بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .
وجود مبارک رسول خدا(ص) از حضرت مسیح نقل می کنند که به حواریونشان فرمودند (تحببوا الی الله و تقربوا علیه) بیایید هم خود را محبوب خدا کنید و هم خود را مقرب به خدا کنید. اولا از آیات قرآن و روایات استفاده می شود، برای محبوب شدن در پیشگاه مقدس حق یک سلسله امور را باید در وجود خود تحقق داد. آن سلسله امور است که سبب می شود محبت حضرت حق به انسان جلب شود. و از آیات و روایات استفاده می شود که کسی که محبوب حق شود، آثاری از این محبت برای او در دنیا و آخرت ظهور پیدا خواهد کرد. یک نمونه اش را در ضمن یک روایت برایتان بخوانم. خیلی نمونه ی عالی و پرارزش و با قیمتی است. از وجود مبارک رسول خدا نقل شده است (اذا احب الله عبدا من امتی) حالا من خیلی دقیق نمی دانم از این کلمه ی (امتی) استفاده می شود که اثر این محبت خدا به انسان ویژه ی امت پیغمبر است که حضرت می فرمایند (من امتی) این اثر خاص البته، نه همه ی آثار، چون این نتیجه و محصول خیلی مهم است. (اذا احب الله عبدا من امتی) زمانی که خدا فردی از امت من محبوبش شود، که آن فرد کارکرده باشد، راه را طی کرده باشد، حقایقی را که باعث ظهور محبت خدا به انسان است را در خودش تحقق داده باشد، چه کار می کند خدا برایش؟ (قذف فی قلوب اصفیاء و ارواح ملائکه و سکان عرشه محبته لیحبوا) چه طور یک تیرانداز تیر را که از کمان رها می کند برای هدف، این تیزی تیر به هدف می نشیند، این را قذف می گویند. انداختن، انداختنی که به هدف بنشیند. هنگامی که خدا فردی از امت مرا دوست داشته باشد، تیر محبت او را به دل تمام انتخاب شده هایش می اندازد و تیر محبت او را به ارواح تمام فرشتگان پرتاب می کند و تیر محبت او را به ساکنان عرشش می اندازد. برای چه؟ (لیحبوا) برای این که چون محبوب خدا شده، محبوب آن ها هم بشود. شما فکر کنید این سرمایه ی محبت که به خاطر یک نفر به تمام اصفیاء داده شده، به ارواح فرشتگان داده شده، به سکان عرش داده شده، این چه سرمایه ایست؟ کسی می تواند ارزیابی کند؟ می تواند بفهمد؟ می تواند درک کند؟ آن وقت شما پرونده ی قیامتی این محبت را ببینید، که آدم وارد محشر شود، تمام اصفیاء، تمام فرشتگان تمام سکان عرش، به آدم توجه کنند. فرض هم کند که همه ی این ها از خدا برای آدم چیزی بخواهند، آن جا هم خیلی عجیب است. یک روایتی را من دیدم که الان یادم نیست در چه کتابی دیدم، فکر کنم در شرح دعای کمیل این روایت را آورده اند، چون خیلی روایات ناب خداوند به من لطف کرده دیده ام، در کتابهای حداکثر ده قرن، کتابهایی که الان در دسترس نیست، گاهی خطی است، گاهی کهنه است دیگر چاپ نمی شود و اینقدر حیفم آمده که این روایات را به دست مردم نرسد، سعی کردم همه ی این ها را در مناسبتهایی به این کتابها منتقل کنم که این روایات خودش را به مردم نشان دهد، که چه خبر است در این دستگاه الهی. چه می گذرد در این دستگاه. در روایت داشت که یک نفر را آماده می کنند ببرند جهنم، کافر هم نیست، منکر هم نیست، کم دارد، نه این که ندارد. این را یقین بدانید که کافر حتما می رود جهنم، معاند حتما می رود جهنم، منکر حتما می رود جهنم و ماندنی هم هستند. ممکن است مسلمان هم برود جهنم اما حدود ندارد. ولی خب یک لحظه ی جهنم هم خیلی سنگین است. آتشی است که آسمانها و زمین تحملش را ندارند. امیرالمومنین(ع) می فرماید گاهی افراد را می برند جهنم، سی هزار سال باید باشند تا تصفیه شوند، بعد درشان می آورند. خب خیلی زمان است، آن هم زمان دنیایی نیست، در خود قرآن است، یک روز قیامت برابر با پنجاه هزار سال شماست. (کان مقدار یومه الخمسین عاما) خیلی مشکل است، اینقدر این عذاب سخت است که خود پروردگار در قرآن می فرماید (فما اصبرهم علی النار) این ها چه طور می خواهند در این جهنم طاقت بیاورند؟ حالا این آقا محکوم به عذاب است، حضرت می فرماید تمام مومنین و مومنات از زمان آدم تا قیامت به پروردگار عالم می گویند ما از تو خواهش می کنیم، درخواست می کنیم، او را به جهنم نبر. چرا؟ چون یک عادت خوب این آدم در دنیا این است که اغلب در دعاهایش می گفت: (اللهم اغفر للمومنین و المومنات) و این تقاضایی که این از تو می کرد ما بهره اش را می بردیم. حالا خودش ندارد، مجموع ما از تو تقاضا می کنیم آزادش کن. خطاب می رسد، مانعی ندارد. آزاد است. این صحنه ی قیامت است. آنوقت حساب کنید یک نفر وارد قیامت شود تمام اصفیاء عاشقش باشند. تمام فرشتگان و سکان عرش هم عاشقش باشند. از این ها هم کم نیستند. خود انبیاء از این طایفه هستند. ابراهیم وقتی وارد محشر می شود، کل عاشقش هستند. یوسف وقتی وارد می شود کل عاشقش هستند. حضرت سید الشهداء وقتی وارد می شود کل عاشقشند. حالا شما حساب کنید قیامت عشقها کاربرد دارد. محبتها کاربرد دارد و این کاربردها در حق یک نفر ظهور کند. چه خواهد شد؟ (اذا احب الله عبدا من امتی قذف فی قلوب اصفیاء و ارواح ملائکته و سکان عرشه لمحبته لیحبوا) و بعد می فرماید پیغمبر: (طوبی له فذلک المحب حقا) محب واقعی به این می گویند، پیغمبر می فرماید، خیلی است که پیغمبر اکرم با آن روح بینهایتشان بفرمایند خوش به حال او، (ثم طوبی له) باز هم خوش به حال او. (و له عند الله یوم القیامة شفاعة ) با لفظ نکره، (الشفاعه) نه، بدون (ال)، (و له یوم القیامة عند الله شفاعة) این (و له) مقدم در جمله ی عربی خیلی حرف دارد، همین مقدم بودن (و له). در پیشگاه خدا شفاعتی ویژه ی اوست، این که کلمه ی (شفاعة) را نکره آورده است، دلیل بر عظمت آن شفاعت است. برای او یک نوع شفاعتی ویژه ی اوست، اینقدر آبرو دارد که می تواند از پروردگار عالم نجات هر کس را بخواهد تقاضا کند، خدا هم که وقتی عاشق کسی باشد عجیب به حرفش گوش می دهد. (مجیب لدعاء،------- لمسئلة) من دعای محبوبم را اجابت می کنم، خواسته اش هرچه هست به او عطا می کنم. این از آثار محبت است. از محصولات و میوه های محبت خدا به انسان است. ولی بحث مهمتر این است که چه کار کنیم محبوب خدا شویم؟ ببینیم خود حضرت مسیح راهنمایی فرموده اند در این زمینه که به حواریون فرموده اند خود را محبوب خدا کنید، خود را مقرب خدا کنید. ببینیم خودشان راهنمایی دارند در این زمینه؟ بعد برویم سراغ قرآن. حضرت می فرماید: (تحببوا الی الله و تقربوا علیه ببغض اهل المعاصی و التمسوا من الله بسخطهم) اگر می خواهید محبوب خدا باشید، اهل معصیت را، ببینید کلمه ی اهل دارد، یک وقت آدم چهار ماه می گذرد یک گناهی می کند، هشت ماه می گذرد یک لغزشی پیدا می کند، دین این آدم را نمی گوید اهل معصیت. الان اگر بخواهید اهل معصیت را بشناسید مسیحیت جهانی، یهودیت جهانی، با همه ی دم و دستگاههایشان، که از همه ی دستگاههایشان بدتر، همین زمینه های تبلیغاتشان است، که سرمایه گذاری سنگینی هم کنارش دارد. گاهی یک سی دی یا یک فیلمی که برای خودشان به پول ما هزار تومان تمام می شود، از آمریکا می فرستند، از اروپا می فرستند، نزدیکترین جایشان اسرائیل است، از اسرائیل می فرستند، در کوره دهاتهای ما که من رفته ام، برایم گفته اند، بهترین سی دی، فیلم، به دست دختران و پسران کوره دهات ها که می رسد دویست تومان، صد و پنجاه تومان، کینه به اهل معصیت برای این که از طریق زمینه ی این نفرت، من به هیچ شکلی رنگ آن ها را نگیرم. والا کینه ی خالی به چه دردی می خورد. ببینید کینه ی واقعی صدایش این است: نمی خواهم شکلت را ببینم، نمی خواهم قیافه ات را ببینم، نمی خواهم صدایت را بشنوم. یک کینه ی واقعی باعث می شود که آدم رابطه اش را با آن کس که به او کینه دارد در همه ی زمینه ها قطع کند. هرچه هم به آدم التماس می کنند بیا بگذر، بیا با او حرف بزن، بیا شریکش شو، بیا می خواهد به تو محبت کند. می گوید نمی خواهم، تا قیامت هم نمی خواهم. شما متن قرآن کریم را ببینید، وجود مبارک حضرت ابراهیم با عمویشان چه کرده؟ قطع رابطه ی کامل نشدند؟ شدند. همه ی ما می دانیم در حکم دین ما سلام مستحب است ولی جوابش واجب است. همه هم می دانیم که حضرت حق، فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) را در آیه ی تطهیر به عصمت ستوده اند. معصوم یعنی کسی که خطا نمی کند. خطا دریافت نمی کند و خطای در ابلاغ هم ندارد. کسی که از خدا می گیرد در گرفتن خطا نمی کند در ابلاغ هم خطا نمی کند، در عمل هم خطا نمی کند. دو نفر را ایشان تشخیص دادند اهل معصیت هستند، قوم و خویش پهلو به پهلویشان هم بودند، وقتی آمدند عیادت حضرت، دو نفری نشستند گفتند (السلام علیک یا فاطمة الزهرا) باصدای بلند، ایشان جواب نداد. یعنی من می خواهم با قطع رابطه با شما دو نفر محبوب خدا بمانم. کینه ی شخصی نداریم. زهرا (ع) دنبال رضای حق و دنبال محبوبیت در پیشگاه حق بود، چرا جواب سلام نداد؟ چون واجب نمی دانست. چون طرفهای مقابلش را اهل معصیت می دانست. با جواب ندادن به سلام قطع رابطه کرد و بعد هم اعلام کرد من تا قیامت با شما سخن نمی گویم. اما حالا معصیت کارید، حقی را برده اید، فردی را به مظلومیت کشانده اید، عیبی ندارد، باز بیایید با هم زندگی کنیم، با هم رفت و آمد داشته باشیم، با هم بگو و بخند داشته باشیم، نه. (تحببوا الی الله و تقربوا علیه ببغض اهل المعاصی) کینه داشته باشید با اهل معصیت. امروز مصداق اتم اهل معصیت همین مسیحیت جهان و یهودیت جهان و کافران داخلی اند و منافقین که به لباس اسلامی و چهره ی دین همه جا هستند. در تمام مراکز هم هستند. آن هایی هم که باید آن ها را بشناسند می شناسند. اما اغلب امت با مسیحیت پالوده می خورد، با یهودیت پالوده می خورد، با حکومت های مسیحی و یهودی پالوده می خورند، بگو بخند دارند، رفتار اینان با آنان آقا منش نیست. همراه با کرامت نیست. اگر می خواهید محبوب خدا شوید، خیلی کار می برد محبوب خدا شدن، خیلی گذشت ها می خواهد محبوب خدا شدن.
هرگز نبری راه به سر منزل مقصود تا مرحله بیما نشوی وادی لا را
اول کنار گذاشتن (لا اله) بعد ظهور (الا الله) والا اگر اول کنار گذاشتن نبود پروردگار اول خودش را می انداخت جلو توی این (لا اله الا الله) اما اول همه ی معبودان باطل را جلوی چشم ما آورده و بعد گفته (لا اله) تمام معبودهای باطل را بریز دور، رابطه ات را ببر، از معبودهای درونت و معبود های بیرون، تا الله در حیاتت ظهور کند. والا با بازگیری های معبود های باطل زندگی اخلاقی، اقتصادی، خانوادگی، رابطی، اجتماعی، سیاسی، الله ظهور نخواهد داشت. یک معلمی داشتم دیشب هم به او اشاره کردم هنوز نمونه اش را ندیده ام، با این که من خیلی معلم دیده ام اما مثل او را هنوز ندیده ام. من ده، دوازده سالم بود، آن وقت ایشان تعریف می کرد: می گفت یک آشنایی داشتم از منزلش آمدند دنبالم، گفتند در حال احتضار است، اگر ممکن است تشریف بیاورید بالای سرش. رفتم. واقعا در حال احتضار بود ولی گاهی آدم در حال احتضار می رود نمی خواهند او را ببرند، برش می گردانند. من خودم یک حادثه در ماه ذی الحجه برایم اتفاق افتاده ده روز زیر دست پنج تا دکتر بودم. آن ها می گفتند اسم این حال در قوانین طبی ما مرگ باز گشتی است. گفتند در دنیا ده نفر که به این حال برخورد می کنند، هشت نفرشان می روند، دو نفرشان برمی گردند. شما یکی از آن دو نفر بودید. آدم می رود تا مرز آخرت بعد می گویند برگرد. مرحوم آیت الله العظمی حائری بیست و هفت سالگی در نجف مردند، خانواده شان هم دست و پایش را بستند، رو به قبله او را کشیدند، ولی دیگر نزدیک سرد شدن کامل بدن خودشان می فرمودند وقتی داشتند مرا می بردند من به باطن خودم متوسل به حضرت سید الشهدا شدم که من الان بیست و هفت سالم است مرا بردید این طرف، کاری تا حالا نکرده ام، مرا برگردانید یک کاری بکنم برای خدا. که در مسیر حضرت سید الشهدا به آن هایی که روح مرا داشتند می بردند فرمودند عبد الکریم را برگردانید. یک مرتبه خانواده اش دیدند دست و پایش دارد تکان می خورد. سریع چشمش و دست و پایش را باز کردند. از آن وقت به بعد بود که آیت الله حائری یک بار نگذاشت آفتاب به او غروب کند، مگر این که برای ابی عبدالله گریه نکند. در تمام کتابهایی هم که نوشته، بالای همه ی صفحات نوشته یا حسین. احتمال دارد آدم تا مرز آخرت برود بعد بگویند نمی خواهد بیایی، برگردد. من اصلا لب آن دنیا را خودم دیدم. ولی خب گذرنامه را امضا نکردند دوباره برگشتم. ایشان فرمودند رفتم بالای سرش. دیدم دارد می رود. کمی دعا خواندم، عدیله خواندم. بعد به او گفتم که یک (لا اله الا الله) بگو. فقط مرا نگاه می کرد. بیهوش هم نبود. گفتم تو که زبونت بند نیامده، بیهوش هم که نیستی، مرا که می شناسی؟ اشاره می کرد آره، می گفتم خب یک (لا اله الا الله) بگو. نمی گفت. هر کار ی کردم نگفت. اینقدر کسل شدم که از بالای سرش بلند شدم آمدم خانه. منتظر بودم بیایند بگویند برای تشییع جنازه. دیدم نیامدند و بعد هم خوب شد، برگشت. یک دو سه روز بعد از برگشتنش آمد پیش من. خوشحال شدم که نمرده بود. آن طور مرده بود بد مرگی بود. به او گفتم توجه داشتی من بالای سرت بودم می گفتم بگو (لا اله الا الله). گفت آره. گفتم چرا نمی گفتی؟ گفت یک هیولای سیاهی یک سنگ بزرگی دستش بود، من هم در تمام زندگی ام عاشق این آینه ام بودم. می گفت اگر بگویی (لا اله الا الله) سنگ را می زنم به آینه که بشکند و خورد می کنم. من مانده بودم بگویم (لا اله الا الله) آینه برود یا آینه بماند نگویم (لا اله الا الله). یک حجاب، یک آینه، نه دو میلیون معصیت. نه این که در سر آدم ده هزار تا چهره ی فیلمهای ماهواره ای باشد. از زیباترین دختران نیمه عریان، این ها با آدم باشند و آدم بخواهد بمیرد و آن جا راحت بگوید (لا اله الا الله) اصلا مگر می شود؟ اصلا آن جا آدم از خدا بدش می آید که چرا دارد او را می برد. (اذا دعی الله وحده اشمئزت قلوبهم) این متن قرآن است: وقتی اسم مرا پیش آن ها می برند دلشان پرنفرت می شود. خیلی خطرناک است. گفت آقا خدا چه لطفی به من کرد و مرا برگرداند. اول کاری که کردم تا از رختخواب بلند شدم، چکش آوردم خودم آینه را در حیاط خورد کردم. این یک قید بود، آن هم نه قید حرامی بود، نه قید معصیتی بود، نه حجاب شیطانی بود، یک آینه ی زیبای دست ساز گرفته بود دلش را. نمی گذاشت بگوید (لا اله الا الله) می خواهید محبوب خدا شوید؟ حواریون گفتند: (کیف نتحبب الی الله و نتقرب) چگونه؟ مسیح فرمود (ببغض اهل المعاصی). باز هم تکرار می کنم اهل معاصی مصداق اتمشان در زمان ما مسیحیت جهانی، یهودیت جهانی، بی دین های داخلی اند. مواظب باشید رنگ آن ها به زندگیتان نخورد، نمی ارزد، اگر بخواهید محبوب خدا شوید. البته این یک مورد است برای محبوبیت.
"برحمتک یا ارحم الراحمین"