک میکردند که تنها ساقههای غیر قابل خوردن آن باقی میماند. یکبار از ایشان پرسیدم: چرا این قدر با دقت سبزی را پاک میکنید؟ ایشان برگ ریحانی را به من نشان داد و گفت: میلیاردها چرخ در عالم هستی به امر خدا گشته تا این برگ ریحان به وجود بیاید. در حقیقت، خداوند این برگ ریحان را از گردش میلیاردها چرخ خلق کرده تا خوراک انسان شود و از طریق او با نردبان عبادت به خدا برسد. حال، اگر من این برگ ریحان را دور بیندازم، باید در قیامت جواب آن را بدهم که من تا پیش تو آمدم تا جزء بدن تو شوم و با عبادت تو به خدای خود برسم. چرا مرا محروم کردی؟ و من توان پاسخ به آن را ندارم!
این نگاه اهل معرفت و اهل خشیت به دنیاست. حال، این دیدگاه را با عروسیها و مهمانیها و حتی زندگی عادی برخی مردم قیاس کنید که چه اندازه اسراف و تبذیر در آنها وجود دارد.
اهل معرفت در سخنان امیر مومنان، علیه السلام
وجود مبارک حضرت باقر العلوم، علیهالسلام، از جد بزرگوارشان چنین نقل کردهاند که روزی امیرالمومنین در مسجد کوفه نماز صبح را با مردم خواند و هنگامی که از نماز فارغ شد، رو به مردم کرد و آنان را موعظه نمود و خود در میان سخنانش گریست و مردم را نیز از خوف خدا به گریه انداخت:
«صلى أمير المؤمنين (عليه السلام) بالناس الصبح بالعراق، فلما انصرف وعظهم، فبكى وأبكاهم من خوف الله».
سپس فرمود: ای مردم کوفه، به خدا قسم! کسانی را در زمان پیامبر، صلیاللهعلیهوآله، دیدم و شناختم که شبانه روز مویشان ژولیده و رویشان غبارآلود و شکمشان از حرام و پرخوری خالی بود:
«ثم قال: أما والله لقد عهدت أقواما على عهد خليلي رسول الله (صلى الله عليه وآله)، وإنهم ليصبحون ويمشون شعثاء غبراء خمصاء».
(صفات ژولیدهمو و گردآلود بدین معناست که آنان به قدری از قید ظواهر عالم آزاد بودند که به همه دنیا میخندیدند).
«بين أعينهم كركب المعزى، يبيتون لربهم سجد ا وقياما، يراوحون بين أقدامهم وجباههم، يناجون ربهم ويسألونه فكاك رقابهم من النار. والله لقد رأيتهم مع ذلك وهم جميع مشفقون منه خائفون».
ای مردم، پیشانی این افراد از کثرت سجود و عبادت مانند زانوی بز پینه بسته و خشن شده بود و تمام شبهای زندگیشان را به قیام و عبادت و سجده گذرانده بودند. استراحت آنان در این دنیا این بود که در برابر خدا بر پا بایستند و پیشانی بر خاک بگذارند. آنها هر شب در دل تاریکی و در خلوت خویش با خدا مناجات و راز و نیاز میکردند و از او میخواستند که آنان را از آتش دوزخ نجات دهد.
ای مردم کوفه، به خدا قسم من ایشان را در زندگی چنین یافتم، با این حال، همواره میترسیدند خواستهشان مورد پذیرش خداوند واقع نشود و به عذاب الهی دچار گردند!
چنین خشیتی ثمره معرفت و آگاهی ناب است. حال، باید دید آیا میشود آدمی خدا را نشناسد و بتواند رکعتی نماز حقیقی به جای آورد یا عمل درستی در راه خدا انجام دهد؟
این روایات تنها گوشهای از روایات باب معرفت و قطرهای از دریای معارف الهی و اسلامی شیعه در این باره است. از این جا معلوم میشود که چرا این اندازه بر تحصیل معرفت، به ویژه شناخت وجود مقدس حضرت حق که در صدر همه شناختها قرار دارد و در همه کتابهای آسمانی – به ویژه قرآن- دعوت به آن دیده میشود توصیه شده است. زیرا زیباترین و باارزشترین و بهترین و کاملترین و جامعترین موضوع معرفت شناخت خداست که، در حقیقت، شناخت زیبای مطلق، رحمت بینهایت، غفران بیانتها، کرم نامحدود، مالک مطلق، ارحم الراحمین و اکرم الاکرمین است. شناخت وجود مقدسی است که بخشی از وجودش در حدود دو هزار آیه از قرآن، و بخش دیگرش در دعای جوشن کبیر، دعای عرفه حضرت ابی عبدالله، دعای کمیل امیرالمومنین، دعای ابوحمزه امام سجاد، دعای سحر امام کاظم، علیهم السلام، و... تبلور یافته است.
سه منبع مهم شناخت خدا
قرآن کریم مهمترین منابع شناخت وجود مقدس پروردگار را سه کتاب دانسته است که دقت و تامل در آنها هر گونه شک و تردید و وسوسهای را درباره وجود پروردگار از دل بیرون میکند.
منبع اول: کتاب آفاق
نام قرآنی نخستین کتابی که قرآن برای شناخت پروردگار بر آن تاکید دارد «کتاب آفاق» است که همان کتاب خلقت، کتاب آفرینش، کتاب طبیعت، و در لسان حکما کتاب تکوین است.
تعداد فصلها و بخشهای این کتاب به تعداد مخلوقات خداوند است که خورشید و ماه و شب و روز و زمین و آسمان و دشت و دریا و حیوان و جماد و... از آن جملهاند.
دانشمندان گاه برای بعضی از این مخلوقات الهی کتابهای مستقلی نوشتهاند که کتابهای پیدایش و مرگ خورشید، پیدایش زمین، از جهانهای دور، افق دانش، هیئت در اسلام، آسمان و جهان، و... تنها بخش ناچیزی از آنهاست و انسان با مطالعه و دقت در آنها خدا را در آینه آیات و نشانههایش به وضوح میبیند.
آفتاب آمد دلیل آفتاب
مطالعه کشفیات دانشمندان درباره خورشید راهی است که خالق آن را به انسان مینمایاند. امروزه، بر اثر تحقیقات دانشمندان میدانیم که خورشید یک میلیون و سیصد هزار برابر زمین است و میلیاردها سال از عمر آن گذشته. بنابراین، به طور طبیعی باید تا به حال خاموش شده یا از انرژی آن کاسته گشته بود. به راستی، منبع این انرژی خورشید که مانند کورهای سوزان است چیست و چرا تا به حال خاموش نشده است؟
تعبیر قرآن از خورشید «سراجاً وهاجاً» است که در آن سراج به معنای چراغ و وهّاج به معنای شدید الحراره و آتش بسیار سوزان و گرم است. دانشمندان درباره حرارت خورشید گفتهاند که سبب این حرارت و نور گاز هلیوم است که هر چه میسوزد، دوباره با فعل و انفعال خاصی در خورشید تولید میشود و جای گازهای سوخته را میگیرد.
روی سخن قرآن با انسانها در مطالعه کتاب آفرینش این است که برای مثال از خود بپرسند چه کسی خورشید را به وجود آورده و آن را که یک میلیون و سیصد هزار برابر زمین است در فضا نگاه داشته است؟ چه کسی نگذاشته آتش آن خاموش شود و همواره فعل و انفعالات درون آن را سامان داده است؟ چه کسی فاصله آن را تا زمین 150 میلیون کیلومتر قرار داده تا سبب حیات باشد و آن را دورتر یا نزدیکتر قرار نداده تا بر اثر آن زمین آتش بگیرد یا یخ ببندد؟ این نظم را در این آیه از کتاب تکوین چه کسی برقرار کرده است؟ و اگر خالق خورشید خدا نیست، پس کیست؟
عارف بزرگوار، مرحوم الهی قمشهای، آن انسان کریم و آگاه که در سن 75 سالگی نیز حاضر به کم کردن عبادت خویش نبود و همواره دو ساعت پیش از نماز صبح بیدار بود و تنها نماز وترش حدود یک ساعت به طول می انجامید، آنهم در حالی که دو دستش بر آستان حق بلند بود و اشک میریخت، در بیت زیبایی میگوید:
گیتی وخوبان آن در نظر آیینهای است دیده نبیند در آن جز رخ زیبای دوست.
قرآن کریم نیز میگوید:
«اینما تولّوا فثم وجه الله».
پس به هر كجا رو كنيد آنجا روى خداست.
آری:
بس که هست از همهسو وز همهرو راه به تو به تو برگردد اگر راهروی برگردد.
زیرا به فرموده امیرمومنان، علیه السلام:
«لا یمکن الفرار من حکومتک».
منبع دوم: کتاب نفس
قرآن کتاب نفس را منبع دوم معرفت به خدا معرفی میکند و به انسانها سفارش میکند که خدا را در خود پیدا کنید، زیرا او را از رگ گردن به انسانها نزدیکتر میداند:
«ونحن اقرب الیه من حبل الورید».
به قول سعدی:
دوست نزدیکتر از من به من است وین عجبتر که من از وی دورم.
دقت در آفرینش انسان و تواناییهای عجیبی که در او به ودیعت نهاده شده اهل اندیشه را به حقیقت رهنمون میشود. کافی است از خود بپرسیم چرا استخوانهای جمجمه با استخوانهای سایر نقاط بدن فرق دارد؟ وجود مژه و ابرو چه تاثیری بر چشم و قوه بینایی دارند؟ چرا موی سر با موی مژه فرق میکند و هر دو با ابرو تفاوت دارند؟ چرا موی انسان توخالی است و چه کسی سوراخ به این نازکی را در آن به وجود آورده؟ چگونه با کمک استخوانی کوچک و پردهای لطیف قادر به شنیدن انواع صداها هستیم یا با اندکی پیه مناظر جهان را میبینیم و با اندکی گوشت به هر زبانی حرف میزنیم و مزه ها را احساس میکنیم و...؟ زمانی که پاسخ این سوالات را یافتیم، خداوند را به نور عقل میبینیم و وجودش را در خود احساس میکنیم.
منبع سوم: کتاب خدا (قرآن)
منبع سوم برای شناخت خدا قرآن مجید است که متاسفانه از زندگی اغلب مسلمانان رخت بسته و مطالعه آن (نه تدبر و تعقل در آن) به ایام خاصی واگذار شده است. مگر با صرف چند ساعت در سال یا چند ماه رمضان میشود با آیات این کتاب مانوس شد و آن را فهمید؟ مگر نه این است که طلب علم فریضه است و باید هر مسلمانی آن را مانند نماز - و با توجه به آنچه گفته آمد، حتی بیشتر از نماز و عبادات- در زندگی خویش جای دهد و در پی کسب آن باشد؟
هر مسلمانی در هر روز لااقل باید دو ساعت از وقت خود را صرف مطالعه و تفکر کند. معلوم نیست چرا نسل جدید ما با وجود این همه امکانات یا از مطالعه و تفکر دور افتاده و یا مصرف علم را تنها در کسب درآمد یا عنوان و شهرت و مقام میبیند و با علم و معرفت هم معامله امور دنیایی را میکند؟ این در حالی است که کاسبهای قدیم تهران در مغازههایشان انواع کتاب و از همه مهمتر قرآن و تفسیر و دعا داشتند و وقتی مشتری نداشتند و سرشان خلوت بود وقتشان را به مطالعه میگذراندند. چرا بازارهای ما در گذشته مرکب از حوزه علمیه و مسجد و مغازه بود و امروز همه کسب و کار ما در پاساژهای لوکس چند طبقه خلاصه شده است؟ زیرا مردم وقتشان را تنها برای به دست آوردن دنیا اختصاص نداده بودند و حاضر نبودند از هر راهی – ولو حرام- مال خود را افزایش دهند. برای همین، صبحها قبل از اینکه حجره خود را باز کنند نزد علما حلال و حرام و احکام کسب و کار و زندگی را میآموختند و ظهر و غروب غبار مادیات را در مسجد از تن و جان خود پاک میکردند. دریغ که آن روزگاران و آن مردمان رفتهاند و با این خواب سنگین که همه عرصههای فکر و اندیشه و اقتصاد و فرهنگ ما را فرا گرفته بعید است دیگر چنان مردمانی بازگردند!
به واقع بیاندیشیم که بدون خدا مگر ما و زندگی ما چقدر میارزد و جز مقداری گل که به صورت پوست واستخوان در آمده چه چیز دیگری داریم؟ چرا دوستی و رفاقت با خدا و لذت مناجات با او را به لذتهای محدود و زودگذر دنیا فروختهایم و زندگی جانوری را در پیش گرفتهایم؟ چرا از خدا بریدهایم و در توهم خود به این باور رسیدهایم که او ما را ترک کرده و «از خدا صدا نمی رسد»؟
حافظ فرمود:
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست.
چرا اندکی اهل درد نمیشویم و باور نمیکنیم که به قول حافظ:
هر چه هست از قامت ناساز بیاندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست؟
تا فرصتی و عمری هست باید به جبران مافات همت گماشت و اهل معرفت و بصیرت شد، زیرا پس از آن خواهش «رب ارجعون» ما را جز به «کلاّ» پاسخ دیگری نخواهند داد. بگذریم!
شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر.
آثار معرفت به خدا
کسی که از طریق این سه منبع در حد ظرفیت وجودی خویش به خدا معرفت پیدا میکند، در روشنایی معرفت زیبایی بینهایت را میبیند و بر اساس تماشای زیبایی بینهایت عشق و محبت عمیقی به آن پیدا میکند و به فرموده امام صادق، علیهالسلام، خانه دلش عرش پروردگار و حرم او میگردد.
مهمترین اثری که این معرفت و عشق بر انسان میگذارد این است که خود را چه در باطن و چه در ظاهر به صورتی آراسته میکند که محبوب آن را میپسندد، زیرا این معرفت گوشت و پوست و استخوان و رگ و پی آدمی را تصرف کرده و تسخیر میکند؛ به طوری که اراده عاشق در اراده معشوق محو میشود و او بدان حال و شکل در میآید که معشوق میخواهد و میپسندد.
عاشق در خیمه این معرفت تنها در پی جلب رضایت معشوق و خشنودی اوست. از این رو، دیگر در او نشانی از هیچ رذیلتی نمیتوان یافت، زیرا با پر بودن قلب از محبت و معرفت معشوق جایی برای کس یا چیز دیگری باقی نمیماند.
در همین باره، امام ششم، علیهالسلام، به نقل مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی میفرماید: ایمان و معرفت و محبت به وسیله دل به اعضاء و جوارح بدن میرسد، زیرا اعضاء و جوارح همه کارگران قلباند.
از همیین روست که مردم اعمال خود را به دل نسبت میدهند و مثلا در پاسخ این سوال که چرا فلان کار را کردی؟ میگویند: «دلم خواست». امام صادق، علیهالسلام، قلب را سلطان مملکت وجود انسان میدانند که چشم و گوش و زبان و دست و شهوت فرمانبر آن و مصرف کننده نیرو و انرژی آن هستند. در روایتی میخوانیم:
«ان فی البدن مضغة اذا صلحت صلح البدن واذا فسدت فسد البدن. ألا وهی القلب».
در وجود انسان پارهای گوشت قرار دارد که اگر آن صالح و شایسته و درست و سالم باشد، سایر اعضاء و جوارح نیز سالم خواهند بود و اگر بیمار باشد، اعضاء و جوارح دیگر نیز بیمار خواهند بود و این پاره گوشت قلب است.
برای همین، توجه قرآن مجید به قلب بیش از توجه به اعضاء و جوارح دیگر است. قرآن تنها کالای قابل خرید در بازار قیامت را «قلب سلیم» میداند، زیرا چشم و گوش و دست و پا و... همه شاخههای این ریشهاند و همواره اصل بر فرع تقدم دارد.
قلب انسان میتواند از راه مطالعه و دقت در منابع شناخت خدا معرفت به حقایق پیدا کند و این کار برای هر کسی که اندک تحصیلی کرده باشد آسان است. حتی اگر کسی نتواند خود به مطالعه دست بزند، کافی است به قول قرآن مجید از اهل اندیشه و مطالعه حقایق را بشنود، زیرا بسیاری از انسانها از راه گوش اهل معرفت شدهاند:
«ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع وهو شهید».
بىترديد در سرگذشت پيشينيان مايه پند و عبرتى است براى كسى كه نيروى تعقّل دارد، يا با تأمل و دقت [به سرگذشت ها] گوش فرا مىدهد در حالى كه حاضر به شنيدن و فراگيرى شنيدههاى خود باشد.
حکایتی درباره بهرهگیری صحیح از گوش
نقل است که روزی عربی وارد مسجد شد و از مردم پرسید: پیامبر کدام یک از شماست؟ رسول خدا، صلیاللهعلیهوآله، خود را معرفی کرد و از خواستهاش پرسید. گفت: آمدهام سخنت را بشنوم و بدانم چه میگویی؟
پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، در پاسخ او چند جمله فرمودند. اول اینکه:
«اشهد أن لا إله إلا الله».
غیر از الله همه معبودهای دیگر باطلاند و در دست هیچ بت زنده و مردهای کلیدی برای حل مشکلات نیست. معبودی جز وجود مقدس او وجود ندارد و هر کس ادعای معبود بودن کند باطل است، چون سر رشته هیچ کاری به دست او نیست. بتهای بیجان را که خود مردم ساختهاند و بتهای جاندار هم به زور خود را وارد زندگی مردم کردهاند تا آنان را اسیر کنند. مردم هم باید در مقابل آنان ایستادگی کنند و مانند حضرت ابراهیم، علیهالسلام، که با تبر خویش بت بزرگ بابل را قطعه قطعه کرد او را قطعه قطعه کنند و دور بیاندازند.
جمعیت خصم از پریشانی ماست
این مصرع از مرحوم اقبال لاهوری به حقیقت تلخی اشاره میکند و آن این است که بتهای زنده بر اثر سکوت مردم و حرکت نداشتن آنان است که قدرت خودنمایی پیدا میکنند، وگرنه قدرتی ندارند. در حقیقت، اگر مردم اخلاق ابراهیمی داشته باشند، هیچ بت زندهای نمیتواند آنان را به بندگی خویش در آورد و به خود دعوتشان کند.
پیامبر معلم دلسوز بشر است
حضرت در ادامه پاسخ به مرد عرب خود را معرفی کرد و فرمود:
«وانی رسول الله».
یعنی من پیامآور خدا و معلمی دلسوز و حکیمم که برای علاج دردها و شفای بیماریها مبعوث شدهام. (این بخش مربوط به قلب است)
«وتقيم الصلاة، وتؤتي الزكاة، وتصوم شهر رمضان، وتحج البيت»
(این بخش مربوط به بدن است).
سپس، حضرت فرمود:
«فمن یعمل مثقال خیرا یره ومن یعمل مثقال ذرة شرّا یره».
پس هركس هموزن ذرهاى نيكى كند، آن نيكى را ببيند. و هركس هموزن ذرهاى بدى كند، آن بدى را ببيند.
برادر عرب! اگر کار نیک تو به وزن دانه ارزنی باشد، در قیامت در پیش چشمانت حاضر است و اگر عمل زشتت به اندازه وزن ارزنی باشد، آن را خواهی دید و به حساب هر دو در آن روز خواهند رسید:
«وان کان مثقال حبة من خردل آتینا بها وکفی بنا حاسبین».
و ترازوهاى عدالت را در روز قيامت مىنهيم و به هيچ كس هيچ ستمى نمىشود؛ و اگر [عمل خوب يا بد] هم وزن دانه خردلى باشد آن را [براى وزن كردن] مىآوريم، و كافى است كه ما حسابگر باشيم.
دو روایت از میزان سختی محاسبه اعمال در قیامت
1. وجود مبارک مرحوم فیض کاشانی در کتاب محجة البیضاء از پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، نقل میکنند که فرمود: اگر کسی در دنیا به مغازه قصابی رفته و انگشت خویش روی گوشت گذاشته باشد و گفته باشد که از اینجای گوسفند برای من ببر، در روز قیامت، برای آن مقدار چربیای که بر سرانگشتت او به سبب تماس با آن گوشت نشسته محاکمهاش خواهند کرد، مگر اینکه قصاب از کار او راضی بوده باشد.
2. پس از پایان یکی از جنگها، پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، فرمود تا مسلمانان غنائم به دست آمده را بیاورند تا عادلانه میان همه تقسیم شود. همچنین، دستور دادند که چیزی از غنائم نزد کسی نماند.
در این حال، یکی از مسلمانان به حضرت عرض کرد: یا رسول الله، من یک جفت بند از کفش یکی از دشمنان برداشتهام، آیا آن را هم باید روی این غنائم بریزم؟ حضرت فرمودند: آری. پرسید: اگر آن را نزد خود نگهدارم چه میشود؟ حضرت فرمود: در قیامت، در ازای آن دو بند از آتش جهنم به پایت میبندند!
***
آری، پیامبر در طی این جملات این دو آیه از قرآن را به آن مرد عرب القاء کردند؛ یعنی به او آموختند که در زندگی منظم باشد و بدون چشمداشت به مال و حقوق مردم زندگی کند و به حق خود در زندگی قانع باشد و با توجه به روزی که در پیش دارد قدم بردارد و در همه لحظات به یاد قیامت و حساب آن باشد.
تاکید بر این توجه و هشیاری هم در آیات قرآن و هم در روایات فراوان دیده میشود. سرّ اینکه خداوند در ابتدای سوره بقره و در وصف متقین فرموده است: «وبالاخرة هم یوقنون»، (و نه «وبالاخرة هم یومنون) نیز همین است؛ زیرا یقین حالتی است که غفلت با آن همراه نمیشود و فراموشی در آن راه ندارد.
درسی از مرحوم آیت الله حائری، موسس حوزه علمیه قم
البته، این مسائل در جامعه ما دیگر افسانه شده و تنها صفحهای و کاغذی و خطی و نقل قولی بر آنها شهادت میدهد، اما سیره عملی بسیاری از گذشتگان چنین بوده است.
توجه مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری به آخرت و توسل به معصومین به حدی بود که هر روز پیش از آنکه شروع به تدریس کنند، یک نفر مامور بود روضه حضرت سیدالشهداء، علیهالسلام، را بخواند. حاج شیخ عبدالکریم نیز روی منبر بر مظلومیت ابی عبدالله، علیهالسلام، میگریست و بعد به درس آغاز میکرد و این برنامه هر روز ایشان بود.
نکته جالب دیگر اینکه روی تمام صفحات دو کتابی که ایشان به خط خویش نوشته بود (یکی در اصول به نام درر و یکی در نماز به نام صلاة) و من هر دو را نزد فرزند ایشان مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری دیدم، از ابتدا تا انتها عبارت «یا حسین» نوشته شده بود.
چشمی که نتواند گریه کند کور باشد بهتر است
همان کسی که برای مرحوم حاج شیخ عبدالکریم روضه میخواند، بعدها به تهران آمد و در دو مسجد معتبر پیشنماز شد. من نزدیک 20 سال با این عالم ارتباط داشتم؛ هم قبل از اینکه طلبه شوم و هم بعد از آن و تا کنون کسی را در روضه خواندن برای ابی عبدالله، علیهالسلام، مثل او ندیدهام و تنها کسی بود که در مجلسش کسی بیش از خودش گریه نمیکرد. سرانجام، چنان شد که از فرط گریه، دو پلک چشم و مژههای ایشان از بین رفت.
وقتی ایشان در بیمارستان بستری شد و چشم او را عمل کردند، پزشک معالج به ایشان گفت: شما دیگر نباید روضه بخوانید، یا اگر میخوانید نباید گریه کنید! او نز در پاسخ گفت: چشمی که برای ابی عبدالله، علیهالسلام، گریه نکند، کور باشد بهتر است!
حکایتی از مرحوم آیت الله سید محمد فشارکی
همین بزرگوار روزی برایم تعریف کرد که مرحوم آیت الله العظمی حائری فرمود: من و حاج میرزا حسین نائینی – علما به ایشان پیغمبر اصول میگویند- همدرس و هر دو مجتهد مسلم بودیم. وقتی مرجع تقلید زمانه از دنیا رفت، ما که مرحوم آیت الله العظمی سید محمد فشارکی را اعلم علمای شیعه در نجف میدانستیم به در منزل ایشان رفتیم و در زدیم.
وقتی ایشان از خانه بیرون آمد، ابتدا از ایشان پرسیدیم که آیا ما را مجتهد میدانند یا خیر؟ و وقتی ایشان جواب مثبت دادند گفتیم: نظر ما این است که شما اعلم علمای شیعه در زمان ما هستید و باید علمداری شیعه و مرجعیت را قبول کنید!
آیت الله حائری میفرمود: وقتی مرحوم سید این سخن را شنید، دست خویش را به چارچوب در تکیه داد و گریست و فرمود:
«تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فساداً والعاقبة للمتقین».
هر كس كار نيكى [به پيشگاه خدا] بياورد، پاداشى بهتر از آن براى اوست، و هر كس كار بدى بياورد [پس بداند آنان كه كارهاى ناشايسته انجام دادهاند] جزا داده نمىشوند مگر آنچه را همواره انجام مىدادهاند.
و افزود: قدرت مدیریت شیعه در من نیست. درست است که علمش را دارم، ولی روش ادارهاش را بلد نیستم و اگر این منصب را قبول کنم، خود را اهل دوزخ کردهام و و من طاقت عذاب خدا را ندارم!
سپس، در را بست و رفت.
آری، کسی که با نگاه به قیامت زندگی کند و همواره آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره ذرة شرا یره» را در نظر داشته باشد، هرگز سخن یا عمل نا به جایی از او صادر نمیشود.
همین سخنان پیامبر برای آن مرد عرب کافی بود، چرا که او سرش را به زیر افکند و از مسجد بیرون رفت. پیامبر اکرم، صلیاللهعلیهوآله، نیز با دیدن حال او رو به مردم کردند و فرمودند:
این مرد بیمعرفت و بیعلم وارد مسجد شد، ولی عارف و آگاه از مسجد بیرون رفت.
این روش بهره برداری صحیح از نعمت گوش برای کسب معرفت و آگاهی است.
هر که آیین حقیقت نشناسد ز مجاز
خواجه در حلقه رندان نشود محرم راز
آن قدر حلقه بزن بر در درگاه خدا
تا کند صاحب این خانه به رویت در باز
یا به بیهوده نبر نام محبت به زبان
یا چو پروانه بسوز از غم و با درد بساز
مگذارید قدم بیهده در وادی عشق
کاندرین مرحله بسیار نشیب است و فراز.